این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* هدف تاریخی یهود: تشکیل حکومت در اورشلیم و زمینهسازی برای حکومت مسیح [1:54]
* بررسی آیات ابتدایی از سوره مبارکه اسراء (بنیاسرائیل) [4:50]
* چالش اساسی بنیاسرائیل در طول تاریخ: فاصله گرفتن از نگاه آمیخته با توکل به خدا [8:44]
* دوگانهای برگرفته از قرآن: توکل به خدا یا دوستی با شیطان [10:35]
* راز ماندگاری در نگاه قرآن: شکرگذار بودن [15:03]
* حکمنهایی خداوند بر بنیاسرائیل در تورات: قطعا دو بار در زمین فساد میکنید و هر بار شما را نابود میکنم [22:08]
* فساد اول و دوم بنیاسرائیل: قتل امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهماالسلام) [35:38]
* شواهد قرآنی و تاریخی حاکی از عدم تحقق دو بار نابودی یهودیان تا زمان حاضر است [40:02]
* رشتهای از خدا و یا رشتهای از مردم؛ راه خروج بنیاسرائیل از ذلت [57:04]
* ویژگی نابودی دوم: پایان همیشگی حکومت بنیاسرائیل در تاریخ [58:55]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی، فال (ظاهراً باید آل باشد) طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
این شبها، از اوّل ماه صفر تا کنون، مباحثی را خدمت عزیزان در مورد قضایای شام ارائه کردیم؛ آن چیزی که در شام رخ داده و آن چیزی که در شام رخ خواهد داد. بخش اصلی جریان شام، ادّعای مالکیت بنی اسرائیل بر این سرزمین بود. البته قرآن هم تاحدّی صحّه میگذاشت: «کتب الله لکم»؛ اینجا سرزمینی است که خدا برای شما نوشته است. و این ادّعای مالکیت منجر میشد به قضایایی در طول تاریخ و اینکه اینها همیشه افقشان این بوده که ما حکومت نهاییمان را در اورشلیم برقرار میکنیم و این زمینه ساز حکومت مسیح خواهد بود؛ حکومت نهایی ما، بنی اسرائیل، جمع میشویم. مقدمه میشود برای اینکه مسیح بیاید و حکومت کند. حالا بعضی از آنها مسیح را شهید میدانند که باز خواهد گشت، برخی هم که مثل یهودیها هستند میگویند که مسیح اساساً هنوز نیامده است که منتظرش هستند.
درعینحال، اطلاعات و اخباری داشتند مبنی بر اینکه منجی حقیقی، پیغمبر اکرم است. حضرت مسیح به آنها گفته بود و در تورات آمده بود. و تعدادشان هم سر همین «یستفتحون» آمدند سمت مکه. آیه دادگر سوره بقره است دیگر. حالا انشاءالله سوره بقره یک بحث مفصّلی میطلبد، چون سوره بقره بیشتر آیاتش مرتبط با یک بحث مفصل است. اگر بشود شرایطی پیش بیاید، انشاءالله یک مروری به سوره مبارکه بقره باید داشته باشیم. خیلی مطلب مهمی دارد. خب میفرماید که: «لَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا». دنبال «یستفتحون» یعنی همین که آمدند مکه به امید اینکه پیغمبر آخرالزمان ظهور بکند، به پشتوانه او بروند با کفار درگیر شوند. وقتی هم که «فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا» آمد، آن چیزی را که میشناختند، «کَفَرُوا بِهِ» قبول نکردند. که دلیلش را باز در آیات دیگری فرمود که هر وقت پیش شما یک کسی بیاید که «لا تهوا به ما لا تهوا» خوشتان نیاید، زیر بار آن نمیروید. خوب به این نفس چاق و چله شما اگر برسد، پیغمبری که میخواهید تا قبولش بکنید.
خوب، این شد بحثی که این شبها گذراندیم. مقدماتی را مطرح کردیم که خب شاید در نگاه بعضیها مقدمات هم طولانی بود، ولی امشب که فعلاً آخرین جلسه فصل اوّل بحثمان است، نکاتی مطرح میشود که معلوم میشود بحثهای قبلی فایدهاش چه بود، خاصیتش چه بود. در سوره مبارکه اسرا، که خود این سوره هم جای یک بحث مفصّلی دارد. سوره اسرا، از اوّل تا آخرش مطالبی دارد که خیلی به این فضای بحث ما مرتبّط است. اوّلش هم که شروع میکند، به بحث بنی اسرائیل میپردازد و مباحثی را مطرح میکند در معارف قرآن و نسبت دیگران (ظاهراً باید «ظالمین» باشد) با قرآن. و خدمت شما عرض کنم که آیاتی که مربوط به پیغمبر اکرم و بحث شیطان و مباحث این شکلی که نکات خیلی مهم و فراوانی در آن هست که مرتبّط با این بحثهای ما هم هست. ولی خب فعلاً چون فرصتش نیست، به کلّیّت سوره مبارکه اسرا نمیپردازم. ولی همین آیات ابتداییاش نکاتی دارد که خیلی مهم است.
عرض کردم دیشب سوره اسرا، نام دیگرش سوره بنی اسرائیل است. به این نام معروف است. آیه اوّلش هم مربوط به پیغمبر اکرم است که از مسجد الاقصی معراج کرد، سیر داده شد از مسجدالحرام به مسجد الاقصی. لطافت دارد. نکات ظریفی دارد. میفرماید که عبدش را خدا شبانه از مسجدالحرام سیر داد به مسجد الاقصی. شبانه سیر داد.
خوب، حالا ربطش به آیات بعدی چیست؟ این را که مطرح میکند آیه بعدی: «وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ». انشاءالله با یک دقّتی بحث را پیگیری کنیم که مباحث انشاءالله یک جمعبندی فعلاً بشود. «وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ»، ما به موسی کتاب دادیم. این کتاب، کدام کتاب است؟ تورات. چون قبلاً که بحث شد، هم حرف از «کتاب» که شد، تورات را گفت، هم حرف از «الواح» که شد، تورات را گفت. و کتابی که داده شده به حضرت موسی، تورات است. «وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ»؛ ما این تورات را، این کتاب را، مایه هدایت بنی اسرائیل قرار داده بودیم. باز اینجا مطالبی هست که در آیات دیگری در قرآن به این بحث اشاره میکند که اگر شما گوش دهید، من همین الان هم مثلاً از شما میپذیرم و بهشت میبرم شما را. اینها همانجا حرف از پیغمبر اکرم میفرمایند: اینی که میگویم الان حرف گوش بدهید، یعنی حرف این آقا را گوش بدهید. که آیات دیگری است که فعلاً به آن نپرداختیم؛ چون واقعاً حجم مباحث قرآنی در مورد یهود بسیار بالاست. برعکس حجم مطالب معارفی ما در مورد یهود که بهندرت چیزی پیدا بشود، یک سخنرانی مثلاً چند جلسه در مورد یهود بهندرت پیدا میشود که خیلی چیز عجیبی است واقعاً و باید روی آن فکر کرد؛ چرا؟
میفرماید که: ما موسی را کتاب دادیم و پایه هدایت بنی اسرائیل قرار دادیم: «أَلَّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِي وَكِيلًا». چه بود حرف ما آنجا؟ خلاصهاش این بود که آقا جز من کسی را وکیل نگیرید. این عصاره حرف خدا با بنی اسرائیل، عصاره هدایت بنی اسرائیل است. وکیل دیگری جز من نپذیرید. وکالت به کسی ندهید. وکالت یعنی آن کسی که به او اعتماد دارید، او را صاحب قدرت میدانید، صاحب دانش میدانید و معتقد به این هستید که به پشتوانه او میتوانید کار بکنید و به اهدافتان برسید. این میشود معنای وکالت و توکل. پس چالش جدّی بنی اسرائیل در طول تاریخ، فاصله گرفتن از این نگاه آمیخته با توکل بود. یک نکته خیلی مهم در آیه دیگر هم فرمود که –که تو بحث دیگری یک بار دیگر بحثش مطرح شد– فرمود سلطنت شیطان را به کیا قرار دادم؟ آقای دادگر: «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ»... «لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ». شیطان نسبت به کسانی که ایمان و توکل دارند، سلطنت ندارد. خیلی نکته مهمی است. بعد فرمود: «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ». فقط به یک گروه سلطنت دارد، سلطه دارد؛ به کسانی که تولی او را دارند، آقایاش را پذیرفتند. اینها را گذاشت روبروی کیا؟ روبروی کسانی که توکل دارند. پس مردم دو گروهاند: یا توکل به خدا دارند، یا تولّی شیطان. اینها چند نکته مهمی است.
بنی اسرائیل، نقطه آغاز سقوط انحرافشان کجا بود؟ جایی بود که از توکل خارج شدند. وقتی از توکل درآمدی، گرفتار تولّی شیطان میشوی دیگر، مطیع و مُرید شیطانی، تحت حکومت شیطانی هستی. شیطان سوار بر تو میشود. که در سوره مبارکه اسرا مفصّل به بحث شیطان پرداخته و سلطنت شیطان، نفوذ شیطان، حاکمیت شیطان که مرتبط با همین بحثم است. پس نکته اصلی چه شد؟ فرمود ما یک قراری داشتیم با بنی اسرائیل. کلاً در آیات زیادی حرف از قرار با بنی اسرائیل، میثاق اسرائیل که در سوره مبارکه بقره مفصّل به آن پرداخته، در چندین آیه قرآن حرف از میثاق بنی اسرائیل آمده است. ما با هم قرار داشتیم، یک عهدی بود، یک پیمانی با من داشتید. اینها فقط آن بخش دومش را گرفتند که خدا گفته این زمین مال ماست. بابا این یک عهد بود، قرار بود شما به کسی جز من تن ندهید، حرف کسی جز من را گوش ندهید. منم حاکمیت شام، بیت المقدس، اورشلیم را بهتان بدهم. آن را تخلف کردند، این را میخواهند نقد کنند، این را میخواهند بستانند. نمیشود که! ما قرار با هم داشتیم، قرار این بود که توکل به من باشد، از آن چهارچوبی که من گفتم خارج نشوید، دلبسته من باشید، گوشتان به من باشد، چشمتان به من باشد، چشم به دست من باشد. آنقدر پررو شدند که برگشتند گفتند: «إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ». بخوان: «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ». مینویسم اینجا، ثبت شد. تا آخر پای حرفت وایمیستی. نوشتم (ظاهراً باید «من اینها را نوشتم» باشد) انبیاء غیر حق هم این را نوشتم. پروندهات هم این است. این پیغمبرهایی که کشتی. کراوات عجیبغریبی داریم! من یکیش را آوردم. پیغمبر فرمود ۷۳ تا پیغمبر را اوّل صبح کشتند. ۱۲۰ نفر به اینها نهی از منکر کردند که چرا کشتید. این ۱۲۰ نفر را آخر روز کشتند. بنی اسرائیل! من (ظاهراً «از» باشد) عباد بنی اسرائیل. اوّل روز، من اوّل نهار، اوّل روز ۷۳ تا را کشته بنی اسرائیل. این شکلی بودند، دستشان کم نمیرود. بهت آدمکشی؟ این جنایت تو خونشان آمیخته است. راحت است برایشان آدمکشی. خیلی برای یهودیها کار راحتی است. به جای توکل، این مسیر را رفتند تا کجاها؟ تا اینکه اینطور آدمکشی کردند. اینطور: «إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ». ما داریم، خدا ندارد. قرار بود به من توکل کند. خدا باید به ما توکل کند. چه شد؟ آخرش گفتند که: «إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ». خدا به ما توکل کند! خدا ما را دارد! خیلی عجیب است ها؟ ما اصلاً آن سنسورهای دریافت کننده حرفهای اینها را اصلاً نداریم. اصلاً نمیفهمیم چه میگویند. مثل اینکه مثلاً با گوشی ۱۱۰۰ بخواهی به وای فای وصل بشوی. مثلاً خیلی موجودات عجیب غریبی!
«ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا». اینها ذریه کسانی بودند که ما با نوح اینها را سوار کشتی کردیم و آوردیم. که البته در آیه دیگر فرمود: «وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ». آیه را بخوان: «وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ». ما ذریه نوح را –این اگر قرار دادیم که ماندند، ماندگار شدند روی کره زمین– به هر حال، ذریه آنهایی که همراه نوح بودند و خود حضرت نوح. این بنی اسرائیل هم همچین کسانی بودند. ولی ویژگی نوح چه بود که خدا ماندگارش کرد؟ اینها هم قرار بود ماندگار بشوند مثل نوح. آن چه بود ویژگیاش؟ آن ویژگیاش این بود که عبد شکور بود. حرف گوش کن من بود. چشمش به دست من بود. شاکر بود بابت چیزی که بهش دادم. نه مثل این حیوانات وحشی که نه تنها شاکر نیست، بلکه میگوید: «إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ». «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»، «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ». یهودیها میگویند که دست خدا بسته است. بعد جوابش را قشنگ میدهد: «بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتَانِ». نکته قشنگ را اشاره میکنم: میفهمند که آنها گفتند دست خدا بسته است. خدا جواب داد: دو تا دستش باز است. دست خدا گفتم یک دست را گفتید بسته است، فکر میکردید خدا یک دست دارد و آن هم بسته است. خدا دو تا دست دارد، جفتش هم باز است. که این دو تا دست، منظور دو تا دست ما نیست. دست عطا و دست بخشش من است. دست جلال و دست جمال. بزرگان هم کنار اشاره کردند. تو خلقت آدم فرمود: «لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ». با دو دستم خلق کردم آدم را. به شیطان گفت: چرا به این موجودی که با دو دستم خلق کردم، سجده نکردی؟ که دست جمال و جلال است. حالا «يدَ اللَّهِ مَبسُوطَتَانِ ینْفِقُ کَيْفَ یَشَاءُ». هر جور هم دلش بخواهد خرج میکند. شماها را هم یک کاری میکنید «بِأَیْدِیهِمْ» بشود. با دست خودت خراب کنی. قصر تو خودت را بیچاره کنی. خودت را نفله کنی. چرا نوح را نگه داشتم؟ ماندگار شد، چون شکور بود. پس راز ماندگاری شکر است. خدا به نژاد و قیافه و تیپ و اسم و رسم و فلان اهمیت نمیدهد. منطق الهی این نیست که بالاخره ما یک قولی به بنی اسرائیل دادیم. ببین بالاخره اینها بنی اسرائیلاند. اتفاقاً آن کاملاً نگاه حیوانی است. میگوید آقا بالاخره کار یک گوریل است. گوریل، گوریل است. گوریل زورش از گربه بیشتر است. گربه باید پیش گوریل تسلیم باشد. سوار دنیا میبینند بالاخره ما بنی اسرائیلیم. قول داریم، زور داریم. ببین زور داریم میکشیم. باکی از کشتن نداریم. مثل آب خوردن میکشیم! خیلی واقعاً آدمکشیهای یهودیها در طول تاریخ عجیبغریب است. روایات فراوانی که حالا فرصت نشد شبها به آنها برسیم.
خدا آن کسی را ماندگار میکند که عبد شکور باشد. عبد باشد و شکور باشد. این ویژگی مهم. تا اینجا رسیدیم به این نکته. «وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ». رسیدیم به بحثی که تمام این ۱۵ شب برای این آیه بود. مهمترین آیه مرتبط با بحثمان، با موضوع بحثمان، آیه آخرالزمانی شام. کلیدیترین آیه که خودش یک آیه بسیار سنگین است. هم فهمش بسیار دشوار است و کلی اختلاف در تفسیر این آیه شکل گرفته. که انشاءالله تا آخر امشب را به تفسیر این آیات مشغول خواهیم بود. روایاتی دیگر داریم بعد مرتبط با این آیات که آنها را هم میخوانیم. روایت دیگری داریم کلاً با فضای شام که دیگر به آن امشب نمیرسیم. انشاءالله شبهای بعد، جلسات بعدی که ایام اربعین و اینهاست که هم بحث شام را انشاءالله به آن میپردازیم هم سفیانی را. چون مهمترین اتفاق این است که یهودیها در شام نیستند. یهودیها خطرناکاند ولی زود منهدم میشوند، قبل ظهور منهدم میشوند. توسط ایرانیها. یا به تعبیر روایت، قمیها. قمیها را الان گفتم تا یادم نرفته بگویم. تو روایت دارد که این -حالا آیاتش را میخوانیم الان- با هم تطبیق دادند، گفتند که اینها قمیها هستند که میآیند سر وقت یهودیها. اینها را خار و خفیف و نابود میکنند. «ما الّا تطبیرا» (ظاهراً باید «من بعد تطبیرا» باشد) میکوبند اینها را، منهدم میکنند. که فرمود: «هُوَ وَاللَّهِ أَهْلُ قُمْ». «هُوَ وَاللَّهِ أَهْلُ قُمْ». ممکن است کسی بگوید آقا دارد قمیها را میگوید. نکته قشنگتر بهتان بگویم کیف بکنید. شخصی آمدم خدمت امام هادی –اگر اشتباه نکنم یا امام صادق، به نظرم امام هادی– میرسید و پرسید: از کجا آمدین؟ گفتند از ری آمدیم. حضرت فرمود: «مرحباً بِأَهْلِ قُمْ». به به! قمیها خوش آمدین! اینها گفتند: آقا از ری آمدیم! حضرت فرمودند: بله، قمیها خوش آمدید. سپس گفتند آقا، ری؟ حضرت فرمودند که شماها همهتان متأثر از قمید. همهتان پایتختتان قم محسوب میشود. الان واقعاً پایتخت فکری و معنوی جامعه ما که هیچی، جامعه شیعه کل دنیا «ﻣِﻦْ ﺣَیْثُ ﺍﻟﻌِﻠْﻢُ ﺇﻟَى ﺳﺎﺋِﺮِ ﺍﻟﺒِﻼﺩِ». که این هم خودش یکی از روایات آخرالزمانی است که محقق شده. که علم کوچ میکند از نجف به قم و قم میشود مرکزیت دانش در دنیا، دانش دینی. که واقعیت دارد و واقعاً داریم میبینیم. امروز قم واقعاً جامع المصطفی که یک نمونهاش است، واقعاً در دنیا برجسته است. تا جایی که آمریکاییها تحریم کردند جامعه المصطفی را، از شدت ترس. از جامع المصطفی و نیروهای خروجی جامعه المصطفی هم تحریم اقتصادی کردند، تحریم امنیتی کردند از شدت ترس از جامع المصطفی. و واقعاً موفق بوده، مخصوصاً تو این سالهای اخیر دیگر نمایان است برای همه دنیا. سید حسن نصرالله تربیتشده قم است. آن آقای مقتدا صدر به قم مرتبط بوده. هر کی تو دنیا امروز حرفی دارد، شیخ زکزاکی مرتبط با قم است. و خود حضرت امام (رضوانالله تعالی علیه) را هم که «رجلٌ مِن قُم»، آن روایت اگر تطبیق با ایشان پیدا بکند، خود امام را هم به عنوان یک قمی معرفی کرد.
این آیات، آیات بسیار مهمی است. با دقت میخواهیم اگر تو گوشیها قرآن دارید، این آیات را بیاورید که میخواهیم کلمه به کلمهاش را برویم جلو با همدیگر. «وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ». اولین کلمهاش چیست؟ «قَضَیْنَا». کلمه به کلمه با دقت میخوانیم بعد برمیگردیم ترجمه میکنیم. «قَضَیْنَا»: ما قضاوت کردیم. قضاوت کردیم یعنی چه؟ یعنی تقدیر کردیم، حکم کردیم، به عنوان یک حکم نهایی نوشتیم و صادر کردیم. بیکموکاست رخ میدهد، هیچ تغییری درش نخواهد بود. خوب! پس ما «قَضَیْنَا» یک حکم نهایی کردیم. «إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ»، نه «عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ». قاضی برای بنی اسرائیل هم حکم کردیم. «إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ». هم حکممان ابلاغ شد به بنی اسرائیل. ممکن بود حکم بر بنی اسرائیل کرده باشیم ولی خبر نداشته باشند. در لوح محفوظ نوشتیم ولی نمیدانستند. این اگر بود «عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ» میشد، ولی وقتی «إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ» آمده، یعنی بهشان هم رسید. خوب! به بنی اسرائیل این حکم نهایی سفت و سخت را زدیم. کجا اعلام کردیم؟ «فِي الْكِتَابِ». در کتاب اعلام کردیم. این کدام کتاب است؟ تورات. یک حکم سفت و سخت، محکم در مورد بنی اسرائیل در تورات داریم: «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا».
خیلی مهم است این آیات. محتوایشان باعث میشود جان آدم پرواز میکند از این حکم. مخصوصاً از روایاتی که در مورد این آیات گفتند. ما به بنی اسرائیل گفته بودیم، از قبلاً گفته بودیم، تو کتاب گفته بودیم. گفته بودیم قطعاً و حتماً شما دوبار در زمین فساد میکنید، دوبار: «تُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ». دوبار در زمینش هم باز توضیح نداد. دوبار در زمین فساد میکنید و «وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا». یک علوّ و سرکشی و گندهلاتبازی و گندهبکبازی و اینها در خواهید آورد. که این را نگفت دوبار. فسادش را دوبار گفت، علوّش را یک بار گفت. ولی علوّش را «عُلُوًّا كَبِيرًا» گفت. که ما تو قرآن هیچ جا دیگر «عُلُوًّا كَبِيرًا» نداریم، مگر برای خود خدای متعال که «کَانَ عَلِیّاً کَبِیراً» (ظاهراً باید «کان علیّاً کبیراً» باشد). جای دیگر در طول تاریخ خدا در مورد کسی نگفته «عُلُوًّا كَبِيرًا». علوّ خالی داریم، علوّ کبیرا نداریم. فقط در مورد بنی اسرائیل. نشان میدهد در تاریخ بنی اسرائیل بینظیرند در سرکشی و طغیان و ظلم. سراغ روایت نرفتم، متن قرآن: دوبار در زمین فساد میکنید و علوّ کبیری میکنید.
خب، اینکه قضاوت کردیم، حالا باز نکاتی اینجا بعضی گفتند که خب یعنی چی؟ یعنی خدا تقدیر کرده بود اینها دوبار فساد بکنند؟ خدا که تقدیر فساد نمیکند که! نه، خدا به اینها گفته بود که میدانم دوبار فساد میکنی. نکنیها! مثل اینکه بابا به بچهاش میگوید: ببین، من که میدانم تو عاشق این دختر، آخرشم میروی این را میگیری، آخرشم بدبختت میکند. بدبخت شدی باز میآیی به من رو میزنی. آن موقع رو زدی، من دیگر این فلان پولی که میخواهی بهت نمیدهم. اتمام حجت میکنم. دارم تهذیب میزنم، دارم میترسانمش. پس خدا به اینها نگفته آقا! آقای بنی اسرائیل! داداشم! حل! داداش! برو دوبار باید گند بزنی؟ ببینم چیکار میکنی، دو تا فساد خوب در هر چی (ظاهراً باید «هرچه» باشد). برات زن و بچه خودت میبری. گفته من میدانم شما دوبار فساد میکنید، یک علوّ کبیر هم دارید. یعنی چه؟ یعنی نکن و بعد گفته اگر این کار را کردی ببین چیکارت میکنم. از الان بهت گفته باشم اگر علوّ کبیر کردی، فساد بزرگ کردی، بعدش فلان کار را میکنمها، حواست باشد.
بریم سراغ آن نتیجه. بعدش میفرماید که نکاتی هم هست اینجا، بنده دارم رد میکنم در مورد خود «الکتاب» هم بعضیها نکاتی گفتند که رد بشویم. قبل اینکه بریم سراغ نتیجهاش یک نکته اینجا بگویم: «الکتاب» را بعضیها گفتند که لوح محفوظ است. ولی نمیخورد. به خاطر اینکه «الکتاب» اولاً بالاتر «وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ» دارد، همان «الکتاب» است. بعدش هم کتاب برای بنی اسرائیل مشخص بود که تورات بود. یکی. نکته بعدی این است که این فساد چیست؟ همهگیر تفسیر این آیات تو همین نکته است، «فساده» چیست؟ بیشتر مفسرین بحث را بردند روی کجا؟ روی مباحثی که تا به حال رخ داده. خیلیها گفتند که این دو تا فساد را بنی اسرائیل انجام دادند، دوبار کتکش هم خوردند. یعنی قرآن دارد حکایت میکند از یک چیزی که رخ داده، تمام شد و رفت. ولی بعضی از محققین معاصرین که انصافاً خوب کار کردند، حالا من اسمم (ظاهراً باید «اسمشان» باشد) را بیاورم مطالبشان را داریم استفاده میکنیم. یک تشکری هم شده باشد از زحماتشان؛ جناب آقایان مهدی خوشدونی و آقای مجید منتظرزاده که در دانشگاه امام صادق، پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق قم و دانشکده اصول دین قم مشغولیت دارند. یک کار پژوهشی خوبی انجام دادهاند، نظریهای در واقع بر اساس آیات قرآن مطرح کردهاند که خیلی این نظریه کارگشا است. یک کار خوبی که اینجا کردهاند این است، میگوید آقا شواهدی تو آیات هست، نشان میدهد که آن دوم، کتک دومی که خدا گفته که «لَنُدَمِّرَنَّ مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا» (ظاهراً باید «لیدخلوا المسجد کما دخلوه اول مرة و لیدمروا ما علوا تتبیرا» باشد) که هنوز نخواندهامش و میزنم پودرتان میکنم، نابودتان میکنم، آن هنوز رخ نداده. من آخه نخواندم. میگوید که: «دوبار فساد میکنید، یک علوّ کبیری میکنیم». دفعه اولش یک سری بندههایم را میفرستم: «عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ» که خیلی محکماند، میآیند «فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ». میگردند تو این کوچهپسکوچهها، یک یکتتان را پیدا میکنند، پدرتان را در میآورند و «وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا». این وعده هم قطعی رخ میدهد. اصلاً توش اصلاً حرفش را نزن. «قَطْعِيُّ الْقِيَامِ». «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ»؛ دوباره برتان میگردانم. کجا براتون میگردانم؟ به همان منطقه که از ادامه آیه معلوم میشود آن منطقه کجاست. مسجد الاقصی و پیرامون مسجد الاقصی است که آیه اول فرمود من منطقه را مبارک قرار دادم. برتان میگردانم به آن منطقه. نه تنها برتان میگردانم، «وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ» حالا میخواستم کلمه به کلمه اینها را بخوانم که روی آنها بحث بکنم. شمای کلی آیات دستمان باشد یک بار دیگر. بعد آن پس یک بار میآیم سر وقتتان، میزنم، شتک میکنم. وعده مفعول خدا هم هست، قطعی رخ میدهد. «فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ» هم هست. میآیم از تو خانهها و کوچهپسکوچهها گیرتان میآورم. میکشم. قطعی. این یک دانه را که خوردید، یک بار دیگر برتان میگردانم. بهتان پول و بچه و امکانات و ثروت و موقعیت و قدرت و اینها هم میدهم و «وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا». نفیر شما را هم بیشتر قرار میدهم. فعلاً ترجمه نفیر را بگیریم نفرات. «نفرات» (ظاهراً باید «نفر» باشد) خیلی بهش نمیخورد. حالا عرض میکنم. نفیر شما را هم بیشتر قرار میدهم. پس دوباره بعد از چک اول برمیگردند. بنی اسرائیل با وضعیت بهتر برمیگردند. نسبت به دفعه اولی که رفتند، بعد آن که رفتند برمیگردند وضعیتشان بهتر میشود؛ هم پولشان بیشتر است، هم بچهشان بیشتر است، هم نفراتشان بیشتر است. درست شد. «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ». اینجا اگر حالا خوب برخورد کردید برای خودتان است. اگر بد کردید هم چکش را میخورید. «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» ولی دفعه دوم اگر بخواهم بزنم، «لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ». یک جور میزنم قیافههایتان دیدنی میشود آن موقع. تو قیافههایتان این شکست و ترس محسوس میشود. «وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ». برای بار دوم اینهایی که فرستادم شتک و پتکتان کردم –قرآن شتک «پتک» ندارد. «شتک» هم باشد «پتک» دیگر قطعاً نیست.– زدم دفعه اول شتک پتک کردم، همانها را دفعه دوم میفرستم. جوری که بروند تو مسجد «كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ». همان طور که دفعه اول رفتند تو مسجد، دوباره میروند تو مسجد. کدام مسجد؟ مسجد الاقصی. «وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا». آنهایی که به پشتوانهاش علوّ میکردی، بازی در میآوردی، آن چیزهایی که باهاش شاخ شده بودی را دفعه دوم میآیند میزنند، همه را میترکانند. این شد قرار ما با بنی اسرائیل.
میدانستم آدم باشید، میدانم دوبار فساد میکنی. قد بازی در میآوری. دفعه اول میزنم. باز مهلت میدهم. برتان میگردانم. امکانات میدهم، توان میدهم. ببینم چیکار میکنی، آدم میشوی یا نه؟ ولی میدانم آخرش هم آدم نمیشوید. دفعه دوم میزنم شتک پتک که هیچی! میزنم منهدمت میکنم، نابودتان میکنم. البته این نابودی، نابودی قدرت و حاکمیتشان است. وگرنه مکتب و مرام بنی اسرائیل و یهودیگری را بر اساس آیاتی که شبهای قبل خواندیم، فرمود تا کی هست؟ «إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ». باریکالله! بحثهای قبلی چقدر به دردمان خورد، واقعاً توضیح این آیات واقعاً سخت بود. فهمیده نمیشد، گرههای بحث باز نمیشد. ما با هم یک قرار این شکلی داشتیم.
«مَنْ قَضَیْنَا» بحث سر این بود که آن فساد چیست؟ درست است؟ ادامه میخواستم بخوانم دیگر، پرسیدید خواندم. فساد دو تا فساد چیست؟ علوّ کبیر چیست؟ اگر بخواهیم قرآن را با قرآن تفسیر بکنیم، باید بگردیم ببینیم کی تو قرآن به عنوان مفسد و عالی مطرح شده است. فساد کننده و علوّ. آدمی که اهل علوّ است که معلوم بشود این فساد و علوّ اینجا چیست. بسیاری از مفسرین آمدند گفتند آقا این دو بار محقق شد و رفت. دوبارش هم کی بود؟ دفعه اولش وقتی بود که -باز بحثهای قبلی- دفعه اول وقتی بود که بخت النصر آمد پدر اینها را درآورد. دفعه دوم تمام شد، دوباره شد. ولی نمیخورد. نمیخورد به سیاق آیات. خصوصاً که اصلاً روایاتی داریم که آن روایات میگوید هنوز دفعه اولش هم محقق نشده. دفعه اولش قبل ظهور است. دفعه دومش روایاتی داریم که میفرماید قبل از ظهور چک اول را میخورند. مسلمان میشوند، آدم میشوند، تسلیم میشوند. اوضاعشان هم روبهراه میشود. زمان ظهور که اینها دیگر نمیتوانند فساد بکنند. اینجا هم نگفت که اینها زمان ظهور فساد میکنند. گفت دوبار میزنیمتان. یک بار فساد میکنند، یک دانه میخورند، برمیگردند، دوباره فساد میکنند. بعدی محکم. فعلاً این را تو آیات نداریم. تو آیات گفته دوبار فساد میکنید، علوّ کبیر میکنید. وعده اولیش که برسد این کار را میکنم. وعده دومش که برسد آن کار را میکنم. یعنی بابت فساد اولتان... بابت فساد اولتان این کار را میکنم. بابت فساد دومتان آن کار را میکنم. که تو روایت فرمود: فساد اولشان قتل امیرالمومنین بود. فساد دومشان قتل امام حسین بود. بابت فساد اولشان قبل ظهور میزنم شتک و پتکشان میکنم. بابت فساد دومشان با رجعت خود امام حسین. خیلی جالبانگیزناک شد کلاً.
حالا بریم سراغ خود آیات. از آیات چه میفهمیم؟ بعد بریم سراغ روایاتش. ما تو قرآن جایی نداریم بنی اسرائیل چک خورده باشند و اینها. اگر قرار باشد آن دو تا قضیه بخت النصر و قضیه روم باشد، آنقدر مسئله بزرگ است که باید قرآن به آن اشاره میکرد. بله، ما تو تاریخ، آن هم به خاطر اینکه خود یهودیها هی گفتند. خب ما شبهای قبل من مفصل بحث کردیم تو قضیه بخت النصر. اولاً «عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ» نمیخورد به بخت النصر. میگوید سری اولی که میزنم، بندگانی که برای ما هستند که صاحب «بأس شدید» هستند. بحث هم که دیشب کجا داشتیم؟ بحث عذاب «بئیس». منگنه. یک عده گفتند آقا بخت النصر است. میگوییم آقا آخه بخت النصر کافر متجاوز. «عِبَادًا لَّنَا» بهش نمیخورد. میگویند نه، «عِبَادًا لَّنَا» منظور نیست که بنده خوب باشد که. بنده خداست. همه بنده خدا. یزید هم بنده خدا بوده. میگوییم بابا «عِبَادِي». آنجا آن «عبادِ لی» توش یک اخلاصی مفسرین گفتند، علّامه طباطبایی فرمودند: ازش پیغمبر نمیفرستیم، برگردد به مردم بگوید «عِبَادِي» بندگان من باشید. «عِبَادِي» یعنی خالص منو بپرستید، عبد من باشید. چطور آنجا «عِبَادِي» از توش بندگی خالص در میآمد؟ اینجا «عِبَادًا لَّنَا» بندگی خالص در نیاید؟ باریکالله! آفرین! بگویم حافظ قرآن این شکلی است. ما درس المیزان که میرفتیم خدمت استاد، یک رفیقی داشتیم آقای کرمی، طلبه خیلی فاضلی، حافظ کل قرآن. بعد من مثلاً گیر این بودم که این عبارتهای المیزان را بفهمم، حاشیه بنویسم. این مست بود گفتم کجایی؟ تو گفت: من جای دیگری هستم. «عِبَادَ الرَّحْمَٰنِ» آفرین! «عِبَادَ الرَّحْمَٰنِ» روش واژه ایست. یا همین سوره فجری که دو سال است خدمتش هست خواندهاید: «وَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي». «فِی عِبَادِي». پس این «عِبَادًا لَّنَا» بوی چه میدهد؟ بندگان برجسته. یعنی اینها به بخت النصر نمیخورد.
این یکی. قضیه بخت النصر اگر آنقدر جدی و مهم است که خدای متعال به عنوان چک اول بنی اسرائیل مطرح کرده، خب یک جای قرآن تطبیق بدهد ولی نمیچسبد. نمیچسبد، مخصوصاً با این «لنا» مشکلات جدی هست. بعد این فساد هم خودش آخه نکتهای است. قبلیها فسادی خیلی ما نمیدیدیم. فقط ریختن و گرفتند، بدبخت کردند، بد بودند. بله اعتقادات کثیفی داشتند ولی «عُلُوًّا كَبِيرًا» نمیخورد بهش. وقتی بخت النصر به اینها حمله کرده بود واقعاً بچههای خوبی بودند. دست به گاز نمیزدند، ماشین لباسشویی را چیز میکردند و این حرفها. بنی اسرائیل یا خدا بیاید بگوید که شما فساد گنده کردید، علوّ کبیر کردید، بخت النصر را فرستادم این چک اول. دفعه دوم هم که برگشتند که بخواهد قضیه روم باشد، آن موقع هم باز بچههای خوبی بودند، نماز صبح میخواندند، نزولشان را میگرفتند. کثافتکاریهایشان دیگر علوّ کبیرا دیگر نبود. خداوکیلی در آن حد کثافتکاری که همه مردم دنیا آن موقع داشتند انجام میدادند. این یک چیزی باید باشد که کثافتکاری ممتازی باشد که تو دنیا شاخص باشد، «عُلُوًّا كَبِيرًا» باشد. روشن! مطلب دارد جا میافتد و رفقا حواستان جمع است؟ پس شواهدی نداریم که نشان بدهد تا حالا این دو تا سیلی بنی اسرائیل محقق شده باشد. این یکی.
بریم سراغ خود فساد و علوّ. ما تو قرآن کجا کی را داریم که از فساد و علوّش با هم یاد شده باشد؟ الان دادگر کجا کی را داریم؟ آن یکی «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»، آخر سوره قصص است. باریکالله! «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا». آخرت را برای کسانی قرار دادیم که نه علوّ تو زمین میخواهند، نه فساد. ولی اول سوره قصص گفت کی بود؟ برو! سوره قصص: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ». «عَلَا فِي الْأَرْضِ» و «مِنَ الْمُفْسِدِينَ». قرآن شاخص مهم علوّ و فساد را کی میداند؟ فرعون. پس در واقع اینجا دارد میگوید: «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا». یعنی مثل کی میشوید؟ فرعون میشوید. شما بنی اسرائیل. بحثهای شب قبل که مفصل روی این وقت گذاشتیم. ماجرای فرعون و ماجرای بعد فرعون و اینکه گفتیم اینها از چنگ فرعون در آمدند، وارث زمین فرعون شدند. ولی بعدها وارث خلق و خوی فرعون هم شدند، خودشان فرعون شدند. قرآن دارد به اینها میگوید که من این را نوشتم. میدانم بعدها باز فرعون میشوید. آن وقتی که فرعون میشوید، دوبار میزنمتان. دفعه اولش اینطور، دفعه دومش آنطور. تو هر دو دفعه هم وارد مسجد الاقصی میشوند. بعد وارد مسجد الاقصی میشوند، فرق میکند با اینکه مسجد الاقصی را خراب میکنند.
شاهد سوم: مگر بخت النصر وارد مسجد الاقصی شد؟ مگر روم وارد مسجد الاقصی شد؟ آن «عِبَادًا لَّنَا» یک طرف. «ليدخلوا المسجد» اینها چیکار کردند مسجد؟ مسجد را خراب کردند. خراب بشود! این چه فایدهای بود؟ خیلی بدی کردی! یکی را میفرستم مسجد الاقصی را خراب کند. زحمت کشید! ما خودمان میخواستیم خراب کنیم. خراب بشود! ناموس اینهاست! اینها میگویند معبد سلیمان. من یکی را میفرستم بیاید تو مسجد بزند تو گوشت، برود تو مسجد بیت المقدس نماز بخواند. خیلی خوب میشود! بزن! خدا! بیا منو شکنجه کن! این کجا شکنجه است؟ شکنجه تو این است که میزنم پس کلت، میآورش تو مسجد. «ليدخلوا المسجد». تو دوبار هم مسجد مطلب آیه است. پس نشان میدهد که اولاً مسجد الاقصی، مسجد است. مسجد میماند به چشم مسجد بودن و جای مقدس بودن. افرادی میآیند میزنند تو سر و کله یهودیها و به شکرانه این یا به لج در آوردن یهودیها، به نشانه پیروزی بر یهود و فتح بیت المقدس میروند تو مسجد الاقصی نماز میخوانند. کجا ما تو هیچ موردی تو تاریخ نداشتیم؟ تو این ۵۰ تا درگیری اورشلیم که دوبار مسجد الاقصی (ظاهراً باید «نبوده» باشد) خراب شده در طول تاریخ تا حالا نداشتیم جریان روبروی یهود بیاید بزند پس کله یهود، اینها را خوار کند، تو سرشان بزند، تدبیر کند، «وجوهکم» باشد. اینها همهاش باشد. از آنور وارد مسجد هم بشود. آره خوب، بعضی روایات ما این را تطبیق دادند به فتح اول. گفتند آن داستان. ولی مسئله این است که آنجا این تدبیر و این قضایا، «لیسوا وجوهکم» و اینهاش نبود. آنور داستان «فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ» نشد. مشکل دیگری که دارد. وگرنه تا حدی شد. بله! وارد مسجد شدن نماز خواندن. اسم مسجد الاقصی مطرح نبود. یعنی خلیفه دوم بود که اینجا را ساخت و علمش کرد به عنوان مسجد. به مسجدی. ساختمان مسجد نداشت. زمینش زمین مقدسی و ساختمان مسجد زمان خلیفه دوم. خیلی جالب هم هست که خلیفه دوم عنوان فاروق این امت را یهودیها گذاشتند روی خلیفه دوم. شدید.
«فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ» پس چی شد؟ دو تا فساد میکنید علوّ کبیر میکنید. بعد من این کار را با تو میکنم. آن فساد و علوّ کبیر از جنس کار فرعون است. جنس کار فرعون چی بود؟ «يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ» بود. بچهکشی بود. آواره کردن بود. «جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا» بود. «يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ» بود. از زمین بیرون کردن بود. رو به سحر و ساحری آوردن بود. هر کاری که فرعون میکرد. چه جور با ساحرها بسته بود؟ اینها با ساحران میبندند. چه جور قتل عام میکرد؟ اینها هم قتل عام میکنند. چه جور زنها را آواره میکرد؟ اینها هم آواره میکنند. تازه آن باز زنها را زنده نگه میداشت. این بیشرفها زنها را میکشند. سگ شرف داشت فرعون به یهودیها. اسرائیلیها چند هزار تا زن کشتند تو این سریال اخیر. این شد علوّ کبیر. حالا نمیخواهیم تطبیق بدهیم به همین قضیه. میخواهیم بگوییم که یک چیزی از جنس کار فرعون است. ممکن است ۵۰۰ سال بعد باشد، ما نمیدانیم. ولی به هر حال چیزی که الان داریم میبینیم خیلی شاخک آدم را تیز میکند، حساس میکند به اینکه خیلی منطبق است به اسرائیلیها این علوّ در زمین و فساد.
حالا دوبار فسادش چیست؟ آن را نمیدانیم. نمیدانیم با چی تطبیقش بدهیم. ولی نکتهاش به این است که فساد دوم بعد از «رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ». یک بازگشتی دارند به آن منطقه اورشلیم و بیت المقدس. معلوم میشود یک بار جدا میشوند و دوباره برمیگردند. حالا اگر بخواهیم روایت رجعت را بخوانیم که خب اینها جدا میشوند، دست مسلمانها میافتد. دوباره برشان میگردانند، پدرشان در میآید. یا اینجور. یا برمیگردند فساد میکنند، پدرشان در میآید. یا آنجور. یا نه، همین که «کرّ» (بازگشتشان) همینه که رفتند دوباره برگشتند، حکومت تشکیل دادند. نمیدانیم. ولی یک سری نکات دارد. نکته اصلیاش این است که یک رفتنی دارد و یک برگشتنی دارد. دفعه دوم که برمیگردند اموالشان بیشتر است، هم فرزند، «و بنین» هم «أَكْثَرَ نَفِيرًا». نفیر را گفتم چی گرفته بودیم اول؟ نفر. ولی نفیر از نفر میآید. نفر به معنای چیست؟ آقای غلامرضایی! کوچ. «فَلَا نَفِيرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ». «أكثر النفيرا» یعنی اکثر مهاجرتی که از اینور و آنور همه جمع میشوند میآیند. البته «أكثر النفيرا» به نسبت دفعه قبلیشان. یعنی دفعه اول یک تعداد از اینور و آنور جمع شدند آمدند، یک مقدار هم پول دارند، نیروی انسانی دارند، میروند. دفعه بعدی که میآیند هم پول بیشتر میآیند، با پول بیشتر میآیند، هم با بچه بیشتر میآیند، هم با مهاجرین و نفرات. به این معنا نفیر بیشتر میآیند. این میشود دفعه دومی که میشود. حالا بعضیهاش وارد حوزه تحویل ممکن است بشود. بحث دیگری است. ما فعلاً بر اساس ظهور باید ظاهر قرآن عمل کنیم. چون تطبیقی که «الم» را به اهل بیت دادید، تو حوزه تحویل. یک جا «الم» را به اهل بیت تطبیق دادند، یک جا «الم» را به آن ملائکه کرّوبیین تطبیق دادند که خب بحثش جدا میشود. ما فعلاً «الم» اینه که اینجا داریم. علوّش همین سرکشی و قلدربازی و تکبر و قلدر بازی و فساد و جنگ و آدمکشی و به هم زدن و این حرفها. خب این فساد اولم بعضی گفتند قتل اشعیای نبی بوده. فساد دوم بعضی گفتند قتل زکریا بوده. یا گفتند که قتل زکریا و یحیی بوده که یک اشارهای هم جلسات قبل کردیم. بعضی گفتند که قتل زکریا و زندانی کردن ارمیا بوده. قتل یحیی، قصد قتل عیسی بوده. فساد دومش این بود که رفتند برای اینکه عیسی را... مفصل بحث کردیم، ولی هیچ کدامش به این فضا خیلی نمیخورد. به آن «عُلُوًّا كَبِيرًا» نمیخورد و آن چک بعدش هم آنقدر محکم نیست قضیهاش که بخواهد آن ۷۳ تا پیغمبر بنی اسرائیل که گفتم، الان روایتش را نگاه کردم ۴۳ تا فرمود. ۴۳ تا پیغمبر اول روز تو یک ساعت کشتند. ۱۲ تا (ظاهراً باید «۱۲ نفر» باشد). عددها را کلاً اشتباه گفته بودم ۱۲۰ تا گفتم. ۱۱۲ نفر از عباد بنی اسرائیل نهی از منکر کردند. ته روز آن ۱۱۲ تا را کشتند. اول روز ۴۳ تا پیغمبر کشتند. دم غروب ۱۱۲ تایی که معترض بودند به قتل انبیاء. این علوّ است. پس چی شد؟ این هم آقا طغیان سیاسی، هم طغیان نظامی، هم طغیان اقتصادی. آواره کردن اینها از تحریم اقتصادیشان است. ترورشان است. آدمکشی. بچهکشی. آواره کردن زنها. طبقهبندی. «یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً» و همین جور ماجراها. مجموع اینها با همدیگر کارهایی بود که فرعون میکرد. فرعون «ذیالاوتاد» بود دیگر، میخکوب میکرد. «الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ». فرعون بود که قرآن فرمود خیلی فساد کرد. بعد حرف انبیاء را گوش نکرد، درگیر شدن با انبیاء و ادعای خدا بودن داشتن و از این جور ماجرا.
مجموعه چیزهایی که فرعون میشد فساد، علوّ در زمین. بخش بعدیش داستان ارزش (ظاهراً باید «ارض» باشد) که بهش میخورد این است. چون علوّ کبیر است میخورد. اینها محدوده شعاع جغرافیایی که اینجا میخواهند فساد بکنند توسعه پیدا کرده حتی نسبت به فرعون. چون در مورد فرعون نگفت علوّ کبیر. باید یک چیزی باشد بالاتر از فساد فرعون. فساد فرعون تو یک حوزه جغرافیایی کوچکی بود دیگر. شرق و غرب عالم را نمیتوانست طغیان بکند، جنایت بکند. ولی امروز اسرائیلیها همه عالم را به لجن کشیدند. کل دنیا را. همه دنیا تو همه دنیا ترور میکنند. تو همه دنیا تحریم میکنند. به همه دنیا فشار وارد میکنند. خیلی توسعه جغرافیایی پیدا کرده. فساد فی الارضش خیلی وسیع شد. خب، آن مسجدش هم که عرض کردم مسجد الاقصی بوده و که حالا باز مفسرین مختلفی تطبیق دادند (ظاهراً «شاه مصر بیتالمقدس» باشد) که حالا بحثهایی است که بهش نمیپردازم و عرضش را هم میشود بگیریم کل ارض. شواهد دیگر: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ». این یک شاهدی باشد برای اینکه این عرضم کل زمین است. خب پس روی کل زمین این بنی اسرائیل قرار است که فساد بکند. حالا تو دفعه اولش «عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ» میآیند، «فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ». میآیند میگردند اینها را از وسط خانهها و محلهها و شهرکها و اینهایشان پیدا میکنند. دانهبهدانه اینها میگردند پیدا میکنند. حماس میکنند. تو غزه ورق برمیگردد. اوضاع عوض میشود. این یکی.
و تو وعده دوم چی میشود؟ «لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ» و وارد مسجد میشود «كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ». همان جوری که دفعه اول وارد میشود که دو دفعه دخول مسجدالحرام، ورود مسجد الاقصی است. «وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا». ما علوّ –آن چیزی که به پشتوانه اینها قلدر بودن– تو دفعه دوم میآیند این را میزنند، پودرش میکنند، خردش میکنند، از بینش میبرند. اینجا بزرگان مطالب خوبی دارند. یک نکته بهتان بگویم. این آیه را نخواندیم. خیلی زیباست. ببین بحث تفسیر موضوعی قرآن اگر کار بشود، آیات به همدیگر چسبیده بشود، چقدر نکته دارد. تو سوره آل عمران آیه ۱۱۲ یک نکته فوقالعادهای میفرماید که: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا». هرجا این یهودیها پیدا بشوند، بنی اسرائیل، من مهر ذلت زدم تو کلهشان. تا ابد ذلیلاند. که مفصل قضایش را براتون گفتم. اینها گتو نشین شدند تو جاهای مختلف اروپا. اروپاییها اینها را آدم حساب نمیکردند. از اینور به آنور تبعید و هیشکی (هیچکس) اینها را گردن نمیگرفت. و هرچی که گذشته از تاریخ بنی اسرائیل از بعد حضرت سلیمان، ذلت و خواری و بدبختی اینها بوده. ولی میفرماید دو تا چیز هست که اینها را میتواند از ذلت نجات بدهد: «إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ». دو تا رشته است که اینها را از ذلت نجات میدهد. یا یک رشته به خدا باید داشته باشند که خدا اینها را بکشد بالا، توبهشان است. هر وقت اینها رو به خدا آوردند، توبه کردند، یک کمی سر به راه شدند، خدا به اینها عزت داد، امکانات داد، برشان گرداند. یا این کار یا به «حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ». این «حبل من الناس» بعضی مفسرین تطبیق دادند، گفتند مگر اینکه بروند زیر بلیط این دولت، آن روسیه بچسبند. انگلیس. یک رشتهای بیندازند به یک جماعتی، به یک گروهی، به یک دولتی تا از ذلت در بیایند. من کوبیدم تو سر اینها ذلت را و دو تا راه فقط گذاشتم ذلت در بیایند: یا با یک رشتهای از خدا، یا با یک رشتهای از مردم. و با او به غضب «مِنَ اللَّهِ». ولی اینها آقا گرفتار غضب خدا شدند. «مَغْضُوبٍ عَلَیْهِمْ». خدا عصبانی از اینها، غضب کرده به اینها. و «وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ». مسکنت را کوبیده تو سر اینها. مسکنت یعنی حالت آوارگی، بیپناهی، بدبختی، بیچارهگی، بیوطنی، من از این قبیل. امشب حالت مسکنت (ظاهراً باید «مسکنت» باشد).
بریم سر آن کلمه، بحث خود آیات را تمام کنم. میروم سراغ روایات که دیگر بخش جمعبندی بکنیم. فضای روایات کلاً یک فضای دیگری است، یعنی خیلی فضا را عوض میکند به نسبت این چیزایی که دقیقترش میکندها، عوض میکند یعنی ضدش است. خیلی دقیقتر است. آن نکته کلیدی در «علو تتبیراً» (ظاهراً باید «ما علوا تتبیرا» باشد). یک جملهای دارد مرحوم مصطفوی در جلد اول التح قیق. بخوانم این را. میگوید که آقا تدبیر یعنی چه؟ «هُوَ الکَسْرُ حَتَّی المَقَامِ». شکستن. هت هت. دیشب یادتان است؟ هت المقام. میزنم اینها را پودرشان میکنم. با «ت» دستهدار. تدبیر با چیز قمه، ته دستهدار (ظاهراً باید «تهدار» باشد). این واسه دو نقطه است. تدبیر به تبر خودمان برمیگردد که میزند خوردش میکند. تبر! با تبر میزنم. میزنم اینها را یک کاری میکنم که حالتی که خورد روی زمین میافتند. حقیر میشوند، ذلیل میشوند. که به اینها هم از همان اول گفتم وارد این سرزمین میخواهیم بشویم. بعد «ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ». با سجده بیایید تو و حطّه بگویید. حالت خضوع خشوع، خودتان را پیش خدا کوچک کنید. نمیکنی! «عِبَادًا لَّنَا» را میفرستم. درست شد. تدبیر میکند. تدبیر همان خرد کردن، شکستن. «إِلَّا أَن يُوصِلَهُ إِلَى الْفَنَاءِ وَالْهَلَاكِ». تو کلمه تدبیر چه نهفته است؟ نابود کردن. ولی نابودی خود افراد بنی اسرائیل نیست. نابودی فکر بنی اسرائیل هم نیست. نابودی چیست؟ حکومت بنی اسرائیل. پس تو وعده دومی که من در تورات به اینها گفته بودم، گفته بودم فساد بکنید، علوّ داشته باشید. این دفعه دومش نابودتان میکنم. این دیگر نابودی آن حکومت است. چه نابودی؟ نابودی که بعد از این دیگر بنی اسرائیل هیچ وقت حکومت در این عالم به خودش نخواهد دید. دیگر به قدرت نمیرسد. دفعه دومش عظمت بنی اسرائیل... عظمت بنی اسرائیل را خورد میکنند. علوّ اینها را خورد میکنند و مقام اینها را میشکنند. اعتلا اینها را میشکنند. سعه عیش اینها را از بین میبردند. دیگر نمیگذارند آب خوش از گلوی اینها پایین برود. و دیگر آن شکوه و هیمنه و آن چاخان ماخانها و قلدربازیها و اینهایشان میشکند. دیگر صدای اینها بلند نیست. دیگر هارت و پورتی از اینها نخواهید. بعد از وعده بحث ما در آیات.
بریم سراغ روایتش، جمع بندی کنیم. یک روایت اینه. خیلی روایت داریم. من روایت زیادی آورده بودم ولی چون دیگر وقت کم است، امشب یک مقدار روضه بیشتر میخواهیم بخوانیم. یک چند دقیقهای اگر فرصت بشود، کم کم جمع بندی کنم بریم تو روضه.
در حال بارگذاری نظرات...