این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* تماس بال ملائکه با زائر؛ علت حال خوش معنوی بعد از زیارت [28:00]
* مجلس روضه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در کربلا و توجه خاص ایشان به زائران [31:44]
* روضه خوانی امام صادق (علیهالسلام) برای ابوبصیر [39:45]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
خیلی روایت داریم. من روایات زیادی آورده بودم، ولی چون دیگر وقت کم است، امشب میخواهیم روضه بیشتری بخوانیم. یک چند دقیقهای کمکم جمعبندی کنم، برویم تو.
یک روایت این است که فرمود: «هَؤُلَاءِ عَبَادٌ لَنَا». از امام صادق (ع) کلینی در کافی جلد ۸ نقل کرده است که فرمود: «قَوْمٌ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ». قبل از خروج و ظهور امام زمان، خداوند قومی را برخواهد انگیخت. حالا چقدر قبل از ظهور؟ نگفته است. نابودی حکومت بنیاسرائیل (که وعدهی اول باشد). کلاً فضای روایاتمان بیشتر وعدهی اول است؛ کلاً این آیات را آخرالزمانی تفسیر کردهاند، حتی وعدهی اولش را. نکتهی مهمی است، حتی مرحلهی اول را آخرالزمان گرفتهاند، چه برسد به وعدهی دوم. دفعهی اولی که میخواهد چک اول را بزند، بندههایی میآیند که اینها قبل از خروج امام زمان میآیند. «لَا يَدَعُونَ وَتْرًا لِآلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا هَرَقُوهُ». هر ظالمی که به آل پیغمبر باشد، هرجایی که پایگاه فتنه باشد، پایگاه آسیب اهل بیت باشد، آتیشش میزنند. «وَ كَانَ وَعْداً مَفْعُولاً». این یک وعدهی حتمی است، ولی قبل از ظهور. این یک روایت.
روایت بعدی کجاست؟ روایت بعدی تفسیر عیاشی است؛ باز از امام باقر (ع) نقل میکند. اینها اصحاب امام زمان (ع) هستند. «عَبَاداً لَنَا». یک شاهد دیگر «عَبَاداً لَنَا» کجاست؟ آقا، «يَرْسُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» که آن «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» تطبیق داده شده به امام زمان (ع) و اصحاب. این همان «عَبَاداً لَنَا» است. دیگر چه؟ مرحوم فیض کاشانی عبارتی دارد. این هم قشنگ است. «قَدْ تَظَاهَرَتِ الْأَخْبَارُ عَنِ الْأَئِمَّةِ». میفرماید: «روایت فراوانی داریم». فیض کاشانی میگوید: «روایت فراوانی از اهل بیت داریم که «إِنَّ اللَّهَ سَيُؤَيِّدُ قِيَامَ الْمَهْدِيِّ». خداوند قبل از ظهور و هنگام ظهور امام زمان (ع)، اقوامی را برمیگرداند؛ «تَقَدَّمَ مَوْتُهُمْ». از کسانی که مردند. معلوم میشود این فتح، این وعدهی اول، ایشان میفرماید. میفرماید وعدهی اول، خودش یک مقداری رجعت دارد؛ نه مراحلی دارد. رجعت، مرحلهی اولش بازگشت یک سری از اصحاب حضرت است. به سلمان فرمودند: «تو قطعاً ظهور را خواهی دید». سلمان قبل از ظهور برمیگردد. شخصیتهایی مانند این، ولی مثلاً رجعت امیرالمومنین (ع) این موقع نیست. رجعت امام حسین (ع) این موقع نیست. طول میکشد. مثلاً اصحاب کهف جزء اولین کسانی هستند که رجعت میکنند؛ چون حوزهی درگیری، بخشش اردن است. اصحاب کهف هم توی همان منطقه نَمُردهاند که رجعت بکنند. هستند، هنوز هم هستند. قرآن هم رمزآلود در مورد اینها صحبت میکند. ماجرا تمام میشود که چی شد آخر قضیه؟ اینها برمیگردند، حتی با اسامیشان. پایانش باز است. با اسامیشان ذکر شده و حتی چه مدلی برمیگردندش که مثلاً اینشان میرود چی میگوید، آن یکیشان چی میگوید. روایات اصحاب کهف برمیگردند و همینطور شخصیتهایی در آستانهی ظهور. بعضیها اول ظهور، مثلاً امام زمان (ع) در بیتاللهالحرام، ظهورشان را اعلام کردند. بعد حضرت عیسی (ع) در بیتالمقدس به ایشان ملحق میشوند. وقتی حضرت به بیتالمقدس میرسد، حکومت یهودی قبل از ظهور نابود شده، ولی رسیدن امام زمان (ع) به بیتالمقدس و بیعت آنها یک داستان دیگری است که آنجا حضرت عیسی (ع) نزول میکند.
کنار جلسات بعدی که بهش مرحوم فیض میفرماید که یک تعدادی از اینهایی که از دنیا رفتند، از اولیای او و شیعیان او، «لِيَفُوزُوا بِثَوَابِ نُصْرَتِهِ وَ مَعُونَتِهِ». برسند به این فوز کمک به امام زمان (ع) و یاری امام زمان (ع) و «لِيَتَبَهَّجُوا بِظُهُورِ دَوْلَتِهِ». به بهجت ظهور دولت امام زمان (ع) برسند. آن هم که چه روزی دعای عهد بخواند؛ «مِنْ قَبْرِهِ يَأْتِي بِسَيْفٍ مُجَرَّدٍ قَنَاتٍ مُلَبِّيًا دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَادِ وَ الْبَاقِي». با شمشیر لبیکگویان میرود ملحق میشود به امام زمان (ع). دعای عهد بخوان. آن روایت دیگر هم که گفتم: «هَمَّ اللَّهُ أَهْلَ قُمْ». اول جلسه عرض کردم که گفتم اهل قم لزوماً اهل قم نیستند؛ ایرانیها هستند. این مد و این فکر و این فرهنگ، توی یک روایت دیگر، اینها را مشرق معرفی کردهاند، کسانی که حرکت میکنند. یعنی اینجا اهل قم گفته، یک روایت دیگر آورده، عنوان عامتری به نسبت اهل قم [است].
فرمانده، چند شب پیش توضیح [داد]. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ». امام باقر (ع) فرمود: «كَأَنِّي بِقَوْمٍ». انگار دارم میبینم یک قومی که «قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ». اینها از سمت مشرق خروج میکنند. مشرق مدینه که آن روز حضرت فرمودند، ایران قطعاً جزء آن نواحی است. حالا شاید دورتر هم مد نظر [بود]، ولی ایران قطعاً جزء مشرق است. «يَطْلُبُونَ الْحَقَّ». طلب حق میکنند، «فَلَا يُعْطَوْنَهُ»، به آنها نمیدهند حق را. «ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ» دفعهی دوم طلب حقشان میکنند، در غیبت نعمانی روایت است، «فَلَا يُعْطَوْنَهُ» باز هم به آنها نمیدهند. «فَإِذَا رَأَوْ ذَلِكَ»، یعنی انگار دو دفعه، شاید معنایش مذاکره است. «يَطْلُبُونَ الْحَقَّ». طلب حق میکنند، از قرینهسیاق روایت میآید، میروند حقشان را میخواهند، نمیدهند. دوباره حقشان را میخواهند، نمیدهند. میبینند اینها حالیشان نمیشود و مذاکره و حرف خوش و درخواست و اینها فایده ندارد. شمشیرها را میگذارند رو گردن، میگویند: «دیگر وقت جنگ است». «فَلَا يَقْبَلُونَهُ». میگویند: «دیگر ما قبول نمیکنیم». دیگر جنگ شد، تا آخرش میمانی. دیگر قبلش بهت گفتم آدم باش، نگذار جنگ بشود. حالا حقشان را میخواهند. تحریم است، چه میدانم، حکومت چیست، هر چه. نمیدانم تطبیق که نمیخواهیم بدهیم. الّا لابد، نه ایرانیان، نمیدانیم. الّا لابد مذاکرات هستهای است. نمیدانیم، ولی جماعتی از مشرق، زمینهساز فتح بیتالمقدساند. وعدهی اول را محقق میکنند. اینها از مشرق خروج میکنند. توی یک روایت فرمود: «اهل قماند». توی یک روایت دیگر فرمود: «از مشرق خروج»؛ خروجشان از مشرق هم یکهوئی نیست. یکبار طلب حق کردند، ندادند. دو بار طلب حق کردند، ندادند. دفعهی سوم شمشیر کشیدند وسط. حالا طرف میگوید: «بیا حقت را بدهم». «حَتَّى يُقِيمُوا وَ لَا يُفْعِلُونَهَا». جان. به به. اینها دیگر پا میشوند. دیگر آقا، این علمی که بلند کردهاند، شمشیرهایی که بلند کردهاند، زمین نمیگذارند. «إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ». دیگر علم را تحویل، «دیگر بلند کردیم، دیگر نمینشینیم». «قُتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ». خیلی این روایت مهم است. فرمود: «کشتهشدگان اینها شهیدند». خیلی جاها خیلیها کشته میشوند، ولی شهید محسوب نمیشوند. اینهایی که اینجوری میروند، شهیدند... آفرین، آخه شمشیر نبود با حکومت، با شمشیر حکومت زمان امام، برگهی مسلحانه که نداشتیم. درگیری مسلحانه به معنای جنگ است. ما جنگ که نکردیم با خوشایند. و بله، زد ما را، با قدرت نرم پیروز شدیم. ما نکشت... خلاصه آقا، ما میرویم سر وقت استرالیا. مدل سر وقت رفتن مرحوم خلخالی اینجوری خلخالی است. «أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ». امام باقر (ع) فرمود: «من اگر آن دوران را درک بکنم، لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ». یک طور رفتار میکنم که خودم را برسانم به ظهور؛ چون اینها آنقدر دیگر چسبیده به ظهور، سعی میکنم قاطی این درگیری و اینها، یک جوری باشم من کشته نشوم. «لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي». کشتههایشان هم شهیدند، ولی من باشم میرسانم خودم را به ظهور. یک جور میروم که به ظهور برسم، چون آنقدر چسبیده به ظهور خروج اینها. خب، این هم یک روایت دیگر. بحث بحث مفصلی است. شهادتش هم مراتب دارد، یعنی فوز در زمان ظهور بودنش هم فوز است. باز شهدایی هستند که باز زمان ظهورشان رجعت میکنند. آن باز خودش مقامی است که البته شاید همهی شهدا بههرحال همهی شهدا رجعت خواهند کرد تا آخر، ولی حالا توی کدام برهه رجعت بکنند، چهکار بکنند، مسئولیتشان چی باشد، اینها هر کدام محل یک روایت دیگر دارد.
از افغان بُصری از امام صادق علیه السلام. «سَمِعْتُ قُمْ». میدانی چرا به قم میگویند قم؟ گفتم: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ». خدا، پیغمبر و شماها بهتر میدانید. اللهم صل علی محمد. اهل قم با مهدی موعود (عج) قیام میکنند و «يَقُومُونَ مَعَهُ». یعنی کأنّ امام زمان (عج) به این مردم میگوید: «قُمْ». قبل از ظهور، پاشو. قم یعنی «يَقُومُونَ مَعَهُ وَ يَسْتَقِيمُونَ عَلَيْهِ». هم قیام میکنند، هم استقامت دارند بر حضرت و «يَنْصُرُونَهُ»، کمکش میکنند. ناراحت نشوید شما. ما که خوب خیلی خوشحالیم از این جهت که قومی گفتن و اینها، ولی شما ناراحت نباش. اصلاً به گیرندهها رو خودتان دست نزنید. به شما میرسد. انشاءالله خراسان. خراسان هم بالاخره یک جاهایی چیزهای خوبی در موردش گفتهاند که از پرچمهایشان از خراسان میآید و اینها. این شد داستان. آقا، قضیهی ظهور. تمام این روایات هم چی داشت؟ چی گفته بود؟ تمام این روایات گفته بود که وعدهی اول درست شد، خب. من آن روایت را پیدا بکنم که اصل مطلب بود. روایت آخرمان باشد و دیگر برویم توی روضه. این روایت کلاً فضا را جای دیگر میبرد. دیگر در کافی جلد ۸، صفحهی ۲۶ فرمود که امام صادق (ع) فرمود: «غُزِينَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لِتَفْسُدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ». این دو تا فساد در زمین چیست؟ «قَالَ قَتْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ طَعْنُ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ». فساد اول، کشتن امیرالمؤمنین (ع). فساد دوم، مجروحکردن امام حسن (ع). قضیه که نیزه زدند در خوب. سؤال امشب. توی یهودیهاست. بحث بنیاسرائیل نیست. یک نکته اینجا در واقع میخواهد بگوید. شما میگوید به بنیاسرائیل گفتم: «شما فساد میکنید». فساد اول این است که علی بن ابیطالب (ع) را میکشید که خب آن مادرش هم یهودی بوده دیگر. یهودی یا ابنیهودیه را بگیرید. مادرش یهودی. طعن امام حسن علیه السلام. مجروحکردن ایشان باز داستان ایشان هم سرش برمیگردد به بنیاسرائیل که حالا قبلاً یک اشاراتی توی بعضی جلسات کردیم که بحثش مفصل است. «وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا». خیلی دیگر قلدربازی درمیآورید. این خیلی قلدربازی کجاست؟ «قَالَ قَتْلُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ». قتل امام حسین (ع) است. «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ». آن کار را کردی، بعدش هم من این کار را کردم. چند هزار سال فاصله شد. حضرت ابراهیم جوان بود، از بابل میخواست در بیاید. از خدا خواست: «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» نه نه. «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» در سورهی شعرا است. «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ». جوان بود، تک و تنها بود. از بابل که میخواست برود، گفت: «خدایا به من صالحین بده». بچه اول را بهش داد: اسماعیل. بعد چند سال اسحاق، بعد چند سال یعقوب. این صالحینش جور شد. خود حضرت ابراهیم توی قرآن گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ». شکر خدا که توی پیری به من بچه داد. «يُقَالُ فَتًى يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ». جوان بود ابراهیم. جوان بود دعا کرد. خدا هم اجابت کرد. توی پیری بهش دو تا سه تا بچه. دو تا بچه با تقریباً ۸۰ سال فاصله است. موسی و هارون درخواست کردند، اجابت شد. ۴۰ سال بعد محقق شد. دعای غیر مستجاب نداریم؛ فقط اینکه کی معلوم میشود اجابتش، این بحثش است که همان پدر آدم را درمیآورد. ۳۰۰۰ سال بعد؟ ۱۰۰۰۰ سال بعد؟ آخه در ذریهی تو این اتفاق خواهد افتاد. همچین چیزی خواستی، انشاءالله میدهم. انشاءالله. «هَرْقُولٍ» هشتم نسل تو خواهد آمد. همچین چیزی خواهم داد انشاءالله. اینجا هم آقا چی شد؟ اینجا هم اینها امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را اینجور فساد کردند. خدا عقوبت کرد. عقوبتش فعلاً که هزار و خوردهای سال، ۱۴۰۰ سال گذشته تقریباً. فعلاً یک ۱۴۰۰ سال گذشته، ولی قطعاً فرمود آقا. چک اولش کیست؟ فرمود: «اینها قبل از ظهور امام زمان (عج) میآیند». همه اینها را که خواندم، یک تیکه از آن روایت: «فَرَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ». این بخش دوم وعدهی دوم کی محقق میشود؟ «خُرُوجُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ». خروج اول، خروج قومی بود که قبل از ظهور بود. رفتند سر وقت یهودیها. «فَجَاسُوا خِلَالِ الدِّيَارِ». از توی لانهی موش اینها را درآوردند. پدرشان را درآوردند. حکومتشان را نابود کردند. یک «كَرَّةٍ» دارم. شاید این «كَرَّةٍ» معنایش چی باشد؟ رجعت همهشان باشد. خوشگل. «ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ». یعنی چی؟ یعنی این مقدار یهودیایی که الان بودید را زدم. آریل شارونتان چی میشود؟ شیمون پرستان چی میشود؟ آقای هرتسل چی میشود؟ ها؟ موشهی دایان چی میشود؟ موشه کاتساو چی میشود؟ اینها که نشد که. اینها که نبودند که. «أَكْثَرَ نَفِيرًا». همه را میآورم. آن ور هم همه را میآورم. سیدالشهدا (ع) و سید مظلومین این عالم در برابر سید ظالمین این عالم. اشرار، اشقیا. رأس ظالمین. «أَشَدُّ النَّاسِ عِدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ». اشدالظالمین. این را میآورم. انتقام بگیر از همهتان. پس این کره هم شد رجعت بر اساس این بیان. با ۷۰ تا از اصحابش میآیند. ۷۰ تا از اصحاب که همان شهدای کربلا (عَلیهم البَیزِ المَذهَب). روی سر هر کدام یک کلاه خود طلاکاری شده است. «لِكُلِّ بِيرَةٍ وَجْهَانِ». هر کدام از این کلاه خودها دو طرف دارد. «الْمُعَدُّونَ إِلَى النُّجَلَوْا وَ الْأَقْبَلَوْا». اعلام میکنند: «إِنَّ هَذَا الْحُسَيْنَ قَدْ خَرَجَ». این آقا حسین بن علی (ع) که خروج کرده. «حَتَّى لَا يَشُكَّ الْمُؤْمِنُونَ فِيهِ». دیگر هیچ مؤمنی شک نمیکند که این امام حسین (ع) است. «وَ إِنَّهُ لَيْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَيْطَانٍ». همه دیگر دجال نیست، این شیطان نیست. «وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ». حجتی است که بین مردم ایستاده. امام حسین (ع) [است]. خیلی عبارت قشنگ است. خیلی قشنگ. آره. بانک امام زمان (عج) ظهور کرده. باز هم نگرانت نکند. این دجال باشد، نکند شیطان [باشد]. «الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّهُ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ الْحُجَّةُ الْمَوْهوبَةُ». خوب که توی دل همهی مؤمنین افتاد، جا افتاد، مستقر شد معرفت امام حسین (ع). شناختند آقا امام حسین را. امام حسین را شناختند آنجا. وقت مرگ حجت امام زمان (عج) است. جاروبرقی که حضرت شهید، «فَيَكُونُ الَّذِي يُغَسِّلُهُ وَ يُكَفِّنُهُ». آنی که غسل و کفن میدهد امام زمان (عج) را کیست؟ امام حسین (ع). «وَ يُحَنِّطُهُ وَ يُلْحِدُهُ فِي مَضَارٍّ» در قبر امام زمان (عج). این بعضی گفتند کدام قبر؟ همین قبر امام حسین (ع). اینجا که میروید زیارت، انشاءالله هم مقدمهی ظهور، هم مزار امام زمان (عج) در آینده. «وَلَا يَلِي الْوَصِيَّ إِلَّا الْوَصِيُّ». عهدهدار امر وصی نمیشود جز وصی. و غسل و کفن وصی را وصی باید انجام بدهد که از اینجا دورهی حکومت امام حسین (ع) شروع میشود و قضایایی که اینجا هست. باز این میگذرد، میشود دورهی حکومت امیرالمؤمنین (ع). حضرت امیرالمؤمنین (ع) رجعت میکند. این مرحله به مرحله است که اینها همهاش مقدمهی چیست آقا؟ قیام. رجعت. رجعت خودش یک مرتبهای از قیام. جواب بحث.
خب، این بحثهای ۱۵ شب ما الحمدلله توی یک نقطهای فعلاً تمام شد. هرچند که میدانید که هر کدامش کلی رد شدیم از کنار [آن]، [و] به این نقطه رسیدیم که قبل از ظهور و نابودی حکومت یهود، البته اصل بحث یهود که حالا امام زمان (عج) میآیند چهکار میکنند با اینها؟ مذاکره میکنند؟ گفتگو میکنند؟ قضایایی هست که انشاءالله یک وقت دیگر بیشتر باشد، عرض خواهم کرد که بعد از ظهور هم این کار ادامه دارد، ولی این حکومت توهمی که اینها نسبت به فلسطین ادعایش را داشتند، دیگر قبل از ظهور متلاشی میشود. پرونده جمع میشود، کارش تمام میشود. یک چند تا روایت بخوانم. ما با چند تا از رفیقها راهی هستیم. انشاءالله نایبالزیارهی دوستانیم. خیلی از دوستانم که رفتند بیا برگشتند، یا هنوز برنگشتهاند یا قصد رفتن دارند. انشاءالله این ایام، انشاءالله مقدمهای باشد برای این زیارت اربعینمان که زیارت بسیار بافضیلتی است. دو سه تا روایت ناب میخواهم بخوانم که تا حالا نخواندهام این روایتها را. گوش بدهید، روایتش هم مفصل است. این هم نکتهی معرفتی امشبمان باشد که مرتبط با زیارت هم روضهی امشبمان باشد و انشاءالله که این شب آخری، فعلاً یک بخشی از جلسات امشب تمام شد. انشاءالله امشب از دست صدیقهی طاهره سلاماللهعلیها موهبتی به ما بشود. حضرت انشاءالله عنایتی بکنند بابت این شبهایی که عزاداری شد. نصف ماه صفر الحمدلله توفیقی بود در محضر روضههای اباعبدالله. روایت این دو تا در کاملالزیارات. خوب دل بدهید. روایات عجیبی است.
روایت اول: هیثم بن واقد از عبدالملک بن مقرن، او از امام صادق (ع) نقل میکند. میگوید: «ازت به من فرمودند: «إِذَا زُرْتُمْ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَالْزَمُوا الصَّمْتَ». اگر میروید زیارت اباعبدالله (ع)، خیلی ملازم سکوت باشید. «إِلَّا مِنْ خَيْرٍ». مگر حرف خوب. حالا انشاءالله خدا به ما هم توفیق بدهد، بتوانیم جور بشویم در طول سفر آدم کمتر صحبت بکند. حرفهای لغو و [پرهیز از آنها]. «وَ أَنَّ مَلَائِكَةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الْحَفَظَةِ تَحْضُرُ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ شَاعُوا». خیلی روایت فرمود: «ملائکهای که حافظ اعمال و شاهد اعمالند، این را با ملائکهای که دور قبر امام حسین (ع) هستند، ارتباط، میروند پیش آنها». ملائکهی حفظه، حافظ ما و اعمالمان، «فَيُصَافِحُونَهُمْ». دست میدهند با آن ۴۰۰۰ تایی که یک شب دیگر خواندم. ۴۰۰۰ تا ملک از ظهر عاشورا آمدند، دیر رسیدند، بعد از شهادت رسیدند تا ظهور منتظرند. اینها چشم به راهند که حضرت بیایند، بروند برای انتقام. تا آن موقع هم گریه میکنند. ملائکهی حفظه میآیند پیش ملائکهی دور قبر امام حسین (ع)، دست میدهند، ولی ملائکهی دور قبر، «فَلَا يُجِيبُونَهُ». جواب به اینها نمیدهند؛ یعنی با اینها حرف نمیزنند. «مِنْ شِدَّةِ الْبُكَاءِ». بس گریهشان شدید است. «فَيَنْتَظِرُونَهُمْ حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ». وایمیایستند تا اذان ظهر. ملائکهی حفظ میآیند به ملائکهی دور ضریح سلام علیک بکنند، حال و احوال بکنند، دست میدهند، ولی آنها جواب نمیدهند تا اذان ظهر و «حَتَّى يَتَوَكَّلُونَ الْفَجْرَ ثُمَّ يُكَلِّمُونَهُمْ». آنجا با هم حرف میزنند و سؤالاتی میکنند. ملائکهی دور قبر خیلی عجیب است. خیلی از این ملائکهی حفظه سؤال میکنند از آسمانها، از زمین، از آسمانها سؤال میکنند که مثلاً چه خبر از عالم بالا؟ بگویید. یعنی آنقدر اینها درگیر گریه بر اباعبدالله کلاً از همه فارغ شدهاند، به هیچکس و هیچی کار ندارند. از این ملائکه سؤال میکنند خب چه خبر؟ و بیشتر هم از این چه خبر، دنبال چیاند؟ خبر ظهور. بعد فرمود چرا بین این دو وقت اینجوری است؟ از اذان صبح تا اذان ظهر؟ فرمود که توی این موقع اینها حرف نمیزنند، دائماً مشغول گریه و دعا و مشغول چیز دیگریم، نمیشوند. حواسشان به چیز دیگر پرت نمیشود. میگوید: «گفتم که آقا سؤال چی میکنند؟ به کی سؤال میکند؟ حافظه سؤال میکند از ملائکهی حائر؟ آقای حسینی یا ملائکهی حائر حسینی از حافظه سؤال میکند؟» حضرت فرمودند که: «نه حائر از حفظ سؤال میکند؛ به خاطر اینکه «لَعَنَ أَهْلَ الْحَائِرِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَا يُبْرَحُونَ». اینها از اینجا جای دیگر نرفتهاند، تکان نمیخورند. این ملائکه جای دیگر خبر ندارد، ولی ملائکهی حفظه چون هی پایین و بالا میروند، خبر دارند. واسه همین اینها از آنها سؤال [میکنند]. «وَ إِنَّهُمْ يَمُرُّونَ إِذَا أَرْجُو بِإِسْمَاعِيلَ». صاحب الحوائج. ملکی داریم به نام اسماعیل که این توی آسمان موکّل هوا است. این ملائکه وقتی میروند بالا، میروند گاهی اسماعیل را میبینند، ازش سؤال میپرسند. «فَرُبَّمَا وَافَقَ النَّبِيَّ». گاهی هم میروند خدمت پیغمبر اکرم (ص) و «وَعِنْدَهُ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ». کنار پیغمبر، فاطمه زهرا (س) است و «وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِمَّنْ مَضَى مِنْهَا وَ سَائِرُ الْمَعْصُومِينَ». امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، بقیهی ائمه (ع). «فَيَسْأَلُونَهُمْ عَنْ أَشْيَاءَ». سؤالاتی میپرسند از این ذوات مقدس و «وَمَنْ حَضَرَ مِنْكُمُ الْحَائِرَ وَ يَقُولُونَ بَشِّرُوهُمْ بِدُعَائِكُمْ». بعضی از شماها که میروید آنجا، کربلا میروید و میگویید که: «بشارت بدهید آنها را به دعای خودتان». ملائکه، یعنی اینها میآیند، میگویند به ملائکهی حائر که: «اینهایی که آمدهاند، زائران امام حسیناند. بشارت نشانشان بدهید که شما دعاشان میکنید». اینها میگویند که: «كَيْفَ نُبَشِّرُهُمْ وَ هُمْ لَا يَسْمَعُونَ كَلَامَنَا». چطور بشارت بدهیم این آدمها که نمیفهمند ما چی بهشان میگوییم؟ ما ملائکهایم، اینها نمیشنوند. به اینها گفته میشود که: «بَارِكُوا عَلَيْهِمْ وَ ادْعُوا لَهُمْ عَنَّا». برکت بر اینها جاری کنید و دعا کنید. همین میشود بشارت آنها. «فَإِذَا انْصَرَفُوا فَهُفْهُوهمْ بِأَجْنِحَتِكُمْ». اللهاکبر. به ملائکهی حائر گفته میشود: «هر وقت زائر میخواهد برگردد از کربلا برود، دو تا بالتان را بزنید به تن زائر امام حسین». «حَتَّى يَحُسُّوا مَكَانَكُمْ». یکهو احساس بکنند یک عنایت معنوی و ملکوتی بهشان شد. یک دستی از غیب بهشان. ملائکهای که چند صد سال است دارند گریه میکنند، تماس میدهند پرهایشان را، بالهایشان را به زائران امام حسین و «وَ إِنَّا نَسْتَوْدِعُكُمُ الَّذِي لَا تَضِيعُ وَدَائِعُهُ». و بهشان هم بگویید: «ما شماها را به خدا میسپاریم، به خدایی که امانتهایی که بهش سپرده میشود را ضایع نمیکند». «وَلَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِي زِيَارَةٍ مِنَ الْخَيْرِ». اگر این زائران میدانستند، مردم میدانستند در زیارت امام حسین چه خیری است و «وَلَوْ يَعْلَمُ ذَلِكَ النَّاسُ لَاقْتَتَلُوا عَلَى زِيَارَتِهِ بِالسَّيْفِ». برای رسیدن به کربلا شده است با شمشیر رو [هم] میکشیدند که موانع رفتن را برطرف بکنند. هر کی میتواند برود، اگر کسی بداند چه خبر است، شمشیر میکشید. «وَلَبَاعُوا أَمْوَالَهُمْ فِي إِتْيَانِهَا». همه اموالشان را میفروختند برای اینکه خودشان را به کربلا برسانند. اگر میدانستند کربلا چه خبر است و چی میدهند. چی میدهند؟ این عبارت است. این عبارت امام صادق (ع) است که چه خبر است کربلا؟ فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ إِذَا نَظَرَتْ إِلَيْهِمْ». به زائر چی میدهند که اگر میدانستند، مردم شده شمشیر میکشیدند، اموالشان را میفروختند؟ میگوید: «فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به اینها نگاه میکند و «وَمَعَهَا أَلْفُ نَبِيٍّ وَ أَلْفُ صِدِّيقٍ». هزار پیغمبر و هزار صدیق کنار فاطمه زهرا (س) است و «وَ أَلْفُ شَهِيدٍ». هزار شهید کنار اوست و «وَمِنَ الْكَرُوبِيِّينَ أَلْفٌ وَ أَلْفٌ». یک میلیون از ملائکهی کروبیین کنار فاطمه زهرا (س). «يُسْعِدُونَهَا عَلَى الْبُكَاءِ». به فاطمه زهرا (س) کمک میدهند در گریه. یعنی اینها توی مجلس روضهی آسمانی فاطمه زهرا، مجلس گرمکنهای فاطمه، کمک میرسانند به فاطمه زهرا (س) در روضه. خوب! ادامهاش. ادامهاش خیلی عجیب است. شب آخر جلسه است. این شبها شماها هم کمک رساندید به فاطمه زهرا. از اول محرم ۴۵ شب است. خوش به حالتان. بعضیهایتان هم که از کربلا آمدهاید. دو ساعت. دو سه تا از رفیقها تازه از کربلا برگشتهاند. خوش به حالت. فرمود: «وَ إِنَّهَا لَتَشْهَقُ شَهَقَاتٍ». در گریهی فاطمه زهرا (س) فریادهایی میزند. «فَلَا يَبْقَى فِي السَّمَاءِ مَلَكٌ إِلَّا بَكَى رَحْمَةً». همه ملائکهی آسمان؛ «أَثَرُ تَرَحُّمٍ بِسَبَبِ بُكَاءِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ». به خاطر گریهی فاطمه زهرا (س) به گریه میافتد. نه به خاطر امام حسین (ع)، آن بحثش جداست. منبع ملائکه برای امام حسین (ع) گریه میکنند، جداست. یک نالهای میزند فاطمه زهرا (س) در باطن آسمان در مصیبت فرزندش حسین (ع) که از این نالهی او، همه ملائکه از سر دلسوزی برای فاطمه گریه میکنند. «وَمَا تَسْتَكِينُ» این نالهی فاطمه، این روایت در کاملالزیارات، یکی از معتبرترین منابع روایت از امام صادق (ع) است. فرمود: «نالهی فاطمه زهرا آرام نمیشود. «فَلَا تَسْكُنُ حَتَّى يَأْتِيهَا النَّبِيُّ أَبُوهَا». این ناله و گریه و فریاد و شیون ادامه دارد تا پیغمبر بیاید سراغ فاطمه زهرا (س). «فَيَقُولُ يَا بُنَيَّةُ». میفرماید: «دخترم، «قَدْ أَبْكَيْتِ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ». همه اهل آسمانیها را به گریه انداختی با این حالت و «وَ أَشْغَلْتِهِمْ عَنِ التَّسْبِيحِ». مشغول تسبیح بودند، از تسبیحشان افتادند، مشغول گریه شدند برای تو و تقدیس، از تقدیسشان افتادند. «فَكُفِّي حَتَّى يُقَدِّسُوا» آرام گریه کن دخترم، بگذار تقدیسشان را بکنند. «فَإِنَّ اللَّهَ بَالِغٌ أَمْرَهُ». خدا کار خودش را خواهد کرد». حالا ببین، حالا میخواهد آرام بشود. جانم به این روایت. میخواهد آرام بشود. آنجا پیغمبر بهش میفهماند: «دخترم، آرام باش». چی آرام میکند فاطمه را؟ نگاه میکند میبیند دور قبر حسین، جماعتی گرفتهاند. این ایام چه التیامی است. هر چه عاشورا خون شد. دل فاطمه، این چهل روز خصوصاً این روزهای منتهی به اربعین. چه آرامشی نازل میشود در قلب فاطمه زهرا (س). جادههای منتهی به کربلا را نگاه میکند. توی این گرما، با کالسکه، خسته، بدن خیس عرق، پا زخم شده، زنش یک طور، مردش یک طور، پیرمردش یک طور، معلولش یک طور. همه خودشان را دارند میرسانند کربلا. آرام میشود فاطمه. تنها چیزی که آرامش میکند، از آن فریادی که در عالم بالا میزند، نگاهی که میکند به دور قبر حسین. به این زائران، اینها آرامش میکند. «فَتَسْأَلُ اللَّهَ لَهُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ». آنجا برای زائران حسین، همه خوبیها را فاطمه درخواست میکند. [اگر] میدانستید چه خبر است، شمشیر میکشیدید! فاطمه آرام میشود، فاطمه برات طلب خیر میکند. «وَلَا تَذْهَبُوا فِي إِتْيَانِهِ بِرَغْبَةٍ». بیرغبت نباش نسبت به کربلا رفتن. نگو من اربعین رفتم. نمیشود. جور کن، زور بزن، تلاش کن. تا آن روز آخر، دو روز به اربعین، سه روز، یک روز مانده. هر جور شده برو. برو زیارت کن، برگرد. هر جور میتوانی. محروم میشوی از این دعای فاطمه، از این نظر فاطمه. اگر دیگر واقعاً هیچ راهی نداشتیم، گرفتار بودیم، آن دیگر حالا بحثش جداست. حالا با نیت کربلا آدم حرم امام رضا (ع)، عبدالعظیم میرود، آن بحث دیگری است ولی میتوانی برو. هر جور میتوانی خودت را برسان. خیلی خب.
فرمود: «بیرغبت نباشید. «فَإِنَّ الْخَيْرَ فِي إِتْيَانِهِ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصَى»». توی کربلا رفتن، یک خیری است که قابل شمارش نیست. برو کربلا. [اینها] خبرهای مادرش است. چشم انتظار زائران. نگو پارسال رفتم، امسال هم منتظرم. خوشحال میشود [اگر] آمدی. شاید به هر زائری بفرماید: «آمدی، خوش آمدی، ولی دیر آمدی. کاش آن وقتی که گفت: «هَلْ مِنْ...»». این روایت اول بود از کاملالزیارات. روایت دوم را بخوانم از ابوبصیر. خیلی خیلی [مهم است] این دو سه تا روایت امشب که خواندیم. رزق این ماه صفر امسال حقیقت [است]. من خودم میدانم، چون تا به حال توفیق نشده بود این روایتها را توی جلسه [بخوانم]. شاید خود همین صلهی فاطمه زهرا (س) بود. این شب آخر هم برای حسنش گریه کردیم، هم برای حسینش گریه کردیم توی این چهل و خوردهای شب. انشاءالله [ایشان] نظر [میکنند]. این دو تا طفل معصومی که آنقدر فاطمه زهرا (س) دوستشان داشت. رحم کردید این شبها برای امام حسن (ع)، امام حسین (ع). فاطمه زهرا (س) هم رحم [و] نظر میکند. وقتتان گذشت. این شبها میتوانستی، خسته بودی، صبح محل کار بودی، پادگان بودی، اداره بودی، خسته آمدی، خوابت میآمود. اینها از چشم فاطمه دور نیست. بهت میگویم. میتوانستی. خسته بودی. به احترام حسنم نشستی، به احترام حسینم نشستی. من حرمت تو را نمیگذارم لگدمالت کند. بیاعتنایی نکردی به بچههای من. من هم به تو بیاعتنایی نمیکنم. همه خیرم توی همان یک نگاهی است که فاطمه زهرا (س) [میکند]. همهاش همان است.
ابوبصیر میگوید: «كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ». محدث. خدمت امام صادق (ع) بودم. داشتیم حرف میزدیم. «فَدَخَلَ عَلَيْهِ ابْنٌ». پسر امام صادق (ع). اسمش را هم نگفته. یکی از پسران امام صادق (ع) وارد شد. «فَقَالَ لَهُ مَرْحَبًا». حضرت بهش گفتند: «به به، مرحبا، آفرین». و «ضَمَّهُ وَ قَبَّلَهُ». بچهی امام صادق (ع) که آمد، حضرت کشیدندش به آغوش، بوسیدنش. بعد امام صادق (ع) ببین بچه را کردم. فرمودند: «حَقُّ اللَّهِ مَنْ حَقَّرَكُمْ». خدا تحقیر کند هر کی شماها را تحقیر کرد. به پسرش فرمود امام صادق (ع). «خدا تحقیر کند هر کی شما را تحقیر [کرد] و «وَ انْتَقَمَ مِمَّنْ وَتَرَكُمْ». انتقام بگیر از هر کس که خون شماها را [به هدر داد]. «وَتَرَكُمْ» توی روایت «بَفْرِمِيْرَنْ» [است]. انتقام آل پیغمبر توی مسجدالاقصی از یهودیها. دعای امام صادق (ع) و «وَ خَذَلَ اللَّهُ مَنْ خَذَلَكُمْ». خدا خوار کند هر کی شما را خوار کرد و «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكُمْ». خدا لعنت کند هر کی شما را کشت و «وَ كَانَ اللَّهُ لَكُمْ وَلِيًّا وَ حَافِظًا وَّ نَاصِرًا». خدا ولی و حافظ و یاورتان باشد. «فَقَدْ طَالَ بُكَاءُ النِّسَاءِ وَ بُكَاءُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاءِ». فرمود ادامه کلام امام صادق (ع). فرمود: «خیلی گریهی زنها طولانی شد و گریهی انبیا و صدیقین و شهدا و ملائکهی آسمان». «ثُمَّ بَكَى». دیدم خود امام صادق (ع) زد. جملهی کربلا. با همین عبارت. از اینجا تا کربلا. بسوزم و بروم. یادگاری امشب از امام. فرمود: «يَا أَبَا بَصِيرٍ». توضیح بدهد امام صادق (ع). «چرا گریهام گرفت؟ بچهام آمد، بغلش کردم، بوسیدمش، دیدی گریه کردم. بگذار بهت بگویم چرا گریه کردم. «يَا أَبَا بَصِيرٍ إِذَا نَظَرْتُ إِلَى وَلَدِ الْحُسَيْنِ عُطَانِي مَالًا أَمْلِكُ بِهِ عَطَاءً. إِلَى أَبِيهِمْ وَ إِلَيْهِمْ». یاد چیزهایی میافتم، کارهایی که با پدرشان کردند و کارهایی که با خودشان کردند. فرمود: «هر وقت به بچههای حسین نگاه [میکنم]». امام زمان (عج) هم اینطوری است. همه سادات هم. بچههای امام حسین (ع). جلسهی خودمان هم الحمدلله امام زمان (عج). هر وقت به شما نگاه میکند، یاد مظلومیت جدش. فرمود: «يَا أَبَا بَصِيرٍ». بعد حضرت جملهای فرمودند. فرمودند: «ابوبصیر، «إِنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ لَتَبْكِيهِ». فاطمه برای حسین گریه میکند. نه گریه کرد. «لَتَبْكِيهِ». هنوز دارد گریه میکند. دائم دارد گریه میکند و «وَ تَشْهَقُ». هنوز دارد ناله میزند، فریاد میزند. «فَتَذْفُرُ جَهَنَّمُ زَفْرتًا». نالهای میزند فاطمه زهرا (س) که جهنم گداخته میشود. «لَوْ لَا أَنَّ الْخَزَنَةَ يَسْمَعُونَ بُكَاءَهَا». اگر خازنهای جهنم صدای فاطمه زهرا (س) را نشنوند، یعنی اگر بشنوند که کار تمام است. اگر نشنوند، جهنم را میشود نگه داشت. اینجور نالهی فاطمه زهرا (س) بلند میشود. «وَ قَدِ اسْتُعِدُّوا لِذَلِكَ مَخَافَةَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهَا عُنُقٌ أَوْ يَشْرَذَ دُخَانُهَا فَيُحْرِقُ أَهْلَ الْأَرْضِ». ملائکهی خازن جهنم میترسند. آتشی دل بده. از آتش دل فاطمه زهرا (س)، نالهای برمیخیزد. از آن ناله، آتشی از جهنم برمیخیزد که اگر خازنها مهارش نکنند، همه زمین را میسوزاند. همه عالم را آتیش میزند. این کلام امام صادق (ع) است. «مَادَامَتْ بَاكِيَةً». تا فاطمه گریه میکند، جهنم آتش دارد. میخواهد همه و «وَيَزُرُونَهَا وَ يُوَفِّقُونَ مِنْ أَبْوَابِهَا مَخَافَةً عَلَى أَهْلِهَا حَتَّى يَسْكُنَ صَوْتُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ». این آتشی که گداخته شده، از جهنم بیرون زده، آرام نمینشیند تا صدای فاطمه آرام بشود. تا صدای فاطمه آرام نشده، صدای این آتش آرام نمیشود. «وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَكَادُ تَنْشَقُّ». دریاها هم نزدیک است که از هم پاشیده بشود، وقتی صدای نالهی فاطمه بلند میشود. «وَمَا مِنْهَا قَطْرَةٌ إِلَّا بِهَا مَلَكٌ مُوَكَّلٌ». هر قطرهای از دریا، یک فرشتهای پایش وایستاده است. «الْمَلَكُ صَوْتُهُ أَطْفِئُوا نَارَهَا بِأَجْنِحَتِكُمْ وَ مَخَافَتًا عَلَى الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا وَ مَنْ عَلَى الْأَرْضِ». مراقبت میکند از این اوضاع جهنم، از این اوضاع دریا، از این اوضاع آسمانها. ملائکه محافظت میکنند که یک وقتی پاشیده نشود. بعد فرمود: «فَلَا تَزَالُ الْمَلَائِكَةُ مَلَادًا». دائم میترسند از اوضاع عالم که الان عالم منهدم میشود و با گریهی فاطمه زهرا (س) گریه میکنند. بعد چی فرمود؟ «وَيَدْعُونَ اللَّهَ وَ يَتَضَرَّعُونَ إِلَيْهِ». دعا میکنند، تضرع میکنند. «يَتَضَرَّعُ أَهْلُ الْعَرْشِ». اهل عرش هم تضرع میکنند و «وَمَنْ حَوْلَهُ». کسایی که دور عرشاند، تضرع میکنند و «وَ تُرْفَعُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ صَوْتًا». صدایی از ملائکه بلند میشود به «تَقْدِيسٌ لِلَّهِ». اینها شروع میکنند تقدیس خدا را. «مَخَافَةً عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ». میترسند الان عالم نابود بشود. دنیا از صدای نالهی فاطمه زهرا (س) نابود بشود. ملائکه شروع میکنند با تقدیس کاری بکنند که عذاب را از اهل زمین بردارند که این نالهی فاطمه زهرا (س) باعث نشود عالم منهدم بشود. اگر اینها نباشد، «وَلَوْ أَنَّ صَوْتًا مِنْ أَصْوَاتِهِمْ يَصِلُ إِلَى الْأَرْضِ لَسَاحَقَ أَهْلَ الْأَرْضِ». اگر صوت اینها برسد به زمین، زمین نابود میشود. اهل زمین نابود میشوند. کوهها تیکه تیکه میشود. زمین زلزله میآید و اهلش را میگیرد. میگوید: «گفتم: «جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ عَظِيمٌ»». گفتم: «آقا اینی که فرمودید خیلی بزرگ بود، خیلی اتفاق عجیبی بود». فرمود: «غَيْرُهُ أَعْظَمُ مِنْهَا أَلَمْ تَسْمَعْهُ؟». فرمود: «این را میگویی؟ اینهایی که گفتم، گفتی خیلی عظیم بود. یک چیز دیگر بود که آن را نگفتم، نشنیدی. آن از این بزرگتر است». بعد به من فرمود. دیگر نگفت چیست. حضرت نفرمود چیست. فقط یک جمله به من فرمود: «يَا أَبَا بَصِيرٍ أَمَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ فِيمَنْ يُسْعِدُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ؟». دوست نداری جز کسانی باشی که توی این گریهی فاطمه (س) به فاطمه کمک برسانی؟ یعنی چه؟ یعنی این اشکهای شما، آن نگرانی که ملائکه دارند هنگام نالهی فاطمه زهرا (س) که عالم الان منهدم میشود، یک چیزی که کمک میکند فاطمه (س) را در این اشک و در این ناله، آن هم این گریههای شما، نالههای شما. این گریه و نالههاست. هر چقدر ما شیون بکنیم، فریاد بزنیم، فرمود: «كُلُّ جَزَعٍ وَ فَزَعٍ حَسَنٌ، وَ الْجَزَعُ وَ الْفَزَعُ عَلَى الْحُسَيْنِ». هر ناله و فریادی بد است، زشت است. جزع و فزع را خدا دوست ندارد، جز جزع و فزع بر حسین (ع). هر چه ناله و فریاد بزنیم، کم است. حقش ادا نمیشود. حق میگوید: «ازت به من فرمودند: «دوست داری به فاطمه کمک برسانیم در اشک؟»». «فَبَكَيْتُ». من هم گریه کردم. «حِينَ قَالَها». وقتی که امام صادق (ع) این را فرمود. «فَمَا قَدَرْتُ عَلَى الْمَنْطِقِ». دیگر نتوانستم حرف بزنم. گریه کردم و «وَمَا قَدَرْتُ عَلَى كَلَامِي مِنَ الْبُكَاءِ». دیگر من هم از شدت اشک نتوانستم جواب بدهم. حضرت هم چیزی نفرمود. دیگر دید من حالم جوری است که نمیتوانم حرف بزنم. «قَامَ إِلَى الْمُصَلَّى». حضرت بلند شد رفت به محل نماز. دعا کرد. من هم با همان حال پاشدم رفتم و دیگر حتی غذا نتوانستم بخورم از این چیزی که از امام صادق (ع) شنیدم و حالم آنقدر دگرگون بود و گریه و شبم خوابم نبرد. صبحش روزه گرفتم، با یک حال بدی دوباره برگشتم خدمت امام صادق (ع). «فَلَمَّا رَأَيْتُهُ قَدْ سَكَنَ، سَكَنْتُ». دیدم دیگر حضرت آرام شدند به نسبت حال دیروز، من هم آرام شدم. خدا را شکر کردم که بلایی سرم نیامد. حالم آنقدر بد بود که غالب تهی نکردهام. این او [است]. فاطمه زهرا (س) در این نالهها و گریههای اباعبدالله، همه این آتشی که در وجود همه اهل عالم است، یک ذرهای است، یک نفحهای است از آن آتشی که در قلب فاطمه. آتش واقعی آنجاست. آن آتش اصلی این است. نه آن آتشی که به در خانهی فاطمه زهرا انداختند. آن مصیبت عظما نیست. درست است مصیبت خیلی سنگین بود، آتش انداختن به خانهی او، بین در و دیوار، ولی مصیبت عظما وقتی بود که آتش به قلب او انداختند. آن وقتی که نشست روی آتش اصلی آنجا بود. آتش آنجایی بود که آتش به قلب زینب افتاد. نه آن وقتی که آتش به خیمه [افتاد]. آتش آن وقتی بود که گفت: «او میدوید و من میروم، غروب مقطع». من رو به قاتل او مینشستم و من مینشستم روی سینه. من در مقابل آن دم بریدم، من از حسین دل. آمد به میدان شمر سیهدل. او میبرید و من میبریدم. او از حسین، من از حسین دل. علی لعنتالله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا. ای خدایا در فرج آقامان امام زمان (عج) تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی. عمر ما نوکری حضرتش، قرار بده. نسل ما نوکران حضرتش قرار. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل حقوقالارحام. ملتمس به فضل و کرمت امشب سر سفره فاطمه زهرا (س) در کربلا متنعم بفرما. شب اول قبر فاطمه زهرا (س) به فریادمان برسان. خدایا این آتش محبتی که روزی ما کردی، محبت اباعبدالله، محبت بچههایش، محبت این خانواده، به فضل و کرمت روز به روز این آتش را گداختهتر بگردان. محبت امام حسین (ع)، معرفت امام حسین (ع) روز به روز در قلب ما افزایش، عنایت بفرما. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را به فضل و کرم نیست و نابود بفرما. رزمندگان اسلام در نبرد با رژیم صهیونیستی موفق و فاتح و غالبشان [بگردان]. رهبر عزیزمان را تا صبح ظهور امام زمان (عج) در حفظ و نصرت خودت مؤید و [منصور بگردان]. بیماران اسلام را به فضل و کرم از شفای عاجل و کامل، عنایت بفرما. هر چه گفتیم صلاح ما بود، هر چه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و آله رحم الله من قرأ الفاتحه الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...