این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* در حال حاضر یهود در این منطقه به دنبال چیست؟ [4:58]
* ظهور ماشیح = فلسفه اقدامات یهود در منطقه شام [6:42]
* دستیابی اسرائیل به قدرت هستهای برای آمادگی در جنگ آرماگدون [7:34]
* توجه و اعتقاد محکم یهودیان به منجی خودساخته و دروغین خود [11:06]
* دعا برای تعجیل در ظهور ماشیح؛ عمل همیشگی یهودیان در نمازهای روزانه [14:16]
* وصیت حضرت یعقوب (علیهالسلام): تازیانه خدا تا زمان ظهور منجی برداشته نمیشود [19:16]
⚜️ تفاوت نگاه یهودیان نسبت به منجی:
1️⃣ منجی نجاتدهنده عالم نیست بلکه تنها نجاتدهنده یهود است [19:59]
2️⃣ نقش منجی برگرداندن زمین به یهودیان است [20:16]
* قرآن کریم: در کتاب زبور داوود هم نوشته بودیم که زمین به صالحین میرسد [22:18]
* اختلاف علمای یهود در مورد نحوه تعامل با غیریهودیان بعد از ظهور ماشیح [26:50]
* قرائت مسیحی: حضرت عیسی (علیهالسلام) فرزند خداست که کشته شد اما در نهایت برمیگردد [28:19]
* قرائت یهودی: حضرت عیسی (علیهالسلام) نه تنها منجی نبود بلکه فرزند زنا بود [29:36]
* ویژگیهای ماشیح: اشرافزادهای که در بیت لحم به دنیا آمده و بر تمام هستی حکومت میکند [32:24]
* ظهور ماشیح در ابتدای هزاره هفتم خلقت خواهد بود [36:42]
* امام هادی و عسکری: دو امامی هیچ همسری نداشتند [44:02]
* نبود ذرهای نشانه بارداری در حضرت نرجس خاتون [46:48]
* گریه امام سجاد از خیانت جعفر کذاب و مظلومیت امام زمان [54:13]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
همانطور که فرمودند، آخرین باری که اینجا خدمت عزیزان بودیم، پنج سال پیش بود؛ در روزهایی که روزهای خیلی سختی بود. فکر میکنم شاید آخرین جلسهای که خدمت عزیزان بودیم، مجلسی بود که به یاد سردار دلها، شهید حاج قاسم سلیمانی، خدمت عزیزان بودیم. بحثی که در آن ایام و در آن جلسات داشتیم، ایماندرمانی بود. در این پنج سال شاید ما صدها بار این مطالبه را داشتیم که این جلسات چرا ادامه پیدا نمیکند. خب، با کرونا مواجه شدیم در آن ایام؛ و بعدش هم آقای دکتر نوعی عزیزم، به بیماری خیلی سختی دچار شدند که واقعاً از عمق دل خدا را شکر میکنیم؛ الحمدلله خدای متعال لطف کردند. واقعاً آن ایام بنده به آقازادههایشان گفتم شاید حال من چیزی کم از حال فرزندان ایشان نداشته باشم؛ ناراحت و پریشان بودم؛ و به لطف خدا، الحمدلله با کمترین ضایعه، از بیماری که درصد بازگشت ایشان به دنیا خیلی کم بود، با صحت و سلامت برگشتند. خوشحالیم که این پنج سالی که با این تلخیها و سختیها گذشت، باز با این حال دور هم داریم میبینیم.
البته این جلسهای که خدمت عزیزان هستیم، بنا نداریم ادامه آن مباحث را مطرح بکنیم؛ فعلاً. البته حالا شاید بعدها شرایط پیش بیاید و به مباحث هم برسیم.
پنج شبی که خدمت عزیزان، [که] شام شهادت امام عسکری است و در واقع آغاز امامت آقا و مولایمان حضرت بقیةالله الاعظم است، بنا داریم که بحثی داشته باشیم مرتبط با امام زمان و مرتبط با حوادث آخرالزمان. ما در ماه صفر جلساتی را جای دیگری داشتیم که تقریباً ۲۰ ساعت مباحث ارائه شد و در آن جلسات به منطقه شام یک نگاهی داشتیم؛ هم از حیث تاریخی و هم از حیث نگاه به آینده. از بدو خلقت، قضایایی که در شام رخ داده را مرور کردیم؛ مسائلی که امروز در فلسطین و منطقه دارد رقم میخورد، [آنها را بررسی کردیم]؛ و در جلسه پایانی آن جلسات، وعدهای که خدای متعال در قرآن داده در مورد پایان در واقع یهودیها در این منطقه که در سوره مبارکه اسرا مطرح شده، آن آیه و آیات را هم خواندیم و یک نگاهی در واقع به آینده شام داشتیم.
این پنج شبی که خدمت دوستان هستیم، روی یک موضوع خاصی انشاءالله بنا داریم گفتگو بکنیم؛ در مورد اینکه الان در واقع یهودیها در این منطقه دنبال چه چیزی میگردند. این یک بحثی است که تا به حال ندیدهام جایی مطرح شده باشد و بحث بسیار غریبی است. در واقع این نیستش که مثلاً ما مسلمانها دنبال امام زمانیم و به فکر این هستیم که به هر حال مسائل جوری رقم بخورد که به سمت ظهور همه چیز کشیده شود و حتی قضایای فلسطین را هم با این نگاه تحلیل بکنیم؛ ولی اسرائیلیها و یهودیها آدمکُشند، بچهکُشند. نه، اتفاقاً نگاه آنها، اگر بیشتر از ما آخرالزمانی نباشد، کمتر از ما آخرالزمانی نیست. همانقدر که شما این نظام را میخواهید حفظ بکنید و به دست امام زمان برسانید، آنها هم میخواهند این نظام _بلا تشبیه_ نظام صهیونیستی و یهودیشان را حفظ بکنند و به دست امام زمانشان برسانند که [آن] امام زمانشان را که ما میگوییم امام زمان، به تعبیر دیگر منجی، با عنوان "ماشیح" یاد میکنند.
"ماشیح" که البته آنها "ها"ی جیمی را "خ" میگویند؛ "ماشیح" همان "مسیح" خودمان است. مسیحیها "مسیحا" میگویند، عربها "مسیح" میگویند و یهودیها در زبان عبری "ماشیح" یا به تعبیر بهتر "ماشیخ" از ایشان یاد میکنند و فلسفه تشکیل این حکومت صهیونیستی، مقدمهسازی ظهور ماشیح است. فلسفه این آدمکشیها هم همین است.
حالا ما انشاءالله شبهای بعد به قضایای عجیبتر میرسیم. حالا فعلاً داریم معرفی میکنیم داستان چه بوده و چیست؛ ولی چیزی که هست، اینها در این منطقه برای ظهور ماشیح خوابهای وحشتناکی دیدهاند که یکی از آنها داستان «آرماگدون» است که قائلاند یک جنگ هستهای باید در این منطقه رخ بدهد با مختصات خودش که آمادگیاش را دارند. به خاطر همین، کشور _حالا به قول خودشان_ کشور اسرائیل، که ما قائل به کشور بودنش نیستیم، جز کشورهای اول هستهای دنیاست. اینها هستهای بودنشان به خاطر این است که باید برای روز آرماگدون، برای جنگ آرماگدون آماده باشند؛ و تا آن جنگ هستهای در این منطقه رخ ندهد، ماشیح ظهور نخواهد کرد. انشاءالله حالا شاید دو سه شب دیگر به این قضیه آرماگدون هم خواهیم رسید؛ هم قرائت یهودی و مسیحیاش را مرور میکنیم. یهودیها تعریفی دارند، مسیحیها تعریفی دارند از واقعه آرماگدون؛ هم قرائت اسلامیاش را با هم مرور میکنیم.
برخی فکر کردند آرماگدون همان قضیه «قرقیسیا»ست. قرقیسیا در روایات ما هست. بگویم که از دهن بیفتد؛ حالا باید ببینیم شبهای جلوتر که آرماگدون و قرقیسیا یک واقعه است یا دو واقعه است؟ به هر کدام کجا واقع میشود؟ و آیا هر دو تا را روایت ما تایید کرده یا نه؟ و چگونه واقع خواهد شد؟ که بحثهای در نوع خود جالبی خواهد بود. به هر حال، وقایعی که در آینده رقم میخورد که امیدواریم انشاءالله این آینده خیلی آینده دوری نباشد.
اگر فرصتی پیش بیاید در این چند شب، یک بحث دیگری که باید داشته باشیم به مناسبت ماشیح، "ماشیحهای دروغین" است. حالا امشب هم شاید یک اشارهای به آن بکنم که به خاطر این اعتقادی که اینها به ماشیح دارند، همیشه با ماشیحهای دروغین مواجه بودهاند که یکی از این ماشیحهای دروغین، "دجال" خواهد بود. دجال هم باید صحبت شود. اسم دجال بین ماها خیلی اسم معروفی است ولی شاید کسی در حد دو سه دقیقه نتواند در مورد دجال توضیح بدهد که دجال کیست؟ چیست؟ چهکار میکند؟ کجاست؟ اصلاً؟ که بحث دجال هم بحث مهمی است.
یک بحث دیگری میماند که قاعدتاً در این پنج شب نمیرسیم به آن بپردازیم. البته ما احتمالاً بعد از این پنج شب، یک پنج شب دیگری جای دیگری بحث خواهیم داشت. عنوان آن جلسات را فقط عرض بکنم. آن پنج شب بعدی که انشاءالله وارد آن بحث بشویم، عنوانش هست: "قبیله سلمان و قبیله سفیان"؛ نبرد آخرالزمانی ایرانیها با ابوسفیان و سفیانی در این منطقه خواهد بود که انشاءالله آن پنج شب بعدی را به این موضوع اگر خدای متعال توفیق بدهد خواهیم رسید و خواهیم پرداخت.
خب، نکتهای که پس اینجا مطرح بود این بود که ما در واقع فعلاً در این جلسات، در این پنج شب، در مورد امام زمان یهودیها و امام زمان مسیحیها میخواهیم صحبت بکنیم و این نکتهای که معمولاً مورد توجه واقع نمیشود که اینها هم کاملاً تشنه و مشتاق ملاقات منجیشان هستند و هدفشان از این کارها همین است. حالا در عین حال که اطلاعات مفیدی به ما میدهد، یک مقدارش هم به نظرم تذکر خوبی هست که من گاهی احساس میکنم اینها بیشتر _حالا برای همان منجی دروغینشان، این چیزی که اینها دارند میگویند که واقعیت ندارد_ ولی واقعیت ماشیح همان حضرت مسیح خودمان است که حضرت مسیح هم با امام امام زمان ما ظهور خواهد کرد؛ بیتالمقدس و در مسجد الاقصی، کراماتش را هم انشاءالله خواهیم خواند که در واقع اینها شاید خیلیهایشان آنجا با حضرت مسیح درگیر بشوند و به این مسیح شاید اعتقادی نداشته باشند؛ ولی همین منجی خیالی و خودساختهشان را گاهی من احساس میکنم بیشتر از منجی که ما اعتقاد داریم، به یادش [هستند؛] توجه بهش دارند، ارتباط باهاش دارند؛ که به هر حال چیز هم جالبی است هم آزاردهنده است.
من برایتان یک سری نکات را عرض بکنم. نماینده انجمن کلیمیان ایران، آقای مهندس آوایی، مطالبی گفته. من برایتان بگویم؛ جالب است. ایشان میگوید که: «در دین یهود ما ۱۳ تا اصل داریم که به این ۱۳ تا ایمان داریم که اولیاش حالا مثلاً توحید است، خداپرستی؛ که البته خدای اینها با خدای ما هم فرق میکند؛ خدای، اسمش چیست؟ یهوه. به خدا میگویند یهوه.» اول قائل به توحیدند، بعد نبوت حضرت موسی که همان "مُشه" آنها است؛ آنها میگویند "مُشه". قائل به کتاب توراتاند، قائل به قیامتاند؛ البته قیامتشان خیلی شبیه چیزی که ما در مورد قیامت میگوییم نیست و برخی قائلاند که اصلاً قیامت اینها بیشتر متأثر از زرتشتیها بوده؛ آن هم وقتی که در حکومت کوروش بودند. یعنی از آنجا قیامت آن مدل را اینها گرفتند.
قائلاند به به هر حال بهشت و جهنم؛ به چیزی خیلی مجمل و مبهمی. بند دوازدهم اعتقادات اینها، جزو اصول سیزدهگانهشان، اعتقاد به ماشیح است؛ که با این یاد میکنند. «من با ایمان کامل اعتقاد دارم به آمدن و ظهور ماشیح.» جالب است عبارت: «و هر چند که او تأخیر کند، با این حال هر روز منتظر ظهور او خواهم بود.» کلاً ۱۳ تا اصل اعتقادی دارند یهودیها؛ اصل دوازدهم جالب است که دوازدهمی اصل دوازدهمش اعتقاد به ظهور ماشیح و اینکه هر روز منتظر ظهور او هستم، هر روز. این یک نکته.
نکته بعدی این است که یهودیها روزی سه بار نماز میخوانند: صبح، عصر و شب؛ و نمازشان هم بیشتر از ۱۸ بند در واقع عباراتی است که در نماز میگویند و دعاهایی که میخوانند. یکی از این ۱۸ بندی که روزی سه وعده در نمازشان میخوانند، در مورد ماشیح است. آنجا دعا میکنند که خدا تعجیل بکند در ظهور ماشیح. ما چند نفر پنج وعده نمازمان برای امام زمان دعا میکنیم؟ مرحوم آیتالله خویی. شاگردهای ایشان میگفتند که: «در هر نمازی، بلااستثناء در هر نمازی، ایشان در قنوتش دعای «اللهم کن لولیک» را میخواند.» تا جایی که دیگر شاگردهای ایشان شوخی [کردند:] «آقا دعای دیگر بلد نیست؟» حکایتی هم داشته، چیزی به ایشان، خبری از جایی بوده که الان خاطرم نیست دقیقش، که گلایه بود از امام زمان که دعا نمیکنند. از آنجا ظاهراً بوده این قضیه که مرحوم آیتالله خویی در هر قنوتی دعای «اللهم کن لولیک» را میخواند. به هر حال، یهودیها از این جهت از ما ظاهراً قویترند. سه بار در هر نمازی یاد ظهور میکنند و از خدا میخواهند که ظهور ماشیح جلو بیفتد.
برخی هم قائلاند که داستان ماشیح از اول در تورات مطرح شده بوده. حالا اینجا بحثهای مفصلی [است؛] میدانید این بحث ادیان و منجی و اینها بحث خیلی مفصلی است. بنده هم سبک ما را دوستان میدانند، دنبال اینکه یک بحث علمی، آکادمیک دانشگاهی ارائه بدهیم؛ در آن جور راحتتر هم هست؛ میدانید یک بحثی را آدم شروع میکند، ۱ ۲ ۳ ۴ ۵، اینجوری ارائه دادن بحثهای _از زوایای مختلفش کنده شود، آن لبّ مطلب بماند، ساده شود_ خیلی سختتر هم هست. گاهی دو سه برابر بیشتر وقت میخواهد که آدم باید یک دور مطلب را کامل آماده کند، یک دور نگاه کند ببیند آن اصلیهایش چیست، بعد یک دور دیگر فکر کند که این را با چه چینشی ارائه بکند. در حالی که یک بحث علمی اول و آخر دارد. آدم وریرمیدارد از همان اول شروع میکند ارائه بحث.
بحث منجی در ادیان خب بحث خیلی مفصلی است. اگر بخواهیم واردش بشویم، خیلی زمانبر میشود. اینکه حالا مثلاً یهودیان قائل به ماشیح هستند، از کجا این اعتقاد شکل گرفته؛ هم کتب عهد عتیقشان، هم کتب عهد جدیدشان. جالب در مورد کتب عهد جدید باید گفت که یک دعوایی است بین یهودیها و مسیحیها سر عهد جدید. عهد عتیق را همهشان قبول دارند. عهد جدید محل اختلافشان است؛ مسیحیها قبول دارند، یهودیها بخشهای عمدهاش را قبول ندارند. حالا باز خود سر عهد عتیق کلی بحث است که عهد عتیق چیست؟ عهد عتیق در واقع ۳۹ بخش است؛ یک پنجتایی، دو تا ۱۷ تایی مربوط به تورات و خدمت شما عرض کنم که آن دو تا ۱۷ تایی، یک بخشیش مربوط به انبیا، مناجاتها و غزلها و چیزهای مختلفی است که حالا جلوتر شاید به بعضیهایش اشاره بکنم. ولی آن چیزی که عقاید اینها را شکل میدهد همان مطالبی است که در عهد عتیق آمده، کتب اصلیشان است که یک بخشش تورات، مهمترینش هم تورات است. حالا بعد تورات، مثلاً صفر دانیال؛ همین دانیال خودمان که حضرت دانیال در شوش، که بیشتر هم ناظر به رؤیاهای ایشان بوده. دیدید بین ماها کتاب تعبیر خواب حضرت دانیال معروف و پرفروش است؛ ایشان خب بیشتر در فضای رؤیا برایش اتفاقاتی رخ داده و مطرح کرده و اینها تبدیل شده به صفر دانیال و این شده جزو یکی از کتب عهد عتیق. یهودیها بنیاسرائیل که البته بر مسیحیها هم ارزشمند [است].
حالا در مجموعه این کتابها در مورد منجی مطالب گستردهای دارد. حتی در بعضی زمانبندی دارد که حالا من شاید بعضیهایش را عرض بکنم. تاریخ دادن برای ظهور منجی؛ کی میتواند جالب باشد. یعنی یک رگههایی به هر حال مطلقاً اینطور نیست که هر چه که گفتند الکی و دروغ است. درست است که تحریف شده است ولی یک رگههایی از حقیقت تویش هست که اتفاقاً مهم است. میتواند محل تحلیل ما باشد. حالا به هر حال گفتند که اولین جایی که در عهد عتیق در آثار یهودی حرف از منجی مطرح شده، در تورات و وصیت حضرت یعقوب بوده به بچههایش، روزهای آخر عمرش که ایشان گفته که: «بدانید که این چوب تازیانه خدا روی سر بنیاسرائیل هست تا وقتی که منجی ظهور کند و همه عالم از او تبعیت بکند.» البته نگاهی که آنها نسبت به منجی دارند با آن چیزی که ما نگاه داریم خیلی متفاوت است که باز باید این را جلوتر عرض بکنم.
ولی نکتهای که هست این است که آنها دنبال منجی نیستند که عالم را نجات بدهد؛ دنبال منجی هستند که عالم را به دست اسرائیلیها بدهد. [این] تفاوت.
یک نکته. نکته دوم این است که اساساً آن منجی طرف اسرائیلیهاست. منجی خودش نژادپرست است. منجی شیرفهم است؛ میداند اسرائیلیها آقای دنیا [هستند]، میآید آقایی اسرائیلیها را حفظ بکند و در واقع زمین ارث اسرائیلیهاست؛ یک مدتی محروم میشوند از این ارثشان، سختی میکشند، آواره میشوند، اینور و آنور میافتند، این زمین در چنگشان نمیافتد؛ تا وقتی که موعودشان ظهور بکند، ماشیح بیاید دنیا را به جنگ اینها بیندازد. در واقع یک قضیه کاملاً نژادپرستانه است قضیه ظهور منجی برای اسرائیلیها. ولی به شما بگویم این امت اسرائیلی یهودی که واقعاً در این چند صد سال در دنیا واقعاً به یک معنا بیشتر از همه مردم دنیا گرفتاری تحمل کردند، ذلت تحمل کردند، بدبختی تحمل کردند، آوارگی تحمل کردند؛ یک چیز بوده که اینها را زنده نگه داشته تا امروز با همه این فشارها، با همه گرفتاریها؛ آن هم اعتقاد به همین منجی بوده که ما اینها را معمولاً در تحلیلهایمان اصلاً خبر نداریم که بخواهیم روی مبنا تحلیل بکنیم. اعتقاد به ظهور ماشیح. اینها را با همه این گرفتاریهای این قرنهای متمادی و متعدد زنده نگه داشت. بهشان وحدت داد، امید داد و در مراحلی به پیروزی رساند.
این نکته بسیار مهمی است. اینور هم ما باید بالاخره بدانیم که رمز پیروزیمان همین است، رمز وحدتمان همین است. نکتهای که هست این است که از آیات جالب قرآن که به نظرم تا ما این بحثهای مربوط به یهود را تحمل نکنیم خیلی از آیات قرآن فهمیده نمیشود، یکیاش این آیه است: «لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون.» ما که میخوانیم مطلب خاصی ندارد؛ آن که معلوم است. در زبور نوشتیم که زبور کتاب کیست؟ حضرت داوود. اساساً صهیونیسم از صهیون گرفته شده. صهیون آن کوهی است که حضرت داوود در آن دفن است و صهیونیسم یعنی جماعتی که دنبال اینند که حاکمیت داوود را برگردانند؛ یعنی آن قدرت را به کوه صهیون برگردانند. «من هم در کتاب داوود نوشتم، هم قبلش در ذکر نوشته بودم که» _قرآن از تورات به ذکر یاد میکند_ «قبلش هم در تورات نوشته بودم که این زمین را به اینها ارث میدهم؛ صالحین.» یعنی چه؟ ما که میخوانیم میگوییم اصلاً چه ربطی داشت که خدا بخواهد حرفی از زبور بگوید و از تورات؟
نکتهاش این است که این حرف آنجا این بود که تحریفش کردند. «من گفتم زمین مال بندههای صالحین است.» آنها برگشتند گفتند: «خدا گفته زمین مال اسرائیل است.» «من گفتم عبادی الصالحون.» آنها گفتند: «عبادی الاسرائیلیون.» یادتان باشد شماها رکب نخورید. «من در تورات این را نگفتم. من در زبور این را نگفتم. صلاحیت برای من مهم بود.» اینها تبدیلش کردند به نژاد. گفتند: «مال نژاد ماست.» و این ریشه این داستان در فلسطین دارد رقم میخورد چون میدانند که محل ظهور شام است. آمدند و میدانند که منجی مال اینهاست؛ آمدند زمینش را فراهم کنند. هر کس هم که غیر یهودی است، مستحق بدبختی و آوارگی و قتل و این چیزهاست.
پس داستان این است. اصلش قضیه اعتقاد به ماشیح خیلی قدمت دارد و در واقع اینها همیشه خود عنوان ماشیح از اول بین اینها به این شکل نبوده. افرادی که تبرک میکردند، روغنمالی میکردند، اینها را ماشیح از مسح میآید دیگر. مسیح، مس، روغن، مسح میکردند. به اینها تبرک میکردند. در واقع این داستان از آنجا بوده که این، به آن شخصیتهای برجستهشان وقتی اینها را میخواستند مثلاً بر تخت بنشانند، موقعیتی قرار بدهند، روغنمالی میکردند اینها را. از آنجا به نام گفتند مسیح به پادشاهانشان، به کاهنانشان. در خود قضیه طالوت حاکم شد و قرار شد که اینها پشت بندش حرکت بکنند و اینها خود طالوت را گرفتند روغنمالی کردند و آنجا تعبیر مسیح در مورد طالوت به کار رفت. ماشیح اول به بزرگانشان میگفتند. ماشیح از یک جایی به بعد دیگر ماشیح برای اینها تبدیل شد به عنوان منجی. یعنی در گرفتاریها و بدبختی و درگیریها امیدشان به این بود که ماشیح ظهور بکند و اینها را از مشکلات در بیاورد.
من یک چند تا نکته در مورد ماشیح بگویم؛ هر چند خیلی بحث مفصل است ولی خب عرض کردم نکات اصلی را میخواهم بگویم که دوستان هم حوصلهشان سر نیاید و خسته نشوند. یک نکتهای که هست این است که ماشیحی که اینها میگویند چه ویژگیهایی دارد؟ اولاً ماشیح در کتب عهد عتیق اولاً کاملاً قومیگرایانه بهش نگاه میشد. از یک جایی به بعد دیگر کمکم فراقومیتی بهش نگاه کردند و بحث که ماشیح وقتی ظهور بکند از ما بنیاسرائیل، از ما اسرائیلیها دفاع میکند در برابر دشمنانمان هر کس که موحد نباشد را میکشیم. گفتند: «خب یعنی چی؟» حالا جالب است بدانید همانطور که علمای ما اختلاف دارند _در آنها هم اختلافات این شکلی هست_ گفتند: «خب یعنی چه؟ ماشیح که ظهور میکند یعنی کیا را میکشیم؟ «هر کی خدا را قبول نداشته باشد را میکشیم یا هر کی یهودی نباشد را میکشیم»؟ بعد اگر قرار باشد هر کی یهودی نباشد، بکشیم یعنی باید بگوییم: «یهودی شو وگرنه میکشیمت.» شما قبول میکنید؟ یه شما که قبول نمیکنی کسی یهودی بشود، تقریباً اگر با یک شرایط خیلی سختی [باید بپذیرد]. اینجا اختلاف شده بین علمای یهود، علمای اسرائیل. بعد از ظهور ماشیح باید چه بکنیم؟ یک عده گفتند که: «نه، غیر یهودی را راه نمیدهیم و میکشیم.» یک عده هم گفتند: «نه، میگوییم که مثلاً بچه خوبی باش، آدم باش، بیا یک گوشه مثلاً زیر سایه ما زندگی کن.» حالا اسرائیلی هم میخواهی باشی مثلاً عقاید ما را قبول داشته باشی. «به جایی از زندگی ما اگه آسیبی نرسانی، بچه خوبی باشی، یک گوشه بنشینی فقط نگاه کنی، اشکالی ندارد اجازه میدهیم.» یهودی اینجوری مثلاً منجی اینها که ظهور میکند تعاملش با دیگران این گونه خواهد بود.
حالا در مورد ماشیح یک نکتهای که باید عرض بکنم این است که همان حضرت مسیح خودمان است. حالا قبلاً البته در آن جلسات قبلی این نکته عرض شد. تفاوت نگاه مسیحی با یهودی این است: مسیحی میگوید که «مسیح به دنیا آمد و بار گناهان ما را به دوش گرفت. به جای ما عذاب شد که ما جهنم نرویم. خودش را فدا کرد. جان فدا.» حضرت مسیح کشته شد. این مسیحی که کشته شده به صلیب کشیده شده برمیگردد که البته این مسیح از جنس ماها نیست، از جنس خداست. پسر خداست. از جنس خداست. اصلاً بشر نبوده. «اینی که در قالب بشر ظهور کرد به خاطر اینکه گناهان من و تو را به دوش بکشد، جهنم نجات بدهد.» این قرائت چی بود؟ کیا بود؟ از مسیح. مسیحیها قرائت مسیحیاش این است که آقا مسیح آمد، فرزند خدا آمد، بار گناه ما را به دوش کشید، چوب گناهان ما را خورد، خودش را فدا کرد، از دنیا هم رفت، برمیگردد. مسیحی که کشته شده برمیگردد.
یهودیها چی میگویند؟ میگویند: «بله، منجی مسیح است ولی نه این.» حالا با تعابیر تحقیرآمیز و توهینآمیز هم که برخورد میکنند: «نه، عیسی ناصری!» مسیحیها میگویند: «فرزند خدا.» معاذالله، معاذالله، معاذالله. یهودیها میگویند: «فرزند زنا.» خیلی تفاوت! بعد جالب است که جفتشان هم بنیاسرائیل. جفتشان هم تعادل ندارند. یعنی یکی از ویژگیهای بنیاسرائیل که خیلی نمایان است این عدم تعادل. بین فرزند خدا و فرزند زنا. این حضرت مسیح بنده خدا بین دو تا عنوان یعنی در بنیاسرائیل یا به عنوان فرزند خدا میشناسندش یا به عنوان فرزند زنا. در قرآن هم یاد میکند میگوید: «این بهتان عظیمی که زدند به عیسی بن مریم.» آنها گفتند که: «بله، ما قائلیم که مسیح میآید ولی این مسیح نبود. این عیسی معاذالله شیاد بود، دروغگو بود، فرزند زنا بود، جنایتکار بود، عوامفریب بود، حالیاش هم نبود که باید ما اصلاً منجی را برای چه میخواستیم؟ منجی را برای میخواستیم که بیاید قدرت را به اسرائیل برگرداند.» این مسیحی که آمد در دنیا درگیر شد با اینها، با بنیاسرائیل حتی وارد جنگ نظامی شد، آن چیزی که قرآن تعریف میکند از حضرت عیسی. اینها باعث میشود که این ایثار و اینها مسیح نهایی نمیدانند. منتظر مسیح واقعی هستند. او مسیح واقعی میشود ماشیح.
البته چون عنوانش مشترک است آخرش این دو تا با همدیگر یک جاهایی به توافق میرسند که شبهای بعد در موردش صحبت خواهیم کرد که سر حضرت مسیح یک توافقی شکل میگیرد آخرش بین یهودیها و مسیحیها که این قضایای آخر مثل آرماگدون در همین بستر رقم میخورد. یعنی هم یهودیها آرماگدون را قبول دارند به یک معنا و دنبالشاند، هم مسیحیها. در حالی که کلاً ضد هماند؛ یعنی اصلاً تعریفشان از حضرت مسیح فرق میکند ولی میگویند: «آقا به هر حال دنبال ظهور مسیح هستیم. حالا چه آن مسیری که شما میگویید، چه آن مسیری که ما میگوییم؛ جفتمان روی مسیح وفاق داریم.» نکته [این است]: دنبال ظهور مسیح هستیم. یعنی ما هیچ دعوایی بین هیچ کدام از این ادیان حضرت مسیح نیست ولی تفاوت قرائتها که یکی میگوید فرزند خدا، یکی میگوید _معاذالله_ فرزند زنا، ما میگوییم سرباز امام زمان. چقدر تفاوت بین این سه تا نگاه در مورد حضرت مسیح!
اینها چند تا ویژگی را در مورد ماشیح ذکر میکنند. یکی اینکه میگویند که ماشیح اولاً یک انسان معمولی است؛ نه از ملائکه است، نه جنه، نه یک موجود تخیلی، موجود فضایی. از نظر فیزیکی و جسمانی یک انسان خاکی بشری [است]. به صورت عادی متولد [شده]، به صورت عادی باید متولد شده باشد. سر این قضیه باز با حضرت مسیح به چالش میخورد. هیچ وقت هم در ادبیات یهودیها ماشیح را فرا انسان معرفی نکردند؛ همیشه گفتند به عنوان یک انسان.
ویژگی دومش این است که از نسل داوود است چون میخواهد بیاید قدرت داوود را برگرداند. اولین، اصلاً اساساً این خود لقب ماشیح را اول آب سلیمان و داوود میدادند و فکر میکردند که قدرت اینها ازلی است، ابدی است. بعد که این قدرت از بین رفت دچار تردید شدند که پس اینها ماشیح، ماشیح واقعی نبودند. بعد منتظر ماشیح [بودند] و میگویند که آن ماشیح واقعی برمیگردد، قدرت داوود را و سلیمان را، آن حاکمیت اینها را دوباره زنده میکند که البته خب همه اینها از نسل حضرت یعقوب میشوند که بنیاسرائیل.
ویژگی سوم این است که در عین حالی که بشر است ولی قدرتش کیهانی است مثل حضرت سلیمان. یعنی در همه _این آسمان و زمین_ یک قدرت اعجابانگیزی دارد، کارهای خارقالعاده انجام میدهد.
ویژگی چهارمش این است که متولد بیتلحم، منطقه سرد فلسطین اشغالی به قول خودشان اسرائیل امروز حتماً باید اینجا به دنیا آمده باشد. ماشیح متولد جای دیگری نیست. این هم ویژگی چهارم. یعنی در منطقه یهودی به دنیا آمده و یهودیزاده است.
ویژگی پنجمش این است که اشرافزاده است. باید از بزرگان یهود متولد شده باشد، از خاندان پادشاهی باید متولد شده باشد.
ویژگی ششمش هم این است که شهرنشین است. با ادبیات شهرنشینی آشناست. بادیهنشین و روستایی و اینها نیست. باید با کلاس باشد و بالاشهری باشد. خلاصه ویژگیهایی است که در مورد ماشیح [ذکر میکنند].
و چند تا ویژگی هم از حکومتش گفتند. یکی این است که استقلال سیاسی میآورد برای ما. «آرزوی دیرینه ما محقق میشود که بالاخره ما میتوانیم خودمان برای خودمان حکومت داشته باشیم. اینقدر وامگیر و گدای اینور و آنور نباشیم.» همین الانش هم گدایند دیگر. الان هم که حکومت تشکیل دادند، گدای آمریکاییها [هستند]. اسرائیلیها خیلی خوشحالند از این قضیه. نه، خیلی عصبانیاند از این قضیه که هی باید به آمریکاییها رو بزنند که ما بخواهیم به اینها برویم رو بزنیم، اینها به ما پول بدهند، اینها ما سلاح بدهند. آنها باید به ما رو بزنند. «ما بنیاسرائیلیم. ما نژاد برتریم» و [اینکه] «همین برای ما زهی بدبختی و خسارت که حکومت داریم، دولت داریم ولی دستمان جلو آمریکاییها دراز است. ماشیح که بیاید یک کاری میکند دیگر ما حتی به آمریکاییها هم لازم نیست رو بزنیم. آقای دنیا میشویم.»
نکته در مورد ماشیح. نکته دوم این است که قضاوت نهایی میکند ماشیح و همه قضاوتها را به نفع بنیاسرائیل، اسرائیلیها میکند. میآید برای قضاوت نهایی، همه چیز را به نفع ما حکم میکند.
ویژگی سومش این است که هرچهکه امت مشرک باشد از بین میبرد که اینها را دیگر اجمالاً نکاتی عرض کردم.
ویژگی چهارمش این است که قدرت جهانی میدهد به بنیاسرائیل.
ویژگی پنجمش این است که مردهها را زنده میکند. وقتی که او ظهور میکند، تعداد زیادی از مردهها از در قبرهایشان درمیآیند که حالا در این سینمای مدرن با این چهره زامبیها و اینها اخیراً بعضی از اینها را نشان [میدهد].
در مورد تاریخ ظهور [ماشیح] عرض کردم. گاهی در مورد تاریخ ظهور هم مطالبی گفتند؛ مثلاً گفتند که: «آقا ۷۰۰۰ سال از خلقت که بگذرد چون دورههای خلقت هفت دورهای بوده، ابتدای هزاره هفتم خلقت ماشیح ظهور میکند.» از اول خلقت تا الان چند هزار سال گذشته؟ الان ۲۰۲۴ سال از میلاد گذشته؛ حالا سالها را از قبل میلاد یک بار از طوفان باید چک بکنید، یک بار هم از خلقت تا طوفان باید چک بکنیم ببینیم چند هزار سال. و نکتهاش این است که گاهی اینها حتی دورههای زودتری هم گفتهاند و محقق نشد. سر همین بعضی از علما فتوا دادهاند که اصلاً دیگر اعلام تاریخ دقیق ظهور ماشیح حرام است. کسی حق ندارد اعلام بکند. ولی نکتهاش این است که میگویند: «ما هر روز منتظر ظهورش هستیم.» حتی همین قدر هم تأکید ندارند که مثلاً روز جمعه بخواهد رقم بخورد.
خدمت شما عرض بکنم که، و سر همین هم عرض شد که خیلی مدعی در تاریخ یهود آمدند با ادعای ماشیح بودن. آنقدر که اینها عطش و تمنای ظهور ماشیح را دارند، هر کس که میآمد یک ادعایی میکرد، پشت بندش میخندید. مثلاً یک آقایی در منطقه اینها با جزئیات ذکر شده در تاریخ، در دورهای، موسینامی آمد به اینها گفتش که: «من ماشیح هستم.» جماعتی هم بهش ایمان آوردند و یکی از ویژگیهای ماشیح را که بهش اعتقاد دارند این است که باید دوباره بتواند مثل حضرت موسی دریا را بشکافد. نکات جالبی در ذهنتان باشد. گاهی ما روایت خودمان را نمیفهمیم. روایت ما دارد که «عصای موسی دست امام زمان است.» به ما چه! داشته باشد یا نداشته باشد؟ نکتهاش چیست؟ نکتهاش این است که آن ماشیحی که اینها دنبالش هستند که باید بیاید دریا را بشکافد، موسایی باشد که دریا را بشکافد، آن عصا دست امام زمان است. آن نشانهای که اینها را قانع میکند به اینکه آن منجی که دنبالشید منم.
حالا به کرات پیش آمده که اینها مثلاً یک موسینامی در یک دورهای رود نیل [آمد]. به اینها گفت: «من ماشیحم.» گفتند: «خب، دریا را میشکافی دیگر؟» گفت: «بله.» گفتند: «خب، دریا را بشکاف.» گفت: «شما بپرید، بعد من میشکافم.» پریدند و یک تعدادشان غرق شدند، یک تعدادشان را قدیمی نژاد نجات داد. به آن تعدادی که نجات پیدا کردند، همهشان مسیحی شدند، یهودی در [آن گروه نبود]. از این قبیل ماجراهایی که به کرات پیش آمده دیگر اصلاً تبدیل به جوک شده که مثلاً طرف ادعای ماشیح، لب آب و حرکات عجیب غریب و دریای شکفتن، ای نور! از دریا عبور، چهار نفر هم غرق کرد و قابلیت دارد ذهن خلاق ایرانی که با هر موضوع پرت و پلا جوکهای عجیب و غریب تولید میکند، روی این موضوع فوکوس بکند. ولی بعید میدانم چون آقای جنتی نیست که بشود باهاش کلی جوک تولید کرد!
خدمت شما عرض کنم که این یک گوشهای بود از توضیح مسائل مربوط به ماشیح و اعتقاد به ماشیح در بین یهودیها که حالا انشاءالله فردا شب نکات بیشتری را عرض خواهیم کرد و یک قدم جلوتر وارد این بحثها میشویم که عینیتر برخورد بکنیم که الان دقیقاً چیزهایی که دارد رقم میخورد در بین اسرائیلیها و یهودیها چه ربط و نسبتی دارد با قضیه منجی و ظهور.
شب جمعه است و شام شهادت امام عسکری علیه السلام. این آقایی که امروز عزادار شد، آن منجی است که همه بشر در همه تاریخ دنبالش میگشتهاند. خیلی وقتها هم در تاریخ آدرس را اشتباه گرفته، اشتباه رفته. نمیدانسته که دنبال کیست. این شخصیتی که واقعاً زندگی ما به ایشان وابسته است. خود ماها که حالا ادعا داریم که بهتر از همه عالم منجی را میشناسی و منجی واقعی را ما بهش اعتقاد داریم، واقعاً خیلی وقتها ارتباط عاطفی و ارتباط قلبیمان در حد بسیار اندکی است. امام زمان شاید هفتهها میآید و میرود و حتی در حد یک توسل، یک گفتگو با امام زمان، در ما اتفاقی رخ [نمیدهد]. امشب شبی است که به یک معنا باید ما بیعت مجدد بکنیم با امام زمان. سالروز آغاز امامت امام زمان. در عین حالی که غربت و داغ شهادت امام عسکری به دلهاست ولی این شادمانی هست. این رشته قطع نشد.
خیلیها فکر کردند با شهادت امام عسکری داستان تمام شد. حتی بین خود شیعیان خیلیها خبر نداشتند، اکثریت مطلق خبر نداشتند که امام عسکری فرزند [دارند]. فقط روی این حساب که پیغمبر فرموده بودند «فرزند نهم از نسل حسین منجی نهایی» [است]. به هر حال میدانستند ۹ واسطه هست بین امام زمان و امام حسین علیه [السلام]. ولی در یک شرایط عجیب و غریبی خدای متعال امام زمان را به دنیا آورد. حیفم میآید چند نکته کمتر شنیده شده [را نگویم]. ما فکر میکنیم که مثلاً دیگر به هر حال خدای متعال وعده داده بود من امام زمان را به دنیا میآورم و حفظ میکنم در یک شرایط رؤیایی و ماورایی از همان اول. نه، در یک بستر طبیعی و مادی خدای متعال قرار داد و عجایبی رخ داد در همان اوایل تولد امام زمان. خوب است دانستنش، بدانید.
اولاً که به شدت دنبال این بودند که از خود امام هادی علیه السلام هم، هم خود حضرت کنترل بشوند هم به شهادت برسند که نسلی از ایشان نماند. این یک نکته. حالا چند تا نکته طلایی میخواهم بگویم در ذهنتان بماند. یکی از نکات طلایی این است: نه امام هادی علیه السلام همسر داشتند تا آخر عمر، نه امام عسکری علیه السلام همسر داشتند تا آخر عمر. فرزندان هم که دارند همهشان از کنیز [هستند]. یعنی اصلاً ازدواج رسمی نکردند؛ نه امام هادی، نه امام عسکری. از کنیز بچهدار شدند که طبیعی بود. یعنی به عنوان همسر شناخته نمیشد. کنیز خدمتکاری بود که حالا بعضی از اقسام این خدمتکار یک جوری بود که این قابلیت در آنها بود که مثلاً صاحبش از او بچهدار بشود که اصطلاحاً بهش میگویند امولد. یعنی در این حد در محدودیت بودند که حتی نمیتوانستند یک نفر را به عنوان همسر رسمی معرفی [کنند]. ترور میکردند که این اگر همسر رسمی باشد، قطعاً میشود یک مادر امام زمان. بین کنیزها باید یک جوری این بچه قرار داده میشد که به هیچ کس احتمال [نمیبردند]. حالا ۵۰ تا، ۱۰۰ تا، ۴۰ تا، چقدر؟ همهاش در یک شرایط سخت.
امام هادی علیه السلام از این کنیزها چند تا بچه [داشتند]. یکیاش امام عسکری، یکیاش سید محمد، یکیاش جعفر کذاب ملعون. همه فکر میکردند یعنی شرایط یک جوری تصویرسازی کرده بودند حتی خود اهل بیت که ذهنها برود به سمت اینکه امام بعدی سید محمد است. این یک سپری باشد که بتوانند امام عسکری را حفظ بکنند. آخر هم طبق برآورد تاریخی به احتمال زیاد جناب سید محمد ترور شد. همین سید محمدی که ورودی سامرا میروید زیارت ایشان، خیلی شخصیت فوقالعاده و جلیلالقدر هم. به احتمال زیاد ایشان را ترور کردند روی همین محاسبه که احتمالاً این آقا است. چون قرائن ظاهری هم بزرگتر از امام عسکری بود هم کمالات و ظاهر امر اینگونه نشان میداد. این شخصیت، شخصیت [مهمی بود]. یعنی از او کراماتی هم صادر [میشد]. دوران حیات اتفاقاً برای رد گم کردن بود که فکر کنند این امام است که دارد کرامات امام ازش صادر میشود. اگر آسیبی هم خواستند بزنند به این آقا بزنند، نه به امام عسکری. این یک سپر دیگر.
بعدها باز امام عسکری از بین کنیزها صاحب فرزند شدند. آن هم خانمی که ذرهای نشانه بارداری در او نبود. حتی شبی که قرار بود وضع حمل بکند، عمه امام عسکری، حضرت حکیمه خاتون. امام عسکری به ایشان فرمودند: «امشب را بمانید. آن شب خاصی که منتظرش بودیم امشب.» ایشان میگوید: «من یک نگاهی کردم به نرجس خاتون. هر چه برانداز کردم دیدم ذرهای نشانه بارداری در او نیست. گفتم: «ایشان باردار نیستند آقا!» «خدا بهتر میداند. شما امشب بخوابید.» این زن هیچش به بارداری نمیخورد. یکهو نزدیکهای سحر دیدم که گفت: «من دردم گرفت.» در این شرایط. به محض این هم که به دنیا آمد، امام زمان، گفتند: «تا ۴۰ روز از همان چشمه...» حتی حکیمه خاتون هم مفقود شد. تا دو سال حتی از چشم نرجس خاتون هم مفقود بود. خیلی عجیب است. ما یک چیزی میگوییم، یک چیزی میشنویم. فکر میکنیم امام زمان در یک شرایط کاملاً طبیعی، در اتاق خوشگل با خبر [هستند]. نبودند تا جایی که جعفر کذاب هم نمیدانست که امام عسکری فرزنددار شده که برادر امام عسکری بود. شرایط یک جوری پیش رفته بود، همه مطمئن بودند امام عسکری فرزند ندارد.
شبی هم که به دنیا آمد، امام زمان، امام عسکری ۳۰۰ گوسفند عقیقه کردند. ۳۰۰ گوسفند. «کسی نفهمد به چه دلیل. دفع بلا بشود. از او صدقههای کلانی داد.» امام عسکری برای حفظ سلامتی امام زمان. این شرایطی بود که در یک شرایط طبیعی. بله، خدا وعدهاش را داده دیگر. تمام شد. امام زمان هر جا خواستند بیایند بروند. نه آقا. در یک شرایط بسیار سختی زندگی کردند. عرض کردم به نحوی که حتی جعفر، برادر امام عسکری، دارد با اینها زندگی میکند. این هم مطمئن بود که امام زمان فرزندی که البته امروز موقع دفن امام عسکری، وقتی که جعفر آمد جلو وایستاد که نماز بخواند، یک تعداد خاصی از شیعیان بودند که امام عسکری به اینها نشان داده بود. حتی خادم امام عسکری، ابوالادیان، اسمش است، کمتر مطرح شده. میخواستم تمام بکنم ولی [چه؟] فرصتی پیش [آمد].
امام عسکری فرستادند نامههایی را ببرد و به شهرها پخش بکند. فرمودند: «تو میروی ۱۵ روز دیگر اینجایی ولی وقتی که میرسی به جسد من میرسی. وقتی میآیی میبینی بدن من را میخواهند غسل بدهند.» که رفت. بعد ۱۵ روز دقیقاً روزی که وارد شد صدای ناله از منزل امام عسکری بلند شد. آنجا از حضرت سؤال کرد، گفت که: «بعد از شما به چه کسی مراجعه کنم؟ کی بعد از شما [امام است]؟» حضرت فرمود: «این نامههایی که میبری جوابهایی که برایت مینویسند را وقتی برگردانی، نایب من خودش بهت میگوید جوابها را بده.» «نایب من را میبینی که به من، به جسد من نماز میخواند.» حتی اسم نیاوردند. به ابوالادیانی که رابط سری امام، پخش نامه امام را به عهده دارد، حتی به او هم امام زمان را نشان ندادند، اسمی هم نیاوردند. تک و توکی بعضی اصحاب خاص تازه آن هم مثل احمد بن اسحاق قمی یک بار کلاً حضرت به آن امام زمان را نشان دادند. آن هم فرمودند: «نسبتی که با ما داری اجازه دادیم ببینی.» وکیل حضرت بود در قم، شخصیت درجه یکی بود. تک و توک این افراد دیده بودند. خود حکیمه خاتون میگوید: «من از ۴۰ روز یک بار میتوانستم امام زمان را ببینم.» [وقتی] ۴۰ روز میدیدم، دیدم در یک ماه به اندازه یک سال رشد کرده امام زمان.
ابوالادیان وقتی برمیگردد میآید در منزل، میبیند که دارند گریه و زاری میکنند. میگوید: «چی شد؟ حالا بعد آقا کیست؟» میرود داخل، میبیند که مردم میآیند به جعفر کذاب هم تسلیت میگویند هم تبریک میگویند. سؤال: «که این تبریک آغاز امامت از کجاست؟» شیعیان داشتند تبریک آغاز امامت میگفتند. روال بوده این تبریک آغاز امامت. [به] امام تبریک میگفتند. جمله جالبی دارد ابوالادیان. این جمله از ابوالادیان است که در الخرائج و الجرائح نقل شده. میگوید که: «ابوالادیان یک نگاهی کرد، گفت: «یعنی امام بعدی جعفر است؟ امامت رفت.» «من میدانم این آقا عرقخور است، قمارباز است و تار میزند.» جعفر کذاب: «یَشرَبُ النَّبیذ و یُقام.» [یعنی] هم عرق میخورد، هم قمار میکند، هم تار میزند. سه تا حرام. تار یعنی ابزار غنا. «ما مصیبتها بیچاره شدیم.» تا دیدم که همه شرایط را فراهم کردند و به جعفر گفتند که: «بیا بر پیکر برادرت نماز بخوان.» تا رفت جلو وایستاد، دیدم یک پسربچه آمد. چهره گندمگون، موهای مجعد بلند روی شانه آویخته شده، با دندانهای با فاصله؛ کم سن و سال. عبای جعفر را کشید، گفت: «برو کنار عمو!» «من احقم برای اینکه نماز بخوانم بر این پیکر.» صورت جعفر سیاه شد که: «مگر این بچه داشت؟» نماز خواند رفت که حالا داستانهایی دارد.
بعد از اینکه ابوالادیان میگوید: «من فهمیدم و خود حضرت هم فرستاد سراغ من.» گفت: «این جوابهای نامهها را بیاور و سؤالهای گم [شده] که من داشتم و فرستاده بودم را قبل از اینکه اصلاً برگهها را باز بکنم، حضرت فرمودند: «من از این راه امام زمان معرفی [میشوم].» ولی بعدها برای حاکمیت کاملاً محرز بود که امام عسکری بچهای ندارد. همان اول هم نرجس خاتون را دستگیر کردند، تفتیش کردند که: «شما بگو ببینم بچه مانده از امام عسکری یا نه؟» ایشان حالا ظاهراً تحت تعالیم زنهای بزرگ بنیهاشم برگشت گفت که: «آره، من باردارم.» پس «ببریمش. دنبالش بودیم.» «بریم یک مدت ایشان را بایکوت کردند و اینها _که چک بکنند_ و بعد درگیری شد بین بنیعباس، قضایای صاحب زنج و اینها. دیگر مشغول آن شدند، ایشان را هم آزاد کردند. بررسی بار [داری] از این ترفندها استفاده میکردند برای اینکه لو ندهند که امام زمان کجاست. الان در کدام خانه است، کدام شهر است؟ این شکلی حفظ کردند ایشان را.
جعفر کذاب هم دو تا کار کرد، خدا عذابش را بیشتر [کند]. یکی برگشت گفتش که _با حاکمیت گفت که_ «من خبر دارم این برادرم امام عسکری ازش ظاهراً بچه به جا مانده_.» در روایت دارد از امام سجاد پرسیدند: «ائمه بعد از شما کیان؟» اسم آوردند تا امام زمان. به حضرت گفتند: «چرا به جعفر که رسیدید، محمد بن علی اینجا گفتیم جعفر بن محمد صادق، بعد موسی بن جعفر، بعد علی بن موسی، چرا به جعفر که رسیدیم گفتیم جعفر صادق؟» حضرت فرمودند: «از باب اینکه با آن جعفر کذاب اشتباه نشود. ما یک بچه دیگری هم بعداً خواهیم داشت که آن هم اسمش جعفر است. جعفر کذاب است.» بعد میگوید که حضرت یکهو زدند زیر گریه. خیلی جالب است. امام سجاد گویا [میفرمایند:] «دارم میبینم آن لحظهای را که جعفر کذاب میآید در خانه فرزندم امام عسکری. اتاق به اتاق را باز میکند و به این سران حاکمیت نشان [میدهد]؛ برای سر او پول گذاشتند و دنبال میکردند.» این جعفر کذاب برای اینکه به اینها نزدیک بشود، اتاق به اتاق میرود که امام زمان را پیدا کند و تحویل اینها بدهد. بعد امام سجاد از یاد این قضیه اشک میریختند در مظلومیت امام زمان. «که بچه ۵ ساله حتی عموش هم بهش رحم نمیکند و دنبال این است که دستگیرش بکند و تحویلش بدهد.»
حالا من یک چیزی بگویم، با این اشک بریزیم. امشب روضهمان بشود. یکی دیگر از چیزهایی که نقل شده، در عین حالی که اینجور خباثت [میکرد]، جعفر کذاب دنبال امام زمان بود که تحویل بدهد، در عین حال به دستگاه میرفت، میگفتش که: «آقا، برادر من امام عسکری فرزند ندارد، وارثش منم.» طبق برخی نقلها در بعضی روایت هم دارد: «در حالی که امام زمان زنده بود، ارث او را بالا کشیدند.» و امامی بود که در حیاتش ارثش چپاول شد. ارث سنگینی هم بود از امام عسکری. جعفر کذاب ارث امام زمان را بالا کشید به عنوان اینکه: «او فرزند ندارد. من وارثش [هستم].» چیزهایی است که ما معمولاً خبر نداریم. اینها تازه آن مظلومیتهای روزهای اول امامت است. امام زمان پنج ساله است. حالا دیگر در این نزدیک ۱۲۰۰ سالی که گذشته از سن مبارک او. ۱۰ سال دیگر حضرت سن مبارکشان ۱۲ قرن [است]. ۲۵۵ الان ۱۴۴۵. ۱۴۵۵. الان ۱۱۸۴ سال. [یعنی] ۱۱۴۶ سال حضرت سن مبارکشان نزدیک ۱۲۰۰ سال است. حالا در آن سالهای اول اینها بوده. امام سجاد برای این مظلومیت و این غربت گریه میکردند. این آقا که آن روزها این شکلی جان مبارکش را حفظ کردند، هنوز که هنوز است با همان تدابیر امنیتی دارند [زندگی میکنند]. هنوز که هنوز است در همان هول و در همان ترس و در همان خوف و در همان ناامنی. حتی در روایت دارد وقتی که حضرت دارد ظهور میکند، وارد مکه که میشود آن آیات حضرت موسی را میخواند که: «موسی با هراس وارد شهر میشد از ترس فرعون.» «خائفاً یترقب»، وقت ظهورش «خائفاً یترقب». چه برسد به الان که همه دنیا پشت به پشت هم دادهاند [و] او را پیدا کنند. چند سال پیش یادتان [است] آمریکاییها وارد سامرا شدند با چکمه ریختند، وجب به وجبش را گشتند. اصلاً یک نظری هم همین است که بمبگذاری کار آمریکاییها بود از جهات مختلف نسبت به امام زمان. [آنها به دنبال] پیدا کردن امام زمان [بودند].
قضایای از این [دست]. [آمریکاییها] در سامرا رفتند مسجد به مسجد، امام جماعتها را دستگیر کردند، گفتند: «از مهدی خبر داری؟»، «اسمت مهدی نیست؟» حماقت خودشان [بود و] دنبالش میگشتند. ولی داستان این است. مظلومیت امام زمان این است که حضرت ۱۲ قرن با ناامنی زندگی [کردهاند].
امشب هم شب جمعه است. یکی از جاهایی که مطمئنیم امشب امام زمان تشریف میبرند کجاست؟ کربلا. کنار ششگوشه جد. پناهگاهی است، جای امنی برای امام زمان. شبهای جمعه انشاءالله امشب به یاد ما هم باشد. ما از همین راه دور اعلام بیعت میکنیم. هر چند من در خودم چیزی نمیبینم که بخواهم به امام زمان اعلام بکنم که آقا آمادهایم، کابل شما، جان فدای شما هستیم. نه، در این مسیر علاقه دارد سرباز فدایی او بشویم. به دردش بخوریم در این شبی که در واقع سالروز امامت و آغاز امامت امام زمان است، با ایشان دوباره بیعت میکنیم. روضهام را از اینجا بخوانم. این شب جمعه از اینجا برویم کربلا.
عرض کردم امام زمان امامی بود که در اوایل حیاتش چپاول شد. از این جهت شبیه مادرش فاطمه زهراست که ارث او را غصب کردند. ولی خب، از یک جهت مظلومتر است. حضرت زهرا لااقل به دفاع از خود ایستاد، حرفی زد. امام زمان همان قدر هم مهیا نبودند بایستند و از خودشان دفاع بکنند. از این جهت شبیه مادرش فاطمه زهرا [است]. ولی از یک جهت دیگر شبیه پدرش امام سجاد [است]. از چه جهت؟ از جهت اینکه بعد از شهادت پدر، اموال پدر را غارت کردند. از این جهت امام زمان شبیه امام سجاد. همانطور که امام سجاد در کودکی آمدند و هر چه از پدر بود به غارت بردند، سهم ارث او را بردند، چپاول کردند، امام سجاد هم در خیمههای این حرامیان بعد از کشتن اباعبدالله به این خیمهها رسیدند. هم سهم الارث این بچهها را، هم آن چیزهایی که اصلاً مال خود این بچهها بود.
در روایتی دارد حضرت سکینه که ایام چند روزی که گذشت، سالگرد ایشان هم بود. حضرت سکینه میفرماید: «دیدم یک پیرمرد کوفی آمد، دست انداخت به خلخال پای من که بکند. دیدم در عین حالی که دارد میکند دارد گریه میکند.» گفتم که: «تو که داری به غارت میبری دیگر گریهات چیست؟» گفت: «گریهام از این است که خلخال دختر رسول الله دارد به غارت میرود.» گفتم: «یعنی تو این را میفهمی و داری غارت میکنی؟» گفت: «آره.» گفتم: «خب، چرا غارت میکنی؟» گفت: «من نگیرم، بعدی میآید میگیرد.» دارم میبرم. دست این مظلومیتی که خلخال از پای این بچهها کشیدند دیگر چی؟ چادر از این زن و بچه کشید. به چادر روی سر اینها رحم نکردند. به دستبند اینها رحم نکردند. به گلوبند اینها. هر چه بود از این زن و بچه به غارت رفت.
الا لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ...
خدایا! در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنین ما راضی بفرما.
عمر ما [را] نوکری حضرتش قرار بده. نسل [ما را] نسل حضرتش قرار بده.
ارواح علما، شهدا، فقها، امام راحل این شب جمعه از برکات حرم مطهر سیدالشهدا متنعم بفرما.
شب اول قبر، امام به فریادمان برس.
خدایا! به فضل و کرمت دشمنان امام زمان در این دنیا ناکام و زمینگیر قرارشان بده. در رأسشان آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما.
امت اسلام، رزمندگان اسلام [را] نصرت و پیروزی عاجل عنایت بفرما.
بیماران اسلام [را] شفای عاجل و کامل عنایت [بفرما]. رهبر عزیز انقلاب [را] حفظ و نصرت عنایت بفرما.
هر چه گفتیم و صلاح [بود] و نگفتیم و صلاح ما میدانیم برای ما رقم بزن.
نبی و آله رحم الله فاتحه مع الصلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
در حال بارگذاری نظرات...