این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* جنگ اصلی تنها بین یهود و شیعیان ایران است [3:54]
* حتی ایرانیانِ قبل اسلام هم اهلکتاب بودهاند! [6:57]
* اعجاز سوره روم؛ از پیشگویی غلبه روم تا بیان کم ارتفاعترین نقطه زمین [7:57]
*سوره روم: پیشگویی پیروزی ایرانیان بر روم و خوشحالی مؤمنان [11:31]
* نقشه قدیمی یهودیان: معرفی منافقین به عنوان دشمن خود [17:02]
* مارقة الروم: ورود سپاه جنگی روم برای محافظت از یهود و غلبه نهایی ایرانیان [19:56]
* سپاه به ظاهر مسلمان سفیانی؛ مدافع آخرالزمانی یهودیان [22:42]
✅ بررسی اتفاقات وارد شده در روایات:
* فرو رفتن کامل یک روستا در سوریه [25:36]
* درگیری سپاهی از شرق آسیا و سپاهی از روم در منطقه شام [27:04]
* طغیان فرات و سیل ویرانگر [29:53]
* جنگ عظیم در منطقه قرقیسیا بر سر گنج [30:16]
* شیرمردان جمع شده گرد مردی از قم که پیروز همیشگی در جنگها هستند [32:52]
* فقط جنگ! (وقتی ایرانیها حاضر به پذیرش حق خود از جانب غربی ها نمیشوند) [36:10]
* امام خمینی (رحمةالله): بنیانگذار جنگ با اسرائیل تا زمان نابودی کامل آن [40:04]
* نمایش قدرت برخاسته از توکل و ایمان توسط ایرانیان [42:30]
⚜️ نام سپاهیان حق در نبرد آخرالزمان در روایات:
🔸 عصائب العراق، اهل الیمن، ابدال الشام، نجباء من اهل مصر [46:24]
* پیرمردی که مأمور خدا برای حفظ جان امام خامنهای بود ... [53:05]
* وقتی که علمدار لشکر زمین میخورد... [56:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (صلیالله علی محمد و آل محمد)، آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا.
چند ماهی بین دیدار عزیزان در این مسجد و حضور حقیر وقفه شد. در این چند ماه اتفاقات مهمی رقم خورد؛ تقریباً در این شش هفت ماهی که محضر عزیزان نبودیم، مسائل مهمی هم در سطح کشور و هم در سطح بینالملل اتفاق افتاد. این مسائل باعث شد که امروز، جمعه، یکی از مهمترین روزهای تاریخ انقلاب، بلکه چه بسا بشود گفت یکی از روزهای خاص در طول تاریخ ایران و اسلام به شمار آید و [ظهور] امروز شرایط و مختصاتی دارد که باعث میشود این روز اهمیت ویژهای پیدا کند.
سال گذشته، ابتدای طوفان الاقصی در همین ماه مهر بود. اینجا خدمت عزیزان بودیم و مباحثی مطرح میشد. آن جمعهای بود که قرار بود غروب آن جمعه سید حسن نصرالله سخنرانی کنند و صبح آن روز اینجا خدمت دوستان بودیم و مطالبی عرض شد. موضوع آن بحث این بود که کلید اتفاقات آخرالزمان فلسطین است و نقش اصلی را در این اتفاقات ایرانیها ایفا میکنند. این بحث خیلی بازتاب پیدا کرد و از بعد از آن جلسه تا همین امروز، با اینکه تقریباً یک سال گذشته، مورد توجه واقع شد. البته افرادی هم نکاتی و نقدهایی داشتند که در همان ایام در یک جلسه دیگری پاسخ داده شد. اما به هر حال، آن تحلیل که برآمده از مجموعه وسیعی از روایات ما بود و منابعی بود که در مورد آخرالزمان خط داده و راه نشان داده بود، هر چه بیشتر گذشت، برای طیف وسیعی بیشتر قابل پذیرش و قابل باور بود. تا اینکه امروز، بعد از یک سال از طوفان الاقصی، همه به این رسیدهاند که این جدال در منطقه فلسطین، در واقع جدال بین اسرائیل و حماس نیست، جدال بین اسرائیل و حزب الله هم نیست، این در واقع گلاویز شدن اسرائیل با ایران است، یهود با شیعه، آن هم شیعه ایرانی که امروز به اوج خودش رسیده و امروز واقعاً در عالیترین سطح این مطلب دیده میشود.
جا دارد که در مورد این بحث کمی گفتگو بکنیم. اصلاً چرا حرف از اسرائیل و فلسطین و نقش ایران و ایرانیها در این داستان چیست و کجاست؟ البته ما جلسات دیگری را محرم و صفر امسال در مشهد داشتیم که شاید خیلی از عزیزان مباحث را پیگیری کرده و شنیدهاند. یک تاریخچهای از مسائل شام را از ابتدا مطرح کردیم؛ از ابتدای خلقت تا ظهور و اتفاقاتی که رقم میخورد. آنجا این مطلب ثابت شد که گلوگاه داستان ظهور در این منطقه است، در فلسطین، در منطقه شام.
قرآن از منطقه شام یک تعبیر اعجابانگیز دارد که بعد از هزار سال این تعبیر فهمیده شد و یکی از نشانههای اعجاز قرآن است. در ابتدای سوره مبارکه روم میفرماید: "فی ادنی الارض". این کلمه "ادنی الارض" مربوط به جدال ایرانیها و رومیهاست که در سال هفتم بعثت پیغمبر اتفاق افتاد. "غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ" که آنجا روم شکست میخورد و خدای متعال میفرماید که به زودی دوباره فارس غلبه میکند. رومیها اهل کتاب بودند و کمی ارتباطشان با پیغمبر بهتر بود. بعضی گفتند ایرانیها آن موقع مجوسی بودند، به معنای اینکه مشرک بودند؛ ولی ما هیچ وقت در تاریخ چیزی دال بر بتپرستیمان دیده نشده. ایرانیها هیچ وقت بتپرست نبودند و مجوسی بودن و در آیهای از قرآن مجوس را جزو اهل کتاب داریم. معلوم میشود که ایرانیها با اینکه مجوس بودند، اهل کتاب هم بودند. ایرانیها اهل کتاب بودند، رومیها هم اهل کتاب بودند.
دو امپراتوری بزرگ آن زمان بودند: ایران معروف به کسری و رومیها معروف به قیصر. این دو امپراتوری با هم درگیر بودند و در اوایل بعثت پیغمبر، روم شکست خورد. کمی سخت بود برای مردم پذیرش شکست روم. برای مسلمانان سخت بود، بیشتر مایل بودند که روم غلبه بکند بر ایران، خصوصاً که حاکم ایران خسروپرویز بود و آنگونه برخورد بدی نسبت به پیغمبر اکرم داشت. قرآن کریم فرمود که در "أَدْنَى الْأَرْضِ" روم شکست خورد، ولی "فِی بِضْعِ سِنِینَ" دوباره غلبه میکند روم بر دشمنش. "بِضْعِ سِنِینَ" را گفتند بین سه تا ده سال است. خب، یک وعدهای بود. خدای متعال وعده داد که کمتر از ده سال شما پیروزی روم را بر فارس خواهید دید که همین هم شد، مصادف با واقعه بدر بعد از هجرت پیغمبر، روم غلبه کرد.
اینجا تعبیر "أَدْنَى الْأَرْضِ" آمده است که در مورد منطقه شام است؛ محلی که درگیری رومیها و ایرانیها بود. خب، این کلمه "أَدْنَى" دو معنا دارد. حالا بحثهای طلبگیاش را نمیخواهم خیلی مانور بدهم. "أَدْنَى" یا از "دُنُوّ" گرفته میشود یا از "دُنْی" (دنی). اگر از "دُنُوّ" باشد - دُنُوٌّ و اقتراب و من العلی الاعلا - امروز در دعای ندبه خواندید "دُنُوّ" به معنای نزدیکی است. "أَدْنَى الْأَرْضِ" اگر از "دُنُوّ" باشد، یعنی زمینی که نزدیکترین به شماست که میشود نزدیکترین زمین به حجاز. که شام از حجاز که عبور کنیم میشود شام. این یک معنا که خیلیها آن زمان تصورشان این بود که "أَدْنَى" به معنای نزدیکترین زمین است، یعنی همین همسایگی شما. یک معنای اعجابانگیز دیگر هم دارد که "أَدْنَى" از "دُنی" باشد. "دُنی" به معنای پست و کم ارتفاع. آن روز قرآن در این آیه که سراسر اعجاز است - سوره روم سوره بسیار عجیب غریبی است که حالا باید به آن بیشتر بپردازیم - یکی از سورههایی است که شب قدر خواندنش سفارش شده است. و حضرت فرمودند: "من وعده میدهم" - امام صادق فرمودند - "کسی سوره روم را بخواند، بهشتی میشود." استثنا نمیکنم: انشاءالله ماشاءالله قطعی بهشتی میشود. شب قدر سوره روم بخواند، امام زمان هم هست. اولش این شکلی وعده دادند، یعنی ماجرای روم را این وسط آورد که روی این یک سری شاخصهها را مطرح کنند. یکی این را گفت که میبینید به زودی غلبه روم را دوباره که همین شد و دیدند همه. یکی هم گفت "أَدْنَى الْأَرْضِ" که این را دیگر آن زمانها نفهمیدند. بعد از هزار سال، هزار و خوردهای سال آمدند با تحقیقات جغرافیایی بررسی کردند که کجای زمین ارتفاعش از همه کمتر است؟ الان سایتهای معتبر گفتهاند: منطقه بحرالمیت در فلسطین، که اتفاقاً همان نقطه درگیری آن زمان بین روم و فارس بود، کمترین ارتفاع را در کره زمین دارد. و قرآن آن روز از آن تعبیر کرد به "أَدْنَى الْأَرْضِ"، کمارتفاعترین نقطه زمین. که این هم شد اعجاز قرآن.
و فرمود که امروز ناراحت شدید از شکست روم، ولی بعدها طوری میشود که خوشحال میشوید. مؤمنین خوشحال میشوند بابت نصرتی که خدا بهشان میکند. که این داستانی دارد، فعلاً نمیخواهم این جلسه واردش بشوم. بحث مفصلی دارد که این نصرت خدا چه بود؟ اینکه بعدها روم به فارس غلبه کرد، نصرت خدا بود؟ اینها هم که کافر بودند، آن هم کافر بود. مگر خدا نفرموده: "مال ظالمان، من انصار ظالمان که نصرت ندارد، کافر که نصرت ندارد"؟ پس این نصرت نبود. آن روز فارس برد رومیها را، و مسلمانان ناراحت شدند. "غصه نخورید، اولاً که خیلی طول نمیکشد، میبینید پیروزی رومیها را بر فارس، و از این ناراحتی که امروز دارید در بیایید." بعد در روایت امام صادق فرمودند که این پیروزی که بعد نصرت دارد و "یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ" میشود که آن روز مؤمنین خوشحال میشوند، این یک داستان دیگری دارد. این مال ظهور است. پس چه شد؟ لطیف شد ظاهر آیه این را گفت که امروز فارس غلبه کرد بر روم، ناراحت شدید. غصه نخورید، یک چند وقت دیگر، به ده سال نمیرسد، روم شکستشان میدهد. بعد فرمود که غصه نخورید، یجوری میشود که خوشحال میشوید بابت نصرت خدا. این را روایت فرمود که منظورش دیگر مربوط به آن شکست روم زیر ده سال نیست. منظور این بود: این فارسیهایی که امروز روم را زدند، ناراحت شدید. یک روز دیگر روم را میزنند و خوشحال. آن مال داستان ظهور است: "یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ". اینجا فارسها زدند، شما چشم به راه پیروزی ایرانیها خواهید ماند. غصه نخورید. اینجا ناراحت شدید، اینجا خسروپرویز بود. سید خراسانی میآید، سید خراسانی شام را فتح خواهد کرد، اسرائیل را شکست خواهد داد، سپاه اسلام و شیعه را به بیت المقدس خواهد رساند. مجموعه روایات ما چنین میگویند. خوشحال میشوید، این نصرت خداست. وگرنه اینکه روم بخواهد فارس را بزند که نصرت خدا نیست؛ یک کافر یک کافر دیگر را. گفت در این "أَدْنَى الْأَرْضِ" جنگی شد، اینها آن را زدند، ناراحت شدید. حالا یک چند سال نمیشود آن هم اینها را میزند. ولی یک روزی میشود خوشحال میشوید. این خوشحالی پس آن خوشحالی است که برای ما حاصل میشود، دوباره در همین "أَدْنَى الْأَرْضِ" است. قرآن از این منطقه شام، که امام صادق فرمودند: "هی شامات"، این "أَدْنَى الْأَرْضِ" که در آیه قرآن دارد، این همه منطقه شامات - "أَدْنَى الْأَرْضِ" پستترین نقطه است از جهت ارتفاع. البته بعضی جاهایش، بعضی جاهایش هم مرتفع است. پس آقا داستان ما در "أَدْنَى الْأَرْضِ" دعوا اینجاست. قضایای قبل از ظهور اینجاست. محورهایی دارد این داستان مهم.
یک طرف قضیه یهود و بنی اسرائیل است. اینها میآیند این منطقه را با آن وعدههای توهمی که دارند - ظهور ماشین منجی خودشان، اورشلیم، بیتالمقدس، هیکل سلیمان، معبد سلیمان - توهماتی که دارند. معبد سلیمان را کشف بکنند، وردهایی که زیر این معبد بوده در تسخیرات جن پیدا بکنند، کارهایی که سلیمان میکرد، درک اینها هم همین حد است. فکر میکنند سلیمان مثلاً چون ورد داشت جن تسخیر کرده بود، با آن جنها دنیا را گرفته بود. وردهای سلیمان را پیدا کنیم، میتوانیم دوباره تسخیر کنیم آن جنها را، دنیا را بگیریم. هی دارند شخم میزنند زیر بیتالمقدس این وردها را پیدا کنند. این احمقها توهمشان این است. برای این آمدند آنجا.
یک طیفی هم که اونجلیستهای مسیحیاند، که پشت اینان. مسیحیت بنیادگرا، مسیحیت انجیلی و به تعبیر دیگر مسیحیت صهیونیستی. اینها مسیحیاند. حالا در جلسات دیگری مفصل به آن پرداخته شد. رهبر اینها مارتین لوتر و اینها آمدند گفتند که ظهور مسیح رخ میدهد، ولی مسیح برای مسیحیها ظهور نمیکند. مسیح چون خودش اسرائیلی است، برای اسرائیلیها ظهور میکند. از صدقه سر آنها یک چیزی هم به ما میرسد. ما اگر میخواهیم مسیح ظهور کند، باید هوای اسرائیل را داشته باشیم. و این اونجلیستها امروز آمریکا را دست گرفتهاند. قربان صدقه اسرائیل میرود به این دلیل. انگلیس را هم اینها دست گرفتهاند. رسانههای دنیا دست اینهاست، بازار دنیا دست اینهاست، تکنولوژی دست اینهاست، دانشگاه دست اینهاست. و اینها در این منطقه، در اورشلیم، دنبال منجی و موعود خودشان میگردند. این یک محور است در این "أَدْنَى الْأَرْضِ". یک محور، محور یهودی است. البته این محور ابعاد وسیعتری دارد، فعلاً این مقدارش معلوم شده است.
یک محور دیگری در "أَدْنَى الْأَرْضِ" داریم که فعلاً واردش نمیشویم. یک چند جلسه دیگر اگر انشاءالله توفیقی باشد، به عنایت الهی شاید یک ماه دیگر مثلاً وارد این بحث خواهیم شد که خب بحث خیلی مهمی است. یک محور دیگری هم هست که محور سفیانی است. سفیانی هم در روایات ما او را به عنوان رومی معرفی کردهاند، هم با بعضی روایات دیگر به عنوان صهیونیست معرفی کردهاند، سپر یهود معرفی کرده. و اتفاقاً منطقه درگیری با سفیانی در همین اسرائیل فعلی است. شواهد نشان میدهد که به اسم خدا و پیغمبر و اسلام و اینها قیام میکند. خب، خیلی منطقه ما شرایطش مستعد است. من تطبیق نمیخواهم بدهم. پارسال هم عرض کردم، ولی دیگر چه میشود که وقتی یک قضیه انقدر دارد داد میزند خودش را، دیگر چی میشود گفت؟ مرحوم آیهْالله شوشتری در کتاب دانشنامه امام زمان میفرمایند که تطبیق ممنوع است، ولی احتمال که ممنوع نیست. وقتی هم یک چیزی همه قرائن دارد ازش حکایت میکند، احتمال میدهیم. در این شرایط ما، شرایطی است که یک جبهه روبروی یهود ایستاده و پیشانی جبهه اسلامی است، آن هم شیعه است. خب، این برای یهودیها و اونجلیستها و طاغوت دنیا سنگین است. قطعاً یک کاری میکند که اگر قرار شد روبروی من یک جبههای تعریف بشود، مدیریتش کند. کاری که اوایل انقلاب با صدام میکردند. صدام را نماد ضد صهیونیستی معرفی میکردند. فلسطینیها هم دوستش داشتند به همین دلیل. و ما هنوز خیابان داریم: فلسطین، به نام صدام. بعد از کشته شدن صدام، سه روز عزای عمومی اعلام کرد. تصورشان بود به سادهاند. باورشان صدام دشمن اسرائیل، طرفدار فلسطین است. این کاری بود که آن زمان کردند. بعدها با اردوغان ترکیه این کار را کردند به عنوان نماد ضد صهیونیست و ضد اسرائیلی معرفیش کردند. ولی هرچه که حمایت اقتصادی کند، دارد انجام میدهد از اسرائیل. یک محوری دوست دارند درست بکنند که اگر کسی هم میخواهد روبروی اسرائیل وایستد، خودمان رهبریش کنیم، خودمان مدیریتش کنیم. این جریانی است که در روایت ما به عنوان جریان سفیانی معرفی شده که از اردن کار خودش را شروع میکند. مناطقی را میآید به سمت پایین. هدفش فقط عراق است، فقط هم حاکمیت در کوفه است. خیلی جالب است. یعنی همان نقطهای که بنی اسرائیل در برابر بنی اسماعیل - بنی اسرائیل مرکز حاکمیت و ظهور منجیش را اورشلیم و بیت المقدس میداند، بنی اسماعیل مرکز حاکمیت و منجیاش را کوفه میداند. سفیانی هم میگوید من مرکز حاکمیتم کوفه است. از بالا میزند تا به کوفه برسد که میرسد. ولی باز هم ایرانیان هستند که سفیانی را سر جایش مینشانند؛ هم سفیانی را نابود میکنند، هم اسرائیل را نابود میکنند، هم روم را نابود میکنند. در هر سه تایش گفتهاند: این کار ایرانیهاست. روایات فراوانی داریم که محور فرماندهیاش صهیونیست و یهود است.
ابعاد فراوانی دارد. از یک طرف دیگر، خود رومیها پایشان به فلسطین باز میشود که ازش در روایت تعبیر میکند به "مَارِقَةُ الرُّومِ". "مَارِقَةُ الرُّومِ" آن سپاه جنگی روم است که برای دفاع از صهیونیستها به رمله فلسطین، که سمت تلآویو میشود، میآیند. روایات ما گفتهاند: "تَنزلُ الرّومُ" - روم وارد رمله میشود، سپاه آنجا پیاده میکند برای حفظ دولت صهیونیستی و یهودی در آن منطقه. آنها موفق نمیشوند نگهش دارند. ایرانیها بر همهشان غلبه میکنند. میآیند فلسطین، رمله. منطقهای که عرض کردم همین تلآویوی که میگویند. فلسطین اشغالی که فلسطین است دیگر. یعنی ما آنجا را به اسم کشور فلسطین میشناسیم. روم میآید به حمایت یهود، سفیانی میآید به حمایت یهود. یک حکومت بنی فلان هم در روایت آمده، "آل بنی فلان" که در حجاز حکومت میکنند. اینها هم گرفتاریهای خودشان را دارند، ولی هماهنگاند با سفیانی. کارهای اطلاعاتی، جاسوسی، قتل و فلان و اینها را در منطقه حجاز اینها انجام میدهند. ولی به هر حال، وضعیت مکه و مدینه در تمام این کشورهای منطقه از همه جا امنتر است. که پرسیدند آقا در این وضعیتی که شما میفرمایید من کجا بروم؟ حضرت فرمودند: "اگه میتونی برو مکه آماده باش تا صدای ما بلند بشود. واسه خودت جور کن مکه. آنجا برای ما از همه جا امنتر است." البته آن نفس زکیهای که دو هفته قبل وارد مکه میشود و کنار کعبه ندا سر میدهد، همان جا کنار کعبه میکشندش. ولی همان قتل باعث نابودی حکومت آل بنی فلان میشود. لذا وضعیت حجاز، وضعیت مستعدی است برای امام زمان. یا سپاهی که در یمن دارند، حضرت یمانی میآید و مکه را اول ظهور فتح میکند. و این منطقه دست امام زمان قرار میگیرد. حکومتش دست یمنیها میافتد. بعد دیگر حضرت از اینجا که فارغ میشوند، در روایت دارد که ورود امام زمان به بیت المقدس بدون درگیری است: "ینزِلُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ بِدُونِ دِرَاءٍ" (ینزل فی بیتالمقدس بدون درگیری). هیچ حکایتی از اینکه حضرت درگیری دارند، ندارد. حضرت بیدردسر وارد بیتالمقدس میشوند. ولی در آن منطقه، خصوصاً همان منطقه رمله، غربیها آمدند برای حمایت یهود. در همان منطقه رمله حضرت با سفیانی درگیر میشوند و سفیانی را در رمله میکشند، یعنی در تلآویو سفیانی کشته میشود. و سپاه اسلام ایستاده آنجا.
از یهودیها داریم چیزهای عجیبی میبینیم دیگر. این چیزهایی که داریم میبینیم، یک زمانی این روایتها را آدم میخواند، باورش نمیشد. یک چیزهایی داریم میبینیم که به خواب شبمان نمیدیدیم. اردن، مصر، حرکاتشان، دفاعشان از صهیونیستها، خط و نشان کشیدنشان برای حزبالله لبنان و جاسوسی میکنند برای ترور فرماندههای حزبالله و حماس و اینها. این یک محور بسیار مفصل است. انشاءالله در آینده به بحث سفیانی خواهیم رسید.
اتفاقاتی رقم میخورد، کل این منطقه شام در اختیار سفیانی قرار میگیرد. ما حاکمیت اسلامی و قدرت آنچنانی در منطقه شام قبل از ظهور نخواهیم داشت. سوریه، لبنان، اینها کشورهایی است که در چنگ سفیانی خواهد بود. فرمود: "البته سربازان مهدی ما آنجا هستند، ولی آنقدری قدرت ندارند که بخواهند با سفیانی درگیر بشوند." البته روایاتی هم دارد که چه اتفاقاتی رقم میخورد در آن شرایط. حدیث معروفی است به نام حدیث تمهید مُبَشِّر که خیلی بزرگان ما این حدیث را نقل کردهاند. هم نعمانی در «غیبت» گفته، هم عیاشی در تفسیر گفته، شیخ طوسی در «غیبت» گفته، شیخ مفید در «الاختصاص» و «الارشاد» گفته، مجلسی هم در «بحار» نقل کرده است که میفرماید: یک سری اتفاقاتی در شام، در دمشق رقم میخورد. من ماهیت دمشق این است که در آن کوران درگیریهای این منطقه است که عرب و عجم و یهودی و شیعه و اینها همه با همدیگر در این منطقه شام درگیرند، زد و خورد دارند. آوردم چون به هر حال زیاد است این. اگر بخواهم دانه دانه از روی متنش بخوانم، شاید وقت گرفته بشود. ولی فرمود که اینها درگیرند، هم دست به دست میشود این منطقه. زد و خورد دارد و شرایط، شرایط به هم ریختهای است. یک روز میروند جلو یک روز میآیند عقب. یک جا را میگیرند رها میکنند. شرایط این شکلی است. ولی اصل آن اتفاقات جدی از آن وقتی رقم میخورد که در دمشق یک صوت بلندی منتشر میشود و "تَخْسِفُ قَرْيَةٌ مِنْ قُرَى الشَّامِ" - یک روستایی از این روستاهای منطقه شام، در سوریه، یکهو بلعیده میشود، میرود توی زمین. "اِسْمُهَا الْجَاْبِیَةُ" - اسمش جابیه است. حالا باز هم بر اساس احتمال اگر بخواهیم بگوییم، بیشتر بر اساس قرائن و اینها با این شرایط امروزی میخورد به یک حمله اتمی در منطقه دمشق که یک تکه از این زمین اصلاً از بین میرود، میرود توی گودال، حفره ایجاد میکند. مسجد دمشق العیمن از بخشی از سمت راست مسجد دمشق از بین میرود و تخریب میشود. و "تَمْرُقُ عَارِقَةٌ تَمْرُقُ مِنْ نَاحِيَةِ التُّرْكِ" - اینجا جریانهایی وارد این منطقه میشوند. خیلی عجیب است! یعنی روایت را که آدم میخواند، سریع افراد میگویند که خب پس یعنی اینها میآیند، اینها میآیند. انقدر شرایط منطقه مستعد این مسائل است که تا به حال در طول تاریخ اینجور نبود. هیچوقت شرایط منطقه انقدر این روایات به آن تطبیق پیدا نمیکرد. این چیز عجیب! از خدا میخواهیم که انشاءالله این دیگر آن رویداد اصلی باشد، اتفاق دیگر رقم نخورد. تا به حال اینها، تا اینجا نرسیدیم، تا اینجای داستان تا به حال در تاریخ نرسیدیم که انقدر این روایات تطبیق پیدا بکند.
یک لشکر نظامی از ناحیه ترک که قبلاً چند بار اینجا "ترک" را عرض کردیم. کیا یادشان است؟ گفتیم "ترک" در روایت دارد، منظور کیست؟ گفتیم همین مغولستان آن زمان، قوم تاتار. این ترک شیرازی - همیشه هر وقت گفتم این بیت حافظ را خواندم - "اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را". این ترک شیرازی، ترکهای اردبیل که در شیراز بودند؟ حافظ گفته که اینها بیایند مثلاً دل از ما ببرند. ترک شیرازی یعنی شیرازی داریم انقدر دلرباست؟ از جهت دلربایی، دل را غارت میکند، مثل این ترک غارتگر، مثل قوم مغول میماند. غارت میکند دل ما را. "ترک" یعنی قوم مغول، آسیای چین و روسیه و همه منطقه آسیای شرقی، خاور دور، همه میشود ترک. اینها لشکر دارند. بعد از اینکه این اتفاق رقم میخورد در دمشق، لشکر اینها میآید به این سمت و "یُعْقِبُهَا" - هر جا روم. پشت بند اینها هم روم یک سپاهی دارد، لشکری دارد. حالا در یک نسخه دارد: "هَرْجْهُ رُوم" (هرج و مرج روم)، در یک نسخه دیگر دارد: "مَرْجُ رُوم" (مرج و رجوع روم). که اینها هم خودشان را سریع میرسانند که حالا این کجا میآید؟ "سَتَقْبَلُ أَخْوَانُ التُّرْكِ حَتَّى یَنْزِلَ الْجَزِیرَةَ" - این لشکر ترکها میآید و میآید به جزیره میرسد که این جزیره را گفتهاند منطقه رقه و حسکه و اینهاست که به سمت عراق، دیرالزور و اینها. "وَ سَتَقْبَلُ مَارِقَةُ الرُّومِ حَتَّى یَنْزِلَ الرَّمْلَةَ" - آن لشکر رومی هم میآید در رمله مستقر میشود.
با همدیگر درگیر میشوند. "یَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِكَ عَلَى ثَلَاثِ رَايَاتٍ" - سه تا پرچم. یعنی سوریه میشود مرکز درگیری بین سه تا گروه: "رَايَةِ الْأَصْحَابِ" و "رَايَةِ الْأَبْقَهِ" و "رَايَةِ السُّفْيَانِيِّ". آنجا سه تا گروه درگیر میشوند که یکیشان "أَصْحَب" در روایت اسمش را گفته، یکی "أَبْقَه" گفته. انشاءالله در آینده به این دو تا گروه میرسیم که یکی هم که سفیانی است. اتفاقاتی رقم میخورد، انشاءالله بعدها عرض میکنم. فقط یک اشارهای میکنم بحثمان نماند، نماز جمعه هم برسیم.
اینجا دارد که اتفاقی رقم میخورد، فرات طغیان میکند و در اثر طغیان فرات، اولاً که بعضی از شهرهای عراق گرفتار سیل میشوند. در اثر همان، حالا ما اسمش را گذاشتیم حمله اتمی بر اساس احتمال، شاید در اثر همین حمله اتمی باشد که فرات طغیان میکند و در یک منطقهای به نام قرقیسیا که نزدیک همین دیرالزور است، این سه تا لشکر با همدیگر درگیرند. یکهو یک گنجی از حاشیه فرات خودش را نشان میدهد که در روایت فرمود: گنج طلا و نقره. گنج عظیمی خودش را نشان میدهد. اینها با همدیگر درگیر میشوند سر این گنج. جنایتهایی رقم میخورد. فرمود: صد هزار کشته آنجا بین این سه تا گروه اتفاق میافتد. یک جوری که جنازهها را نمیتوانند دفن بکنند. کفتارها و کرکسها میآیند جنازهها را میخورند. و امام صادق فرمودند که آن اتفاق خوبی است برای شماها، چون اگر آن درگیری نشود، اینها میآیند سر وقت شما. یک تعداد زیادی از آنها در درگیری همدیگر را میکشند. یک دانه شیعه نیست. فرمود: این گنج را هم دیدید، سمتش نروید. شما به آن کار نداشته باشید. همدیگر را میکشند، آخر هیچ کدام از آن سهمی ندارد. ولی این باعث میشود که قرقیسیا فاتحش سفیانی باشد. در واقع این باعث میشود که سوریه هم دست سفیانی میافتد. و از آنجا دیگر میآید پایین به سمت عراق. عراق و درگیریهای اصلی که در عراق رقم میخورد.
قبل از آن شخصی است در عراق به نام شیخ سَبانِی. به تعبیر بعضی روایات دیگر، حکومت بنی عباس، مؤمناند، شیعهاند، ولی خیلی شیعه قدرتمند و سفت و سختی نیستند. و اینها هم زود به سفیانی میبازند و عراق از دست میرود. فجایعی رقم میخورد در عراق، خصوصاً در کوفه، یا به تعبیر ما نجف هم جنایاتی، هم وقایع بسیار تلخ و عظیمی که میخواهد مرکز حاکمیت سفیانی بشود. این اتفاقاتی است که محور آن این است.
ولی این طرف داستان، ایرانیها چه خواهند کرد؟ ایرانیها محور داستان، پیش قراولان، فرماندهان، سردمداران. روایاتی هم که در این زمینه داریم، روایت عجیب غریبی است. فاتح هم اینان. در روایت: هر جا بروند، غلبه میکنند. هر میدانی وارد بشوند، اینها پیروزند. حالا بنده بعضی روایاتش را برایتان بخوانم. حالا آن بحث سفیانیاش را انشاءالله در آینده به آن خواهیم رسید و انشاءالله خواهیم داشت.
روایت جالبی داریم. یک روایتش این است در کتاب «تاریخ قم» که از کتابهای معتبر شیعه است: «یَدعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ» (مردم را به سوی حق دعوت میکند). دو سه تا روایت با این مضمون که من حالا این دو تایش که جدیتر است را میخوانم. روایت اول عرض کردم در کتاب تاریخ قم از صفحه ۲۷۸. روایت دوم در غیبت نعمانی. این کتاب غیبت نعمانی هم کتاب بسیار معتبری است. مرحوم نعمانی شاگرد شیخ کلینی بوده، محدثین درجه یک ماست. و اثر بسیار فاخری دارد. این کتاب غیبت ایشان جزو آثار بسیار عالی است. لطفاً بسیار جالبی داشته باشید. «رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ» - فرمود: مردی است که از قم، مردم را دعوت به حق میکند. «مِنْ قُمْ» - بعضی زمان حضرت امام مینوشتند برای امام میخواندند، امام سکوت میکردند. بعضی میگفتند: ما یقین داریم این شمایید! خدا کند مثلاً. «یَجْمَعُ مَعَهُ قَوْمٌ». خب، این معلوم میشود یک نفر نیست، قومی با او جمع خواهند شد. این «رَجُلٌ مِنْ قُمَّ» غیر از خراسانیهاست. در روایت: خراسانی سپاهش حرکت میکند به سمت بیتالمقدس و فتح میکند بیتالمقدس را. این ظاهراً آغازکننده حرکت ایرانیهاست. از این روایت اینطور فهمیده میشود. دعوت میکند مردم را به حق. جماعتی هم دورش جمع میشوند. حالا تعابیر را ببینید، کیف بکنید. امروز هم ظهر انشاءالله میروید، مصداق عینی اینها را میبینید. تعجب میکنم بعضی ترس و اضطراب و دلهره و صحنههای قدرتنمایی آخرالزمانی ماست. آقا اینطور نشود، آنطور نشود، نزنند، کی نزند، کی را نزنند، نخورند، کار آنها تمام است انشاءالله. «یَجْمَعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبرِ الْحَدِیدِ» - کسانی دوره مرد قمی را میگیرند، مثل تکه آهن میمانند. «لَا تُزَلْزِلَهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ» - طوفانها و تندبادها اینها را تکان نمیدهد. «وَلَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ» - چه تعابیر عجیبی! این کتاب مال قرن چهارم، هزار سال پیش. این تعابیر. اینها از جنگ خسته نمیشوند. «وَلَا یَجْبُنُونَ» - ترس هم ندارند. «وَعَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ» - فقط به خدا توکل و تکیه دارند، اتکا دارند. «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» - نتیجه مال با تقواهاست.
در روایت بعدی ابعاد دیگرش را میگیرد. میگوید این: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» را هم تفسیر میکند روایت بعدی. «کَأَنِّي بِقَوْمٍ» - انگار دارم یک قومی را میبینم. یک جماعتی، گروه مردمانی. «قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ» - اینها در مشرق خروج کردند، قیام کردند، انقلاب کردند. «یَطْلُبُونَ الْحَقَّ» - حق میخواهند. حالا یا حق خودشان را میخواهند یا حق را میخواهند؟ منظور حاکمیت امام زمان یا حج. «فَلَا یُعْطَوْنَهُ» - نمیدهند بهشان. «ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ» - دوباره طلب میکنند. حالا اینها معنایش چیست ما نمیدانیم. یک بار طلب میکنند نمیدهند، دوباره طلب میکنند. «فَلَا یُعْطَوْنَهُ» - دوباره بهشان داده نمیشود. میبینند نه! مثل اینکه این طرف مقابل حالیش نمیشود. حالا نمیدانم مذاکره است، چیست. هر چه. دو بار طلب حق میکنند، داده نمیشود. میبینند داستان این است و... «وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ» - شمشیرها را میگذارند روی گردن. دیگر مثل که حالیت نمیشود. میخواستی بهت بدهم. «فَلَا یَقْبَلُونَهُ» - میگویند: دیگر آن را نمیخواهم، فقط جنگ. مذاکره، فلان اینها دیگر ولش کن! یا قرارداد و توافق و مثلاً شاید آقا تحریمها را برمیدارم. باشد. سر کوزه آبش را بخور. باشد برای خودت. تحریم. دیگر کار ندارم. بیا بجنگیم. کارت تمام است. حقت را بدهم! اینها قبول نمیکنند. قیام میکنند. «وَلَا یَدْفَعُونَهَا» - این آنجایی است که باید آدم شادی سر بدهد از این عبارت. پرچم را که بلند میکنند، میگویند: دیگر حقمان را نمیخواهیم. دیگر وقت جنگ است. حرف حالیتان نمیشود. فقط زور میفهمید. خویشتنداری نمیفهمید. توافق نمیفهمید. عهد نمیفهمید. مثل که باید با زبان زور باهاتان صحبت کنیم. زبانشان وقتی زبان زور میشود، پرچم را که بلند میکنند، دیگر تحویل صاحب میدهند. «إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ». دیگر اینکه بلند شد تحویل صاحب میدهند. «قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ» - چه تعبیر عجیبی است! هر کسی در اینها کشته بشود، پیش خدا شهید است. هر جای هر کشتهای شهید نیست. کشتههای اینها شهیدند. «أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ» - امام باقر تعبیر عجیبی فرمودند: من اگر باشم، آن شرایط را ببینم، در این موقعیت، در کوران این انقلاب اگر باشم - که خب مرحوم آقای کورانی انقلاب اسلامی را کاملاً قائل به همین داستان است - من اگر آن زمان را درک کنم «لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ» - یک جوری میروم دیگر. انقدر قضیه به ظهور نزدیک است که سعی میکنم خودم را برای ظهور نگه دارم. من در آن شرایط باشم. اینطور داستان این را به ظهور نزدیک. پس معلوم شد آن «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» هم که در روایت قبلی گفته بود، معنایش چی بود. آن که پرچم تحویل صاحبش بوده. عاقبتی که نصیب متقی میشود، این آغاز حرکت ایرانیهاست.
بعد چه میشود؟ اتفاقاتی رقم میخورد. البته این معنایش این نیست که حالا دیگر ایرانیها مشکل ندارند، گرفتاری ندارند. نه، حالا امروز نمیخواهم این ابعاد روایات را بگویم که حالا حالتان فعلاً خوب است با این روایات. ولی انشاءالله جلسات بعد به آن بخشش هم میرسیم. درگیریهای داخلی ایرانیها، مشکلاتی که پیش میآید که حالا بعضیهایشان را شاید جلسات بعد اشاره بکنیم. به هر حال اینها هم بی گرفتاری نیستند. ولی همتشان بلند است. کوتاه نمیآیند از داستان ظهور و فرج نیستند. رحمت و رضوان و درود خدای متعال بر حضرت امام خمینی (رحمتالله علیه) که از همان اول دست گذاشت روی اسرائیل و کوتاه نیامد. این پرچم را او بلند کرد. این مرد بزرگ، این مرد شجاع. جرات میخواست آن روز. امروز هم جرات میخواهد، ولی آن روز خیلی جرات میخواست. زمان پهلوی امام میفرمود که ما باید با اسرائیل مبارزه کنیم. او این هدف را گذاشت و امروز میبینید دنیا، موشک دارد میآید، میگوید حماس زده، میگوید: نه، خمینی! خمینی! اینها موشکهای خمینی است. حالا هنوز مانده، خمینی با شماها کار دارد. ترقهبازی! سربازهای خمینی!
فرمود: «فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ» - این قومیها هم، والله اهل قم هم سه بار امام صادق (علیهالسلام) قسم خوردند، فرمودند: اینی که قرآن فرمود میروند خانه به خانه دیار یهودیها را در بیت المقدس در اورشلیم، خانه به خانه میگردند، پیدا میکنند، «یُخَرِّبُونَ»، تخریب میکنند. فرمود: والله! اینها اهل قمند. اینها قومیان. خانه به خانه میروند سراغ اینها.
ما را تهدید میکنند. نماز جمعهمان را تهدید میکنند. احمقها! رهبرمان را تهدید میکنند. بعد برای اینکه یک ضرب شستی نشان بدهد دیشب مثلاً یک حمله دیگری کرده به حزبالله لبنان و مثلاً گزینه بعدی دبیرکلی که مثلاً مردم ایران را بترساند که میزنیم ها! واقعاً میزنیم. امروز میبینی چی میشود، شب میبینیمتان. البته ما توکل به خدا داریم. ما دلمان به موشک و تانک و فلان و اینها خوش نیست. علی الله یتوکل، خیلی این تعابیری که اینجا فرمود مهم است. حالا انشاءالله جلسات بعد به این تعابیر کار داریم. یعنی این نیست که ایرانیها مثلاً چشمهایشان بادامی است، دست و پایشان بلوری است. حضرت قربان صدقه اینها رفتند. نه، اینها ویژگیهایی دارند که باعث شده اینها را معرفی کردهاند به عنوان پیشقراول ظهور. اگر این ویژگیها را نداشته باشند، اینها حذف میشوند. این نسلشان نداشته باشد، اینها حذف میشوند، میرود نسل بعدی. نژادپرستی صهیونیستهاست. که علی الله یتوکل فقط به خدا تکیه دارند. ترس ندارند. سینه سپر میکنند. بیا بزن! وقایع بینظیری تاریخ به خودش ندیده. در همچین شرایطی که یکی یکی این فرماندههای درجه یک مقاومت این شکلی بهصورت خطی ترور شدهاند. بعد آن تارگت اصلی، هدف اصلی ترورها برگردد بگوید: من جمعه ظهر فلان جای تهرانم، میبینمت. من اینجا میگوید: رهبر مقاومت در تهران. زدند یک رهبر مقاومت در لبنان را زدند. هر کسی دیگر باشد فرار میکند، سکوت میکند، در میرود. گفتند مشاوران امنیتی اطلاعاتی ایشان هم موافق نبودند. اینها قدرت توکل نشان دادند، اینها قدرت ایمان است. چیزی که طرف مقابل ندارد، نمیفهمد اصلاً در محاسباتش نیست. میگوید: اینها دلشان به چی خوش است اینجوری مرا تهدید میکنند؟ چی دارند که من ندارم؟ نکند سلاحهای خبر نداریم؟ آره، دارند! خبر نداری! آن ایمان است! اینها خدا را دارند که تو نداری. خدا را دارند که تو این اتفاقات که میشود...
"تُخْرَجُ مِنْ خُرَاسَانَ رَايَاتٌ سُودٌ" - پرچمهای سیاهی. حالا در مورد این پرچمهای سیاه مباحثی است. بعضی راجع به آنها حرفهایی زدهاند. بیشتر روایت اهل سنت است، ولی خب با بقیه روایات ما کاملاً مطابقت دارد. "يَحْضُرُونَ أَصْحَابَ السُّفْيَانِيِّ" - آن سپر دفاعی صهیونیستها، یهودیها که سفیانی باشد، را شکست میدهند. "حَتَّى يَنْزِلَ بَيْتَ الْمَقْدِسِ" - پایشان میرسد به بیتالمقدس قبل از ظهور. در روایت دیگر هم دارد: "هَذَا جَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ" که میروند سر وقت اینها. دانه دانه اینها را بیرون میکشند که قومیان اینها قبل از ظهورند، نه بعد از ظهور. قبل از ظهور کار تمام است کار اسرائیل انشاءالله. ولی خب این سپر هست دیگر. این سفیانی در منطقه نمیگذارد که راحت یهود کارش تمام بشود. و خب آن فجایعی که رقم میزند، آن شیعهکشیها و اضطراب. رنگ و نمای اسلامی هم که دارد، ولی هیچ اعتقادی نه به خدا و نه به اسلام و اینها، به هیچ کدامش اعتقاد ندارد که حالا انشاءالله بعدها به آن خواهیم پرداخت. "الْمَهْدِيُّ سُلْطَانُهُ" - اینها میروند به تعبیر ماها، اینها میروند بیتالمقدس را آب و جارو میکنند برای امام زمان. مهدی، سلطان او. جا پای امام زمان را سفت میکنند در بیتالمقدس. دیگر حضرت وقتی میآیند فقط نماز را میخوانند آنجا. حضرت مسیح ملحق میشوند به امام زمان و اتفاقاتی که آنجا رقم میخورد.
روایت دیگری دارد: «تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ رَايَاتٌ سُودٌ» - پرچمهای سیاهی از خراسان (سیاهی) میشود. «لَا يَرُدُّهَا شَيْءٌ» - هیچی هم نمیتواند اینها را پس بزند، عقب براند. «حَتَّى تَنْصِبَ بِإِیلِیَا» - این پرچمی که بلند میکنند در بیتالمقدس میزنند. پرچم آنجا میخورد.
داستان درگیری ایرانیها و یهودیها با این محور وسیع، عرض کردم خدمتتان که اطرافش دارد. من حالا این بخش را هم بگویم و دیگر کم کم بحث را تمام بکنم. این محور مقاومت که در واقع فرماندهی ایران است و جلودارش ایران است، خیلی جالب است. در روایات ما که قطعههای این جریان مقاومت را هم در روایت ما گفته. مثلاً یک روایت دارد: «أَصْحَابُ الْعِرَاقِ» - اینها هم هستند. اصحاب عراق، لشکرهای شیعی عراقی. اهل یمن، یک روایت دیگر یمنیها. «أَبْدَالُ الشَّامِ» - کمال سوریه و لبنان است. یک گروه دیگر هم البته داریم: «نُجَبَاءُ مِنْ أَهْلِ الْمِصْرِ» که این را الان نمیدانیم چه کسانیاند. یک لشکر مقاومت مصری هم داریم کنار. در روایت تبدیل کرده به «نُجَبَاءُ» که اینها سردمداران قضیه ظهورند. ولی فرمانده خراسانی است و آن لشکر پیروز و غالب و فاتح و اصلی، لشکر ایرانیهاست که در بعضی روایات به «قَبِیلَةِ سَلْمَانَ» از آن یاد شده. «پُشْتِ سَلْمَانَ». فرمود: قوم این اتفاقات را رقم میزند. که انشاءالله در مورد قبیله سلمان جلسات بعد تعابیری را عرض خواهم کرد.
خب، امروز این روز مهم، عرض کردم این اتفاقات بسیار کلیدی در حال رقم خوردن است. در متن قضایا و وقایع بزرگی هستیم. خیلیها البته خوابند. چند روز پیش رفته بودم بازار خرید کنم. جوانی نشسته تو گوشیاش بود. حالا مثلاً یکی دو روز بعد از شهادت، فردای شهادت، بعد از شهادت شهید سید حسن نصرالله. "آخ جون فردا فیلتر اینستاگرام را برمیدارند." معلوم است که خوشحال است دیگر. الکی پول فیلتر شکن میدهم. من کجایم در این بحر عظیم و تو کجا؟ سر در آخور! همه انبیا و اولیا دست به چشم گذاشتهاند، دارند از پهنای تاریخ نگاه میکنند این لشکر ایرانی کی میآید این کار را تمام کند. ایرانی، آن جوانش نشسته درگیر این است که اینستاگرام اجازه بدهد. اینستاگرامی که میکشد. فیلتر اینستاگرام تو را فیلتر کرده؟ اینستاگرام نصرالله را فیلتر کرده. کسی اینستاگرام فیلتر نکرده. اینستاگرام جبهه مقاومت را فیلتر کرده. قاسم سلیمانی را فیلتر کرده. غزه را فیلتر کرده. آنها فلجاند! این منتظر است که اینها فیلترش را در بیاورند. آن به آنها بپیوندد. داستان این شکلی است. داستان داستان به هم ریخته، گم و گورند، گیجاند. خیلیها حالیشان نیست در متن چه اتفاقی هست. چی دارد رقم میخورد. دشمن حالیش است، میفهمد چی دارد میشود. خودمان نه، بنزین دارد گران میشود و سکه دوباره گران شده و طلا گران است و اجاره مسکن چقدر است. درگیر اینهاییم که سر جایش درست است. کسی منکر اینها نیست. مگر کسی میخواهد بگوید که اینها غلط است؟ سر جایش است. ولی آخه چرا یک آدم نباید بفهمد چی دارد میشود؟ چی دارد میشود؟ چه اتفاقی دارد رقم میخورد؟ این چه صحنهای است؟ حواسمان به این نیست! رئیس جمهور ما به شهادت رسید. یک ماه بعد از اینکه ما حمله موشکی کردیم به اسرائیل، مجلسمان هنوز شکل نگرفته. نه دولت داریم نه مجلس. کجای دنیا بدون هیچ جنگ و دشمنی این حاکمیت برپا میماند؟ نه دولت، نه مجلس! وسط جنگ، وسط درگیری. قیمت ماشین گران است. آدم فهمش کم باشد، پایین باشد. کجای دنیا جرات دارد بیا اسرائیل بگوید بالا چشمت ابروست؟ آلمان دست و پای اسرائیل را لیس میزند. میگوید من به اینها بگویم بالا چشمت ابروست؟ آلمانی خودش سابقه. حالا اگر هولوکاستی بوده، هرچی بوده. اقتصاد دنیا دست اینهاست. همه دنیا را اینها میچرخانند. من به اینها چی بگویم؟ کی در دنیا جرات دارد با یهود در بیفتد؟ موشکباران کنم. بعد سری دوم هایپرسونیک بزنند، قلع و قمع بکند. درگیر حواشی و مسائل فرعی و کشکی و بیخود و ترفندهای همانهاست. ترفندهای یهود است که همیشه بلد بوده ماجرا را به حاشیه ببرد. هیاهوگری کند و سر و صدا کند. ما باید حواسمان جمع باشد. این اتفاقی که امروز ظهر دارد در تهران رقم میخورد، یک اتفاق تاریخی است. تاریخ به خودش همچین صحنهای ندیده. اتفاق عجیب و غریبی در یک شرایطی که به حسب ظاهر شرایط باخته، شرایط شکست. یک حفره سنگین اطلاعاتی در حزبالله لبنان. ۵۰۰۰ پیجر بهش حمله شده. همه فرماندههای ارشد ترور شدهاند. جایگزینهای اینها هم دارند ترور میشوند. در این شرایطی که شما در شرایط عقبنشینی باید باشی و باید دست پرچم سفیدت بیاید بالا و بترسی و هی التماس و اینها. خط و نشان میکشی و اتفاقاً هرچی هم میگویی میشود. اینش مهم است. رجزخوانی الکی نیست. میگویی و میزنی. میگویی و میشود. تک و تنها ایستادهای در دنیا. هزینههایش را هم داری میدهی. کارت هم دارد پیش میرود. اعجابانگیز است. چه دست قدرتی است! ابرمرد تاریخی حضرت سید علی خامنهای، «الَّذِی اَدَامَ اللَّهُ ظِلَّهُ وَ اَصْلَحَ اللَّهُ أُمُورَهُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ». این ذخیرهای که خدا! کجاها، چه شکلی او را حفظ کرد! ما نگرانی نداریم. ما اگر نگرانی داشته باشیم از خودمان است. از این میترسیم که ما کفران نعمت کنیم، خدا نعمت را از ما بگیرد. ترس نداریم. آن روزی که یک طلبه بیریش و قبایی بود. تهش امام جمعه تهران بود. تک و تنها پا شد، آمدیم مسجد ابوذر همین نزدیکی، ایستاد سخنرانی بکند. آن مقدار بمب در آن رادیو گذاشتند روبروی قلبش. پیرمرد آن جلو نشسته، میگوید: من چهره آقا را خوب کشید گوشه روبروی دست راست ایشان قرار داد. منفجر شد. فقط دست ایشان آسیب دید. هیچ کس فکر نمیکرد ایشان زنده بماند با آن آسیب، جراحتهای عجیب و غریب. این مرد برگشت. تمام این سالها. دیشب مقبره شیخ صدوق این را عرض کردم. کسی که به حسابش نمیآوردند. آنهایی که در پازل قدرت بودند، ایشان را به حساب نمیآوردند. همان وقتی هم که رئیس جمهور دولتی که خودش انتخاب کرده بود چموشی میکرد نسبت به ایشان. حزب جمهوری چموشی میکرد نسبت بهش. در مجلس خبرگان به ایشان گفتند: شما رهبر باش! گفت: من رهبر بشوم؟ کدام از شما حرف من را گوش میدهد؟ به حسب ظاهر در موقعیت ضعیفی بود. کارش به اینجا میرسد که اشاره میکند یمن برایش آمریکا را میزند. کی فکر میکرد؟ خدا این پیرمرد را آورد. یک کم رادیو را بده کنار. برای امروز! آن پیرمرد مامور این روز بود. ما از این چیزها نمیترسیم. با توپ و ترقه ما حالا حالا کار داریم. این مرد بزرگ با شماها کار دارد. انشاءالله به دست، با همین دست مجروحش طومار شما را جمع خواهد کرد. کارتان را تمام خواهد کرد. ما را نترسانید. ما بعد از امام صادق داریم. بعد از امام باقر دلمان گرم است. کم عجایب ندیدیم در این سالها. کم معجزه ندیدیم در این سالها. قدرت خدا را عجایبی دیدیم. یکیش صحرای طبس بود. شنها را خدا بلند کرد، زد شما را نابودتان کرد. «لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». همه عالم لشکر خداست. اگر در دست او باشیم، قضیه این است. ورق برگشته. گذشته آن زمانها که شما بتوانید غلطی بکنید. میزنید. به هر حال بیآسیب نیست. چهار میزنید، چهار تا آسیب هم میزنید. یک اختلال هم ایجاد میکنید. برق مردم، گاز مردم، چه میدانم، در اینها مشکلی ایجاد میکنید. اینها زنده نگهتان نمیدارد. دو تا فرمانده هم میزنید. کار شما بیشتر از اینها بیخ دارد. مسئله جدیتر از این حرفهاست. گذشت آن دوران. گذشت دوران غربت مسلم در کوفه که از بالای دارالعماره بدن بیسرش را پرتاب برگردد ببیند پشتش خالی. عوض شده. گذشت دوران غربت اباعبدالله در کربلا. دیدید این ایام رهبر انقلاب همین یک جملهای که گفت، خیلی مؤمنین گفتند: آقا ما از هم پاشیدیم با این جمله. آقا فرمود: من به جد برای سید حسن نصرالله عزادارم. به هم ریختند. حتی اشک. ندید کسی رهبر انقلاب تازه همین که سید حسن نصرالله به شهادت رسید، موشکباران کردند اسرائیل. بعدش هم اعلام گرم و نماز جمعه میآید. همین یک جملهای که آقا فرمود: به جد عزا دارم. خون کرد دل مؤمنین را. ببینید این شرایط را مقایسه کنید وقتی که اباعبدالله در کربلا علمدارش را از دست داد. چقدر شرایط عوض شده! با سر آستین اشکهایش را پاک میکرد. فرمود: «الا یَا زَیْنَبُ اِنْهَدَمَ کَیَانِی» - الا اینکه کمرم شکست. عوض شده شرایط. در این حجم تیانتی بدن سید حسن نصرالله را بیرون کشیدند. میخواهند تشییع بکنند. بعضی لبنانیها قضیه را نقل کردهاند از یک کادر درمان که فهمیده بود سید حسن نصرالله آن زیر حالش بد است. اثر استنشاق گاز. حالش بد است. ماسک میزند. هرچی هم بهش میگویند نرو. شخصی به نام «الا» بوده. میرود آن پایین که نجات بدهد سید را. بعد چند ساعت برنمیگردد. بعد که میروند پایین ببینند که سید حسن نصرالله ماسک به صورت ندارد. ماسکش را زده برای سید حسن نصرالله که سید بتواند تنفس بکند. زنده بماند. خودش خفه شد، به شهادت رسید کنار سید حسن. تاریخ اینها را ندیده به خودش. بعد از این آسیبی که به چشم این بچههای حزبالله وارد شد، جوانهای فراوانی آمدند گفتند: چشم ما را پیوند بزنید به مقاومت. ما چشم نمیخواهیم. بدهید به اینهایی که خار چشم حزبالله. این را مقایسه کنیم با آن صحنهای که تیر خورد به چشم قمر بنی هاشم. آن غربت و مظلومیت! آن تنهایی! آن علمدار! آن علمدار کجا این علمدار سید حسن نصرالله کجا؟ اینطور مردم جان میدهند برای سید حسن نصرالله. آن علمدار همه آبرویش را گذاشت. همه توانش را گذاشت. فقط این مشک به حرم برسد. یک لبی تر کنند این بچهها از تشنگی تلف نشوند. شرایط عوض شده. دیگر علمدار این شکلی غریب نمیماند. علمدار را هنوز دفن نکرده، موشکباران کردند قاتلینش را. فرق میکند با آن لحظه که تا علمدار خورد زمین تا امام حسین رسید دید دارند غارت میکنند. عوض شده شرایط.
عوض شده شرایط. این روضه را بخوانم. این روضه در این اقتدار جبهه اسلام و رهبر اسلام یک مزه دیگری دارد. یک حال دیگری دارد. یک اشک دیگری دارد. جیگر آدم کباب میشود برای این مظلومیت. همین که زینب کبری ظهر عاشورا خبر عباس را شنید. ببینید وضعیت. این جمله از زینب کبری نقل شده. صدا زد: «وَاعَبّاساهُ وَ اخَاهُ» - آخ داداشم، آخ عباسم. عبارت را ببینید. «وَا قَلَّةُ ناصِرَهِ» - آخ از بییاوری. آخ از یار کم. «وَا ذُلَّ بَعْدَکَ» - چقدر بعد تو خوار بشویم. چقدر ضایع بشویم. چقدر تحقیر بشویم. ببینید اوضاع. فرض کنید مثلاً یک مسئول ارشدی بیاید بعد از سید حسن نصرالله بگوید: چقدر ما خوار بشویم، خفیف بشویم، ذلیل بشویم. الان شما چی میگویید بهش؟ آقا چی میگوید بهش؟ ولی اینجا وقتی زینب کبری این جمله را در مورد عباس گفت، یک جمله عجیبی بعدش امام حسین (علیهالسلام) فرمود. بشنوید و این صبح جمعه ناله بزنید. بعدش بروید بیعت کنید با این سلاله حسین بن علی، با این سید، با این فرزند، فرزند امام حسین، با این مرد، علمدار عاشورایی. با این اشکها برویم بیعت کنیم. زینب کبری فرمود: چقدر بعد عباس خوار بشویم؟ امام حسین چی جواب داد؟ فرمود: «اَی وَاللهِ مِنْ بَعْدی» - آره، به خدا خیلی بد است و خوار میشوی. یک جمله هم اضافه کرده امام حسین به جمله زینب کبری. فرمود: «وَ انْقِطَاعَ ظَهْرِهِ» - بعد او چه کمرها بشکند!
الا لعنت الله علی القوم الظالمین و یعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. خدایا به آبروی اباعبدالله و شهدای کربلا فرج آقامون امام زمان را برسان. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل، [مسائل] حقوق الأرحام، ملتمسین دعا، از سفره بابرکت قمر بنی هاشم، متنعم به دستان بریده قمر بنی هاشم، دست مجروح رهبرمان را به همراه پرچم این انقلاب به دست با کفایت آقا و مولامون حضرت بقیه الله برسان. دشمنانش را خوار و خفیف و ذلیل و نابود بفرما. به فضل و کرمت مجروحین و بیماران را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. خبر نابودی صهیونیستها و یهود و همه این جبهه شرارت را به همین زودی زود به ما برسان. خدایا حاجات مسلمین دنیوی و اخروی را به فضل و کرمت برآورده بفرما. هر کسی که ارزش و عزت و عظمت جبهه مقاومت میافزاید و به اندازه ذرهای برای این جبهه کاری دارد، به فضل و کرمت بر کار او رونق و برکت عنایت بفرما. هر کسی که ذرهای خیانت دارد به این ملت، به این مملکت، خدمت میکند به دشمنانمان در هر لباس و هر موقعیتی، او را خوار و خفیف و ذلیل و نابودش بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. النبی و آله رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات. اللهم...
در حال بارگذاری نظرات...