این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* ایرانیان و وعده ظهور؛ موفقیت در گرو دوری از ارتداد و استبدال [4:18]
* وقتی یک جامعه عقبگرد میکند؛ بررسی #ارتداد_اجتماعی در قرآن [6:04]
* استبدال چیست؟ جایگزینی ملتها در پی ارتداد [6:58]
* از مکه تا قم؛ استبدال امت عرب با ایرانیان در مسیر ظهور [8:09]
* مجوسیان دیروز؛ مدافعان امروز، آموزگاران دین به جهان [10:05]
* نبرد آخرالزمان؛ رویارویی مسلمانانِ دچار ارتداد شده با ایرانیانِ مستبدَل از ایشان [12:57]
* هشدار الهی در قرآن: دلبستگی به یهود و نصارا ممنوع! [15:32]
* براندازی واقعی دین؛ چگونه دلبستگی به یهود و نصارا دین را نابود میکند؟ [20:02]
* از بنسلمان تا محمدرضا پهلوی؛ یهود و نصاری نوکر میخواهند نه رفیق! [24:00]
* ارتباط به بهانه حفظ امنیت و صلح؛ نقشهای که قرآن سالها پیش افشا کرد [26:31]
* اگر به یهود و نصاری دل ببندی، خودت از آنها میشوی! [28:22]
* #شهید_یحیی_السنوار؛ سرانجام عشق به کربلا عاقبتبهخیری است [31:56]
* حقطلبی در مسیر حمایت از دشمن؛ نشانهای از بیماری دل [39:27]
* به رضاخان علاقه داشت! مشکل فراتر از تأثیر اخبار و رسانههاست [44:11]
* افتخار پیامبر و اهلبیت (علیهمالسلام)؛ نسل جدید در مسیر ایثار و فداکاری [1:00:17]
* اشک و آه ظاهری؛ غارتگری که به هنگام جنایت در کربلا گریه میکرد [1:04:01]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد
اللهم صل علی و آل محمد، الفعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و الْل عقدة من لسانی یفقهو
بحثی که این جلسات خدمت عزیزان داشتیم، در مورد نقش ایرانیان بود در داستان ظهور امام زمان (ارواحنا فداه). چند جلسهای مطالبی عرض شد که خوب، مطالب شیرین و امیدوارکنندهای است و نقش ایرانیان را خیلی پررنگ و مؤثر میداند در ظهور امام زمان (ارواحنا فداه). روایات فراوانی بود، خصوصاً در مورد قمیها که جلسه قبل به آن پرداختیم، با آن توضیحاتی که داشت که تقریباً خاطر آدم را جمع میکند که به هر حال یک پایه ثابت و جدی داستان ظهور، ایرانیها و مکتب قم هستند.
نکتهای که اینجا جای توجه دارد این است که قاعدهاش چیست؟ فرمولش چیست؟ علتش چیست؟ "چون ایرانی هستند، اینطوریه؟" "ایرانیها کلاً خوبند؟" "چون اینها قمی هستند؟" داستان مال قم است. مثلاً بین قم و تهران و کرج و اینها تفاوتی است؟ کسی از تهران بیاید میگویند قبول نیست؟ امتیاز این مرحله را نمیآوری. باید از قم ثبت نام کنی. مثلاً پلاک ماشین ۱۶ باشد، پلاک تهران رد میشود. عاشق چشم و ابروی قمیها بودن؟ عاشق لهجه شیرینشان بودن؟ چیست داستان؟ این ضابطه و قانونش چیست؟
ما از این جلسه وارد بحثی میشویم. یک مقداری بحث عمیقتر میشود و قرآنی میشود. انشالله چند جلسه بعد باز به روایات برمیگردیم، به روایت دیگری برمیگردیم که آن روایت هم حکایت اعجابانگیزی دارد. یک جلسه فقط شاید حالا سعی میکنم در یک جلسه انشالله تمام شود. چند جلسه جلوتر، یک جلسه فقط در مورد خود انقلاب ایرانیان قبل از ظهور انشالله بحث میکنیم، چون بحثهای خیلی مهمی دارد در مورد انقلاب و شبهات جدی پاسخ داده میشود. تکالیف مهمی از این روایات فهمیده میشود و مباحثی انشالله خواهیم داشت که بحثهای مهمی است. روایت خیلی مهمی است. روایتهای جذابی هم هست. اتفاقاتی که رقم میخورد، پیشگوییهایی که اهل بیت (علیهمالسلام) کردند، خود آن روایات جای دقت و تأمل دارد، ولی قبلش باید چند جلسهای مطالبی مطرح شود.
این قاعدهای که میخواهیم در این جلسات به آن بپردازیم، دو تا قاعده و دو تا نکته است: یک بخشش بحث از ارتداد است، یک بخشش بحث از استبداد. دو تا فرمول: ارتداد و استبداد.
برای خدای متعال رنگ و نژاد و لهجه و این چیزها ارزش و اهمیتی ندارد. کسی به خاطر اینکه مال یک سرزمینی است، اعتبار پیدا نمیکند. ماها خوب البته چرا، ماها متأثر میشویم، خوشمان میآید، حالا چهار تا عالم داشته، چهار تا بزرگ داشته، دیگر خودمان منطقه، یک چیزی میشود. برای خدا این شکلی نیست که حالا چون یک جایی مثلاً چند نفر را تحویل داده، خود آنجا یک وجهی پیدا کند، یک جایی پیدا کند. نه، در طول تاریخ هم خیلی از این اماکن معتبر دست به دست شده دیگر. ما از مکه و کعبه که به حسب ظاهر بالاتر نداریم. خود این شهر هم کلی دست به دست شد. همین مکه را خدای متعال به پیغمبر میفرماید: "دیگر اینجا جای ماندن برای تو نیست، از اینجا بزن بیرون." معلوم است که خدا با این خاک و با این در و دیوار و اینها کار ندارد. یک چیز دیگری در این داستان مطرح است.
خوب این نکته مهمی است. خوشحال میشویم، امیدوار میشویم که به هر حال ایرانیها مقدمهساز ظهورند، ولی فرمولش باید فهمیده شود. استرس میافتد به جان آدم که آدم نگران میشود نکند اینها به من نخورد و من جزو آنهایی که در قواعد مطرح شده، نباشم.
در مورد ارتداد، اول باید صحبت کنیم. سنتی داریم در قرآن: خدای متعال یک تعدادی را به عنوان مرتد معرفی میکند. این مرتد، این مرتد نیست که ماها میگوییم و مثلاً حکم طرف اعدام است، نه. آن یک بحث فقهی است. ارتداد که حالا بعضیهایش اعدام است، بعضیهایش هم اعدام نیست. آن یک بحث دیگری است، آن یک بحث فردی است؛ ارتداد فردی.
آن چیزی که اینجا از آن داریم صحبت میکنیم، ارتداد اجتماعی است. یک جامعه دچار ارتداد میشود؛ عقبگرد میکند، برمیگردد، شل میکند، مینشیند. داشته میرفته، داشته حرکت میکرده، یکهو مینشیند. این را بهش میگویند ارتداد. وقتی که ارتداد رقم خورد، استبدال رقم میخورد. استبدال چیست؟ خدای متعال فرصت میدهد، با رحمتش، با فضلش، هشدار میدهد، تذکر میدهد، پیغمبر میفرستد، اولیایی میآید، انذار میکنند. وقتی دید فایده ندارد، اینها آدم بشو نیستند، استدلال میکند؛ اینها را میبرد، یک گروه دیگر جایشان میآورد. این جزو سنتهای قطعی خدای متعال است. هم خیلی امیدوارکننده است، هم خیلی ترسناک. برای اینکه هی ما را در یک خوف و رجایی آدم، نگه میدارد که مبادا ما از زمره کسانی باشیم که به سزای ارتداد گرفتار استبدال شوند، یک طایفه دیگر بیایند. استبدال خود ماها باشد. نگرانی را در آدم نگه میدارد. این میشود سنت استبدال.
این جلسه در مورد ارتداد میخواهیم صحبت بکنیم. جلسه بعد در مورد استبدال میخواهیم صحبت بکنیم. ربط اینها را با ایرانیان انشالله عرض خواهیم کرد.
اول داستان باید بگویم که در روایات ما به کرات داستان استبدال را به ایرانیان نسبت دادند. گفتند که عربها، اینهایی که دین با اینها شروع شد، فداکاری کردند، مکه، مدینه، مهاجرین، انصار، کوفه، عراق، اینها دچار ارتداد میشوند، از این مسیر برمیگردند. اینها دور پیغمبر را گرفتند، دین با اینها آغاز شد. عقبنشینی میکنند، ول میکنند. خدا این حمایت و نصرت و نظرش را به ایرانیها، به عجمها میدهد که در رأس عجمها، ایرانیها هستند. در بعضی روایات هم داریم ۳۱۳ نفر، همهشان عجم. در بعضی روایات تمام ۳۱۳ نفر را عجم معرفی کرده است. بخش عمده ایشان هم ایرانی هستند. شهر به شهر یاد شدهاند. البته مناطق دیگری هم هستند از آذربایجان و ارمنستان، مناطق مختلف تعداد گفتند، ولی بخش عمده ایشان ایرانیاند.
به ما وعده دادند. یعنی در واقع جزو پیشگوییهاست که عربها شل میکنند، عقبنشینی میکنند، ول میکنند، اصلاً منحرف میشوند، بخش عمدهشان. این موالی (ایرانیان) که آن موقع عبد و نوکر عربها بودند، آن موقع اینها مجوسی بودند، آتشپرست - حالا به یک معنا بشود گفت یا نشود گفت، چون اصل مجوسیگری جزو ادیان الهی است، ادیان آسمانی است، مجوسها اهل کتابند، حالا انحرافاتی درشان بوده، خیلی شاید تعبیر آتشپرستی تعبیر دقیقی نباشد، مجوسها آتشپرست نبودند - به هر حال به انحرافاتی کشیده شد - به همین ایرانیها، همین عجمهای آتشپرست و مجوسی که امروز شماها میروید اینها را به خط میکنید، مسلمان میکنید، میآورید در خانههایتان برده، عبد و کنیز میکنید، یک روزی شما دست از این دین میکشید، اینها دست میگذارند رو این دین، سفت پایش میایستند. آن روز اینها به شما دین را یاد میدهند. شما با پشت اینها حرکت بکنید، اینها آن جلو راه میافتند.
این جزو وعدههایی است که به کرات در روایات ما گفتند و عجیب این است که امروز انسان کاملاً این را دارد میبیند، به وضوح دارد دیده میشود. قواعدش را عرض بکنم، آیاتش را بخوانم. پس اصل داستان این است. اینکه وارد این بحث شدیم، از اینجا نشئت میگیرد.
حالا این قاعده ارتداد را جاهایی در قرآن داریم. بخش عمدهاش در این سوره است؛ سوره مبارکه مائده، آیات ۵۱ تا ۵۴.
حالا باز یک نکته جالب دیگری اینجا هست، این است که خب، علامه طباطبایی (رضوانالله تعالی علیه) که سالگردشان هم نزدیک است، در همین آبان، این بزرگوار به مناسبت مباحث قرآنی، یک بحثهای موضوعی را مطرح میکند. روایاتی که در یک موضوع خاصی است، میگذارد به یک آیه مرتبط که میرسد، آن روایت را میآورند. بحث اخلاق، مثلاً یک جایی بحث اخلاقی میکند، مثلاً در مورد تقوا، در مورد معاد، در مورد بهشت. به یک آیه مرتبط میرسد، آیه را که گفتند، این بحث موضوعی روایی را هم آنجا میگویند.
نکته جالب و قابل توجه این است که علامه طباطبایی بحث آخرالزمان را کجا مطرح کرده است؟ موضوع آخرالزمان را در قرآن کجا مطرح بکند، روایاتش را بیاورد، بحث جداگانه بکند؟ گذاشته در این آیات مطرح کرده. آیاتی که در مورد ارتداد است. این خیلی نکته مهمی است. یعنی اصل داستان آخرالزمان این است: یک گروهی دچار ارتداد میشوند، عامل فراگیری فساد را در زمین؛ "مُلِئتْ ظُلماً و جَوراً" را رقم میزنند. یک گروهی هم مورد استبدال قرار میگیرند.
این اصطلاحاتی که سخت نیست، حالا ما فرض را بر این گذاشتیم در این جلسه، اکثر دوستان دیگر یک آشنایی دیرینهای با همدیگر داریم، فکر میکنم همین باشد و به هر حال هم با ادبیات ما آشنا هستند، بحثهای قبلی را پوشش دادهاند. ارتداد از آن ور، استبداد از این ور. یک تعدادی دچار ارتداد میشوند، عقبنشینی، فروپاشی. اینها میروند در مدارج ظلم و جور. خودشان مسلمانند ولی دامن میزنند به این ظلم و جور. یک گروه هم روبروی اینها استبداد دارند. خدا اینها را انتخاب میکند، اینها میروند به سمت عدل و قسط، زمینهساز عدالت و دادگری و اینها میشوند. اینها میشوند سپاه امام زمان. این دو بخش. پس داستان آخرالزمان هم همین است. تقابل نهایی هم همین است. جنگ نهایی هم همین است. یعنی اینها تقابلشان هی روز به روز شدت پیدا میکند تا به یک جنگ همهجانبه منجر میشود. تقریباً همه دنیا در این جنگ درگیرند.
در دو طرف این دعوا: ظالمین که اهل کتاب، یهود و نصارا باشند، که حالا آیاتش را میخوانم، اینها پایگاه ظلمند، اینها مبدأ ظلمند. مسلمانانی که با اینها راه میآیند و رفیق میشوند و نوکر اینهایند، اینها در همان طرف مرتدینند، طرف ارتداد. اینها با هماند. یک تعدادی هم به اینها "نه" میگویند. سفت هم روبروی اینها میایستند. زیر بار هم نمیروند. اینها همانهاییاند که خدای متعال انتخابشان کرده و استدال کرده و مقدمهساز. این قاعده است که در روایات ما البته گفتند: اینوریها که استبدال صورت میگیرد کیانند؟ بله، ایرانیها یا اهل قم.
خوب، آیاتش را بخوانیم: "یا ایها الذین آمنوا". خیلی آیات عجیب و غریبی است. خیلی نکته دارد و خیلی برایم عجیب است که این آیات آنقدر ناشنیده است. اصلاً جای تعجب است. توضیح که داده شود، معلوم میشود خیلی جای تعجب نیست، ولی اولش عجیب است که این آیات به این عظمت، به این اهمیت، شاید شما در مملکت فراخوان بدهید که این موضوع را اگر کسی بلد است بیاید توضیح بدهد، شاید ۱۰ نفر هم بلد نباشند، مگر اینکه کسی حافظ قرآن به طور خاصی کار کرده باشد. این از آن آیاتی است که جزو اصول دین باید حسابش کرد.
حالا میخوانم. تفسیر المیزان را برایتان ببینید علامه طباطبایی چه نکات عجیبی ذیل این آیات مطرح میکند. در جلد ۵ المیزان. "یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارا اولیاء". دستور نهی است. همانطور که جاهای دیگر اگر دستوری داد، واجب است. "اقیموا الصلوه" باید نماز بخوانیم. "لا تقربوا الزنا" به زنا نزدیک نشوید، نهی است دیگر، حرام است دیگر مشخص. یکی از آن نهیها و حرامهایی که خدای متعال در قرآن دستور داده، شدید هم دستور داده: "با یهود و نصارا رفیق نشوید." "لا تتخذوا الیهود و النصارا اولیاء."
این "اولی" به ولایت نگیرید. علامه طباطبایی بحث میکند این ولایت یعنی چه؟ ایشان میفرماید که بعضیها فکر کردند که یعنی اصلاً مذاکره و معاهده نکنید. همین که طرف یهودی یا مسیحی است، اصلاً باهاش قرارداد نبندید، مذاکره نکنید. اینطور نیست. اصل قرارداد، پیمان، مذاکره، معاهده که اشکالی ندارد، فی نفسه. با همدیگر توافق میکنید که آقا ما فلان کار را میکنیم، شما فلان کار را بکنید. هر دو تا با همدیگر در امنیت زندگی میکنند، در حاشیه مملکت شما زندگی میکنند. نمیشود که از اول همهاش بجنگیم که. یک سری قرار و مدارها با همدیگر میگذاریم تا وقتی هم که آنها پای قرارشان وایسادن، ایمان دارند، ولو ایمان ندارند ولی "اِیمان" دارند. "اِیمان" یعنی عهد و قرار حالیشان میشود، "اِیمان" به عهد و قرار. تا وقتی "اِیمان" دارند، حتی اگر "ایمانم" نداشتند، "اِیمان" که دارند، باهاشان پایبند مذاکره، پایبند تعهدش باش. ولی اگه نداشت، همان را پرت کن تو صورتش. "فان انْحَرفَ إِلَیْهِم" اگر عهدشکنی کرد، یکطرفه کشید بیرون، زد زیرش، به معاهدهاش عمل نکرد، باید پرت کنی تو صورتش، اگر میخواهی مرتد نشوی وگرنه مرتد میشود.
پس بحث معاهده و مذاکره و اینها نیست. ولایت یعنی چه؟ علامه طباطبایی میفرماید که میشود پس آدم با اینها قرار و مداری چیزی هم بگذارد. آن چیزی که مهم است و خدا نهی کرده است، این است که دل نبندی، خوشت نیاید، دلت برای اینها نرود. تو چشمت اینها محترم و عزیز و دوستداشتنی و شایسته احترام اینها نباشد. این چیزی است که خدا از آن نهی کرده است.
آقا! اینها دیگر تحلیل سیاسی نیست. اینها را آقای شریعتمداری در کیهان نمینویسد، دستور قرآن است. اینها دستور خداست. این امام زمانی که جمع شده، در دعای ندبه، حرفِش حرف خداست. یعنی شما الان امام زمان را ببینید، از ایشان سؤال بکنید، همین آیات را برای شما میخوانند. امام زمان جدا از قرآن نیست. تشرف هم که پیدا بکنید، حضرت میفرماید: "لا تتخذوا الیهود و النصارا اولیاء". حرف امام زمان، نهی امام زمان.
آقا! چیکار کنیم در مسیر شما باشیم؟ "با یهود و نصارا نبند"، دلبسته نباش، شیفته نباش. خوب، چی میشود؟ "بعْضَهُمْ أَوْلِیاءَ بَعْضٍ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ". دوست دارم نکات علامه طباطبایی را در المیزان برایتان بخوانم. حیفم میآید، چون چند بار هم پارسال اینجا به این آیات اشاره کردیم، هم همین مباحث، فصلهای قبلیاش را که مشهد داشتیم، ماه صفر، بهش اشاره کردیم، ولی هیچ وقت هم نخواندم. هی همیشه هم گفتم که آقا! این آیات خیلی مهم است، باید تدریس شود، باید کلاس داشته باشد. امروز میخواهم چند خطی از متن المیزان، آنقدری که فرصت بشود، بخوانم که این نکات را بالاخره یک جا مطرح کرده باشیم.
اول بر روح مرحوم علامه طباطبایی صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
علامه میفرمایند: "اجمال و ما یتحصل من الایات". همیشه حوصله کردید، دل دادید، گوش دادید، امروز هم که دیگر حتماً همینطور. میفرماید: "اجمالاً این چیزی که از این آیات حاصل میشود این است که؛ ان الله سبحانه یحضر المومنین فیها." خدای متعال در این آیات هشدار میدهد به مؤمنین، تذکر میدهد، تحذیر میکند، بر حذر میدارد. "اتخاذ الیهود و النصارى اولیاء." که مبادا یهودی و مسیحی را به عنوان ولی نگیرد.
"وَ یُهَـدِّدُهُمْ فِی ذَلِکَ أَشَدَّ التَّهْدِیدِ." خیلی دوست دارم تک تک کلمات خوانده بشود و دقت بشود. یک فقیه، یک مفسر، یک کسی که سرآمدان دانش بوده در تاریخ اسلام دارد این حرفها را میزند. "یُهَـدِّدُهُمْ فِی ذَلِکَ أَشَدَّ التَّهْدِیدِ." در مورد دلبستگی به یهود و نصارا، خدا تهدید کرده است. شدیدترین تهدید را.
در مورد چشمچرانی و عرقخوری و زنبازی و نزولخوری و جنگ با خدا، در مورد عرقخوری و چشمچرانی و اینها، این شکلی خدا تهدید نکرده است. چون این سرمنشأ همه گناهان است، سرمنشأ همه بدبختیهاست. "شیفته اینها نشو، دل نبند."
"وَ یُشیرُ فِی الْمَلْحَمَةِ الْقُرْآنِیَّةِ إِلَى ما یَعُولُ إِلَیْهِ أَمْرُ هذِهِ الْمُوالاهِ مِن اَنَّها بُنِیَة سِرَّةِ دینیه." گفته: "اگر دل بدهید به یهود و نصارا، دینتان منهدم میشود، نابود میشوید، براندازی رخ میدهد. براندازی واقعی. هیچی از این دین نمیماند. زحمات پیغمبر و اهل بیت (علیهمالسلام) پودر میشود با همین کار."
پیغمبر هم نقطه مقابل فقط چی گفت؟ گفت: "من از شما میخواهم که در ازای رسالت من چیکار کنید؟ الا الموده فی القربی." شیفته و دلبسته خانواده من بشوید. عملیات ضد این چیست؟ شیفته و دلبسته یهود و نصارا شدن. با همین حرکت ساده پودر میشود، زحمات پیغمبر نابود میشود.
"وَ اَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ قَوْماً یَقُومُونَ بِالأْمْرِ." اگر شما حرف گوش ندادید، دلبسته یهود و نصارا شدین، پرتتان میکنم بیرون. یک گروه دیگری را جای شما میآورم، جایگزین شما میکنم. "وَ یُعیدون بَنِيَّةَ الدّینِ الی عماره الاصلیه." آنها را میآورم که دوباره این سازه دین را بیاورند بالا، برگرداندند به آن عمارت اصلی خودش. که این را در روایات ما فرمودند: ایرانیها هستند. حالا روایتش را در همینجا علامه طباطبایی هم میآورد که پیغمبر زدند پشت سلمان، فرمودند که قبیله اینهایی که خدا جای شماها میآورد، اگر مرتد شدید، همشهریها و هممیهنان سلمانند که اینها حالیشان است، حواسشان جمع است.
علامه میفرماید که در این آیات فرمود که "لا تتخذوا الیهود و النصارا اولیاء". دیگر قید نزد. مطلق گفت: "به ولایت نگیرید." هیچ قیدی برای ولایت نزد. چه نوع ولایتی؟ ولایت کجا؟ ولایت سیاسی؟ ولایت فرهنگی؟ ولایت اعتقادی؟ هیچ.
بعد علامه میفرماید که از آیات بعدیاش هم که حالا میخوانیم انشالله که وقتی به اینها میگوییم چرا دلبسته شدید؟ میگویند آخه اگر اینطور نباشد، جنگ میشود، دعوا میشود، اینها زور دارند، "نخشی ان تصیبنا دائره" میترسیم پدرمان را در بیاورند. که الان میفرماید این شگرد منافقین است. با این حرف میخواهند توجیه بکنند. میخوانم برایتان عبارتهای ایشان.
ایشان میفرماید که از همین عبارت هم که اینها این شکلی توجیه میآورند، معلوم میشود که این ولایت، قرب یک جور ارتباط برقرار کردن، رابطه است؛ یک محبتی است که ایجاد رابطه کرده، رفت و آمد دارند، پیغام میدهند، میگیرند، نشست و برخاست دارند، گل میفرستند برای هم، ایمیل میدهند به هم، تولد نوههایشان را به هم تبریک میگویند. یک رابطهای ایجاد میکند. محبت، خوششان آمده از همدیگر. البته آنها هیچ وقت از اینها خوششان نمیآید. تأکید میکند قرآن.
علامه میآورد، میگوید: "فکر نکنی پیغام میدهد یعنی خوشش آمده، دارد سرکیست میکند. احمق! تو خوشت آمده. چون احمقی، چون بیدینی، چون ضعیفی، چون نادانی، فکر کردی او هم که پیغام میدهد خوشش آمده؟ تو چی داری که از تو خوشش بیاید؟ نوکرهای درجه یکشان را سر وقتش... تو که دیگر جای خود داری. هر چقدر هم با اینها بدهبستان کنی، رابطهتان همیشه یکطرفه است. اینها نوکر میخواهند، رفیق نمیخواهند."
"بعْضُهُمْ أولیاءُ بَعْضٍ." اینها رفیقهای همدیگرند. به شما راه نمیدهند، به شما پا نمیدهند. این همه این بنسلمان و سعودیها موس موس میکنند، دنبال صهیونیستها، دنبال ترامپ. آخرش سرکیسهشان که کرد، میآید همانجا بغل اینها مینشیند، میگوید: "این گاو شیرده ماست. من آمریکا نباشم، یک ماه من نباشم، اینها همهشان فارسی باید صحبت کنند." یادتان است دیگر کاری که ترامپ کرد با اینها. من عاشق بنسلمان... اینها بنسلمان آدم حساب میکنند این را؟ برای قذافی ارزش قائل بودند. اینها برای محمدرضا پهلوی ارزش قائل بودند. این بدبخت را آواره کردند توی این کشورهای منطقه. هر چند روزی یک جا، بعداً در مصر با بدبختی و فلاکت مرد. آمریکا برای کسی ارزش قائل است؟ آمریکا پول خرج کسی میکند؟ یهود و نصارا به درد کسی میخورند؟ به درد همدیگر میخورند.
الکی دل نبندی، فکر نکنی اینها قلدرند، زور دارند، امکانات دارند، یک محبتی به تو کردند، یک پپسی برایت باز کردند، یعنی برایت ارزش قائل شدند، آدم حسابت کردند.
بعد میفرماید که این ولایتی که نهی کرده، "نوع من القرب و الاتصال". یک جور نزدیک شدن و وصل شدن است که وقتی بهش میگویی چرا، برای چی با اینها رفت و آمد میکنی؟ علامه میفرماید عذر میتراشد که "نخشی ان تصیبنا دائره". من میخواهم سایه جنگ را برطرف کنم. من با همین روابط دیپلماتیک اینها را از جنگ منصرف کردم. اصلاً اینها خندیدند به من. گفتند ما میخواستیم حمله کنیم، تو آمدی دیگر حمله نکردیم.
"اَخَطَبَ سیاسی". احساس میکنم میافتید. تفسیر قرآن است. خیلی کمتر گفته شده. شهر شلوغ شده، معادل زیاد دارد، توجیه میکنند.
بعد میفرماید که "و الولایه بمعنی قرب المحبه و الخلطه". قاطی شدن با اینها، با اینها قاطی نشوید، رفت و آمد نکنید. بعد میفرماید که این نتیجهاش چی میشود؟ "الامتزاج الروحی". تعابیر عجیبی دارد علامه طباطبایی. جلد ۵ المیزان. فکر میکنم دهه ۳۰ نوشته. هفتاد سال پیش تقریباً. کی بوده این مرد؟ با اینها که قاطی شدی، کمکم امتزاج روحی پیدا میکنی، خلق و خو میگیری ازشان، شبیه اینها میشوی. مثل اینها قالتاق میشوی، مثل اینها دروغگو میشوی، و دیگر دلبسته این هم واقعاً دلت میخواهد، واقعاً دلت میرود، و در هر قضیهای احساس دفاع کنی به صورت ناخودآگاه.
میفرماید که "این بعضهم اولیای بعض" هم که اینجا گفته، به معنای این است که اینها با همدیگر رابطهشان خوب است، ولی به شما پا نمیدهند.
بعد چی میشود؟ میفرماید که: "وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ". جملات عجیب و نجیب قرآن. انگار برای اولین بار داریم میشنویم. "هر کی از شماها به اینها دل بده، دیگر من این را جزو مسلمانها حساب نمیکنم. فانّه منهم". این هم جزو یهود و نصارا است. ببینم، اگر خواستید بگویید یهودی مسلمان، اشکالی ندارد. مسلمان صهیونیست، یهودی مسلمان، مسیحی مسلمان. اصلاً یهودی مسلمان که خوب نمیشود بهش گفت. یهودی مسیحینما. نمازم میخواند، حرمم میرود، مسجدم میآید. قرآن به سر میگیرد. نماز جمعه مثلاً ممکن است آن نشسته صفحه اول باشد ولی دلبسته است، دیگر دلش آن ور است.
علامه این را توضیح میدهد، میگوید که محبت فوقالعاده است. تعابیر علامه طباطبایی: "اِنَّ الْمَحَبَّةَ وَ الْمَوَدَّةَ تَجْمَعُ الْمُتَفَرِّقاتِ." میگوید خاصیت محبت این است که آدم را از پراکندگی در یگانه میکند. "وَ تُوَحِّدُ الْأَرْواحَ الْمُخْتَلِفَةَ." جانهای پراکنده را همه را، به آنها وحدت میدهد، یک جا جمع میکند.
"و تتهد بذلک الادراکات." فکر هم یکی میکند، "ادراک" یکی میشود. خلق و خو، شخصیت، اعتقاد، فکرها یکی میشود. همه یک طور فکر میکنند، آنهایی که دلشان با همدیگر یکسان است، فکرهایشان هم یکی میشود. "وَ تَتَرَتَّبُ تُوَابَنَ الْأَخْلاقِ." اخلاقشان هم شبیه هم میشود. "وَ تَتَشابَهُ الْأَفْعالُ." کارهاشان هم شبیه هم میشود.
"وَ تَصیرُ الْمُتَحَابِّینَ بَعْدَ استِقْرارِ وِلایَةِ الْمَحَبَّةِ کانَهُما شَخْصٌ واحِدٌ ذُو نَفْسٍ واحِدَةٍ." اگر دقت کرده باشید آدمهایی که به همدیگر علاقه دارند، کمکم یک جوری میشوند انگار یکیاند.
این شهید سید هاشم صفیالدین از شدت علاقه به سید حسن نصرالله، حالا هم حرف زدنش، کارهایش، یک نسبتی هم داشت با سید حسن نصرالله. بعد شهادت سید حسن نصرالله پیغام داده بود که "من واقعاً نمیتوانم در این دنیا بمانم. فقط از خدا میخواهم من را زود ببرد." یک هفته نرسید. شدت عشق ایشان به سید حسن نصرالله. چند بار. این خاصیت محبت است. شبیه همدیگر میشوند. حرف زدنهایشان، کارهایشان، فکرهایشان، تصمیماتشان. همیشه همین است.
"حاج قاسم" علاقهاش این باشد، کمکم میکشد. فکرش، اخلاقیاتش، کارهایش، به نتانیاهو، به اوباما، به اینها هم علاقهاش این باشد، این شکلی میشود. یک چیز طبیعی است. با جان کری بالاخره یک مقدار چند قدمی برویم بیاییم بالاخره اثر میگیریم.
"و ارادة واحدة." ارادهشان یکی میشود. "و فعل واحد." کارهاشان یکی میشود. "اَلا یَخْتَلِفُ أَحَدُهُمُ الْآخِرُ فِی مَسِیرِ الْحَیَاةِ وَ مُسْتَوْلِ الْعَشْرَةِ." خودش کار میکند، کارهایش به نفع این درمیآید، شبیه این درمیآید.
میفرماید این همان است که قرآن گفته که: "اگر به اینها دل بدهی، فانه منهم." میشود از اینها میشوی. هر کی دل میدهد، این شکلی میشود. یک قاعده است. به هر جایی، به هر مکتبی، به هر کسی که دل دادی، شبیه او میشوی.
یحیی سنوار به امیرالمؤمنین علاقه داشت. به امام حسین علاقه داشت. گفت: "یا پیروز میشویم یا دوباره کربلا میشود." کربلا شد دیگر. کربلا. به به چه شهادتی. به امیرالمؤمنین علاقه داشت. مدل اصحاب درجه یک امیرالمؤمنین جان داد.
دیشب بنده در یک جلسه شیخ صدوق سخنرانی داشتیم. چیزهای عجیب در این جلسات زیاد پیش میآید. یکیاش اینها. برادر خانم ما مشهد. دیگر حالا این جلسات رفقا پخش زنده پخش میکنند. ایشان هم گوش میدهند. بعد جلسه، حالا به خودمان که نگفته بود، به خانممان گفته بود: "که جلسه میخواسته شروع بشود. برادر خانم ما خرید. این گوشی را گذاشته بود که شروع بشود جلسه. پشت فرمان اینها بروند خرید کنند. نشسته بود، خوابش برد."
گفت دیدم که کربلا. پسر خوبیه، پسر مؤمن و با تقوا و با صفاست. گفت که: "دیدم شهید یحیی سنوار با یکی از شهدا در حرم امام حسین (علیهالسلام) هستند. بهش گفتم بیا برویم." گفت: "من از اینجا دیگر بیرون نمیآیم. آمدم اینجا بیرون." گفت بیدار شدم. "جلسه شروع شد. تو شروع کردی، گفتی یحیی سنوار شب جمعه قبل به حرم امام حسین رسید." تو سخنرانی گفتیم دیشب. گفت: "شب جمعه شهید شد به حرم امام حسین رسید." گفت: "خیلی برایم جالب بود. من قبلش خوابش را دیدم. بعد تو همینجوری یکهو در جلسه زبان جاری شد، این را گفتی."
به امام حسین علاقه داشته باشی، اینجوری است. میکشد میبرد. هم خودت میکشی، هم او میکشد. عشق هم دوطرفه است دیگر.
"اگر مجنون دل شوریدهای داشت / دل لیلی از او شوریدهتر بود."
در محبت به خودش و او که جواب نمیگذارد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام). یحیی سنوار، این چه جملات فوقالعادهای میگفت. میگفت: "امیرالمؤمنین فرمودند: 'دنیا دو روز است؛ یک روز روزی است که مرگ توئه، یک روز هم روزی است که مرگ تو نیست. آن روزی که مرگ تو نیست ترس ندارد، چون نمیمیری. آن روزی هم که مرگ توئه، ترس ندارد، چون هر کار کنی بالاخره میمیری.' گفت: 'من دنیا را این شکلی میبینم.'"
این محبت، این علاقه است. این علاقه واقعی. "فانّه منهم." میشود این مثل امیرالمؤمنین فکر میکند. امیرالمؤمنین هم هستند. علی علی هم زیاد میگویند. اینجوری فکر نمیکنند. محبت واقعی نیست.
محبت، میکشد. شیفته که میشوی، این مدلی میشوی. مدل امام حسین میشود. کربلایی میشود. و کشیدن، بردنش. "بیرون نمیآیم، تازه رسیدم به کربلا، رسیدم به امام حسین."
این اثر محبت به کفار، به این آدمهای خبیث و پست و کثیف هم که محبت داشته باشی، این شکلی میشود. این چیز عجیبی است. محبت به اولیای خدا در بزنگاهها یکهو خودش را نشان میدهد. محبت به دشمنان خدا هم در بزنگاهها یکهو خودش را نشان میدهد.
بنده خاطرات عجیبی دارم. بعضی موارد که در زندگی بعضی چیزهایی که دیدیم یا نقل شده یا احوال، جزو مسائل حالا غیر ظاهری [است]، بعضی جلسات به نحوی اشاره کردیم، فضای عمومی ندارد که بخواهیم حالا در جلسات عمومیتر مطرح بکنیم. یک قواعد و داستانهای عجیب و غریبی دارد محبت به خوبان، و البته به بدها. یکهو یک جایی میکشد، میبرد، رخنه میکند، میقاپد، میقاپد اصلاً محبت آدم را. ولی خدا به شهیدی علاقه دارد، میقاپد، میبردش. به یک هنرپیشه هالیوودی هم علاقه دارد، یکهو در فتنهای میکشد، میبرد. عجیبه ها! این در نوسان است، بالا و پایین است. دیگر حالا کدام یک از اینها قدرتش بیشتر باشد، بتوانند بقاپند. خلاصه این اثر محبت.
فرمود: "به یهود و نصارا محبت داشته باشی، میکشند، میبرند. فانه منهم." میشود. وقتی هم که "فانّه منهم" شد، "إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ." خدا ظالمین را هدایت نمیکند. تو هم به خاطر این محبت، قاطی آنها شدی، هر بلایی که سر آنها درآورد، هر کاری که میدانند که، هر کاری که خدا به آنها بکند، سر تو هم درمیآید. "مُلحق به اولئک الظالمین." در حساب کتابها من تو را آنوری حساب میکنم، اینوری حساب نمیکنم. این آیه اول.
بعد باز نکاتی دارد علامه طباطبایی اینجا که دیگر چون فرصت نیست، همهاش را نمیتوانم بخوانم. فقط بعضیهایش را حیفم میآید. میفرماید که این "بعضهم اولیای بعض" این شکلی است که اینها دلهایشان به همدیگر نزدیک میشود، فکرهایشان نزدیک میشود، ارواحشان به همدیگر نزدیک میشود. "اجتماع آراء" پیدا میکنند بر تبعیت از هوای نفس و "الاستکبار عن الحق و قبوله". همهشان مستکبر میشوند نسبت به حق. اتحاد پیدا میکنند بر خاموش کردن نور خدا. تناسب. پشت به پشت هم میدهند روبروی پیغمبر.
"کانهم نفس واحدة ذات ملة واحدة." انگار توئیت کرده بود، حسن نصرالله را میکشند، در سعودی خوشحال میشوی. یحیی سنوار سنی را هم میکشند، باز در سوئدی خوشحال میشوی. "تو کجایی؟" یهودی خیبر بودی؟ چی بودی؟ اینها آل یهودند اصلاً. خاندان آل سعود که اسناد معتبر داریم که اجدادشان یهودی بودند. یهودیهای خیبر هم بودند. همین الان شما در اینترنت بزنید "سعود و یهودیان خیبر" برایتان میآورد اسنادش را. اینها آباء و اجدادشان یهودیند، یهودی هستند.
ولی ممکن است کسی یهودی هم نباشد، به ظاهر سید هم باشد مثلاً. این هم میکشد میبرد. مشکل ندارد. اینستاگرام، نه. دل میکشد میرود. از آن ور سر درمیآورد. همین اردن هاشمی، این خاندان هاشمی، خدا انشالله نابودشان بکند. اینها سیدند دیگر، هاشمیاند دیگر. "بنی امیر عبدالله" اگر نباشد مردم فلسطین یک نفس راحتی میکشند. خیر سرش سید است، هاشمی. خودش، باباش، داداشش، اینها عوامل اصلی بودند در شکلگیری اسرائیل در این منطقه، مخصوصاً بابای پلیدش. "تُحفه"ای که باباش پس انداخت از یک زن انگلیسی. عجیب غریبند اینها. کثیفند، پلیدند، خبیثند. نوکرند، نوکر بیمزد و مواجب. کاش لااقل یک چیزی هم بگیرند. بدبختند. همان مدلی هم هستند. کارهایشان، اخلاقشان، رفتارهایشان.
میفرماید که از آنها میشوی. خوب بریم سراغ آیه بعدی.
بعد میفرماید که حالا که دستور میدهد که اینها را به ولایت نگیرید، محبت نگیریم، "فَتَرَی الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ". حالا میبینی آنهایی که در دلشان بیماری محبت به کفار، علامت بیماری دل است. ظالم دوست دارد، خوشش میآید. اطلاعات نداری، اطلاعات هم بهت میدهند.
من چند جلسه تهران، شمال شهر صحبت میکردم. گفتم: "بابا! این محمدرضا پسرش را با هلیکوپتر میفرستاد مدرسه." داد و فریاد کردند در جلسه فاطمیه، سر و صدا. "بچه محل ما بوده." اینجا خیلی حس حقطلبیاش میجوشد. یکهو احساس میکند به اولیای دین توهین شده. داد و فریاد، سر و صدا، جلسه را به هم ریختند. فردا شبش فیلم آوردیم که خود فرح در سایتش منتشر کرده، مستندی که ساختند که در آن فیلم به زبان اصلی میگویند: "محمدرضا، میگویند چون فرح نگران امنیت محمدرضا [بوده]، همه بچهها را" بعد من اصلاح کردم. فردا شب گفتم: "فقط این سس خرسی را فکر میکردم با هلیکوپتر میفرستند." اصلاحش کردم. گفتم: "تو خودت فیلم میگوید که تک تکشان را با هلیکوپتر میفرستاد." دیگر آنجا لال میشود بزرگوار، هیچ خبری ازش پیدا نیست. کجا رفت ایشان؟ یکهو همهشان منهدم شدند. همه ناپدید شدند. کجایی؟ چی شد؟
آخر این موجودات کثیف که حمایت ندارند. همین عکسی که ازش منتشر شد، به عنوان یک ایرانی خجالت کشیدم. کی هممیهن ماست. نتانیاهو این شکلی دارد نگاهش میکند. باهاش این شکلی برخورد میکند. آمده جلو، زبان بدنش، دستهایش همینجوری کرده. چقدر اینها ذلیلند. چقدر اینها حقیرند. من اصلاً کاری به رفتار و کارهایشان ندارم، به عنوان یک ایرانی. چرا دل میدهی؟ چرا خوشت میآید؟ خطرناک است.
خیلی گرفتاریهای بزرگی هست. داستانهای عجیب و غریبی دارد. مزایای بعضیها نقل کردند. من حالا وارد آن فضاها نمیشوم. از این تجربیات نزدیک به مرگ و ماجراهای که مثلاً فلانی بابت فلان محبتی که داشت به فلان کس، اوضاعش چطور شد. در برزخ خانم مثلاً در عراق بوده. این شکلی بوده، با این ویژگیها، با این مشخصات، این علاقهمند به امام خمینی بوده. بعد عالم برزخ چه گشایشهایی برایش بوده. این ور هم داشتیم، کسی مثلاً علاقهمند رضا شاه مثلاً بوده، چه گرفتاریهایی برایش آن طرف پیش آمد. روایاتی هم دارد با این مضمون.
خیلی عجیب است. ما اینها را معمولاً خیلی اهمیتی نمیدهیم. زنجیر طلا گردنش باشد و سگ در بغلش باشد و اینها، بیشتر حساسیت نشان میدهیم. هیئت امام حسین نشسته. این کثافتکاریها را هم ندارد. فقط شاه را دوست دارد که بدتر از همه اینهاست. که ای کاش برود در خیابان شاه را دوست نداشته باشد. شرف دارد آدم خوبیه. شاه هم دوست دارد. اینکه بدتر است. که با آن عرقخوری معلوم نیست جزو شاهیها بشود. ولی با این محبت، جزو شاهی ها میشود. این نکته است.
اینها نکات عجیبی است که در این داستان. اینها باعث ارتداد میشود. یکهو در بزنگاهی آدم خودش را نشان میدهد. از یک کسانی که توقع نداریم، بابت یک تعلقاتی، یک محبت، دلبستگیهای یا یک نفرتهایی. یک نفرتهایی این ورش هم هستا. یک نفرتهایی.
میگوید که اینها در دلشان بیماری است: "فتری الذین فی قلوبهم مرضٌ". پس این دل، دل بیمار است. علامه مفصل بحث میکند. میفرماید که قرآن یک "منافق" معرفی میکند، یک "بیمار دل" معرفی میکند. معمولاً اینها را از هم سوا میکند. "منافق"ی که قرآن میگوید، کسی است که کلاً از بیخ قبول ندارد، ظاهرسازی میکند. "بیمار دل" قبول دارد ها، ولی خب دوست دارد دیگر، چیکار کند! دلش میرود، دلش میخواهد. علامه میفرماید اینها را قرآن حسابشان را از هم سوا کرده. ولی بعضی آیات هم یکیشان کرده، همه را آخر گفته.
من چون عملاً آخرش این برای منافقین بازی میکند. اینکه بیمار دل است. بیماری اصلی هم در قرآن این است که دلش کفار، دشمنان خدا، ظالمین را دوست دارد. آدمی که دلش سالم است، برای چی باید اینها را دوست داشته باشد؟ دل پاک، دل نورانی، دل باصفا. دلی که واقعاً در روضه امام حسین تربیت شده و تطهیر شده.
در حرم حضرت عبدالعظیم بودیم دو سال پیش. خانم در صحن بود، نگاهش به ما افتاد. با عمامه و اینها. برگشت به این بغلیاش بلند بلند گفت: "این تو این حرم رضا شاه کبیر دفنه!" من روم نشد خیلی. آمدم بهش بگویم. دلم سوخت. میخواستم بگویم که انشالله با هم محشور بشویم. دلم نیامد واقعاً. چه نفرین سنگینی. خدا نکنه. ایشالا با حضرت عبدالعظیم! خدا نکنه! ولی بدبخت نمیداند با رضا شاه محشور میشود. این کسی که بنیان این حرمها را از ریشه کند. موقوفات را به باد داد. حوزهها را نابود کرد. حجاب را به باد داد. هیئتها را نابود کرد. روضه امام حسین را قدغن کرد. تو اینجا چیکار میکنی وقتی به رضا علاقه داری؟
نمیفهمد. چهار تا چیز شنیده. آدمی هم که ساده باشد، تحلیل نداشته باشد، گول هم میخورد. نمیفهمد. حرفهای دیگر رویش اثر میگذارد. بالاخره یک جاهایی نور باطنی، لطافت میفهماند بهش. بو میکشد. بابا! مؤمن بو میکشد. بوش یک جوری است. آن مؤمن هم خیلی بد و بیراه گفتند، ولی آخرش بو میکشد، میگوید: "بابا! یک جوریه، نمیتوانم این را ردش کنم."
این دل اینجوریه. یک بیماری داری که آخر هرچی هم بهت تحلیل میدهند، گزارش میدهند، اطلاعات درست میدهند، در کَلت نمیرود. قبول نمیکنی. این فقط به خاطر اطلاعات غلط، رسانهها و اینها، این کوفت و زهر مار نیست. مریضی، بیماری. این بیماری اگر دعوا نکنی. "الله" میفرماید جزو بیماریهایی است که مداوا نکنی بدتر میشود. "زادهم الله مرضاً". قرآن گفته خوبش نکنی، روز به روز بدتر میشود. این سرطانی است که باید همینجور پر کلینیک بشود در این مملکت. کلینیک درمان سرطان غرب دوستی، شاه دوستی. اصلاً کسی به عنوان مرض به این نگاه نمیکند.
"تو که نداری مری." آن شهرک کسی خودش را نمیخاراند. بیمار خطرناک است. تو بیماری. این بیماری که اگر درمانش نکنی، به ارتداد منجر میشود. محبت امام زمان و محبت رضا شاه جمع نمیشود. محمدرضا جمع نمیشود. همین محبت به رضا شاه و محمدرضا، درمان نمیکنی، "زادهم الله مرضاً" میشود. محبت نتانیاهو. دیدی آخر. اسرائیل پرست شدند. اینجوری میشود. آرام آرام.
"هزاردهم الله." میخندند. میرقصند. ادا اطوار درمیآورند. کم کم که به این دل داد. بعد میبیند خب، این میگوید: "بیاین وکالت بدین به سس خرسی رضا پهلوی." اینها جذب میکنند. ما را از فرح خوب میگویند. از اشرف خوب میگویند. آرام آرام به واسطه محبت، این آن هم از نتانیاهو خوب میگوید. آرام آرام این دایره محبت.
دو سه شب پیش به بنده میگفتش که: "من در این حال و هوا نبودم." همین جلسه هم گاهی تشریف میآورند. خدا حفظشان کند. گفتم: "من در این حال و هوا نبودم و شهادت حاج قاسم باعث تحول من شد." آدم پاک. این شکلی.
گفت: "این شهادت را که دیدم، تکان خوردم. بعد دیدم که این قاسم سلیمانی، که اینجور ما را تکان داد، دل برده از ما. این خودش شیفته این رهبر بوده. عاشق نماز جمعه بود که رفتم. میگویم الان یک جوری شدم که در خانه مثلاً موافق نیستند با اینکه من قرآن بخوانم و اینها. میروم در ماشینم مینشینم قرآن میخوانم." گفت: "خانه ما مخالفند با این کارها." "مسجد بروم خانه بیایم دعوام میکنند. نماز مسجد میخوانم. دوباره میآیم خانه نماز میخوانم که فکر کنم نماز نخواندم."
قاسم سلیمانی آتشش را انداخت. بعد این عشق به رهبری، بعد عشق به قرآن. صبح تا شب الان کلاس قرآن و انس با قرآن و این. اینجوریه. محبت اولیا اینجوریه. محبت فاسقین هم همانجوریه. از این فیلم شروع میشود و بعد بازیگرِ و بعد محمدرضا و بعد آمریکا و بعد اسرائیل و همینجور میروی. این ارتباط آن استبدال است. این ارتداد. اینها آرام آرام شل میکنند، پرت میشوند. آنها آرام آرام رشد میکنند. خدا آنها را جای اینها میگذارد. این قاعده کلیشه آخرالزمان است. این میشود: آنوریها و اینوریها. آدمهای امام زمان اینجوریند. بعد مواظب باش مرتد نشوی.
وقتی بهش میگویی که برای چی به اینها دل دادی؟ آنهایی که دلشان مریض است: "یُسارِعُونَ فیهِم." که غش میکنند برای اینها. میدوند سمت اینها. دیگر نکته این آیه را هم بگویم و بحث را تمام کنم.
میگویند: "نخشی ان تصیبنا دایره." آخه اینها زورشان. یک دکمه میزنند، پمپ جنگ. "خیلی خطرناک است." اینجا نبودی، چیزیات بشود. بعد هم جنگ بشود، باز اینجا نیستی. تو چرا ناراحتی؟! جنگ بشود. آن که نمیرود بجنگد. شما بدبخت میشوید. آنی که میگویی جنگ بشود، نمیرود بجنگد. یک پایش را قبلاً داده در شبی آمریکا میخوابیدی. آن پایش را داده در جبهه.
بعد آن نماد جنگ و خشونت و بدبخت کردن مردم را در میرود، لانه موش. اینها آدمهای میان. دشمن را همینها. یک روزی رسوا میشوند. یک روزی دارند. حالا به تانک میبندند، به چی میبندند، نمیدانم. یک روز رسوایی دارد. این قاعده خداست. علامه همین جا میفهماند. میفرماید: یک روز رسوایی دارد.
چون یک عده مؤمن باز هم به خاطر ظواهر دینی این حال آدمهای خوبی دیده میشدند و اینها گول میخوردند. خدا قاعدهاش این است که نمیگذارد اینها پشت پرده بماند. این بیماری. هر کی "خورده شیشه" داشت، لو رفت. "دایره" میترسیم که بدبختی سرمان بیاید. "فعسی الله ان یاتی بالفتح او امر من عنده". یا پیروز میشویم، یا خدا امر من عنده، یا خدا یک کار خاصی میکند. "فَیُصبحُوا عَلَی ما أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمین". اینها رسوا میشوند. پشیمان میشوند. این قاعده است.
"وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَهَٰؤُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ". آنجا مؤمنین اینها را مسخره میکنند. میگفتند: "چی شد؟ تو که میگفتی اینها رفیق فابریک ما با هم خوبیم؟ ما زبان دنیا را بلدیم. ما زبان اینها را میفهمیم. شما حالیتان نیست. جنگ، بدبختی و گرفتاری. تو را پس چرا زدند؟ چرا با تو این کار را کردند؟ تو را که بدتر از همه زدند."
دشمنانشان. اینجوری خوار و خفیف. مؤمنین در سر اینها میزنند که: "مگه نمیگفتین انهم لمعکم؟ اینها با شما." پس چی شد؟ "فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِینَ." همان ظاهر فریبنده هم که داشتند نابود شد. باطنشان هم لو رفت. خوار شدند، ذلیل شدند، خفیف شدند، باختند و حذف شدند.
از اینجا وارد بعد آیات میشود که این را باید هفته بعد بهش بپردازیم. میفرماید که حالا به شماها بگویم: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ". هر کی از شماها مرتد بشود، بدانید من معطلتان واینمیایستم. یک گروه کار من لنگ نمیماند. به من آسیب نمیخورد. تو حذف میشوی.
علامه میفرمایند این "من یرتد منکم" بر اساس آیات قبلی فهمیده میشود، یعنی هر کسی که دلداده یهود این مرتد است. این حذف میشود. خدا جایش مؤمنی میآورد که این ویژگیها را دارد: "یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه". این دیگر شیفته غرب و ساختمانها و تکنولوژی و فرهنگ عالی و اخلاق تعالی اینهاشان نیست. این عاشق خداست. "یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه". هم عاشق خداست، هم خدا عاشق اینهاست. عشق دوطرفه.
این ویژگی اولشان. و ویژگیهای بعدی که انشالله جلسات بعدی باید بهش بپردازیم. اینها آن جبههای که استبداد رویشان صورت میگیرد. آنها مرتد میشوند. اینها استدبال میشوند. جای آنها حذف میشوند. آنها عاشق یهود و نصارا و غرب و اینها بودند، اینها عاشق خدا و اهل بیت. عشق واقعی. همان مدلی که از یحیی سنوار عرض کردم. محبت واقعی جا نمیزند. درنمیرود. بازی درنمیآورد. کلاهبردار نیست. کاسب نیست.
بعضیها با اسم اهل بیت کاسبی میکنند. فالوور جمع میکند. حالا یا مداح است یا سخنران یا هر چی. عزای امام حسین، اهل بیت. اینها نان درمیآوریم. سر وقتش هم لگد میزنیم به همه آدمهای به درد بخوری که در این داستان. در آن طرف استبدال هم لگد میزنیم، مسخره میکنیم، جفتک میزنیم.
داستان تاریخی است که حالا نمیدانم جوک است یا واقعیت. میگفتش که یک حاج آقایی بود، منبری داشت و اینها. پرده بود و پرده خانمها بودند، آن ور پرده آقایان بودند و اینها. این حاج آقا روضه میخواند. حالا حاج آقای قلابی بوده دیگر، قطعاً. این حاج آقا روضه میخواند و بعد خیلی گریه میکرد و حالش خیلی بد میشد، غش میکرد هر شب. هر شب، هر شب، هر شب هم که غش میکرد، میافتاد آن ور، آن ور پرده که خانمها بودند. هر شب، هر شب غش آن ور. یکی میگفت: "حاج آقا، حالا همش به صورت غیر اتفاقی آن ور میافتی؟ این داستان چیست؟"
"حقطلبی و عدالتطلبی و فلان و مشکلات مردم و اینها" که درست است و اینها. من نمیدانم چرا آن ور غش میکنند. تمام بشود. خوششان بیاید. همش اینترنشنال. خوشش بیاید بی بی سی. خوشش بیاید. به طور اتفاقی حالا کیهان هم خوشش بیاید. اصلاً نمیشود. این داستان ماست. دل است دیگر. آن نظر آنها، لایک آنها. اصلاً کلاً آنها خیلی خوبند. اصلاً.
کارد. مجری برنامه مذهبی. خاطرات ماست. خاطرات عجل. ۷ ماه صدا و سیما. ما را سفری از این سفر اربعین رفتیم کربلا فرستاده بودند. یک سری از این مجریان معارفی. حالا الان شما نمیشناسید، خیلیهایشان هم الان دیگر خیلی در تلویزیون نیستند. صحبت میکردیم یکیشان، مجری معارفی، برنامه امام زمان، مهدویت. یابن الحسن جانم. اینها علیه جمهوری اسلامی به طرفداری شاه. با دعوا.
یکیشان: "رشد کنی. پیشرفت کنی. مجری بی بی سی بشوی." شوخی میکرد. ناراحت شد. من احساس کردم شوخی میکند. قله آمل. خیلی عجیب غریب. آدم شاخ در میآورد. "آقا! تو اینجا چیکار میکنی؟ آخه رسانه، کار رسانهای، خبرنگاری اینها آنجاست دیگر. حالا ما رشد کنیم این است."
این است داستان محبتها. میکشد.
بعضیها هم نه. بعضیها هم این ور هزینه میدهند. یک محبتی است پایش هم میایستد. بازیگر داریم، ابراز علاقه کرد به رهبر عزیز انقلاب. ریختند سر این بنده خدا. هست و نیستش را نابود کردند. چادری شد. پای اهل بیت و این عشقش هم وایساده. حالا معنایش این نیست که اینها سفید مطلقاً و هیچ انتقادی بهشان وارد نیست، ولی با این عشقش وایساده. میبینی چیکار که نکردند. چه لجنمالی که نکردند این بنده خدا را. نابودش کردند. چرا؟ چون این محبتهاش با ما جور درنمیآمد.
آن ور داستان است. این قاسم سلیمانی خوشش میآید. سلام فرمانده میخواند. داستان این ور و آن ور قضیهی آخرالزمان هی شفافتر میشود. هی یک جوری میشود کسی دیگر نمیتواند آن وسط مسطها وایسد. این لبه میکشد. صاف برنده میرود. هر کی آن وسط مسطها باشد یا باید بپرد (به این ور) یا بپرد آن ور. این، حد وسط نداریم. تکلیف تو را معلوم کن. بیا این ور جمهوری اسلامی. شهدا. رهبری. امام. همه اینان یا آن ور با نتانیاهو بشینید. این وسط مسطها نداری.
این داستان ارتداد را شما ببینید. این عربهای منطقه را. روز به روز بدبختتر، ذلیلتر، نکبتتر. امارات برای لبنان کمک فرستاده، توش شنود کار گذاشته، ردیاب فرستاده. این جاهایی که میرود استفاده میشود، اینها را پیدا کنیم. کمک کشور عربی سنی به مثلاً همزبان خودش، همکیش خودش. عربستان هم که تنها کمکی که این چند وقت برای غزه میفرستاد، کفن میفرستاد. بمبارم میداد به اسرائیل. صادرات هم که همه افزایش دادند در این یک سال. عربستان و امارات و آذربایجان و اینها. کشورهای مسلمانند. "غِیر" سرشان. صادرات را افزایش دادند. دیدند الان آقا، جونمان به کسری میخورد.
الهی قربانش بشوم. "اربابی" نتانیاهو اذیت نشود. "وقتی بلاگردونت بشم من بب." کی بودی تو؟ در این داستان ارتداد. آن ور هم این جور آدمهای رشیدی میایستند. خار چشم همه اینها میشود.
این داستان آخرالزمان است. این داستان محبت است. این همان عربهایند که پیغمبر بعد داد: "شماها شل میکنید، میکشید کنار. قبیله سلمان میآیند پای این حرفها میایستند." اینها همه شدند نوکر یهود و نصارا. ذلیل، بدبخت. خیلی شیعه و سنی هم فرقی نمیکند. الان در این کشورهای عربی، کشورهای شیعهنشینش هم کم مزدوری و نوکری نمیکنند.
بدبخت! بیا ملتها. یک قومند، یک قبیلهاند. روبروی اینها سفت ایستادهاند. باج هم نمیدهند. باکی هم ندارند. پیغمبر به شما افتخار کرده. بشارت شماها را داده. اهل بیت همیشه در تاریخ سینه سپر کردند. "آدم داریم وایسین." میان شماها بودین. ناز شماها را دادن. در طول تاریخ پز شماها را در طول تاریخ اهل بیت دادن که شما. واقعش هم همین است. این روزها ببین چه اتفاقات بزرگی رقم میخورد.
خانوادهای که سالها زحمت کشیده خونش را در پردیس تحویل بگیرد. خانه آماده شده. خانه را گذاشته برای فروش. گفته: "پولش را به من نمیدهی، میریزی در سایت رهبری برای مردم غزه." ماشینش را گذاشته برای فروش. این بچههای کوچک، چیزهای عجیبی آدم میبیند.
ندیدمش. میگوید خودش نباشد. بهش عیدی دادهاند. کادو تولد هم. من خبر اصلاً نداشتم. مادرش. کو ۸۰۰ تومان در کارتش بوده. آمده. گفته: "مامان! همه را دادم مردم لبنان." الکی نبود. میگوید سید علی دهه نودیهاش را فراخوانده، حسابی دارد آماده میشود. قضیه شوخی نیست.
این دار و ندارش. بچه کوچک، ۱۰، ۱۱ ساله. عشقش پینهپولها را جمع کند، توپ بخرد، چیزی بخرد. چه عشقی است برده داده مردم غزه، لبنان. ۱۰ تومان، ۲۰ تومان کارت میکشیدند. بچه آمد. مادرش گفت: "بچه ۲۰۰ تومان." کیش. اینها جلوترند. اینها زدهاند خط. بچه کوچکهای دهه نودیها راه افتادهاند. زدهاند برسانند خودشان را به امام زمان. ایشالا دارند نشان میدهند. جواهرات میلیاردیاش را. چه گوشوارهها و طلا جواهرات این ایام. اینها صحنههای بینظیری در تاریخ. برای ماها عادی شده. کجا تاریخ به خودش این چیزها را دیده؟ گوشوارهها را در این گرانی. با این وضعیت. با این قیمت طلا که الان باید همه ذخیره کنند. همانجا در فعل مجلس، خانمها درمیآورند گوشوارههاشان را، النگوهاشان را، دستبندشان را، گردنبندشان را. گاهی میلیاردی هدیه میکند با عشق. نوشته که: "جواهراتم عاقبت به خیر شد. خوشحالم."
اینها آنهاییاند که استبداد شده. اینها جای آنها آمدهاند. جای کیها آمدهاند؟ صبح جمعه است بگویم و اشکمان را بریزیم. خیلی اذیتتان نکنم. این داستان گوشواره، داستان سابقهداری است. ما از گوشواره خیلی خاطره خوب نداریم. قبیله سلمان. به مردم آخرالزمانی اصحاب امام زمان. گوشوارههاشان را هدیه با عشق. تازه نه به بچههای اهل بیت. نه به امام زمان. نه به بچههای امام زمان. به مردم بیپناه. به مسلمانان. به مردم لبنان. به مردم اهل سنت غزه. این مردم ایرانیند. اینند. گوشوارههاشان را هدیه میکنند به سنیهای غزه.
چقدر تفاوت بین اینهایی که گوشوارهها را هدیه میدهند با اونهایی که گوشوارهها را میکشیدند. ببین خدا کیا را جای کیا آورد. استبداد کرد. خدا آنها قد ندانسته. خوب نبودند. خوب تا نکردم. خوب تا نکردم. چه کردند؟ چه گیرم. خود حسین خارجی بود. با حسین جنگ داشتید. این زن و بچه چه کرده بودند؟ چه گناهی داشتند؟ اینها مهمان شما بودند. دعوتشان کرده بودید. اینها شمشیر به شما نکشیدن. بماند که اینها زن و بچه پیغمبرند. مگه نفرمود "اِلاَ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربَی".
سید بن طاووس در لهوف نقل میکند. میفرماید که: "دیدم یک مرد کوفی وارد خیمه ما شد. دست انداخت خلخال را از زیر پای من بکشید. دیدم همینجور که دارد میکشد، گریه میکند." خیلی تعبیر عجیبی است. حضرت سکینه میگوید: "بهش گفتم که دیگر گریهات برای چیست؟ تو که داری این کار را میکنی؟ دختر پیغمبر را ازش خلخال بکشید، گریه ندارد؟" "أَ تَتَّصِلُو بِنَا تُسْلِمُونَ بِنَا رَسُولَ اللّهِ." دخترهای پیغمبر را دارند گوشوارهها و جواهراتشان را به غارت میبرند. گفتم: "خب نامرد! تو که میدانی، میدانی ما بچههای پیغمبریم، نکن این کار را." گفت: "من نکنم، یکی دیگر میآید میکند." "نمیتوانم تحمل کنم."
چقدر اوضاع عوض شده. خدا کیا را برده، کیا را آورده. به اینها دلمان خوش است. انشالله امام زمان هم روی ما حساب کند. روی محبت ما حساب کن. یا صاحب الزمان. به خدا ما دیگر گوشواره جد شما را، مردم کوفه حساب کردند آنها. آنجوری درآمده. فکر میکرد کمکش میکند. گوشواره زن و بچهاش را. آقا ایشالا ثابت کرده باشیم بهت ما گوشواره نمیکشیم. ما گوشواره هدیه میدهیم.
ببین چه میکنند این زن و بچه. در این فشار اقتصادی. در این گرانی. پساندازهایشان، ذخیرههایشان. با چه عشقی تقدیم میکنند. آقا جان فدات بشوم. قول میدهیم به هیچ خیمهای حمله نکنیم. هر خیمهای هم احساس کنیم کسی بهش نگاه بدی [کند]، جانمان را فدا میکنیم. پنج دیگه نمیگذاریم صدای تو بلند بشود. "هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُ آلَ مُحَمَّدٍ." کی پیدا نمیشود از این حرم پیغمبر دفاع کند. مسلمان. بین شما یک مسلمان پیدا نمیشود.
"لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون."
خدایا، به آبروی اهل بیت، به آبروی اباعبدالله، در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. ارواح علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوق مُلتَمِسینِ عشا از سفره با برکت اهل بیت متنعم بفرما. ما را آن قبیله نشان شده، کمککننده به امام زمان، آن ایرانیهایی که در سنت استبداد، استدلال را برای اینها رقم زدی، ما را آن قبیله قرار بده. نابودی اسرائیل به دست ما محقق بفرما. به همین زودی زود. نتانیاهو و بقیه این جنایتکاران اسرائیل و سران اسرائیل و آمریکا نابودیشان را جلوی چشم ما محقق بفرما. رهبر عزیزمون را تا صبح ظهور امام زمان در حفظ و نصرت و تأییدات خود قرار بده. بیماران اسلام را به فضل و کرم و شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان را به فضل و کرمت برآورده بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هر چه نگفتیم و صلاح ما بود برای ما رقم بزن. بن نبی و آله. رحم الله من قرا الفاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...