جلسه ششم : ارتداد و استبدال؛ سنت تغییر اقوام در قرآن و تاریخ
این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* سفیانی؛ مزدوری صلیب به گردن و بیاعتقاد به اسلام! [05:25]
* پیشگویی یا خیالپردازی؟ درسی از اعتماد به "حدسها" [06:20]
* توجه به سنتهای الهی؛ نجات از توهمات پیشگویی و خواببینی! [09:30]
* خراسانی در روایات؛ نه لزوماً سید، نه لزوماً عالم [10:50]
* دو جبهه، یک تقابل؛ حزبالله پیروز نهایی در منطق قرآن [13:05]
* نتانیاهو و ترامپ؛ دو چهره در مسیر صهیونیسم منجیگرا [15:15]
* روایت امیرالمومنین از هلاکوخان مغول؛ چطور کلام امام از خونریزی جلوگیری کرد [17:25]
* حتی خاندان و خویشاوندی کنار میرود؛ ایمان حزبالله تنها در راه خداست [20:10]
* بیماری قلبیِ محبت به کفار؛ خطری بزرگتر از همه گناهان [21:40]
* منافقین؛ مدعیان پیروزی و شماتتگران شکست [27:45]
* نفاق در پوشش "وفاق"؛ وقتی سابقه نفاق، پله ترقی میشود [37:15]
* از گوشواره تا نان شب؛ روایت ایثار مردم برای کمک به نیازمندان غزه و لبنان [40:30]
* دشمنی میان مومنان؛ فاجعهای که راه ظهور را سد میکند [48:20]
* نگاه اهلبیت به لغزش مومنان؛ مومنان گناهکار را سرزنش نکن، خداوند خود پاکشان میکند! [55:50]
* محکوم کردن بیحجابی، نه بیحجاب؛ راه امام صادق در اصلاح جامعه [01:00:20]
* بزم محبت امام صادق؛ وقتی امام صادق دست عاشق خطاکار را میگیرد [01:11:30]
* اوج مظلومیت حضرت زهرا؛ صدای گریهای که هیچکس را به رحم نیاورد [01:20:55]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد
(اللهم صل علی محمد و آل محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین)
رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که محضر عزیزان داشتیم در مورد نقش ایرانیان بود در وقایع قبل از ظهور. دو نکته را قبل از ورود به بحث عرض بکنم، به عنوان هم تذکر باشد و هم نکته تکمیلی.
مطلب اول این است که ما از اولی که این مباحث شروع شد، در مورد سفیانی نکاتی را گفتیم و وعده کردیم در واقع که در مورد سفیانی صحبت بکنیم. و این مسأله عقب افتاد؛ هم در بخشهایی که در مشهد مطرح شد و هم این بخشهایی که اینجا خدمت شما عرض میشود. آنجا هم دوستان گلهمند بودند که «منتظریم، پس کی این بحث سفیانی شروع میشه؟». آنجا هم گفتیم که "دو سه جلسه صحبت میکنیم به سفیانی میرسیم"؛ تقریباً ۲۰ جلسه صحبت شد به سفیانی نرسید! اینجا هم گفتیم "مختصری صحبت میکنیم به سفیانی میرسیم"؛ اینجا هم فعلاً چندین جلسه آمدیم و خبری از سفیانی نیست.
دوستان گله کردند؛ هم حضوری گله کردند و هم مجازی که «آقا ما را در خُماری گذاشتی!». محبت دوستان یعنی ما منتظریم، پس چی شد؟ حالا چند نکته هست اینجا در مورد سفیانی که چرا هنوز به آن نمیرسیم. یک نکته این است که اولاً بحث سفیانی مقدماتی میخواهد که فعلاً داریم آن مقدمات را با هم مرور میکنیم. یکی از آن مقدمات جدی، شناخت جریان ارتداد است؛ جریان ارتدادی که خصوصاً قبل از ظهور با آن مواجهیم و سفیانی در واقع فرمانروای جریان ارتداد عربی است. و باید بدانیم این جریان دقیقاً کیها و چی هستند؛ در کشورهای عربی در منطقه با این آشنا باشیم، هم بین خودمان، داخل خودمان هم کیها هستند و چهکار میکنند. پس اینهایی که داریم میگوییم خیلی دور از آن فضای سفیانی عملاً نیست و در جلسات قبل هم نکاتی تازه در مورد خود سفیانی هم مانند داستان قرقی سیاه و اینها هم اشارهای شد. مختصر؛ پس یکی اینکه ما بحثمان خیلی فاصله هم ندارد از سفیانی و کاملاً اتفاقاً مرتبط با بحث سفیانی است.
نکته بعدی این است که بنده حقیقتاً نسبت به بحث سفیانی پرهیز دارم. یکی از دلایلش این است که داستان سفیانی داستان خیلی تلخی است، داستان خیلی سختی است و طرح آن به نظر بنده میرسد که اگر از این طرف، مقدماتی مطرح نشود که باعث امید شود، واقعاً باعث ترس و دلهره و اضطراب و یأس حتی ممکن است بشود. چون داستان سفیانی، فتنهای بسیار گسترده و ترسناک و وحشتناک است. مرحوم آیت الله العظمی (رحمت الله علیه) طبق نقل آقازادهشان فرمودند که این اواخر گاهی دست روی دست میمالید پدرم و میفرمود که «تمام این مسائلی که در مورد ظهور، مقدماتش و علائمش گفته شده احتمال دارد جابجا بشود؛ ولی در مورد سفیانی آنی که از روایات فهمیده میشود این است که این حتمی است، رخ خواهد داد». بعد ایشان با ناراحتی و حالت غمناکی میفرمودند که «با سفیانی چه کنیم؟».
داستان سفیانی داستان تلخی است، لذا خیلی عجله هم نداشته باشیم برای اینکه به این بحثهای تلخ برسیم. بگذارید فعلاً کمی امیدمان زنده بشود با طرح این بحث که اینور قضیه چه خواهد شد و پیروزیهایی که رقم خواهد خورد، خصوصاً به واسطه ایرانیها، مرور بکنیم و انگیزه پیدا بکنیم بعد برسیم حالا به داستان سفیانی. ضمن اینکه داستان سفیانی هم حالا آنچنانی هم که اصلاً فکر کنیم که الان بنشینیم در مورد سفیانی فکر بکنیم که این چه خواهد کرد و مشکلی از الان ما حل بشود، اینطور نیست. چون سفیانی خودش دستنشانده است طبق روایات و خودش مزدور غرب است، مزدور یهود و نصاراست و به تعبیر روایت، صلیب به گردن دارد که این صلیب احتمالاً حکایت از همین کراوات میکند چون کراوات هم صلیب است برعکس و شاید منظور این است که این کراواتی است. برخی میگفتند نه واقعاً صلیب به گردناش است، اعتقادی هم ندارد اصلاً به اسلام و اینها. غرض اینکه حالا داستان سفیانی آنچنان دخل به شرایط امروز ما هم ندارد. این نکته اولی بود که میخواستم عرض بکنم.
نکته دوم این است که یکی از نگرانیهای دیگری که در این بحث مطرح است و گاهی هم نشانههایی میبیند آدم که نگرانی را تقویت میکند، این است که باب پیشگویی باز میشود؛ باب پیشگوییای که متأسفانه باز است. گاهی از مطالب خود ما هم میبینیم اینور آنور استفاده میشود برای پیشگویی. ما پیشگویی نمیکنیم، ما پیشگو نیستیم، این حرفها هم پیشگویی نیست. این نکته را باید به آن دقت داشت. پیشگویی چیز خطرناکی است؛ اینکه ما شروع کنیم تطبیق دادن که «اینی که میگه آن است، آنی که میگه این است»، این چیز بسیار خطرناکی است. این توهمات و تطبیقات اگر بابش باز بشود، دیگر نمیشود کاریاش کرد.
ما مستعد این داستانها هستیم. جوانی چند وقت پیش در تلگرام پیشگوییهایی کرده بود، چند تایش هم درست درآمده بود. حالا مثلاً در مورد ریاست جمهوری آقای رئیسی و اینها خیلی خوب چند سال قبل گفته بود. خیلی موج ایجاد کرد و استقبال شدیدی از آن شد و بعد آمده بود فیلمی تازگی منتشر کرده بود که «آیا اعتماد به نفس و بادی در کله و دماغ و همه چیز!». «دیدی اینهایی که گفتم شد؟ بعدش هم این میشود؛ جهان آینده میافتد دست چین». و من آنجا به دوستان گفتم «بابا بنده خدا دارد چی میگوید این؟ این بنده خدا چین چهکاره است؟». بعد دیدید اینهایی که گفتم، گفته بود در آمریکا شهید رئیسی رأی میآورد و اینطور میشود. غمسوز شد، هرچه گفته بود پوکید.
بعد دوستان میگفتند «فلان دانشگاه مهم کشور که اسم نمیبرم، بچههای ما بر اساس پیشگوییهای ایشان اصلاً برنامههای امسالشان را بسته بودند. اینی که گفته دو ماه بعد این میشود، سه ماه بعد آن میشود؛ واحد درسیشان را این شکلی برداشته بودند، برنامههای سیاسی و فرهنگی بر اساس این بسته شده بود». خطرناک است، فاجعه است. اینی که حالا مثلاً اینها بیایند «این طور میشود، شش ماه دیگر آن طور میشود، امسال فلان میشود». گاهی از حرفهای ما هم یک همچین استفادههایی بعضیها میکنند که «این گفته بین جمادی و رجب آن طور میشود». این جمادی و رجب را نگفتیم؛ گفتیم آقا بعضی روایات حاکی از این است که بین جمادی و رجب این اتفاق میافتد. «امید است امسال باشد»، حالا ممکن است ۶۰۰ سال بعد باشد. لذا چون بعضی ذهنها آماده است، آدم تا یک کلمه میگوید «بین جمادی و رجب»، میگویند... یکی میگفت که: «صحبتهای تو؛ فلانی گفته من کارم را ول میکنم. فلانی گفته امسال بین جمادی و رجب دیگر کار تمام است و طرف شغلش را مثلاً دارد به خاطر حرف تو».
دوستی به ما گفت که: «از فضلا، گفتش که یک کسی به من گفته بر اساس حرف فلانی من دیگر مثلاً شغلم را ول میکنم چون این گفته بین جمادی و رجب کار تمام است». باب توهمات، آدم احساس خطر میکند. کمی اینها که این واکنشها را آدم میبیند، کمی همینطور دست خودش را میکشد اینجور وقتها که مثل اینکه نباید خیلی از این مطالب را مطرح کرد که ذهنیتهایی مطرح میشود.
راهحلش چیست؟ راهحلش این است که ما باید برگردیم به قواعد و سنتها. این مهم است؛ فهم از قوانین خدای متعال داشته باشیم، فهم از قواعد داشته باشیم. آن وقت اتفاقاً مسائل را بهتر هم تحلیل خواهیم کرد. دچار این پیشگوییها و توهمات هم نمیشویم که فلانی فلان خواب را دیده، فلانی این را گفته. در این کانالها هم که همینجور مطالب این شکلی میآید و هر کی یک خوابی دیده و هر کی هم آقا و جونی دارد و جایی که آقا و جونشان فرمودند «سه ماه دیگر کار تمام است» و «دو ماه دیگر تمام است» و «احترام» که آمد!
این یک چیزهایی گاهی ما در فضای مجازی میخوانیم خندهام میگیرد. یک کانالی دارد کار میکند که «این ترامپ سفیانی است. چون در روایت دارد پرچمش سرخ است اینها هم فیلها و الاغها؛ دیگر دموکرات و لیبرالِ پرس، جمهوریخواه و دموکرات، جمهوریخواه. اینها پرچمشان قرمز است.» بعد میگوید «چون در روایت دارد که سفیانی پرچمش قرمز است، مال اینها هم قرمز است، پس این سفیانی است.» میبینید در این تطبیقات عجیب و غریب، باب بافتن باز است دیگر! بعد یک توهماتی ایجاد میشود و بعد هم رخ نمیدهد و مردم نسبت به اصل قضیه شک میکنند، کمکم اصلاً سردی میآورد.
یا مثلاً فرض بفرمایید در مورد خراسانی. خراسانی تعبیری که حالا گاهی بنده هم بهکار بردم که بعد اصلاح بکنم، ما در روایت تعبیر "سید خراسانی" نداریم، تعبیر "خراسانی" داریم. کتاب "دانشنامه امام زمان" تذکر میدهد که "سید خراسانی" نداریم. خراسانی اصلاً ممکن است سید نباشد، اصلاً ممکن است عالم نباشد. یک جوری بعضیها بستند که اگر خدای نکرده یک اتفاقی برای بعضی شخصیتهای ما رخ بدهد، اصلاً کلاً دیگر از همه چی!
کسی تازگی آمد برای ما یک ربع داشت صحبت میکرد که «این یمانی، سید حسن نصرالله است.» با یک اعتماد به نفس، یک انرژیای آدم در وجود خودش حک میکند بعضی همیشه با اعتماد به نفس. خب اینها مشکلات این داستان است. یعنی در مورد آخر الزمان و ظهور، بعضی مباحث که مطرح میشود، سریع بعضیها میروند سمت تطبیق. یکی پیام داده بود که: «چرا فلانی ابا دارد؛ ما را چرا ابا داری از اینکه بگویی سفیانی کیست؟ سفیانی عبدالله اردن است. محکم بگو، نترس. عبدالله سفیانی است.»
عبدالله سفیانی؟ گفتم: «بابا سفیانی در روایت آمده که نه مکه را در عمرش دیده، نه مدینه را. این بنده خدا تازگی مکه بود.» اینها تطبیقات الکی دادن است. یکم یک قطعه هم که به هم بخورد همه چی میریزد به هم. اصلاً کار علمی نیست این مدل کار کردن.
قواره داستان را باید فهم کرد که داستان چیست. اتفاقاً منطق قرآن در این زمینه اعجابانگیز است. منطق قرآن چیست؟ منطق قرآن این است که ما دو تا جریان داریم: یک جریان حزبالله، یک جریان حزب شیطان. اینها با همدیگر تقابل دارند، درگیری دارند. بعد هر کدام از اینها را معرفی میکند. پیروزی آخرش مال حزبالله است، این در آن بحثی نیست. حزبالله هم الغالبون. اینها پیروزند، اینها برندهاند. ویژگیهایشان چیست؟ نه اینکه این عنوان وقتی روی گروه آمد، تمام است. همین که اینها مثلاً فلان لشکرند، اسمشان حزبالله است، اینها بسیجیاند، اینها پاسدارند، اینها از مشرقزمین. تمام شد؟ نه بابا ویژگیهایی دارد. تا آن ویژگیها هست، مورد عنایتاند، پیروزند. آن ویژگیها که افول بکند، سست بشود، میبازند، شکست میخورند، خودشان مبتلا به ارتداد میشوند، مبتلا به استبداد میشوند، اصلاً خدا اینها را ورمیدارد میبرد، یک نسل دیگر میآورد. «جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی، دیگر تمام است. اینها پرچمیاند که دیگر در هر حالتی الا و لابد به ظهور میرسد.» نه بابا قاعده دارد.
درست عمل نکنند، دچار ارتداد بشوند، شل بشوند، کوتاه بیایند در یک سری مسائل اصلی، خدا اینها را هم ورمیدارد. اینها را باید الان کشف کرد داستانش چیست. مقدمه بحثمان بود برای اینکه اهمیت بحث از این زاویه فهمیده بشود که اینها اتفاقاً مهم است. بله، بعضی دوستان گفتند: «آقا اولهای بحث خیلی شتاب زیاد بود، همینجور پشت هم مطلب میگفتیم. اینجاها که رسیدیم مطلب انگار آب رفته.» نه، آب نرفته. بنده اتفاقاً حجم مطلبی که الان دارم از حجم مطلبی که آن فصل اول بحث داشتیم دو برابر بیشتر است، حجم مطالعه بحثم بلکه چند برابر آن. چون آنجا هر شب بحث میکردیم، الان هفتهای یک بار است. ۸ ساعت وقت برای مطالعه داشتیم، الان تمام این هفته درگیر این بحثیم. حجم فیشهایی که بنده اینجا الان دارم به شما نشان بدهم تعجب میکنید که چقدر فیش فقط اینجا همراه بنده است.
تعمداً وارد بحث نمیشوم در یک سری مباحث را. اینکه سرعت کمی کم شده روی سری بحثها ماندیم بخاطر اهمیت بحث، گل بحثی که تا به حال مطرح کردیم در دو فصل اول و الان که فصل سوماش است همین نکته است. رسیدیم به گل ماجرا، به اصل داستان رسیدیم که حالا چهکار باید کرد. آنها یهودیها بودند، داستانشان از ابتدا این بود. دنبال منجیاند، آمدند اینجا حکومت تشکیل دادند، «ماشیح» ظهور بکند. الان هم که اصلاً قضیه کامل نسبت به ترامپ و اینها منجیگرایانه است.
ترامپ را برای این خیلی دوستش دارند به خاطر اینکه ترامپ به شدت معتقد به این منجی صهیونیستها است. کاملاً رویکردش منجیگرایانه است. جزو آن انجیلیستهای به قول ماها «زق آمریکایی»، مسیحیت صهیونیستی و طیف ترامپ هم این شکلیاند. واسه همین صهیونیستها اینقدر خوشحالند و کاملاً فضا دارد به نحوی میشود همین تغییراتی که نتانیاهو در کابینه ایجاد کرد. خود نتانیاهو که جزو آن افراد به شدت معتقد به آن فضای منجیگرایانه صهیونیستی است.
به دنبال اینکه از این فضاها آن اتفاقات قبل از ماشیح را رقم بزند. یک استاد خاخامی دارد خیلی به او وابسته است. خیلی سال پیش فیلمش موجود است. دست نتانیاهو را میگیرد، میگوید: «تمام تلاشت را بکن که تو ظهور ماشیح را محقق بکنی.» نتانیاهو میگوید: «همه کارم را میکنم.» اینها نگاهشان این است. این هم که تغییرات در کابینه ایجاد میکند برای این است که همه یک دست بشوند، همه با این رویکرد باشند، سفت بیایند وسط برای اینکه بروند به سمت آن ظهور منجیشان که حالا ماشیح خودشان باشد. داستان اینها الان قضیهاش این است.
خب حالا نگاه اینها چیست؟ ما چهکار باید بکنیم؟ یا مثلاً این اتفاقات میافتد. خب اینکه «چه میشود» که مهم نیستش؛ «چه باید کرد» مهم است. چون خیلی وقتها «چه میشود»ش محصول این «چه باید کرد» است.
حتی خیلی وقتها پیشگویی آن شکلی است. بعضی وقتها اهل بیت پیشگویی کردند به خاطر اینکه خود این پیشگویی اگر به ما برسد، انگیزه میشود برای انجام افعالی. روایتی حالا بنده هم آوردم ولی وقت چون نیست نخواندمش؛ در داستان هلاکوخان که اینها وقتی که حمله کردند مغولها، بعضی از علمای بزرگ ما روایتی از امیرالمومنین (علیه السلام) را بردند برای هلاکوخان. خبر غیبی بود. «زمانی که مغولها میآیند و آن رئیسشان چه شکلی است، قیافهشان چه شکلی است، صدایشان چه شکلی است» که کامل تطبیق پیدا میکرد برای هلاکو. اینها خواندند برایش که «امیرالمومنین فرموده این به شما رحم میکند، قتل عام نکرد مردم نجف را، روایت امیرالمومنین را که برای هلاکوخان خواندند». یعنی میخواهم بگویم امیرالمومنین تدبیرشان اتفاقاً همین بوده بگویند که بعدها بخوانند که با همین نقل، جلوی فتنه گرفته بشود.
یک کتاب تازگی چاپ شده است، چند روز است چاپ شده است، از مرحوم آقای کورانی که "عصر ظهور" نوشته بودند. در مورد یمنیهاست. کتاب خیلی قشنگی هم هست. سه چهار روز پیش بنده خریدم، کتاب داغ داغ بود. آخر کتاب مطلبی دارد، برایم جالب بود که این جنبش حوثیهای یمن که اینقدر با قدرت شکل گرفت، اینها متأثر از کتاب "عصر ظهور" در مورد نقش یمنیها در مورد ظهور.
ما گفتیم اعلام هم کردند که ما این روایتی که خواندیم انرژی گرفتیم، این طور مستحکم شدیم. خود این روایات گاهی اثر دارد که وقتی میشنوند انرژی میگیرند، این مهم است. یعنی اینها را نگفتند که ما فقط بشنویم که چه باید کرد با یک انگیزه و دلگرمی بیاییم وسط. آن «چه باید کرد»ش مهم است.
پس دو گروه با همدیگر درگیرند: حزبالله و حزب الشیطان. حزب الشیطان کیاناند؟ یهود و نصارا، یا به تعبیری، کفار، منافقین و بیماردلان. اینها حزب شیطاناند. حزبالله کیاناند؟ خیلی قشنگ است. حزب الشیطان را معرفی میکند، میگوید: حزبالله هم آنهاییاند که به اینها هیچ علاقهای ندارند. از روی حزب الشیطان، حزبالله را معرفی میکند.
آیه را شروع به خواندن کنم. در سوره مبارکه مجادله، آیه ۲۲: «لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یُوادّونَ مَن حادّ الله و رسوله». «پیدا نمیکنی قومی را که ایمان داشته باشند به خدا و قیامت، مودت داشته باشند نسبت به کسی که با خدا و پیغمبر دشمنی میکند». پس نمیآید بگوید آقا حزبالله اهل نماز و روزه و حج است، آدم خوب و باصفا. ویژگیهایشان هم فهمیده میشود که حالا عرض میکنم ان شاء الله ولی اینجا در سوره مبارکه مجادله، اول حزب الشیطان را که معرفی میکند، بعدش میآید میگوید: «حالا حزبالله کیاناند؟ آنهایی که اینها را دوست ندارند.» حزب الشیطان را دوست ندارند، اینها میشوند حزبالله.
محبت ندارند به آن کسی که دشمن خدا و پیغمبر است. «ولو کانوا آباءهم» محبت ندارند به اینها حتی اگر آنها پدر اینها باشند. «أو أبناءهم» فرزندانشان باشند. «أو إخوانهم» برادرانشان باشند. «أو عشیرتهم» خانوادهشان باشند. «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان» اینها ایمان در دلشان تثبیت شده، ایمانشان سفت است، مهر خورده. «و أیدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها» خدا روح الایمان به اینها داده و با روح الایمان تأییدشان کرده و بهشت هم میروند، «خالدین فیها» جاودانهاند. «رضی الله عنهم و رضوا عنه» خدا از اینها راضی است، اینها هم از خدا راضیاند. «اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون.» اینها حزباللهاند. نتیجه هم مال این دنیا و آخرت است.
علامه طباطبایی میفرمایند که تعبیر قشنگی دارد. میخواهم عین عبارت ایشان، حیفم میآید عبارت علامه خوانده نشود؛ مرد بزرگ کشیده، واقعاً عجیب، فوقالعاده است. سالگردشان هم نزدیک است، ان شاء الله روحشان شاد باشد. میفرمایند که «ایمان صادق به خدا و روز قیامت لا يجامع مودّة أهل الإيمان». ایمان صادق جور درنمیآید با محبت با کسی که دارد دشمنی میکند. نمیشود دشمن را دوست داشت.
آمده شبکه (ام بی سی، چی بود؟ فاکس نیوز یادم نیست) ایام انتخابات آمریکا در این خیابانهای تجریش مصاحبه گرفته، فیلم زبان اصلیاش را دارم؛ از مردم مصاحبه میگیرد که مثلاً «دوست داری هریس رأی بیاورد یا ترامپ؟». بعضی ایرانیان، یعنی با ایرانی صحبت کرده که انگلیسی میفهمیدند (جوابهای دیگر هم بوده البته، ولی چند تایش را منتشر کرده دیگر، قطعاً رو غرض بوده) دردناک است! از شهروند معمولی دارد سوال میکند، میگوید: «ترامپ! من ترامپ را دوست دارم. ترامپ به درد مردم آمریکا میخورد. ترامپ برای مردم...». به تو چه ترامپ اگر برای مردم آمریکا خوب است؟ ترامپ را دوست داری؟ میگوید: «من ترامپ را دوست دارم چون ترامپ به درد مردم آمریکا میخورد.» یعنی چی الان در واقع؟ معناش چیست؟ «مردم آمریکا»، شما خود مردم آمریکا اینقدر اعتقاد ندارند به این چیزی که الان تو اینقدر سفت داری میگویی. از خودشان بپرسی اینها فاجعه است.
برای چه؟ ای کاش ترامپ! برای چه خوشت میآید؟ برای چه دوست داری؟ بچهی یک جنایتکار کثیف و وقیح و فاسدی که در خود آمریکا اعتبار ندارد. خوشت میآید؟ اینها فاجعه است، اینها سرطان است، اینها بیماری قلبی است. اینها از هر بیماری اخلاقی و رفتاری ظاهری دیگری بدتر است. بارها این را عرض کردهام: از بسیاری از گناههایی که ما به شدت بدمان میآید، محبت به کفار و دشمن بدتر است. از همجنسبازی بدتر است، از زنا بدتر است، از شرابخوری بدتر است. آن بیماری رفتاری است، این بیماری اخلاقی است، این بیماری قلبی است. این از دایره ایمان خارجت میکند.
قبیح نیست! فرمود: «پیدا نمیکنی کسی که با دشمن ما محبت داشته باشد، با دشمن خدا و پیغمبر». بعد میگوید که علائم، میفرماید که «میبرد در اسباب محبت شدیدترین آنها را اسم میآورد که ولو اینها هم باشد، باز هم این علاقه ندارد. ولو بابایش باشد. دیگر آدم دیگر هر کی هر چی باشد بابایش را دوست دارد». ابوت، بنوت، اخوت. بچهاش باشد کافهٌ، آن محبت است، به این محبت حاکم است. بچهاش هم که باشد، دشمن خداست.
بعضی از بزرگان ما که بعضی به خون اینها تشنه، که الان اسم نمیبرم خدا بهشون طول عمر بده که هرچی اینها طول عمر دارند، بیشتر خار چشماند. و بیشتر بعضی وقتی بچهشان فتنهگری کرده بود در دوران و حکمشان حکم اعدام بود، حکم فرزند ایشان. ایشان سه روز روزه نذر گرفته بود که اعدام کنند این بچه را. بعضی بزرگان ما خودشان حکم اعدام بچهشان را نوشتند. ما چند نفر از علما را داریم، فرزندانشان در قضایای سال ۶۰ و اینها جزو منافقین بودند و فتنهگر بودند و بعدها حکمشان اعدام بود و اینها نه تنها ممانعت به خرج ندادند، به شدت از خودشان اشتیاق نشان دادند برای اینکه باید با اینها برخورد بشود، اینها هیچ فرقی با بقیه ندارند.
چند تا از علما که اسم نمیبرم، از باب حفظ احترام خود این بزرگ؛ هرچند که افتخاری است واقعاً. چیزی که از اینها صادر شد، ایمان این را میگویند حزبالله. اینقدر این کششِ تعلق شدیدِ بچهاش است، ولی اینجا که میرسد نه، دیگر کار پدرش است، بچهاش است، برادرش است، خانوادهاش.
ویژگی اصلی حزبالله وقتی این طور بود، اینها غالبند، اینها با هر کی درگیر بشوند پیروزند. این قاعدهاش است. دیگر پیشگویی نمیخواهد که یک کسی بیاید برود با ستارهشناسی و اینها برایت یک چیزی بیندازد بعد بگوید که «آقا تو این جنگ میبرین، تو آن جنگ میبازیم». این قاعدهاش را داشته باش. آنهایی که این شکلی صادقانه میآیند در میدان، هر میدانی بروند پیروزند وقتی این صفا و صدق را دارند، این حال را دارند. حزبالله، روبهرویش کیست؟ حزب شیطان: کفار، منافقین.
آیات جالبی داریم. من چند تا آیه بخوانم بعد یک بحث مهمی میخواهم عرض بکنم. کدام آیه؟ سوره مجادله، آیه ۲۲. مجادله بود این آیه که الان خواندم. یک آیه دیگر هم که داریم، همین سوره مائده که بحثش را شروع کردهایم، همین جاست. که حالا باز ان شاء الله جلوتر بهش میرسیم که ارتداد و استبدال را مطرح میکند، بعد میآید حزبالله را معرفی میکند، میگوید: «اینها حزباللهاند، اینها پیروزند، هم الغالبون.»
آیاتی داریم در قرآن، آیات خیلی جالبی است. من دو تا گروه آیه میخواهم بگویم. یکی دو تا آیه از سوره مبارکه حشر، یکی هم چند تا آیه از سوره مبارکه نساء. اول آیات سوره نساء را بخوانم. خیلی آیات جالبی است. اینها آن شاخصها و خطکشهاییاند که باید با دقت و تمرکز رویش فوکوس کرد به قول امروزیها که دقیقاً ببینیم چهکار باید بکنیم.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (آیات ۱۳۶ تا ۱۴۷). اول بحث ایمان و اینها را مطرح میکند، بعد ایمان، که بعدش هی کفر میآید و هی ایمان و هی اینها را مطرح میکند، بعد میرسد به منافقین: «بَشِّرِ الْمُنافقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أليماً». «به منافقین بگو که پدرشان را درمیآورد.»
منافقین کیاناند؟ تعریف خدا از منافق: «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ». «اینهایی که پیوندشان را به جای اینکه با مؤمنین بزنند، با کافرها میزنند، با آنها جوش میخورند، به آنها بندند و وصلند.» «أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ». «چرا میروند به آنها جوش میخورند؟ از آنها آبرو و عزت و اعتبار میخواهند.» «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً». «عزت که همهاش دست خداست فقط.»
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها». «من در کتاب به شما نازل کردم که اگر جایی بودید، آیات خدا را انکار میکردند یا مسخره میکردند، «فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» دیگر ننشینید آنجا. در پیجی هستید مسخره میکند، دیگر نمانید. در گروهی هستید دست میگیرند، دیگر نمانید. در جلسهای نشستید، آنجا دیگر حق نداری بنشینی.»
بعد خب ما اگر نشستیم چی میشود؟ حالا چهار تا ضدانقلاب مسخره میکنند، یک حرفی دارند میزنند. اگر نشستیم چی میشود؟ «إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ». حرف خداست! این قرآن است، نه پیشگویی است، نه روایت است. قرآن است. اگر تو در آن جلسه نشستی، اینها داشتند مسخره میکردند، دیگر برای من تو با آنها فرقی نداری. «إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ».
ادامه آیه: «إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً». «همینجور که اینجا همه دور هم جمعیم، در جهنم هم همه دور هم جمعتان میکنم.» حرف خداست در قرآن. «ننشین همینجوری جهنم جمعتان میکنم.» اینکه «إنّكم إذن مثلهم» دنبال این هستی که نقدش کنی، پاسخ بدهی، دنبال میشنوی که چی میگوید که جواب بدهیم، یک بحث دیگری است. یک وظیفه است. نشستهای حالا این تازه واکنش خاصی ندارد. بعضی که اصلاً مینشینند که بفهمند چهکار باید بکنند، تحلیلهایشان را از اینها میگیرند. آن دیگر اصلاً معناش چیست خدا میداند. بیتفاوتی. یک وقت گوش میدهی برای اینکه بزنی، آن یک بحث دیگری است. قضیه را به هم نریزیم. دیگر حالا دور هم جمع. واکنش باید نشان بدهی.
«إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ». بعد میفرماید که: «الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ»، «بعد این منافقین اینجوری هم هستند، سرک میکشند ببینم کی شما کارتان تمام میشود.» «یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ»، «این وسطایی که هستید اگردم یک چهار تا زدیم، پیروز شدیم، هر وقت شما پیروز بشوید»، خلاصه منافق این مدلی است که همیشه با برنده است. نگاه میکند کی الان مشتش پر است، زور کی دستش سوار است. بالاخره حزب اللهیها میآیند بالا، من اصلاً خودم موشکها را من تولید کردم. بزنید، میگویند: «إِنّا کُنّا مَعَکُمْ». «ما هم با شما بودیم.» «وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ»، «آنها بزنند. یک روز هم کافر جلو بیفتد، دشمن بزند، «قالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؟» اینقدر نگفتم این مؤمنها را گوشت جلوی آتش نکنید؟ مردم را به باد ندهید؟ مردم را وجهالمصالحه دعواهای خطی نکنید؟ مردم را بیچاره نکنید؟» هی شروع میکند شماتت. کوبیدن در سر شما. ویژگی منافق.
«فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ». «خدا قیامت حکم خواهد کرد.» «وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً». «آخرش هم ولی من نمیگذارم هیچ وقت مؤمنها به کافر سوار باشند، پیروز باشند.»
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ»، «منافقین با خدا خدعه میکنند، میخواهند خدا را سر کار بگذارند.» «وَ هُوَ خادِعُهُمْ». «خدا اینها را سر کار گذاشته.»
بحث احوالات عبادی و اینهاشان که اینها ندارند. حال و حس معنوی هم ندارند. نماز، نماز هم حس و حال ندارد. زورکی هم یک نمازی میخوانند. «وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً». مال ذکر و توجه و دعا و اینها هم نیستند اصلاً. «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ»، «این وسط هم یکم با آن ها، یکم با اینها، هی میروند و میآیند.» احساس میکنی از شماست، دوباره هی میرود میآید. مزبزبین. «لاَ إِلَی هَئُلاَءِ وَ لاَ إِلَی هَئُلاَءِ». نه با اینهاست، نه با آن ها.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً». «با شما حجت میکنم، یک وقت دل ندهید به کافرها به جای مؤمنان.»
نشان میدهد که منافق از بیخ منافق نبوده. از اول منافق متولد نشده. آدم خورد خورد، ولو ایمان سفت و قرص و محکم داشته باشد، به سمت نفاق کشیده میشود. همه از مادر نفاق و منافق متولد نمیشوند. آرام آرام دلش میرود. در جوانی ممکن است خیلی پرزور و پرهیجان هم صحبت میکرد. آرام آرام دیگر سن و سال میرود بالا و این دلبستگیها و تعلقات به دنیا و بعضی از ماها.
خانممان را رسیدیم، ما خیلی چیز ترسناک و عجیبی است. ازدواج که میخواهیم بکنیم خب میرویم کامل چک میکنیم. زن خوب مثلاً، همسر انقلابی حزباللهی اینها، به هر حال آن هم حزباللهی، ما هم حزباللهی و دوتایی با همدیگر به هر حال میزنیم.
بچه کم کم توی جامعه رشد میکند. بچهمان که دیگر خودم انتخاب نکردم که، دیگر همسرم که نبوده، بچهام است. این خورد خورد توی جامعه و دانشگاه میرود و میآید و رنگ میگیرد و حال و هوایش عوض میشود. کم کم میآید بالا و منم باباشم. و کمی که حرف میزنی احساس میکنم که این چیزهایی که دارد میگوید این باسواد است، توی جامعه است، توی مردم است. اینها چه حرفهای خوبیست! هی شروع میکند زدن پایههای آن چیزهایی که تا حالا ما مسلم میدانستیم. آرام آرام باورمان میشود که نه راست میگوید، راست میگوید. این هم راست میگوید ها! «جهنم»، زبیر از ما. دو تا بچهاش بزرگ شد. عبیدالله، این شکلی است. آرام آرام ما متأثر میشویم. خیلی اولش حزباللهی و سفت و محکم. کم، کم، کم. بچهها میروند و حال و هواهایی دارند، گرایشهایی دارند، انحرافاتی دارند. با خودشان میبرند.
یکی از آن نقطهها، همه این شکلی نیست که از اول منافق باشند. بعضی کشیده میشوند به سمت نفاق. واسه همین میگوید که حواست را جمع کن، دل به خوشی نداده باشی. سمت اینها کشیده نشوی. «أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْكُمْ سُلْطَاناً مُبِینًا». نمیخواهی که من با مشت آهنین با تو رفتار کنم. «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ». «منافقین ته جهنماند.» «وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً». «کسی هم به دادشان نمیرسدها!» «إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا». «منافقین هم البته راه برایشان باز است. اگر میخواهند بیایند، توبه باید بکنند و اصلاح بکنند.» وارد بحثهای سیاسی بشوم، راه برای اینها هم باز است. باید توبه کنند و اصلاح کنند. مثال دیگر نخواهیم دیگر! خودتان الحمدلله همه اهل فهمید. الا اخبار و اطلاعات. «وَ اِعْتَصَمُوا بِاللهِ» بیایند فقط دیگر بچسبند به خدا. «وَ اَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ». دینشان هم برای خدا خالص کنند. «فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ».
علامه طباطبایی میفرماید: «بازم نمیگوید اینها، اینها دیگر از این به بعد جزو مومنیناند». «معَ الْمُؤْمِنِینَ». از این به بعد اشکالی ندارد اینها را هم کنار خودتان حساب کنید. «مَعَ الْمُؤْمِنِینَ». همه این کارها که کردند یعنی بازم باید یک قدری، یک پله اینها را بیاورید پایینتر. کسی که سابقه نفاق دارد را و یکی میگفت که «همین دختر دانشگاه آن تحقیقاتم احتمالاً داشتم به اینجاها رسیدم، مسئولیتهای خوب نصیبت میشود». اسمش هم «وفاق» و اینکه به هر حال اینها را چهکار کنیم؟ [میخواهیم] بیندازیمشان در دریا؟ نه! در دریا ننداز! بالا بالام نبر! تازه توبه و اصلاح و اینها کردند، گفتند: «غلط کردیم» و واقعاً هم نشان دادند در رفتار. رأی آوردند، میآید در یک اپلیکیشن ایرانی توییت میزند. دیگر اینجا نمیآید. دم انتخابات همه حزباللهی میشوند. ایام رأی مجلس همه یکهو حزبجانم فدای رهبرند!
مثلاً: «سابقه جبهه دارم، من ۲۰ سال قبل تولد انقلابی بودم!» دوباره شروع میشود. ملت را که نباید آن پرنده فرض کرد که زمستانها یادش میرفت چی را کجا گذاشت؟ تازه اگر توبه کرد و اصلاح کرد و اینها، یک پله پایینتر از بقیه مؤمنین: «معَ الْمُؤْمِنِینَ». کار ندهی، یک پله بروند عقب. این سابقه نفاق دارد. «وَ سَوْفَ یُؤْتِی اللهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً». اینها با مؤمنیناند. خدا هم البته به مؤمنین اجر. خدا البته حواسش به مؤمنین هست. به مؤمنان اجر خوب میدهد. «مَا یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ». «چرا خدا شما را عذاب کند اگر شکر کردید و ایمان آوردید؟» «وَ كَانَ اللَّهُ شَاكِراً عَلِیماً».
«خدا که شاکر است. جهنم! خب آدم باشید، خوب باشید، جهنم نمیفرستم، عذابتان نمیکنم».
این یک طرف داستان. یک آیه میخواهم برایتان بخوانم. این هم جالب است. در سوره مبارکه حشر، رسماً سیمکشی میکند خدا. در سوره مبارکه حشر که میدانید سوره حشر جزو سورههای جدی قرآن در مورد یهود است. یکی سوره اسراء که خیلی مهم است؛ آن کسانی که میخواهند در مورد یهود مطالعه کنند سوره اسراء اسم دیگرش بنیاسرائیل است. یکی سوره حشر که خیلی مهم است که از اول تا آخر مرتبط با فضای یهود است. وسطهای سوره مبارکه حشر به آیات خیلی جالبی میرسیم. دو تا گروه میکند: یک گروه مؤمنیناند که یک تعدادشان از مملکتشان آواره شدهاند، بیچاره شدهاند، مهاجرت کردهاند و مؤمنان دیگری به اینها پناه میدهند، جا میدهند. «یحبون من هاجر الیهم» و اینها را دوستشان دارند. با عشق به این مهاجرین جا میدهند، اسکان میدهند، امکانات میدهند. آن ها را هم به خودشان ترجیح میدهند. «ولو کان بهم خصاصة» حتی اگر در ضروریات زندگیشان خودشان لنگ باشند. در مملکت خودمان میبینیم صحنههای بینظیری که مردم از گوشوارهشان میگذرند.
میگوید: «تفضیل میدهم اینها را به خودم. ولو نان شبش است. ولو نیاز دارد». اینها رابطهشان رابطه برادری است با بقیه مؤمنین. بعد دعایشان هم این است: «خدایا در دل ما کینه نگذار نسبت به مؤمنین». این را داشته باشید. این از آن قواعد بسیار مهم است.
این چیزهایی که دعایشان این است که اول: «خدایا این مؤمنینی که برادرانی که قبل از ما بودند، «یا اخواننا الذین سبقونا بالایمان» برادران ما که قبل ما بودند، اینها را ببخش». «در دلمان هم نگذار دل چرکینی و کینه و کدورتی نسبت به مؤمنی بماند.» این شد مؤمنها و داداشهایشان که بقیه مؤمنین باشند.
میآید اینور داستان. این از آن آیات عجیب قرآن است. میبرد در یهودیها و کفار و داداشهایشان که داداشهایشان کی باشند؟ آقایان داداشهایم! آیات ۱۱ و ۱۲: «الم تر الی الذین نافقو». «منافقها را دیدی؟» «یقولون لإخوانهم الذین کفروا من اهل الِکتاب». «یهودیها را میگوید، کافرهای اهل کتاب». منافقها را هم میگوید «داداشهای یهودیها». «اخوانهم». دیدی منافقها به داداشهایشان چی میگفتند؟
این داداشهای یهودیشان میگفتند: «لَئِنْ أُخرِجتُم لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ». «اگر شما را بیرون کنند یا اگر شما خروج کنید، اگر قیام کنید، اگر بخواهید جایی درگیر بشوید، ما پشتتانیم، ما با شما هستیم.» این پیمانهای ابراهیمی و اینهایی که بستند کشورهای بدبخت و توسریخور منطقه ما، حکام ذلیل. آیاتی است که از تو دلش داستان سفیانی در میآید. سفیانی جزو این «اخوانهم الذین کفروا من اهل الِکتاب» است. داداش یهودیهاست. یا پیمان مشترک دارند که «شما بزنید جلو، ما پشتتان هستیم». ناتو مشترک دارند، سپاه مشترک دارند. الان امارات دارد از صهیونیستها دفاع میکند. خیلی عجیب است. سعودی دارد دفاع میکند.
اینها داداشهایشان که پشت پرده گفتند که: «لئن اخرجتم، بزنند بیرون، کنارتانیم. وَ لاَ نُطِيْعُ فِيْكُمْ أَحَداً أَبَداً». «به حرف هیچکس هم دیگر اعتنا نمیکنیم. هر کی به ما بگوید شما را ول کنیم، ولتان نمیکنیم. وَ إِن قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ». «جنگ کنید، کمکتان میکنیم. وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ». «البته خدا میداند اینها دروغ میگویند.» «لاَ یَنْصُرُونَهُمْ». «جنگ هم بشود کمک نمیکنند. وَلَئِن نَصَرُوهُمْ». «بر فرض هم بیایند کمک، بر فرض هم بیایند کمک، توای مؤمن نترسیا. ثُمَّ لَا یُنصَرُونَ». مثل چی میگذارند در میروند. همهشان با همدیگر. کمک هم بهشان نمیشود.
بعد میفرماید که این هم به خاطر این است که اینها از شما میترسند. همهشان هم که با همدیگر جمع بشوند، شما در مقابلشان بایستید، از شما بیشتر از خدا میترسند.
اینها را از شما بیشتر از خدا میترسند چون آدمهای نفهمیاند، ذالک حالیشان نیست. حالا نکتهاش چیست؟ پس منافقین میشوند داداش یهودی. منافقین هم که آقای قبلی سوره نساء فرمود که میخواهند اعتبار پیدا کنند با این کفار و اینها، میروند با آنها میبندند، اینها داداشهای آنهایند. وعده و وعیدهایی میگذارند. خیلیهایش هم البته عمل نمیکنند. ولی به هر حال اگر هم آمدند در جنگ شما نترسید. یک عده در دل شما را خالی نکنند که «اینها همه دور هم جمع شدند با هم».
اینجا بحثی است که حالا از جلسه بعد ان شاء الله بیشتر میپردازیم. اینجا آن جایی است که بیماردلان سوسو میآیند. بیماردلان اول میترسند، بعد سوسههای آقا: «ببین چی شد؟ همه منطقه با اینهاست. نمیخواهی که با اینها درگیر بشوی. بیچاره میشوی. این خودش به تنهایی برای ما بس بود. همه اینها هم پشتش است.» اول خودش میترسد، بعد شروع میکند ترساندن بقیه. اینها بیمار دلند. در حالی که قرآن چی میگوید؟ میگوید: «اتفاقاً آنهایند که از شما میترسند.» اگر یک جماعتی بین شما نباشند که به آنها دل و جرأت، بیماردلان به آنها دل و جرأت میدهند که: «آنها ما را بزنند». میاندازند در جامعه که «یهودیها، نجنگیم با اسرائیل، وارد درگیری نشویم، کاری نکنید ها! وضعیت فلان چیست؟ ترسیدیم.» بریم جلو! ولی اگر شما نترسیدید، همین که میبینند اینجور سفت وایستادید جلو و نمیترسید، آنها در میروند. این قاعدهاش است. این را خدا دارد میفرماید.
این داستان دو طرف است: حزبالله و حزب الشیطان. آنها محکوم به شکستند به خاطر اینکه خدا را ندارند. اصلاً نکتهاش همین است. خدا را. شما خدا را دارید ولی این قاعده دارد؛ اگر بخواهم با شما خوب رفتار کنم، وارد آن بخش اصلی داستان بشوم، بحث را تمامش کنم.
این نکتهای که میخواهم عرض کنم نکته کلیدی این جلسه است. یک چالشی ما امروز داریم که این خیلی نگرانکننده است و مهم است. پس آقا حزبالله محکوم به پیروزی است، اصلاً تمام است. در آن بحثی نیست. ولی یک فرمولی دارد در این آیات سوره مائده که استبداد را فرمود در برابر ارتداد، فرمود: «آنها مرتد میشوند، ورمیدارمشان.» اینها آدمهای حسابیند. خدا را دوست دارند، خدا اینها را دوست دارد.
دو تا ویژگی گذاشت که الان میخواهم اشارهای به آن بکنم، جلسات بعد بیشتر به آن بپردازیم. فرمود اینها دو تا ویژگی دارند: «اذلة علی المؤمنین»، «اعزة علی الکافرین». پیش مؤمنین ذلیلاند، پیش کافرها عزیز. اینها را میآورم. اینها حزباللهاند. اینها این شکلیاند. به همدیگر دل دادند، رفیق پشت هماند. «منم پشت اینم». دو تا ویژگی: با کافر روبهرو، با کافر سفت وایمیسته؛ کنار مؤمن نرم خاکسار.
ما البته در جامعهمان الحمدلله در فرهنگ سیاسی که حالا لااقل بین مؤمنین هست نسبت به دل دادن به کافر و دشمن و اینها حساسیم، سفت هم برخورد میکنیم. کسی که دو کلمه پیش دشمن را خوار کند، خفیف کند، دُم تکان بدهد، الکی، اینها را میزنیم در سرش. ولی ما یک چالش جدی داریم در «اذلة علی المؤمنین». واقعاً اینجا گرفتاریم. تا این درست نشود، آن نصرت نمیآید. مخصوصاً در این انتخابات اخیر چیزهای وحشتناکی رخ داد در این کینههای مؤمنین نسبت به همدیگر، تهمت مؤمنین نسبت به همدیگر، دو دستگیها، به جان هم افتادن، تهمت زدن، درگیر شدن. اینها فاجعه است، اینها ترسناک است.
اگر کسی میخواهد سپاه امام زمان باشد، باید جزو آن لشکر استعدادی باشد. اینها یار اماماند، اینها زمینهساز ظهورند. زمینهساز ظهور کیست؟ کی یار امام زمان است؟ کی به درد امام زمان میخورد؟ اونی که برای مؤمن ذلیل است، برای کافر عزیز.
دایره مؤمنین چه مدلی است؟ دایره مؤمنین وسیع است؛ هرکی که دل داده به اهل بیت و قبول دارد ادبیات سیاسی نظام را قبول دارد، رهبری را قبول دارد، شهدا را دوست دارد ولو در بسیاری از رفتارهای ظاهری میلنگد. شما باید جوری هوایش را داشته باشی و هم آن رفتار ظاهریاش را بخواهی اصلاح کنی و هم به خاطر آن بدی رفتار ظاهریش... خیلی نقطه حساسی است.
حاج قاسم (رضوان الله علیه) در این زمینه فوقالعاده بود. دایره مؤمنین را خوب میشناخت. دایره مؤمن را با همه وسعتش سعی میکرد حفظ کند. بعضی از ماها تیغ بُران دارند، زود از دم تیغ رد میکنیم، پرت میکنیم بیرون. این خطرناک است. این نگاه خارجی است. یکم که با ما جور در نمیآید. گاهی یک کلمه یک چیزی میگوید که آن چیزی که در ذهن ماست، نمیخورد؛ تمام شد. اصلاً بعضی واکنشها را بعضی یک کلمه مثلاً یک چیزی میگویی که به آن چیزی که در ذهنش جور در نمیآید: «تو هم خودت را نشان دادی! فلان فلان شده! تو داری اشتباه میکنی!» این خیلی چیز بدی است.
میخواهم چند تا روایت برایتان بخوانم. روایتهای خیلی جالب. نکته جلسه قبل در مورد شراب و اینها گفتم. چند نفر سؤال کردند که: «آقا این چی میشه؟ الان شما پس از عرقخورها دفاع کردی!» این مطالبی که گفتی. چند تا روایت میخوانم خیلی جالب است. پس شما باید تیز باشی در برابر دشمن. بابات هم که باشد محبت نداشته باش. بچه ات هم که باشد دل بکنی. از این ور باید نرم باشی نسبت به دوست. شرابخوار هم که باشد ولی محبت اهل بیت دارد، علقه دارد، بعد نگهش داری! باید باهاش خوب باشی. شرابخواریاش را تأیید نکنی ولی به خاطر شرابخواری هم طردش نکن.
اینها خیلی مهم است. چالش جدی که امروز در کشور داریم بحث حجاب است. دشمن سرمایهگذاری سنگین کرده در این قضیه که هر کسی پوششاش با پوشش استاندارد جمهوری اسلامی تفاوت دارد بکشد اینور بگوید اینها در طیف ما هستند، اینها ساید ما هستند. با اینها لشکرکشی کند. به هر حال یک جنبه نمود عمومی هم دارد، قدرتنمایی میتواند. هر کی در خیابان آمد یکم روسریش عقب بود، «اینها دشمنان جمهوری اسلامیاند، اینها ضد آخوندند، اینها ضد اسلامند.» بعضی از ماها گاهی میمانیم چهکار باید بکنیم؟ حالا بعضی که اصلاً کلاً بعضی چهشکلی برخورد کردند؟
چند تا روایت، نکاتی از آنها در میآید. اینها دایره وسیع مؤمنین است. شما ترویج بیحجابی نباید بکنید، تأیید بیحجابی هم نباید بکنید. بیحجاب علاقمند به اسلام و اهل بیت اینجور مسائل را هم نباید دفع بکنید. نامش با همدیگر است و خیلی سخت است. این یکی از آن کارهای بسیار سختی است که اگر از عهدهاش بر آمدیم، نشان میدهیم عرضش را داریم که یار امام زمان باشیم. این از آن بخشها است.
دشمنی با کفار از این سختتر است، بیشتر گیر ما هم همینجاست. بهار دشمنی با کفار را میزنیم میرویم. اینجاش سخت است تا کردن با مؤمنی.
چند تا روایت بخوانم برایتان. روایات جالب. یک کتابی داریم به نام «کتاب التمحیص» از مرحوم اسکافی. اسکافی جزو دوستان نواب اربعه امام زمان بوده، شخصیت درجه یکی است در تاریخ شیعه. اسکافی و جناب اسکافی بعضی از نامههای امام زمان از طریق ایشان به ما رسیده، توقیعات حضرت از ایشان به ما رسیده، از علمای معتبر و درجه یک ماست. کتابی دارد به نام «التمحیص» صفحه ۳۹ کتاب به بعد. سه تا روایتش را بنده میخواهم نقل بکنم. روایات جالب خیلی اینها مهم است امروز میشنویم به عنوان وظیفه آخرالزمانی خودمان برای اینکه میخواهیم زمینهساز ظهور باشیم. به این چشمی این را با تو نگاه کنید. در «اَذِلَة عَلَی الْمُؤْمِنِیْن»، در ولایت مؤمنین. این روایت مال اینجاست و نشان میدهد چقدر کار.
میگوید که روایت اول: عمر صاحب صابری میگوید: «آمدم خدمت امام صادق (علیه السلام). گفتم: «إنّی لَاعْرِفُ مَنْ أصحَابِنَا مَنْ یَرْتَکِبُ الْذُّنُوبَ الْمُوبِقَةَ». آقا من گاهی بین شیعهها میبینم گناههای سنگین انجام میدهند». تعبیر را ببینید. یکی از وظایف جدی ما این است که وظیفه آخرالزمانیاش، دو کلمه سادهاش را بخواهم بگویم قبل اینکه روایت را بخواهم بخوانم، این است: شما نباید اجازه بدهید زبانها به عیبجویی و عیبگویی مؤمنین در جامعه باز شود. نباید جرأت کنند راحت مؤمن را لجن مال کنند. الان اینجوری است یا نیست؟ روزنامه را نگاه کنید. سایتها را ببینید. حزباللهیها، بسیجیها، آخوندها، هیئتیها، کی را مسخره نمیکنند؟ کی را دست نمیگیرند؟ کی را نابود نمیکنند؟
بعد شما باید در حمایت از اینها برای اینکه آن ها سوء استفاده نکنند، اولاً خیلی وقتها عیبهای اینها را نگویید که آن ها سوء استفاده نکنند. اگر میبینی آن سوء استفاده میکند، اگر میبینی آن دست روی عیبی از این گذاشته و دارد سوء استفاده میکند، باز بعد از این حمایت کنیم. اینها خیلی خیلی سخت است. این وظیفه فداکاری برای اینکه من یک نفری که خودم بهش اشکال جدی دارم را میخواهم از تو دهن جبهه کفار بکشم بیرون، نگذارم لجن مال کند. کلی مثال دارد، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی. وقت کم است.
چند تا روایت. میگوید به امام صادق گفتم: «آقا گاهی مؤمنین، من میبینم بعضی از اصحابمان گناههای کبیره انجام میدهند، گناههای سنگین انجام میدهند.» تعبیر حضرت را ببینید: «مردم بیدین شدند!» بله! آقا حسن جامع خیلی وضع. میدونی دشمن هم دارد کار میکند. به نظر شما امام صادق چه واکنشی نشان داده؟ نشسته دارد میگوید: «آقا جامعه من خیلی گناه میبینم تو بین شیعیان». فرمود: «یا عمر» اسمش عمر بود. «لاَ تُشَنِّعْ عَلَى أَوْلِیَاءَ اللَّهِ». «پیش من از اولیاء خدا بد نگو. اولیاء خدا را پیش من شنیع نکن». «اولیاء خدا؟ بابا دارم میگویم طرف عرقخور است، زنباز است. هیئت هم میآید! چه خبر است؟ ببین چقدر فلان است! ببین وضع حجاب را! ببین وضع فلان!» و فرمود: «از اولیاء خدا پیش من بد نگو. إِنَّ وَلِیَّنَا» «دوست ما، ولی ما، رفیق ما لَیَرْتَکِبُ الذُّنُوبَ» «گناه میکند، آره». حالا ببین تعابیر چقدر فنی، چقدر دقیق، چقدر اهل بیت! «لَیَرْتَکِبُ الذُّنُوبَ یَسْتَحِقُّ بِهَا مِنَ اللَّهِ الْعَذَابَ». «گناه میکند، خدا هم کتک میزند البته، عذاب هم سر جایش است، چوبش هم میخورد.» مفصل است، همه عربیهایش را نمیخوانم.
«خدا عذابش میکند، گرفتارش میکند». یک بخشی از این گرفتاری به این است که در بدنش گرفتار میشود. دچار بیماری میشود. بیمار میشود ولی خدا پاکش میکند. این یکی. اگر در بدن خوب شد، در بدن مشکل پیدا نکرد، خدا در مالش گرفتارش میکند. [اگر] در مال گرفتار نشد، در بچهاش گرفتارش میکند. [اگر] در بچهاش گرفتار نشد، در خانوادهاش گرفتارش میکند. [اگر] در خانوادهاش گرفتار نشد، خدا همسایه بد بهش میدهد، با آن گرفتارش میکند. عقوبت. [اگر] به آن گرفتار نشد، گرفتاریهای دیگر زندگی را میریزد سرش. «وَ یُشَدِّدُ عَلَیْهِ خُرُوجَ نَفْسِهِ». «آخرش این است که موقع جان دادن بهش فشار میآید». «حَتَّی یَلْقَى اللَّهَ حِینَ یَلْقَى» «تا موقع جان دادن از این دنیا برود که «هوَ عَنْهَا راضٍ».» خدا ازش راضی است. حزبالله «رضی الله عنهم و رضوا عنه».
حزبالله دیگر دشمن را دوست ندارد دیگر. حتی نگفت «ما را دوست دارد». گفت: «دشمن را دوست ندارد». حزبالله «رضی الله عنهم». این گفت: «دیگر از آنها خوشش نمیآید، فاصله گذاشته.» نه چون آنها گفتند. نه چون برای آنها، به نفع آنها میشود. دوست دارم اینجوری تیپش را. شهوتش میکشد، غریزهاش میکشد. گناهی میکند. محبت هم داریم. فرمود: «خدا آخر پاکش میکند». میبرد «قَدْ أَوْجَبَ لَهُ الْجَنَّةَ». «این آخرش میرود بهشت».
روایت بعدی. چند تا روایت خطرناکتر میشود روایات.
روایت دوم: فرات بن احنف میگوید: «من خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم. یک مردی آمد». این را باید هفته پیش اشارهای کردم، میخواهم کاملش را بخوانم که کاملش را کیف کنید. هفته پیش نصفه کیف، کامل نبود.
میگوید: «خدمت امام صادق بودم، یکی از این ملاعین، یکی از این ملعونها آمد. از این دشمنهای اهل بیت. برگشت گفت: «و الله لاسوناً امامنا الشیعه» «به خدا یک چیزی میگویم حال امام صادق را بابت شیعیانش میگیرم.» گفت: «یا اباعبدالله! أَقْبِل إِلَیَّ» «اباعبدالله من را ببین. آقا بنده کار دارم ازت.» دوباره توجه نکردم. برای بار سوم گفت: «آقا کارتان دارم، من را نگاه کن آقا.» فقول: «وَلَنْ تَقُولَ خَیراً». «بگو، میدانم حرف خوب هم نمیزنی، بگو ببینم چی میخواهی بگویی.» گفت که: «إِنَّ شیعتک یشربون النبیذ». «شیعهها نبیذ میخورند.» هفته پیش نبیذ را توضیح دادم. حضرت فرمودند که «آره، پدرم از جابر بن عبدالله خبر داد». یعنی امام باقر، جابر بن عبدالله که بعضی اصحاب پیغمبر بودند نبیذ میخوردند. گفت: «نه آقا، منظورم آن نبیذ نیست، شربت عسل نبیذ. إِنَّمَا أَعْنِی الْمُذْکِرَ الْمُسْکِرَ». اینها حالا دفاع امام صادق را ببین! پاسخ را ببینید! اصلاً دیوانه میکند آدم.
فرمود: «شیعتنا ازکى و اطهر من ان یجری شیطان فی امامهم رسیس». «شیعه ما از آن پاکتر است که نجاست در معدهاش بریزد، برای شیطان راه وا نمیکند.» گناه را بکو، بیاور پایین آقا. بعضی وقتها ما یکجوری از بیحجابها دفاع میکنیم که بیحجابیم! یعنی بعضیها هیچوقت از باحجابها حمایت نمیکنند، هیچوقت ترویج باحجابی نمیکنند، هیچوقت نسبت به بدحجابی و بیحجابی، نسبت به اصل منکرش واکنشی ندارند؛ فقط از بیحجاب دفاع میکنند. خاک بر سرشان کند! اینها مؤمن نیستند، اینها منافقند. مؤمن آن است که طرف باحجابهاست، از اینها حمایت میکند، تأیید میکند. با بیحجابی هم، با استدلال و قوت فکر و اینها برخورد میکند. با بیحجاب، با نرمی و محبت جذبش میکند. مجموعه اینها با همدیگر، اینها میشود ایمان. (نکته بودا که گفتما، خیلی نکته مهمی بود!)
امام صادق شراب را میکوبد، شرابخواری را میکوبد. شرابخوار را دفاع میکند: «شیعه ما از این پاکتر است که اجازه بدهد شیطان نجاست بریزد تو وجودش». (داره که این صورت ملکوتیش ادرار شیطان است. شراب این است!) شراب چیز بیخود و فجیعی است. شراب خیلی چیز عجیب غریبی است. با همه آن کثافتی که در شراب است که فرمود اگر قیمت معروف که یک قطره ازش بریزد توی چاهی بعد با آن چاه چهکار بکنند و اینها، بعد آب بدهند به آن گیاهها و آن گیاهها بیایند ازش گوسفندها بخورند و فلان قدر از این گوسفندها بگذرد باز من از آن گوشت گوسفندها نمیخورم که یک قطره شراب در آن چاه بوده. امیرالمومنین، شراب این است! عین کثافت، عین خباثت است، ادرار شیطان است. ولی این شیعه ماست، حق نداری در موردش پیش من بد بگویی، حق نداری راه بیفتی از شیعه بد بگویید بابت گناهش.
«شیعه ما پاکتر از این است که این کارها را کند.» بعد فرمود: «انفعل ذالک المخزول منهم». «اگر هم بر فرض خدا یک جا ولش کرد، مبتلا به همچین گناهی، رب رئوفی دارد و پیغمبری دارد که برایش استغفار میکند و ولیای دارد که کنار حوض کوثر شفاعتش میکند.» بعد فرمود: «وَ تَکُونُ وَ أَصحَابُکَ بِیَرُّوتَ مَلْحُوفَانا». «تو بدبخت چهکار میکنی که با رفقا در برهوت تک و تنها؟» این صاحب ندارین اینجا.
طرف ساکت شد. یک سکوتی کرد. گفت: «لیس أنی أعنی المسکر، إنما أعنی الخمر.» «منظورم بابا عرق میگویم میخورند اینها.» دیگر سریع گفت: «بابا من دیدم اینها بدترین نوع شراب را میخورند.» پاسخ امام صادق، جانم به فدایش. فرمود: «سَلَبَکَ اللَّهُ لِسَانَکَ». «خدا زبانت را ازت بگیرد.» «ما لک تذبنا فی شیعتنا؟» «چهمرگت است؟ هی میخواهی زبان تو را خدا ازت بگیرد.» امام زمان این جور از شماها دفاع میکند. امام زمان از عرقخورهای شیعه، از هیئتیهای عرقخور دفاع میکند. «نگاهی داریم یا نه؟» خیلی عجیب است ها!
بعد فرمودند که من روایت دارم، پدرم از اجدادم، از پیغمبر، از جبرئیل، از خدای متعال که خدای متعال به پیغمبر فرمود: «من فردوس را، بهشت برین را آماده کردهام برای همه پیغمبرها وایستادهام تو بیایی و علی و شیعیانتان بیایند.» مگر آنهایی که گناه کبیره کردهاند که آنها را انقدر پاکشان میکنم که به شماها ملحق میکنم و همهتان را با هم میبرم در بهشت. بعد حضرت فرمودند که: «فَهَلْ عِنْدَ أَصْحَابِکَ هَذَا؟» «شماها بین اینجور صحابی دارید؟ اینجور مولایی دارین که از این کارها برایتان بکند؟» «فَلَمْ یَعْدُهُ». «پس یا خفه شو یا گمشو.» یا خفه شو یا گمشو. این حمایت امام صادق از شیعیان گناهکار، این ولایت. این آخرش به حزبالله. این اینور داستان. برم هی جلوتر ترسناکتر میشه ها. اینها خوبهاش.
چند تا دیگر هم بخوانم کم کم بحث را تمام کنیم. فرمود که به به به به به به! از جهت سند و اینها دیگر کاملاً معتبر است. در مهمترین کتابهای سندی ما آمده. دیگر در مثلاً کتاب «رجال کشی» آمده است که اصلاً میخواهم ببینم که خود این راویها اعتبارشان چیست. به این کتاب نگاه میکنند.
یک روایت. محمد بن سنان میگوید که: «حوصله کنید، خسته نمیشوید.» این روایت یادگاری امروز و حالا عیدی میلاد حضرت زینب که بعدش هم ان شاء الله روضه فاطمیه را.
محمد بن سنان میگوید که یک تعدادی از اهل کوفه کتاب دادند، نامه دادند به امام صادق. مفضل، همین که توحید مفضل دارد، یک سری رفیق مفیق داشت. حالا مثلاً فرض کنید دفتر نمایندگی ولی فقیه. یک نقدی هم اینجا یک سوزنی هم بزنیم به نمایندگی ولی فقیه. فرض کنید دفتر نمایندگی ولی فقیه در کوفه که جناب مفضل بودند شده و پاتوق. نامه دادند به امام صادق که: «آقا این چه نمایندگی برای کوفه گذاشتی؟ دور و برش کفتربازها و لاتها و عرقخوران هستند.» «یُجَالِسُ الشُّطَّارَ وَ أَصحَابَ الْحَمّامِ وَ قومٌ یَشْرَبُونَ الشِّرَابَ». «این همش با عرقخورها و کبوتربازها و اینها میچرخد، با لاتها و اینها.»
کوفه نامه دادند به امام صادق گله کردند: «نمایندهتان را جمع کنید شما. یک نامهای بهش بنویسید و دستور دهید که دیگر اینها را از خودش دور کند.» امام صادق نامه دادند به مفضل، مهر و موم کردند دادند به اینها. دستور دادند که ببرند مستقیم بدهند به خود مفضل. چند تعدادی از اصحاب درجه یک امام صادق هم آمدند و آن هیئت نمایندگی امام صادق درجه یک آمدند و نوبت دادند به مفضل.
کیها بودند حالا؟ من همیشه این را برایتان میگفتم، چند بار گفتم، اسمها را نیاوردم. آنجا میخواهم اسم بیاورم. کیها بودند؟ زراره، عبدالله بن بکیر، محمد بن مسلم، ابوبصیر، حجر بن زائده. دیگر هر جی درجه شیعه امام صادق، اصحاب امام صادق بود. آمد. نامه را آوردند تحویل دادند. نامه را وا کرد مفضل. حالا حضرت نامه دادهاند. اینها گفتند که «آقا این دور و برش عرقخوران است! حضرت نامه دادهاند!» همه منتظرند که مثلاً «بسم الله الرحمن الرحیم. آقای مفضل، این چه غلطهایی است غلطهایی است به اسم ما میکنید؟ پایگاه کثافتکاری کرده دفتر ما را!» از این حرفها.
باز کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. اشتراک لیست تهیه اقلام ۱ ۲ ۳ ۴ ۵». «لَمْ یَذْکُرْ قَلِیلًا وَ لا کَثِیرًا مِمَّا قَالُوا». هیچ اسمی از عرقخورها، کبوتربازها. لیست خرید دادند! هیئت بلندپایه فرستادند. نامه به مفضل، لیست خرید! تعجب کردند. فیلم سینمایی است این روایت. نامه را داد به زراره. مفضل نگاهی کرد. داد به محمد بن مسلم، بزرگان.
نامه را مفضل گفت: «ما تقولون؟» «خب آقایان علمای اعلام چی میفرمایند؟» گفتند: «هذا مال کثیر». «این خیلی پول میخواهد. این چیزی که آقا اینجا در این لیست نوشتهاند خیلی گران است. باشد. ما حالا فکر کنیم. کمکم پول جمع کنیم و اینها. ببینیم چهجور تهیه کنیم دیگر.» «حالا آرام آرام ان شاء الله». «لَمْ نُدْرِکْ إلا نُراکَ». «بعد منظور فی ذلک. دیگر حالا باشد. سری بعد که آمدیم دیگر چهکار میشود کرد؟ تحویل دادیم. با اجازه برویم.» گفتش که: «نه، باشید تا غذا باشید اینجا.» «حالا ناهار شام اینها، غذا، یک جوجهایمان نشه، دور هم باشیم.» اینها هم نشستند.
مفضل گفت: «این رفقای عرقخور ما به زحمت بگویید بیایید مجلس علما.» مجلس علمی. اینها آمدند تو. مفضل نامه را داد به اینها. اینها نامه را گرفتند رفتند و برای غذا نشسته بودند علما. اینها یکهو دیدند که این «الوات» اراذل و اوباش مثلاً ظاهری کوفه برگشتند. همه اقلامی که امام صادق گفته بودند تهیه کردند. بعضیهایشان درهم خرج. ۲۰۰۰ بعضی بیشتر، بعضی کمتر. پولها را جمع کرده بودند. پولهایش را آوردند البته آن مقداری پولی که لازم بود برای تهیه اینها. «فحضروا الفی دینار و عشرة آلاف درهم» ۲۰۰۰ دینار و ۱۰ هزار درهم آوردند. ۲۰ میلیارد مثلاً.
اینها رفتند یک ساعت نشده جمع کردند گذاشتند روی میز. قبل اینکه اینها از غذا بلند شوند. مفضل برگشت به این علما گفت که: «اتامرونی ان اطردهم من عندی؟» «اینها را میخواستید که از دور خودم طرد کنم؟» «بعد یک جمله سنگین، متلک سنگین انداخت». دلم میسوزد برای زراره اینها چون خیلی حق به گردن ما دارند ولی حالا ادامه روایت است. برگشت گفت: «أَتَظَنّونَ اللَّهَ تَعَالَىٰ یَحْتاجُ إِلَىٰ صَلَاتِكُمْ وَ صَوْمِكُمْ؟». «خدا به نماز و روزه شماها احتیاج دارد؟» این لاتها را دیدید؟ یک ساعت پول آوردند برای امام صادق. «عرقخوری، کبوتربازیهاشان را نگاه نکن.» جبهه مردی از اینها پر کرده بودند. ولی آقا روحالله را و پشتش را بگیرد. با همان سیستم لاتی خودشان. روی شکمی که عکس رضاشاه خالکوبی کرده بود، همان شکم را برای آقا روحالله تیکه تیکه کردند در بازرسی اینها. این ظاهر هست بله اشکالاتی هم توش به وقتش نشان بده چه کاره است.
یک روایت دیگر بخوانم، بحث را تمام کنم. نفر سومی که میخواهم بگویم باید از همه اینها سنگینتر باشد، اما.
یک شخصیتی داریم در تاریخ به اسم سید اسماعیل حمیری. سید اسماعیل حمیری اسمش سید است، اسمش سید است. «السید» لقب دیگر در عربی. ایشان آقا آدم عجیب غریبی است. در یک خانواده ضد انقلاب، ضد دین اینها بزرگ شد. بابایش جزو خوارج بود. خود سید حمیری میگوید من در یک خانه بزرگ شدم که بابام صبح تا شام به امیرالمومنین فحش میداد. خودش هم اول جزو خوارج بود بعد آمد در مسلک محمد بن حنفیه بعد شیعه شد به دست امام صادق. ولی شیعه عرقخور. شاعر بود، ولی عرقخور. عرق هم ظاهراً سنگین میخورده. میگویند اصلاً کبد داغون بوده. کیف کنید! خیلی!
ولی آقا این بزرگوار شعر میگفت در فضیلت اهل بیت. گفتهاند فضیلتی از امیرالمومنین نبود که در قالب شعر در نیاورده باشد. در مسجد کوفه داد زد: «اگر کسی داستانی، فضیلتی از امیرالمومنین دارد، بردارد بیاورد، و میدانم ندارید چون همه را شعر کردهام. همه را در قالب شعر سرودهام. نمانده چیزی که شعر نسروده باشم برایش.» خیلی هم در لعن دشمنان اهل بیت شعر دارد. خیلی در فضیلت برای امام حسین یک قطعه شعر فوقالعاده دارد برای جناب زید شهید، عموی امام صادق (علیه السلام)، فرزند امام سجاد.
بشنوید. خیلی فضیل رسان. این هم در رجال کشی میگوید: «رفتم خدمت امام صادق علیه السلام بعد از شهادت زید. حوصله کنید. رفتم خدمت امام صادق علیه السلام بعد از شهادت زید.» مثلاً فرض کنید آقا بعد شهادت سید حسن نصرالله، بعد شهادت حاج قاسم مثلاً. «رفتم خدمت امام صادق. رفتم اندرونی حضرت. من را بردند اندرونی. «قُتِلَ عَمِّي زَیْدٌ». خبر داری عمو را کشتن؟ زید شهید، شخصیت فوقالعادهای بود. کربلای دوم بود برای…» بله آقا فدایتان بشوم. فرمود: «رحمة الله». شروع کردم ازش تعریف کردن. فرمودند: «مؤمن بود، عارف بود، عالم بود، صدوق بود. اگر پیروز میشد حکومت را تحویل ما میداد.»
گفتم که: «آقا یا سیدی، ألا أنشدک شعراً؟» «آقا یک شعر برایتان بخوانم در مورد زید بعد شهادتش؟» گفت: «آقا یک شعر دارم در مورد زید، بخوانم برایتان؟» حضرت فرمود: «یک لحظه صبر کن.» پرده را فرمود: «بکشید.» اهل بیت جالب. مجلس روضه زید است ها. نه. امام صادق آمدند. نشستند. شروع کردم ابیات مفصلی سروده بود در فضیلت و مرثیه. دیدم از پشت پرده هم صدای گریهام بلند شد. حضرت محمد فرمودند که: «من قال هذا الشعر؟» «شاعر این کی بود؟» گفتم: «سید حمیری.» فرمود: «رحمت الله.» خدا رحمتش کند.
گفتم: «آقا سید حمیری عرقخور بودا!» «توجه دارید که «یشرب النبیذ» خودم دیدم با چشم خودم.» «خدا رحمتش کند.» گفتم: «آقا منظورم شراب خمرهها! فکر کنم فکر کردی من دلستر اینها میگویم. خود شراب اینها منظورم بودا. اصلاً ودکا، از اینها که آرم اورجینال دارد. خودم دیدم رفت بالا، مست هم شد. بعدش هم دیدم.» «آقا جان سمور، رحمت الله.» «خدا رحمتش کند.» «وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللهِ بِعَزِیزٍ أَنْ یَغْفِرَ لِمُحِبِّ عَلِیٍّ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.» «و برای خدا سنگین نیست بخواهد محب علی را ببخشد.» «چرا دردات میآید من میگویم خدا رحمتش کند؟ عاشق علی بود، گناهکار بود. به خدا فشار نمیآید بخواهد محب علی را ببخشد.»
اهل بیت اینجور پشت ما ایستادهاند ها! بدانید با همه خطاهایمان، ولو جگرشان سوخته میشود از گناهان ما، از اشتباهاتمان ولی آخرش ما را گردن میگیرند. این خیلی خوب است. این خیلی شیرین است. خیلی حالش بد بود اینها. امام صادق و امام زمان که فرقی نمیکنند.
میگوید که رفتم، محمد بن نعمان میگوید: «رفتم پیش سید حمیری دیدم چهرهاش سیاه شده، چشمهایش کبود شده، عطش شدید پیدا کرده و شرابخوار هم بود و به هر حال مشکلاتی بود که احتمالاً به خاطر شراب و اینها بود.» میگوید: «فهمیدم که امام صادق آمدهاند کوفه.» از آنجا از خانه سید حمیری رفتم خدمت امام صادق (علیه السلام). رفتم خدمت حضرت و گفتم: «آقا من الان از پیش سید حمیری دارم میآیم خدمت شما.» گفتم که: «دیدم چهرهاش سیاه شده، چشمهایش کبود است، اینجوری است، «صَلَّ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ بَارَکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ». حرف هم نمیتواند بزند ولی آقا خیلی عرق میخورد. «کَانَ یَشْرَبُ الْمُسْکِرَ». شراب هم زیاد میخورد.»
حضرت فرمودند که: «اسبم را آماده کنید، مرکبم را آماده کنید.» سوار شدند و آماده شد و با آن همه گرفتاری، وقتشان با شکوه منصور دوانیقی ازت دعوت کرده، رئیس جمهور امام حسن رفته باشد چه میدانم مثلاً لبنان بعد مثلاً پشت همچین چیزی بره دیدار. «مرکب آماده کنیم». آماده کردند. رفتیم در خانه سید حمیری. یک جماعتی هم با حضرت بودند. امام صادق نشستند کنار سید حمیری. فرمودند: «یا سید». «سید چشمهایش را باز کرد.» «یَنْظُرُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ». «یک نگاهی به امام صادق کرد ولی نمیتوانست حرف بزند.» «فَجَعَلَ یَبْکِی وَ عَیْنَاهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ». «زد زیر گریه همینجور به امام صادق نگاه.» بنازم به بزم محبت که آنجا، گدایی به شاهی مقابل نشین!
میگوید که ما فهمیدیم که میخواهد یگ چیزی بگوید نمیتواند بگوید. دیدم امام صادق یک جملهای زیر لب فرمود. تا این را فرمود زبان سید باز شد به گفت: «جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ». «فدات بشوم.» به امام صادق گفت: «بِأَوْلِیَائِکِ یَفعَلُ هذَا؟» «با رفقای تو اوضاعشان اینجور بشود؟» ببین در چه وضعی افتادهام. حضرت فرمودند که: «بگو اعتقاد حق را بگو تا خدا این غم را ازت بردارد، مشکل خدا رحمتت میکند، وارد بهشتت میکند. همان بهشتی که به اولیایش وعده داده.» اینجا شعری سرود: «جَعْفَرٌ وَاللَّهِ أَکْبَرُ مَنْ شِیعَةِ جَعْفَرٍ شَدِیدُ الْقَلْبِ». «من شیعه جعفر شدم به اسم خدا.» این ابیات را سرود که از آنجا دیگر خودش را مرید امام صادق معرفی کرد. میگوید حضرت انقدر نشستند تا این نشست حالش خوب شد. بعد امام صادق رفت. باز روایت دیگری که دارد که بد میگفتند از سید حمیری، امام صادق (علیه السلام) دفاع میکردند، فرمودند: «این مال ما بود، از ماست. ای محب ما.»
خیلی قشنگ. اهل بیت این مدلی گردن میگیرند شیعیان گناهکار را. اگر کسی این عشق و محبت را به مؤمنین ندارد، میرود در جریان ارتداد. این ارتداد از این جاها شروع میشود. از کینه و نفرت مؤمنین، بدگویی و عیبجویی و عیبگویی مؤمن. شروع میشود آرام آرام آدم جدا میشود. مرتد میشود. بعد ارتداد خطرناک است، میرود تا این جاها.
داستان مدینه چی بود؟ داستان مدینه این بود که بعد پیغمبر همه مرتد شدند. تعبیر روایت این است که: «ارتد الناس بعد النبی الا ثلاثة». همه بعد پیغمبر دیگر این روزنههای محبت هرچی بود. فاطمه زهرا خودش را انداخت وسط که لااقل بابا من دختر پیغمبر، یک محبتی بجوشد در وجود اینها. چقدر خطرناک میشود هی محبتها کم و کم و کمرنگتر. دختر پیغمبر سخنرانی کرد، گریه هم کردن. ولی آنجور جدی محبت نشان ندادند که پشتش درآید. رسید به کجاها؟ رسید به آن مظلومیتها و غربتها. صدای ناله فاطمه زهرا بین در و دیوار. باز هم انگار نه انگار. این ارتداد خطرناک است. دیگر آن دل نمیلرزد، تکان نمیخورد. فاطمه زهرا اینجور در میدان آمده. اندرون منزل بلند بلند گریه میکرد. مردم دلشان بسوزد. «بابا این دختر پیغمبر است، چرا اینطور گریه میکند.»
آمدند چی گفتند؟ گفتند: «علی بگو با صدای گریهاش اذیت میشود. خسته شدیم دیگر گریه کند یا روز گریه کند». «چی میشه آدم؟» فرمود: «علی جان برای من بیرون شهر یک جایی درست کن، میروم آنجا گریه میکنم. اینها اذیت نشوند.» دیگر دید که نه مثل اینکه برای مردم سر بار است. دیگر این روزهای آخر بچههایش را جمع کرد. دعا کرد که: «خدایا دیگر فاطمه را ببر.» جانم به این بانو.
داستان ارتداد این شد؛ بریدن، همه برگشتن، همه کنده شدن. چند نفر ماندند پای کار.
این روایت را بخوانم. خیلی روایت زیبایی است. همه مرتد شدند مگر سه تا که بعداً چند نفر بهشان اضافه شدند که چهار نفر را هم گفتند. یعنی آن اول، اول، همه مرتد شدند. سه نفر ماندند: سلمان و مقداد و ابوذر. که بعداً چند نفر دیگر هم اضافه کردند، مجموعاً اینها شدند ۷ نفر که اینها ماندند پای امیرالمومنین و پای محبت فاطمه.
روضه امروزم ما آغاز این فاطمیه باشد با این روضه وارد فاطمیه بشویم. روایت دارد: «امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: «زمین برای هفت نفر خلق شده.» خوب دل بده. این روایت غوغا میکند. باید برویم مدینه. فرمود: «زمین برای هفت نفر خلق شده. به واسطه این هفت نفر به شما روزی میدهند. به واسطه این هفت نفر خدا شما را کمک میکند. به واسطه اینها باران میآید.» اینها کیاناند؟ سلمان، مقداد، ابوذر، حذیفه.
دیگران هم هستند: عمار و اینها که در این روایت اسم نیاورد. بعد فرمود: «أَنَا إمَامُهم». امیرالمؤمنین فرمود: «امامشان منم.» یعنی شش نفرند، با من میشویم هفت تا. آخر روایت یک جملهای فرمود امیرالمومنین. این نکته مهم است. فرمود: «هُمْ الَّذِینَ صَلُّوا عَلَى فَاطِمَةَ». این هفت تا بودند که فقط توانستند بر پیکر فاطمه نماز بخوانند. یعنی همه مرتد شدند جز این هفت تا. بغل پیکر فاطمه، این هفت تا نماز، نماز میت خواندند.
نکته، کمی تحلیل کنم. نکتهاش این است که فاطمه زهرا دید اینها همه مرتد شدند، اصلاً یک جورایی «من را دفع کنید اینها با خبر نشوند و نیایند.» ولی هفت نفر ثابت قدم بودند، پای ما ایستادهاند. این هفت تا را بگو بیایند. نشان میدهد آنهایی که اینجوری میمانند، اینطور راه پیدا میکنند به اندرونی، به حریم تاجیک فاطمه زهرا. اینها را میخواهد برای نماز میت. امیرالمومنین اینها را میبرند اندرونی.
خیلی بشارت. آنهایی که بمانند پای این داستان تا اینجاها خدا دستشان را میگیرد و روزیشان. بعد از آنور چی را نشان میدهد؟ محبت او را نشان میدهد. تو اینطور زلال ایستادی، این همه حجمه بود، این همه اذیت شدی. حواسم بهت بود. این هم باشد هدیه من به تو در تشییع پیکر من. تو آن هفت نفری باشی که بتوانی شرکت کنی. یک برگ افتخاری بود به این هفت نفر. یعنی محک اینکه اینها خدا به واسطه اینها روزی میدهد این بود که هفت تا بودند که نماز بر پیکر فاطمه خواندند. واسه همین خدا اصلاً زمین را به خاطر اینها خلق کرده.
بروم بخش بعدی روضه امروزمان باشد. همه این غربتی که در این تشییع پیکر است، ببین محرمانه، این شیعیان خالص آمدند در دل شب، مخفیانه است. با همه اینها یک نگرانی داشت فاطمه زهرا (سلام الله علیها). شبانه قرار است دفن بکنند. غسل بدهند در تاریکی. حالا اینها نماز بر پیکر را میخواهند بخوانند. دیگر در هنگام دفن که حضور ندارند. ولی فرمود که: «من نگرانم موقعی که من را دفن بکنند.» این تعبیر از فاطمه زهراست. به اسما فرمود: «همین نگرانم. این بدن من خیلی لاغر شده. این روپوشی که روی پیکر من بیندازند، من بدنم انقدر که لاغر شده، این روپوش کامل بدن، حجم بدن من را نشان میدهد. نگرانم بابت این.»
اسما گفتش که: «خانم جان من حبشه که بودم دیدم اینها تابوت درست میکنند، پیکر آن تو قرار میگیرد.» فرمود: «میتوانی برای من درست کنی؟» میگوید: «درست کردم آوردم. از روز رحلت پیغمبر کسی لبخند او را ندیده بود. تا دید تابوت را، لبخند زد.» «مأمورین ملائکه این را به من نشان دادند. من در همچین چیزی تشییع میشوم. خوشحالم. من را راضی کردی، خدا راضیات کند.» چی بود نکته؟ حتی حجم بدنش در آن لحظه و در آن جمع خصوصی در دل شب بی بی نگران بود.
بابا سلمان و ابوذر آمدهاند، باز هم ناراحت بود. اما معذب بود، اینطور بگویم. فاطمه زهرا معذب بود: پیکر بیجانش در دل شب، ولو سلمان و ابوذر باشند، حجم بدنش دیده بشود. من روضه که دیگر بعد این جمله نمیتوانم بخوانم، ولی یک اشاره میتوانم بکنم: آن خانمی که از دیدن حجم بدن در دل شب معذب میشود، از اینکه دست نامحرم به صورت، از اینکه بین نامحرمها روی زمین خودش را بکشد. دست مبارکش را بالا آورد، انداخت به کمربند امیرالمومنین. چقدر معذب بوده بیبی که این دست بالا آمده. جلوی نامحرم دیگر چارهای برایش نمانده. باید از علی دفاع کند. این دست حجمش دیده جلوی نامحرم. بیبی کجا بود اینها کجا بودند. یک ذره با غلاف شمشیر زد.
امام صادق فرمود: «مادرمان را دفن کردند ولی هنوز دستش ورم داشت.»
لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.
خدایا به آبروی صدیقه طاهره و به آبروی زینب کبری در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. ما را از نوکران حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، ذاو الحقوق، ذاو الارحام، ملتمسین دعا، سفره با برکت فاطمه زهرا متنعم بفرما. شب اول قبر فاطمه زهرا به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار نیست و نابود بفرما. به فضل و کرمت، جبهه حزب شیطان، منافقین، منافقین داخلی، هر کسی که آسیب میزند به جبهه حق و حقیقت، بعد از رسوایی خوار و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. حاجات مسلمین را به فضل و کرمت برآورده بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هر نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و آله رحم الله من قرأ فاتحة مع الصلوات.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هشتم : غربال سخت مؤمنان پیش از ظهور
به وقت شام
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات به وقت شام
جلسه پنجم : شرایط ظهور از نگاه شهید صدر ثانی
به وقت شام
در حال بارگذاری نظرات...