این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
📌 رستاخیز قبیله سلمان؛ آیات آخرالزمانی و پیشتازی ایرانیان [03:25]
* از چنگال برتری تا نیاز به یاری؛ مسیر تحول جایگاه عرب و عجم در روایات اسلامی [04:25]
* سلفی با بیگانگان، نشانهای از وابستگی؟ بینش قرآن در مواجهه با دنیا [06:38]
* ارتداد سیاسی یا گرایش قلبی؟ وابستگی به بیگانه، مسألهای فراجناحی [10:32]
* عاقبت دلسپردن به غیر اهلبیت [18:20]
* از دلبستگی پنهان تا نفاق آشکار؛ وقتی شیفتگی به ظواهر دل را میلغزاند [20:50]
* ولایت مؤمنین، ولایت خداست؛ شفاعتی که خطاکاران شیعه را رها نمیکند [23:27]
* انتقاد مسئولانه یا حمله نفرتپراکن [29:12]
* نرمش قهرمانانه؛ نزدیکی به دشمن با هدف کلاه گذاشتن بر سر او [33:10]
* آیتالله بهجت و نقد سیاست امروز؛ چرا به جای جزیه گرفتن، جزیه میدهیم؟ [38:25]
* #شهید_امیرعبداللهیان و دیپلماسی پیروز؛ پایان جنگ یمن، تلخ برای نوکران آمریکا [43:30]
* #سردار_دلها؛ از بوسه بر دست رزمنده افغان تا عشق به خانواده شهدا [48:42]
* پیامبر خطاب به امیرالمؤمنین؛ اینها شیعیان تو هستند، تنها به عشق #روح_الله گرد هم آمدهاند [53:00]
* هفتاد هزار شهید؛ پیشبینی امیرالمؤمنین از آیندهای خونین در #خرمشهر و #شلمچه [55:55]
* سی سال درد و عشق؛ #شهید_کوروش_محمودی جانبازی که امام زمان به عیادتش میآید [01:05:20]
* اشکهای بیپایان حضرت زهرا برای امام حسین؛ تضرعی که اهل عرش را به لرزه میاندازد [01:09:20]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و آله الطیبین الطاهرین و لعنةالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که در جلسات قبل محضر عزیزان داشتیم، در مورد نقش ایرانیان در وقایع قبل از ظهور و منتهی به ظهور گفتگو میکردیم که روایات فراوانی داشتیم که ایرانیها پیشتاز در وقایع ظهور و کمک به امام زمان (ارواحنا فداه) هستند. تعدادی از این روایات را خواندیم و تعدادی از آنها انشاءالله در جلسات بعد مطرح خواهد شد.
به نکتهای رسیدیم، به بحثی رسیدیم که دو جریان وجود دارد: یک جریان، جریان ارتداد؛ یک جریان، جریان استبدال. حالا به یک معنا همین ریزشها و رویشهایی که ما میگوییم؛ یک تعدادی میریزند، سقوط میکنند، یک تعداد دیگر جایگزین میشوند. این سنت خداست. خدا معطل هیچ گروهی نمیماند، به هیچ جماعتی چک سفید امضا نداده است. بله، اینی که در مورد ایرانیها گفته شده، به خاطر ویژگیهایی است در آنها. اگر اینها را داشته باشند، خدا این برگ سبز را تحویل آنها خواهد داد، اگر نداشته باشند از اینها میگیرد، یا میدهد به نسلهای بعدشان، یا اصلاً شاید کلاً ورق برگردد و خدا به یک جماعت دیگری این قضیه را عنایت بکند.
جریان ارتداد چه جریانی است؟ چه چیزهایی باعث میشود که یک گروهی دچار ریزش میشوند؟ محروم میشوند از اینکه بخواهند در این لشکر و در این سپاه امام زمان فرماندهی کنند، پیشتازی کنند؟ بر اساس آیاتی که در سوره مبارکه مائده بود، جلسه قبل وارد شدیم که این جلسه حالا بیشتر باید به آن بپردازیم. آیاتی است که علامه طباطبایی چند جا هم در آن آیات در تفسیر المیزان، هم در سوره مبارکه آل عمران میفرمایند که اینها آیاتی است که مربوط به پیشگویی قرآن، مربوط به آینده است و آیات آخرالزمانی قرآن که کمتر به این آیات در مورد آخرالزمان پرداخته میشود، یعنی اصلاً معمولاً نگاه آخرالزمانی به این آیات نیست، در حالیکه روایات ما این آیات را بردهاند در فضای آخرالزمان. گفتند که این مال آینده است. مرتد میشوید، سقوط میکنید، کسانی میآیند جای شما. "یستبدل قوم غیرکم" که چندین آیه ما در قرآن داریم به بحث استبدال پرداخته است. شش هفت تا آیه تقریباً در قرآن، جاهای مختلف داریم که میفرماید: یک تعدادی ریزش میکنند، میروند، جایشان کسای دیگری را میآورم. معمولا هم در روایات اینهایی که قرار است جای آنها بیایند را فرموده "هذا و قومه". این سلمان و قبیله سلمان است؛ به تعبیر ایرانیها هستند، موالین هستند. اینهاییند که الان برده شماها، زیردست شماها، به چشم مجوس به اینها نگاه میکنید، ولی آینده میآید، شماها محتاج نصرت اینهایید؛ شما زیر بلیط اینهایید، شما چشم به اینها دارین که اینها از شما حمایت کنند، اینها پشت شما در بیایند. الان شما عرب مسلط به اینها هستید، اینها زیر چنگتاناَند. یک روزی شماها زیر چنگ اینهایید، خوبهایتان زیر چنگ اینهایید، بدهایتان زیر چنگ دشمنهای اینهایید. شماها پشت اینها باید حرکت کنید اگه میخواهید برای اسلام کاری بکنید. اینها از شماها میزنند جلو، اینها اسلام را پرچمش را بلند میکنند، اینها اسلام را نگه میدارند.
روایات عجیبی هم هست، روایات متعددی هم هست. هم شیعه نقل کرده، هم سنی نقل کرده، روایات فراوانی است. یک تعدادش را خواندیم، یک تعداد زیادیش هنوز مانده که انشاءالله باید به آن برسیم. این داستان ارتداد چیست که اینها مرتد میشوند؟ ریزش میکنند، آنها جای اینها میآیند که حالا آنهایی که میآیند به تعبیر روایات، ایرانیها هستند. یک قاعده دارد، یک فرمول دارد که اگر ما به این قاعده توجه نکنیم، به جای اینکه برویم طرف کسانی که قرار است [جزو] استبدال باشیم، میرویم به طرف آنهایی که گرفتار ارتدادند. فرمولش این است: یک بخشش در سوره مبارکه مائده بود که جلسه قبل وارد شدیم: "لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء" که بعد در آیات بعد فرمود: "و من یرتد منکم عن دینه" علامه طباطبایی فرمود: "ارتدادی که فرموده مربوط به همان دلدادگی به یهود و نصارا است." شیفته میشوند، خوششان میآید. جلسه قبل مواردی را عرض کردم، البته خب اینها وقتی میرود به سمت توضیح و تبیین، تلخ میشود. طبیعی هم هست دیگر. به هر حال باید آن کسی که این حرف بهش برمیگردد، خودش را اصلاح کند. نمیشود که ما توضیح ندهیم که حالا مثلاً میخورد به یک طیف سیاسی، خب آن طیف سیاسی باید خودش را درست کند.
سلفی گرفتن با یک زن اجنبی که هیچ خاصیتی برای شما ندارد، فقط تنها ویژگیاش این بوده که مثلاً دبیر چی چی اتحادیه اروپاست، این معنایش چیست؟ اینجور [چرا] روی سر و کله یکدیگر خودتان را بیندازید که با این سلفی بگیرید؟ خب باید چکار کنیم؟ بورس داستان زمان شاه میگفت: "ساواک گیر میداد که هرکی بگه یزید حسین را کشته، دستگیرش میکنند." که الان البته با جریان انقلاب زاویه دارد. قبل از انقلاب ما را میگرفتند، میبردند ساواک میگفتند: "چرا تو سخنرانیها هی میگویی که یزید با حسین درگیر بود و فلان و اینها؟" " یزید بودن؟ تو یزید که میگویی، مردم به اعلیحضرت میزنند. آنقدر یزید یزید نکن." ما آمدیم رفتیم بالا منبر، ساواک هم نشسته بود ببیند ما چی میگوییم. گفتم: "مردم، امام حسین رفته بود دیزین اسکی کند، چوبش شکست از دنیا رفت." مسخرهبازیها چیست؟ گفتم: "من چی بگویم؟ هرچی بگویم به شما، حسین سرماخورده یا مثلاً برفبازی میکرده و از دنیا رفته؟"
بعضی مسائل این شکلی است. میخواهی توضیح بدهی که آقا! آیه دارد این را میگوید، میگویند: "داری سیاسی حرف میزنی، جناحی داری صحبت میکنی." خیلی جالب و خندهدار است. البته این مال یک جناحم نیست. ما الان دیگر بعضی چیزها فراجناحی است. الحمدلله دیگر اصلاحطلب و اصولگرا و اینها ندارد. ما این شاخصهایمان را که نمیتوانیم زمین بگذاریم چون چهار نفر بدشان میآید. البته باید انصاف هم داشته باشیم، یعنی الکی صرفاً به خاطر اینکه یک کسی مال یک طیف است، متهمش نکنیم به یک سری چیزها. نمایان است این شیفتگی و دلدادگی نسبت به کفار، نسبت به غرب، نسبت به حالا به تعبیر قرآن یهود و نصارا، به یک تعبیر دیگر دشمن خدا: "عدوی و عدوکم." این در بعضیها نمایان است. به تعبیر رهبر عزیزمان، بعضیها کارشان بزک کردن آمریکاست. حالا شما این را که میشنوی، چون این جملات شبیه سرمقالههای کیهان است، خوشت نمیآید. احساس میکنی داری اخبار ۲۰:۳۰ نگاه میکنی. مثلاً از قرآن بشنوی حرفهایی که میگویی اخبار ۲۰:۳۰ هم میگوید.
دیگر من چکار باید بکنم؟ بگویم کیهان ننویسد؟ بگویم امام حسین سرماخورده؟ چکارش کنم شما ناراحت نشوید؟ مسئله این است: یک دو دوتا چهارتاست. جریان ارتداد جریانی است که قلبش به آن سمت میکشد. فقط هم یک خوش آمدن و اینها نیست. این خوش آمدنه یک جوری میشود که کمکم به سمت اینها غش میکند. همان غش کردنی که هفته پیش اینجا توضیح دادم. بنده خدا هر وقت غش میکرد، آنور این شکلی غش میکند. هی حرفهایی میزند که از تویش حمایت از اینها درمیآید. همه تحلیلهایش یک جوری است که تهش سه هیچ به نفع اینها میشود. هرجایی در این منطقه آمریکا خوشش بیاید، باید برویم جلو. آمریکا بدش بیاید، باید بیاییم عقب. در سوریه و عراق نباید باشیم چون آمریکا خوشش نمیآید. آقا، "جونمون، اربابمون، ولّیِّ احمد مسعود"، باید از افغانستان حمایت کنید. "آقا جونم، ارباب فرمودند ولایت." دیگر این چیست معنایش؟ بخونند ۵ لیتر هم گریه کنند؟ اینکه ولایت امام زمان نیستش که! این شیفتگی است که میرود به سمت اطاعت. میرود به سمت حمایت. پشت دست او دارد بازی میکند، به نفع او دارد بازی میکند، به نفع او دارد کار میکند، به نفع او دارد گفتمانسازی میکند، تحلیل میکند، آدم جمع میکند، ذهنها را دارد آنوری سوق میدهد. این همانی است که قرآن اسمش را میگذارد ولایت.
اگر حالا به تعابیر امروزیتر میخواهم استفاده بکنم، بچههایی که مافیا بازی میکنند، اگر تو سایت اینور بازی حرفهایی بزند که پشت دست شهروند باشد، این وری بازی کند مافیا. حالا ممکن است سادهلوح باشد، نادان باشد، شهروند بیغرض، ولی حرفهایی میزنی که هی به نفع آنها تمام میشود. خب، امام زمان شیعه احمق نمیخواهند. خود حضرت فرمودهاند: روایتی است که از امام زمان نقل شده: "قد آذانا جهلاء شیعتنا" فرمود: این احمقهای شیعه ما را آزار میدهند. اینها که حرف حالیشان نمیشود. اینها که نمیفهمند چی به چی است.
آن هم مایه آزار. حالا اگر تحلیل ندارد، خوب باشد دیگر. حالا بنده خدا نمیفهمد، قدرت ندارد، میشود همان نامهای که حضرت امام [نوشتند]: "قدرت تحلیل نداری، تو سیاست نباش، برگرد قم، برو تدریس کن، دخالت نکن." تو را هی سیخک دادند، انداختند جلو، میخواهند بالا مالاها ببرندت. قدرت تحلیل ندارد، تشخیص نمیدهد. این داستان ماست. پس جریان ارتداد، اصل ارتداد اینجاست، در آن کششهای قلبی است. چرا؟ چون: "هل الدین الا الحب و البغض؟" دین همش حب و بغض. اهلبیت به ما یاد دادند، اصل دین اینجاست. کسی اگه این را داشت، بقیهاش را میشود باهاش کنار آمد، خوردهخورده میشود بقیه را راه انداخت، ولی آن جریان ارتداد دقیقاً همین را ندارد و دقیقاً این را به هم میزند. هرچی کینه و نفرت میآورد، به سمت مومنین میآورد، به سمت آن آدمای فداکار. حالا باز من دو کلمه بخواهم توضیح بدهم، میشود تحلیل سیاسی، به چهار نفر میخورد. نمیدانم چکار باید کرد.
در جامعه دارید میبینید دیگر. در این فضای سیاست و در این فضای اخبار و اخمها و تندیها و شدتشان نسبت به کیست؟ محبت و رحمت و دلسوزی و ترحم و حالا یک نفر خطاکار است، مجرم. اصلاً مجرم، یک نفر مجرم امنیتی تو روزنامهها بوده، خبرنگار بوده، به جرم جاسوسی گرفتند. یک نفر هم مجرم پلیسی بوده، خطا کرده. پلیس خطاکار، پلیس بوده که زحمتکش بوده، سی سال خدمت کرده، زحمت کشیده. یک جا هم اشتباه کرده، بیش از اندازه رفتار کرده. یک کلمه از این پلیس شما حمایت نمیبینید. آن آقا میخواهد سفر برود، دیگر من چی باید بگویم؟ "سفارش میکند، حواست به اینها باشد. این خبرنگاران که متهم به جاسوسی هستند." یک وقت تو دلت برای همه این بچههای مملکت میسوزد، میگویی: "هم این، هم آن پلیس بنده خدا، همه را اگر میشود راه دارد، کارشان را راه بیندازند." یک وقت هرچی میگویی، فقط به نفع اینها در میآید. هرچی که متهم به جاسوسی و خیانت و بیبیسی صدایش در آمد و اینها، تو هم دوباره همان را ازش حمایت میکنی. این پلیس که بنده خدا این هم حالا مجرم است، یک نفر از این دفاع نمیکند. همه هم با شدت و حدت داد و بیداد میکنند. سریع: "بابا این، این بو دارد. این مشکل دارد. این غش کردن به سمت کفار است. به سمت دشمن است. به سمت یهود و نصارا است." "آنها ناراحت شدند، اخم کردند، سر و صدا کردند، نباید یک کار کنیم آنها ناراحت بشوند."
این بیکس و کار است. این پلیس کی را دارد؟ امام زمان را دارد. این سرباز، این نظامی بوده که نظام امام زمان، صاحبش امام زمان است. حالا ناراحت نیستی، [چگونه] ارباب بهش بربخورد؟ ناراحت بشود. چطور فکر اربابمان هستی، فکر ارباب این نیستی؟ از اینجور غش کردنها خیلی داریم، ولی آنقدر که دیگر رایج شده، عادی شده. داستان آن شهری که همه خودشان را میخاراندند، یکی که نمیخاراند، گفتند: "یک مرضی دارد." یکی که میآید میگوید: "آقا یک خط، یک جایش مشکل دارد، باگ دارد." "چرا آن را میگویی؟ این را تو مریضی؟ تو سیاسی؟ تو دلواپسی؟ تو افراطی؟"
گرفتاریهای زمان ماست. میفرماید: "که دل وقتی برود به سمت یهود و نصارا، گرفتار ولایت اینها میشود." در آیه سوره مائده فرمود: "من یتوله منکم فانه منهم." اگر کسی از شماها دلبسته اینها باشد، من هم جزو آنها حساب میکنم. این خیلی جمله شدید و عجیب و غریبی است. خیلی سنگین است. آقا، طرف اهل نماز، اهل دعاست، اهل ذکر. [مثل] خمینی. مردم کوفه از این چیزها نبوده. کم در طول تاریخ ما مردم اهل نماز و روزه داشتیم، مورد لعن و نفرین امام معصوم واقع شده. "طواف کعبه میگردند." امام صادق به ابوبصیر نشان دادند، باطن اینها [را.] گفت: "فقط ۳ تا آدم دیدم، همه یا میمون بودند، یا خوک بودند، یا الاغ بودند." فرمود: "اینهایی که ولایت ما اهلبیت را ندارند، یعنی این کشش را به سمت ما ندارند، به سمت دیگران دارند." این معنایش اینها. هرکه سنی بود، بسیاری از اهلسنت هم به اهلبیت کشش دارند، هم به دیگران. گاهی حتی کشششان به اهلبیت قویتر از دیگران هم است. اینکه در این روایت است، کشش به اهلبیت ندارد، به دیگران کشش دارد. این با این فرق میکند، این را نباید مسائل را با هم قاطی کرد.
فرمود: "اینهایی که به ما کشش ندارند، به غیر ما کشش دارند، لبیکشان که میگویند در حج، لبیک اللهم لبیک که میگویند، صدایشان در عرش به شکل صدای اَرّه الاغ منتشر میشود." این “انَّ” آن که فرمود: "انکر الاصوات لاهی" این است. تو لبیک میشنوی، این صدای الاغ است، این اَرّه است، لبیک نیست. گول ظواهر را میخوریم. کدام لبیک؟ به کی داری لبیک میگویی؟ من مهمترین دستوری که بهت دادم گفتم: "علی." گفتی: "نه." بعد آمدی میگویی: دور کعبه میچرخم میگویی: "خدایا مخلصم." تو سرت بخورد. ابلیس هم که از این چیزها داشت. بهش گفتم: "سجده کن." گفت: "نه، نماز، فقط نماز، برای خودت. برای آدم سجده نمیکنم، بیگانه." "نه، خودت برای من تعیین تکلیف نکن که تو بندهای، نکنم." عوضش یک ۲۰۰۰ سال نماز مشتی میخوانم. این روایت نقل شده از ابلیس: "احبّ انّ اُعبد کما اُرید." من دوست دارم آنجوری که خودم خوشم میآید عبادت بشوم، اطاعت بشوم. تو میگویی اصلیترین حرف من این بوده که این را بچسب به این، دل ببند "الّا مودّه فی القربی." میگویی: "نه، این نه، ولی نماز، روزه، این را هرچی بخواهی نوکرت." این لبیک صدای اصلیترین مسئله است.
البته این طیفبندی دارد، به قول علما تشکیکی است، شدت و ضعف دارد. محبت به کفار دیدیم از این قبیل مسائلی که حالا مثالهای سیاسی که میزنیم، سریع بگوییم که آقا اینها منافقند؟ نه، این مراتب دارد، ضعف دارد. اولش یک بیماری قلبی است، بیماری خطرناکی هم هست. کسی که خوشش میآید، دلش میرود، به دلش مینشیند، جاذبههای اینها میگیردش، این دلش بیمار است، مشکل دارد. این بیماری دل اگر مداوا نشود، به تعبیر علامه طباطبایی شدت پیدا میکند: "فزادهم الله مرضا." حالا در مورد بیماری دل انشاءالله هفته بعد بیشتر صحبت میکنم. این بیماری که شدت پیدا میکند، به نفاق میرسد. اولش قلباً قبول داردها، در رفتارش هم نشان میدهد، ولی به هر حال آنور هم خوشش میآید دیگر. علی را قبول داریم، معاویه هم. میدانی، جالب است. آخر ببین، سبکهای جالبی دارد. "نه، آخه من که طرفدار معاویه نیستم، از مدل مدیریتش خوشم میآید، از اقتدارش خوشم میآید، از این تیپش خوشم میآید، از سبک زندگی اینجوری خوشم میآید." این چیزها. "این حاکم مسلمین باید این شکلی باشد. بقیه که میبینند، بفهمند ما گدا گودول نیستیم."
آرام آرام از معاویه خوشش میآید. ما مواردی داشتیم. رئیسجمهور ما بودند، رفته بودند سازمان ملل. در خیابان راه میرفتند، میگفتند: "ما فقط من فقط دوست دارم در این خیابان راه بروم، این ساختمانهای نیویورک را ببینم، چقدر!" چه دورهای تو مملکت خوشش میآمدند! خیابان، این ساختمانهایشان، زندگیشان، تمدنشان. "خیلی باشکوهند. خیلی پیشرفتهاَند." "نه، من که از اینها بدم میآید، ولی به هر حال خیلی باشکوهاند، خیلی متمدنند." مسئول داشتیم رفته بود مجسمههای هخامنشیمان را از آمریکاییها، بعضیهایش را پس گرفت. خوردهخورده دارند پس میگیرند. بعضی از آنها را بنده خدا حالا گرفتاری برایش پیش آمد و حالا کسی را کشت و کار نداریم. مسئولیتی داشت، رفته بود شیر خودمان را گرفته بود. این شیر را گرفته بود، این دست آمریکاییها بوده. "خیلی خوب ازش محافظت کردهاند." خوشحال بود که: "این دست ما نبود، دست ما بود نابودش کرده بودیم، به غارت برده بودیم." "از ما رفتیم پس گرفتیم." خوشحال بود که: "اگر غارت بوده، دست آمریکاییها بوده، اینها شعورشان بالاست، تمدنشان بالاست. خوب محافظت [کردهاند]. دست ما گدا گوزولا اگر بود تا حالا چکارش کرده بودیم؟" اینها با روح ایمان نمیخورد، نمیسازد. اینها به یک دل سالم نمیخورد. دل سالم اصلش اینجاست.
محبت اهلبیت یعنی این. محبت اهلبیت، ولایت اهلبیت، ولایت مومنین. یکی از شعبههای جدی ولایت اهلبیت، ولایت مومنین است. اونی که ولایت مومنین را ندارد، ولایت اهلبیت را ندارد. نمیشود من به شما ... شما یک دستگاهی داری، یک ساز و کاری داری، یک شرکتی داری، منشی داری، زیرمجموعه داری، آبدارچی داری، همه را از دم بزنم پسکلهشان، تو سرشان با لگد بزنم بگویم: "من، منشی داره میگه: نه، غلط کرده. میگه: نه، من نوکر خودت هستم." "این منشی فلانفلانشده غلط میکند." آقا، این توهین به آن، توهین به من است. بسیاری داریم، دشمنی با مومنین، دشمنی با اهلبیت است. دشمنی با خداست. برو بالاتر: محبت به مومنین، محبت خداست. ولایت مومنین، ولایت خداست. معاداة (دشمنی) با اینها، معاداة با خداست. حمایت از اینها، مواسات با اینها، مواسات با خداست. خیلی روایت عجیب و غریبی است.
خدا مومنین را گردن گرفته. در این حال مومنین هم هزار و یک اشکال و ایراد دارند. کسی که نمیخواهد اینها را توجیه کند، هزار تا خطا دارند. روایت عجیب و غریبی داریم. حتی گاهی گناههای بزرگ اینها را اهلبیت یکجورایی زیرسیبیلی رد میکردند. من نمیخواهم بحث مفصلی دارد طرف. آمد گفتش که: "جمع کنی شیعیانت را." به امام صادق: "چی شده؟" گفت: "اینها یشربون، مینشینند در جاده بغل خیابان نبیذ میخورند." نبیذ دو تا معنا دارد. یک معنایش شراب است، یک معنایش شربت آبعسل. منظور آنکه گفت شراب بود. گفت: "مینشینند نبیذ میخورند." حضرت: "نبیذ؟ آره، زمان پیغمبر هم میخوردند، شربت خوبی است." "خمر؟" حضرت فرمودند: "حالا شاید خمر نیست اینها." هی طرف گیر داد: "نه، دارم میگویم عرق است." حضرت فرمودند: "خورده، امام دارد، صاحب دارد، شفاعت میکند. تو کی را داری بدبخت؟ من دماغ تو را به خاک میمالم. این را میبرم بهشت." امام دارد عرقخورهای شیعه را گردن میگیرد. امام فاسقهایشان را گردن میگیرد. خیلی عجیب و غریب است. این محبت دارد. ایراد دارد، اشکال دارد، ضعف دارد. چرا، چرا اینجوری تو سرش میزنی؟ چرا اینقدر تحقیرش میکنی؟ یک جوری تو سر این میزنی، دشمن را میبری بالا. این را پیش آن تحقیر میکنی.
این فضای سیاسی ما لجنزار است، مخصوصاً زمان انتخابات، رسماً طرف دیگر بقیه ریاضی. یک کلمه بخواهم بگویم، باز میشود سیاسی و این حرفها. هی تو سر اینها میزنی: "اینها یک مشت متحجرند! اینها طالبانند! اینها فلانند!" "شیعه باشی امتیاز نداری، یهودی باشی نمیدانم ۱۰ امتیاز." و بدبختی این است که یک زمانی از یک جاهای خوبی که باید صدا در بیاید، صدا در میآمد. الان دیگر از خیلی جاها صدایی هم در نمیآید. نمیدانم چی شده. خیلی تنهاییم واقعاً، زمانه غربت است. یک زمانی با این حرفها بعضیها کفن میپوشیدند. با کمتر از این حرفها امام خمینی هم که شنید، گفتند: "به قرآن نمیخواهند قسم بخورند، به بقیه چیزها قسم بخورند." آن همه داد و قال کرد که اینها قرآن را گذاشتند کنار. پهلوی گفته بود نمیخواهم به قرآن قسم بخورم، به چیزهای دیگر قسم. "قرآن که اصلاً تحریف میشود به نفع جبهه رقیب." گفت که: "هر باری که اینها معاهدهشان را نقض کردند، دوباره باید برویم معاهده کنیم." قرآن میگوید! قرآن را تحریف میکرد. بنده خدا هیچ صدایی هم از اینجا در نمیآید.
خیلی عجیب است، متولی ندارد، دلسوز ندارد. چه جوری؟ اصلاً عجیب و غریب. مومنین تحقیر میشوند، تو سرشان میخورد، تضعیف میشوند. اهلبیت اینها را گردن گرفتهاند. آقا عرق خورده، سگ شرف دارد به آن کسی که عرق نمیخورد، خیلی هم سالم زندگی میکند، ولی یک ذره تمایل قلبی ندارد به خدا و اهلبیت. تو این دم و دستگاه، این هرچی هست دوست دارد. انقلاب را دوست دارد، نظام را دوست دارد، رهبری را دوست دارد، شهدا را دوست دارد. هزار تو عیب و ایراد دارد، بینظم، بیقانون، هزار و یک گرفتاری هست. یک جورایی هی اینها را مسخره میکنیم، تحقیر میکنیم، تضعیف میکنیم. این نکته ارتداد است. اینجور آرامآرام میکشد سمتش. این یک بیماری قلبی است. علامه طباطبایی میفرماید: "که منافقین ویژگیشان این است که برای اینکه دل دشمنها را به دست بیاورند، هی مومنین را [بهشان] انتقاد میکنند." خیلی چیز عجیبی است. بعضیها این شکلی اصلاً میآیند بالا. تو این توییتر و اینستاگرام و اینها شما یک جوی را بیندازید، نقد مسئولین و اینها که خب کار درستی هم هست، ضروری هم هست، ولی یک وقتهایی بو دارد، مشکل دارد، برادرانه نیست. ولایت توش نیست، این دلدادگیه نیست، این محبته توش نیست، همدلی توش نیست، کینه است، نفرت. مسئولین خیلی انتقاد بهشان وارد، ولی یک جاهایی میبینی این حجم نفرت خیلی عجیب است. این حجم کینه.
بگذریم، دیگر باز مثال توی ذهنم میآید. فرمود: "نکشید سمت اینها." پس اولش بیماری قلب است، شدیدتر میشود، تبدیل به نفاق میشود، شدیدتر میشود، ارتداد میشود. نفاق که میشود یعنی چی؟ یعنی تا قبلش اینور هم بالاخره یک علاقهای داشتم، آنور هم علاقه داشتم، ولی خب آخه خیلی شماها خیلی چیپاَند، خیلی ضایعاند. واقعاً اینها خیلی تمیز، خوشگل، متمدن. کمکم آن میرود بالا، این هی میآید پایین. قلباً دیگر اصلاً هیچ اعتقادی به این ور ندارد، هیچ محبتی دیگر رعایت بکند، ولی هیچ اعتقاد قلبی ندارد، هیچ دلبستگی ندارد، هیچ محبتی ندارد. این میشود نفاق و دیگر عملاً میشود کارگزار، نوکر، عمله.
خب، من چند تا آیه بخوانم. در این بحث خیلی کمک میکند به ما. یک روایتی هم آوردم. خیلی روایت قشنگی است. انشاءالله کمکم بهش برسم. چند تا آیه بخوانم. آیات غریب قرآن. سوره مبارکه آلعمران، آیه ۲۸. ببینید بیان قرآن چه بیان عجیب و غریبی است: "لا يتخذ المؤمنون الكافرين أولياء من دون المؤمنين" نباید مومنین دلبسته کافرها بشوند. کافرها بیایند به جای مومنین تو دلش، تو رابطههایش، تو رفاقتش، تو صمیمیتش. "و من یفعل ذالک" هرکی این کار را کند، "فلیس من الله فی شیء" اصلاً خدا دیگر هیچیاش به حسابش نمیآورد، هیچ ربطی دیگر به خدا ندارد. شدیدترین تهدیدهایی که قرآن کرده. "نفسه و الی الله المصیر."
سه بار خدا تهدید میکند: دلت برود سمت کفار، محبت را به آنها بدهی، به جای اینها با آنها دل و قلوه بگیری، به جای اینها، "دیگر من حسابت نمیکنمها!" دوازده، "حواست هست؟ دارم هشدار میدهم." "الله نفسه ۳ الی الله المصیر." "گذر پوست به دباغخانه میافتدها. حالیت است چی دارم میگویم؟" "نری با اینها، نبرندت، دل نبرند."
علامه طباطبایی بحث بسیار زیبایی میکند اینجا. البته یک قیدی میزند. میفرماید: "یک حالت دارد: الّا ان تَتَّقوا منهم تقاة." مگر اینکه تقیه کنیم. میری با اینها روی هم میریزی، ساخت و پاخت میکنی، رفاقت میکنی برای تقیه. یعنی چی؟ تقیه یعنی چی؟ یعنی: ظاهرسازی میکنم که سر آن کلاه بگذارم به نفع مومنین. اسم دیگرش که امروزی کرد رهبر معظم انقلاب چی بود؟ کی بلد است؟ نرمش قهرمانانه. یعنی یک جوری نرمش میکنیم، فکر میکند داری امتیاز میدهی و اینها. سر وقتش یک پس گله بهش میزنی، یک حقه سریع سوار میکنی و آخر توی سرمان کلاه میگذاری. این مدل خوب است. منطق منتقل شدید به مطلب سیاسی. خیلی عجیب است. میگوید: "نروید سمت کافرها، مگر اینکه میخواهی کلاه بگذاری سرشان." به نفع مومنین کلاه بگذاری سر آنها، نه به نفع کافر و کلاه بگذاری سر مومنین. خیلی جالب است. واقعاً عجیب است.
منکر [که] فرمود در آخرالزمان حساسیتها از بین میرود، اعصاب گفتن همین میشود. "یا رسول الله!" فرمود: "که امر به معروف نمیکنند نهی از منکر." "واقعا؟" فرمود: "دیگر اصلاً امر به منکر میکنند، نهی از معروف." برعکس میشود. مگه اینکه رفتی سر آنها کلاه بگذاری. بعد علامه طباطبایی جملاتی دارد. خیلی دوست دارم این جملات را بخوانم. میفرماید: "این فلیس من الله فی شیء." این از حزب خدا بیرون میافتی چون "و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون." هرکی ولایت خدا و رسول را دارد، میشود حزبالله، و این غلبه میکند. [این] "فلیس من الله فی شیء" معنایش این است که: از حزب خدا میافتد بیرون. روبرو حزب خدا هم چیست؟ حزب شیطان. این حزب خدا که پیروز است و حزب خدا که تویش باشی مال اونی است که دل داده به پیغمبر، دل داده به خدا. ببین این چی میگوید: "من نوکر توام، من طرفدار تواَم، من منافع تو را میخواهم تامین کنم، من آدم توام، من پشت توام." "آنها هرچی میخواهند بشوند، به درک. میخواهند ناراحت بشوند، به درک. میخواهد خوششان نیاید، به درک."
حزبالله میگوید: "از این حالت در بیایی دیگر تو این حزب نیستیها. تو این دار و دسته حسابت نمیکنم." این یک. بعد علامه طباطبایی جای دیگر میفرماید: "اذ لا بقیة لدین ولا حمل اشارة الا ظهور الحق و حیات او ظهور الحق و حیاته." میگوید: "خدا یک همت فقط دارد. آن هم اینکه حق را ظاهر کند و حفظ کند." و اگر شما رفتی تقیه کردی، کلاه سر آنها گذاشتی، حق را نگه میداری. اگر رفتی با آنها هستی، حق را نابود میکنی. آنها سوار میشوند. ممالک اسلامی مگه نماز و مسجد و اینها نیست؟ مگه قرآن نمیخوانند در عربستان سعودی؟ مگه قرآن نمیخوانند؟ این همه قرآن، حج، قربانی. کیک آمریکا نمیگزد؟ یعنی یک ذره اینها قرائت مسلمین ما چکار کردهاند؟ تکتیراندازشان مرگ بر آمریکا میگفتند. حاجیا، شما توی حرم، تو محدوده حرم کبوتر را نمیتوانی بگیری. صید کبوتر ممنوع است. حاجی را با حوله احرام کشتند به خاطر اینکه مرگ بر آمریکا میگفت. حاجی را با حوله احرام گلولهباران کردند چون میگفت مرگ بر آمریکا. یعنی چی؟ پول حرمین خرج این میشود که منافع آمریکا تامین بشود.
خیلی از آسمان مکه کافر نمیتواند رد بشود. از آسمان مکه مراجع ما فتوا دادهاند: کسی وارد مکه میخواهد بشود، باید با احرام وارد بشود و باید مسلمان باشد. این محدوده مکه و حرم، گفتند که: زمین و آسمانش فرقی نمیکند. از آسمانش هم بخواهد بشود، باید مسلمان باشد. یعنی پرواز میخواهد از آسمان مکه رد بشود، با کافر باید بگوید: "برو آنور." از بالای کعبه حق نداری رد بشوی، از بالای مکه حق نداری رد بشوی. مکه را با کعبه و با پولهایش دادند دست آمریکا. آقای بهجت میفرمود: "قرار بود ما از اینها جزیه بگیریم، بزنیم اینها زنده بمانند." برعکس شده. به اینها داریم جزیه میدهیم که بزنند ما زنده بمانیم.
خیلیهایشان روی مسائل حساس بودند. بخش عمدهای از صحبتهای ایشان، درسهای ایشان همین بحثهای سیاسی بود. "عارف بود و آن احوالات و اینها." بیشتر صحبتهایی که با افراد میکرد، حرفهای این شکلی بود. بیشتر در مورد مشروطه بود. استادی داشتیم. میفرمود: "ما آنقدر خاطرات مستر همفر را در درس، از آقای بهجت شنیدیم." استادمان فرمود: "که آنقدر خاطرات مستر همفر را در درسهای بهجت شنیدیم، من مشتاق شدم، رفتم کتاب را خریدم، خواندم. کامل که خواندم، دیدم که اصلاً چیزی اضافه نداشت، همه را از آقای بهجت شنیده بودم." عارف از این حرفها میزد. بعد به ما میگویند: "حیف نیست بحثهای اخلاقی را تو آلوده میکنی؟" کدام اخلاقپرستی اخلاق؟ "اخلاق آمریکا خوشش بیاید عرفانی بزنیم، کیف کنیم." "آنجا هم یک مشت گوسفند سر میبرند دیگر." "حالا خدا انشاءالله کمکشان [کند]." "بیا تو مملکتم یک چیزهایی میشود، به ما چه؟ ما خودمان را بسازیم، وظیفه به خودمان داریم."
حضرت ابلیس وقتی درس اخلاقی این مدلی صحبت میکند، خودتی دیگر. "این بچهها، خودت هم تلویزیون، صداوسیما و ساترا و کوفت و زهر مار را درست نکنید." نسل بعدی به فحشا کشیده شد. همین خودتی، بچهات آلوده میشود، تو هم آلوده میشوی، عروسات هم آلوده میشود، نوهات هم آلوده میشود، نسلات آلوده میشود. روزنامه و سایت و انتخابات و وزارت ارشاد و همینهاست. همین خودسازی امام زمان. آدم فهمیده و باشعور میخواهد. از اینها که تو کوفه هم زیاد بود. همیشه دعا میکردم. "خودم، امام حسین کمک کند انشاءالله." حبیب کم است. آدم شیرفهم عارف، شیرفهم عارفی که شمشیر از دستش نمیافتد. عمار کم است. امیرالمومنین دست به محاسن میزد گریه میکرد: "عین عمار، اشتر کم است." اشتر که زیاد است! اشتر میفرماید: "که اینجا صبر میخواهد. زیر بار حرف کفار نرفتن صبر میخواهد." علامه طباطبایی: "این همان فاستقم کما امرت است که قرآن و پیغمبر فرمود: این آیه منو پیر کرد." زیر بلیط دشمن نرفتن پدر آدم را در میآورد. خیلی فشار دارد این. یک آیه. بروم آیه بعدی. آیات را تمام کنم.
سوره مبارکه ممتحنه: "یا ایها الذین آمنوا." دستور داده. امام رضا (علیهالسلام) هر وقت به آیهای میرسیدند که: "یا ایها الذین آمنوا" داشت، میفرمودند: "لبیک اللهم." جانم! خدا. حالا من میگویم شما لبیکش را بگویید. این از آن لبیکهایی است که تو آسمان لبیک خوانده میشود. مال شیعیان امیرالمومنین. "یا ایها الذین آمنوا." احسنت. خوب، پس یعنی آمادهایم که بقیهاش را بشنوید دیگر. آیه اول سوره ممتحنه: "لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء." دشمن من و دشمن خودتان را رفیق نشوید، دل نبندید، ولی نشوید. "مومن که مگه میرود با دشمن خدا رفیق بشود؟" که با "یا ایها الذین آمنوا" بگویی و تو قرآن بیاوری، "تلقون الیهم بالموده." محبت میکنید و صمیمیت نشان میدهید و هی میخواهید دل به دست بیاورید. یک جوری. من منکر کار دیپلماتیک و اینها نیستمها. آن دیپلماتیکی که کلاه سر آنها باشد، این دیپلماسی خیلی هم خوب است. کلاه سرشان بگذار. این که خیلی خوب است. کاری که اهلبیت میکردند. امام کاظم (علیهالسلام) یا امیرالمومنین بعد پانصد هزار دینار میگرفتند، میآمدند بیرون. یا امیرالمومنین این شکلی که بعدش [پس از شهادت امام رضا (ع)] به تیر امام رضا (علیهالسلام) مامون را تحویل میگرفتند، بعدم از قبل مامون مدیریت میکردند. جان شیعه را حفظ میکردند. منافع شیعه را حفظ میکردند.
این خیلی خوب است. ارتباط خوب است. ما با عربستان رفتیم مذاکره کردیم، جنگ یمن را تمام کردیم. بعد جالب است که نوکر آمریکا بهشان برخورد. این خیلی عجیب است. شهید امیرعبداللهیان (رضواناللهعلیه) رفت با سعودیها مذاکره کرد. جنگ یمن را تمام کردند. منافع شیعه حفظ شد. یک عده اینجا صدایشان بلند شد که: "مگه قرار نبود با عربستان بجنگید؟" همینهایی که ناله مذاکرهشان عالم را برداشته. خیلی عجیب و غریب. یعنی اینجور مذاکرهای دوست ندارند. این مذاکره الان منافع اربابمان را تامین نکرد. بجنگید که ارباب خوشش بیاید. قرار نشد دیگر برویم با همدیگر رفیق بشویم. ارباب ناراحت بشین که الان به ضرر ارباب شد. این ولایت یهود و نصارا است. خلاصه حرف امروزمان این است که: آقا، ولایت یهود و نصارا و دشمن امام زمان جور در نمیآید. کسی با ولایت آنها یار امام زمان نمیشود. تو سپاه امام زمان نمیماند، سر میخورد میرود.
"یک اسلحه محبت نشان میدهید؟" "وقد کفروا بما جائکم من الحق." ولی آن چیزی که پیش شماهاست از حق، اینها ذرهای قبول ندارند. "یخرجون الرسول و ایاکم." اینها که هم پیغمبر را آواره کردند، هم شماها را. بیشتر در مشرکین مکه است. این را میخواستم با محبت و اینها قضیه را سرهم بیاورم. کار به جنگ و اینها نکشد. پیغمبر را آواره کردند. یک حواری محبت کنید، آدم نمیشود. "ان تومنوا بالله ربکم ان کنتم خرجتم جهادا فی سبیلی و ابتقاء مرضاتی."
گاهی هم تو دلتان دوستشان دارید، خوشتان میآید. فامیلتان هم، هم حزبآن، هم جناحآن، همشهریاند. یک بده بستان هم با همدیگر داشتیم. یک جاهایی حمایت کردهاند ازتان. تو دلت است، بروز نمیدهی. من خدا حالم است، تو دلت چی داری. "و ما علمتم و من یفعل منکم." هرکی این کار را کند، به اینها دل بدهد، "فقد ضل سواء السبیل." این میشود جزو "الّذین ضالّین." از این صراط مستقیم خارج میشود. "انعمت علیهم" میرود بیرون. این هم یک آیه دیگر که فرمود. یکی هم همین آیه بود که در سوره مبارکه مائده بود. فرمود: "اگر ولایت اینها را داشته باشید جزو آنهایید و ان الله لا یهدی القوم الظالمین." خدا ظالمین را هدایت نمیکند. این میشود بیماری دل.
روبروش چیست؟ بگویم. روایت را بخوانم. تمام کنم. روبروش دلدادگی خالص، صادقانه به خدا و پیغمبر و اهلبیت. با اماننامه و با ترفند و با شعار و با اینها گول نمیخورد. شُل نمیشود. تردید نمیکند. در نقطه اصلاً جواب ندارد. امام حسین یک جوابی بهش بدهد. لااقل کاری که رهبر انقلاب کردند با نامه ترامپ. طرف گذاشت زیرش. "نامه را کاری ندارم. من با خودت چند کلمه میخواهم صحبت کنم." شینزو آبه بود دیگر. [او را] بنده خدا زدند، پوکوندنش. ژاپنی آمده بود نامه ترامپ را [بیاورد]. اردو برای رهبری. ما باشیم، وای! "رئیس جمهور آمریکا به من پیام داده." بعضیها واقعاً دلشان میرود. "رئیس جمهور آمریکا میدانی کیست؟ میدانی آمریکا کجاست؟" رهبر انقلاب از شهید رئیسی تعریف کردند، فرمودند: "در اولین گفتگوی خبری که داشت، طرف ازش پرسید که اگر آمریکا همه تحریمها را بردارد و هرچی شما انجام بدهید باز حاضر میشوید؟" خیر. اینجوری هم شد. امام رضا (ع) شب میلاد [او را] بردند. و این عزت و این عظمت، محبت خالصانه است. و وقتی محبت خالصانه به اهلبیت و از آنور کنده، واقعاً به درد مردمش میخورد. روغن [و] دلسوز. شب و روز ندارد. اولویت مردم یادش نمیرود.
قرآن چی فرمود؟ فرمود: "آنها طرف مرتدان، آن طرف مرتد است. اینور کیست؟" استدلال میشود. اینها ویژگیشان چیست؟ "یحبهم و یحبونه." هم خدا اینها را دوست دارد، هم اینها خدا را دوست دارند. اینجا دیگر عشق است. دل که از آنور کنده، به اینور است. رابطه عاشقانهاش با ولایت، با امام، با رهبر، رهبر الهی. دلش اینجاست. دلش برای این پر میزند. قاسم سلیمانی را شما ببینید (رضواناللهعلیه). یک ذره برایش ترامپ مهم است! نه، این شخصیتهای خائن عرب مهم است! ولی دلدادگیاش به این بچه رزمنده، این سربازهای خردهپای اهل افغانستان و پاکستان، دولا میشود، دست اینها را میبوسید. به شهدا چه علاقهای داشت! به خانواده شهدا چه علاقه داشت! به بچههای شهدا چه علاقهای داشت! داشت سخنرانی میکرد. یکی بچه شهید را بلند کرد. داد زد: "بچه شهید را بلند نکن! برو کنار!" اخم و تشر. تو نماز، تو قنوت. بچه شهید یک گل برایش آورده. گل از دستش میگیرد. خانه اینها میرود، سر میزند، زنگ میزند. روی زمین میخوابد. پای مادر شهید را میبوسد. جانباز را ورمیدارد. سالی یک ماه، ۲۰ روز، چقدر که میرود کرمان، جانبازی که آنجاست، یک هفته خودش مسئولیت میگیرد با آن همه مشغله و درگیری. یک هفته شستشو، کارهای این جانباز "با من." این ولایت مومنین است. این آدم، آدم امام زمان است که بعضی بزرگان فرمودهاند: "این آتشی که در شهادت او به دلها افتاد، به خاطر آتشی بود که در شهادت او به دل امام زمان بود." از دل او، دل مومنین آتش گرفت. آدم امام زمان بود. "برنامه ترامپ قمارباز، حریف تو منم. ما شبی نیست که اصلاً بخواهیم به تو فکر نکنیم." عظمت را شما ببینید! اقتدار را ببینید! صلابت را ببینید! روبروی آنها. این عشق و صفا و صمیمیت با این طرف. این اونیه که هم خدا او را دوست دارد، هم او خدا را دوست دارد. این همه اسمش میرود بالا، روز به روز عظمت و عزتش بیشتر میشود. برداشتن، نامه نوشته: "خدایا من دلتنگ دیدارم. پاک کن و ببر. بیتابم. دیگر نمیتوانم تحمل کنم." آن شب آخر، آخرین جملات. این عشق. به آنجا میکشد. پرواز میکند. میگوید: "قاتلم کجاست؟ بیا بکُش دیگر." بعد میگوید: "اصلاً من شفاعتت میکنم. بیا منو بکُش." این چطور بیتاب است! مینشیند برای شهادتنامه مینویسد، معاشقه میکند با شهادت. "عروس زیبای من کجایی؟ من دلتنگتم." او چه تعابیری! "حجله، دنبال حجله میگردد." و آن ارتداد آنور، عاشقانههایش با این خزوخیلات. این هم عاشقانهاش با این اولیا خداست، با امام حسین است، با امام زمان است. عشقش دوطرفه است. هم خدا دوست دارد.
آیهاش چیست؟ "ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا." خدا عاشق آنهاست که تو خط وایسادهاند، زدهاند به دل دشمن. عاشق اینهاست. خدا عاشق این رزمندههای حزبالله است. خدا عاشق این بچههای حماسه است. خدا عاشق این نیروی قدس سپاه است. حالا انشاءالله یادم باشد بعداً برایتان یک روایتی میخوانم. امیرالمومنین فرمود: "که آن سپاهی که از سمت کوفه حرکت میکند به سمت قدس، علی رایاتهم القوة." روی پرچمهایشان کلمه "قوت" را نوشته. فکر کرد که منظور چیست. خدا عاشق اینهاست. امام عاشق اینهاست. بگذارید دیگر. پس روایتش را بخوانم، خستگیتان در میرود انشاءالله. اول یک روایت، دو تا روایت میخواهم بخوانم. یک چند دقیقه تحمل بکنید انشاءالله.
روایت اول را مرحوم مجلسی نقل میکند، جلد ۶۵ بحار، صفحه ۱۳۹. میفرمایند که: "ابوبکر و عمر و زبیر و عبدالرحمن بن عوف آمدند خدمت پیغمبر، نشستند." تو حیاط نشسته بودند. پیغمبر آمدند کنار اینها نشستند. کفش پیغمبر پاره شده بود، گذاشتند کنار. امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمودند: "ان یمین الله عز و جل او ان یمین العرش قوم منّا." فرمود: "سمت راست عرش خدا یک جماعتی از اینها." ویژگیشان چیست؟ "الوا منابره من نور." روی منبرهایی نشستند از نور. "وجوههم من نور." چهرهها نورانی. "ثیابهم من نور." لباسهایشان از نور. "تغشا وجوههم ابصارا ناظرین." آنقدر نور چهرهشان زیاد است که اصلاً بقیه که کنار اینها هستند و پایینتر از اینها، نور اینها چهره آنها را محو کرده. ابوبکر گفت: "منم یا رسول الله؟ اینها کیند؟" زبیر گفت: "اینها کیند؟" پیغمبر سکوت کرد. ابوبکر گفت: "سکوت کردند." زبیر گفت: "سکوت کردند." عبدالرحمن گفت: "سکوت کردند." "فقال علی علیهالسلام: منم یا رسول الله؟" امیرالمومنین سوال کرد: "اینها کیند یا رسول الله؟" علی که پرسید جواب دادند. پیغمبر: "اینها یک جماعتاند." "تهابون فی روح الله." عاشق همدیگرند به واسطه روحالله. "الّا غیر انصاء و لا اموال." نه فامیلاند، نه پول این وسط گرو همدیگر دارند که به خاطر پول عاشق هم باشند. "اولئک شیعتک." اینها شیعه توأند، علی جان. "و انت امامهم یا علی." تو امام اینهایید. شهید صدوقی بعد از انقلاب این روایت را برداشت برد خدمت امام خمینی. "روحاللهی که تو این روایت آمده شمایید." امام لبخند زده. زمان تبعید امام، شاه دستور داده بود حالا ساواک شاه، ثبت اسناد قم و تهران اسم روحالله ثبت نمیکردند برای بچهها. روحالله. این روایت معلوم نیست چیست. حالا منظور روح خداست یا روحالله؟ فرد؟ خلاصه اینها این شکلی عاشق همدیگرند. این نورشان عالم را پر میکند. ولایت بینشان این شکلی است.
جالبتر برایتان بخوانم. ۵۷ بحار نقل میکند، مال شرح نهجالبلاغه ابن میثم است. این شرح خیلی مهم است. خود ایشان هم جزو شخصیتهای درجه یک ماست، هم علمی هم معنوی. امیرالمومنین آمدند جنگ جمل. این چند دقیقه هم دل بدهید قشنگ میشود دیگر. جنگ جمل کجا بود؟ آقا، بصره. کجا میشود؟ این یکم که از خرمشهر به آن سمت بروید، میشود بصره. جنوب شرقی عراق. امیرالمومنین اینجا جنگیدند. جنگ جمل بود. جنگ جمل آن طرف امیرالمومنین بود. اینور کی بودند؟ طلحه و زبیر و عایشه. روی جمل نشسته و شتر. جنگ که تمام شد، حضرت خطبه خواندند خطاب به مردم بصره. حمد و ثنای خدا کردند. به پیغمبر صلوات فرستادند. فرمودند: "یا اهل البصره." "آی مردم بصره! یک تیکهاش را مرحوم سید رضی این تکه اولش را در خطبه ۱۳ نهجالبلاغه خطاب کرد: مردم بصره، شماها آدمهای بیخودی هستید و سپاه یک زن بودید و یاران یک شتر بود." این را تعابیر تحقیرآمیز سنگینی برای به کار برد و "و آبی که میخورید چطور و اخلاقتون چطور؟" و اینها که حالا بحثهای مفصلی دارد.
بعد حالا اینجا با بصره دارد صحبت میکند. یکهو امیرالمومنین رفت تو تاریخ. از تو جنگ جمل و بصره یکهو رفت تو تاریخ. رفت یک چند صد سال بعد. این بصره و این منطقه: "عمو کانی انظر الی قریتکم هذه." "دارم میبینم یک روزی این شهر شما میآید آب میکند. حتی ما یری منها الا شرف المسجد." فقط یک گنبد مسجد توش دیده میشود. "کانهو فی حجت بحر." همینجوری فرمود. بعد فرمود: "فلان، اینها که بصره خراب میشود و اوضاعش این طور میشود و فلان و اینها." بعد حضرت برگشتند به سمت راستشان نگاه کردند. فرمودند: "کم بینکم و بین الابله؟" "بین شما و ابله چقدر فاصله است؟" ابله میشود تقریباً همین خرمشهر و شلمچه و اینها خودمان. ابله توی ایران میشود. یک چند کیلومتر از بصره به سمت ایران که میآید. اسم قدیمیش ابله بوده. خرمشهر و شلمچه و همان حول و حوش. همه به هم نزدیکاند دیگر. فرمود: "بین شما و ابله چقدر فاصله است؟" "منظر بن جارود" گفت: "پدر و مادرم فداتون. اربعه فراسخ." چهار فرسخ. هر فرسخی ۶.۲۵. چهار فرسخ میشود ۲۵ کیلومتر. فرمود: "صدقت." "آره، راست میگویی چهار فرسخ." "قسم به آن کسی که پیغمبر را مبعوث کرد، من از خود پیغمبر همین جوری که شما از من شنیدید، همین جوری از خود پیغمبر شنیدم." فرمود: "میدانی بین بصره و ابله چقدر فاصله است؟ چهار فرسخ فاصله است." پیغمبر به من گفته بود: "چهار فرسخ فاصله است." "تو هم الان گفتی چهار فرسخ."
خب چی میشود؟ در ابله، "این منطقه شلمچه خرمشهر، سییکون فی التی توسم الابله موضع اصحاب العشور. جماعتی میآیند در آینده در این منطقه ابله، یقتل فی ذلک الموضع من امتی سبعون الف شهید." ۷۰ هزار شهید از از امت من اینجا شهید میشود. "هم یومئذ بمنزله شهدا بدر." این ۷۰ هزار تا مثل شهدای بدر میمانند در آن روزگار. منظَر میگوید: "پرسیدم: آقا، کی اینها را میکشد؟" فرمود: "اخوانهم جیل." یک جماعتیاند، سپاهیانیاند که "انهم الشیاطین سود الوانهم." "صورتهای تیرهای دارند. ممتنه ارواحهم، شدیدا کلمهم قلیل صلبهم." "جماعتی یعنی چهرههای تیرهای دارند، مثل شیطان میمانند. بوی گندی میدهند، اخلاقهای بدی دارند." "طوبی لمن قُتِلوا." "خوش به حال کسی که به دست اینها کشته بشود." "ینفر لجهادهم فی ذلک الزمان قوم." "در آن زمان یک جماعتی میآیند برای این جنگ با اینها، در این منطقه. در منطقه ابله، همین حول و حوش خرمشهر." "هم اظهر عند المتکبرین من اهل ذلک الزمان." "متکبرین آن زمان اینها را خار میدانند." تصاویر امیرالمؤمنین. مستکبرین اینها را تحقیر میکنند. مرحوم دشتی (رضواناللهعلیه)، مترجم نهجالبلاغه، انسان محققی بود، انصافاً خیلی آدم فاضلی. ایشان کامل این روایت را تطبیق میدهد به شهدای جنگ تحمیلی و داستان جنگ. خدا یک کتابی دارد: "آینده و آیندهسازان." خیلی کتاب خوبی است. آنجا این روایت را میآورد، میگوید: "این همین جنگ خودمان است." ایشان سال ۸۰ از دنیا رفته. آقای دشتی ۲۳ سال پیش.
کاملاً میخورد به این شرایط. اینجا فرمود: "اینها جماعتیاند که پیش متکبرین آن زمان خوارند." "مجهولون فی الارض." "در زمین کسی اینها را خیلی نمیشناسد، گمناماند. اینها گمناماند." "معروفون فی السماء." "آسمان اینها را میشناسند." "طبکسماء علیهم." "آسمان به اینها گریه میکند." "سکانها والارض و سکانها." "ساکنان آسمان به اینها گریه میکنند، زمین و ساکنانش." "ثم حملت عیناه بالبکاء." امیرالمومنین که فرمود: "واحک یا بصره." اظهار تأسف کرد از این شهادت، این اصحاب و این جنگی که میشود. گریه کردم امیرالمومنین برای شهدا. من یک حسابی هم امروز داشتم میکردم، تقریباً به همان ۷۰ هزار تا رسیدم. یعنی مجموعه فاو و خرمشهر و شلمچه و اینها را یک حساب و کتاب اجمالی داشتم. ۷۰ هزار تا اینجا کشته میشود. امیرالمومنین برای اینها گریه کرده. چرا؟ چون عشق وقتی دل نداد به دشمن، دشمن میگوید: "بیا تسلیم شو، بیا نوکر شو، دست بردار. سفارت آمریکا را دوباره راه بینداز. جنگ را برمیدارم، تحریم را برمیدارم." زیر بار نمیروند. به عشق ما وایمیستند، پای ما وایمیستند. از آنور محبت نشان بدهد، از اینور هم امیرالمومنین محبت نشان میدهد. امیرالمومنین برای اینها گریه کرده. آن موقع گریه کرده، هنوز نیامده! عشق، عشق!
امام (رحمتاللهعلیه) میفرمود: "برای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، جبرئیل آمد، تمام حوادث آینده را گفت." یعنی این انقلاب ما را به حضرت زهرا گفتند که انقلاب میشود. یعنی ایشان خوشحال بودند؟ یعنی ایشان راضی بودند؟ وقتی خبر انقلاب را دادند، ایشان دلش شاد شد؟ امام اینجا بود، سیر میکرد. عاشق این بود که دنبال این بود که مثلاً این انقلاب ما را آن وقتی که جبرئیل به حضرت زهرا گفت، حضرت زهرا یک قلب آرامی پیدا کرده باشند. بگویند: "آره، به به، اینها پیروز میشوند. چقدر خوب میشود!" این عشق اینهاست. عشق از این سر، عشق از آن سر دارد. عشق از آن سر.
خیلی روایات عجیب و غریبی است در این رابطه عاشقانه با اهلبیت. به امام رضا (علیهالسلام) گفتند: "دعا کنید." میگویند حضرت عصبانی شدند. چهرهشان برافروخته شد: "این چه حرفی است! یعنی چی به من میگویی دعا کن؟" "مگر میشود من دعایت نکنم؟ مگر میشود من شماها را دعا [نکنم]؟ چی میگویی؟ مگر میشود من به یاد شما نباشم؟" شماهایی که صبح جمعه دعای ندبه آمدید، این مشکلات را دارید تحمل میکنید، این گرفتاریها را میشود شماها مثل خیلی از این کشورهای منطقه کاسالیس باشید. نوکر آمریکا و اسرائیل باشید. اوضاعتان عوض میشود. لااقل دیگر تحریم و محروم و این داستانها را نداشتید. ولی وایستادید! به خاطر کی وایستادی؟ احساس میکنید امام زمان از شما این را میخواهد؟ عشق امام زمان را فراموش میکنی. اینها را میشود شما به عشق او یک کاری بکنی. اینطور هزینه بدهید، زحمت تحمل کنید. عین خیالش نباشد. امیرالمومنین برای شهدای ما آن موقع که بسته بود، یک نگاهی کرد، برای اینها گریه کرد. میشود امام زمان در تشییع اینها شرکت نکنند؟ در مراسم ختم اینها شرکت نکنند؟ برای شهدا گریه نکنند؟ کنار مزار اینها نروند؟
یک شهیدی تازگی از دنیا رفت، شهید کوروش محمودی. دو هفته پیش خواهر ایشان میآیند این جلسات را حالا نمیدانم امروز هستند یا نیست. سی و خردهای سالشان [بود]. جانباز قطع نخاع بود. هیچ حرکتی نداشت. به سختی تکلم میکرد. غذا بهش میدادند. خیلی شرایط سخت ولی آدم ملکوتی و گفت: "گاهی امام زمان اینجا میآیند عیادت من." یادش نمیرود. امام زمان ۳۰ سال گذشته، عاشقانه آمدی، جوان بودی، جانت را گذاشتی، معلول شدی، جانباز شدی. "حواسم هست. دعایت میکنم. به یادتم." اینها خصلتی است که از مادر به ارث بردهاند. مادرشان این شکلی بود. آنقدر دعا میکرد! همه گریهکنها را دعا کرده. همه نوکرها را دعا کرده. دانهدانه به اسم اینهایی که قرار است در تاریخ هرکی قرار است [برای] زیارت بیاید. زیارت حسینم بیاید. هرکی قرار است بر حسینم گریه کند. چشم به راه اینها بوده. فاطمه زهرا بشارت دادند: ۱۴ قرن، ۱۲ قرن بعد فلانی میآید این گریهکن. این دعای ندبه میآید. این روضه میآید. این هیئت میآید. این محرم مشکی میپوشد. فاطمه زهرا لبخند زده: "بابا! حالت مادران. باریکالله. آفرین. چقدر خوب!"
بگذار من روایت بخوانم. شما الان احساس میکنی، ممکنه احساس کنید من دارم پیازداغش را زیاد میکنم. روایت باید بخوانم. عبدالله بن مشکان از ابوبصیر نقل میکند. میگوید: "من خدمت امام صادق (علیهالسلام) بودم." این روایت هم باشد دیگر از این جمعه ورود ما انشاءالله به فاطمیه با این روایت آرام آرام. میگوید: "خدمت امام صادق (علیهالسلام) بودم، داشتم با حضرت صحبت میکردم." "فدخل علیه ابنی." "بچه امام صادق وارد شد." حضرت بهش فرمودند: "مرحبا!" "به به!" "جانم!" این فرزندشان را گرفتند و و " قَبَلهُ." بغل کردند، بچه را بوسیدند. بعد فرمود: "حقّر الله من حقّرکم." "خدا حقیر کند هرکی شما را تحقیر میکند." "و و تَرَک الله من و تَرهُ." "خدا انتقام بگیرد از هرکی که داغ به دل شما وارد کرده." "و خَذَل الله من خَذَلکم." "خدا واگذار کند هرکی شما را ول کرده." "و لعن الله من قتلکم." "خدا لعنت کند هرکی شما را کشته." "خدا ولی شماها باشد، حافظ و ناصر باشد." بعد فرمود: "فقد طال بکاء ال و بکا الانبیا و صدیقین و شهدا و ملائکه السما." "خیلی گریهها در تاریخ، زنها گریه کردهاند. انبیا گریه کردهاند. صدیقین و شهدا و ملائکه آسمان گریه کردهاند." امام صادق زدند زیر گریه. "ثم بکا." اشکشان جاری شد. بعد فرمود. چه جملهای فرمود امام صادق به ابوبصیر؟ این گریهای که کردند؟ بچه آمده؟ بچه را بغل کردند بوسیدند، زدند زیر گریه. داود ابوبصیر تعجب کرد. برای چی امام صادق یکهو بچهشان را بغل کردند گریه کردند؟ فرمود: "یا ابا بَصیرٍ اِنّی اَنظَرُ الی وَلدِ الحسین عِندِ ذِکرِهِ اُصابُ بما أصابَ أبیِه و الیه." "ابوبصیر، من هر وقت این بچههای حسین را نگاه میکنم، حالم یک طوری میشود. نمیتوانم خودم را کنترل کنم." بچه خودم، بچه حسین. امام صادق بچههای خودش هم که نگاه میکند به چشم بچههای حسین میبیند. نوههای حسیناند. بچههای حسیناند. "بما عُطیَ الی ابیهم و الیهم." "یاد کارهایی میافتم که با بابای اینها کردهاند و با خود این بچهها کردهاند."
بعد یکهو بحث را کجا کشید امام صادق؟ اصلاً چه روزی بوده آن روز؟ چه حالی بوده حال امام صادق؟ یکهو فرمود: "یا ابا بَصیرٍ اِنَّ فاطمهَ لَتَبکیه و تَشحَقُ." "فاطمه خیلی ناله میکند برای حسین." "فَتَزفَرُ جهنَمُ زَفْرَةً." "از ناله و گریه فاطمه جهنم گداخته میشود." آتشی توش میافتد که "آن ملائکهای که نگهبان جهنم، صدای ناله جهنم را میشنوند." آماده میشوند که آنجا افرادی را بیاورند "برای اینکه به شدت عذابشان کنند." "و الانه که این دود جهنم بیاید بزند به دنیا، همه اهل دنیا را بگیرد، همه را خفه کند، همه را آتش بزند." "تا وقتی فاطمه دارد گریه میکند، این آتش جهنم گداخته میشود." "و این ملائکه نگرانند که الانه که این آتش بزند، همه اهل دنیا را بسوزاند." "فَلا" آن آتش جهنم که گداخته میشود، "آرام نمیشود حتی یسکن صوت فاطمه." "تا صدای فاطمه آرام نشود، آن هم آرام نمیشود." دریاها میخواهد همه منفجر بشود از صدای فاطمه. تکتک این قطرههای دریا ملکی دارد. این ملک وقتی صدای فاطمه را میشنود و "صدایی که خب بعد صدای حضرت زهرا از جهنم بلند میشود." بالهایش را باز میکند. آماده است که الانه که این دریا فوران کند، همه اهل عالم را. "ملائکه میترسند." "یبکون لبکاها." "از گریه او به گریه میافتند." "به دعا و تضرع میافتد." "اهل عرش به تضرع میافتد." "صدای ملائکه بلند میشود، نگران میشوند." "الان اهل عالم نابود بشوند." "یک صدا از این صداها اگر به اهل زمین برسد، همه اهل زمین بیهوش میشوند از شدت [آن]." کوهها تکهتکه میشود. زمین زلزله میافتد. میگوید: "گفتم که: انّ هذا الامر عظیم." "آقا چه چیز عجیب و سنگینی که از ناله فاطمه زهرا در داغ حسین، اینطور جهنم گداخته میشود و زمین و زمان به هم میریزد." حضرت فرمودند: "یک چیز میخواهم بهت بگویم، نشنیدی؟" "اینی که میگویم از آن قبلی که گفتم بزرگتر است." "بعد فرمود: یا ابا بَصیر." "اصلاً یک جمله فقط فرمود." "ابوبصیر آنجا سریع منتقل شد، فهمید حضرت چی [میخواهند بگویند]." انشاءالله ما صبح جمعه برویم در کنج این روایت بسوزیم. فرمود: "ابا بَصیر، آن ناله فاطمه بود، این شکلی عالم را به هم میریزد." "یک چیز بالاتر: اما تحب ان تکون فی من یسعد فاطمه؟" "میدانی تو میتوانی کمک کنی به فاطمه؟" یعنی "تو میتوانی ناله فاطمه را آرام کنی، خاموش کنی؟" "تو میتوانی کمک کنی؟" میگوید: "همین که شنیدم، زدم زیر گریه." حضرت دیگر ادامه ندادند. یعنی "من فهمیدم." یعنی "تو هم اگر برای حسین گریه کنی، فاطمه آرام میشود." "تو با گریههایت فاطمه را آرام میکنی." آن نالههایی که بلند است، که زمین و زمان دارد منفجر میشود، ملائکه همه ترسیدهاند. همین صدای ناله تو که بلند میشود، فاطمه آرام میگیرد. میگوید: "پس بچهی من گریهکن دارد." "پس دلسوخته دارد." جمله جمله عجیبی است. فرمود: "میدانی تو میتوانی به فاطمه کمک [کنی]؟"
خیلی عمیق است پس این اشک شما. هم او را آرام میکند، هم بهش کمک میکند. بگذارید بروم اصل داستان را بگویم و معطلتان نکنم. خیلی قشنگ شد. ما چون همیشه یک ناله که برای حسین داشتیم که مظلوم کشتند، یک ناله هم برای فاطمه داشتیم [که] کسی کمکش نکرد. امام صادق بشارت دادند به گریهکنها: "شماها به فاطمه کمک میکنید." گریه تو جبران است. جبران تکتک آن درهایی که کسی نیامد کمک. او را انداختند. "دختر پیغمبر به مردم این!" "دختر پیغمبر از مردم این شهر درخواست کمک فرمود." "چرا شمشیر بیرون نمیآورید؟" "این علی است، باهاش بیعت کردهاید." بیمحلی کردند. خودش تک و تنها چادر انداخت، علی بیرون آمد. همه را خودش عهدهدار شد. کوچه را خودش گردن گرفت. بین در و دیوار تک و تنها رفت. دید دیگر مردم کمک نمیکنند. خودش پشت در رفت. با گریهات کمک کن فاطمه را. این گریهها در حکم این است که: "فاطمه جان، از ما قبول کن. ما اگر بودیم، [در] کوچه وایمیستادیم. ما اگر بودیم، پشت در ما میآمدیم. ما اگر بودیم آتش در را ما خاموش [میکردیم]. ما اگر بودیم آن میخ در را کج میکرد." یک کمک داشت، همش تو این [فکر بود]. آن لحظه فاطمه همان را صدا زد. معلوم میشود اگر کسی کمک میکرد، فاطمه ازش کمک میگرفت. اگر ما بودیم، از ما فاطمه کمکمان را قبول میکرد. یک کمک داشت، صدایش زد: "علی!"
لعنتالله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا، در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. نوکری حضرتش [را] قرار بده. نسل ما نوکران حضرتش قرار دهی. علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوقالارحام، ملتمسین دعا را از سفره با برکت حضرت زهرا (س) متنعم بفرما. شب اول قبر حضرت زهرا را به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. اسرائیل، آمریکا را به فضل و کرمت نیست و نابود بفرما. ما را جزو جبهه ارتداد قرار مده. ما را جزو جبهه استبداد قرار بده. ما را جزو آن سربازان نشانکردهای که اهلبیت وعده دادند، بشارت دادند و منتظر بودند برای نصرت امام زمان، ما را جزو آنها قرار بده. به فضل و کرمت رهبر [عزیزمان را] تا صبح ظهور آقا امام زمان در کنف لطف و حمایت و نصرت خودت قرار بده. سپاه اسلام را نصرت بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل عنایت به فضل و کرمت [فرما]. مشکلات مادی و معنوی را از این مملکت و از مردم اهل اسلام دور بفرما. حاجات مسلمین را برآورده بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود و هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بنبی و آله رحمالله من قرا الفاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...