این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* حجاب دلها؛ چرا ظالمین امام زمان (علیهالسلام) را نمیبینند؟ [1:58]
* دلهای ابری و خورشید غایب؛ حکایت مردمان زمینی [5:42]
* ظلم جمعی؛ وقتی دلها به ظالمین گره میخورند [9:59]
* هدف همیشه؛ چرا دشمنان، روحانیت را هدف میگیرند؟ [17:31]
* گرگها در لباس رفاقت؛ تا کی باید طعمه شویم؟ [21:50]
* امتحان تنبیهی؛ زنگ بیدارباش برای بازگشت به حق [30:09]
* تکنولوژیهای رایگان؛ زهر در پوشش هدیه [33:56]
* آزمونهای پیش از ظهور؛ راهی که با "دعا" آسانتر میشود [42:31]
* لبنان، فلسطین، ایران؛ نه کشور، بلکه قطعات پیکر اسلام [48:38]
* وقتی نامها جرم میشوند؛ سفیانی تنها به خاطر نام میکشد [51:29]
* در دل فتنهها، سیاهی عزا تنها امید ماست [54:24]
* فاطمیه و مادری که همیشه عهدهدار ماست [56:15]
* پهلویی که هنوز خون میداد... [1:01:34]
📚 معرفی کتاب: حضرت حجت (عج)، آیت الله بهجت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (اللهم صل علی و آل محمد و عجل فرجهم)، فعالیت طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
جلسه گذشته به این مطلب رسیدیم که در زمان غیبت، غربال صورت میگیرد و این غربالها شدیدتر میشود هرچه به ظهور نزدیکتر میشویم. امتحانات، ابتلاها، فتنههایی پیش میآید. هی ناخالصیها را، همانطور که اگر کسی بخواهد به فرج شخصی برسد، خود او بخواهد از این حجابها کنار برود، این نیاز دارد به اینکه پاک بشود، خالص بشود. تعبیری هست در دعای امام عسکری (علیه السلام) که مرحوم آیتالله العظمی بهجت (رحمة الله علیه) خیلی برداشت ویژهای از این عبارت دارند. در کتاب «حضرت حجت (سلام الله علیه)» در دعایی که رسیده در معرفی امام زمان (عج)، در زیارت آنجا میگوید: "المهتجب عن اعیون الظالمین". یعنی امام زمان (عج) کسی هستند که از چشم ظالمین پنهانند.
خب، یک معنای برداشت ابتداییاش این است که آن کسانی که میخواهند حضرت را بکشند، خدا حضرت را از چشم اینها پنهان کرد، از چشم ظالمین پنهان. مرحوم آیتالله العظمی بهجت خیلی فنی و عمیق برداشت میکرد، فرمودند: "این عبارت نشان میدهد کسی تا وقتی ظالم است، نمیتواند امام زمان (عج) را ببیند". ظالم هم مفهوم وسیعی دارد دیگر. فقط که قاتل امام زمان (عج) نیست. دیشب یک عزیزی مطلبی گفت. حالا ما تعبیر خواب و اینها بلد نیستیم. حالا گاهی اینها را میگویم، باز شرم میشود برام. میپرسم؛ ولی حالا گاهی یک چیزی از بعضی مطالب به ذهن میرسد.
یک عزیزی گفت: "آقا، همسر ما خواب دیده. تو خواب مثلاً اهل بیت (علیهم السلام) را به ما نشان دادند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دیده. بقیه معصومین (علیهم السلام) را دیده. چهره امام زمان (عج) مثلاً توی خواب برای ایشان معلوم نبود." گفت: "این چه معنایی دارد؟" گفتم: "انشاءالله خیر." دیگر خیلی اصرار کرد. ما هم چیزی نگفتم. گفتم: "دیگه حالا. حالا ناراحت نشو." حالا البته شاید بشنوند، شاید تو جلسه باشند، شاید هم بعداً بشنوند. این عبارت آنجا به ذهن بنده آمد که "المهتجب عن اعیون الظالمین".
یک درجه متفاوتی میخواهد مشاهده امام زمان (عج). حتی با مشاهده سایر معصومین (علیهم السلام) متفاوت است. خیلی باید شفاف باشد، خالص باشد، از ظلم خارج بشود. از دیدگان ظالمین پنهان است. این یک وقت در مورد شخص، در مورد فرد. من انسان هی پاک میکند خودش را. تطهیر میکند. از ظلم خارج میشود. حالا از ظلم خارج میشود یعنی چی؟ هم حقالناس را رعایت میکند، هم حقالله را رعایت میکند و هم خالص میشود. چون "إن الشرك لظلم عظیم". از شرک درمیآید. شرک باطنی، شرک خفی. آن هم ظلم است دیگر. به ظلمت میآید. حجاب میآید. این خورشید درخشان خودش که پرده و مانعی ندارد. منم که با این ظلمتم پر نمیاندازم. حجاب را بنشان تا نظر توانی کرد. این از کی میآید؟ از من میآید. از چی میآید؟ از ظلم من میآید. یا به تعبیر دعای ابوحمزه: "یحجبهم الأعمال دونک". اعمالی که برای غیر تو انجام میدهند، برایشان حجاب میشود. آن هم ظلم است دیگر.
اونی که خالص میشود، پاک میشود، صعود پیدا میکند، عروج پیدا میکند. از این حجابها رد میشود. چقدر قشنگ تشبیه کردند به خورشید پشت ابر. ابرها که مال خورشید نیست. خورشید که ابر ندارد. خورشید کجا، ابر کجا. ابر نمیتواند به خورشید نزدیک بشود. "خورشید پشت ابر" مال اونی است که روی زمین است. همین هم اگر پرواز کرد، یکم بالا آمد، ابرها را رد کرد، هوا ابری نبود. شاید برای شما پیش آمده باشد، تو روز ابری پرواز داشته باشید. روز ابری که آسمان سیاه است، تاریک. با هواپیما پرواز میکنی، یکم که اوج میگیرد، میرسد ضلع آفتاب را میبینی. آفتاب دارد میسوزاند. تعجب میکنی. پایین چقدر سرد بود، چقدر تاریک بود. این ابرهای سیاهی را که ازش عبور میکنی، آقا آفتاب دارد میزند. روشن، نمایان. این مال کسی است که سقوط کرده، عروج کرده. این صعود و عروج با چی حاصل میشود؟ با اخلاص، با طهارت. با چی حجاب میآید؟ با ظلم دیگر. چی؟ "یحجبهم الأعمال دونک". هرچقدر ناخالصی میآید، حجاب میآید. حالا هرچقدر از این ناخالصی درمیآید، از حجاب درمیآید. این میشود فرج شخصی.
هرچقدر جامعه از ناخالصی در آمد، از حجاب در میآید، این میشود فرج نهایی. همانطور که تو فرج شخصی پله پله است. قدم به قدم. آرام آرام. یکم پرده کنار میرود، حجاب کنار میرود، باید تثبیتش کنی. دوباره میرود بالاتر، باید تثبیتش کنی. میرود بالاتر و تثبیتش کنی. یکهوئی که خدا نمیدهد. خدا حکیم است. شما یکهو که بچه شیرخواره را بهش چلوکباب نمیدهی. آرام آرام. کمکم از شیر گرفته بشود. کمکم غذای چی چی میگویند به بچهها میدهند؟ غذای کمکی. بعد دیگر حالا اون غذاهای خاصی که مال بچههاست، آن هم بندی دارد. از ۶ ماه، نمیدانم، بعد یک سال، یک سال و نیم، دو سال، تازه از شیر میگیری. غذاهای دیگر، سویق و فلان و اینها. تا این بخواهد به چلوکباب برسد، دل صاحبش آب شود. درست شد؟ حالا حالاها مانده به چلوکباب برسد. همین قدر سویق را فعلاً قورت بده. پس نزنه، بالا نیاره. این بچه سویق نمیتواند بخورد، من بهش چلوکباب بدهم؟ ما بعضی وقتها در حد یک رئیسجمهوری که حالا یک میزان تعهد به اسلام و خدا و پیغمبر دارد، پس میزنیم. پس توقع داریم امام زمان (عج) بیاید!
حتی انقدی حد از خودمان نشان نمیدهیم که ۴ سالش پر بشود، پایین نرویم. چلوکباب میخواهیم! امتحانات ماست دیگر. خودمان نشان دادیم. یکم طرف یکم، تازه آن جور هم مثلاً سفت و سخت که همه احکام الهی. یکم یک سری مسائل مراعات میشود، جامعه پس میزند. جامعه. حالا فرد بحثش جداست. فرد ممکن است در اوج حکومت رضاشاه، آنقدر پاک باشد، صاحب تشرفات بشود. آن مال خودش است، فرج شخصی. جامعهای که قراره حجاب را کنار بزند، این جامعه که باید ظالم نباشد. "المهتجب عن اعیون الظالمین". اینجا دیگر این ظلم، ظلم جمعی است.
ظلم جمعی چیست؟ آیاتی که جلسات قبل خواندیم، فرمود: «تولی کافرین باعث میشود که ظالم بشوید.» دلدادن به ظالم، اعتماد به ظالم، نرد عاشقی بستن با کفار، "لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار" که حالا انشاءالله اگر عمری باشد، فرصتی باشد، باید به این آیه مفصلتر بپردازیم. "اعتماد نکنید". علامه طباطبایی "لاترکنوا" به معنای اعتماد، اعتماد، اثر خوشباوری، اثر قبولداشتن. به ظالم. تازه نه کافر، به ظالم اعتماد نکن. کسی که دیدی ظلم میکند، اگر اعتماد کردی، تکیه کردی، "فتمسکم النار"، هم آتیش میگیری، هم در ادامه آیه فرمود: «نصرتهم ازت برمیدارم، وِلت میکنم. با کمترین آسیب و با کوچکترین مزاحم و مشکل نابود میشوی، پودر میشوی.»
این یک وقتی تو بحث فردی است. خب، آنجا اثرش فردی است. یک وقت اجتماعی. یک جامعهای، یک ملتی، یک مملکتی که اعتماد میکند به کافر، به ظالم، به کسی که صد بار خیانت کرده، الآن هم دارد میگوید، "بعداً هم همین است". باز میگوییم: "باشد، حالا باز بیا یک گفتوگویی بکنیم." خب، شما وایستادید نگاه میکنید، من هم دارم به شماها نگاه میکنم ببینم اندازهتان چقدر است؟ میبینم هنوز مثل اینکه در حد همان شیرخشک با شماها تا کنم. بزرگان مثل مرحوم آیتالله حائری شیرازی میفرمودند که خود این انقلاب، یک امتحان الهی است. این برههای یا شرایطی فراهم کرده. انقلاب ما تا حکومت امام زمان (عج)، میلیارد میلیارد فرسخ فاصله دارد؛ ولی یک قدم است دیگر. یک غذای کمکی. گلویمان پایین میرود. از پس همین برمیآییم. همین هم مثل اینکه برنمیآیید. و اینها. خدا میگوید: «میخواهی همین هم بگیرم ازت؟ همین هم به مزاجتان نمیخورد؟ اثرتان زیاد است.» تعارف که ندارد که هی بشینیم با "انشاءالله ماشاءالله" به همدیگر بگوییم.
نه آقا! حالا درست است که مملکت هی دارد بدتر میشود. درست است، آن فضای جمعی و اعتقادات جمعی فروکش میکند؛ ولی انشاءالله به ظهور نزدیک میشویم. با توهمات که نمیشود که. البته معناش این نیستش که تو جامعه هی درصد مؤمنین افزایش پیدا کند. جلسه قبل عرض کردم از روایات فهمیده میشود تو فتنهها ریزش هست. شاید معناش این نباشد که هی درصد مؤمنین افزایش پیدا کند؛ ولی آن تعداد افرادی که جدّیاند، مصرّند، پایکارند، به تعبیری، هسته سخت انقلابند، اینها باید خالصتر بشوند. اینها باید محکمتر بشوند. اینها باید جدیتر بشوند. نوبت همبستگیشان بیشتر بشود. همدلتر بشوند. نه اینکه بین اینها هم شُل و ولتر وارفته و وارسته بشوند. نه وارفته. اینجور بشود، خدا نعمت را میگیرد.
آقای بهجت میفرمود که همانطور که خیلی جمله عجیبی است. این را تازگی میدیدم، خیلی تعجب کردم. نصفه اولش را دیده بودم قبلاً، نصفه دومش را تازگی دیدم. خیلی تعجب کردم. "همانطور که خدا ولایت را از عرب گرفت و به ایرانیها داد." خب روایت داریم قبلاً گفتم این بخشش. این بخش دوم جدید بود. فرمودند: "یکهو دیدید از ایرانیها گرفت، داد به اروپاییها." الآن اروپاییها خوب دارند ظاهر میشوند. آدم نگران است. یکهو همهچی برگردد. عجم که گفته بودیم، بیشتر سربازان امام زمان (عج)، اصلاً منظور اروپاییها بود. چشم آبیها بود. از آنجا رقم میخورد. کار خداست دیگر. استبداد از آنجا صورت میگیرد.
بشارت دادند به ما. امید داریم؛ ولی این یک چیز الکی کشکی نیست که. حالا دلمان را خشک کنیم. هرجور بودیم، هر طور بودیم، هر کار کردیم. همینقدری که بهمان عطا شده، همینقدری که سهم داشتیم از ولایت اهل بیت (علیهم السلام). دست و بالمون باز بوده برای اینکه حرف اهل بیت (علیهم السلام) را گوش بدهیم. چقدر تونست؟ بعضی انگار اصرار دارند از زیر سایه اهل بیت (علیهم السلام) در بیایند. بروند زیر چکمه نحس کثیف مثل ترامپ. باز یک آبرومندی بود. باز یک آدم باشعوری بود. باز یک کافر با شخصیتی بود. اینها دیگر چقدر بیشخصیت؟ اینها دیگر چقدر جاهلند؟ اینها دیگر چقدر نادانند؟
حاج قاسمات را بکشی. مذاکره و معاهده بینالمللی، یکطرفه بیرون بیایی. جلوی چشم دنیا پاره کنی. بزنی، بکشی، تهدیدت کنی، بگویی: «دوباره میخواهی مذاکره کنیم؟ ۱۰ تا شرط دارم. برگردد. دو تا لگدم بهت بزند. شصت تا تهدید دیگر هم بکند.» تو بگویی: «ولی این کاسب است، ما میتوانیم باهاش کار کنیم.» نه، تو کاسبی، تو هم کاسب برای مملکت نیستی. تو کاسب دینفروشی. تو دین خوب میفروشی. فکر کردی دین بفروشی، ازت میخرد؟ از تو میخرد. ممکن است تو را به بردگی و اسارت بگیرد؛ ولی از این مملکت، از این ملت نمیخرد. از اینها بیشتر از اینها میخواهد. تا کی باشد که این دینفروشها رسوا بشوند. در سوره مائده وعده داد. فرمود: "فیسبون نادمین". یک روزی لو میرود. یک روزی ضایع میشود. یک روزی خفیف میشوم. این آن اصل داستان. از ظلم باید در بیاید.
اولین مرتبه که از ظلمت در بیاید این است که دیگر شریک ظالم نباشد. دیگر با ظالم دستش تو یک کاسه نباشد. کاسهلیس ظالم نباشد. حسابش را سوا کند. "المهتجب عن اعیون الظالمین". بگذار من تعابیری از آیتالله بهجت را بخوانم. خیلی مطالب خوبی است این کتاب. کتاب "حضرت حجت (سلام الله علیه)". یک صلوات بفرستید.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»
صفحه ۲۱۱. چند خطی را برایتان بخوانم. میفرمایند: «نقشه کفار این بوده و هست که قرآن را از دست مسلمانان بگیرند.» اوّل چی؟ میخواهم شما قرآن نخوانید. قرآن ندانید. از قرآن سردرنیاورید. «و آنها را از روحانیت و از منابع دینی و معنویات و سرچشمههای عارف (یعنی قرآن و سنت) جدا سازند.» همیشه روحانیت سیبل بوده دیگر. مزاحم و مانع جدیشان همیشه روحانیت بوده. سال ۴۰۱ هم که میدیدید کینه و حقد و نفرتشان را چجوری نشان میدادند. همیشه هم همین بود. در طول تاریخ اونی که سپر بلا بوده، سینه سپر کرده، این مملکت را، این مملکت شیعه را، این خدا را، این آیین و این کیش و این معارف را نگهداشت، روحانیت بود. البته روحانیت اصیل، روحانیت ناب، روحانیت پاک. نه بعضیهایی که خودتان هم تجربهشان کردید و خوب میشناسیدشان. «تا این دو سلاح مهم (قرآن و سنت) از دست مسلمانان خارج گردد.» قرآن و سنت که ازت گرفتند، سلاحت را ازت گرفتند.
بعد چی میشود؟ «راه تسلط آنها بر بلاد و ثروتهای مسلمانان باز شود.» راه باز میشود. فکرت را که ازت گرفت. فرهنگت را که ازت گرفت. رشته اتصال قلبی و فکریات را ازت گرفت. راه وا میشود. خودت تسلیم میشوی. خودت تحویل میدهی. خودت مزدوری میکنی. خودت عملگی میکنی. «ولو به اینکه کسانی را» چه تعبیری! این جمله. این جمله را دقت کنیم ببینیم چی. «ولو به اینکه کسانی را در رأس قرار دهند که کتاب و سنت را طبق مرام آنها توجیه کنند.» از کربلا درس مذاکره بگیرند. اینکه دیگر اصلاً نان ما تو روغن است. «تو قرآن بخوان. بیا سمت من. تو با روایت برای آدم جمع کن.» دیگر حالا دیگر وفا به هم میخورد. بخواهم از این چیزها. «و دیگران یعنی علمای دیگر نابود، یا منزوی و یا کشته شوند.» هی اینها را بولد میکند. برجسته میکند. به اینها نمره میدهد. اینها را تیتر میکند. اینها را تیتر بیبیسی میکند. اینها را آیتالله العظمی میکند. تا آن عالم حقیقی که حرف درست میزند، بشود افراطی، منزوی، گوشهگیر. برود خودش.
یک وقتی عمامه برمیداشتند، یک وقتی آخوند میکشتند. الان آنقدری قدرت ندارند. الان آخوند میسازند. با آخوند، آخوند بزنند. الان با قرآن، بدون قرآن میافتند. با نهجالبلاغه، بدون نهجالبلاغه میافتند. با روایت، بدون روایت میافتند. با حوزه، به جان حوزه میافتند. با مرجعیت، به جان مرجعیت میافتند. مرجع میسازم تا مرجعیتان از میدان بدر بشود. این همه سال زدم، دیدم مراجع شما هم میدان. خودم باید دست به کار شوم برای شما مرجع بسازم. خودم باید آیه، روایت جمع کنم تا آیه، روایت را از دستتان بگیرم. ای کاش میدیدیم این جملات از یکی از بزرگترین بندگان صالح قرن ما و عصر ماست. بلکه تاریخ شیعه، تاریخ اسلام. مرحوم آیتالله العظمی بهجت. بزرگانی که ایشان را میشناسند، این تعبیر کسی که از ۱۸ سالگی "موت اختیاری" داشته. از ۱۸ سالگی صاحب دهها تشرف محضر امام زمان (عج). امام فرمود: «به دعای او انقلاب برپاست.» به دعای او. رهبر انقلاب فرمود: «تا آقای بهجت رهبری من را تایید نکرد، دلم آرام نگرفت.» ایشان که تایید کرد، فهمیدم که خب پس میشود این مسئولیت را به دوش بگیرم.
بهجت چه تعبیری به کار میبرد؟ «ای کاش میدیدیم که گرگها به ما هجوم آورده و ما را میخورند.» دارند میخورند ما را. بعد یک عده میگویند: «فکر نکنی دارد میخوردتها. دارد بوست میکند. یکم استخوانها درد میگیرد. این برای پیشرفتت خوب است.» اینها کیاند؟ اینها چیاند؟ بعد ما باز میرویم اینها را پس تو راست میگویی. بیا پس بیا! همه کاره باش. تا کی ما باید امتحان پس بدهیم؟ چقدر مگر مهلت داریم؟ مگر چقدر فرصت داریم؟ چند بار باید بسوزیم؟ چند بار باید؟ چند بار هی حالیمان کند: «آقا تو از اینها خوردی. بس دیگر.» چقدر مهلت بدهم؟
یک جایی دارد دیگر. با این وضع چه باید کرد؟ هرچه به ما فرمودند: "لا تتخذوا الکافرین اولیاء". "کافرها رو باهاشون رفیق نشید." گوش نکردیم. «حالا با این اوضاع و گرفتاری و بلاها که بر سر ما مسلمانان میآید، چه باید؟» گرفتاریها سر همین است دیگر. منفعت تو را میخواهد؟ دلش برای تو میسوزد؟ میخواهد بزند دیگر.
من حرف سیاسی زیاد دارم. البته همه اینها سیاسی است؛ ولی منظورم این است که حرفهای جناحی که حالا حرفهای زرد روزنامهای و اینها. نمیخواهم بزنم. یعنی وارد آن فضا نمیخواهم بشوم؛ هرچند که آنها هم باید گفت. چون آن هم واقعیت است؛ ولی بههرحال بعضی خیلی آمادگی فکری و قلبی و اینها ندارند. تا یک کلمه احساس میکنم که پس تو این را زدی. پس تو با آن، نه، اینها نه، آنها. هیچ فرقی نمیکند. واکنش نشان میدهند بین هزار و یک مثال دارد. اوباما گفت: «من تاسیسات فردو اینها را مثلاً ۱۰۰ سال خودم را میکشتم» نمیتوانستم تعطیل کنم که اینها با دست خودشان تعطیل کردند.
چه باید بکنیم؟ «اگر تکلیف خود را بدانیم که چه باید بکنیم و به آنچه فهمیدیم عمل کنیم، از جهت عمل به وظیفه فردای قیامت راحتیم. هرچند وظیفه این باشد که با ناراحتیها بسازیم و صبر کنیم.» چقدر تعابیر ایشان عجیب است! ایشان فرمود: «کاش لااقل همین قدر بدانیم که این صبرمان که داریم صبر میکنیم، وظیفه است.»
تکلیفمان بتوانیم الان چه کار باید بکنیم. آنقدر که هی خراب کردیم، گوش نکردیم. قبلیها رو هی سختتر شده تشخیص تکلیف بعدی. فرمود: «بابت این ظلمی که کردند به امام حسین (علیه السلام)، یک کاری میکنم دیگر عید فطر رو نتوانم راحت تشخیص بدهم.» روایت دیگر. بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) فرمود: «من عید را از این امت گرفتم.» حالا برو خودت را بکش بفهمی عید فطر کی است. تا هر سال دعوا داری. پدرمان در میآید هر سال که بخواهیم عید فطر بفهمیم. اثر وضعی است دیگر. گناه اثر وضعی دارد. گناه اجتماعی اثر وضع اجتماعی دارد. عید خدا برای جامعه قرار داده. گناه جمعی میکنی، این عیدی که برای همهتان قرار دادم، میگیرم ازتان. آخرش هم نمیفهمی عید فطر بود یا نبود. ایام ماهها و روزها. روز عرفه را اموالش رو مینشینی، عید قربان انجام، روزه میگیری، عید قربان اثر جمعی است دیگر. توبه جمعی هم میخواهد. توبه جمعی به این است که باید بروی یقه قاتل امام حسین (علیه السلام) را بگیری. کمااینکه وقتی رفتند گرفتند، آثاری برایشان داشت. تو داستان قیام مختار برکاتی آمد. آثاری آمد. باز دوباره از مختار برگشتند. دوباره باز بیچاره شدند. حالا نمیخواهم بگویم همه به مختار رجوع کردند یا مختار هم کاملاً حکومت ایدهآل و نرمالی بود؛ ولی گناه اجتماعی توبه اجتماعی میخواهد. آقا همهتان با همدیگر به دشمنان اعتماد کردید. اشتباه کردید. همهتان با همدیگر باید توبه کنید. نه اینکه دوباره بروید اعتماد کنید. این دیگر دفعه... یک مقداری فرصت میدهم. فرصت دادم، اشتباه کردی، فهمیدی، برگرد. وقتی دوباره میروی، این لج کردن است. لج کنی، لج میکنم. میگیرم تو سرت، بزنی برگردی به یک سال قبلت. یک سال قبل میشود برایت آرزو. دو هفته قبل برایت میشود آرزو. پارسال داشتیم زندگی میکردیم. نه دیگر. حالا حالا باید بروی. اینها اثر گناه اجتماعی است.
یکیش چی است؟ همین که فرمود: «فریب کفار.» بعد آقای بهجت این آیه را میخوانند: "وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ". این آیه، آیهای که تطبیق داده شده به امتحانات قبل از ظهور فتنههای قبل از ظهور. میفرماید: «من قطعاً شماها را مبتلا میکنم.» با چی؟ «یک ترس.» ترسهای عجیب و غریب. حالا روایات چیزهای عجیبی دارد. در منطقه شام، در منطقه عراق. انشاءالله مردم عراق و حکومت عراق از پس این امتحان سربلند بیرون بیایند. خیلی خبرهای خوبی به گوش نمیرسد. از آن هم خدا میگیرد. آن هم دارند به کافر اعتماد میکنند. این همه کتک خوردند بابت اعتماد به کافر. چهار روز هم که راه درست رفتند، برکت شد. دیدند امنیت دیدند. بعد این همه سال، بالاخره عراق آرامش دید. امنیت دید. چهار تا روز خوش دید. درست تشخیص ندهد، خدا از اینها میگیرد. من کار ندارم به روایات که در مورد عراق پیش از ظهور چه تعابیری به کار رفته. چه وضعیتی پیدا میکند عراق قبل از ظهور؟ وضعیت وحشتناک. تا سقوط کوفه و نجف و اینها. اینها سنت الهی است. حالا آن ور هم روایت به ما گفتند. این که داریم با چشم خودمان میبینیم. تکلیف تو را انجام بده. تو پشت مظلوم باش. رفتی دفعه قبل کار تو را انجام دادی، اثرش را دیدی. از سوریه حمایت کردی. تکفیریها را پس زدی. خدا کمک. سکوت کنی، وایسی نگاه کنی، میآیند سر وقتت. خطه من مرزم را سفت میبندم. مرزت را سفت میبندی، خدا رو میخواهی چکار کنی؟ خدا از داخل مرزت میگیرد. "فتح الله بنیانه من القواعد". فرمود: «من زیر ستونهایشان میآیم.» خدا که لنگ سقف و ستون نیستش که. گفت: «من زیر ستونهایشان میآیم. میگیرمشان. ستونهایشان را من روی هوا نگه داشتهام. ستونها را من بالا نگه داشتهام. ستونها را میریزم.»
اولیش ترس است، ناامنی. دومیش "جوع"، گرسنگی. روایتی هم دارد در مورد گرسنگی و قحطی قبل از ظهور. در تمام ظاهراً بلاد اسلامی این اتفاق میافتد. "وَنَقصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ" اموالشان روز به روز تو سرش میخورد. "وَالْأَنْفُسِ" جانشان هی دچار نقص میشود. حالا یا منظور بیماری، یا منظور مرگ، گرفتاری، مرگهای دستهجمعی. "وَالثَّمَرَاتِ" نتیجههای کارهایشان. کارها بیاثر میشود. بینتیجه میشود. نتیجهها از بین میرود.
این امتحانات که دارند یک بخشش هم محصول اشتباهات قبلی است. این را بدانید. همیشه این امتحانات اینجوری نیستش که یک حالت طبیعی داشته باشد. نه. خیلی وقتها یک حالت تنبیهی دارد. قبلی را درست انجام ندادی، بعدی سخت شد. با یک فشاری همراه شد. حالا میخوانم برایتان بعضی تعابیری که آقای بهجت دارد اینجا در مورد حالا خصوصاً فتنه سفیانی که خیلی چیز عجیب و جالبی است. بگذارید برایتان حالا بخش دیگر از مطالب ایشان را بخوانم.
بعد آقای بهجت بعد از این آیه میفرمایند: "بشر الصابرین". «یعنی صابران را به فرج و ظهور حضرت حجت (عج) بشارت ده.» اینجا صابر میخواهد. وایستی با همه این حرفها پای آن چیزی که تکلیف تو است. اینجا صبر یک مصداقش این است که تو همه این فشارها دوباره رو نکنی به این ظالمین و به این کافرین. نروی دوباره گدایی، نروی التماس. فشار زیاد شد، فکر نکنید دست دراز کنی، گردن کج کنی، یک نانی کف دستت. نه. وقتی مطمئن شد که دیگر هیچ زوری نداری. وقتی گردن کج میکنی، خیالش جمع میشود که پس دیگر هیچی نداری. بچه خوبی شدی یا سر عقل آمدی. بیا بریم با هم رفیق شیم. میگوید دستت خالی شد، به زانو افتادی یا کار تو تمام است. این یکی هم بخور. رحم ندارد که. احمق اونی است که فکر میکند این رحم دارد. احمق اونی است که فکر میکند این برای این دلسوزی میکند. نه احمق، بیدین.
آدمی که دین داشته باشد. یک ذره نور و صفا تو وجودش باشد. نه دین بیعقل. آدمی که بابا بعضی از این حاکمهای بیدین دنیا از سر عقل و تجربه فهمیدند به خیلی از اینها نمیشود اعتماد کرد. از تجربه فهمیدم. خیلی دین هم نمیخواهد.
آقای بهجت میفرمایند که… یک پاراگراف دیگر بخوانم. بعد آن جملهای که عرض کردم را برایتان بخوانم. فرمود: «اگر دو گروه در برابر هم قرار گرفته و با یکدیگر در حال جنگ باشند و یک فرد از این دو گروه راه پیدا میکرد و رئیس گروه دیگر را میربود.» دو گروه دارند با هم میجنگند. یک گروه میتوانست برود رئیس آن گروه را بدزدد. «گروه بیرئیس، یکی از دو راه را دارند.» این طرفدارها با آن طرف میجنگند. این ور رئیس ندارد. اینهایی که رئیس ندارند دو تا کار میتوانند بکنند. «یا باید تسلیم شوند.» بروند تحویل بدهند خودشان را. «یا باید یا بدون رهبر با دشمن مخالف بجنگند.» رهبر به معنای کلانش. رهبری که رهبر الهی باشد که خدا تعیین کرده برای همهشان. «حال ما مسلمانان با کفار تقریباً همین طور است.» رهبر که نداریم. در قبال کفار، امام زمان (عج) بر حسب ظاهر از بین ما غایب است. رهبر الهی معصوم. رهبر مطلقی که برای همه مسلمین است. بله. حالا تو مراتب پایینتری، ولی فقیه داریم. آن هم مربوط به یک منطقهای است. مثلاً یک منطقهای اعتقاد دارند. التزام دارند. برای اینکه حالا همه مسلمین خالی است دیگر. «مسلمانان زعیمی ندارند که در زیر لوا و پرچم او قرار گیرند.» بیصاحبیم دیگر. تعبیر راحت لری ساده عامیانه همین است. بیصاحبی. سنیها که اصلاً کلاً امام و زعیم را قبول ندارند. شیعه هم که قبول دارد، در در عمل و وضعیت مانند سنیها هستند. آخرش یکی است. با آنها فرقی ندارند.
بنابراین خیلی جالب است. میفرمایند که اینها نباید تو این وضعیتی که میبینند صاحبی که ندارند. دشمنشان هم که دندان تیز کرده. یک گرگ درنده است. میخواهد همهشان را بدرد. «نباید در کنار هم بنشینند و چارهاندیشی کنند؟» آیا نباید محافظت و مواظبت کنیم؟ آقا نباید خودمان به داد هم برسیم؟ خودمان نباید پشت همدیگر باشیم؟ هوای همدیگر را داشته باشیم؟ آیا نباید بنشینیم و راه محافظه را پیدا کنیم که چگونه از دست دشمن در امان باشیم تا دین و دنیا و مذهب محفوظ بماند؟ چطور از هم حمایت کنیم؟ یک دست بشویم؟ پشت هم باشیم؟ بعضی که رسماً اصلاً میزنند تو سر اینها. گاهی تو سر آنهایی که همین امنیت هم آن را تامین کردند. این دیگر خیلی چیز پیچیده و عجیب غریبی است. یعنی اونی که رفته جلو دارد میجنگد. امنیت تامین میکند. بعضی آنقدر خائنند که این را میزنند. تو اگه آن پشت خاکریزی، اینور صد فرسنگ اینور خاکریز هم میزدی، تو این وضعیتی که وضعیت جنگی است، همه نیاز به وحدت داریم، خیانت کرده بودی! چه برسد به اینکه داری آنهایی که آن وسط دفاع کردند، جلو وایستادند، آنها را تخریب میکنی. تضعیف میکنی. آنها را مقصر نشان میدهی. تقصیر اینها بود که اوضاع این شکلی شد. اینها سفت وایستادند که دشمن دارد ما را محکم میزند. چقدر ورق برمیگردد گاهی.
حالا چه کار کنیم؟ «از جمله راههای محافظت و مواظبت این است که: اولا» دو تا راهکار آقای بهجت را بعضی وقت به نماز آنچنانی و چشم برزخی و مکاشفات و اینها میشناسند. آقای بهجت به اینها دلسوز جامعه است. خیر مردم را میخواهد. میخواهد اینها به سعادت برسند. میخواهد اینها به حاکمیت امام زمان (عج) برسند. میفرماید: «دو تا کار بکنیم:
۱. اولا فریب کفار را نخوریم. تو راستشان شک کنیم چه برسد به دروغهاشان. آنجایی که یک حرفی زده، عمل کرده، وعدههایی که انجام داده را باید شک کرد که چه مرضش بوده که این را انجام دادی. یک چیزی توشه. فریبش را نخور.
۲. آنچه ما هدیه میدهند تا مجذوب آنها شویم و از این راه بر ما مسلمانان مسلط شوند و بر ما ظلم و ستم کنند، قبول نکنیم.»
شبکههای اجتماعی. لطف خداست. یادمه ۱۰ سال پیش یا بیشتر، یک از این تاکسیهای اینترنتی سوار شده بودم. بنده آن موقع این نرمافزار "نشان" هنوز نیامده بود. نرمافزار "ویز" بود آن موقع، یادتان است؟ یک نرمافزاری بود. آن موقع یک رانندهای بود نشسته بود پشت فرمان. ما را داشت میبرد. برگشت گفت: «میگویند این نرمافزار اسرائیلی است.» به درک اسرائیلی است. «من که صبح و شب دعاشان میکنم. خدا خیرشان بدهد. میدانی چقدر کار ما را راه انداخت؟» حم! حالا میگویند اسرائیلی خوب، مسلمان سادهلوح. خوردند! «دشمن دلسوز و مهربان است.» این همه خرج کردند. اپلیکیشن با این همه سرور، این همه برنامهنویس، این همه زحمت. بروند همه جا را نقشهاش را پیدا کنند. بزن تحویل شما عزیز من شیعه. قربانت بشوم شیعه امام زمان (عج). بگیر کیفش را ببر. من هم دعا کن خیرش را ببینی. شیخ احمد. خیلی خطرناک است. یک چیزی دارد. آخه این برای چی باید آن هم یهود، جهود. برای چی باید برای تو خرج کند؟ نه، به هر حال هدیه بینالمللی است. آخه همان بینالمللی، بینالمللی دیگر. الان امروز میبینیم دیگر. بینالمللی. همه با هم دارند بچههای غزه را قصابی میکنند. بینالملل هم فهمیدیم. الحمدلله. اسرائیل که نیست. مال همه دنیاست. بعد میگوید «همه دنیا اسرائیل است.» بامزه شد. سازمان ملل اسرائیل است. این ساده رو ببین. بقیهاش هم همین است. اینستاگرامش هم همین است. توییتر سابق، ایکس فعلیاش هم همین است. ایلان ماسک عاشق چشم و ابروی شماهاست. دوست دارد هی شما با همدیگر اطلاعرسانی کنید. دور هم باشیم. کیف کنید. شب یلدای خوشی را برای شما آرزومند است. کیفش را ببرید شیعیان امام زمان (عج). «من و ترامپ هم اینجا دعاگویتان خواهیم بود.»
همه این داستان مقاومت این بود که این یارو پاول دوروف را بردند فرانسه. دستگیرش کردند. اطلاعات تلگرام را گرفتند. با اطلاعات واتساپ سینک کردند. تمام اطلاعات شبکه مقاومت دستش آمد. تمام فرماندهها را درو کرد. من و شما خوشحالیم واتساپ جمهوری اسلامی نفهمد. خندهدار است آخه. من چه اطلاعاتی دارم بخواهم من را بکشند؟ تو اطلاعات خاصی نداری. تو یک قطرهای هستی از این مملکتی که باید کلاً دریاش تهنشین بشود. بابا این قطره با تو هم کار دارد. بعدش هم اطلاعاتی داری، فکر نکن مثلاً باید اخبار تاسیسات هستهای توی پیامهایت جابجا بکنی که با اطلاعاتت کار داشته باشم. همان لیست مخاطبینی که داری، از هزار تا لیست مخاطبین، یک کارهایی میکنند با هوش مصنوعی. یک چیزهای عجیب غریبی در میآورند. تو همین که یک مسجدی لیست مخاطبینت باشد، از آن مسجدی به هزار نفر میرسند. خیلی چیز پیچیدهای نیست.
اینها میشود که از شر ظالمین خلاص میشود. قدرت و صلاحیت پیدا میکند. برسد به حاکمیت امام زمان (عج). یک هوشی میخواهد. یک نبوغی میخواهد. یک ذکاوتی میخواهد. یک شمّی میخواهد. شم دشمنشناسی میخواهد. به امام زمان (عج) ظهور کند که خب تو با این شمّ، تو با این سطح هوش و درک سیاسی که با ۴ تا بالا پایین کردن، امام زمان را تحویل میدهی. آنقدر راحت میشود سر کیسه کرد. امام زمان (عج) وقتی ظهور میکند که خیالشان جمع باشد از جانب شیعیان. اینها یک کمربندی تشکیل میدهند. جان حضرت را حفظ. واتساپ و تلگرام. همین فرماندهها را همه را دم تیغ دادند. خودشان هم اشتباه کردند. تو همین قضیه شهید قاسم سلیمانی، حالا من نمیخواهم وارد آن بحث بشوم که تذکرم داده شده و به همراهان ایشان توجه نکردند. تو واتساپ و فلان و اینها. همان لحظه ردشان را زدند. همانجا موشک صاف آمد. همان جایی که باید بخورد. ما هم خوشحالیم که الحمدلله یک چیز خیلی خوبی است واتساپ. انشاءالله فیلترش هم برمیدارند دیگر. کار آخرش است. اربابم انشاءالله راضی میشوند از ما. تا ببینیم نانمان را بعدش بهمان میدهند یا نه.
این مطلبهای وحشت را بخوانم. خیلی مطلب جالبی است. اگر پیدایش بکنم. شما فعلاً بیکار ننشینید، یک صلوات بفرستید.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»
میفرماید: «ما باید انتظار فرج حضرت غائب را داشته باشیم و فرجش را فرج عموم و در هر وقت و هر حال باید منتظر باشیم؛ ولی آیا میشود؟» جمله را ببینیم. «ولی آیا میشود انتظار فرج آن حضرت را داشته باشیم بدون مقدمات و تحمل ابتلاهایی که برای اهل ایمان پیش میآید؟» بدون مقدمه که نمیشود که. باید امتحان پس بدهیم.
حالا چند جمله قشنگی از آقای بهجت. میفرماید: «با این حال چه اشکالی دارد که تعجیل فرج آن حضرت را با عافیت بخواهیم؟» حضرت بدون امتحانات سنگین نمیآید؛ ولی ما اگر واقعاً خالصانه از ته دل همهمان جمع بشویم، از خدا عافیت بخواهیم، خدا خیلی از این امتحانات قبل از ظهور را تو کمترین سطح فشارش قرار میدهد. ما را رد میکند. خیلی جالب است. یعنی اینکه بخواهیم... ببینید جملات را. حکیم دارد حرف میزند. کلمه به کلمهاش با دقت و انسانی که آنقدر نورانیت و صفا دارد که در تمام این کلماتش توحید است. خدا را میشود در تمام این کلمات دید. «یعنی اینکه بخواهیم بیش از این بلاها که تا به حال بر سر مؤمنین آمده، بلای دیگری نبینیم.» آقا یک شیبی شروع شده. دارید میبینید. افتادیم توی یک شیبی از بلا. افتادیم تو یک سرازیری. هر روز اوضاع دارد بدتر میشود. آقا میبینید یا نمیبینید؟ اولیش را که دیدی. همه با همدیگر داد بزنید دیگر. بعدیش نمیآید. حالا چه کار کنیم؟ هیچی. بعدش باید داد بزنی. حالا داد نزدیم چی؟ بعدش بدتر میشود.
سفیانی کی میآید؟ تو ناله تو بزن. سفیانی نمیآید. نه آخه گفتند حتماً میآید. نه، میخواهی برو کمکش کن زودتر بیاید. بعضی این حدیث را خواندند که امت اسلام ۷۳ فرقه میشوند. خودشان رفتند هی فرقهها را زیاد. «۷۳ تا پورشه وعده داریم.» با ۷۳ تا باشه. ۷۳ تا حواست باشد تا ۷۳ تا میرود؛ ولی نگذار ۷۳ تا بشود. نه آخه سفیانی باید بیاید رنده کند. خب برو رندهاش را آماده کن. رنده نکند، نمیآید. نه، رنده نکند، میآید. تو ناله بزنی، رنده هم نمیکند. شرطش تضرع تو است. در بعضی آیات دیگر قرآن فرمود: «فرمود قساوت قلب گرفتید وگرنه اگر تضرع میکردید اصلاً این بلا این شکلی ادامه پیدا نمیکرد.»
بابا خدا که لج ندارد با ما که. بیشتر از همه ناراحت میشود بخواهد ما را تو گرفتاری ببیند. وقتی بیدار نمیشویم. وقتی دل نمیکنیم. وقتی این هی ویروس، این میکروب هی نفوذ میکند، عمیقتر میشود. دکتر چه کار کند؟ اولش میگوید «آقا قرص بخور، خوب میشوی.» نمیخوری. پایت را قطع کند. چه کار کند؟ گریه هم میکند وقتی میخواهد پایت را قطع کند. بهت هم میگوید. میگوید «چقدر بهت گفتم این را بخور.» اصلاً به این که میخواهی این قرص را بخوری، نمیرسید. همان پره. هی گوش نکردی. گوش نکردی. گوش نکردی. بدتر، بدتر، بدتر. حالا آخرش آمده پیش من. اوضاع ماست. یا امروز داد میزنیم، خدا عافیت را نصیب میکند. داد میزنیم. نه، شما شخصت داد بزنی. شخص شما داد بزنی، تهش فرج شخصی حاصل میشود. جامعه شما باید داد بزند. جامعه شما.
دشمن از غرب حمله کرده. ما سه چهار سال پیش این مستند "شنود" یعنی چه مدلی مثلاً به کشور حمله میشود. بعد میروند تو مساجد میگویند همه مشغول کارشان. تو هیئتها مثلاً مداحها مثلاً یک وادی دیگر. چه جالب! به کشور از غرب کشور حمله شد. هیئت مشغول کار خودش. مداح مسجد. زندگی. بعد برای بنده جالب بود. من نگاهم مثلاً به خود این مستند عوض شد که ای خدا ۴ سال پیش با یک تجربهگری، با یک طلبه جلیل القدر، یک صدایی را به همه رساند که ببین اینطور میشود ها. چه جالب! هرچی آن گفته بود، شد ها. خب نکند بقیهاش هم که گفته بود، بشود. بیشتر کیف کنی. خدا دارد تذکر میدهد دیگر. خدا تو این زمانهایی که دستمان از دامن انبیا و پیغمبران و اینها کوتاه است، یک بشر عادی را برمیدارد. میبرد آن ور تو عالم غیب. یک چیزی بهش نشان میدهد. میآید اسبابی را جور میکند. یک خبری را منتشر میکند. به گوش همه میرساند. یک هشداری را به همه میدهد. قبل انتخابات یک حرفی زده شد. ما خبرش منتشر شد. دقیقاً همه آنهایی که گفتید، گفتن، شد. دانه به دانه. دیگر اسم هم آورده شد. همان اسم هم الان بزرگوار آمده کف میدان دارد کار میکند.
آدم یک کمی دوران انبیا را باورش میشود که اینها صاف میگفتند آقا اینطور میشود. خیلی جالب است. باورش میشود. آقا این فلانی میآید این کار را میکند. دقیقاً همان فلانی دقیقاً آمد. دقیقاً دارد همان کار را میکند. جالب است دیگر. جالب نیست برای شما؟ ادامه پیدا میکند. «چه اشکالی دارد ما تعجیل فرج را با عافیت بخواهیم؟» بدون درد باشد. خب وقتی همه ناله زدیم. وقتی همه پشت هم بودیم. به همدیگر رحم کردیم. خدا هم به ما رحم میکند. وقتی میگویی: «فلسطین. ماشین مردم ایران تا کی باید برای فلسطین هزینه بدهند؟» آخ جون. تو بیا. به شما معاون، راه. چقدر تو خوبی. «مملکت اسلام.» بیرون کرد از «مملکت اسلام.» نه دولت اسلام. نه. «بعد ۶۰ سال قانون از مملکت اسلام» و بیرونش کرد. میفهمی. «فلسطین. ایران. لبنان.» اینها قبل از اینکه فلسطین و ایران و اینها باشند، اسلامند. مسلمانند. میفهمی. مسلمین. پیک. میفهمی. اسلام مرز ندارد. مرز اسلام اعتقادی است. نمیفهمی. برو همان جایی که فکرت مال همان جاست. برو پیش بچهها زندگی کن.
کی قدرت به اینها میدهد؟ کی میآورد؟ من و شما. قلعه خرج لایق. نه واقعاً میگویمها. یعنی بنا دارم نیایم. اتفاقی بیفتد که بیایم. از بر نیامدن بنده از جلسات بعد. حرفهای اصلی ما را زدم دیگر. اگه همدیگر را ندیدیم. گریه ندارد که. سطحمان همین است دیگر. تو امتحان معلوم میشود اندازه لیاقتمان چقدر است. مصاحبه تلویزیونی نگاه کنید. حرص بخور. لیاقتمان همین است. من اینکه ناله بزنم. من اینکه یک کار جدی بکنیم. اینها هم سرمان میآید. بد. روال سابقه همین بدبختیها هی میآیند. همان. همان. هر روز صبح پا میشد میرفت اداره و اخبار. دوباره. ادامه. فردا. یکم غلیظتر. فحش میدهد. ببین دیگر باید یک جایی یک کاری بکنی. آستین باید بزنی بالا. بیا وسط. چه کار کنیم؟ لااقل تضرع کنیم. کف خیابان آنقدر که ازمان میآید. بریم تو بیابانها. نماز باران. مذاکره میکنیم. حل میشود.
حالا ادامهش را بخوانم. فرمود: «اگر ناله بزنیم، بلاهای بعدی نمیآید.» حالا بلاهای بعدی یکیش. آقای بهجت میفرمایند: «در روایت آمده است وقتی سفیانی خروج میکند، هرکس نام علی، فاطمه، حسن و یا حسین دارد را میکشد.» اصلاً دیگر کار هم ندارد شیعهای. از آن حسینهایی هستی که همجنسبازید. باباش اسمش را گذاشته حسین. هزار تا غلط میکند با آخوندهایی. بیا آخوندهایی ضد آخوندهایی. اسمت علی کریمی است مثلاً. علی. علی. میکشم. اسمت علی. اسمت کار دارد. اسم علی نباید بماند. محمدرضا پهلوی هم که باشی، محمدرضا اسمت است. سفیانی با اسمها کار دارد. اسمها را قلب میکند.
پیش میآید دیگر. «پس از اینکه عدهای کشته میشوند، بقیه میگویند پدران و مادران ما گناه کردند که این اسمها را بر ما گذاشتند. ما تقصیر داریم. در اینجا سفیانی تفضل میکند و به افراد خود دستور میدهد از کشتن صاحب بعضی از نامها خودداری کنند؛ ولی صاحب بعضی از نامها را بکشند.» تفضل. بعضی اسمها را از لیست خارج میکند. خیلی هم آنقدری اسمش حزباللهی است. مثلاً اسمش ایوب است. حالا شاید آنقدر هم حزباللهی نباشد. حالا اسم الان فعلاً درگیر بلیط مترو، قیمت نمیدانم بلیط سینما و اینها. هی میرود. میرود. میرود. میرود. یا ناله میزنی، نجات پیدا میکنی. یا میرود درگیر اینها میشود.
به این مرحله از گرفتاری میرسد. «چنانکه زمان یهودیها اگر میدیدند صاحب شناسنامه شیعی هست، فوراً او را میکشتند.» الان آن هم منتظر دستورند. «در هر حال باید منتظر فرج باشیم. اما با مقدمات آن. ولی میدانیم که ضعیفیم و طاقت ابتلاهای سخت را نداریم. لذا از خدا بخواهیم که شیعه بعد از این دیگر به ابتلاهای بیشتر مبتلا نشود و اهم مقدمات انتظار فرج را که چی است؟» مهمترین مقدمه انتظار فرج چی است؟ «توبه و طهارت از گناهان است» تحصیل کنیم. همین توبه کنیم از گناه فردی، از گناه اجتماعی. طهارت پیدا کنیم از آلودگیهای فردی، از آلودگیهای اجتماعی.
اگه واقعاً از عمق جان ناله بزنیم، خدا بلا را برمیدارد. البته امروز شاید یک کمی ناامیدکننده حرف زدم. تلخ صحبت کردم. این نکته آخر را بگویم و امیدواری را بدهم و برم تو روضه. ما یک دلخوشی البته تو همه این گرفتاریها داریم که دلمان را گرم میکند به اینکه خدا بهمان رحم کند. آن هم این است که یک مادری داریم که همین که نامش بر زبانمان جاری میشود، رحمت خدا هم جاری میشود. این خیلی ما را امیدوار میکند. خدای مخلوق شریف عظیمی به نام فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آفریده. اسمش رحمت است. محبتش رحمت است. دیگر عزاداری است برایش. گریه برایش. این هم لطف خداست تو همه این فتنهها و گرفتاریها. این نعمتی که فعلاً داریم، انشاءالله برقرار باشد. انشاءالله برقرار هست.
نعمت این سیاهیهایی که تو این شهر میتوانیم بزنیم. دستههای عزایی که تو این شهر میتوانیم بیاوریم. برای خیلی جاها آرزوی کشور آذربایجان ۹۸ درصد چی است. یک سیاهی نمیتوانند جلو در بزند. دسته و عزاداری که هیچ. کمترین اطلاعیه و اعلامیه نمیتوانند بزنند. اسمی از اهل بیت (علیهم السلام) نمیتوانند بیاورند. حکومتی که تو مشت صهیونیستها است. البته قبل از ظهور آذربایجان اتفاقات جدی درش رقم میخورد که انشاءالله دور نباشد. همین که به ما اجازه دادند این پرچم را بلند کنیم، این ذکر را بگوییم. این خودش ما را دلگرم میکند. پاک میکند بلاها را دفع میکند. این اشکی که جاری میشود در مصیبت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گرهها را باز میکند. تا به حالش هم اگر آمدیم با همه این سختیها، با همه این اشتباهات، با همه مشکلات، دعای مادر بوده. لطف او بوده. مجالس عزاداری بوده. اینی که بعضی فرمودند، بعضی بزرگان ما: «رزق سالمان را فاطمیه میگیریم.» یک حقیقتی است. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عهدهدار ماست. کار ما دست حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. انشاءالله نگهمان میدارد. انشاءالله تو همه این سختیها، تو همه مشکلات، تو همه این گرفتاریها. اوضاعمان خراب است. اشتباه هم زیاد کردیم. خودمان به بعضیها اعتماد کردیم. نباید اعتماد میکردیم. کارهایی باید میکردیم، نکردیم؛ ولی امید داریم. امید داریم به دعای فاطمه (سلام الله علیها)، به عنایت فاطمه (سلام الله علیها). این اشکال غوغا میکند.
بلاها و گرفتاریها گاهی میآید. به کرات هم پیش آمده. بعضاً بعضی بزرگان دیدند، نقل کردند که آقا مثلاً فلان عقوبت برای فلان شهر در نظر گرفته شده. مثلاً فرض کنید زلزله برای تهران. مثلاً بابت یک گریه، یک ناله، یک فاطمیه، یک ابراز علاقه جمعی. سیمای شهر عوض میشود. این آن کار جمعی است. اینکه حالا یکی یک گوشه خانهاش بنشیند ناله بزند، نه. چهره شهر عوض میشود. این را خدا میخرد. یکهو نگاه میکنی روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها). میبینی تهران مصیبتزده است. آها. خوشم آمد. چهره تهران. خیابانها که میآید، مردم سیاهپوشند. نذری میدهند. سینه میزنند. زنجیر میزنند. علم بلند کردند. صدای مداحی میآید. نمیشود. یک کار جمعی. این را خدا میخرد. این را بهانه است که دل ما را گرم میکند. این شهری که پرچم فاطمه (سلام الله علیها) بلند است. وقتی عاشقانه پرچم بلند میکنی. جاهای دیگر هم خطایی میکنی، خدا میگوید که چون پرچم فاطمه (سلام الله علیها) بلند است، نمیگذارم این پرچم زمین بخورد. نگهتان میدارم. دیگر حالا از راههای دیگر متنبه میکند. بیدار میکند. این آن بخشی است که امید میدهد به ما.
جان به قربان این مادر. چقدر خرج کرده خودش را برای ما. حالا حالاها ما داریم از سر سفره حضرت زهرا (سلام الله علیها) میخوریم. چه کرد؟ چه کرد؟ یک طوری زده به میدان. اول خواست علی (علیه السلام) را حفظ بکند. خب از جهت فیزیکی نتوانست. بعد یک طوری خرج کرد علی (علیه السلام) را، مرام علی (علیه السلام) را حفظ کند. نام علی (علیه السلام) را حفظ کند. خط علی (علیه السلام) را حفظ کند. بعد یک جوری خرج کرد شیعه علی (علیه السلام) را حفظ کند. تا ابد. تا آخر. چقدر ما به این مادر بدهکاریم. ولی بهای سنگینی مادر ما داد سر این سفره بنشینیم. آنقدر شب تا صبح به خودش پیچید. تمام این ایام سر مبارکش بسته بود. گوشت تنش ذوب میشد. داشت من و تو را ۱۴ قرن قبل حفاظت میکرد. نگهداری میکرد. تو تمام دردهایی که میکشید به من و شما نگاه میکرد. میگفت: «اشکال ندارد شما فاطمیه میاین گریه میکنید. من درد. ولی شما پای علی (علیه السلام) بمانید. من علی (علیه السلام) را به شما با این دردها میرسانم؛ ولی شما علی (علیه السلام) را نگه دارید ها.» فدای تو مادر.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «علی جان، یک چند خطی میخواهم روضه بخوانم. حوصله کنی. چند دقیقهای میخواهم روضه بخوانم.» شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. یک دل سیر امروز میخواهیم گریه کنیم. آنقدر این بچهها دوست داشتند امروز یک دل سیر گریه کنند. شما جبران کنید برای امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام). فرمود: «فاطمه جان، بزرگان مدینه آمدند گله کردند. میگویند به فاطمه بگو یا روز گریه کند یا شب گریه کند.» فرمود: «علی جان بهشان بگو فاطمه خیلی یک چند روز تحمل کنم دارم میروم. یک چند روزی بیشتر نیست.» امروز انگار یک جورایی، یک جورایی دارد این پیام را به صورت غیر مستقیم مردم میدهد که خب صدای فاطمه (سلام الله علیها) ساکت شد. آرام شدین؟ اذیت بودید این چند وقت؟ فدای مظلومیتت مادر. فدای غربتت مادر. از یک تشییع جنازه محروم بودی. از یک نماز، از یک نماز محروم بود.
یک روضهای میخواهم بخوانم برایتان. این روضه مال این ساعت است. مال صبح فردای شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. در کتاب "کامل بهایی" جلد ۱ صفحه ۳۱۲ این مطلب نقل شده. میگوید که وقتی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) از دنیا رفتند، سلمان (رضی الله عنه) آمد بیرون. به مردم گفتش که: "اذهبوا الی بیوتکم فان دفن الزهراء قد أُخِّر". مردم پشت در جمع شده بودند. جناب سلمان فرمود: «برید خانههاتون. دفن فاطمه (سلام الله علیها) عقب افتاده. اعلام میشود بعداً.» اینها را متفرق کرد. از دور خانه اینها که رفتن، کار دفن حضرت زهرا (سلام الله علیها) شروع شد. مردم فکر میکردند چند روز دیگر طول میکشد. اعلام عمومی میشود. نمیدانستند همین ساعت و همین دقایق اول امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشغول کار میشود و فاطمه (سلام الله علیها) را تو همان لحظات اول دفن میکنیم. اینجا آن دومی به اولی برگشت گفتش که ببین اینها برنامه دارند فاطمه را مخفیانه دفن کنند. ما کنار جنازه نیاییم. خب آن هم گفت حالا معلوم نیست. ولش کن. جدی نگرفت.
مردم هم رفتند و خوابیدند. یک مقداری از شب گذشت. "أُحضِرَ الجنازة". جنازه را حاضر کردند. تعدادی امیرالمؤمنین (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) و دیگران نماز خواندند و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را دفن کردند. صبح شد. آمدند یک سری بزنند. اولی و دومی و بعضی از این شخصیتها این شکلی. اول صبح آمدند به خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک سری بزنند. یک سر و گوشی آب بدهند ببینند اوضاع چطور است. برنامه دفن کی است. مردم هم ریختند دور خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها). خبر بگیرند ببینند داستان دفن، اعلامش کی است. "أقبل الناس الی بیت فاطمه لیسئلوا علیها" ببینند کی قراره به فاطمه (سلام الله علیها) نماز خوانده شود. اینجا "رأى المقداد ابا بکر". مقداد ابوبکر را دید. مقداد به ابوبکر گفت: "نحن دفناها البارحة". «ما دیشب فاطمه را دفن کردیم.» اینجا دومی به اولی گفت: «من بهت نگفتم اینها برنامه دارند فاطمه را دفن کنند؟» مقداد گفت: "اِنَّ فاطمه أوصت بذلک". «این سفارش وصیت فاطمه (سلام الله علیها) بود که شماها بهش نماز نخونید.» مقداد گفت به این دومی.
حالا اینجای داستانو داشته باشید: "فرفع عمر یده و ضرب علی رأس مقداد و وجهه ضرباً عنیفاً". مقداد یک کلمه گفت: «فاطمه نمیخواست شما بهش نماز بخونید.» دومی گرفت زیر چک و لگد محکم. چند تا ضربه حسابی به سرش زد. به صورتش زد. آنقدر زد تا خودش از زدن خسته شد. کنار کشید و "خلص الحاضرون المقداد من یده". آنهایی که حاضر بودن آمدند مقداد را از چنگش درآوردند. حالا مقداد سیلی خورده، چک و لگد خورده به دست دومی. یک چیزی گفت. اینجا داشته باشید این جمله را گفت: "ماتت بنت رسول الله و دم ینضخ من جنبها بسبب ضربه سیف و صوت ضربته انته". سیلی خورده بود، ضربه خورده بود. گفت: «دختر پیغمبر در حالی از دنیا رفت هنوز پهلوش داشت خون میداد. هنوز، هنوز پهلوی فاطمه خون میداد از آن تازیانهای که تو به پهلوش زدی. ضربه سیف.» تعبیر عجیبی است. "ضربه شمشیر". این نمیدانم منظور شمشیر است واقعاً، منظور غلاف شمشیر است. گفت: «از آن ضربهای که تو زدی هنوز فاطمه خونریزی داشت که دفنش کردند.» و "أنا أحقر عندکم من علی و فاطمه". تویی که فاطمه را آن طور زدی. «من دیگر کی باشم بایدم از دست تو سیلی بخورم. فاطمه از تو سیلی خورده. فاطمه است و مجروح بوده.»
وقتی این حرف را از مقداد شنیدند، دومی برگشت گفتش که ببخشید خیلی اینها تعابیر عجیبی است. جگر آدم خون میشود. سخت است گفتنش. برگشت گفت که ما نباید مقداد را بزنیم. "والله حق الناس ضرب علی بن ابی طالب". «اونی که کتک لازم دارد علی (علیه السلام) است.» علی (علیه السلام) را باید. راه افتادند رفتند. حالا این آقای عزادار تنها، دیشب مشغول دفن بوده. ریختند در خانه و "و هو جالس تیبا بداره". شما اهل روضهاید. کنایه فهمیدید. خیلی نباید اذیتتان کنم. آمدند دیدند علی (علیه السلام) جلوی در نشسته. چرا این در هنوز بوی فاطمه میدهد. شرمنده ام. پشت این تو از من چشم یاری داشتی. علی (علیه السلام) پشت در نشسته. دومی بهش گفت: "یا بن ابی طالب". «پسر ابوطالب! تو از این حسادت قدیمی دست برنمیداری. پیغمبر را که تو ورد غسل دادی، ما نبودیم. به پیکر فاطمه (سلام الله علیها) نماز خواندیم.» به پسرت حسن (علیه السلام) هم یاد دادی آمده تو مسجد به خلیفه اول گفته از منبر بابام بیا پایین. دست بردار از این کارها تا کی میخواهی ادامه بدهی؟ فدای امیرالمؤمنین (علیه السلام). تا دیروز حرفی میزدند، دو کلمه جواب میداد. چون فاطمه (سلام الله علیها) بود. اینجا هرچی گفتند و علی (علیه السلام) ساکت ماند. "لم یقل شیئاً". دیگر جواب هم بهشان نداد. دیگر حتی آنقدر این نیرو را ندارم بخواهم به آنها جواب بدهم.
عقیل جواب بابشان را داد. برادر امیرالمؤمنین (علیه السلام). گفتش که: «علی (علیه السلام) حسود است. شماها حسودید. شماها کینهتوزید. شما سابقه دشمنی با خدا و اهل بیت (علیهم السلام) دارید.» حالا عبارت رو ببینید. مقداد گفت: «هنوز از پهلو خون میآمد.» عقیل یک چیز. "ضربتموها بالأمس". «شماها بودین که دیروز فاطمه را زدید.» و "خرجت من الدنیا و زهرها مزرَج به دم". «فاطمه در حالی از دنیا رفت، پشتش پر از خون بود.» چی بوده این پیکر؟ یکی میگوید پهلو هنوز. یکی میگوید پشتش پر از خون بود. چی بوده اوضاع مادر؟ راضی. فاطمه در حالی از دنیا رفت که از شماها ناراحت بود. فاطمه نمیخواست شما ما تو نمازت باشید، موقع دفنش باشید. چه بگویم؟
این عبارت را تمامش کنم. "فاجتمعت نسوة بنی هاشم و رفعْنَ أصواتهن". اینها دیدند اینها آمدند به جان علی (علیه السلام) بیفتند. زنهای بنی هاشم آمدند دور علی (علیه السلام) را گرفتند. آنقدر ناله زدند و شیون کردند، آنها کشیدند عقب. رفتند. خلاصه اینکه آقای ما امروز آنقدر تنها بود. یک زن دورش را گرفتند. با گریه و زاری از دست دشمن نجاتش دادند. آخه چند روز قبل یک خانم بود روی زمین. آنقدر از سینه و پهلوش خون میآمد، غش به هوش میآمد. دوباره خودش را روی زمین میکشید. دست انداخت کمربند علی (علیه السلام) را. فرمود: «به خدا نمیگذارم مسجد ببریدش.» روضه من تمام. دست این خانم را چطور جدا کردند از کمربند علی (علیه السلام)؟ این یکی با گوشه چشم به آن یکی نشان داد. گفت: «غلاف شمشیر تو را در.» این عبارت را بعضی اهل سنت نقل کردند که شیعه نقل کرده. جدا این عبارت از بعضی اهل سنت است. گفت: «باز با غلاف شمشیر زد. دست دیگر افتاد.» یعنی اصلاً "الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون".
خدایا به دل شکسته امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به غربت و مظلومیت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، فرج آقایمان امام زمان (عج) را تعجیل. به فضل و کرمت ما را زمینهسازانی که از مشرقزمین وعده داده شدند که اینها حکومت تشکیل میدهند و مقدمهساز ظهور امام امام زمان (عج)اند، ما را آن قوم موعود قرار بده. به فضل و کرمت موانع فرجش را برطرف بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت و طول عمر عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. اسرائیل و آمریکای جنایتکار را نیست و نابود بفرما. خدایا رزمندگان اسلام را فتح و غلبه و نصرت عنایت بفرما. ظالمین را به خودشان مشغول بفرما. به فضل و کرمت حوائج مسلمین برآورده. ما را فاطمی زنده بدار و فاطمی بمیران. روح بلند امام راحل، علما، شهدا، فقها، ذویالحقوق، ذویالارحام را از سفره با برکت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) متنعم بفرما. هرچه صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. نبی و آله.
در حال بارگذاری نظرات...