جلسه هفتم : حزبالله و حزبالشیطان در آستانه ظهور
این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* ظهور و شرط تعداد؛ آیا مومنان به حد نصاب میرسند؟ [4:35]
* ایمان در شیب صعودی؛ حکایت اویس قرنی و اتصال ناب [11:21]
* شیب لغزان ایمان؛ از اوج تا افول دلهای خسته [15:48]
* توکل؛ شاهکلیدی برای حرکت در شیب صعودی [20:33]
* توکل؛ مرز بندگی خدا و ولایت شیطان [29:39]
* اهل توکل؛ همان "عباداً لنا" که اسرائیل را نابود میکنند [32:41]
* ایمانت به خدا باشد، ابزار و شخصیتها وسیله اوست [35:14]
* شیطان، طبیب بیمار دلها با نسخه ظاهرگرایی [35:56]
* سوره منافقون؛ زنگ بیدارباش هر جمعه برای مومنان [40:25]
* تعطیلی عمدی، نسخه منافقین برای وابستگی به دشمن [41:40]
📌 فقر و گرسنگی، حربه منافقین برای متهمکردن پیغمبر (صلاللهعلیهوآله) به ناکارآمدی [44:02]
* بیماردلان، شتابان بهسوی کفار؛ بهانهای بهنام معیشت [49:39]
* تمسخر و ایجاد تردید، ابزار منافقین در برابر مقاومت مومنان [53:34]
* طوفانهای دهه 60 آمدند، اما امام خمینی ایستاد؛ توکل، رمز پیروزی بود [1:02:18]
* ترس از دشمن، ابزار شیاطین انسی برای خروج از توکل [1:06:51]
* آسمان در برابر این عشق، حیران مانده است؛ ماجرای وداع با پیکر مادر... [1:21:15]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین) و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که در این جلسات، خدمت عزیزان مطرح شد (که هفته گذشته البته توفیق نبود که خدمت عزیزان باشیم)، اجمالاً به این نکته رسیدیم: شرایط قبل از ظهور به نحوی است که درگیری حزب خدا و حزب شیطان به عالیترین سطح خودش میرسد؛ به شدیدترین مرتبه خودش میرسد؛ به جنگ موجودیتی میرسد. بهنحوی میشود که هست و نیست مطرح است؛ هر دو با هر آنچه که دارند به میدان میآیند. یک طرف قضیه حزب شیطان است -در مورد حزب شیطان در جلسات قبل مطالبی عرض شد- یک طرف داستان حزب الله، حزب خداست. در مورد حزب الله هم مطالبی عرض شد.
حزب شیطان گوناگون، دستهبندیهای مختلفی را در خود جا داده است: یک تعدادیشان کافرند. خود کفار گوناگوناند: بعضیشان اهل کتابند، بعضیشان مرتدند؛ مرتدّی که از دین خارج شده کامل. اصطلاحاً میگویند: کافر اصلی، کافر طبعی. دوباره از آنور: کافر حربی، کافر ذمّی؛ کنار دستهبندی میکنند علما در مباحث فقهی. یک تعدادی کفارند، یک تعدادی مشرکینند، یک تعدادی منافقینند. یک تعدادی هم به تعبیر قرآن: «الذین فی قلوبهم مرض». اینها در دلهایشان بیماری دارند، بیمار دلند. اینها هم در حزب شیطان تعریف میشوند.
حزب خدا یک گروهند: فقط مؤمن. در برابر این حزب شیطان، اینها با همدیگر کشاکش دارند، چالش دارند، درگیری دارند. البته آخرش پیروزی مال حزب خداست: «هم الغالبون حزب الله»، ولی بعد از اینکه از فتنهها گذر میکند، بعد از اینکه امتحانات را با موفقیت از آن بیرون میآید. امتحانات و ابتلاعات و گرفتاریهایی دارند. خدای متعال خوب اینها را غربال میکند؛ خصوصاً در مورد آخرالزمان در روایات ما فرمودهاند: «غربالها شدید خواهد بود؛ غربالهای حسابی، تا اگر کسی غل و قشی در وجودش است، خارج بشود، بیرون بریزد. منافقین رسوا بشوند، منافقین لو بروند. آنهایی که بیماری در دل دارند، بیماریهایشان بروز پیدا کند، ظهور پیدا کند». آن وقت دیگر اگر کسی با همه این شرایط، با همه این ابتلاعات و غربالها ماند و مؤمن ماند، این میشود حزب خدا و اینها پیروزند. اگر به حد نصاب برسند -این هم بحث مهمی است که جبهه ایمان باید به حد نصاب برسد. اگر تعداد کم باشد، ظهور محقق نمیشود. این هم تعدادی هم که گفته میشود، رتبهبندی دارد.
حالا خودش یک بحث دیگری است؛ شاید یک وقتی به آن بپردازیم. مرحوم شیخ مفید در یکی از آثارش یک بحثی دارد در این مورد، که بحث تعداد یاران امام زمان بحث قشنگی هم است. یک بخشی از این تعداد، آن افرادیند که جان امام را حفظ میکنند، که آنها را گفتهاند: ۳۱۳ نفر باید باشند. یک حلقه اولیه دارد؛ ۳۱۳ نفرند. اینها جان امام را حفظ میکنند. البته اینها از درجه ایمان بالایی هم برخورد دارند؛ باید یک طوری هم باشد که امام دیگر کاملاً از اینها در امان باشد؛ ذرهای ناامنی از جانب اینها به امام نرسد؛ گزند و آسیب و خطری امام را از جانب اینها تهدید نکند، که آن هم باید دیگر در اوج صفا و اخلاص باشد؛ ذرهای چالش با امام نداشته باشد. ولی فقط این ۳۱۳ نفر نیست. امام که قرار نیست فقط جانش حفظ بشود، امام قرار است که طرحش اجرا بشود. ۳۱۳ نفر جان امام را حفظ میکنند، این آن حلقه اول است. ولی حلقههای بعدی لازم است که طرح امام را اجرا کنند. اینها تعداد زیادی میشوند؛ هزاران نفر، صدها هزار نفر نیرو لازم است برای اینکه آن کار امام را اجرا کنند، دستور امام را اجرا کنند، حاکمیت امام را برقرار کنند و حفظ کنند. این میشود رتبههای بعدی. این حد نصاب از مؤمنین، مجموعه اینهاست: هم باید یک تعدادی باشند که جان امام را حفظ کنند، آن باید به حد نصاب برسد، هم باید یک تعدادی باشند که امر امام را اجرا کنند، آن هم باید به حد نصاب برسد.
این غربالها انجام میشود؛ معلوم بشود کیا میتوانند کار امام را انجام بدهند، دستور امام را انجام بدهند. در کشاکش این غربالها و امتحانات این اتفاق رخ میدهد: یک تعدادی دچار ارتداد میشوند؛ برمیگردند، ریزش میکنند، میریزند، سقوط میکنند. یک تعدادی هم رویش اینجا رخ میدهد. جایگزین میشوند؛ جایگزین اینهایی که دچار ارتداد میشوند. در خود جامعه مؤمنین این فتنهها شدید است، این ریزشها شدید است. دو تا جریان داخل جامعه مؤمنین است. این را خوب دل بدهید! البته این بحث را هفته گذشته به عنوان بحث دیگری، به عنوان جریان ارتداد محضر امام رضا (علیه السلام) در جوار امام رضا (علیه السلام) داشتیم. قریب به شش ساعت تقریباً بحث ارائه شد، که در واقع آن بحث کمککار این جلسه ما میشود؛ چون این جلسه هفتهای یکبار است، وقتش کمی کم است. یعنی بحثمان کمی کند پیش میرود، دیگر از بعضی جلسات دیگر داریم کمک میگیریم. پیوست در واقع داریم ایجاد میکنیم برای این بحث که سرعت بحث کمی بیشتر بشود. در آن بحث جریان ارتداد که حول و حوش شش ساعت تقریباً بحث بود، آنجا کمی به این بحث ارتداد پرداختیم. خصوصاً جلسه آخرش به این نکته پرداختیم که این شیب صعودی و شیب نزولی جریان مؤمنین، که حالا ان شاء الله صوتش منتشر میشود. اگر دوستان علاقه داشتند، البته ما که سفارش نمیکنیم وقتتان را تلف بکنید! ما همین جا هم که دوستان تشریف میآورند، شرمنده شدیم وقتشان را تلف کردیم ولی حالا اگر کسی خواست این نکات را بیشترش را پیگیری بکند، آنجا این بحث بیشتر به آن پرداخته، لذا این جلسهای که عرض میکنم را ملحق میکنم به آن جلسه آخر. یعنی در واقع این جلسه بعد آن جلسه باید در نظر گرفته بشود. آنجا رسیدیم به شیب صعودی و شیب نزولی. حالا میخواهم این شیب صعودی و شیب نزولی را کمی در این جلسه بپردازیم.
در جریان جامعه دینی، بین مؤمنین، بین مسلمانان، دو تا جریان در جامعه شکل میگیرد: یک طرف شیب صعودی ایمانی دارد، یک طرف شیب نزولی ایمانی دارد. اگر کسی میخواهد مقرب بشود به خدا، به امام زمان، باید خودش را بیندازد در شیب صعودی. جامعهای هم که میخواهد برسد به ظهور امام زمان، باید برود در شیب صعودی ایمان. خود جامعه باید برود در شیب صعودی ایمانی. اگر جامعه نرفت، شخص خود بنده، خودم را بردم در شیب صعودی، اینجا آن تعبیری است که مرحوم آیتالله العظمی بهجت خیلی روی این تأکید داشتند که «فرج شخصی رخ میدهد». یعنی امام زمان برای جامعه ظهور نمیکند ولی برای من ظهور میکند. حاضر و ظاهرِ من. دیگر ارتباطم با او بیپرده میشود. استفادهام از او منوط به این نیستش که امام زمان ظهور بکند. خود این بزرگوار به کرات تشرف داشت. مرحوم آیتالله العظمی بهجت -که پارسال همین جا کمی در مورد تشرفات ایشان عرض کردم- در این کتاب "حضرت حجت" که از ایشان چاپ شده، یک بخشش تشرفات و بحث مفصل در مورد تشرفات ایشان است. اواخر عمرشان خصوصاً کمی از بعضی تشرفاتشان میگفتند. حالا به چه دلیل بود؟ شاید برای این بود که به هر حال شک و شبههها برطرف بشود. جملات عجیبی هم فرموده بود. مرحوم آیتالله العظمی بهجت فرموده بودند که برای من تشرفاتی رخ داده که نشنیدم در طول تاریخ برای کسی رخ بدهد. من حضرت را در سن واقعیشان زیارت کردم، در سن هزار و خردهای سال. کسانی یعنی چی در این سن زیارت کردن؟ تفاوت شیعه در خواب که الی ماشاءالله ایشان را زیارت کردهاند، در بیداریام چندین بار تشرف داشتم خدمت ایشان که در آن کتاب شرح بعضی از این قضایا را آورده است. این مال کسی است که به فرج شخصی رسیده؛ در شیب صعودی ایمان قرار میگیرد این پردهها از قلبش کنار میرود.
به بعضی بزرگان گفتند: «آقا امام زمان را میشود دید؟» به نظر محمود انصاری همدانی بوده، پرسیده بودند از ایشان که: «آقا امام زمان را میشود دید؟» ایشان فرموده بودند: «حالا با همان لهجه همدانی، بابا جان! خدا را میشود دید، تو داری سوال میکنی امام زمان؟ خدا را میشود دید، وقتی خدا را میشود دید، امام زمان را نمیشود دید؟» این مال کی است؟ «ولاکن رئت القلوب به حقایق الایمان.» کی میبیند خدا را؟ دل میبیند. دلِ کی به «حقائق الایمان»؟ دلی که به حقیقت ایمان رسیده. اگر کسی افتاد در شیب صعودی ایمان، روز به روز ایمانش را افزایش داد، و ایمان علی ایمان، هر روز دارد این ایمان را تقویت میکند. این هی این حجابها را کنار میزند. جامعه پر از یزید و شمر هم که بشود، این قلبش متصل به امام زمان میشود. مثل اویس قرنی؛ به حسب ظاهر پیغمبر را تا حالا ندیده. یک بار هم که رفته پیغمبر را ببیند، از یمن هم پا شده راه رفته مدینه، ساعتی رفته که پیغمبر نبودند. با مادرش هم قرار داشته که غروب شهرش باشد. پشت در رسیده، برگشته. پیغمبر ملاقات کند. پیغمبر میآیند، میفهمند که بوی بهشت میآید از سمت قرن. بوی بهشت این خانه را پر کرده. بهشان میگویند: «یک جوانی آمد به نام اویس». خب اتصال شدیدی داشت. بزرگان و عرفا هم خیلی در داستان اویس قرنی مانور میدهند. یک بار همش پیغمبری که اصلاً ندیده، یک بار امیرالمؤمنین را دیده، آن هم شبی بوده که در جنگ صفین به امیرالمؤمنین ملحق شده، فردا شهید شده. یک بار امیرالمؤمنین را شب رسیده، فردا شهید شده. شدت اتصالش به پیغمبر، امیرالمؤمنین در اوج. بعضیها هم صبح به صبح با پیغمبر به قول ماها کله پاچه میخورده، آبگوشت میخورده، کوبیده میخورده. همش در سفر رفیق گرمابه و گلستان و هر نماز با پیغمبر و هر جنگ با پیغمبر، ولی تهش چی شد؟ تهش شد: «ارتد الناس بعد النبی الا ثلاث.» بعد پیغمبر همه مرتد شدند، سه چهار نفر فقط. این معلوم میشود که این رابطه ظاهری آنی نیستش که ما را نجات میدهد. آن رابطه باطنی باید برقرار بشود وگرنه در این عالم وجود ما از همسر پیغمبر که نزدیکتر به پیغمبر نداریم که شدت ارتباط جسمی او با پیغمبر از همه شدید. ولی همین بعضی همسران پیغمبر را در روایاتمان چه تعابیری در موردشان داریم؟ در قرآن چه تعابیری در موردشان؟ «کانتا تحت عبدین من عبادنا.» قرآن در مورد همسر لوط و همسر نوح میفرماید: «اینها قویترین و شدیدترین ارتباط را داشتند با بندههای خالص ما، برای ضربالمثل کفرند، در جهنماند.» آن ارتباط قلبی مهم است. ارتباط قلبی را چی ایجاد میکند؟ ایمان. چی تقویت میکند؟ تقویت ایمان، تشدید ایمان. هرچی ایمان شدیدتر بشود، این ارتباط قویتر میشود، عمیقتر میشود.
مرحوم آیتالله العظمی بهجت مسجد جمکران وارد شده بودند، مداح داشت میخواند. همینطور که داشت میخواند، گفت: «یا صاحب الزمان، آقا جان کجایید الان؟» آقای بهجت به یکی از همراهانشان فرموده بودند: «یعنی نمیدانیم کجا نیستند که میپرسیم کجا هستید؟ کجا هستید؟ یعنی یک جاهایی نیستید دیگر. کجا نیستند که بپرسیم کجا هستید؟» این مال کسی است که به فرج شخصی رسیده. امام زمان غیبتی ندارد که من بخواهم دنبالش بگردم. کسی دنبال میگردد که غایب است برایش. امام زمان حاضر است، از من حاضرتر است برای من. این مال کی است؟ مال کسی است که به حقیقت ایمان رسیده. ولی خب طول میکشد آدم به اینجا برسد. زحمت دارد، کشاکش زیاد دارد. در شیب نزولی میافتیم. این شیب نزولی باعث ضعف ایمان میشود. ایمانمان ضعیف میشود. در برهههایی، در دورههایی ممکن است ایمانمان تقویت بشود. فاطمیه از هیئت میآییم، منبر میرویم. ماه مبارک رمضان قرآن میخوانی، مسجد میرویم. از شهوات فاصله میگیریم، از خورد و خوراک فاصله میگیریم، از مجالس حرام و لهو فاصله میگیریم. وای به حالمان؛ میبینیم حالم خوب است. کمکم حس و حالمان دارد بهتر میشود، ایمانمان دارد تقویت میشود. روزهای دیگری میشود، ایام چه میدانم نوروز میشود، مسافرت میرویم با اهل غفلت میرویم. کمی که میرویم احساس میکنیم شل و ول شدیم. نماز را هم داریم زورکی میخوانیم. قبلش نماز را با حال میخواندی، یک حالی برای قرآن خواندن داشتیم، الان زورمان میآید. یک میلی برای حرم رفتن و زیارت داشتیم، خیلی الان حس حرم و زیارتمان نیست. حرم هم خیلی ارتباطی برقرار نمیکنیم. اینها به خاطر چی است؟ به خاطر ضعف ایمان. یک بخشش هم طبیعی است؛ یعنی همهمان گرفتار این میشویم. خیلی زحمت دارد آدم ایمانش را به یک نقطه محکمی برساند که دیگر دچار سقوط و لرزش نشود.
این ضعف ایمان است. ایمان وقتی ضعیف شد، در شیب نزولی افتاد. اولش کم میشود. از یک جایی کمتر شدنش باعث بیماری دل میشود. قرآن از آن تعبیر میکند: «و الذین فی قلوبهم مرض.» کمی که پایینتر آمد، هی این استانداردها را از دست میدهد. استانداردهای ایمان در او تضعیف میشود، پایین میآید. هرچی استانداردها کم میشود، ایمان پایینتر میآید. به یک سطحی میرسد، میشود: «الذین فی قلوبهم مرض.» پایینتر میآید، میشود منافقین. هی این ایمان رنگ میبازد. به درجه نفاق که میرسد، اصلاً دیگر در قلب خبری از ایمان نیست. اگری چیزی هم باشد، در ظاهر است. آن هم به خاطر منافع ظاهریاش است؛ منفعتی دارد، به هر حال فایدهای دارد از امام و رهبری و شهدا و فایده دنیایی برایمان مانده. ظاهر نشان میدهیم که اینها را قبول داریم، اعتقاد داریم. در دل هیچ خبری نیست؛ هیچ اعتقادی نه فکرشان، نه به حرف این. این میشود نفاق. «الذین فی قلوبهم مرض»، هنوز کمی یک تمایلاتی دارد ولی شک و شبهه و تردید در وجودش زیاد است. حرف منافقین و مشرکین روی او اثر دارد بیشتر از حرف اولیای خدا روی او اثر دارد. وعده وعیدهای اینها برایش جدیتر است، واقعیتر است تا وعده وعیدهای آنها. به خاطر چی است؟ به خاطر ضعف ایمان است.
حالا چکار باید کرد برای اینکه از ضعف ایمان خارج بشویم؟ یک بحث خیلی مهمی است امروز میخواهم عرض بکنم. هر چقدر وقت اجازه بدهد به این بحث بپردازیم یک شاه کلیدی را امروز میخواهیم واردش بشویم. از آن شاه کلیدهای جدی است. خدا نصیب بکند این شاه کلید را به همهمان. از آن شاه کلیدهایی است که آدم میتواند بپرد در مراتب ایمان با این شاه کلید. قرآن یک شاه کلیدی به ما داده در رابطه با شیطان. خب میدانید درگیری بین شیطان و رحمان این کشاکش هم برای این است که شیطان میخواهد بکشد سمت خودش. این شیب نزولی که میگوییم شیب، یک آدم میافتد به سمت شیطان، میرباید شیطان انسان را. این میشود شیب نزولی. شیب صعودی شیبی که اولیای خدا میگیرند، ما را آنها میقاپند. «الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی النور.» این میشود شیب صعودی. خدا ولایت دارد از ظلمات هی میبرد به سمت نور. هی تقویت میکند، هی نورانیتر میشود. عمق حقایق ایمان که یک حقیقت برایش بیشتر روشن میشود. «و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت.» از آنور وقتی کافر میشود، طاغوت ولایتش را میگیرد، چکار میکند؟ «یخرجونهم من النور الی الظلمات.» هی میبرد در ظلمات. این میشود شیب نزولی.
حالا چکار کنیم از این شیب نزولی دربیاییم برویم در شیب صعودی؟ راهحلش اینجاست. در سوره مبارکه نحل، آیه ۹۹ میفرماید که: «انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون.» خدا واقعاً چه لطفی در حق ما کرده که پته شیاطین را در قرآن ریخته روی آب! چه لطفی است! شما فرض کنید الان از جلسات خصوصی نتانیاهو دستگاه شنود داشته باشید، تمامش را در جریان باشید که الان چه نقشهای برای شما دارد، برنامههایشان چیست. این چه نعمتی است؟ چه امکانی است؟ چه ابزاری است؟ خدا از سریترین جلسات شیاطین، از اصلیترین برنامههای شیاطین، از اول خلقت تا آخر خلقت با دستگاه شنود همه را در اختیار ما گذاشته. کجا؟ در قرآن. همه را گفته اینها برنامهشان چیست، با شما چکار دارند، از کجا نفوذ میکنند، از کجا راه بسته میشود، از کجا میخورند. ولی خب الحمدلله بحثهای قرآنی خصوصاً در مورد شیطان خیلی خبری از آن جایی نیست. خود شیطان هم دست اندرکار این قضیه هست دیگر نمیگذارد اصلاً کسی خیلی سمت این بحث برود.
میفرماید که شیطان سلطنت ندارد نسبت به آن کسانی که ایمان دارند و توکل دارند. سلطنت شیطان را از کیا نفی کرده؟ آنهایی که ایمان دارند. ایمان را هم در چی علامتش را معرفی کرده؟ در توکل. میرسیم به یک کلیدواژه جدی: توکل. همه داستان تقریباً میشود گفت در یک کلمه است. این بالا برود، ایمان بالا میرود. پایین بیاید، ایمان پایین میآید. شیطان هم دنبال این است که این را ازت بگیرد. این آن سلاحی است که زمین بگذاری باختی، سوختی، رفتی. خیلی نکته است اینجا.
علامه طباطبایی -رضوان الله تعالی علیه- در تفسیر این آیه و آیه بعدیاش خیلی نکات دارد. امروز کلی باز نکته دارم مثل همیشه از تفسیرالمیزان. دیگر رفقا میگویند: نکته دارم وقت نمیشود، من هم استرس پیدا میکنم. آن دو تا نکته را بردار بیار، همان دو تا را بگو. حیفم میآید این نکات مطرح نشود. چقدر برسیم بگوییم با خداست. الان میفرماید از این آیه چند تا نکته فهمیده میشود. نکته اول این است که این استعاذه که هی گفتند پناه ببر به خدا، ببینید نکات چقدر قیمتی است. رحمت و رضوان بی پایان خدای متعال بر علمای ما خصوصاً بر علامه طباطبایی -که سالگردشان را تازگی پشت سر گذراندیم. اینکه میگوید به خدا پناه ببر: «فستعذ بالله.» این استعاذه چیست؟ «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.» یعنی چی به خدا پناه ببر؟ یعنی هی بگو «اعوذ بالله اعوذ بالله»؟ این است، لفظش را بگو. علامه میفرماید که از این آیه فهمیده میشود استعاذه واقعی توکل به خداست. اینکه میروی در پناهگاه خدا، کی میروی؟ وقتی توکل به خدا داری. کی از پناهگاه خارج میشوی؟ وقتی توکلت را از دست میدهی. خیلی نکته است؛ همین یک دهه منبر است. استعاذه توکل است، لفظ فقط نیست. از لفظ هم اثر دارد، خوب است. لفظی که دل را بیاورید. استعاذه توکل و سلطنت شیطان را از کیا نفی کرده؟ از آنهایی که توکل دارند. شیطان دیگر نمیتواند سوار بشود. نه اینکه وسوسه نمیکند، وسوسه میکند. سلطنت ندارد. بین وسوسه و سلطنت تفاوت است. در چنگ نیست، از چنگ در میرود. دورادور دیگر حالا یک سری امواج میدهد. بعضیاش میخورد، بعضیاش نمیخورد. کمی میکشد گاهی سمت خودش. مثل آن داستان شیخ انصاری معروف شنیدید؟ شاگردش خواب دیده بود که او را دارد میکشد سمت خودش. شنیدید دیگر؟ کم گفتی یعنی باید بگویم وقت کم است. آخه گفتش که خواب دیده بود که شیطان یک سری غل و زنجیر دارد. شاگرد ایشان خواب دیده، گردن خلقالله زنجیر و کلفت بود. بعد زنجیرها نازک بود. بعضی از سنگ سیم خیلی نازک، بعضی اصلاً سیم هم ندارد. سوت میزد، فوت میکرد، میآمدند. روی شیخ انصاری روی زنجیر کت و کلفت انداخته، سالگرد ایشان هم دارد میکشد. شیخ انصاری آمد، آمد، یکهو کَند، در رفت. فرداش آمد به ایشان گفت که آقا من دیروز خواب دیدم. شیخ انصاری خیلی با عظمت است. بعضی بزرگان مقید بودند در گرفتاریها «یاد یاسین» برای ایشان میخواندند، حاجت روا میشد. خیلی شیخ انصاری شخصیت فوقالعادهای است. سالها وقت ایشان بیشتر صحبت میشد. خوابی دیدم، چیست داستان ایشان؟ خب نه شهریه میگرفت، نه از سهم امامی که بهش میدادند چیزی برمیداشت و اینها. یک اتاقی داشت، تقسیم میکرد. خیلی هم در فشار اقتصادی شدید ایشان زندگی میکرد. از اهل سنت میگفتند که انقدر بری جون ظهر دیده بودند، میگفتند که زهد ایشان مثل زهد مولای عمر بن خطاب است. خیلی زهد شیخ انصاری شدید است. گفت: «من دیروز خیلی دیگر به هم فشار آمد. دیدم هیچی در خانه نیست. گفتم یک درهم قرض کنم.» با اینکه سهم داشته، هم سهم مرجعیتش بوده، هم سهم طلبگیاش بوده، شهریه داشته، حقش بوده. گفتم: «قرض کنم، پول دستم آمد برگردانم.» رفتم، پول را هم برداشتم. در کوچه هم رفتم تا مغازه بروم با خودم گفتم: «تو قرض میکنی، مگر فردا پس فردا میخواهی قرض برگردانی؟ زندهای؟ مگر مطمئنی زنده میمانی؟ از کجا مطمئنی برمیگردانی؟ سهم امام برای چی برداشتی؟» زنجیر شیطان بود که پارهاش کرده بود. دقیقاً کجا کار کرده بود؟ آنجایی که توکل را به هم ریخته. گفته بود که من به ابلیس گفتم: «پس من چی؟» گفته بود: «تو که بچه خوبی هستی، تو اصلاً زنجیر نمیخواهی، صدایت بزنم.» زنجیر این داستان چیست؟ داستان ایمان، داستان توکل است. پس وسوسه دارد، سلطنت ندارد. سلطنت از کیا منتفی میشود؟ سلطنت ابلیس آنهایی که توکل دارند. شیطان دیگر نمیتواند به آنها آسیب بزند. نه اینکه وسوسه نمیکند، وسوسه میکند، سلطنت ندارد.
سلطنت از کیا منتفی میشود؟ سلطنت ابلیس آنهایی که توکل دارند. شیطان دیگر نمیتواند سوار بشود. نه اینکه وسوسه نمیکند، وسوسه میکند. سلطنت ندارد. بین وسوسه و سلطنت تفاوت است. در چنگ نیست، از چنگ در میرود. دورادور دیگر حالا یک سری امواج میدهد. بعضیاش میخورد، بعضیاش نمیخورد. کمی میکشد گاهی سمت خودش. مثل آن داستان شیخ انصاری معروف شنیدید؟ شاگردش خواب دیده بود که او را دارد میکشد سمت خودش. شنیدید دیگر؟ کم گفتی یعنی باید بگویم وقت کم است. آخه گفتش که خواب دیده بود که شیطان یک سری غل و زنجیر دارد. شاگرد ایشان خواب دیده، گردن خلقالله زنجیر و کلفت بود. بعد زنجیرها نازک بود. بعضی از سنگ سیم خیلی نازک، بعضی اصلاً سیم هم ندارد. سوت میزد، فوت میکرد، میآمدند. روی شیخ انصاری روی زنجیر کت و کلفت انداخته، سالگرد ایشان هم دارد میکشد. شیخ انصاری آمد، آمد، یکهو کَند، در رفت. فرداش آمد به ایشان گفت که آقا من دیروز خواب دیدم. شیخ انصاری خیلی با عظمت است. بعضی بزرگان مقید بودند در گرفتاریها «یاد یاسین» برای ایشان میخواندند، حاجت روا میشد. خیلی شیخ انصاری شخصیت فوقالعادهای است. سالها وقت ایشان بیشتر صحبت میشد. خوابی دیدم، چیست داستان ایشان؟ خب نه شهریه میگرفت، نه از سهم امامی که بهش میدادند چیزی برمیداشت و اینها. یک اتاقی داشت، تقسیم میکرد. خیلی هم در فشار اقتصادی شدید ایشان زندگی میکرد. از اهل سنت میگفتند که انقدر بری جون ظهر دیده بودند، میگفتند که زهد ایشان مثل زهد مولای عمر بن خطاب است. خیلی زهد شیخ انصاری شدید است. گفت: «من دیروز خیلی دیگر به هم فشار آمد. دیدم هیچی در خانه نیست. گفتم یک درهم قرض کنم.» با اینکه سهم داشته، هم سهم مرجعیتش بوده، هم سهم طلبگیاش بوده، شهریه داشته، حقش بوده. گفتم: «قرض کنم، پول دستم آمد برگردانم.» رفتم، پول را هم برداشتم. در کوچه هم رفتم تا مغازه بروم با خودم گفتم: «تو قرض میکنی، مگر فردا پس فردا میخواهی قرض برگردانی؟ زندهای؟ مگر مطمئنی زنده میمانی؟ از کجا مطمئنی برمیگردانی؟ سهم امام برای چی برداشتی؟» زنجیر شیطان بود که پارهاش کرده بود. دقیقاً کجا کار کرده بود؟ آنجایی که توکل را به هم ریخته. گفته بود که من به ابلیس گفتم: «پس من چی؟» گفته بود: «تو که بچه خوبی هستی، تو اصلاً زنجیر نمیخواهی، صدایت بزنم.» زنجیر این داستان چیست؟ داستان ایمان، داستان توکل است. پس وسوسه دارد، سلطنت ندارد. سلطنت از کیا منتفی میشود؟ سلطنت ابلیس آنهایی که توکل دارند. شیطان دیگر نمیتواند به آنها آسیب بزند.
چه فردش چه جامعهاش. آن جامعهای که در شیب صعودی قرار میگیرد، میشود جامعه ظهور. جامعهای که نمای این جامعه وقتی از بیرون نگاه میکنی همش توکل است. حالا توکل چیست؟ عرض میکنم معنای دقیقش. فعلاً پاسخ ابتدایی و ساده و اجمالیاش این است: توکل یعنی اعتماد کردن به خدا، روی حرف خدا حساب باز کردن، خدا را جدی گرفتن، بقیه را جدی نگرفتن. این برایم مهم است. اینی که خدا گفته تو حسابم است، میدانم کار دستش است، میتواند و کمک میکند، کار را در میآورد. این میشود توکل. جامعهای که این مدلی بود، دیگر شیطان نمیتواند بهش آسیب بزند. خیلی اینها نکات مهمی استها! خیلی اینها مهم است. دشمن ما که اینها را خوب بلد است به ما چه شکلی باید آسیب بزند. ماها نمیدانیم از کجا داریم آسیب میخوریم. کار فرهنگی اصلاً یعنی چی؟ پیکار فرهنگی. کار فرهنگی، کار فرهنگی یعنی تقویت توکل، یعنی تقویت ایمان. تقویت ایمان مهمترین رکن اش چیست؟ توکل. این را باید بیاوری بالا. این را باید عیار بهش بدهی. نمیشود. کار فرهنگی این میشود، رشد این میشود، تقویت ایمان.
علامه میفرماید که از اینور گفته به خدا پناه ببر، این پناه بردن به خدا توکل است. از آنور اصلاً بندگی را در توکل دانسته. دیگر حالا بحثهای قرآنی دارد، نمیدانم چقدر حوصلهتان میکشد. آیهای را میآورد از آیه ۴۲ سوره مبارکه حجر: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان.» کار علامه این است دیگر، تفسیر قرآن به قرآن میکند. منحصر به فرد در طول تاریخ نبود. استادش مرحوم آقای قاضی یاد گرفته میگوید اینجا گفتش که آنهایی که توکل دارند روی آنها شیطان بهشان سلطنت ندارد. در سوره حجر جور دیگر گفت، گفت: «بندههای من را بهشان سلطنت نداری.» معلوم میشود اصلاً خدا وقتی میگوید بندههای من، منظورش کیاست؟ آنهایی که توکل دارند. نشان میدهد که آنهایی که توکل ندارند، بندههای شیطاناند. این عبارت این است: «فمن لم یتوکل علی الله فهو من اولیا الشیطان.» جمله از علامه طباطبایی. هرکه توکل به خدا ندارد، از اولیای شیطان و بنده شیطان است. خیلی عجیب است این جملات. اینها جانمایه اصلی مطلب است. شش ساعت در مورد امام زمان و ظهور و اینها صحبت بکنیم این حرفها توش نباشد، مفت نمیارزد. سرباز امام زمان یعنی کی؟ آدم امام زمان یعنی چی؟ جامعه مهدوی یعنی چی؟ سرباز یعنی اینکه اهل توکل است. جامعه مهدوی آن جامعهای است که توکل دارد. از سلطنت شیطان خارج میشود. تو تا وقتی توکل نداری، در سلطنت شیطانی. همان مهدویتت را هم شیطان برایت برنامهریزی میکند. جلسه شیطان بلد است، جلسه دعای ندبه بگیرد. «یابن الحسن» بگوید، شیرینی شربت برای امام زمان پخش بکند. امام زمانی که پایههای حکومت ما را سفت میکند. با لفظش که مشکلی ندارد. چهار دیواری کعبه که شیطان مشکلی ندارد با خم و راست شدن نماز که مشکل ندارد. با آن باطن اینها مشکل دارد. باطن همه این دینداری و رفت و آمد و اینها چیست؟ توکل. بندگی خدا اصلاً یعنی چی؟ یعنی توکل.
یک گریز بزنم، به قول امروزیها یک فلاشبک بزنم. یادتان است یک جلسهای بحث شد فرمود: «عبادنا لنا شدید.» بندگان خالص من که اینها قدرتمندند، اینها میافتند به جان یهودیها: «فجاسوا خلال الدیار.» امام صادق، اهل قم، سه بار قسم خورد: «امام صادق، همالله، اهل قم.» آنجا چه تعبیری کرد؟ فرمود: «بندگان خالص من.» این ایرانیهایی که میروند پدر اسرائیل را در میآورند. اسرائیل را نابود میکنند. بعدش هم پدر سفیانی را در میآورند. در تلآویو سفیانی را میکشند، که این چیز عجیبی است. سفیانی در تلآویو کشته میشود. چرا تلآویو؟ چکار میکند سفیانی تلآویو؟ یعنی چی اصلاً آنجا چه ربطی به سفیانی دارد؟ آنجا هم ایرانیها پدرش را در میآورند. بعدش هم حضرت میفرستند دنبال خراسانی. خراسانی میآید با آنها بیعت میکند، که حالا بحثهایی دارد. اینها را قرآن از آنها چه تعبیری کرد؟ «عباد لنا»، بندگان خالص من. این «عباد لنا» را کجا باید تفسیرش را دید؟ در این آیه: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان.» این «عبادی» را علامه فرمود کیا هستند؟ آنهایی که توکل دارند. پس کیا اسرائیل را نابود میکنند؟ آنهایی که اهل توکلند. مطالب را ببینید، قرآن وقتی بیاید جلو یک چیز دیگر میشود دیگر. به پیشگویی و حرف رمال و اینکه گفته دو سال دیگر و آن گفته چهار سال دیگر و به اینها دیگر کسی کار ندارد. قاعده دستش است. فرمول دستش است. میدانی چی به چی است؟ «حزبالله پیروز است.» حزبالله آنهایی هستند که توکل دارند. میخورند. اتفاقاً این خوردنها و شکستنها و آسیبها و اینها برای محک توکلشان است. خدا میآید در صحنه کار را تمام میکند. خدا که بنده تیر و ترقه و تفنگ و ترکش و این چیزها نیست. خدا ... «ان الله بنیانه من القواعد.» رگ و پی نتانیاهو دست خداست. خدا نمرود را با یک پشه از بین برد. منصور دوانیقی -لعنت الله علیه- به امام صادق گفت: «خدا این پشه را برای چی خلق کرده؟» حضرت فرمود: «لیذل به الجبارین.» خدا این را خلق کرده جبارین را با آن ذلیل کند، مایه ذلت جباران. خدا بخواهد نابود بکند، با پشه نابود میکند گندهترینها را. نمرود کجا، نتانیاهو کجا؟ قدرتی که نمرود داشت، امکاناتی که نمرود داشت، یک ابراهیم بود روبروی نمرود. با مگس، با پشه کارش را تمام کرد. خدا که بنده تیر و تفنگ ما نیست که مثلاً: «نه اف-۳۵ نداریم، شرمنده نصرت هم نمیآید. اف-۳۵ باید داشته باشی بتوانم کمکت کنم.» خدا که بنده اف-۳۵ نیست. خدا فرعون را در آب غرق میکند. از همان آبی که فرعون موسی را از همان آب گرفته. خدا یک موسی را میخواسته خلق بکند. فرعون چهار هزار تا را به خاطر این کشته که این به دنیا نیاید. همین یک دانه را به دنیا میآورد، میدهد بغل فرعون میگوید بزرگش کن، پوشکاش را عوض کن، ببینم. خدا که بنده این چیزها نیست. خدا از ما امکانات نمیخواهد. البته ما دستور داده. فکرتان را کار بیندازید: «مستطعتم من قوه.» هرچی داری بردارید بیاورید وسط. دشمنتان را بترسانید. هر امکاناتی که میتوانید اضافه کنید به خودتان. مجهز باشید، مسلح باشید. این بحثش جداست. ولی خدا کارش لنگ تیر و تفنگ نیست. خدا از ما توکل میخواهد. خدا از ما بندگی میخواهد. خدا از ما میخواهد که اتفاقاً به این اسباب ظاهری دل نبندیم. اگر به موشک دل بستی، خدا به موشکت واگذارت میکند. اگر به فلان شخصیت دل بستی، فکر کردی که آن همهکاره است، خدا به همان واگذارت میکند.
اتفاقاً همان موقع شکست. قدر شخصیتها و نعمتها و امکاناتتان را هم باید بدانی، حفظش کنی، تقویتش کنی. در عین حال باید بدانی اینها کارهای نیستند، خدا همه کاره است.
شیطان در همین بستر آسیب میزند. ایمانت را ضعیف میکند. وقتی به این ظاهر دل بستی، شیطان خودش مرض اصلی ظاهرگرایی بود. آن بیماری هم که میخواهد سرایت بدهد، پخش بکند، ظاهرگرایی است. همه را با ظاهرگرایی میگیرد. مشغول ظواهر که شدی، میبازی، میخوری، میگیرتت. ایمانت ضعیف میشود. کمکم بیمار دل میشود آدم. بیمار دل اونی است که فقط محاسبات ظاهریه دارد. «ما چند تا تانک داریم؟ آنها چند تا تانک دارند؟ بمبهای ما چقدر است؟ بمب آنها چقدر است؟ آنها اتمی دارند، ما نداریم، پس باید گوش بدهیم چی میگوید؟ پس ما زورمان نمیرسد.» دوستان خوش، الحمدلله ذهنمان آماده است برای تطبیق سیاسیش. با چند وقت که در ترکیه وارد تطبیق سیاسی. همه چیزهایش محاسبات ظاهری است. بندگی خدا در توکل است.
بعد فرمود: «سلطنتت به اینهایی است که من تبعک من القاوین.» آنهایی که دنبالت راه میافتند. معلوم میشود آنهایی که دنبال شیطان راه میافتند، آنهایی هستند که توکل ندارند، ظاهر بینند.
نکته قشنگ این است که در مورد این اهل قم که گفتیم کار اسرائیل را تمام میکنند، بر اساس روایت دیگر مقدمهساز اصلی ظهورند و چیزهای دیگر. در آن روایت امام کاظم (علیه السلام) که این روایت را هم یک روز دیگر خواندیم، یکی از تعابیر خیلی قشنگ در آن روایت بود در مورد اهل قم: «رجلاً من اهل قم یدع الناس الی الحق.» مردی از قم قیام میکند، مردم را دعوت به حق میکند. بعد ویژگی این قمیها چیا بود که عرض کردم منظور ایرانیهاست. چند تا چیز فرمود: آخریش این بود: «و علیه یتوکلون.» ویژگی اینهایی که مقدمهساز ظهور امام زمانند، این ایرانیهای ما که هی میگوییم ایرانیها، ایرانیها، قمیها اینها ویژگیشان چیست که ما از اینها دم میزنیم؟ ویژگیشان این است که اینها فقط به خدا توکل دارند.
در همین فضا هم رشد میکنندها! توکل فقط این نیست که یک چوب دستت است، توکل داری بعد مثلاً توقع داری که این چوبه اژدها بشود، نه! توکل که داری اتفاقاً خدا آن چوب تو را برایت میکند موشک سجیل و چه میدانم این چیزهایی که الان. ما اینها محصول توکل بوده دیگر. شرق و غرب در را بر روی ما بستند، یک سیم خاردار به ما نمیدادند، پانسمان به ما نمیدادند. این جوانهای ما، این بچههای ما، بله بله! خون آلوده میدادند به ما. این بچههای ما با توکل به خدا، با چه سختیهایی. این کتاب «خط مقدم» را معرفی کردم، تازگی. سیر تاریخ داستان موشکی ایران را در این کتاب گفته در قالب زندگینامه شهید حسن تهرانی مقدم که سالگرد ایشان هم نزدیک بود، یعنی گذشت. آنجا ببین با چه وضعیتی اینها پا میشوند میروند لیبی و سوریه و اینها. همانها هم دریغ میکنند از کمترین امکان. با چه زحمتی، با چه داستانی میآیند آرامآرام شروع میکنند. با توکل، با توسل. یک بخش عمدهاش آن قضیهای است که شهید تهرانی مقدم در حرم امام رضا (علیه السلام) برایش رخ میدهد. خدا دستگیری میکند، بالا و پایین بسته شد. خب، من که نبستم، رو من قراره علم را بدهم، من قراره حالی کنم، من قراره سلاح بهت بدهم. تو من را داشته باش. نه! تحریم. من که تحریمت نکردم که تا از تحریم من باید بترسی. همین جمله بعضیها خندهشان میآید. همان خنده علامت چیست؟ ضعف ایمان. علامت مرض، علامت نفاق. وقتی میگوید آقا تحریم نعمت است. بیا! تحریم نعمت. آره، برای دل بیمار نه، تحریم برای دل بیمار نعمت نیست. تو صاحب آمریکا دُم تکان بدهی یک چیزی جلوت بیندازد. آنی که ربش خداست، او مالک همه عالم است، «لله خزائن السماوات و الارض.» آیهاش را هم آوردم. خیلی آیه جالبی است در سوره مبارکه منافقون. این آیه میدانی جمعهها مستحب است دو تا سوره در نماز جمعه خوانده بشود؟ یکی سوره جمعه، یکی سوره منافقین. تهش دیگر انیمه جمعه ما بندگان خدا دیگر نماز طولانی میشود. اینها خیلی دیگر لطف بکنند سوره جمعه را میخوانند که آن هم غالباً نمیخوانند. مستحب سوره جمعه خوانده بشود با سوره منافقون. چرا باید هر جمعه سوره منافقون خوانده بشود؟ چرا؟ این سوال نیست برای شما؟ تازه در خود سوره جمعه هم بحث جدی در مورد منافقین.
آیات ابتدایی در مورد ایرانیهاست: «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم.» این را گفتند ایرانیها هستند که بهتان ملحق نشدند، نیامدند. وقتی که آیات نازل شد فرمود: «شما مؤمنین یک تعدادی هم هستند میآیند بهتان ملحق میشوند.» هر جای قرآن گفته یک تعداد هم هستند بهتان ملحق میشوند، منظور ایرانیهاست. خدا هر جا تعریف کرده فرموده که خوبانتان. البته همهتان هم الان نیستید. بعداً بعضیاتان میآیید. آن «بعداً بعضیاتان میآیید» ایرانیان. در روایات مفصل دارد. من هم برایتان چندین روایت آوردم. وقت نمیشود الان میخواهم بخوانم. مؤمنانایی که الان نیستند ایرانیان، بعداً میآیند جای شما میآیند به شما ملحق میشوند، منظور ایرانیان است. هر جمعه همه امام جمعهها باید این سوره را بخوانند. مردم یادشان بیاید که ایرانیها میآیند. سوره منافقین را بخوانند که یادشان بیاید که کیا باید بروند، کیا بروند، کیا بیایند. ریزشها و آن هم نماز جمعه که مهمترین نماز هفته است. تنها نمازی که شما واجب پشت امام بخوانید. بقیه نمازها واجب نیست پشت امام خوانده بشود.
آیه ۷ سوره مبارکه منافقون چی میگوید؟ «هم الذین یقولون.» ویژگی منافقین چیست؟ سبحان الله! از این آیات قرآن که تا آدم میشنود اصلاً ناخودآگاه ذهنش یک جاهایی میرود. الحمدلله. «هم الذین یقولون لا تنفقوا علی من عند رسول الله.» منافقین کسانیاند که میگویند جیب اینهایی که دور پیغمبرند را خالی کنید. اینها را در فقر و فلاکت بگذارید. تحریم کنید. گاهی تحریم بیرونی است، گاهی هم تحریم درونی. اتفاقاً تحریم بیرونی وقتی کارساز است که تحریم درونی از فعال شود. ما بخش جدی مشکل ما تحریم داخلی است که این کار کیاست؟ کار منافقین. عمداً همه چیز را تعطیل میکنند، میگویند باید به فلان کنوانسیون متصل بشوی. واکسن نمیآید، نمیگذارند. FATF. بعد یکی میآید که به اینها اعتقاد ندارد. واکسن هم برایت میآورد. «تصویب نشد، واکسن نداریم، باید همه بمیریم.» رو به قبله که کاخ سفید باشد. نهانخانه سیاه این کاخ سفید قبلشان است دیگر. رو به قبله دراز کشیدیم، هر چه آقامان میگوید باید قبول کنیم. واکسن بهمان نمیدهند. واکسن هم فقط واکسن آمریکا، جاهای دیگر به درد نمیخورند. فایزر باید بزنیم، بقیه همه آب مقطرند. بیشترین بدبختی هم در دنیا واکسن فایزر به بار آورد. رئیس جمهور عوض شد. در هیئت دولت فیلمش منتشر شد. تا آخرین جلسات شهید رئیسی -رضوان الله علیه- به اینها میگفت: «آقا واکسن نمیشود، نه، نمیگذارد.» ایشان آمد با دو تا تماس، دست کنید درآمد. ما همه کارهای او را آیات این نفاق را جلسه قبل خواندم. «برات بخورید.» میگویند: «ما نبودیم.» «خوردید.» «میزنید.» میگویند: «ما زده بودیم.»
ویژگی منافقین! میمیریم از بیواکسنی! میگوید: «حرف ما را گوش نمیدهی که تصویب بشود واکسن. واکسن میآوریم. مگر تو میتوانی یک روزه واکسن درست کنی؟» منافقین میگویند: «دور پیغمبر را لا تنفقوا علی من عند رسول الله.» جیب اینها را خالی کنیم. اینها را در فقر و فلاکت و گرسنگی نگه دارید، «حتی ینفدوا.» ول کنند، کمکم پیغمبر را. علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان میفرماید که منظور این است که «حتی یتفرقوا عنه فلا یحکم علینا.» پایههای حاکمیت پیغمبر سست میشود. مردم وقتی که گرسنه شدند، احساس میکنند مقصر پیغمبر است. کمکم پشت پیغمبر را خالی میکنند. این سیاست منافقین در جامعه اسلامی که گرسنه نگه میدارند دوروبریهای پیغمبر را و پیغمبر متهم میشود. اتهام از این جهت است که چون نگذاشته با کفار رابطهمان خوب بشود، گرسنه شدیم.
خیلی عجیب است. اینها در قرآن است. جالب نیست برای شما که این آیات قرآن، سوره منافقین که هر جمعه باید خوانده بشود. بعد خدا چه پاتکی به اینها میزند؟ منافقین وقتی این کار را میکنند، جوابش چیست؟ یک پاسخی برای مؤمنین دارد. یک تحلیلی در مورد منافقین دارد: «و لله خزائن السماوات و الارض و لاکن المنافقین لا یفقهون.» همه عالم، خزاینش مال خداست. تو جنگ با خداست. آن احمقی که فکر میکند باید مذاکره کنیم آب خوردن داشته باشیم، این ایمان ندارد. خزاین آب و دریا و برق و همه امکانات دست من است. تو خانهات بنشینی، دکمه بزنی، همه اینها وصل بشود. باید کار کنی، تلاش کنی. ولی معنایش هم این نیستش که فکر کنی باید بروی برای بقیه دُم تکان بدهی. اتفاقاً آنجا به خودت واگذارت میکنم. هر وقت به دشمن من رو بیاوری، به خودت واگذار میکنم. این قاعده را از امیرالمؤمنین داشته باشید. قاعده عجیبی است. فرمود: «هر وقت مردم برای گشایش دنیویشان یک چشمپوشی از دینشان کردند، همان دنیایشان را از دست میدهند. هم دینشان را از دست میدهند، هم بدبختیها و گرفتاریهایشان شدید میشود.» هر وقت برای فایده دنیوی از یک حرفی از حرفهای خدا چشمپوشی کردیم، هم دنیایمان را از دست دادیم، هم دینمان را از دست دادیم، هم آخرت را از دست دادیم. خدا میزندت. خدا میزندت. نتانیاهو کی است؟ من میزنمت. یک جوری میزنم تا شب را نبینی. از یک جایی میزنمت که هیچ دشمنی نتواند تو را از آنجا بزند. در آن بحث جریان ارتباط با همین نکته تأکید داشتیم. هیچ وقت در طول تاریخ ما این همه گزینه برای رهبری نداشتیم: امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار. از یک جایی خدا اینها را زد. گرفتار شدند به اراذل امت. اراذل و اوباش آمدند به بیت وحی را آتش زدند. اراذل و اوباش کسانی که مردم جاهلیت عرب هم برایشان احترام قائل نبودند. این همه گزینه رهبری بود، یکهو دست جامعه اینطور به خاک سیاه نشست. اینجوری است. خدا میزند. ترس آنجاست. خزاین آسمان و زمین دست من است. منافقین حرفها حالیشان نمیشود. منافق فقط به اسباب ظاهری نگاه میکند. خزاین آسمان زمین چیست؟ اقتصاد دست اینهاست. ریال. من این مثالهای سیاسی و اینهایش هم در ذهنم میآید که چون بنا ندارم خیلی به اینها بپردازم. گفتگوهایی میشد، میگفتش که آقا در دنیا ۲۰۰ تا کشوریم، چرا بند کردیم به سه تا کشور؟ گفتش که چون ۸۰ درصد اقتصاد دنیا دست همان سه تا کشور است. «لله خزائن السماوات و الارض و لاکن المنافقین لا یفقهون.» منافق این حرفها حالیشان نمیشود. علامه میفرماید که چون نمیفهمند راز خداست. منافق رازقیت خدا را درک نمیکند. نمیفهمد خدا از کجا میتواند تأمین کند. از در اعماق زمین، از در آسمان. یک کسانی را سر راه میگذارد. یک چیزهایی، یک اسبابی. همه اسباب دست خداست. دشمنت را میتواند یک کاری بکند، با زبان خودش، با دست خودش، با فکر خودش، با پای خودش، زمین خودش، با دست خودش یک کاری بکند، خودش را نابود کند، تو را تقویت کند. اصلاً من تو را با اینها تقویت میکنم. تو با من باش. بسپار به من. تو به من توکل داشته باش.
عرض کردم اینجا یک جلسهای آمریکا شاه را تجهیز کرده بود علیه شوروی. همه آن سلاحها افتاد دست ما. هشت سال با آنها جنگیدیم، با اذن آمریکا. خیالش نمیرسید که تمام این انبار مهماتی که دارد از شاه پر میکند، دست باکری و همت و خرازی این است. تو با من باش، من دارم برایت، من میتوانم، من اداره میکنم. باد تسخیر من است، آب تسخیر من است، رعد و برق آسمان، زلزله. قارون را از در خود زمین خودش، در خانه خودش برد در همان قصر عجیب و غریبی که دلها را میبرد. همانجا زمینگیرش کرد. تو به من بسپار. لذا در این سوره مبارکه مائده، آیهای که خواندیم جلسات قبل اینطور میفرماید: «فتر الذین فی مرض یسارعون فیهم.» بیماردلان میشتابند به سمت کفار. چی میگویند؟ «یقلون نقشا ان تصیبنا دائره.» اسمش را هم این میگذارند که میخواهیم تهدیدزدایی کنیم، میخواهیم رابطهها را خوب کنیم، به فکر معیشتیم. البته کسی مانع مذاکره نیست. در مورد مذاکره هم بحث کردیم. مذاکره از سر عزت و قدرت، با تهدید، اصلاً با تهدید باید مذاکره کرد. با ترس، با ایجاد رعب باید مذاکره کرد. کاملاً هم خوب است، به حق است، درست است. ولی مذاکره از سر ضعف. همین که فقط عشقت به این باشد که پیامهایت را جواب بدهد، سین میکند، استیکر بفرستد. چرا سین کرد جواب نداد؟ چرا دیگر به من توییتها را جواب نمیدهد؟ با همدیگر بتوانیم توییت به هم گل بفرستیم، برایم نمیدانم عید و تبریک بگوییم. رابطه را دوست دارد. اسمش را میگذارد رفع گرفتاری مردم. میبیند گرفتاری برطرف نشد. گرفتاریها بیشتر شد. بدتر. هنوز که هنوزه یک عده در این مملکت ما دارند برای ترامپ دُم تکان میدهند. تیتر بعضی روزنامهها را ببینیم. برای ترامپ. حمید، ترامپی که وقتی میرفت اینها همه آمریکا را خلاصه کردن در ترامپ. گفتند: «آمریکا که بد نیست، ترامپ بد است.» وقتی هم که میرفت گفتند: «این قاتل قاسم سلیمانی، رفت.» حالا که برگشت میگویند: «این کاسب است. این میفهمد ما چی میگوییم.» به خود آمریکاییها حالیشان است، از این حالشان از این به هم میخورد. اینها باز آن ترامپ آمریکاییهاست، قفل است. این کارها، این آن کشش است.
قرآن تولی کشیدن به سمت شیاطین از کجا نشأت میگیرد؟ از عدم توکل. قدرت دست کیست؟ پول دست کیست؟ امکانات دست کیست؟ کی باید دکمه را بزند؟ کی باید تحریم را بردارد؟ ترامپ؟ آمریکا؟ ۵+۱؟ اتحادیه اروپا؟ سازمان ملل؟ خدا چکار است؟ خدا خوب است. سبحان ربی الاعلی و بحمده. خدا خوب است، ناز است. آمریکا همهکاره است. این چیزی که عربستان دارد. عربستان مصداق بارزش است دیگر. عربستان انشاءالله حرف داریم میرسیم خدمتش. انشاءالله چند جلسه بعد عربستان. داستان جدی دارد. قبل از ظهور باید بنشینیم بحث بکنیم در موردش.
به سمت کفار. چرا میگویند که «نخشا ان تصیبنا دائره»؟ بهانه میآورند. اینها دنبال حل مسئله نیستند. اینها دنبال رابطه، عشق دارند، علاقه دارند. میکشند سمت آن ها. حرفهای خدا و پیغمبر هم اینهایی که منافقاند و بیمار دلند یک مشت شعار میدانند. این هم آیهاش را بخوانم و کمکم دیگر بحث را تمام کنیم. جمله ما حساس شدن (میگویند تو وقتی میگویی نکته آخرت، تو آن نکته آخرت ۵۰ دقیقه صحبت میکنی که بقیه در آن ۵۰ دقیقه دو تا سخنرانی میکنند.) نکته آخر، نکته آخر لااقل نگو. چشم، نکته اول.
در سوره مبارکه انفال میفرماید که چقدر زیباست، ببینید چقدر عمیق است این آیات قرآن. محک برای خود ماها: «اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض غَرَّ هؤلاء دینهم.» منافقین و بیماردلان، آیه ۴۹ انفال، منافقین و بیماردلان در جنگ وقتی قرار میگیرند، شرایط را که میبینند، امکانات دشمن را که میبینند، امکانات خودمان را که میبینیم. عده و عُده را که میبینیم، تعداد آنها را میبینیم. تعداد ما را میبینیم. ترس میافتد در وجودشان. به اینهای که وایستادند میگویند: «جنگ جنگ تا پیروزی. جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم. راه قدس از کربلا میگذرد.» و «حیفا و تلآویو با خاک یکسان میکنیم.» و «اسرائیل را نابود میکنیم.» و اینها. این را همینجوری با تمسخر و تعجب و اینها نگاه میکنند. یعنی دیوانهها چی میگویند؟! کی مغز اینها را شستشو داده؟! شعار توخالی است! «غَرَّ هؤلاء دینهم.» این شعارهای خدا و پیغمبر اینها را فریب داده. یک مشت حرف مفت است اینها. (معاذ الله.)
ما شعار احساسات خوب است. یک سال، دو سال، ۵ سال، ۱۰ سال. اول انقلاب، این آقا امکاناتش را ببین، تجهیزاتش را ببین، پایگاههای نظامیش را ببین. این میزند سیلوهای گندمت را میزند. این میزند نیروگاه برقت را میزند، سد... را میزند. تمام کارش نابودی است. هیچی هم ندارد. همان اولم بیمارستانهایش را زدند و سوختش را زدند و برقش را زدند. هنوز هم پدر اسرائیل را درآوردند. همان غذای نیم وجبی ما که قرآن گفته «اقتلوا الحسین شدیدا» انشاءالله اگر باشی میترسند. کاری که آن نمیتواند با سلاح و تجهیزاتش بکند، منافقین و بیماردلان با وسوسه و تلقینات و القاعات میکنند. میترسانند: «نزنیا! میزنند و نابود میشوی. بدبخت میشوی، بیچاره میشوی. نکُنیها! نَگوییها! بنشین.» مگر زدی من را؟
جلسه قبل از سوره مبارکه حج فرمود: «اینها از شما بیشتر از خدا شماها را بیشتر میترسانند تا خدا.» ولی منافقین و بیماردلان یک کاری میکنند که شماها را میترسانند. تعطیل کرد. خودش آمده میگوید: «من خودمو بکشم نمیتونم موشکهای اینا را بدم.» بعد قرآن چی میگوید؟ میگوید: «اینها همچین حرفی میزنند و من یتوکل علی الله فان الله عزیز حکیم.» پاسخش چیست؟ اونی که توکل دارد، خدا عزیز و حکیم است. خیلی زیباست بحثهای علامه اینجا دارد. میفرماید که آنهایی که توکل دارند میدانند سررشته دست خداست. کار دست خداست و خدا کفایتشان میکند و خدا کمکشان میکند و خدا پیروزشان میکند. بیماردلان مرضشان سر چی است؟ سر عدم توکل است. به این مسائل ظاهری دل میبندند. این اسباب ظاهری دل میبندد. همینها را معیار قرار میدهد. این میشود شاخص ما. هر چقدر ظاهرگرا بشویم از امام زمان دور میشویم. اصلاً در روایات ما فرمودند: «یؤمنون بالغیب.» این غیب کی است؟ امام زمان. اتصال به امام زمان مال کیاست؟ مال کسانی است که ایمان به غیب دارند. هر چی ظاهرگرا بشوی از امام زمان دور میشوی.
خیلی نکته کلیدی و مهمی است. این آیه را هم بخوانم و در سوره مبارکه آل عمران میفرماید که آیاتی است خیلی زیبا. واقعاً مشکل کمبود وقت داریم. جلسات باید چهار پنج ساعته باشد یا لااقل هر روز باشد. هر روز باشد روزی دو ساعت باشد. کمی بحث پیش برود. در سوره آل عمران آیات معروفی که در مورد شهدا شنیدید. به بعدش جالب است علامه چه کرده؟ رحمت الله. «یستبشرون به نعمت من الله و فضل و ان الله لا یضیع اجر المومنین.» بشارت میدهد با فضلش، با نعمتش و اجر مؤمنین را ضایع نمیکند. علامه در مورد ولایت خدا: «الا ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.» کسی که ولی خدا شد دیگر ترس ندارد. دیگر غصه هم نه بابت چیزهایی که از دست میدهد ناراحت میشود، نه بابت چیزهایی که ممکن است از دست بدهد ترس پیدا میکند. این علامت کی است؟ ولی خداست. اگر اینجوری نبود میشود ولی شیطان. جانمایه توکل هم همین است. همین عدم ترس. چرا ترس ندارد؟ چون که میداند اینها مال خداست. خدا هم که همیشه هست.
امام یک جمله معروف دارد -رضوان الله علیه- میفرمود که مثلاً از من و کی و اینها نباید ترسید. با مرگ من مثلاً چیزی عوض نمیشود. یک همچین تعابیر. شما باید امام خطاب به این دشمن: «شما باید دعا کنید خدا بمیرد تا خدا زنده است این مکتب زنده است این نهضت زنده است.» مسئله اینجاست. با ایکس و ایگرگ و اینها چیزی عوض نمیشود. این آستین خداست، اینها مشت خداست که همیشه هم پر است. همیشه پر است. خدا اراده میکند، منبع علم و قدرت و همهچیز. اراده بکند در کسری از ثانیه. در کسری از ثانیه، اصلاً به ثانیه نمیرسد: «انما امره اذا اراد شیءً ان یقول له کن فیکون.» تمام. ما بنشینیم غصه بخوریم که بعد فلان رهبر چی میشود؟ بعد فلان کس چی میشود؟ بعد فلان سردار چی میشود؟ خدا را هم حساب میکنی یا نه؟ حالا میخواهی غصههایت را بخوری بخور ولی انگار یک جور غصه میکنی، انگار جای خدا داری غصه میخوری. اولیای خدا خوف ندارند. کارت را بکن. خوف اگر هست از من است. از خودم است. من کاری بکنم از چشم خدا بیفتم. من وظیفهام را انجام ندهم. باقیاش که ترس ندارد. ما اگر حرفی که بهمان زدند داریم گوش میدهیم، داریم میرویم جلو، همش حل است. خدا اراده میکند سلیمانی که در عالم حکومتی مثل او نبوده و نخواهد آمد، که فیل و جن و تمام موجودات سپاهش باشند. از یکور دیگر عالم خبر ندارد. هدهد برایش خبر میآورد. هدهد برای حضرت سلیمان که باد تسخیرش است، نجوا همه جای دنیا. صدای حیوانها را میفهمد و میشنود. نجوای مورچه را با بقیه شنید. فهمید چی دارد میگوید. صدای مورچه را میشنید. خبر نداشت پادشاه سبا این زن در یمن دُم و دستگاه راه انداخته. صدای مورچهها را میشنید. از این خانم خبر نداشت. کی خبر آورد؟ هدهد. اینها حرف دارد دیگر. معنا دارد. میگوید من باشم با هدهد کار سلیمان را راه میاندازم. با هدهد تو به من بسپار. بابا همه اینها پهپاد است دیگر. فرمود برای ماه دنبال آب میگردیم. از امام باقر (علیه السلام) فرمود پهپاد را میفرستیم منابع زیرزمینی آب را پیدا میکند. تمام این حشرات و حیوانات، همه اینها تسخیر خداست. همه اینها با شماهاست. اگر شما با خدا باشید، همه اینها طرف شما.
اگر در روبروی خدا بایستی، همه اینها علیه شما. طاغوتی هم که بهش دل میبندی، همان پدرت را در میآورد، همان بیچارهات میکند، همان اول از همه سرت را زیر آب میکند. دیگر فراوان است دیگر. با رضا شاه چکار کردند؟ با محمدرضا چکار کردند؟ با قذافی چکار کردند؟ ثبت نمونه. انگلیسیها پدر رضا شاه را درآوردند. چی میفرماید؟ میفرماید اینها در نعمت خدا، اینها در آرامشند، غصه ندارند، باکی ندارند. آدمی که توکل دارد در آرامش محض است. بنیصدر بعد از مملکت فرار کرده بود. همه در اضطراب. در آن شرایط سال ۶۰. ما که نبودیم البته آن موقع. خواندیم در تاریخ. بزرگترهای جلسه بودند، دیدند. مملکت رئیسجمهور ندارد. بالا و پایین مملکت را زدند. ششم تیر هفتم تیر در دو هفته کل مملکت تقریباً فلج شده. یعنی روی حساب ظاهر نگاه کنی کار انقلاب تمام است. آقای خامنهای را زدند، آقای بهشتی را زدند. ۷۲ تن حزب جمهوری را زدند. رئیسجمهور با آن اوضاع کف خیابان دارند آدم میکشند. رجوی و گروهکش. جنگ اینور دارد میزند. چمران هم همان روزی که بنیصدر را عزل کردند، چمران را زدند. وزیر دفاع. جنگ را داریم میبازیم. هم داخل را داریم میبازیم. هم سرانمان را داریم از دست میدهیم. اینها استرس داشتند که امام الان چه حالی دارد؟ سکته نکند؟ نگران بودند. رفتم پشت پنجره ببینم امام دارد چکار میکند. تعبیر ایشان این است. تعبیر مال ایشان است. من حالا میگویم از قول، دیدم قرآن دستش است مثل یک پیرزنی در مسجد مینشیند قرآن میخواند با آرامش، تیم خاطر. آبگوشتش را بار گذاشته، آمده مسجد. پیرزن دارد قرآن میخواند.
شبش که خبر داده بودم بنیصدر در رفته، این سران جمع شده بودند، همه استرس، چکار کنیم؟ خانم دباغ سالگرد ایشان هم تازگی بود. همه سالگردشان بوده. خانم دباغ نقل میکند خدا رحمتش کند. میگوید که این جمع دور هم بودند سران حاکمیت. مثلاً امام ساعت ۱۰ میخوابید. چکار کنیم؟ بیانیه بدهیم؟ تا صبح اصلاً خوابمان نمیبرد. فلان. امام گفته بود: «آقایان ساعت ۱۰ من باید بخوابم.» گفتند: «آقا وضع مملکت!» «من دیر بخوابم به کارهای سحرم نمیرسم، کارهای فردایم اختلال پیدا میکند. ما تا همین قدر وظیفه داشتیم، باقیاش دست خداست.» بیدار بمانم خدا میگوید که بیداری، نخوابیها! کار قفل کرده. امام خمینی خوابید. حالا من چکار کنم؟ مگر تو کاری هستی؟ خرمشهر را هم من آزاد کردهام. بیداری. حواست به من باشد. آن وقتهایی که خوابی، من حواسم به تو هست. هلیکوپترهای آمریکا را کی زد سرنگون کرد؟ امام با چه قدرتی؟ شنها مأمور خدا بودند. بالاترین تجهیزات آمریکا را با شنهای بیابان، صحرای طبس که همین الانش به درد هیچ جای خاصیتی ندارد، شنهای صحرای طبس با بیخاصیتترین چیزهای این مملکت بالاترین تجهیزات و امکانات آمریکا را خدا یک بار زده. آخه اینها جلو چشممان است، باز داریم. باز یک مشت شیاد، شیطان این وسط سوسه میآید. خیلی اینها عجیب است. ندیدهید. یک وقت کسی صبح تا شب از اینها دیده. بگوییم یادآوری کنیم، کوتاهی میکنیم. «ذکرهم بایام الله.» قیمت به یاد بیارید.
یک وقتی عرض کردم: «آقا چرا اردوی راهیان نور راه نمیافتد؟» بعداً ببرند. یک حالت چهاردیواری درست کردند آنجا در صحرای طبس. هلیکوپترهای سوخته آمریکاست. خیلی دیدنی. وسط بیابانی. مسجدی هم بغلش ساختند. در مسجدش نماز بخوانند. دور آن سیم مفتولیها طواف کنند. قدرت خدا را هم از نزدیک ببینند. روایت کنند برای همه نسل جدید. خبر ندارد کجا هست. اصلاً قضیهاش چیست. خبر ندارد. بعد قرآن میآوری روی مطلب. میگوید: «اینهایی که توکل دارند.» خیلی زیباست. شیاطین اینجا علامه تعبیر میکند به اینکه اینهایی که این حرف را میزنند، شیطاناند. این نکته را داشته باشید. خیلی زیباست. میفرماید که این کسانی که در دل مردم را خالی میکنند از امکانات شیطان، از امکانات دشمن میترسانند. اینهایی که میترسانند، خدا میگوید: «لا تخافوهم.» از اینها نترسید. علامه تعبیرش این است: «الناس قائلین لکم ما قالوا لعن ذلکم الشیطان.» آنهایی که میآیند شما را از دشمن میترسانند، اینها شیطاناند. خود شیطان است. «این شیطان انس فی صدور الناس.» علامه میفرماید همانهایی که در دل مردم وسوسه میکنند که «من الجنه و الناس». اینها جن و انسانند. آن ناسش را میخواهی در جامعه تشخیص بدهی، شیاطین همینهایند که شما را از دشمن در جنگ میترسانند. دل شما را خالی میکنند. شما را از فضای توکل خارج میکنند. هر که شما را از فضای توکل خارج میکند، شیطان است و میبرد در ولایت جامعه.
به مرحوم شهید رئیسی، یکی از وزرای ایشان، این اواخر دفتر او در ریاست جمهوری، دفتر کوچکی داشت. پای تخته برایش توضیح دادم در اتاق پشتی که شما اگر میخواهی سال بعد رأی بیاوری، باید این کارها را بکنی: یک، دو، سه، چهار، پنج. این را بگویی، در رسانه نسبت به این واکنش نشان بدهی، نسبت به آن واکنش نشان ندهی. از وزرای محترم دولت آقای رئیسی -رحمت خدا به شهید رئیسی عزیز- آقای دکتر فلانی: «مشرک شدی.» خدا را خدا هست. وظیفهات را انجام بده. ده روز قبل از شهادتش آمد در قم گفت ما از قضیه حجاب کوتاه نمیآییم. هر آن چیزی که وظیفه شرعی ماست انجام میدهیم، سفت ایستاد. ده روز بعد این چه تشییع شد در مشهد؟ تشییع ایشان از تشییع حاج قاسم پرشکوهتر و پرجمعیتتر بود. کارت را انجام بده. من دیگر پشتت نیستم. من ولت میکنم بعد میخوری. از زمین و آسمان، از بالا و پایین، از چپ و راست، از بغل دستیات میخوری. من را نداری، من را داشته باشی من هوایت را دارم.
یک پیرمرد ۹۰ ساله، نصف قلبش کار میکرد. حضرت امام سال ۵۸ سکته کرد، نصف قلبش کار میکرد. نصف قلب این پیرمردی که همه آن سران اول مملکت را هم زدند. ۱۰ سال خدای نظام را برد. در آن جنگ و در موشکباران، در آن وضعیت، آن تحریم بینالمللی با یک پیرمرد ۹۰ سالهای که نصف قلبش کار میکند. خدا دنیا را ریخت به هم. بابا! خدا را داشته باش. امام زمان از ما این را میخواهد. این آدم میشود آدم امام زمان. اسباب که نه، آخه آن ها نمیدانی فلان، آخه امکانات، آخه رسانه. رسانده من میشوم. آقای رئیسی بنده خدا کمترین چیزهایی که باید به مردم، واضحترین چیزها را نمیتوانست به مردم منتقل کند که آقا ما آمدیم چی شد؟ رسانه هم نداشت. یعنی وقت نداشتند آدمها دور و برش که بخواهند بنشینند حرف بزنند، همش درگیر کار بودند. خود خدا، مردم فهمیدید دیگر. پس برق نمیرفت داستانش چی بود. بله خدایا خب حالا بنشینیم تو سرتان بزنیم ببینیم. یک دارویی باید در سرتان بزنیم. حالا فعلاً بچشید. حالا هنوز تازه اول داستان است. قشنگ بفهمید رئیسی که بود و چه کرد. من حالیتان میکنم، میفهمانم بهتان. تا نانتان را حالیتان میکنم. رئیسی بود نان داشتید.
شیاطین چی میگویند در جامعه؟ میگویند که: «ان الناس قد جمعوا لکم.» آقا دشمن همه پشت به زیادند. «فخشوهم.» بترسید. «فزادهم ایمانا.» آن بندگان خالص من این را که میشنوند، ایمانشان تقویت میشود. چرا؟ علامه تحلیل قشنگ اینجا دارد که وقت نیست دیگر بهش بپردازم، که چرا مؤمنین وقتی این را میشنوند اتفاقاً ایمانشان تقویت میشود. یک تحلیل روانشناختی میدهد علامه که دیگر خودتان انشاءالله مراجعه کنید به این آیات. در سوره مبارکه آل عمران هم آیات قبلش هم آیات بعدش خیلی نکته دارد. علامه طباطبایی و غیره. استفاده این داستان توکل است. توکل باعث چی میشود؟ توکل دو تا نکته در مورد توکل دیگر واقعاً نکته آخر است. میخواهم بروم در روضه. هفته پیش هم شهادت بود نتوانستیم بیایم. هفته پیش هم جبران کنیم. دیگر امروز مگر روضه پر پیمانی انشاءالله داشته باشیم که حق هفته پیشمان هم ادا بشود. چی را بگویم؟ نکته را. توکل چکار میکند؟
در این آیاتی که در سوره مبارکه مائده داشتیم چی فرمود؟ فرمود اینها مرتد میشوند، جایشان کسانی. یادتان است دیگر… «یحبه و یحبونه، اذلت علی الکافرین، یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون.» اینهایی که استدلال صورت میگیرد که فرمود پیغمبر قبیله سلمانند، ایرانیان. انشاءالله ما باشیم. اینها ویژگیشان چیست؟ از ملامت نمیترسند. یکی از نکاتی که فرمودید بگوییم این است. علامه آنجا توضیح میدهد که اینهایی که اهل توکلند از ملامت نمیترسند. هی میزنند در سرشان. بابا جنگ است. بابا میزنند. بابا اینطور است. بابا آنطور. نمیترسد. ایمانش هم تقویت میشود. ملامت روی او اثر ندارد. کسی اگر ملامت روی او اثر دارد، علامت چی است؟ عدم توکل. او بابا خیلی دیگر آخوند شدی، همه ریشه گذاشتی. ملامت میکند. یا حلال است یا حرام است. یا واجب است. یا فتوا نمیدهم. کاری ندارم. ممکن است کسی هم برسد. ممکن است کسی برسد به اینکه واجب هم نیست ولی اگر رسیدی به اینکه واجب است، برای چی باید متلک در بروی؟ بعد توقع داری در سپاه امام زمان جا داشته باشی؟ باید «لا یخافون» باشد. واجب، به درک. تو بدت میآید؟ مگر تو ریش میگذاری؟ اونی که داده گفته بگذار. نزن. گاهی بعضی مواجهات هست دیگر. مثلاً میزنیم خاکستریها را جذب کنیم که جذب بشود. از یک جای دیگری قضیه پیوند میخورد. بزنیم یک کراوات هم ببندیم تمام میشود. مگر شیطان از تو راضی میشود؟ تو را مسدود الحیثیت نکند ولت نمیکند. تازه تا ته خط هم که بروی یک لگد میزند میگوید: «انی بریء منک.» سوره حشر که این آیه را آن جلسه نخواندم. ادامه ش این بود. فرمود منافقین با کفار روی هم میریزند، به آنها میگویند ما پشتتانیم. آوا که از آسیاب میافتد، مشرکین و کفار یک لگد میزنند به منافقین: «کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر.» بعد این را میگوید این آیه مال بعد آن است. میفرماید داستان میدانی شبیه چی است؟ شبیه شیطان است که به بنیآدم میگوید کافر شو. «فلما کفر.» وقتی کافر میشود، میگوید: «انی بریء منک.» میگوید: «حالم ازت به هم میخورد.» گاو، کافر، بتپرست. داستان میرفت سرزمینها را فتح میکرد. آنهایی که باهاش همدستی میکردند، بعد اعدام میکرد. یادتان است دیگر. یک قضیه بود. کی بود این کار را میکرد؟ چنگیز بود. چنگیز میرفت سرزمین که میخواست فتح بکند، یک ولوله و وسوسه توی آن جامعه میانداخت، آن کشور میانداخت. تسلیم میشدند. مملکت را تحویل میدادند. وقتی تحویل میگرفت همه را اعدام میکرد. میگفتند چرا؟ میگفتیم فلان فلان شده. «ملت خودشان را فروختند از من حمایت کنند.» آدمهای خودش را میفروشد پشت من را بگیرد. آن پسر زبیر بود، مصعب. فرمود داستان اینها شبیه شیطان است. میگوید کافر شو. کافر که میشوی میگوید: «حالم ازت به هم میخورد.» حرف بخواهی گوش بدهی به یک FATF از تو راضی میشود. پارلمان عراق برداشت مصوب کرد که آقا همجنسبازی در این مملکت ممنوع. جریمه دارد. پدرش را درآورد این سازمان بینالمللی. امروز صبح داشتم خبرهایش را میخواندم. مجدد بیبیسی و یورونیوز بیانیههایی را که سازمان ملل داده بود علیه عراق. «به چه حقی تو همجنسبازی را در این کشور ممنوع میکنی؟» پرچم رنگینکمانی راه میروییم. فلان فلان. پدرتان را در میآورم. شما فکر آب و نانتان را بدهید. بعدیش همجنسبازی در مسجد. ترویجش کنیم همجنسبازی. بزنیم باز بعضی احمقها. مگر به دست میآید؟ دل اینها. تو را نابودت نکند راضی نمیشود. نابودت هم که میکند میگوید: «خاک در سرت کند برای چی حرف این داستان ماست.» همهچیز هم از دست میدهیم. هیچی هم ندارد تهش. «لا یخافون فی الله لومته لائم.» از ملامت نمیترسد. این ویژگی کسی است که توکل دارد. این محک برای ما. وظیفهات را انجام بده. ملامت نترس. مسخره میکنند، هو میکنند، کامنت میگذارند، آنفالو میکنند. در اداره باز قهر میکنم. فامیلهایت قطع رابطه میکنند. یا وظیفهام را انجام دادم. اگر اشتباه کردم اصلاح میکنم. اگر اشتباه نکردم ترسی دیگر.
چی؟ بروم سراغ این نکته. توکل چکار میکند؟ پس یکی اینکه از ملامت نمیترسی. ولی بالاتر از همه اینها کاری که توکل میکند این است: «ان الله یحب المتوکلین.» این از همش مهمتر است. توکل تو را محبوب خدا میکند. «یحبهم و یحبونه.» هم خدا را دوست دارد، هم خدا اینها را دوست دارد. جماعت زمینهساز ظهور امام زمان محبوب خدا، محب خدا و محبوب خدا. آدمی که توکل دارد هم محب خداست هم محبوب خدا. هر چه از تو توکل غوغا میکند. توکل ما برای خدا این وظیفه است. پول نمیدهند. فلان نمیشود. کسی نمیفهمد. تقدیر نکردند. باش. کار خوب بود دیگر. لازم بود. بعد یکهو خدا از این پستوها در میآورد. نمایان میکند. یک کسانی شهید حججی، یکهو میکشد بیرون آدم. یک سرباز صفر نجفآباد دوباره اعزام شده به سوریه. اینطور منفجر میشود. یکهو با خونش خدا داعش و تمامش را جمع میکند. بخور. این سرباز تازهکار پرونده با من است. این با من بود. چقدر قشنگ است.
امام زمان روی اینها حساب کرده. رهبر انقلاب یک تعبیر در مورد سید حسن نصرالله به کار بردند. فرمودند: «صبر و توکل عجیبی که داشت.» توکل عجیب. توکل در آن شرایط با آن وضعیت لبنان که برای ایران نیست. دل داد به خدا. سفت هم ایستاد. چه کرد. تازه اول داستان. سید حسن دلها را میآورد. دل میدهی به خدا: «من به کسی کار ندارم. من تو حرف تو من نگهت میدارم.» همه جمع بشوند: «گر همه پشت به هم بسته رقیبان پی قتلم، ای عشق دلفروز دل من به تو گرم است.» ای عشق دلفروز دل من به تو گرم. رهبر انقلاب فتنه ۱۴۰۱ این شعر را خواند. کف خیابان، دانشگاه. «مرگ بر فلانی» میگفتند. شعار میدادند، توهین میکردند. ای عشق دلفروز دل من به تو. همهاش میبینی میروند. اینها میمانند. این همه سر و صدا و میبینید همه رفتند و فاطمه ماند. کسی فکر نمیکرد این تشییع جنازه خلوت انقدر در دل تاریخ شکوه ایجاد کند. این همه تشییع جنازه شلوغ و پرسروصدا خوابید و رفت. ساکتترین تشییع جنازه تاریخ. آن هم هر سال دوبار. چه سری در این دو تا فاطمیه، بلکه سه تا فاطمیه، سه تا شهادت، دو تا شهادت. دوبار فاطمیه. خدا اراده کرده بیشتر ناله بزنی. بیشتر گریه کنی. بیشتر یاد کنیم. یعنی کسی که نه قبرش معلوم است، نه تاریخ دقیق شهادتش معلوم است ولی این همه ولوله است در این عالم. این فرزندانش این عالم را کن فیکون کردند. همین امسال ما چند تا سید جلیلالقدر از دست دادیم: شهید رئیسی، شهید آلهاشم، شهید نصرالله، شهید صفیالدین. و فرزندان فاطمه. چی فکر میکردیم؟ بانویی که در دل شب مخفیانه دفن میشود. بعد قرنها این بچهیتیمهایی که آستین به دهان گرفتند از نسلشان، بچههایی بیایند عالم را کن فیکون کنند. کی فکرش را میکرد؟
این راز محب و محبوب شدن است. اونی که توکل دارد، این شکلی میشود. این روضه را یادگاری امروز میخواهم بخوانم. شاید کمی هم طول بکشد. اگر کسی حوصله دارد بنشیند، اگر نه دیگر من اذیت نمیکنم. عزیزان روضه دلی عجیبی است در بحارالانوار، مرحوم مجلسی، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۴. این روایت را نقل میکند. میخواهم کاملش را بخوانم دیگر بدون توضیحات، بروم در متن روایت. به هم میریزد دل آدمها را. عجیب است این رابطه محب و محبوب. ببینید دیگر. اونی که توکل دارد معشوق خدا میشود، عاشق خدا میشود. حالا شما ببینید در این عالم معشوق اول عالم برای خدا کی است؟ امیرالمؤمنین، فاطمه. این دیگر این عشقی است که اصلاً زمینی نیست، آسمانی است. یک جلوهای از این عشق را حالا ببینید در این داستان.
شهادت ابن عباس نقل میکند: «لما توفیت علیها السلام شقت اسماء جیبها.» وقتی فاطمه زهرا از دنیا رفت، اسماء گریبانش رو پاره کرد و «خرجت فتلقاء الحسن و الحسین». خارج شد از آن اتاق، امام حسن و امام حسین دیدنش. دیدند اسماء پریشان است، گریبان پاره کرده. صدا زدند: «این امنا؟» اسماء، مادرمان کجاست؟ «فسکتت اسماء.» سکوت کرد. «فدخل البیت الحسن و الحسین.» رفتند داخل خانه، حسن و حسین. «فاذا هی ممتده.» دیدند مادر دراز کشیده. «فحرک الحسین.» حسین مادر را تکان داد. «فاذا هی میته.» دید مادر از دنیا رفته است، کار مادر تمام است. جمله به جملهاش نکته دارد. وقت نیست دیگر. ای کاش یک ساعت فقط روی این بخشی از این تاریخ و داستان شهادت حضرت زهرا جمله به جمله تحلیل میکردم. دیگر بشنوید و اشک بریزید و آتش بگیرید. برسانید دلتان را به این بچههای داغدار. تا امام حسین دید مادر کارش تمام است صدا زد: «یا اخاه آجرک الله فی الوالده.» داداش، تسلیت میگویم بهت فقدان مادر را. «و خرجا ینادیان.» زدند بیرون هی فریاد میزدند: «یا محمد، یا احمدا.» جدشان را صدا میزدند. «الی جده دلنا موتک یا رسول الله.» امروز دوباره انگار تو را از دست دادیم. «اذ مات امنا.» مادرمان را از دست دادیم.
حالا تعابیر را ببینید. خیلی عجیب است. «ثم اخبر علی.» رفتند مسجد به بابا خبر بدهند. نماز ظهر بوده. این امیرالمؤمنین است که این همه زخم برداشت. این همه درد دیده. روزهای سنگین دیده. با عمر بن عبدود مواجه شده. در خیبر کنده. شب جای پیغمبر خوابیده. این روزهای سخت را امیرالمؤمنین دیده. حالش را ببینی در این مصیبت. خبر دادند به امیرالمؤمنین: «و هو فی المسجد.» امیرالمؤمنین مسجد بود. حسن و حسین خبر دادند: «بابا! مادر از دنیا رفت.» «فغشی علی.» امیرالمؤمنین از حال رفت. علی از حال رفت. «حتی رش علیه الماء.» آب پاشیدند به صورت امیرالمؤمنین. تصور آن استوانه صلابت و غیره از حال رفت. «ثم فاق.» به هوش آمد. «فهم لهما.» این دو تا بچه را بغل کرد. «حتی ادخلهما فاطمه.» بچهها را بغل کرد، با هم وارد اتاق حضرت زهرا شدند و «عند راسها اسماء تبکی.» دیدند کنار سر فاطمه زهرا اسماء نشسته گریه میکند و میگوید: «وای تا ما محمدا آخ از این یتیم پیغمبر.» منظورش حسن و حسین بود. «کنا نتعزا به فاطمه بعد موت جدکما.» بعد از پیغمبر دلمان به فاطمه خوش بود. «فبمن نعتز بعدها؟» بعد از رفتن فاطمه به کی دلمان خوش باشد؟ «فکشف علی عن وجهها.» امیرالمؤمنین روپوش را از صورت فاطمه کنار زد. «فاذا به رقعه عند راسها.» دید یک نامهای کنار سر فاطمه زهراست. «فنظر فیها.» نامه را باز کرد. امیرالمؤمنین دید توش نوشته: «بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله.» این وصیت فاطمه دختر پیغمبر است. «اوصت و هی تشهد ان لا اله الا الله.» شهادت میدهم به وحدانیت خدا. «و اصالت پیغمبر.» و «ان الجنه حق و ان النار حق و ان الساعه آتیه لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور.» شهادت میدهم به اعتقاداتی که باید داشته باشم. «یا علی انا فاطمه.» علی، من فاطمه، «علی من فاطمم.» من همان فاطمهای هستم که خدا من را به ازدواج تو درآورد. «لع اکون لک فی الدنیا و آخرتها.» در دنیا و آخرت با تو باشم. «انت اولایی بمن غسی.» تو عهدهدار کار من باش علی جان. چی میخواهد؟ درخواست میخواهد بکند. چطور؟ مادر عزیزم تو کارهایم را عهده بگیر. چی میخواهی؟ «و کفنی بالیل.» شبانه غسلم بده، کفنم کن. «و صلی علیه.» تو بهم نماز بخوان. «و شبانه دفنم کن.» «و لا تعلم احدا.» به کسی هم خبر نده. «و استودعک الله.» باهات خداحافظی میکنم علی. تو را به خدا میسپارم. خوش به حال سادات این جلسه. البته به غیر سادات هم میرسد ولی این دیگر سند افتخار و محکمی است برای سادات. در وصیتنامهای که فاطمه زهرا نوشته، خط امیرالمؤمنین، جمله آخرش این است: «اقرأ علی اولادی السلام الی یوم القیامه.» تا قیامت سلام من را به بچههایم برسان. به یادتان بوده.
«فلما جن اللیل غسلها علی.» شب که شد امیرالمؤمنین غسل داد و «وضعها علی السریر.» روی تختی گذاشت فاطمه را و «قال للحسن و الحسین.» خب برای نماز دعوت میکردند دفن قرار بود مخفیانه باشد. به امام حسن فرمود: «ادع لی اباذر.» حسن جان برو ابوذر را صدا کن. رفت، آمد. «فحملا الی المصلی.» دو سر این تابوت را بلند کردند، آوردند برای نماز. «فصلی علیها.» امیرالمؤمنین نماز خواند بر فاطمه. نماز که تمام شد، «ثم صلی رکعتین.» دو رکعت نماز جدا خواند. علما گفتند این دو رکعت نماز جدا، نماز صبر بود. امیرالمؤمنین «و رفع یدیه الی السماء.» نماز را که خواند دستهایش را به سمت آسمان بلند کرد. «فناادی: هذه بنت نبیک.» خدایا این دختر پیغمبرت بود. فاطمه. «اخرجتها من الظلمات الی النور.» از این تاریکیها خارجش کردی، به نور بردی. این را که امیرالمؤمنین گفت در مناجات، «فازاءت الی میلن فی میل.» به اندازه یک میل در یک میل یکهو که از زمین روشن شد. «ارادوا ان یدفنوها.» تصمیم گرفتند اینجا دفن کنند. قبر انگار خودش را نشان داد. «فنادوا من بقعه من البقیع الی علی.» یکهو دیدند یک تکهای از زمین صدا میزند، صدایش آمد: «بیاورید سمت من. بیاورید سمت من.» «فقد رفعت تربه ها منی.» تربت او از من برداشته شده. یعنی من قبر فاطمه. بیاورید اینجا دفن کنیم. «فنظروا فاذا هی قبر محفور.» نگاه کردند دیدند یک قبر حفر شده، آماده. «فحمل السریر الیها.» تخت را آوردند کنار قبر گذاشتند. یعنی این تابوت، این چیزی که پیکر مطهر روی آن بود، این را آوردند کنار قبر. «فدفنوها.» دفن کردند.
خب تا اینجایش را شنیدید. اینجایش آن بخش اصلیاش است. بگویم ناله بزنید، همدردی کنیم با امیرالمؤمنین. «فجلس علی علی شفیر القبر.» علی نشست کنار قبر. حالا ببین چی فرمود. فدای این مظلومیت! صدا زد: «یا ارض! استودعتک ودیعتی.» ای زمین! امانتم را تحویل تو دادم. «هذه بنت رسول الله.» این دختر پیغمبر است ها! حواست بهش باشد. بگذار جمله را تمام کنم برمیگردم به این عبارت. با زمین اینطور نجوا کرد. زمین پاسخ داد به امیرالمؤمنین: «فنودی منها یا علی.» جواب داد علی جان! «انا ارفق بها منک.» من با این پیکر بیشتر از تو رفاقت میکنم. به اندازهای که تو به فکرش بودی، من بیشتر به فکرش بودم. «فلا تحزن.» برگرد علی جان، غصه نخور. زمین به امیرالمؤمنین. «و سد القبر و استوا.» قبر پوشیده شد، صاف شد. «بالعرض فلم یعلم عین کان الی یوم القیامه.» دیگر تا قیامت کسی نمیداند این قبر کجاست. که از این روایت فهمیده میشود حتی بعد از ظهور هم قبر فاطمه معلوم نخواهد شد. فرمود تا قیامت دیگر کسی نمیداند این قبر کجاست.
دو تا نکته بگویم از آخر این روایت. نکته اول: زمین به علی گفت: «برگرد غصه نخور.» آدم بیکس و کار این مدلی میشود. یکی نبود بیاید بهش بگوید غصه نخور. یکی نبود شانههایش را بگیرد. یکی نبود از روی قبر بلندش کند. چند تا بچه دور و برش. فدای تنهایت یا امیرالمؤمنین.
نکته بعدی به زمین گفت: «امانتم را به تو سپردم حواست بهش باشد.» خیلی حرف است. خیلی حرف در این جمله است. امانتم را به تو سپردم. یکی از معانیش این است این بدن خیلی ضربه خورده. خیلی آسیب دیده. الان هم که غسل دادم فهمیدم چه خبر است. باز شکسته. پهلو شکسته. صورت کبود است. زمین تو باهاش مدارا کن. تو با فاطمه مدارا کن. دیگر چی؟ یک جوری به در گفت دیوار بشنود. یک جوری انگار امیرالمؤمنین گفت: «اینها که فهمیدند این امانت پیغمبر است. به تو میگویم ای زمین! تو حواست به این امانت باشد. این مردم نامرد. بین در و دیوار انگار نه انگار امانت پیغمبر است. با آتش به جانش، با دَر به جانش افتادند. با تازیانه به جانش افتادند. با غلاف شمشیر به جانش افتادند.» علی لعنت الله علی القوم الظالمین.
خدایا، در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل. حقوقالوالدین، ملتمسین دعا. سفره پر برکت فاطمه زهرا را متنعم بفرما. شب اول قبر فاطمه زهرا به فریادمان برسان. ما را اهل ایمان و توکل قرار بده. ما را از شر شیاطین انس و جن نجات بده. جامعه ما را مقدمهساز ظهور امام زمان قرار بده. رهبرمان را تا ظهور حضرت ولی عصر در کنف لطف و حمایت خودت موید و منصور بدار. شر ظالمین را به خودشان برگردان. اسرائیل و آمریکا را نیست و نابود بفرما. خدایا به فضل و کرم حوائج مسلمین را برآورده بفرما. هر چه گفتی و صلاح ما بود، هر چه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بن نبی و...
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هشتم : غربال سخت مؤمنان پیش از ظهور
به وقت شام
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات به وقت شام
جلسه پنجم : شرایط ظهور از نگاه شهید صدر ثانی
به وقت شام
در حال بارگذاری نظرات...