این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
📌 محور سوم: شام در آتش؛ آرامش قبل از ندای آسمانی محال است [3:38]
⚜️ مسیر حوادث شام؛ 12 گام در دل فتنهها [7:11]
1️⃣ اختلاف الرمحان؛ آغاز جنگ اصهب و ابقع [10:32]
2️⃣ رجفة الشام؛ تلاطم فتنه یا لرزش زمین؟ [11:13]
3️⃣ البراذین الشهب المحذوفة؛ زبانههای جنگ مدرن در دل شام [11:42]
4️⃣ الرایات الصُّفر؛ ورود پرچمهای زرد به آشوب شام [12:07]
5️⃣ صوت فتح از دمشق؛ نوای شادی در میان آتش [12:20]
6️⃣ و 7️⃣ خسف جابیه و حرستا؛ رانش زمین یا جنگ هستهای؟ [12:41]
8️⃣ خروج ترکها؛ سایه مغول بر افق آشوب شام [13:48]
9️⃣ هرجالروم؛ آتش فتنه از شام به سوی غرب زبانه میکشد [14:29]
0️⃣1️⃣ حمله اخوانالترک به جزیرة الشام [15:20]
1️⃣1️⃣ نزول رومیان در رمله [15:39]
2️⃣1️⃣ نبرد قرقیسیا؛ پیروزی سفیانی و حرکت او به سمت کوفه [16:38]
* سفیانی؛ ۱۵ ماه فتنه، محافظ صهیونیسم، قاتل شیعه [18:30]
* خسف حرستا؛ آغازی بر ظهور ابن آکلةالاکباد [25:47]
* وظیفه ما در برابر نشانههای آخرالزمان چیست؟ [33:10]
* مرگ سرخ و سفید؛ نابودی دو سوم از جمعیت زمین [1:03:30]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم، و صلیاللهعلیسیدناونبینامحمد و آلهالطاهرین.
در مورد فتنه در آخرالزمان عرض کردیم؛ پس ظهور در پس فتنههاست، در پس ارتدادهاست. این فتنهها گوناگون است، از جاهای مختلفی است، اشکال مختلفی دارد. فتنههای اعتقادی، فتنههای اخلاقی که در جلسۀ هفتۀ پیش جمعه، «به وقت شام»، آیهاش را خواندم که فرمود: با خوفِ مختلف، چیزهایی را آیه قرآن اشاره فرمود که دلالت داشت بر اینکه مردم را با اینها محک میزنند، با ترس، با فقر، با مرگ و مسائلی از این.
یکی از فتنههای آخرالزمان که بهطور خاص عنوان فتنه برایش بهکاررفته، فتنۀ شام است. این فتنه، فتنهای فراگیر و فتنهای است که رسوا میکند و خوب تکان میدهد. مرکز تکانههای جدی دنیا شام است؛ و این قضایایی که رخ میدهد، یک طرفش به قضایای یهود برمیگردد، آن وسط سفیانی و جریانهایی که بههرحال در عالم اسلاماند. یک طرفش هم اینور شیعه از شیعه خالص و ناب، سردمدار این جریان را خراسانی و یمانی دانستند که حالا ما انشاءالله در جلسات دیگری، اول به بحث خراسانی و انقلاب ایران و روایات در مورد ایرانیان و اینها انشاءالله جلسۀ بعدی، جلسۀ بعدی که بخت دیگری که جلسه داشته باشیم، به آنها میپردازیم؛ و قضایایی که بههرحال نقش ایرانیها، اصحاب امام زمان، آنهاییشان که ایرانیاند و توصیفاتی که در موردشان هست و اینها، انشاءالله بحث بعدی ماست. فعلاً به قضیۀ فتنۀ شام و قضایایی که این وسط رقم میخورد. اجمالاً بحث سفیانی هم خودش موضوع دیگری است که مفصلتر به آن میپردازیم؛ خصوصاً داستان سفیانی در عراق. این خودش یک مقولهای است که باید به آن جداگانه پرداخت.
فعلاً قضایای شام، رویدادهایی که در شام اتفاق میافتد را یک مقدار امشب، در این ساعتی که حالا دوستان هم تحمل کردند، دو ساعت و چهل دقیقه است تقریباً. حالا یک ربع اول بگوییم... نه، دو ساعت و سی دقیقه، تقریباً بیستوخوردهای دقیقه است که دوستان دارند گوش میدهند. یک ساعت، یک ساعت و خوردهای هم که از الان بحثمان شروع میشود؛ چون بخشی که حالا بیشتر عزیزان سؤال بود برایشان، این قضایای سوریه است. در این بخش انشاءالله به آن پرداخته میشود.
اول در مورد فتنۀ شام، من چند تا روایت بخوانم. روایت اول میفرماید که: «تَکُونُ بِالشَّامِ فِتْنَةٌ»، در شام فتنهای میشود، «کُلَّمَا سَکَنَتْ مِنْ جَانِبٍ، اِلْتَهَبَتْ مِن جَانِبٍ». هر طرفش که آرام میشود، یک طرف دیگرش بههممیریزد؛ و بههمریختگی شام، آن بههمریختگی آخری که قبل از ظهور است، وقتی شروع میشود، دیگر آرامش نیست. تا خود ظهور دیگر شام روی خوش و شب آرام نخواهد داشت، شب امن نخواهد داشت، نقطۀ آرام نخواهد داشت. همهجا آتش است، همهجا درگیری است، همهجا ناامنی است. «فَلَا تَتَنَاهَیٰ حَتَّیٰ یُنَادِیَ مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ». این فتنهها تمام نمیشود، تا اینکه آخر یک منادی از آسمان صدا میزند: «إِنَّ أَمِیرَکُمْ فُلَانٌ». امیر شما فلانی است، که انشاءالله در روایات به امام زمان تطبیق داده شده. تا منادی آسمانی صدا بزند که با امام زمان بیعت کنید، این بههمریختگی شام ادامه دارد.
در روایت دیگری دارد که: «لا یَظْهَرُ الْقَائِمُ حَتَّی یَشْمَلَ النَّاسَ بِالشَّامِ فِتْنَةٌ». دقت کنید! قائم ظهور نمیکند، مگر اینکه همۀ مردم شامل مشمول فتنۀ شام بشوند. همۀ مردم، یعنی در شام یک فتنهای میشود که کل کرۀ زمین را درگیر میکند و کل کرۀ زمین را تکان میدهد. یعنی آن سررشتۀ تکانهها و غربال کل کرۀ زمین قبل از ظهور، شام است. از آنجا همه محک میخورند؛ خصوصاً در یک سال دیدیم دیگر. یعنی دنیا بههمریخت و چه کسانی که فکر نمیکردیم طرف در اوج فساد بود، یکهو شد حامی غزه. طرف هم در اوج صلاح ظاهری بود، یکهو شد حامی اسرائیل. از توی کابارهها و کثافتکاریهای آمریکا حامی غزه، از توی حوزۀ علمیه قم شد حامی اسرائیل. این است که همه مشمول فتنۀ شام میشوند. تعبیر این است: «حَتَّی یَشْمَلَ النَّاسَ بِالشَّامِ فِتْنَةٌ». حالا تعبیر ببینید: «یَطْلُبُونَ الْمَخْرَجَ مِنْهَا فَلَا یَجِدُونَهُ». هیچکس راه دررو از این فتنۀ شام ندارد. همه میخواهند از توش دربیایند. اصلاً هیچکس نمیتواند حسابش را سوا کند. یک جوری همۀ عالم درگیر میشوند. حالا به تعبیر جنگ جهانی که حالا آن جنبۀ جنگی داستان، جنبۀ نظامی داستان است. آن بحثهای اعتقادی و اخلاقی باز بهکنار. داستان نظامی چطوری است که همه باید موضع بگیرند؟ یک ور داستان باید باشند، یا اینور یا آنور. راه دررو ندارد، ساکت ندارد، بیمزه ندارد این داستان فتنۀ شام.
این یک روایت بود. یک روایت دیگر دارد که: «لَا یَرْفَعُونَهَا مِنْ نَاحِیَةٍ إِلَّا تَفَتَّقَتْ مِنْ نَاحِیَةٍ أُخْرَیٰ». از هر طرفش که فتنه را برمیدارند، از یک طرف دیگر فتنه وا میشود، سر وا میکند. داستان فتنه در شام این مدلی است. پس آقا فتنۀ شام یک فتنۀ طولانی است، تا خود ظهور هم ادامه دارد. تعبیر هم تعبیر چی بود؟ فتنه بود. به این واژۀ فتنه دقت کنید. خب حالا در شام چه رخ میدهد؟ یکم در مورد این بحث کنیم. چند تا چیز پشتسرهم؛ یعنی سیر حوادث در شام این مدلی است. دوازده اتفاق از مجموع روایات ما دوازده تا اتفاق پشتسرهم فهمیده میشود.
دوستان توجه هم دارند که هیچ تطبیقی نداریم که این فلانی آن فلانی است. احتمال البته میدهیم؛ چون احتمال اشکالی ندارد، ممکن است این باشد؛ ولی تطبیق که آقا این فلان است، بعدش هم آن است. بعضی افتادهاند به تطبیق سفیانی. بعد تطبیق سفیانی به ترامپ، صادق! خندۀ مرغ پخته خندهاش میگیرد از بعضی تطبیقها. ترامپ، سفیانی! که میگوید اردوغان، سفیانی! نه آقا، سفیانی شخصیت موجه آن اولها فهمیده نمیشود که این سفیانی است. کشک نیستش که اینقدر با آن تعابیری که خواندیم در روایت قبلی که فرمود: «همه مرتد میشوند.» البته فرمود که نمایان امر ما نمایان است؛ ولی خیلی حق و باطل توی هم قروقاطی میشود. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه فرمود: «داستان فتنهها این است که حق و باطل با هم امتزاج پیدا میکنند، یَأْخُذُ مِنْ هَذَا ضَغْصًا وَ یَأْخُذُ مِنْ هَذَا ضَغْصًا». یک تکه حق برمیدارد میریزد تو یک تکه باطل، هم میزند. معلوم اینی که بههممیریزد، سفیانی اتفاقاً یک بخش جدی کارش این است که واقعاً با ظالمین برخورد میکند، واقعاً با جبارین برخورد میکند، واقعاً با تکفیریها برخورد میکند، با جریانهای ضدشیعی برخورد میکند و دلگرم میکند. یعنی اصلاً خیلی قدرتی هم پیدا میکند در این منطقه. اصلاً خوشحال میشود. اصلاً فکر میکنند مردم مسلمان فکر میکنند منجی است. اصلاً آمد دیگر تمام شد. حسن سفیانی آقا، بهعنوان منجی معرفی میشود. حتی با ندای آسمانی روایت دارد: شب قدر که ندای آسمانی اعلام میکند اسم امام زمان را، ملک صدا میزند، شیطان هم صدا میزند: گول نخورید، منجی این است. مهدی! تعبیر مهدی شاید بهکار نرود؛ خصوصاً در آن فضای عالم اسلام بهمعنای وسیعش. که از نابودی بشار اسد خوشحال میشود و اینقدر تشخیص ندارد بفهمد کی به کی است، دشمن حالا من کار ندارم به اینکه خود وضع بشار، وضع قابل تأیید و تعریفی نبود. او نیست؛ ولی اینکه قدرت ندارد بفهمد کی به کی است، چی به چی است. الان کی با کی درگیر است. گولانی امروز وارد مسجد اموی شده. ریختن سرش و مرحبا مرحبا.
گولانی سفیانی که حالا عرض میکنم. به این زودیها ما به سفیانی نمیرسیم. اصحب و ابقع و اینها باید طی بشود تا به داستان سفیانی برسیم که حالا انشاءالله عرض میکنم. ترتیب حوادث براساس چند تا روایت، این دوازده تاست. اول «اخْتِلَافُ الرُّمْحَیْنِ» پیش میآید که حالا من روایتش را میخوانم. یعنی دوازده تا میگویم، بعد دو تا روایت، دو سه تا روایت اصلی است که باید به آنها مانور بدهیم و کار کنیم. «اخْتِلَافُ الرُّمْحَیْنِ»، یک درگیری جدی، شاخبهشاخ هم میشوند، درگیری نظامی پیدا میکنند. جریان اصحب و ابقع. اصحب با صاد و ه دوچشم، حمزه الف صاد ه دوچشم. ابقع الف با قاف عین. اصحب و ابقع. بعدش چی میشود؟ بعدش «رَجْفَةُ الشَّامِ» میشود. منطقۀ شام بههممیریزد و جنگ نظامی توضیح دارد. هر کدامش این ردیف را برخی فکر کردند سیل است، برخی فکر کردند زلزله است، برخی فکر کردند صاعقۀ آسمانی است، برخی هم گفتند نه آقا، منظور بههمریختن اوضاع جنگ درگیر، اوضاع قاراشمیش میشود. «رَجْفَةُ الشَّامِ».
بعد، بعدش «الْبَرَازِینُ الشُّهْبُ»؛ محذوف است. تعبیر روایی که ادوات جنگی وارد میشود، که در مورد این توضیحاتی دارد که تطبیق دقیقش میخورد به موشک، این جور چیزها که سلاحهای پیشرفتهای توی این منطقه استفاده میشود و در درگیریها با همدیگر بهکار میرود. بعدش «الرَّایَاتُ الصُّفْرُ»، که پرچمهای زردی است. نظامیانی میآیند با پرچمهای زردرنگ. اینها میآیند تو میدان شام. پنجمین اتفاق، یک ندا، یک صوتی است. صوت فتح که از سمت دمشق شنیده میشود، که یکی از طرفهای درگیر در این درگیریهای دوطرفه، اصحب و ابقع، یکهو نغمۀ فتح میپیچد و تیربار مثلاً، شادی و نغمۀ شادی و فلان و این حرفها.
ششمین اتفاق: «خَسْفُ جَابِیةٍ». یک منطقه در سوریه، در دمشق بهنام حرستا، ح جیم ی سین و ت دو نقطه، که این دچار خسف میشود. خسف هم آقا به چه معناست؟ به این معناست که رانش زمین رخ میدهد، یا یک حادثۀ سهمگین با سلاحهای سنگین نظامی، که مثلاً احتمال گفتم، احتمال میدهیم، تطبیق نمیدهیم که حالا بخواهیم احتمال بدهیم شاید حملۀ اتمی باشد که خب در فصل دوم «به وقت شام» عرض کردیم، یهودیها آرماگدون را آرماگدون میدانند بعد از نبرد هستهای. یعنی بعید است که ما همین جور بدون هیچ اتفاق هستهای به ظهور برسیم. یک جایی باید یک اتفاق هستهای رخ بدهد. احتمال دارد آن اتفاق هستهای همین قضیۀ خسف حرستا باشد که رانشی ایجاد میشود و بهواسطۀ این اتفاق، نصف مسجد جامع اموی فرومیریزد، از بین میرود. کی میشود؟ اتفاق هفتم.
اتفاق هشتم: یک گروهکی از سمت ترک خروج میکنند که این ترکها را ما قبلاً عرض کردیم مغولها؛ یعنی نژاد مغولی. ظاهراً همین کشور ترکیهای هم که الان اینجا در منطقۀ ما هست، اینها هم نژادشان یک بازگشتی به همان مغولها دارد. که این نژاد منظور است. حالا یا این ترکها واقعاً همین ترکهای ترکیه باید باشند، یا منظور روسها باید باشند. تطبیق دقیقی نمیتوانیم بدهیم. ولی بههرحال گفتند که از ناحیۀ ترک یک گروهی شورشگر قیام میکنند به سمت منطقۀ شام.
نهمین اتفاق: بعد اینکه در شام درگیری میشود، در خود شام چند تا گروه با همدیگر درگیرند. اصحب و ابقع. یک درگیری جبهۀ جدیدی با ترکها صورت میگیرد. بعد این درگیری که شام درگیری جدی پیدا میکند و دارد چند تکه میشود و چند تا گروه دارند تیکهتیکه سوار میکنند، یکهو روم بههممیریزد، «حَرَجُ الرُّومِ». که حالا عرض میکنم احتمالاتی که داده شده، شاید بهخاطر این است که هرکدام اینجا یک سهمخواهی دارند و مستعمراتی دارند و لشکرهایی دارند. مثلاً حالا ناتو با همدیگر دعوا کند، کشورها با همدیگر درگیر میشوند، یکهو ورق برمیگردد. یک موجی میافتد آنور عالم، جنگ و درگیری میافتند به جان هم، روم دچار درگیری میشود.
اتفاق دهم این است که اخوان و ترک که ترکها باشند، اینها حمله میکنند به جزیرۀ شام. عرض میکنم هرکدامش را. اخوان ترکیان جزیرۀ شام کجا است؟ که در واقع حملۀ ترکها میشود به شرق روسیه، سوریه ببخشید.
یازدهمین اتفاقی که میافتد، یک لشکری از روم میآید فلسطین و میآید در منطقۀ رمله که منطقۀ رمله میشود همین تلآویو فعلی، نازل میشود در رمله. چرا نازل میشود؟ احتمالاً به حمایت از یهودیها. تصریح نشده به اینکه اینها برای حمایت از یهودیها میآیند؛ ولی گفتند که رومیها آنجا لشکر میکشند و نزول میکنند. تعبیر نزول عجیب است؛ چون نزول از بالا به پایین است و دقیقاً فرودگاه بینالمللی اسرائیل، فرودگاه بن گوریون در رمله است. همین شهر همین الان در نقشه هست. رمله، بن گوریون آنجا، در رمله است. به تعبیر این است که «تَنَزَّلُ الرُّومَ»، رومیان نازل میشوند. یعنی فرود هوایی دارد در حمله که منطقۀ فرودگاهشان میشود. روم میآید آنجا برای درگیری که عرض کردم احتمالاً برای حمایت از یهودیها باشد.
و بعد از اینها ما حرکت مسلحانۀ سفیانی را خواهیم داشت. رومیها حمایتش میکنند. از منطقۀ درعا، بین اردن و سوریه میشود، از وادی یابس از جنوب سوریه وارد میشود و در قضیۀ قرقسیا که درگیریهایی میشود در منطقۀ رقه، در حاشیۀ فرات که ترکها و این جریانهای دیگر با همدیگر نزاع دارندند، درگیراند، سفیانی آنجا در معرکه وارد میشود و در آن نبردی که کشتار وسیع چند دههزارنفره رخ میدهد. به صد هزار تا بلکه بیشتر کشته میرسد که نمیتوانند دفع بکنند. کرکسها میآیند میخوردند. در آن نبردی که یک دانه شیعۀ امام صادق فرمود: «در آن جریان کشته نمیشود.» که انشاءالله مفصل بحث قرقسیا و داستان این شکلی میپردازیم. فاتح آن معرکه سفیانی میشود، به همان زمینهساز تشکیل حکومتش میشود در دمشق. دمشق را دست میگیرد، حکومت تشکیل میدهد. به حضرت فرمود: «هیچ همتی ندارد، هیچ جا برایش مهم نیست اِلَّا الکوفه». یک جا را میخواهد برود بگیرد، آن هم نجف و کوفه. از مسجد کوفه بهعنوان اینکه همه میدانند که پایگاه حکومت بنیاسماعیل که وعده داده شده، شهر کوفه است و مسجد کوفه است. از آنجا درگیریها شروع میشود به سمت عراق. که اول حالا سوریه را کامل دست میگیرد. خود این فرایندی که سوریه را دست میگیرد، ماجرایی دارد. منطقۀ شامات را دست میگیرد، نصریین را دست میگیرد، حمص را دست میگیرد، لبنان را دست میگیرد. این منطقه میافتد تو چنگ سفیانی. حرکت میکند به سمت عراق. میآید تکریت را هم میگیرد.
اول یک چهرهای دارد که همه احساس میکنند که ضدتکفیریهاست و شخصیت معتدلی است و اینها. به عراق که میرسد، شیعهکشی را آنجا نشان میدهد و معلوم میشود باطنش چیست و ذله میشود شیعه از دست او. بعد دیگر درگیریهای جدی خراسانی و یمانی و سفیانی آنجا است. در خروج سفیانی به سمت عراق و سفیانی از روز اولی که کار به چنگ او میآید تا روز پایانش، پانزده ماه حکومت بر این منطقه دارد. هشت ماهش مال قبل از ظهور و هشت ماهش مال بعد از ظهور. در کشاکش درگیر با سفیانی ظهور میکنند و آخرش هم سفیانی در همین رمله، یعنی تلآویو، کشته میشود به دست سپاه امام زمان و به دست ایرانیها. یعنی اینها که میخواهند بروند بیتالمقدس را فتح کنند، او انگار یک کمربندی ایجاد میکند برای اینکه اینها نرسند به بیتالمقدس. بعد از اینکه حکومت یهودیها متلاشی شد. یعنی تو این کشاکش و سفیانی ما دیگر حکومتی برای صهیونیستها نداریم؛ ولی یهودیها هستند تو منطقه.
در واقع سفیانی اینها را زیر پر و بال میگیرد که حفظشان بکند و این درگیریهای جدی که مرکزش بیتالمقدس است که سپاه خراسانی هم وجه همتش بیتالمقدس است. قمیها که تعبیر روایت مفصل چند بار خواندیم که اینها فاتح بیتالمقدساند. آن نبرد و آن کشاکش جدی با سفیانی است. در حومۀ بیتالمقدس که سفیانی هم تو همان جا بهدرکواصل میشود و کار تمام میشود و فتح قدس در واقع بهصورت کامل رقم میخورد.
خب این دوازده واقعه را یک اشارهای بهش داشته باشم. عرض کردم سفیانی الکوور الخمس را میگیرد که آن الکوور الخمس را تو آن بحثهای جغرافیای ظهور اشاره کردم که همین مصرین و حمص و اینها باشد، دمشق باشد. پنج نقطه است که اینها را میگیرد. در جنگ قرقسیا فاتح میشود در دیرالزور و از آنجا دیگر استحکام که پیدا میکند حرکت میکند به سمت عراق. و عراق خودش یک پروژه است که اصلاً مفصل باید یک وقتی به فتنۀ عراق بپردازیم که فتنۀ عراق چقدر ترسناک است. که بعضی از شیعیان همدست میشوند با سفیانی. اتحاد نظامی پیدا میکند، پرچمداران شیعه در عراق اتحاد نظامی پیدا میکنند با سفیانی و سفیانی چه میکند با آنها و بقیۀ شیعیان که بهاسم شیعه میکشد.
کلید روایتی دارد که ترسناک است. معمولاً بنده از کنار اینها زود رد میشوم. خیلی دوست ندارم به این بخشی که سفیانی در عراق چه میکند بپردازم. چند سال پیش یک چیزی گفتم: «سه نفر در منطقه محل توجهاند، جدیاند، سید حسن نصرالله، بشار اسد». نفر سوم را اسمش را در بحث عنصر جهادی جهانی بعد شهادت حاج قاسم دو نفر حذف شدند، یک نفر مانده خدا انشاءالله به ایشان طول ... ظاهراً هدف به سمت کوفه ایشان و حالا چیزهایی است که من دیگر چون نمیخواهم ذهنتان به سمت تطبیق برود، خیلی فعلاً بهش نمیپردازم. در روایت این است که میآید و موفق میشود، سفیانی غالب میشود، کوفه را دست میگیرد و قتل عام میکند شیعیان را و اوضاع کوفه که به تعبیر ما نجف، اوضاع بههمریختۀ عجیبی میشود. حالا آن یک بحثی است. فعلاً در فتنۀ شام باشیم تا فتنۀ عراق.
البته این سپاه خراسانی در منطقه، سپاه یمانی در منطقه است و این زد و خورد ادامه دارد. حتی بعد از اینکه حضرت ظهور میکنند، تشریف میآورند کوفه، هنوز در کوفه درگیری است. که از آنجا نماز جمعه میخوانند وسط درگیری کوفه، امام زمان نماز جمعه در کوفه میخوانند. هنوز حتی لشکریانی از شیعه با همدیگر درگیراند. به بحثش برسیم یک وقتی. فعلاً میترسم، فعلاً بحث مربوط به ایرانیهاست و که ما فاتحیم و پیروز میشویم، اینها انشاءالله فقط یکم انرژی بگیریم تا به داستان سفیانی بهصورت جدیتر عرض کردم. در شام در مجموع با همۀ سختیها و تلخیهایی که هست در مجموع میشود گفت که کلام امام صادق: «قضیۀ سفیانی در سوریه به نفع ماست.» در مجموع برای ما خیر. بخش زیادی از دشمنان ما را میزند و ارابۀ جنگی دشمنان ما تا حد زیادی زمینگیر میشود و کند میشود. این اتفاقی است که در سوریه رقم میخورد. این جریانهای معارض با همدیگر بر سر قدرت و ریاست «یَطْلُبُ کُلُّهُمُ الْمُلْکَ». حالا تعبیر این شکلی دارد که میخوانم انشاءالله.
خب پس، در مورد فتنۀ شام براساس روایتی که در «غیبت نعمانی» و «غیبت شیخ صدوق» و اینها داریم، من یک روایت اول بخوانم که این هم در غیبت... مرحوم مجلسی هم در بحار جلد ۵۹ نقل میکند: «اذِ اخْتَلَفَ الرُّمْحَیْنِ بِالشَّامِ». دو تا نیزه وقتی در شام بلند شد، با هم درگیر شدند. «فَهُوَ آیَةٌ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ تَعَالَیٰ». این یکی از آیات الهی است. پرسیده شد که «ثُمَّ» یعنی «ثُمَّ مَاذَا». بعدش چی میشود؟ فرمود: «ثُمَّ رَجَفَتْ تَکُونَ بِالشَّامِ». یک رجفهای در شام میشود. رجف را عرض کردم آن تکانۀ شدید زلزله ظاهری باشد یا منظور آن زلزلههای اعتقادی و امنیتی و اینها که میریزد بههم، اوضاع کنفیکون میشود. «یَهْلِکُ فِیهَا مِئَةُ أَلْفٍ». صد هزار تا آنجا نابود میشوند. در آن رجفه، «یَجْعَلُهُ اللَّهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِینَ». این نابودی این صد هزار تا را خدا بهعنوان رحمت برای مؤمنین قرار میدهد. خیر شماست و «عَذَابًا عَلَی الْکَافِرِینَ». عذابی برای کافرین است. «فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْظُرُوا إِلَیٰ أَصْحَابِ الْبَرَازِینِ الشُّهْبِ». به آن افرادی نگاه کنید. نیروهای نظامی با امکانات و تجهیزات بالای نظامی و «الرَّایَاتِ الصُّفْرِ»، پرچمهای زرد. اول پرچمهای زرد است. در قضیۀ شام «تَقْبَلُ مِنَ الْمَغْرِبِ حَتَّی تَهِلَّ بِالشَّامِ». اینها از سمت غرب میآیند، حلول میکند در شام، پرچمهای زرد. «فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ»، جلوتر از این میفرماید که این طور که شد، اینها که آمدند درگیر شدند، منتظر چی باشید؟ «فَانْظُرُوا خَسْفَ قَرْیَةٍ مِنْ دِمَشْقَ». منتظر این باشید که خسفی رخ دهد. یکی از شهرهای دمشق. یکهو بلعیده بشود، تو زمین برود، رانش پیدا کند، نابود بشود. «یُقَالُ لَهَا حَرَسْتَا». که بهش میگویند حرستا. حالا یا واقعاً اسمش حرستاست یا رمزنگاری شده. حضرت میفرماید که بعضی وقتها رمزنگاری با ابجد قابل کشف است که حروف ابجدش را مثلاً حضرت به حروف درمیآورند. این طور «کانَ ذَلِکَ»، این قضیۀ نابودی حرستا که رخ داد، خسف که رخ داد، «خَرَجَ ابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ». فرزند آکلة الأکباد. آکلة الأکباد که بود؟ مادر معاویه، بنیامیه. فرزند او خروج میکند. سفیانی «مِنْ وَادِی یَابِسَ». از وادی یابس میآید. حالا وادی یابس را عرض میکنم: «حَتَّی یَسْتَوِیَ عَلَی مِنْبَرِ دِمَشْقَ». میآید روی منبر دمشق مینشیند. گفتنی است منبر حکایت دارد از آن بهدستگرفتن سکان رسانهای. فقط این نیست که یک گوشهای یک قدرتی باشد، منبر دمشق را دست میگیرد، کم حاکی از حکومت بههم حاکی از رسانه و تریبون، نماد قدرت مطلقشدن. دم... «فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْتَظِرُوا خُرُوجَ الْمَهْدِیِّ». اینکه شد، منتظر خروج مهدی باشید. این سیر حوادث بود که فعلاً اجمالاً در این روایت اول از غیبت از امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. این روایت در کتاب غیبت شیخ طوسی هم به نحو دیگری با طریق دیگری تکرار شده که این روایت را ازش تعبیر میکنند به روایت «رَجْفَةُ الشَّامِ». شام بدون منظور این روایت بود که از امیرالمؤمنین علیهالسلام. حالا بحثهای سندی هم در موردش هستش که واردش نمیشوم. این در مجموع مضمون این حدیث در روایت دیگری هم آمده که مجموع اینها را کنار هم میگذاریم، اینها قرائن میشود برای اینکه این محتوا را بپذیریم.
حدیث دیگری هم داریم که از امام باقر علیهالسلام آمده. جابر جوفی نقل کرده. خب جابر جوفی صاحب اسرار بود که این روایت معروف به روایت «تمهید مباشر» است. پس آن حدیث قبلی از امیرالمؤمنین، حدیث «رَجْفَةُ الشَّامِ» بود. این حدیث از امام باقر، حدیث «تمهید مباشر» است. یادتان باشد این دو تا حدیث، دو تا حدیث جدی برای قضایای شام است که بهصورت کلی مطرح شده. مرحوم نعمانی در غیبت نقل کرده، تفسیر عیاشی، غیبت شیخ طوسی، شیخ مفید در الاختصاص و ارشاد نقل کرده، مجلسیان در بحار آورده. ولی کاملترینش را مرحوم نعمانی در الغیبه آورده. سندش هم آقا صحیح. بهترین سندی که در روایات میشود داشت دیگر، معتبرترین احادیث مهدویت است.
این حدیث میفرماید که: «یَجِئُکُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِیَةِ دِمَشْقَ بِالْفَتْحِ». یکهو یک صدایی میآید از سمت دمشق. یک صدای فتحی میآید. شاید همین بود که امروز بلند شد. شاید احتمال میدهیم. یکهو یک نغمهای میپیچد که یک گروهی اعلام فتح کرد. اعلام پیروزی کرد. خوشحالی و شادی و کارناوال و خیابان و شیرینی و شربت و یکهو یک صدایی از دمشق میآید بهعنوان فتح و «تَخْسَفُ قَرْیَةٌ مِنْ قُرَی الشَّامِ تُسَمَّی الْجَابِیَةَ». یکی از زمینهای شام دچار رانش میشود. فرو میرود. خسف میشود در منطقۀ جابیه. حالا برخی گفتند شاید همان قضیۀ حرستا باشد. وقتی گفتند شاید دو تا باشد. حرستا یک است، جابیه یکی دیگر است. این احتمال هست. و «تَسْقُطُ طَائِفَةٌ مِنْ مَسْجِدِ دِمَشْقَ الْأَیْمَنَ». سمت راست مسجد دمشق رانش پیدا میکند و میریزد، نابود میشود و «مَارِقُةٌ تَمْرُقُ مِنْ نَاحِیَةِ تُرْکٍ». از سمت ترک یک لشکرکشی داریم. شورشیهایی داریم که اینها حملهور میشوند به سمت آن مبدأ حاکمیت و به سمت دمشق و «یَعْقُبُهَا» بعد از خروج این ترکها به سمت دمشق، «هَرْجُ الرُّومِ». روم بههممیریزد. هرجومرج میشود در روم. جنگ و کشتار میشود در روم. یعنی کجا؟ اروپا. روم یعنی اروپا. اروپا بههممیریزد و «سَیَقْبِلُ إِخْوَةُ تُرْکٍ». برادران ترک. اینها میآیند. حالا یا همین ترکیه است؟ مرحوم آقای کورانی اوایل میگفت روسیه، این اواخر میگفت ترکیه. نظرم عوض شد. تطبیقات ایشان ... اخوان اخوان برادران. حالا اگر این ترکیه منظور باشد، حالا بر اساس احتمالات داریم عرض میکنم. نکتۀ عجیب این است که این حاکمیت دست اردوغان است. اردوغان هم اخوانالمسلمین است. اگر این باشد، اخوان و ترک، اخوانالمسلمین ترکیه، خیلی دیگر فنی عجیبغریب میشود. عالم تو مشت امام است که ما الان داریم باهاشون زندگی میکنیم. میخواهیم هی هم بزنیم ببینیم کی است. امام همین اول و آخرشان را میداند کی میآید، کی میرود، کی چی هست، کی چهکار میکند. من و شما را تکتک میشناسیم. ما کجای داستانیم؟ کدام ور قضیه میمانیم؟ میرویم؟ تا کی میمانیم؟ کی میرویم؟ خدای ناکرده.
مواظب برادران ترک را میآورند. «حَتَّی یَنْزِلَ الْجَزِیرَةَ». تا اینها وارد جزیره میشوند. حالا در مورد جزیره عرض میکنم کجای سوریه میشود. و «سَتَقْبَلُ مَارِقُةُ الرُّومِ». از آنور هم یک لشکرکشی از روم داریم. یک لشکری از روم میآید. «حَتَّی یَنْزِلَ رَمْلَةَ». اینها در رمله فرود میآیند. آنها در جزیره فرود میآیند. اخوان ترک که اگر این فرودآمدن به معنای همان هلیبرد هوایی باشد، میتواند همان روسیه باشد. که اینها میآیند نزول میکنند در جزیره که در عصر ظهور، آقای کورانی میبرد روسیه و اینکه آنجا میآیند. ترکیه است. هرچی که ما به سمت این تطبیقات محکم نریم، باعث میشود که اعتبار خودمان هم حفظ بشود، آسیب نبینیم. هرچی.
بعدش نقشه را داشته باشیم. فعلاً بدانیم در مجموع چی قرار است رخ بدهد. خیلی خودمان را در این فضاها نبریم که این آن است، این است و... . یک نکته هم عرض بکنم. بعضی زود میروند به سمت اینکه آقا این است، پس آن جور کنیم. گاهی به خودمان میآییم، میگویم که آقا اگر پس این سفیانی است، من پس کارم را آن طور کنم. همین امروز بود. کی بود به بنده گفت؟ یک عزیزی گفتش که آقا اگر این قضایا، قضایای سفیانی است، من شغلم را عوض کنم. گفتم: «ببین عزیزم، حدیث داریم که اگر قیامت شد، یک تکه نهال دستت بود، باید بری صحرای محشر نهال را بکار. بعد برو صحرای محشر. قیامت است دیگر، اصلاً درخت نمیروید. درخت را بکار بعد برو تو صحرای محشر. آن که قیامت با این درخت است.» یعنی کارت را بکن. تو به این چیزها چهکار داری؟ براساس چه حجتی رفتی انجام دادی؟ یا حجت داری یا نداری؟ اگه نداری که برای چی رفتی؟ مگر امور عالم لنگ این است که تو اینوری بشوی یا آنوری بشوی؟ تو کارت را بکن. از تو تقوا میخواهند. «لِلْمُتَّقِینَ».
ما تو اصحاب امام زمان نابینا داریم. من این را بارها عرض کردم. تو ۳۱۳ نفر، یک وقتی ۳۱۳ نفر صحبت. یکی از ۳۱۳ نفر نابیناست. شبانه به امام زمان ملحق میشود. بعد از الحاق به امام زمان بینا میشود. یعنی چی؟ نابینا میشود جزو اصحاب، جزو ۳۱۳ نفر. بسیاری از این ۳۱۳ نفر اهلبیت با شغلهایشان یا نامبردن چقدر تو اینها خیاط ما داریم. چقدر برایتان شغلهایی که اصلاً ماها به حساب نمیآوریم. بعد مثلاً در گرجستان و در نمیدانم کجا و کشورهای پرتی تو آذربایجان و کجا و که اصلاً به حساب نمیآید با کد اهلبیت. از عبدالله، از فلان شهر، نمیدانم محمد، از فلان شهر، حسن و اسمهای عجیبغریب هم گاهی دارد. دیگر نابینا که بدتر نداریم که. بهحسب ظاهر هیچ ربطی ندارد به حکومت امام زمان. ایشان آقا با تقوا صلاحیت دارد، مرتد نشده. تو آن فتنهها، در آن تکانهها، آن خالص ایمان و محض ایمان تو وجودش است و میتواند این بار سنگین را دوش بکشد. مشکل دارد. برطرف میکند. تحلیل کرد، بعضی کسانی میگویند آقا ولش کن این سفیانی، ولش کن این که عین بیتقوایی است. بندهخدا به وظیفت باید عمل کنی. یعنی چی؟ آقا، منطقی بود که بعضیها داشتند و الان ولی فقیه داستان بهار عربی و اینها که به ما چه؟ سوریه، ولش کن. از تو اینها سفیانی دربیاورند. نفهمیدن داستان است. نفهمی آسیب میزند. وظیفه باید انجام بدهی. حالا تهش چی میشود؟ عرض کردم در جلسه: «آیۀ بچهها فرمود به ما گفتند اسلام ۷۳ فرقه میشود. نگفتند که ۷۳ فرقهاش کنید. گفتند ۷۳ فرقه میشود. ۷۳ فرقه کنند، فرقهای دربیایند. ولی بدان تا ۷۳ تا فرقه میرود.»
در مورد سفیانی هم که نگفتند سفیانی را ظاهر کن، ظاهر میشود. ظاهر کن، نگفتند که سفیانی ظاهر کن. بعضی انگار ظاهر کن سفیانی مغالطه است. اینها همان که عرض کردم در فتنهها. بعد علم باشد، تو رو دست نخوری. با همینها بازیت میدهد. این کار را نکنیدها. این ظهور عقب میافتد چون نمیگذارد سفیانی ظاهر بشود. بعضی کسانی که در فضای مهدویت بودند، همین شرور را دشمن حکومت امام زمان شدند. واقعاً حاج قاسم ظهور را عقب انداخته. چرا؟ چون نمیگذارد سفیانی ظهور کند در منطقه. وقتی مبنا دستت نباشد، با همین، با خود امام زمان میشود تو را دشمن امام زمان کرد. خدا به دادمان برسد.
بعد فرمود که: «ثُمَّ یَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِکَ عَلَی ثَلَاثِ رَایَاتٍ». اینجا سه تا پرچم میشود. با هم اختلاف میکنند: «رَایَةُ الْأَصْحَبِ وَ رَایَةُ الْأَبْقَعِ وَ رَایَةُ السُّفْیَانِیِّ». سه تا پرچم در سوریه با هم درگیر. اول پرچم اصحب، بعد پرچم ابقع، بعد پرچم سفیانی است. خوب این هم شد حدیث چی آقا؟ «تمهید مباشر». از آنور هم که عرض کردم یک فتنۀ طولانی در شام میشود و خصوص شام که مرکز فتنه است. خب بارها عرض کردیم شام هم شامل فلسطین میشود، هم شامل لبنان میشود. یک بخشی از عربستان را هم حتی دربر میگیرد. تبوک و اینها. بخشی از اردن را هم دربر میگیرد. ولی آنجایی از شام که مرکز و محل اصلی فتنۀ شام است، کجاست؟ سوریه است، دمشق. جلسۀ اول «به وقت شام» با همین شروع کردیم. جاهای دیگر رفت، قالب خودش پیش میرفت. دیگر این گروهبندیها را عرض میکردیم. بحثهای جدیتر هم باید میپرداختیم که بحث بازاری نشود که ناکجاآبادها را در بیاورد. بعداً بشود بعضی از این تحلیلهای مندرآوردی که گاهی در کانال آنها آدم میخواند که یک پا میاندازد آنور آخرالزمان و ظهور. بعد دیگر اینور همهچیز را میکشد به جاهای دیگر که آن این است، آن هم فلان است. پس باید این طور کرد. این سفیانی الجولانی است. شده با هایپرسونیک باید میزدیمش. امروز دیروز بود میخواندم بابا. داستان سفیانی، حالا عرض میکنم. این هم شد پس روایت بعدی.
امام خدمت شما عرض کنم که چند تا منطقۀ جدی که در روایت آمده، درگیرند: یکی دمشق، یکی حمص. دمشق پایتخت سوریه، حمص جنوب سوریه، حلب شمال سوریه، وادی یابس. درآ جنوب سوریه مرز اردن، قرقسیا، دیرالزور که این هم شرق سوریه است. که بیشتر روایات ما در مورد فتنۀ شام، روی این شهرها دست گذاشته. اتفاقات اصلی شام جدای از بیتالمقدس و درگیری با یهودیها، این درگیری با سفیانی در این شهرهاست. اصلش. بعد دیگر میآید به سمت عراق که آن یک وادی دیگر، یک بحث دیگری دارد. البته همزمان در یمن هم اتفاقاتی رقم میخورد. در حجاز هم اتفاقاتی رقم میخورد. در آذربایجان اتفاقات خیلی مهمی داریم که اگر فرصت بشود انشاءالله. آذربایجان چون بحث خیلی مهمی است انشاءالله. دور نباشد. وقایعی هست. آذربایجان جزو بخشهای خیلی مهم این قضایاست که انشاءالله باید بهش بپردازیم.
خوب در مورد اختلاف رمحان عرض کردم که اینجا منظور درگیری نظامی است که اینجا دارد. این سه تا که با هم درگیر میشوند، اصحب و ابقع و سفیانی. سفیانی با ابقع درگیر میشود، «فَیَقْتَتِلُونَ فَیَقْتُلُهُ السُّفْیَانِیُّ وَ مَنْ تَبِعَهُ ثُمَّ یَقْتُلُ الْأَصْحَبَ». دقت داشته باشید. سفیانی اول ابقع را میکشد و آن کسانی که تابعش هستند. بعد میآید اصحب را میکشد. چون دیدم که باز این اصحب را بعضی به بشار اسد تطبیق داده بودند. که خب این اصحب بود، رفت. الان ابقع است. در حالی که روایت چی میگوید؟ اول میکشد، بعد اصحب را میکشد. بعد تازه خود این ابقع هم از بعضی فهم نمیشود که چند تا هستند. هی درگیری میخورد، جایش میآید، میخورد، جایش میآید. این نیست که حالا یک نفر و تمام. خود جریان ابقع یک جریان است. اصحب یک جریان است. این دو تا با همدیگر درگیرند. سفیانی با هر دو تای اینها درگیر است و سفیانی اول میآید ابقع را میکشد، بعد میرود سراغ اصحب. اینها را داشته باشید که قاطی نشود.
بعد سه ساعت و خوردهای صحبت کردن در مورد اصحب. حالا اینجا تطبیقاتی هم دادهاند دیگر. مثلاً قد بلند دارد و سفیدرو و اینها که از همینها زود رفتند سراغ بشار اسد که این همان اصحب است. کتابهایی که بنده خیلی به این کتابها اعتنا دارم بهخاطر بعضی از این تطبیقها، اسم این کتاب را نیاوردم که نخوانند بعضی عزیزان این مطالب را. ولی حیفم میآید که بعضی محققین که کتاب خوبی نوشتهاند، معرفیشان نکنم. از یک طرف هم میترسم معرفی کنم؛ چون میبینم از این جور تطبیقات در کتاب دادهاند. خوب یکمی آسیب میزند به پژوهش. یعنی اصحب چی شد؟ اصحب را که کشتند. مثلاً خبر بشار هم دقیق نیامده که حالا کشتندش یا نکشتندش. مرگ سیاسی برایش رقم خورد دیگر. اگه میکشتندش بهتر بود. این جور زندهماندن، خواری و خفت و ذلت و پناهدگی.
بههرحال این اصحب را آقا ویژگیهایی دارد. گفتند قد بلند است، سفید پوست، سفیدیش به سرخی میزند و دشمن عربها هم هست. در منطقه ممکن هم هست اصلاً ترک باشد. یعنی «اَعْدَاءُ الْعَرَبِ»، شاید اصلاً این علم عثمانی را بلند کند. از این جهت دشمن عربهاست. این حتماً عرب است و دشمن عربهاست. چون اینجوری تطبیق دادند بشار اسد. بعدش هم درگیری اصحب و ابقع اینها نیزه بلند میشود. اینها که نیزه بلند نکردند. اصحب باشد چی را در نکردند؟ حسابی جنگ است بین اینها تا یکی غالب بشود به آن یکی. اینها همه با همدیگر میجنگند، کشتار میشود. تازه ما در اگر این قضایا، قضایای خروج سفیان باشند، تازه در آغاز رویداد است. یک کمی دارد شروع میشود. داستان اصحب و کشت و تازه شوخی با داستان آخرالزمان این مسائل. این که بنده وقت گذاشتم، حالا امشب تا این ساعت نشستم، حالا صبح هم کلهسحر کلاس دارم، اینجا خدمت شما هستیم بهخاطر اینکه میبینم هی دارند هم میزنند داستان. هرکی یک برداشتی، یک حرف دیگری. آدم مجبور میشود بیاید با اصل روایت را بخوانیم. یکم دیگر حالا قاطی نشود مسائل این یکی.
و گفتند که آقا یک تفوقی هم پیدا میکند از حق. مجموع اینها میشود معرفی اصحب. ابقع چیست؟ ابقع گفتند که این آقا با رومیها بسته. این طرف رومیهاست و خود کلمۀ ابقع کلمهای است که وقتی در مورد افرادی بهکار میرود که محصول ازدواج عربها با رومیهاست. یعنی دو نژاده، دورگه. دورگه عربی-اروپایی داریم. الان افرادی را توی حکام. من نمیخواهم تطبیق بدهم. حتی نمیخواهم احتمال بدهم. انقدر که دیگر این بدبخت این را بهعنوان سفیانی، حالا همین عبدالله اردن دیگر. حالا گفتم عبدالله اردن، بهعنوان سفیانی هی جا میزند. ممکن است تازه همان احتمالشان هم بنده بهش نمیپردازم. منطقه را دست بگیرد. دورگه هم هست. با ترامپ هم که خیلی خوب است. ترامپ بهش گفته بود: «میخواهم خاورمیانه را بدهم دست تو.» سکته میکردم وقتی که ترامپ این حرف را به من زد. گفته بود: «تو را من پادشاه عرب میشناسم، بیا منطقه را بدهم دستت.» بعید نیست حالا چهار روز دیگر ترامپ آمد، بن عبدالله اردن هم ببند. و بر فرض احتمالم نمیدهیم؛ ولی مثلاً میخواهم بگویم یک همچین مدلهایی شاید باشد که دورگه عربی-اروپایی باشد. بابایش عرب، مادرش انگلیسی است. دیگر عبدالله اردن، خدا لعنتش کند و اینها. با هم درگیرند دیگر. یعنی با اصحب درگیری دارند. ویژگیهای ابقع و این یک لفظ دیگر است، یک کد دیگر. اسم که نیستش که مثلاً آقا مثلاً بگوییم که آقا ما در فارسی واژههایی داریم که خیلی تطبیق پیدا میکند. مثلاً جنتلمن. مثلاً فارسی هم نیست. آدم جنتلمنی. مثلاً آدم باشخصیت. آدم بیکلاس. آدم چهمیدانم مثلاً شهری، تحصیلکرده، دهاتی. یک چیزی است دیگر. مثلاً به بعضی از شخصیتهای سیاسی ما میخورد دیگر. مثلاً فلانی میگفتند. مثلاً به فلانی میگفتند مثلاً فلان. یک کدی است که آن وقتی که طرف ظهور پیدا میکند و اینها میشود تحلیل کرد، فهمید. وگرنه اینجوری نیست که از همین الان بخواهی تو لغت عرب. به کسی که خیلی حرف میزند، میگویند خیلی حراف است، سخنور. در ابقعی که آنجا مطرح است باید یک همچین ویژگیهایی باشد. و برخی هم گفتند که آدمی است که هی موضع جابهجا میکند. «مُخْتَلِفُ الْأَلْوَانِ». هر روز یک رنگ است. هی رنگبهرنگ عوض میکند. به این هم مثلاً میگویند کلاغی که هر روز یک رنگ است، رنگارنگ است. بهش میگویند «غُرَابَ أَبْقَعَ» یا سگی که رنگارنگ است، بهش میگویند «کَلْبٌ أَبْقَعَ». کلمه اینجور جاها بهکار میرود. این دو طرف غربیهاست دیگر. این چیزی که مشخص است از روایات فهمیده میشود. این خیلی به آن طرف متمایل است.
خدمت شما عرض کنم که پس آقا اینها چند گروهاند و خیلی درگیرند. یک طایفهای اما در توی شام داریم که اصلاً خواندم در همین جلسات «به وقت شام» قبلاً اعتنا نمیشود. اینها لباسهای سیاه دارند، موهای بلند دارند، ریشهای بلند دارند و اسمشان هم اسمهای منطقهای است که مثلاً ابوبکر بغدادی و اینها که اینها هم هستند. حالا مثلاً آن وسطها ولی اصلاً در این داستانهای قبل ظهور به حساب نمیآیند به عنوان آن جریان معارض. حالا اینها ممکن است خوردهریزهها به اینها و به آنها و ملحق بشوند. ولی ایران بههرحال یک گروهاند که مورد نفرت همه هستند و با هم درگیرند. همهشان را هم میکشند. همه هم از اینها بدشان میآید که حالا ممکن است تطبیق پیدا کند به داعش. یعنی خیلی نزدیک است به همین فضای داعش و اینها.
در این فضا آقا بنیعباس را هم داریم که این خود بنیعباس یک بحث مفصلی است. آقای طبسی هم در درس خارج چندین جلسه بحث بنیعباس در آخرالزمان پرداخت. در روایت داری که در داستان قرقسیا گروههای درگیر با همدیگر بنیعباس و بنیمرواناند. یعنی مثلاً همین اصحب و ابقع شاید بشود بهعنوان دیگری تطبیق پیدا کند به بنیعباس و بنیمروان از جهت نژاد این مدلی باشند. بعد حالا خود بنیعباس باید رویش بحث بشود که کیند و چیاند و چه مدلیند و اینها. خدمت شما عرض کنم که در مجموع میشود که اینها مخالف شیعهاند و حتی ظاهرشان را هم شبیه همان ظاهر تاریخی بنیعباس میکنند. فرمول پیراهن مشکی، پوشش آن مدلی و اینها یعنی آنها عباسیها و با مشخصات تاریخی که دارند، در اینها انگار دوباره نمایان میشود. که اینها را هم بیشتر جریان ابقع هستند. این بنیعباس در جریان ابقع باید باشد. و شاید عصبیها هم همین جریان اصحب، مروانیها، شاید هم نه، در خود ابقع مروانی عباسی باشند. چون بههرحال در داستان قرقسیا یک آش شلهقلمکاری است. همه همدیگر را میزنند که حضرت فرمود: «یک دانه شیعه درشان نیست.» نگاه کنید. همه جبارند. همه هم حقشان است و آن یک گشایشی است که خدا برای شیعه ایجاد میکند. کی بار سنگینی از دشمنان شما قتل عام میشوند. آنجا یکم شما یک نفسی میکشید. در آن درگیری همش خیر است.
داستان نزدیک نشوید، این درگیری که شد یک کس از شما، یک کس از شما. همه این جریان معارض سوریه آنجا با همدیگر. چون یک گنجی نمایان میشود از دل فرات توی دیرالزور، در قرقسیا که سرش دعوا میشود. که یک عزیزی از دوستان مطلع آمد اینجا گفت: «آقا آنی که من خبر دارم، یک پتاس آنجا، پتاس زیر آن چیز است و هنوز هم کشف نشده و احتمال نفت است. حلقههایی از نفت، چاههایی از نفت است که آن زیر، زیر فرات سر آن دعوایشان میشود.» بههرحال یک گنج است. یک چیز دیگر هم غیر از پتاس گفت. یادتان هست؟ شما عزیز معدنی میخورد که براساس انحراف مسیر فرات. چون فرات طغیان میکند، یک انحرافی پیدا میکند، شاید یک انحراف فرات هم ربط داشته باشد به آن رانش زمین. اگه اون قضیۀ هستهای مثلاً باشد. ممکن است اثر این شکلی داشته باشد که فرات بههمبریزد و شاید این اثراتی هم در منطقه داشته باشد. بعضی کشورها زیر آب بروند و اینها. نمیدانم. بههرحال ممکن است اتفاقات این شکلی رخ بدهد. و خدمت شما عرض کنم که بههرحال یک قضیهای در فرات میشود که آن قضیۀ مهمی است. از آن بالا تا پایین فرات که از ترکیه شروع میشود، سوریه را دربرمیگیرد، به عراق میرسد. تمام این شهرهای حاشیۀ فرات اثر میبیند از طغیان فرات. خود کوفه سیل میآید. آب جاری میشود. در نجف اتفاقاتی میافتد از اثر همین طغیان فرات که قضیۀ مهمی است و در اثر انحراف فرات آن گنج کشف میشود. آن داستان قرقسیا میشود که میافتند به جان همدیگر و این جریانهای معارض، آنجا حسابی همدیگر را تیکهپاره میکنند. ولی در اثر آن تیکهپارهکردن اینها با همدیگر، سفیانی قوی میشود و سفیانی پیروز میشود. سفیانی دست میگیرد و بهواسطۀ قدرت پیدا کردن، البته گفتند که سفیانی خودش دارد رد میشود از آنجا به سمت عراق که آنجا مواجه میشود با این گنج و درگیری صورت میگیرد. دارد میآید به سمت عراق به قرقسیا که میرسند درگیر میشوند. بعد آن درگیری قدرتی پیدا میکند. چون فاتح آن داستان قرقسیا سفیانی است. از آنجا دیگر با آن قدرتی که پیدا میکند سمت عراق و دیگر میآید قضایایی که در عراق رخ میدهد که بحث دیگری است. انشاءالله بعداً بهش میپردازیم. این میشود آقا داستان بخش اول اصحب و ابقع.
بعد داستان «رجفهی شام» را داریم که عرض کردم توش صد هزار تا کشته میشوند که این «رجفهی شام» احتمالاً همین درگیری اینها در قرقسیا باشد که به جان همدیگر میافتند و بهشدت وضعیت عراق بههممیریزد. بعد داستان برازین و شهب را داریم که عرض کردم سلاحهای جنگی. خود این کلمۀ شهب، کلمۀ خاصی است. یک سلاحی که از زیرش آتش درمیآید. مثلاً یک سلاحی که به آتش ربط دارد که حملش کردند به موشک و این جور چیزها. «بَرازینُ شُهْبٌ». برازین آلت قتل، ابزارهای قتلی است که آتش توش است. ابزارهای جنگی که با آتش است که هم میشود حالا احتمالاً به همین موشک و اینها. شاید هم حالا بعدها باشد و پیشرفتهتر باشد. بههرحال این جور سلاحهایی در منطقه درگیر میشود. ما هنوز که این درگیریها این شکلی نداشتیم که حالا چهار تا تحریر و شام، چهار تا تیر و ترقه زدن، خونریزی چیزی نبود. حسابی باید برازین و شهب بیاید وسط. آقا خلاصه آقا، شام ازش چیزی نمیماند. یعنی سوریه ازش هیچی نمیماند در قضایای قبل ظهور. یک تلی از خاک میشود. اینجا تیکهپاره میکنند. زمین را هم به توبره میکشند. اینجا من نمیدانم حالا چقدر از این خاک میماند و اینها. ولی آنجوری فهمیده میشود، اینجا قبرستان بزرگی میشود. هر تکهاش درگیری و جنگ و تیکهپاره میشود. حالا امروز خوشحالند این بدبخت، جشن گرفتهاند. اگر این قضایا منتهی بشود به آن قضایا، اول خونگریستن اینهاست. یعنی روز خوش نخواهند داشت.
اسلام را در امان بدار و شر ظالمین را به خودشان برگردان. این آقا میشود آن سلاحهای جنگی و بعدش میشود رایات صفر. پرچمهای زرد که از سمت غرب وارد میشود و نظامیانی اند که پرچمهای زردرنگ دارند. من نمیدانم حالا تطبیق به کی پیدا میکند. اوکراین پرچم زرد دارد. از سمت غرب بیاید. نه، از غرب باید بیاید. اوکراین غرب سوریه میشود. حالا مثلاً پرچم ناتو چه رنگی است؟ پرچم ناتو چه رنگی است؟ بررسی کردهاند آبی است. حالا بهعنوان احتمال. بههرحال میآید آقا و درگیری و موازنۀ قدرت دیگر. حالا در شام بههممیریزد و خدمت شما عرض کنم که میرود به سمت داستان سفیانی هم بارها عرض کردم که سفیانی در روایات متعددی دارد که امر محتوم است. خروجش حتمی است و در آن شکی نیست. ولی حضور بلندمدت آن شکلی ندارد. یعنی ۱۵ ماه حاکمیتش است که میشود یک سال و سه و کمتر، دو سال میشود. منطقۀ شام در روایت دارد که: «سفیانی در شام خروج میکند، فَیَنْقَادُ لَهُ أَهْلُ الشَّامِ». همۀ اهل شام منقاد میشوند، تسلیم میشوند پیش سفیانی. «إِلَّا طَوَائِفَ مِنَ الْمُقِیمِینَ عَلَی الْحَقِّ». همۀ اهل شام آقا تصمیم سفیانی میشوند، مگر چند طایفه. حواست جمع باشد. مگر چند طایفه از اهل حق که اینها اهل شام هستند ولی بیعت نمیکنند با سفیانی. که حالا بعضی احتمال دادهاند که همین حزبالله لبنان باشد. لبنان از دست میرودها. منطقۀ لبنان را سفیانی دست میگیرد. ولی آیا این به معنای نابودی حزبالله یا مثلاً حتی مثلاً ضاحیه و بیروت را هم دست میگیرد؟ در مورد بیروت با چیز مشخصی نداریم. در روایت شام را دست میگیرد، لبنان هم جزو شام است. ولی آیا تکتک شهرها و دهاتهای شام هم و لبنان هم دست او میآید؟ ما نمیتوانیم قطعی بگوییم. نه نه.
آن پرچم زرد از مغرب میآید و خدمت شما عرض کنم که در همین محور خودشان است. در همان محور قرقسیا و اینهاست. اگه حزبالله باشد که در آن محور میجنگد، کشته میشود و کلی شیعه آنجا تلف میشود. خدمت شما عرض کنم که فرمود: «یا یَعْصِمُهُمُ اللَّهُ مِنَ الْخُرُوجِ مَعَهُ». خدا اینها را حفظ میکند از اینکه با سفیان خروج کند. معلوم میشود داستان سفیانی فتنهای است که حتی انقدر شیعهها را فریب میدهد که خدا اینها را حفظ میکند از اینکه با سفیانی خروج کنند. ظرفیت این را دارد که طیفهای حزباللهی شام را هم فریب بدهد، با خودش همراه کند. کما اینکه در عراق این کار را میکند. داعشیها آمدند، برخی تصریح و اصرار بر این دارند که اصلاً فضای سفیانی شبیه داعش نیست. اصلاً اول کار آنجور جنایت نمیکند. اصلاً قیافههایشان شبیه آنها نیست. این نکته اصلی در مورد سفیانی است که در این تحلیل هی یادم خوب.
بعد داستان فتح دمشق که از ناحیۀ دمشق صدای فتح میآید. داستان خسف دمشق که آن منطقۀ حرستا دچار خسف میشود. هنوز هم هست. حرستا اطراف آن جابیه را هم پیدا کنید، اگر پیدا کنید میگویند که حرستا اطراف هنوز هم هستش که اینجا رانشی در واقع صورت میگیرد. که حالا یا زلزله است یا بههرحال حملۀ اتمی یا هرچی یا حملۀ موشکی که اینجا دارد. که «رَجَفَتْ الْأَرْضُ فَنَقَعِرَ غَرْبِیَ مَسْجِدِهَا». یکهو سمت غربی مسجد دمشق فرومیریزد و یک روستایی بهنام حرستا هم در زمین فرو میرود. «ثُمَّ یَخْرُجُ عِنْدَ ذَلِکَ السُّفْیَانِیُّ». دقت داشته باشید، هی سفیانی سفیانی که آقا کی میآید؟ سفیانی خروجش بعد از متلاشیشدن نصفۀ غربی مسجد دمشق و فرو رفتن روستای حرستا. تا این دو تا رخ ندهد، خروج سفیانی را نداریم. بعد از اینهاست خروج سفیانی. طرف غربی شهر دمشق به سمت روم. رومانی است. به سمت روم است دیگر. درهایش به سمت روم است. دمشق. بله.
روایت دیگری هم دارد که در غیبت نعمانی و غیبت شیخ طوسی که میفرماید که: «خَسَفَ بِقَرْیَةٍ مِنْ قُراها وَ یَسْقُطُ طَائِفَةٌ مِنْ مَسْجِدِهَا وَ یَخْسَفُ بِغَرْبِیِّ مَسْجِدِهَا حَتَّی یَخِرُّ حَائِطُهَا». دیوار سمت غرب مسجد هم میریزد. «خَسْفَ قَرْیَةٍ مِنْ دِمَشْقَ یُقَالُ لَهَا حَرَسْتَا». یک شهری میرود تو، بلعیده میشود. حالا فرو میرود بهنام حرستا. «فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ خَرَجَ ابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ». آنجا خروج سفیانی داشت. اینجا فرمود که اینجاست که فرزند هند جگرخوار خروج میکند. پس قضیۀ خروج سفیانی این است. دمشق همچین اوضاعی پیدا میکند که جابیه هم شما گفتید که سمت غربیش میشود. این هم سمت غربی مسجد دمشق میشود. یعنی خلاصه یک اتفاقی در دمشق میافتد. یکهو حالا بلعیده میشود، فرو میرود یا هرچی. یا زلزله و طبیعی است یا با عنصر بیرون، معلوم نیست. خوب که حالا برخی از همین استفاده کردهاند که خسف یک است. چند تا خسف نیست. خسف حرسته و جابیه و اینها یکی. ممکن است چند تا باشد.
و خدمت شما عرض کنم که اینجا میشود آقا داستان خروج ترکها. بعد از این ترکها خروج میکنند. این احتمالی که امروز در مورد این ترکها داده شده، برخی گفتند این کردهای سوریه احتمال دارد. اینها این ماهیت ترک از سمت آن ها. چون یکی اخوان و ترک داشت. یکی «مِنْ نَاحِیَةِ تُرْکٍ» داشت. یکی خود ترکها میآیند. یکی از سمت ترکها یک گروه شورش میکنند. این از سمت ترکها را برخی گفتند احتمال دارد کردهای صاحب که ندارد مثل سوریه. انقدر تیکهپاره و درهموبرهم صاحاب ندارد. انقدر ادعا رویش نیست که هرکس از هرجا رسیده یک تکهاش را یک قاچ زده. آن روزی که دیگر مملکت صاحاب ندارد مثل امروز که الان بشار سقوط کرده، دیگر هرکی میخواهد بیاید از این کیک یک تکه را بکند. دیگر دعوا میشود. دیگر کتککاری از ناحیۀ ترک هم یک گروهی خروج میکنند از سمت ترکها که مثلاً ناحیه هممرز با ترکها باشند.
بعد این داستان هرجومرج روم میشود که عرض کردم روم بههممیریزد و این هرجومرج را گفتند قتل شدید، کشتار وسیع. کیا؟ کردهای سوریه. پرچم ۱۶. جالب در روایت دارد که حضرت فرمودند که اهل سنت نقل کردهاند: «مِنَّا الْمَهْدِیُّ هَادِی هَذِهِ الْأُمَّةِ إِذَا سَالَتْ دُنْیَا هَرْجًا وَ مَرْجًا». وقتی همۀ دنیا هرجومرج شد، مهدی ظهور میکند. «فَإِذَا أذنَ لَهُ بِالخُرُوجِ». اینجا خدا به او اذن خروج میدهد. و در روایت دیگری دارد که شیخ طوسی در غیبت نقل میکند. این تعبیر مهم است، این را دقت کنید، این مهم است. این عبارت مهم است. یکی از آن روایتهای کلیدی بحث ما این روایت است که باید سر جای خودش مفصل بهش پرداخت. فرمود: «فَإِذَا خَالَفَتْ تُرْکُ الرُّومَ وَ کَثُرَتِ الْحُرُوبُ فِی الْأَرْضِ ظَهَرَ». ظهور وقتی است که ترکها با روم درگیر بشوند و جنگ در زمین زیاد بشود. همۀ جای عالم میبینی احساس میکنی که هر گوشه یک تکه آتش است، همهجا درگیر است. این یکی که حالا آن بحث حرب که دو نوع مرگ همۀ دنیا را میگیرد قبل از ظهور. مرگ سرخ و مرگ سفید. که مرگ سرخ گفتند کشتار و مرگ سفید احتمالاً ترورهای بیولوژیکی و بیماریهای فراگیر باشد که در بعضی روایات دارد: دو سوم کرۀ زمین با این دو مرگ از بین میرود و یک سوم میماند. راوی وقتی تعجب کرد، حضرت آن یک سومی باشد که باقی میماند. «حَتَّیٰ یَذْهَبَ ثُلُثَیْنِ». دو سوم از بین میرود. بررسی کردم سندش هم خوب بود. روایتش که برخی البته این را حمل کردهاند. بخش ارتدادی که از غیبت نومانی خواندیم بود. من از آنجا نخواندم. برخی البته یادم نیست شیخ طوسی آورده بود در آن بخش یا نومانی آورده بود. این را باید در دو سوم. میدانی چرا اینجا آورده بود؟ خواسته دو سوم دو سوم که با ارتداد میروند. مرگ دو سوم است. برخی گفتند نه ارتداد دو سوم است. ولی با این روایتی که از امام خواندیم در مورد ارتداد مؤمنین، بعید است که دو سوم ارتداد پیدا کند. یک سوم کرۀ زمین این حق صریحی که در این روایت بود. یک سوم جزء مؤمن باشد. پس نمیتواند معنایش ارتداد باشد. همان مرگ ظاهری باشد. اینها دیگر بحثهای فنی روایاتی است که بههرحال یکم مدل درس خارجطور برخورد.
روم بههممیریزد و ترکها با رومیها درگیر میشوند. اینجا بر اساس اینکه اگر احتمال بدهیم که این شرایط امروز ما و اینها باشد، ترکها خیلی به ترکیه نمیخورد. یکم بعید به ذهن میرسد که ترکیه بخواهد با اروپا درگیر بشود. حالا اروپا فقط روم فقط اروپا نیست. یعنی شامل آمریکا و کانادا و اینها به یک معنا میشود. چون همین نژادند دیگر. با غرب، با غربیها درگیر میشود. بعید است که ترکیه با غربیها درگیر بشود. از این مخالفت ترکها با رومیها بیشتر به ذهن میآید که همان شرقیها. یعنی روسیه و آن نژاد درگیر بشوند. یعنی اگر بخواهم در این فضا ذهن هرچند که باز ما به سمت تطبیق نمیرویم. نمیدانی؟ بههرحال روایت گفته ترکها با رومیها درگیر میشوند. حالا هرکی هست، یک همچین فضایی توی سوریه پیدا میکند. آن روایت هم که عرض کردم خدمتتان، فرمود: «قُدَّامَ الْقَائِمِ مَوْتَتَانِ». در پیش روی قائم دو مرگ است. «مَوْتٌ أحْمَرُ وَ مَوْتُ أبْیَضُ». یک مرگ سرخ است، یک مرگ سفید است. «الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ السَّیْفُ». مرگ سرخ با شمشیر است. «الْمَوْتُ الْأَبْیَضُ الطَّاعُونُ». مرگ سفید طاعون است. یعنی همین بیماریها. بههرحال حالا اگر سلاحهای شیمیایی و میکروبی و اینها باشد یا بیماری باشد که بیفتد یا ترور بیولوژیک باشد یا هرچی. بههرحال تعبیر طاعون، تعبیر عامی است. به بیماریهای مسری کشنده حمل میشود کلمۀ طاعون.
بعد این قضیۀ نظامیهای ترک وارد میشوند که حالا اخوان و ترک یا ترکیه باشد یا ترکهای شرق باشد. چون ترکهای شرق به چین هم حتی میتواند همین نژاد اینها وارد میشوند. اینها میآیند در جزیره «حَتَّی یَنْزِلَ الْجَزِیرَةَ». جزیره را گفتند بین دجله و فرات است. بعید است که منظور ترکیه باشد، چون دیگر معنا ندارد که نازل بشود بر آن منطقه. این تعبیر نازل شدن میخورد از یک جایی دوری باید بیاید. خود ترکیه است دیگر. حالا نمیدانم. بههرحال احتمال است دیگر. نباید برویم به سمت تطبیق. بههرحال اینها میآیند و ارز جزیره را در بعضی از بعضی روایات فهمیده میشود که همین منطقه بین دجلۀ عراق و فرات سوریه است. اینجا را میگویند جزیره. ترکها توی این درگیریهای سوریه وارد این منطقه میشوند. اینجا حالا یا پایگاه نظامی میزنند یا پایگاه نظامی دارند یا لشکرکشی میکنند یا لشکرکشی هوایی یا لشکرکشی زمینی. بههرحال اینها میآیند اینجا.
بعدش چی میشود؟ این مناطق شرق سوریه که حسکه و رقه و دیرالزور و اینها میشود، میشود همان تکهای که کنار فرات است که قضیۀ قرقسیا آنجا. بعدش میشود «مَارِقُةُ الرُّومِ». اینجا لشکر رومی وارد میشود. احتمالاً این لشکر ترک که وارد میشود، آنها احساس خطر میکنند. اینها هم لشکر میفرستند که موازنه بههم نریزد. ترکها حتماً باید یک وزنی داشته باشند که هم بتوانند با رومیها درگیر بشوند، هم رومیها را حساس کنند. رومیها لشکر بکشند. رومی که خودش الان بههمریخته و درگیر ترجمه آنجا وسط آن دعواها میبینی اینجا را هم نمیتواند ول کند. یک لشکر هم میآید اینجا. ولی ترکها آمدند در جزیره. رومیها میروند کجا؟ در رمله. رمله کجای شام میشود؟ فلسطین میشود. «یَنْزِلُ الرُّومُ فِلَسْطِینَ». روم وارد فلسطین میشود. تعبیر فلسطین را دارد در بعضی که رمله همان فلسطین است یا به تعبیر امروزی اسرائیل و فلسطین اشغالی. اینها میروند همان رمله. رومیها میآیند آنجا. پس اینها سمت دیرالزور، آنها سمت فلسطین.
و البته یک وقتی یک بحثی عرض کردم که ایرانیها با این رومیها درگیر میشوند. با رومیهایی که به حمایت حالا بهقول ماها حمایت اسرائیل آمدند. یعنی فتح بیتالمقدس که میخواهد رخ بدهد، ما با هر چیزی که ایرانیها که حالا سپاه خراسانی و اینها با هر چیزی که آنجا دارد راهمیافتد، درگیر میشوند. یکیش این رومیهاست، به آنها غلبه میکنند. یکی سفیانی است، به آنها غلبه میکند. خود حکومت صهیونیستهاست به آنها غلبه میکند. میرسند اینها آخرش به بیتالمقدس و بعد میافتند به جان یهودیهای آن منطقه که میروند از تو لانهها اینها را پیدا میکنند. پدرشان را درمیآورند. بپردازیم بحث تحلیل میکنیم که اصلاً داستان خراسانی و سپاه ایرانیان، شعیب بن صالحی که در بعضی روایات داریم، درست است، نیست، کی است. اصلاً بحث روایتش را میشود اعتنا کرد. در وقت دیگری به این بحث میپردازیم. بله، رم را عرض کردم، رمله همین بیرون تلآویو است که فرودگاه بن گوریون آنجاست. خدمت شما عرض کنم که این هم میشود ورود رومیها به منطقه و بههرحال اینجا هم درگیریها و مجموع این قضایا رخ میدهد و میشود بعدش خروج سفیانی از منطقۀ وادی یابس که درعا میشود مرز اردن و سوریه. از آنجا حرکت میکند و مستظهر به غربیان هم هست. یعنی «مِنْ بِلادِ الرُّومِ»، خودش غربی است. نه آقا، یعنی پشتش به آنها گرم است. عرب نژاد عربی دارد و «ابنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ». یعنی اینکه ترامپ و اینها که نمیخورد. حکومت تشکیل میدهد. مثلاً رئیسجمهور آمریکاست. مثلاً ول میکند، میآید میشود رئیسجمهور سوریه. بعد مثلاً حکومت مثلاً شیعیان گولش را میخورند. باهاش همکاری میکنند در عراق. مثلاً با ترامپ مثلاً کسی گول ترامپ را میخورد که بخواهد باهاش همکاری کند. رهبران شیعی مثلاً باهاش. این نیستش که ترامپ مثلاً باشد، آمریکا باشد. در این درگیریهایی که بین ابقع و اصحب و اینهاست. که اگر بخواهد سلاح اتمی استفاده کند، خیلی مسائل باید کنار همدیگر چید. این داستان همیشه اینجوری نیستش که آنها حضوری دارند. یعنی بیشتر میخورد به اینکه رومیها وارد درگیریهای بین این گروهک توی سوریه نمیشوند. بیشتر آن پشتوانه میخورد بهش که اینها میآیند اسرائیل را حفظ کنند. در عین حال موازنۀ قدرتی که ترکها وارد این منطقه شدهاند، بههم یعنی حفظش کند. نیامدهاند با این گروهکهای مختلف این وسط بجنگند که حالا با اصحب و فلان و اینها. اصلاً کلاس کار نمیخواهد. روایت هم اصلاً در این فضا نیست. فلسطین است. آنجا پیاده میشود. البته درگیری هم دارد در همان منطقه؛ ولی نمیآید درگیر بشود که سوریه را به این شکل بگیرد. سفیانی ولی با اینها هماهنگ است. «مِنْ بِلادِ الرُّومِ». صلیب هم به گردن دارد. که بارها عرض کردم یا واقعاً صلیب است یا منظور کراوات است. بابا، «نَامَعْیَا قَةٌ». آن میآید از درعا وارد میشود و این درگیریهایی که عرض کردم و پیروزی و گرفتن منطقه. و عرض کردم که اولش هم آقا با این تکفیریها بهحسب ظاهر مشکل دارد و مخالفین شیعه که همین اخوان الترک باشند را بهطرز فجیعی میکشد. با هم درگیر میشوند و میآید غرب عراق در تکریت. آنجا جریان «عَوْفٌ السَّلَمِیُّ». «عَوْفٌ مِنَ السَّلَمِیِّ إِلَیٰ أَرْضِ الْجَزِیرَةِ وَ یَکُونُ مَأْوَاهُ تَکْرِیتَ». پایگاه عوف سلمی در تکریت که این هم ضد شیعه است و سفیانی این را منهدم میکند. با عوف سلمی درگیر میشود که طلایهای میشود که انگار در عراق هم فلان و اینها. شاید مثلاً حزب بعث و اینها باشند. شاید تعلق به صدام و اینها بعید نیست. حالا مثلاً ولی سفیانی با آنها درگیر میشود. اینها را هم قلعوقمع میکند. و خدمت شما عرض کنم که واسه همین شیعه یک نگاه مثبتی پیدا میکند. شیعۀ عراق به سفیانی نگاه. چون آنجا که همه درگیر بودند، شیعه نکشتند. برعکس داعش که مثلاً آن کار را میکرده. اینجا هم که آمده زده تکریت و مثلاًی را زده. یک چیز خوبی میشود که میگویند که آقا این اصلاً دارد منطقه را صلح و امنیت و اینها میآورد. به نفع ما میشود. این باعث میشود که حالا این روایتی که گفتم که هی از اول چند بار اشاره بخوانم برایتان. روایت را در غیبت نعمانی فرمود: «أَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أَعْدَاءَکُمْ یَخْتَلِفُونَ فِی مَعَاصِی اللَّهِ». دوست نداری مثلاً ببینید دشمنانتان را در معصیت خدا. همدیگر را میکشند و «یَقْتُلُ بَعْضُهُمْ بَعْضًا عَلَی الدُّنْیَا دُونَکُمْ». سر دنیا همدیگر را میکشند، همدیگر را میکشند هیچکس از شما را نمیکشند. و «وَ أَنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ آمِنُونَ فِی غُضُونِ عَهْدِهِمْ». شما در خانههایتان در امانید. یک گوشه. این قتل و جنایتهایی که توی منطقۀ شام میشود، در سوریه و اینها خیلی به شما آسیبی. و «وَ کَفَی بِالسُّفْیَانِیِّ نَقْمَةً لَکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ». سفیانی برای اینکه انتقام شما را از دشمنانتان بگیرد بس است برایتان. یعنی سفیانی اولهایش یک چهرۀ انتقامگیرنده و کاملاً طرفدار شیعی دارد. دشمنان ما را «حَتَّی یَقْتُلَ خَلْقًا کَثِیرًا دُونَکُمْ». یک جماعتی، خلق کثیری را میکشد که همه غیر از شماها، درشان شیعه نیست. این باعث میشود که یک چهرۀ خوبی پیدا میکند سفیانی. در عراق یک فتنۀ جدی است که گولش را میخورند. و بعد میآید پدری درمیآورد. سفیانی در عراق چهها که نمیکند. خود سفیانی را مفصل. بحث ما سوریه است، بحث فتنۀ شام است. خلاصه یک شخصیتی در عراق که ازش تعبیر کردهاند به «صَاحِبُ الْبُرْقُعِ». برقع دارد. حالا این برقع یعنی روپوش دارد یا چیست؟ چه نمادی است؟ چه کدی است؟ فرمود: «کَأَنِّی بِالسُّفْیَانِیِّ بِالْکُوفَةِ». انگار دارم سفیانی را در کوفه میبینم. «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی صَاحِبِ الْبُرْقُعِ». انگار صاحب برقع را هم دارم میبینم. میپرسند: «آقا صاحب برقع کیست؟» فرمود: «رَجُلٌ مِنْکُمْ». یکی از شما شیعیان است. «یَقُولُ بِقَوْلِکُمْ». همین اعتقادات، همین حرفهای شماها را میزند. «یَلْبَسُ الْبُرْقُعَ». برقع میپوشد. «فَلا یَعْرِفُکُمْ وَ لا تَعْرِفُونَهُ». این برقع میخورد به اینکه میپوشاند خودش را، یعنی ماسک دارد. یک ماسکی دارد. شماها را میشناسد ولی شما نمیشناسیدش. میخورد به اینکه یعنی واقعاً نمیدانی واقعاً کیست و چیست. بهظاهر یک رهبر شیعی است. حالا اگه این تعبیر ماسک مثلاً به معنای باشد که باطنش را پوشانده و لو ندهد. حالا ممکن است ظاهرش هم واقعاً چیزی باشد. حالا ممکن است که تصویرش در رسانهها نیست. مثلاً صوتش هست، پیامهایش هست. ولی تصویرش را اصلاً نشان نمیدهند. شاید برقع به این معنا باشد. این صاحب برقع با سفیانی بیعت میکند. یعنی رکب میخورد. و این یک رکب جدی و آسیب جدی به شیعه میزند و این پای سفیان را به کوفه وا میکند و باعث میشود که کوفه این طور در مشت سفیانی بیاید و آن اتفاقات در کوفه رقم بخورد. و بههرحال بهعنوان یک قهرمان معرفی میشود.
فقط در مورد کوفه سفیانی یک نکته عرض بکنم. بحثم تمام. آخرین نکته دیگر، سر دوازده بحث انشاءالله تمام میشود. در روایت دارد دیگر، خیلی خوشخوشحالتان هم نشود. الان احساس میکنم دیگر خیلی خوشحالیم که سفیانی دارد ظهور میکند. این روایت را بشنوید که برگ به تنتان نماند که خیلی خوشحال نباشید. «بِالسُّفْیَانِیِّ بِالْکُوفَةِ». انگار دارم سفیانی را در کوفه میبینم. «فَنَادَی مُنَادٍ مَثَلًا». منادی سفیانی صدا میزند. مثلاً سخنگویش، مثلاً تریبونش: «مَنْ جَاءَ بِرَأْسِ رَجُلٍ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ فَلَهُ أَلْفُ دِرْهَمٍ». اگر کسی سر یک دانه شیعۀ علی را بیاورد، هزار درهم بهش میدهم. «فَیَصْبَحُ الْجَارُ عَلَی جَارِهِ». در نجف همسایه سر همسایه را میبرد. میبرد در کوفه، در نجف. چون نجف «ظَهْرُ الْکُوفَةِ» است دیگر. الان شهر از هم جداست. در روایات آره، در روایات کوفه و نجف یکی است. در نجف، در کوفه الان در واقع کوفه حاشیۀ نجف است. نجف «أَصْلَجُ». و «وَ یَقُولُ هَذَا مِنْهُمْ». پا میشود. همسایه میرود همسایه را لو میدهد، سرش را هم میزند و «وَ یَأْخُذُ أَلْفَ دِرْهَمٍ». هزار درهم میگیرد. این جور شیعهکشی در کوفه راهمیافتد وقتی که سفیانی میرسد به... دیگر حالا فعلاً کربلاهایتان را بروید که اگر نزدیک باشیم به داستان سفیانی و رسیدن سفیانی به کوفه، دیگر نجف و کربلا و اینها احتمالاً خبری... تحمل کردید. ببخشید. چهار ساعت گفتگو کردیم. انشاءالله که مورد رضایت حجت بن الحسن بوده باشد این چهار ساعت گفتگو. و صلیاللهعلیسیدنامحمد و آلهالطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...