این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* سید بن طاووس و ابن حماد: مسیری که فتلاوی ادامه داد [27:34]
* اگر تنها مبارزه با ظالم کافی بود، چرا اهلبیت از نشانههای ظهور گفتند؟ [36:14]
* فرجی که زمینهاش آماده بود؛ تأملی در روایت سال ۱۴۰ هجری [42:48]
* خائفاً یترقّب؛ ۱۲ قرن زندگی مخفیانه در سایه تهدید [48:52]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِي القَاسِمِ المُصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ وَ لَعنَةُ اللهِ عَلَی القَومِ الظَّالمینَ مِنَ اَلآنَ اِلَی قِیَامِ یَومِ الدّینِ. رَبِّ اشرَح لِي صَدري وَ یَسِّر لِي أَمري وَ احلُل عُقدَةً مِّن لِّساني یَفقَهُوا قَولي.
در ابتدا تسلیت عرض میکنم وفات حضرت امالبنین، همسر وفادار و فداکار امیرالمؤمنین علیهالسلام و مادر بزرگوار قمر بنیهاشم و برادران بزرگوارشان را. روز مادران شهدا را گرامی میداریم و یاد میکنیم از همه مادران بزرگوار شهدا که به گردن همه ما حق دارند. انشاءالله که خدای متعال به برکت خون شهدای عزیزشان، این انقلاب را به اوج قلهها برساند و به ما هم توفیق دهد که تا انتهای این مسیر با قدرت و استقامت حرکت کنیم.
بحثی که در جلسات قبل خدمت عزیزان داشتیم، موضوعش "به وقت شام" بود؛ یعنی مباحث مرتبط با شهر شام. ما در فصل اول "به وقت شام" یک سیر تاریخی داشتیم؛ ابتدای خلقت، آن چیزی که گذشت در شهر شام، وقایعی که رخ داد تا شکلگیری رژیم منحوس و خبیث و کثیف رژیم صهیونیستی. وقایع پیش از ظهور در مورد آن چیزی که بر سر یهودیان و صهیونیستها میآید، آیات ابتدایی سوره مبارکه اسرا و روایاتی که مربوط به آن بود را مرور کردیم و به این رسیدیم که یهودیان منکوب میشوند و انتقام ازشان گرفته میشود و مسلمین پا به مسجدالاقصی خواهند گذاشت و حکومت یهودیان را، (بنیاسرائیل را بعد از اینکه علو کردند و فساد کردند، فساد کبیر کردند، علو کبیر کردند) متلاشی میکنند؛ که خب البته خود همین هم بحثهایی را دارد بین آقایان و مطالبی بود که ما با استناد به برخی از کتب و مقالات این بحث را مطرح کردیم.
در فصل دوم بحثی داشتیم در مورد ظهور ماشیح یا به تعبیر خودشان موشیح؛ منجی نهاییشان که در بیتالمقدس، اورشلیم، ظهور میکند با مقدمات و مقارناتی در آن منطقه که یکیاش واقعه آرماگدون طبق متون است که تحلیلی داشتیم چند جلسهای. این دو فصل در مشهد بود.
فصل سوم در مورد نقش ایرانیان بود در مواجهه با این قضیه شام و فتنه شام. البته ما از ابتدای فصل اول اشارهای کردیم به یک بحثی که مرتبط با قضایای شام است، آن هم داستان سفیانی و بنیامیه است که خوب در مورد سفیانی اجمالاً نکاتی را در این جلسات عرض کردیم. خصوصاً جلسه اخیری که خدمت عزیزان بودیم، یک اجمالی از داستان سفیانی را در سوریه بهش پرداختیم؛ ولی یک بحث مبسوط و مفصلی دارد. یعنی ما فعلاً دیگر بیشتر از این بهصورت خاص با قضیه سفیانی کار نداریم، غیر از یک روایت طولانی که انشاءالله امشب میخوانم در مورد سفیانی که کمی توضیح میدهند حضرت، آن هم به دلیل خاصی روایتش را میخوانم که کمی حضرت توضیح میدهند حرکت سفیانی را بعد از سوریه که چه میشود.
اما انشاءالله جداگانه باید به این بحث بپردازیم. خصوصاً آن ابتدا و منشأ شکلگیری بنیامیه را که از ابتدا بنیامیه یک رگهای و یک ریشه اسرائیلی دارد. اساساً این قضیه امیه و بنیامیه از کجا نشئت میگیرد؟ که بود؟ خود امیه که بود؟ و این نژاد داستانش چیست؟ سابقه تاریخیشان چیست؟ اینها از کجا وارد عالم اسلام شدند و یک عقبهای دارد این داستان سفیانی که باید بهش پرداخته شود.
ما البته خیلی سال پیش، فکر میکنم شاید دوازده سال پیش، بحثی به مشهد داشتیم با عنوان "جنگ دو خانواده" که البته سه چهار جلسه، فکر میکنم ضبط نشد و صوتش در دسترس نیست. سیزده جلسه بود. آنی که در ذهن من است، از ابتدا شروع کردیم این روایت را که فرمود: «ما دو تا خانواده بودیم. ما و آل ابوسفیان، دو خانواده بودیم که در راه خدا با هم جنگیدیم. ما گفتیم: خدا راست میگوید، آنها گفتند: خدا دروغ میگوید.» ابوسفیان با پیامبر جنگید، معاویه با علی علیهالسلام جنگید، یزید با حسین علیهالسلام جنگید و سفیانی با قیامکننده از ما، قائم، اهل بیت. یک در واقع درگیری تمدنی خانوادگی است. تعبیر "خانواده" اینجا البته برای تقلیل این نزاع نیست که سطح نزاع را پایین بکشند به حد دعوای دو تا خانواده؛ برای توسعه اثر و جایگاه این دو تا خانواده است که آنقدر این دو تا خانواده مهمند. اتفاقاً برای اهمیت بخشیدن به مسئله است، نه برای سبک کردن مسئله که تمام این جنگهای تاریخی، جنگ بین دو تا خانواده - دو تا خانواده عرب با هم دعوا داشتند - مثلاً محله شما، بچههای این کوچه با کوچه پایینی مثلاً دعوا داشته باشند. [خیر،] دعوا یک دعوای وسیع و فراگیر است که کل دنیا باید بهش توجه کند. نه، اتفاقاً برعکس، میخواهند بفهمند که این دو تا خانواده را باید جدی گرفت. این دو تا خانواده، خانوادههای دنبالهدار، دامنهدار و جریانسازند. یک نزاع جانداری بین این دو تاست. ریشهدار، سر ناسازگاری دارند. کانّهو از باطن عالم، از تکوین عالم، این دو تا با همدیگر درگیر بودند و هستند و درگیری هم ادامه خواهد داشت.
میطلبد یک دور (البته ما در آن جلسات اجمالاً بررسی داشتیم، گفتگویی کردیم) مختصری در مورد درگیری ابوسفیان با پیامبر صحبت کردیم. مختصری در مورد درگیری معاویه با امام حسن. یک جلسه امام حسن، دو جلسه شد. بعد رسیدیم به درگیری یزید با امام حسین که چند جلسه شد تا شامش را عرض کردیم که فکر میکنم جلسه شامش ضبط نشد که مهمترین جلسهاش بود که اساساً گُل این حرکت وقتی بود که امام سجاد علیهالسلام در مسجد اموی خطبه خواند و آنجا ورق برگشت و قضایایی که در شام رخ داد و بعد داستان انتقام و قضایای مربوط به ظهور را البته بر اساس کتاب "عصر ظهور" مرحوم کورانی مطالبی را در آن جلسه عرض کردیم.
به هر حال، اشکالاتی به کتاب وارد است. مرحوم آقای کورانی انسان بسیار زحمتکشیده و پرتلاش و پرتحقیقی بود در مورد مهدویت و محل اعتنا و رجوع افرادی که در حوزه مهدویت کار میکنند؛ ولی به هر حال، اشکالاتی هم به کار ایشان وارد است، مثل هر پژوهشگری. خود ایشان هم اذعان داشتند به بعضی از این اشکالات که بعضیها همین را مستمسک کردند برای اینکه ایشان را از دور خارج کنند کلاً و بگویند که اصلاً مطالب ایشان ارزش علمی ندارد که این هم بیانصافی است.
آن موقع به حسب شرایط، فقط بحث کتاب "عصر ظهور" مطرح شد و مقداری در مورد سفیانی و وقایع مرتبط با ظهور در آن جلسات که شاید دو جلسه یا یک جلسه بود به این بحث پرداختیم. فکر میکنم یک جلسه.
خب، این یک بحثی است که میطلبد ما یک فصل دیگری از بحث "به وقت شام" را به این مقوله اختصاص دهیم. در مورد داستان بنیامیه اساساً صحبت بکنیم و ببینیم که اینها داستانشان چه بود و چه خواهد شد که جای تحلیل جدی دارد. خصوصاً در شام. اصلاً چرا اینها رفتند شام و چه شد در شام و نسبتهایی که اینها داشتند با کفار اهل کتاب. خصوصاً خود یزید که منکر همهچیز بود و تربیتشده یهود و نصارا بود. سرجون یا سرحون مسیحی یا یهودی معلم او بود، پشت پرده خط میداد و تصمیم قتل امام حسین علیهالسلام در واقع چیزی بود که اینها پشت پرده پخت و پز کردند.
لذا در آن روایت امام صادق علیهالسلام، قتل امام حسین علیهالسلام را به یهود نسبت دادند، به یهودیها را قاتل امام حسین دانستند. هم طعن امام مجتبی، یعنی جراحتی که به امام مجتبی وارد شد را یهود دانستند، هم قتل امام حسین علیهالسلام و هم قتل امیرالمؤمنین.
خب، قتل امیرالمؤمنین مشخص است: «ابن الیهودیه قتلنی.» «ابن الیهودیه» - میدانید - یهودیت تنها مکتب و مرامی است که اولاً اعتقادی نیست و نژادی است. گفتم این را بارها. یعنی شما برای اینکه (البته الان کمی ساز و کارش فرق کرده، فضای بیرون از نژادشان هم راه میروند، حالا سازوکاری دارد) یهودیت به واسطه نژاد منتقل میشود. یعنی شما باید نژاد یهودی داشته باشید تا یهودی بشوید. نژادش هم از طریق پدر منتقل نمیشود، از طریق مادر منتقل میشود. مادر یهودی باید داشته باشید تا یهودی بشوید. پدر یهودی داشته باشید کفایت نمیکند. و عجیب این است که ابنملجم مادر یهودی داشت که به او شیر داده بود. نمیدانستند افراد این را. وقتی ضربه به فرق مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام وارد شد، گفتند: «که آقا کی شما را زد؟» فرمود: «ابن الیهودیه من را زد.» کنار [هم] نفهمیدم، آنجا نفهمیدم منظور کیست. راه افتادند حالا با قضایایی ابنملجم را پیدایش کردند، آنجا تطبیق دادند این کلام امیرالمؤمنین را که پس این ابنالیهودیه است. مادرش یهودی است و در واقع قتل امیرالمؤمنین علیهالسلام کار یهودیها بود. دیگر کسی که مادر یهودی داشت، نژاد یهودی دارد، این کار را انجام داد و این خون گردن یهودیها و صهیونیستها است.
یک پدَرکُشتِگی با یهودیها داریم. پدَرکُشتِگی از ما بماند که داستان شهادت پیغمبر یا رحلت پیغمبر هم برخی مستند دانستند به آن سمی که در خیبر آن زن یهودی به پیغمبر داد. بر اساس کلام امیرالمؤمنین در روایت احتجاج. روایات طولانی است، روایت تفضیل النبی که روایت مفصلی است. دوازده سال پیش، شاید همان حول و حوش ده، دوازده سال پیش، سی جلسهای چند خطی از این روایت را بحث کردیم که منتشر نشد و نخواهد هم شد چون ناقص مانده.
دانه به دانه بحث میکنند. هر پیامبری را یهودی میآید از امیرالمؤمنین سؤال. اول از اصحاب میپرسد، بلد نبودند. میرود سراغ امیرالمؤمنین. طبرسی در "احتجاج" روایتش را نقل میکند که سؤال میکند که برای چه شما پیغمبرتان را به همه انبیا تفضیل میدهید؟ او هم آدم باسودای بود. فضیلت تکتک انبیا را ذکر میکند، میگوید: «آدم کسی بود که ملائکه بهش سجده کردند، خب پیغمبر شما مگر ملائکه به وی سجده کردند؟» امیرالمؤمنین فرمود: «پیغمبر ما کسی است که خدا و ملائکه بهش صلوات میفرستند.» که این بالاتر از سجده است، این فضیلت پیغمبر بر حضرت آدم. و همینطور دانه به دانه با تکتک انبیا مقایسه میکند پیغمبر.
آنجا امیرالمؤمنین میفرمایند که داستان شهادت پیغمبر به واسطه سمی بود که آن زن یهودی خیبری به پیغمبر داد که چند سالی در پیکر مطهر پیغمبر مسکوت شد و آخر عمرشان به اذن الهی هیجان پیدا کرد، تکان خورد این سم و حضرت را به شهادت رساند. البته میتواند عوامل دیگر هم دخیل باشد در شهادت پیغمبر.
در مورد اصل رحلت پیغمبر هم بحث است که حالا به شهادت بوده یا مرگ طبیعی بوده؛ ولی چون یک قاعده کلی داریم که «ما منا الا مسموم او مقتول.» هر کدام از اهل بیت یا به سم از دنیا رفتند یا به قتل از دنیا رفتند. بر اساس این قاعده، پیامبر هم یا به سم از دنیا رفتند یا به قتل از دنیا رفتند. به ظاهر قتلی نبوده، پس باید سم باشد. ادلهای هم داریم مبنی بر سم پیغمبر. یکیاش هم این است، این سم قدیمی به هر حال در پیکر پیامبر بود.
حالا غرضم این بود که اینها شواهد و قرائنی است مبنی بر اینکه پیغمبر اکرم را هم یهودیها کشتند. آنجا یک زن یهودی سم داد به پیغمبر. پس ما در واقع دو تا پدَرکُشتِگی با یهودی داریم. هم پیغمبر اکرم را اینها به شهادت رساندند، هم امیرالمؤمنین. داستان کربلا هم به نحوی، بقیه وقایع هم که به هر حال رد پای اینها همیشه نمایان است.
قرآن هم که تصریح میکند به اینکه شدیدترین عداوت را با شما یهودیها دارند. دشمن درجه یک شماها یهودیها و مشرکین. مشرکین را بعدش میآورد. و نصارا را با اینکه اهل کتابند و کتاب را هم در مجموع قرآن به عنوان دشمن معرفی میکند؛ ولی در خود اهل کتاب، یهودیها را بر نصرانیها ترجیح میدهد. باز با نصرانیها شما یک آب پاکتر، یک روزنهای از ارتباط هست: «ذٰلِکَ بِأَنَّ مِنهُم قِسّیسینَ وَ رُهبانًا وَ أَنَّهُم لَا یَستَکبِرونَ.» ولی یهودیان نه. یعنی آن استکبار و استبدادی که دارند، هیچ روزنهای برای ارتباط نمیگذارند. و تا وقتی که یهود هست، در واقع جلودار، پیشران، پیشقراول و نوک پیکان هجوم به اهل ایمان یهود.
و ما در آن بحثهایی که پارسال داشتیم در تهران، مباحث امام جمعه چند جلسه شد، یادم نیست، دو سه جلسه به این بحث پرداختیم که یهودیها در واقع دشمن اصلی ما هستند. شیاطین انس، مانع اصلی صراط مستقیمند. ظهور امام زمان در واقع برای بندگی خداست: «یعبُدونَنی وَ لا یُشرِکونَ بي شَیئًا.» در سوره نور فرمود که هدف از این تمکین و استخلاف، اینکه من زمین را در اختیار صالحین قرار میدهم و خلیفه میشوند، هدف نهاییاش این است که من را بپرستند و چیزی شریک من واقع نشود.
در آیه دیگری در سوره یاسین، این پرستش را ازش تعبیر کرد به صراط مستقیم. در آیه سوره حمد هم که هر روز میخوانیم، ما صراط مستقیم را که از خدا میخواهیم هدایتش را، در برابر این کسانی که به صراط مستقیم هدایت شدند و نعمت ولایت دارند، «مَغضوب عَلَیهِم» را داریم و «ضَالّین». باز به نص صریح قرآن، «مغضوب علیهم» یهودند. «غَضِبَ اللّٰهُ عَلَیهم» که در قرآن داریم، بر اساس روایتی از مغضوب علیهم، یهودیها، نصارا، ضالینند.
پس ما در هر نمازی بر اساس جریان و تطبیق و مصداق، یکی از مصادیق مهم و شاید بشود گفت مهمترین مصداق مغضوب علیهمی که از خدا میخواهیم که ازشان جدا باشیم، یهود است. یهود مغضوب علیهم و ما را از صراط مستقیم دور میکند. شیاطین انسند که مانع از این میشوند که ما به صراط مستقیم برسیم؛ چون شیطان هم گفت: «لَأَقعُدَنَّ لَهُم صِرَاطَکَ المُستَقِیمَ.» من بر سر صراط مستقیم مینشینم. من با صراط مستقیم درگیرم و مشکل دارم. این هم تحلیل قرآنی اینکه ما دشمن اصلیمان یهود است.
خب، آنجا در آن جلسات نکتهای مطرح شد. من یک مروری کردم به آن مباحث تا نکاتی را در این جلسه عرض بکنم. آنجا در یک جلسه، نمیدانم سیزده جلسه، دوازده جلسه، چقدر شد بحثهای امام جمعه که در مورد امام زمان بود، در یک جلسهای که آبان سال گذشته بود، آبان ۱۴۰۲ (تاریخها را قید بزنم چون بعضی عزیزان لازم دارند تاریخ را بدانند)، آبان ۱۴۰۲، روزی که قرار بود سید حسن نصرالله غروب جمعه اولین سخنرانی بعد از طوفانالاقصی را انجام دهد. یک ماه تقریباً از طوفانالاقصی گذشته بود. همه چشمانتظار بودند و آنجا بنده ده دقیقه، یک ربع، یادم نیست دقیقاً چقدر، صبح آن روز نکتهای را عرض کردم.
اول طوفانالاقصی بود. بعد از داستان بیمارستان معمدانی بود. خیلی همه متلاشی شده بود روحیاتشان، احوالاتشان و اینها. عرض کردم که آقا، ما نقشهای که در مورد ظهور داریم، مرکز درگیریهای قبل از ظهور فلسطین است. مرکز درگیریهای قبل از ظهور فلسطین. چون جدال اصلی با یهود بر اساس این عقبه قرآنی که در جلسات مفصل این را عرض کردم و گفتم که البته قضایای دیگری هم در آن منطقه رقم میخورد، بر اساس روایاتمان که حالا اشاره کردم به کتاب آقای فتلاوی، کتاب "سقوط اسرائیل" که ایشان هم مطلب اینشکلی دارد. یک تحلیلی را ارائه داده از مجموعهای از روایات. یک کاری را ایشان انجام داده و بحثی را مطرح کرده. در واقع ایشان زنجیر کرده این مطالب به همدیگر. آن بحثهای قرآنیاش را آورده. بحثهای روایی مربوط به آن آیات را هم آورده. این مجموعه روایات دیگر هم آورده. یک نقشهای را ترسیم کرده از مجموعه این روایات کنار همدیگر که نوک پیکان جریان روبروی اسلام و دشمن، یهود و در واقع اینها پایگاه فتنهاند در این منطقه و ما با اینها درگیریم و وقایع قبل از ظهور بر اساس روایاتی که حالا عرض میکنم انشاءالله، یکی از آن وقایع قبل از ظهور، نابودی حکومت یهودیان در فلسطین است. فصل اول "به وقت شام" از آنطرف.
روایتی داریم مبنی بر سفیانی و شام که اینطور برآورد میشود. برخی هم تصریح کردند به این عبارت که بعداً در جلسه سه به عنوان جغرافیای ظهور خواندم متونش را. هم مرحوم کورانی دارد، هم غیر از آقای کورانی دارند. مرحوم سید کاظم قزوینی این بحث را دارد. دیگرانی هم دارند که اساساً سفیانی کمربند دفاعی یهود و این داستانهایی است که در شام رخ میدهد توسط سفیانی، مقارنات درگیریها با یهود که عرض کردم. تحلیل این است. آقای فتلاوی آنجا تحلیلش این است که جبهه جدیدی از سوریه باز میشود و سفیانی میآید که در واقع این حجم آتش را از روی یهود کم بکند. یک مطلبی بود که آنجا از قول آقای فتلاوی عرض شد و مفصلاً البته بهش پرداختند.
خب، این را دوستان بعد از آن سخنرانی، همانطور که از خیلی از صحبتها، مطالب خلاصه، به قول امروزیها، پادکستی تدارک میبینند. هشت دقیقه تقریباً یک صوتی جدا کردند. خودشان هم عنوان گذاشتند. بنده اصلاً هیچ دخالتی ندارم، نه میدانم اینها چه را میخواهند پادکست بکنند، نمیدانم چه را پادکست کردند، نه سفارش میکنم که چیزی را پادکست بکنند، نه عناوینش را خبر دارم. «کلنگزنی پروژه آخرالزمان در فلسطین.» که این عنوان البته در مطالبی که ما عرض کردیم، نبود. ما اصلاً حرفی از کلنگزنی نداشتیم. حرفی از آخرالزمان هم [نداشتیم]. یعنی «کلنگزنی آخرالزمان» را حالا دوستان خودشان این را در نظر گرفته بودند و اینطور نوشته بودند.
«مرکز درگیری» از آن روز عزیزانی شروع کردند تهاجم به این مطلب، به خود این واژه «کلنگزنی». خیلی تمسخرش کردند. به خود ما هم میگفتند: «کلنگزنیهای فالوورجمعکن.» خدمت شما عرض کنم که خود این عنوان «کلنگزنی» را هی در سرش کوبیدند و که مثلاً این دارد میگوید که اینجا شروع میشود، ظهور شروع میشود. بعد «اول قضایای مرتبط با ظهور هم اینجاست.» ما نگفتیم اولش اینجاست. گفتیم «مرکزش آنجاست.» بین اینها تفاوت است، اگر کسی دوست داشته باشد دقت بکند. اگر دوست نداشته باشد دقت بکند که خب، از هر چیزی میتواند استفاده کند. «مرکز درگیریها اینجاست.»
بعد هم مفصل در چندین جلسه این بحث را بهش پرداختیم. بیشتر از ما آقای فتلاوی را بندهخدا زیر رگبار گرفتند و لَت و پارهاش کردند این بندهخدا را. ایشان آنقدری که من خبر دارم، سیزده جلد کتاب در مورد امام زمان نوشته، بیشتر هم شاید باشد و آثار خوبی است. زحمت کشیده و خدمت شما عرض کنم که بعضی از بزرگان مهدویت هم به استاد ایشان اعتنا دارند و استفاده میکنند، مثل آقای مهدیپور و بعضی عزیزان دیگر. و ایشان سالها در این حوزه قلم زده، فعالیت کرده، مطالعه کرده.
بعضیا گفتند: «آقا، این رطب و یابس را به همدیگر میبافد و سر هم میکند و مطالب درست و غلط، روایت شیعه و سنی.» خب اینجا البته اختلاف مبناست. من نمیخواهم وقت شما را امشب در این جلسه به این مباحث بگذرانم و وقتتان [را بگیرم]. میخواهم که به هر حال در ذهنتان باشد چون حرفهایی مطرح میشود و میاندازند در و سیم، و منتشر میشود. افرادی هم میآیند هی به ما پیام میدهند که: «آقا، این چیست؟ نظرت در مورد این چیست؟ پاسخ تو به این چیست؟» حالا به هر حال وقتمان را تلف میکنند دیگر، چه باید بکنیم. وقت ما را، وقت شما را. پاسخ ارزان! هر چند پاسخ هم میدهیم، فایدهای هم ندارد. چون چند بار هم پاسخ دادم. اصلاً نه میخوانند، نه گوش میدهند. نه اصلاً مهم این است که یک چیزی گفتی باید بخوری.
عرض کنم خدمت شما که آقای فتلاوی نظرش را گفته بود، مبنا هم دارد. ایشان روایت اهل سنت را مبنای ایشان، قبول دارد. یکی از مصادری هم که بهش توجه دارد، "الفتن" ابن حماد است. و ایشان روی خود "الفتن" یک کار تحقیقی خاص انجام داده؛ چون "الفتن" مال اهل سنت است. بعضی از مطالب، روایت نیستند. یعنی از صحابه و تابعین و اصلاً معلوم نیست به کجا بند است، روی هواست. مرحوم سید بن طاووس در آن کتابی که در مورد همین پیشگوییهایشان نوشته، "الملاحم"، ایشان هم از همین "الفتن" استفاده کرده. از همان جاهاییاش هم که اتفاقاً روایت هم نیستند، استفاده کرده. فالوور بوده که ایشان جمع بکند یا نه سید بن طاووس با آن حالات عرفانی! کمی حالا برایم سؤال است. روایت "الفتن" را آنجا آورده، از ابن حماد مطالب را دستهبندی کرده، خواسته حفظ بشود. ادلهای هم میآورد سید بن طاووس در مقدمه که خواندم در همین جلسات "به وقت شام" بود، فکر میکنم یک جلسه عرض کردم.
به هر حال، اختلاف مبناست. یک بحث علمی است. هو کردن و هوچیگری و توهین و تحقیر واقعاً جایی در این بحثها ندارد و خب بعضی برخوردهایی هم که شد، متاسفانه برخوردهای غیراخلاقی بود، تهمتهایی بود. «مکتب تطبیقگرایی در برابر مکتب وظیفهگرایی» بعد اینها تطبیقگرا هستند، بنده و مثلاً بعضیهای دیگر. و بعد هم «تطبیقگرایانی هستند که میگویند آقا دست به هیچی نزنیدا، ظهور عقب میافتد.» بعد ما را هم قلاب میکنند - نمیدانم - به احمدینژاد و کی و اینها که اینها همینجوری بودند و هستند، همه با همدیگر دور همند! اللهاَعلم. اینها واقعاً نمیدانم، من خیلی سعی میکنم چیزی نگویم که به هر حال اینها حساب دارد. به هر حال در قیامت ما به احکمالحاکمین واگذار کردیم عزیزانی که به بعضی از اینها پیام دادم، دعوت به گفتگو کردیم، گفتگو نکردند در فضای شخصی. بعد باز همان توهینهایشان را در کانالشان منتشر میکنند. یک زمانی میگفتیم آقا، به ما دسترسی ندارد. هرچند اخلاق حکم میکند که طرف اول باهاش صحبت کنیم. خود طرف آمده، باز باهاش صحبت نمیکنند. هست اینجا در پیوی، میرود در کانالش باز دوباره فحش مینویسد. نمیدانم اسم اینها را چه باید گذاشت.
به صاحب همان مرکزی که برایش کار میکنید واگذارتان کردیم! امام زمان به خادم فیضیه گفته بودند: «خوبهایشان که هیچی، متوسطهایشان هیچی، بدهایشان را به من واگذار.» من بحث شخصی ندارم. واگذار کردیم به خدای متعال و امام زمان.
ولی چون شبههای این وسط مطرح است، آن شبهه را باید پاسخ بدهم. آن هم در مورد تطبیقگرایی و این ایام خوب خیلی هی مطرح میشود که آقا تطبیق بکنیم، تطبیق نکنیم و اینها. کمی در مورد [آن] میخواهم گفتگو بکنم در این جلسه. هرچند از بحثمان کمی دور میشویم؛ ولی به هر حال این شبهه جای بحث دارد. البته از دل این پاسخ، این شبهه برمیگردم در بحثها. یعنی غصه نخورید که کلاً رفت در بحث اینها، برمیگردد.
از این زاویه میخواهم بحث را مطرح بکنم که آقا، اصلاً تطبیقگرایی چیست و خوب است، بد است، انجام بدهیم، انجام ندهیم، چهکار کنیم؟ کمی میخواهم در موردش تحلیل بکنم. بنده که سواد ندارم عزیزان، انشاءالله باسوادهایمان میآیند مینشینند، وقت میگذارند. مینشینیم کمی به این موضوعات اساسی میپردازیم. بنشینند شاخص بدهند به ما که تطبیقگرایی دقیقاً چیست؟ آن فلانه و این از تو حرفهایش آن درمیآید و اینها. یعنی این ادله رد تطبیقگرایی هم اینها است، ادله عقلی، ادله نقلی. بعد حالا دیگر کی دارد تطبیق میدهد را مردم خودشان تشخیص میدهند. کامل واضح کنید که تطبیقگرایی دقیقاً یعنی چه؟ تطبیق دادن یعنی دقیقاً من از یکی از این عزیزان مطلبی دارم. حالا نمیدانم صدای ایشان را بگذارم یا نگذارم. ندارم. حالا چون آخه صوتش نکته دارد. بعد اینکه حالا به ما مطالبی را نسبت میدهد و اینها. توی آن صوت میگوید که آقا اصلاً به سفیانی شما چهکار دارید؟ حالا دوست داشتم آخه میخواهم که کسی فکر نکند من دارم نسبت به مغالطه پهلوانپنبه دارم انجام میدهم. حرف دوست دارم خود صوت را بشنوم که ببینم دقیقاً همین عبارت است، با همین لحنم هست. دوست دارم که بشنوید شما بعضی از این مطالب را خدمت شما عرض کنم که ببینید که چطور بعضی مطالب مطرح میشود. این صوت را گوش بدهید. بعد من در مورد این میخواهم کمی صحبت بکنم. چون این مطالب نکاتی است که خیلی مطرح میشود. (روی دو ایکس میگذارم که وقتتان کمتر گرفته بشود.) نباشه. اگر نشد باز هم ما تکلیف تطبیق بدهیم با سفیانی این اتفاقات را. من احتمال [میدهم]، به خود من همین را گفت که تو داری این کار را میکنی. یعنی آخر بخش آخرش، بنده منظورش.
ایشان میفرماید که اصلاً چهکار... اصلاً سفیانی مسئله ما نیست. اصلاً چهکار داریم سفیانی هست یا نیست؟ ظالم باید بجنگیم. اگه ظالم حالا میخواست سفیانی باشه، میخواهد نباشه. ایادی استکبار است و مطلب کار دارم اگه نمینشینید فکر میکردید من دارم شوخی میکنم واقعاً که دارم میگویم ولی خب ببینید!
سؤال اولی که مطرح است این است که خب ما به سفیانی کار نداریم. امیرالمؤمنین چرا به سفیانی کار دارد؟ امام صادق چقدر به سفیانی کار دارد؟ اهل بیت به سفیانی کار دارند؟ آن راوی چرا سؤال نمیکند؟ اما چرا سفیانی میگویند؟ «ظالم» دیگر. «ظالم بجنگیم» دیگر. «مسئله ما سفیانی نیست. ما مسئلهمان امام زمان است.» شما اسم میگویید! اصلاً به چه اهمیت دارد که از آل ابوسفیان یا از یک حال دیگر. اصلاً چرا مسلمانان را از الان، بنیامیه را به شور میآوریم، به جان هم میاندازیم که حالا پس فردا یک کم فضا شاید بتواند الان تهذیبی صورت بگیرد و با هم رفیق بشویم و اینها. از الان جنگ و دعوا بشود که ما بعداً با شماها کار داریم. «با بنی از قبل دعوا داشتیم، بعداً هم کار داریم.» چهکاری است اصلاً؟ نقض غرض است اصلاً. یعنی تحریک دعوا از مسیر اصلی دارد بگو: ظالم دیگر! چند صد سال دیگر رخ بدهد، از الان هی بکوبیم در مغز این سفیانی مال ابوسفیان، بچه ابوسفیان.
این یک بخشی که سؤال است که خب چرا معصوم اندازه بعضی از حضرات معاصر ما تشخیص ندارند؟ متوجه نمیشوند؟ معاذالله! که آنقدر ما روایت داریم، به حد تواتر میرسد روایاتمان در مورد سفیانی. یک سؤال. خب، چرا معصوم میپردازد؟ و بعد معصوم با کدهای ویژه به داستان سفیانی اشاره میکند.
یک مطلب که در مورد سفیانی، چرا اصلاً آنقدر بحث سفیانی مطرح است؟ و یکی هم که اصلاً تطبیق یعنی چه؟ اینکه ما بیاییم بگوییم آقا وقایع قبل از ظهور در فلسطین و سوریه است. اینهایی که دارد رقم میخورد همان است یا نیست؟ فقط ما چشم داریم به اینکه و امید داریم به اینکه این وقایع همان باشد؟ آیا تطبیق... من چند تا روایت میخواهم اول برایتان بخوانم در مورد این بحث تطبیق، کمی ذهنمان باز بشود. روایت آوردم امشب. (ولادت حضرت امالبنین فرصتی ایجاد بشود که بتوانیم به این بحث بپردازیم.) یک کم بحث تطبیق را اول عرض بکنم. بعد خدمت شما عرض کنم که به بحث سفیانی بهطور خاص کمی بپردازیم. یک نکتهای هم دارم حالا همان بحث ساعت به ساعت که تفکیک میکردیم، باید الان دوباره سر ساعت اول تنفس بدهیم. یک بحثی هم دارم در مورد اینکه خود رهبر انقلاب تطبیقگرا است؟ ششم بحثهای تطبیقی و اینها دارد. مطالبی دارم که حالا نه رهبری، امام خمینی وظیفهگرا بود، ایشان تطبیقگراست؟ نکاتی عرض بکنم که انشاءالله دیگر جمع بشود این بحث. یعنی بیشتر از این کش داده نشود، وقت خودشان و ما را و مردم بیشتر از این تلف نکنید. دین و دنیا همهمان و بیشتر از این لفت ندهیم. این را یک جا دیگر بالأخره سر و تهش فعلاً هم بیاید. بیشتر بحثهای تخصصی است. به این عزیزان هم عرض کردم بحث تخصصی را مکتوب بنویسید، مکتوب پاسخ میدهیم. مکتوب هم بنویسید، دوباره مکتوب تعریض بزنید، دوباره مکتوب استدلال بنویسید که الان یک استدلال و مکتوب نوشته بودم که من پاسخش را دادم. حالا آن هم پاسخ، «اول فتنه، اول مرکز فتنه» گفته بودیم، «اول فتنه مکاتبه صورت بگیرد.» آنهایی که اهل فنند، اهل مطالعه میخوانند؛ چون در این صوت دادن و اینها هرکی یک چیزی میگوید، چه به کی دارد میخورد. در مکتوبش مشخص است. طرف این را نوشته، شما پاراف میکنی پایینش، همه میبینند آقا، این مطلب، این هم جوابش. میماند برای همیشه جواب میدهد. مناظره حضوری هم که نیم ساعت به این وقت ننویسند، به آن وقت میدهند. این نیم ساعت ادعا میکند، آن هم باید در نیم ساعت شصت تا ادعایی که این در نیم ساعت کرده، جواب بدهد. این هم که مشخص است دیگر. بهترین کار مکاتبه است. مکتوب مینویسند، مکتوب جواب میدهند در مورد این قضیه که فعلاً سرانجام برسد.
در مورد توقیت، وقت معین کردن. در کتاب "غیبت نعمانی" روایت جالبی داریم رفقا. توی باب شانزده کتاب نعمانی، "غیبت نعمانی"، در این باب شانزده، پانزده تا روایت دارد. خیلی این روایتها جالب است. مجموعه روایت. شما یک دور گوش بدهید ببینید. روایت اولش، من دیگر فعلاً بحثهای سندیش را مطرح نمیکنم؛ چون اساساً وقتی پانزده تا در یک بابی، در یک موضوعی مطرح شده، خود این فضایی دارد که به هر حال اهل فنش میدانند. وسایل رجالی و حدیثی و اینها در بحث استنباطی مبانی که هست، آنها بحث تخصصی است، وقت مردم گرفته میشود.
روایت اول از ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام میپرسد که: «آقا، این داستان این امر، یک انتهایی دارد؟ که ینتَها إِلَیه. یک جایی، یک وقتی هست دیگر که این آن موقع تمام بشود و یُریحَ اَبدَاننا، بالأخره ما یک کم تن امام، یک استراحتی بکنیم، یک روز بالأخره آسوده میشویم دیگر، رها میشویم؟» حضرت فرمودند: «بَلَی. آره، یک وقتی هست و لَا کَنُّم اَذَعْتُم، فَأَخَّرَهُ اللَّهُ.» «آره هست ولی لو دادید یک بار لو دادید، خدا این را عقب انداخت.» این «لو دادید» در همین باب چند تا روایت میآورد که این داستان «لو دادی» چی بوده.
روایت هشتم از این باب، اسحاق بن عمار صیرفی میگوید: «از امام صادق شنیدم فرمود که: قَدْ کانَ لهذا الأمرِ وقت، برای این امر یک وقتی بود. برای منجی وقتی تعیین شده بود و کانَ فی سَنَةِ أَرْبَعینَ و مِائَةٍ، قرار بود سال ۱۴۰ باشد. سال ۱۴۰ قرار بود باشد. فَاَذعَتُم بِهِ، برداشتید پخشش کردید. همه جا را پر کردید که آقا ظهور شد، تمام شد، سال ظهور، سال ظهور، سال ظهور ۱۴۰ و اَذعَتُمُ لو دادید، فَأَخَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.» «خدا عقب انداخت.» این خود قضیه لو رفتنش داستان. اگر تطبیقی باشد که شما علم کامل داشته باشید و تازه علم داشته باشی. الان که کسی نیست بگوید من علم دارم. دقیقاً همه وقایع و روزش و سالش و همهچیز. وقتی هم که علم کامل داشته باشید، اگه کامل بیایی کد بدهی، لو بدهی قضیه را، قضیه عقب میافتد.
یک نکته در روایت دیگری دارد که امام صادق نهم یا ابواسحاق: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ قَدْ أُخِّرَ مَرَّتَیْنِ.» «این قضیه دوبار تأخیر افتاد.» در روایت دهم این دو بار را میشود فهمید. خیلی جالب و عجیب است. از ابوحمزه ثمالی میگوید: «از امام باقر علیهالسلام شنیدم فرمود: یَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ کَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی سَنَةِ سَبْعِینَ. خدا برای این امر یک وقتی را در نظر گرفته بود، سال ۷۰.» بنا بود سال ۷۰ هجری فرج رخ بدهد، قائم قیام کند. ۷۰ یعنی در زمان امامت امام سجاد علیهالسلام. بعد حالا تعبیر ببینید: «فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلَامُ، وقتی امام حسین کشته شد،» سال چند؟ ۶۱. «اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ. غضب خدا شدید شد. فَأَخَّرَهُ إِلَی أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ.» «هفتاد سال عقب» یعنی بنا بود سال ۷۰ ظهور باشد. ۶۱ هجری امام حسین را کشتند. ۹ سال مانده بود تا ظهور. ۶۱ امام حسین را کشتند، ۷۰ سال رفت روی ۷۰، شد ۱۴۰. هفتاد سال تأخیر افتاد. بعد فرمود: «فَحَدَّثْنَاکُمْ بِذَلِکَ. ۱۴۰ هم که شد، ما بهتان گفتیم که دارد فرج میشود، ظهور است. فَأَذَعْتُمْ وَ کَشَفْتُمْ غَطَاءَ السِّتْرِ. لو دادید و این پرده پوشش قضیه را کنار زدید. فَلَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لِهَذَا الْأَمْرِ بَعْدَ ذَلِکَ وَقْتاً عِنْدَنَا. دیگر بعد ۱۴۰ دیگر معلوم نیست. وَ یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ.» «خدا هرچی را بخواهد محو میکند»، آیه قرآن خواندن دیگر در سوره مبارکه رعد ۳۹. «هرچی بخواهد محو میکند، هرچی بخواهد اثبات.» «امالکتاب» پیش خداست. ابوحمزه میگوید من روایت را خدمت امام صادق علیهالسلام خواندم. حضرت فرمود: «قَدْ کَانَ ذَلِکَ.» «آره همینطور.»
حالا یک نکته در مورد هوش رهبری بگویم؛ چون در بخش سوم در مورد تطبیقگرایی رهبری. ایشان در این کتاب "انسان ۲۵۰ ساله" بخش امام صادق علیهالسلامش. کتاب خواندنی! هرچند از لحاظ علمی و فنی و اینها کسی که تاریخدان است، حتماً نکاتی خواهد داشت وقتی این کتاب را بخواند، نظراتی خواهد داشت. آنجا ایشان میگوید که من در ذهن من بود وقتی تاریخ اهل بیت را میخواندم، در ذهن من ماند که دارد شرایط در دوران امام صادق به یک فرج نزدیک میشود. در ذهن من بود که امام صادق کار تمام بشود، یک فرجی دیده میشود، یک گشایشی دیده میشود. ایشان فرمود: «من در ذهنم کامل بسته بودم که باید پیدا کنم رد پای اینکه که مثلاً دیگر آماده بودم من که در تاریخ بودم این سیر تاریخی که میآمدم دیگر آماده بودم که تمام بشود کار.» رسیدم به این روایت که فرمود: «قرار بود سال ۱۴۰، که دوران امام صادق دیگر، سال ۱۴۰ قرار بود فرج رخ بدهد. شماها لو دادید، عقب افتاد.» نه، دومین ۱۴۰ شد دیگر. ۷۰ رفت، روی ۱۴۰ که شما لو دادید. یعنی قشنگ زمینهاش بود، مقتضی موجود، مانع به کار آسیب زد که آن هم لو دادن. پس این هم هست در این قضایا که شما نباید طوری مسئله را مطرح کنید دشمن شما را صدها سال در این قضیه جدی بگیرد.
بایدن میگوید: «من معلم گرفتم، معلم خصوصی بنشیند مهدویت شیعه را برای من توضیح بدهد.» صوتش را گوش ندادید مگر؟ بایدن میگوید: «من معلم خصوصی دارم. چند روز، چند ساعت در هفته، میآید به من توضیح میدهد داستان امام زمان، اینها را مهدویت اینها.» قضیه بستن است. یک ذره احتمال بدهند روی کسی و چیزی، نشانهای و فلان و اینها، طرف را مگر ولش میکند. حالا این یمانی باشد، آن فلان باشد، این هم کی باشد. غرضم این است که خود اینها لو دادنش اصلاً نقض غرض است. پس این بخش ممنوع قضیه است. تازه آن وقتی که ما علم داریم. یعنی بحث تطبیق دیگر نیست دیگر. قشنگ برای من و شما واضح است که آقا، این قضیه فلان. خب این را چرا گفتم؟ چون الان بعضی راه افتادند آقا ۴۰۵ ظهور، ۴۰۷ ظهور. اگر شما علم داری و داری میگویی، اگر علم نداری که هیچ! اگر علم داری و برایت واضح شده، چرا میگویی؟
روایت دیگر دارد که اصلاً خدا ابا دارد، در همین باب است. خدا ابا دارد وقتی وقت را لو دادی، آن ظهور را رقم بزند. یعنی وقتی پخش شده همه جا که ۴۰۷، خدا: «برای من که تعیین کردی نه. من عوضش میکنم.» «زیر بار خدا!» «وَ لَا یَعْجَلُ اللَّهُ بِعَجَلَةِ الْعِبَادِ.» وقتی همه عجله دارند، خدا به عجله نمیافتد. مجموعه روایات.
پس یک بخش قضیه این است که نباید قضیه را لو داد. اینکه هی آقا این سفیانی است. این فلانی است. این امسال این است، ماه بعد فلانی. بر فرض یقینی بودنش اصلاً نباید گفت.
یک نکته در مورد تطبیقگرایی که این فراتر از تطبیق است دیگر. علم به قضیه است که نباید منتشر بشود. نکته بعدی، روایات جالبی است. ابعاد مختلف این قضیه دارد. یکیاش بحث خود به خطر افتادن هم اصحاب امام زمان است، هم آن ساز و کار و شالوده حرکت امام زمان است، هم خود امام زمان است. خیلی روایت عجیب و غریبی است. این مضمون را در روایت دیگر هم داریم. در روایت دیگر دارد که یکی از دلایل غیبت امام زمان، ترس از جانشان است. حضرت چند تا روایت دست گذاشتند روی شکمشان وقتی پرسیدند چرا او غایب است. حضرت با دست اشاره کرد، معنای اینکه مثلاً چاقو در شکمش فرو میکنند اگر بدانند کجاست. یک دست به گردن مثلاً سرش را میبرند. در دو سه تا روایت هم دارد که حضرت وقتی ظهور میکنند، این کلام حضرت موسی را میخوانند که «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ.» (آیه را درست خوانده باشم.) که من وقتی از شما ترسیدم، از دستتان فرار کردم. تعبیر این است مثلاً امام زمان عصر غیبت، عصر فرار است که در یک بحثی عرض کردم تشبیه به داستان نصرالله و اینها. سی سالی در این وضعیت امنیتی زندگی کرده، به مراتب شدیدتر اوضاع امنیتی امام زمان در تمام این دوازده، تمام این دوازده قرن با این ترس است. «خَائِفاً یَتَرَقَّبُ.» مثل کسی که هر لحظه از دور و برش را هی رصد میکند که الان یک کسی به من حمله میکند. امام زمان دوازده قرن اینشکلی زندگی [کردند]. خیلی چیز عجیب و فاجعهآمیزی است.
خیلی عجیب است. روایت دوم این باب که ابوحالد کابلی که خیلی بنده به ایشان علاقهمندم. امام سجاد روز قیامت در بعضی روایات دارد که حواریون هر امامی که دعوت میکنند، امام حسین هفتاد و دو نفر. تنها هر امامی چند تا و اینها. امام سجاد سه تا حواریون دارند که از همه یارانشان کمتر است. کلاً سه تا یار دارد امام سجاد. یکیاش ابوحالد کابلی است. خیلی شخصیت درجهیک، اهل لامی افغانستان خودمان.
میگوید که بعد اینکه امام سجاد از دنیا رفت، من رفتم خدمت امام باقر علیهالسلام. حالا ببینید تعبیر را. همچین شخصیتی دارد سؤال میکند. گفتم که: «فِدَاکَ، قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِی إِلَی أَبِیکَ.» «آقا شما میدانی من چقدر با پدر شما نزدیک [بودم]، من منقطع بودم به پدر شما، کامل وصل بودم، چسبیده بودم، از همه جا کنده بودم به پدر شما. وَ أنسِي بِهِ وَ وَحْشَتِي مِنَ النَّاسِ.» «میدانی من چه انس پدرتان [داشتم] و چطور از مردم گریزان بودم و به پدر شما متصل بودم؟» حضرت فرمود: «صَدَقْتَ یَا أَبَا خَالِدٍ. اینم که امام صحه بگذارد، راست میگویی. فَمَا تریدُ؟» «حالا چی میخواهی؟ منظورت چیست؟» گفتم: «جُعِلتُ فِدَاکَ، لَقَدْ وَصَفَ لِی أَبُوکَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ بِصِفَةٍ.» «فدایتان بشوم، پدر شما یکطوری صاحب این امر را برای من معرفی کرد که من در خیابان ببینم، دست صاحب امر [را] [میگیرم].» (تعبیر «قائم» هم معمولاً در این عبارات نیست، «صاحبالامر» بیشتر مهم است.) «صاحبالأمر» «قائم» نکتهای درش هست. حالا نمیخواهم بهش بپردازم. «صاحب الامر» یکطوری میشناسم بر اساس چیزهایی که پدرتان به من فرموده. «تُریدُ وَ ماذَا یَا أَبَا خَالِدٍ؟» «چی میخواهی؟ اصل حرف را بگو.» گفتم: «أُرِیدُ وَ أَنْتُ تَسْمِیَهُ لِی.» «اینطور میشناسم، اسم را نمیدانم.» نکته دارد. «صاحبالامر» یکطوری میشناسم که در خیابان ببینم دستش را میگیرد. به امام باقر عرض میکند که خب اسمش را هم به من بگویید دیگر. «حَتَّیٰ أَعْرِفَهُ بِاسْمٍ.» «با اسمش بشناسمش.»
حالا پاسخ امام باقر به ابوحالد کابلی. ابوحالد کابلی حتی اسم را نمیگوید. امام باقر علیهالسلام نمیفرماید ابوحالد کابلی. ببین چه پاسخی میفرماید: «سَأَلْتَنِی وَاللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ عَنْ سُؤَالٍ مُجْهِدٍ.» «سؤال پدر دربیاوری از من پرسیدی. سؤال دردسرسازی پرسیدی. والله سؤال دردسرسازی پرسیدی. لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ أَمْرٍ مَا کُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أحداً وَلَوْ کُنْتُ مُحَدِّثاً.» «از من یک چیزی پرسیدی من تا حالا به کسی جواب ندادم. اگر به کسی جواب داده بودم، به تو هم جواب میدادم. تا حالا من اسمش را به کسی نگفتم. چقدر و لَقَدْ سَأَلْتَ.» تعبیر ببینید. حالا ببین این روایت خیلی ناب است. چقدر هم غریب است این روایات. خیلی هم درش نکته است. آدم در مسجد جمکران بنشیند فکر کند. هیهی گریه کند: «بَنِي فَاطِمَةَ عَرَفُوهُ حَرْصاً عَلَى أَنْ یَقْتَطِعُوهُ بُضْعَةً بُضْعَةً.»
«از یک چیزی پرسیدی که بنی فاطمه اگه از او خبر داشته باشند، سادات اگه خبر [داشته باشند]، بچههای فاطمه خبر داشته باشند، میگیرند تیکه تیکهاش میکنند. بنی فاطمه به او رحم نمیکنند.» دشمن کیست؟ بنی فاطمه به او رحم نمیکنند. «حَرصاً،» «حرص میورزند بر اینکه بریزند، «یَقْتَطِعُوهُ،» «قطعه قطعهاش کنند.» «اگر دستشان برسد.» نکته دارد. شرایط امنیتی. یعنی حسادتهایی که در همین طرف است. اصلاً دیگر به دشمنی یهود و بنی امیه و اینها نمیرسد. ناامنی که امام زمان از نزدیکان خودشان.
دیگر من نمیخواهم وارد بحثهای تاریخی بشوم که حضرت در بدو تولدشان حتی نزدیکان، داستان عمویشان، یک داستان. بقیه قضایا که ارتباطشان با دیگران از چشم آنها مخفی بود. از چشم عمیشان، عمه پدرشان البته. حکیمه خاتون با فاصله طولانی، چند وقت به چند وقت ایشان میتوانست ارتباط برقرار کند. سؤالی بپرسد. وسیع بود. اصلاً مسیح ظاهری امام عسکری، باطنی امام زمان بود. گفتند شبیه امام سجاد و حضرت زینب سلامالله علیهما. آنها هم دسترسی نداشتند، چه برسد به بقیه. این داستان وضعیت امام زمان در مورد شرایط ظهور که حضرت با چه شرایطی وارد مکه میشوند. شب قبلش، ایام قبلش چه اتفاقاتی رخ میدهد. در چه سیمایی حضرت در سیمای چوپان در حاشیه شهر مخفی میشود. در بعضی روایات دارد که حضرت مخفی میشود، شرایط را رصد میکند. آنقدر در فضای امنیتی است که غذا ندارد. با برگ وسایل اینجوری درخت [اطراف] شهر یک مدتی را میگذراند. مکه بشود. این خیلی مهم است. شرایط امنیتی امام زمان.
پس شما باید حواستان باشد. اگر نقشهای را میخواهید بگویید، چیزی نباید باشد که از روی دست شما همه چی لو برود، همه آن را بخوانند. یک نکته است. به ما نقشه دادند ولی طوری هم نقشه را ندادند. ببینید حتی اسم را نمیگوید حضرت. اسم را نمیگوید به کی؟ به ابوحالد کابلی. سه نفر کلاً امام سجاد حواریون دارد. یکیاش ابوحالد کابلی است. به هیچکس نگفته. امام باقر اسم را نگفته. فرمود در روایت دیگر دارد که کار ابتلای شما به این میرسد که باید امام را در جنین قبول بکنید. ندیده قبول کنی. ندیده قبول کنی که نطفه شکل گرفته. حمل شکل گرفته. قطعات تولد. آنقدر اطلاعات شما اینشکلی میشود که از هیچچیزش هم خبر ندارید و هیچچیزش هم جلو چشمتان نیست و باید قبول کنی. دیگر وقتی به شما گفتند کمترین نشانه و معرفی و چیزی بخواهیم به شما بدهیم. خب این یک نکته که اینجا بهش اشاره کرده. روایات «لَا تُکَذِّبُ.»
یک نکتهای هست. من حیفم میآید. یعنی تازه بحث دارد گرم میشود. یک توقف میدهم. ادامه میدهم بدون فعلاً فاصلهای. (فاصله را میگذارم. حالا ساعت بعد آنجا یک ده دقیقهای مثلاً یک تنفسی داشته باشیم.) یک صلوات بفرستید.
در حال بارگذاری نظرات...