این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* اگر فردا ظهور باشد، من کجای داستانم؟ جملهای که اعتیاد ۳۰ ساله را شکست [46:08]
* #نزدیک_قلهایم؛ شوقی که دلها را به فتح پیوند میزند [52:25]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
رسیدیم به آن روایت توقیت. ما چندین روایت داریم که «آقا، اگر کسی وقت تعیین کرد شما تکذیبش کنید». یک روایت این است که امام صادق (علیه السلام) به محمد بن مسلم (روایت سوم) فرمود: «من اخبرک انا توقیتا...» هرکس از جانب ما، نه از جانب خویش، «احتمال و اینها...» بحث این نیست که آقا «امید داریم، احتمال است». مثلاً این وقت، قطعاً ظهور در این تاریخ، امسال، سال بعد، فلان. این توقیت، معین کردن وقت است. هرکدام از اینها که میگویم، یک باب مفصلی است. خود توقیت چند جلسه بحث میخواهد. یک کتاب دارد آقای طبسی (نجمالدین طبسی) در مورد توقیت. فقط درس خارج ایشان در مورد توقیت، همین یک کتاب دارد. در مورد دجال یک کتاب دارد. در مورد سفیانی، یک بخش درس خارج ایشان. در مورد بنیعباس در آخرالزمان و همینطور موضوعات متعدد. شاید ۲۰ تا ۳۰ تا عنوان، ایشان درس خارج مهدویت، سالها درس داده. هرکدامش یک بحث مفصلی دارد.
در چند کلمه عرض میکنم، میخواهم بهواسطه توقیت به تطبیق برسیم. نکته در این است که این مجموعه روایات چه شکلی کار کرده؟ چه مدنظرشان بوده؟ ما الآن میخواهیم حرف بزنیم و بگوییم چه بگوییم؟ تا چه حدش را میتوانیم بگوییم؟ کیا را بگوییم؟ چه مدلی بگوییم؟ اصلاً مطلقا ًبه سفیانی چه کار داریم؟ [آیا] بگوییم ظالم یا بگوییم سفیانی؟ یا بگوییم سفیانی از کجا میآید؟ یا بگوییم سفیانی از کی میآید؟ هیچی نگوییم؟ یک کلمه بگوییم، میشود تطبیق. مهم است دیگر. میشود اینها را دانست؟ نمیشود دانست؟ چه واکنشی باید داشته باشیم؟ کلاً ولش کنیم؟ بعدش هم با هر ظالمی مگر ما درگیر میشویم؟ بحث مفصلش را یک وقت دیگر به آن میپردازم.
ما روایاتی داریم، فتنههایی را گفته. بعد فرموده: «به این کار نداشته باشید.» مثل قضیه آتش آذربایجان که خودش یک کتاب است. اینجا من دارم. «آتش آذربایجان قبل از ظهور، بعد از اون آقای مصطفی امیری کتاب را نوشته.» دو تا روایت، نقلهای مختلفی دارد که فرمود: «آتشی در آذربایجان شکل میگیرد شما بهش کار نداشته باشید.» در آذربایجان اتفاقاتی رخ میدهد. حالا خود این آتش آذربایجان چیست؟ آتشسوزی است؟ جنگ است؟ آذربایجان دقیقاً کجاست؟ از کجا شروع میشود؟ احتمالاً در پازل ظهور که نگاه کنیم، داستان آذربایجان کجای داستان منطقه است و قضایای منطقه است؟ «دخالت نکن» یعنی چی؟ کتاب روی این بحث کرده.
میخواهم عرض کنم که اینم که حضرات میگویند به ظالم و ایادی استکبار کار داشته باشید، اتفاقاً روایات ما که سندش هم خوب است، آذربایجان سندش خوب است، یعنی سند خوب دارد، سند خوب هم دارد. آذربایجان چی دارد میگوید؟ میگوید: «در قضیه آذربایجان شما دخالت نکنید.» «کن واحلاس بیوتکم.» بشینید تو خونتون، تو کل چند تا روایت ما داریم. تو بعضی از فتنهها، بشینید تو خونتون، احلاس بیوتتون باشید. این خودش یک بحثی میطلبد. از آن ور، تو بعضیها گفتند که شرکت کنید. بعضیها گفتند: «از اینجا شرکت کنید.» امشب یک مقداری شبیه فرصت بشود، انشاءالله نکته دارد. اینها را میگوید تکفیرگرایی است دیگر. تکفیرگرایی یعنی چی؟ یک معنایش این است که هرکی که حرف زد، «که بزنه تو دهنش، تکفیرش کن.» تکفیر کفر، کفر به این روایات. بگذار کنار، اعتنا نکن. تکفیر است دیگر.
به جابر فرمود که تو که نمیبینی، به بردیا بگو اینهایی که بهت میگویم سفیانی، تأکید میکند. میفرماید: «تو که نمیبینی، از قول من بگو به بقیه که حواسشان باشد.» بعد حضرت هی پلهپله میگویند: «باز هم اگر این قضیه را که گفتم نفهمیدید، تو این داستان بفهمید. باز هم نفهمیدی، تو داستان بعدیش بفهمید.» معصوم دارد تربیت میکند، ذهنها را آماده میکند. مگر غرضی توشه؟ که عرض میکنم روایت چهاردهم این باب. کنار هرکی یک کلمه حرف بزند: «تطبیق فلان فلانه، ببند دهن!» یک نفر هم که میخواهد بگوید، دهنش را میبندم. فرمود: «یا محمد، من اخبرک انا توقیتاً، هرکی از مهر برای تو خبر آورد، توقیت آورد، فلاتترسیا انتکذبه.» خواستی تکذیبش کنی، نترس. باکی نباشد، تکذیبش کن. «فانا لا نوقت لاحدن وقتاً.» من خودم امام زمانم هم باشم، به کسی نمیگویم وقت ظهور من فلان.
حالا بحثی است که آیا امام زمان خودشان وقت ظهور را میدانند؟ نمیدانند؟ بعضی گفتند نمیداند. نمیخواهم اشاره کنم کیا گفتند. ولی تو این بحثها، کسی تحقیر نمیکند کسی را. [بعضی وقتها] نگاه بنده خیلی مثلاً خندهدار باشد این قول، ولی عالم بزرگی گفته: «آقا خود امام زمان هم نمیدانند وقت ظهورشان را.» میگویم عالم مبنا دارد، حرفی زده. تحقیر کنم؟ این همه بیسوادها از کجا مبلغی؟ اصلاً برخورد علمی نیست. این کار درستی نیست.
روایت بعدی فرمود: «اولله الا ان یخلف وقت الموقتین.» اصلاً خدا ابا دارد که آن وقتی که بقیه تعیین میکنند را آن موقع محقق بکند. هی میگویند ۴۰۷، ۴۷، ۴۷۷، ۴۰۸. خیلی لنگیدیم که یک عدد خاصی، عدد خاصی باید باشد. عین خود لنگیدن این چیزهاست. روایت بعدی دارد، فرمود: «انا لانوقته هذا الامر.» ما برای این امر وقت تعیین نمیکنیم.
روایت بعدی حالا اینش مهم است. این روایت ششم را داشته باشید. این یکی از آن روایتهای مهم است. البته تو سند، «علی بن ابی حمزه» دارد که بحث رجالی در موردش هست. نکاتی هم هست. نمیخواهم وارد [بحث] تخصصی بشوم که [چگونه] افرادی میپذیرند. بعضی روایات او را اگر مال دوران قبل از واقفی شدنش باشد که آنها بحثهایی دارد. کاری [ندارم]. علی بن ابی حمزه از ابوبصیر نقل میکند، از امام صادق (علیه السلام). «قلت له جعلت فداک.» پرسیدم: «آقا، خروج قائم کی است؟» فرمود: «یا ابا محمد، انا اهل بیت لا نوقت.» حالا خوب دقت کنید به روایت. خیلی اینها مهم است. «و ما اهل بیت هستیم که وقت تعیین نمیکنیم. و قد قال محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کذب الوقاتون که پیغمبر فرمود که اونایی که وقت تعیین میکنند دروغ میگویند.»
یا محمد، حالا ببینیم حضرت فرمود: «وقت تعیین نمیکنم.» حالا ببینید نکته دارد. «وقت تعیین نمیکنم.» بعد فرمود: «ان قدام هذا الامر، خمس علامات.» پیش از رخ دادن این امر، پنج علامت است. یعنی چی؟ «وقت تعیین نمیکنم ولی علامت تعیین میکنم.» حالا بنده انشاءالله یک سری بحثها دارم. چون این بحث به وقت شام، نمیخواهم خیلی کش پیدا کند و عریض و طویل بشود. هی احتمالاً حالا ببینم چطور میشود. شاید فردا شب یک وبینار دو سه ساعته داشته باشیم در مورد علائم ظهور. دانلود [کنیم] اصل بحث علائم ظهور که اصلاً چی گفتند؟ چرا علائم ظهور مهم است؟ برای چی باید به برنامه ظهور بپردازیم؟ در مورد علائم ظهور چی گفتند؟ حتمیهاش، غیر حتمیهاش چی است؟ «صدر پدر مقتدا» بحث مفصلی دارد. فکر میکنم ۲۰۰ صفحه، شاید ۱۰۰ صفحه، چقدر در مورد علائم ظهور بحث میکند. خیلی کتاب ایشان هم مهم است. شهید صدر، اول محمد باقر، میفرمایند: «بهترین کتابی که در حوزه مهدویت دیدم نوشته شده، این کتاب چهار جلدی سید محمد صدر، پدر مقتدا، این کتاب را نوشته. که شاگرد سید محمد باقر هم بوده.» که انشاءالله وقت بشود، اگر بشود فردا شب وبینارش را بگذاریم. لباسش را میخوانم. مطالب آن کتاب را میخوانم.
خود اصل علائم ظهور. بعضی علما فتوا دادند که شناخت علائم ظهور واجب است. صافی خدا رحمتشان کند، ایشان فتوا دادند، گفتند: «از باب دفع ضرر محتمل، شناخت علائم ظهور واجب است.» یکی از واجبات شما بهعنوان یک مسلمان این است که باید علائم ظهور را بدانی که گول نخوری. پس نباید اینها را خلط کرد. «گفتم علامات ظهور، توقیت نیست.»
حالا جالبش چیست؟ جالب این است که حضرت علاماتی که برای ظهور فرمودند، تمامش علامت وقتدار است. «وقت تعیین نمیکنم ولی علامت وقتدار بهت میگویم.» ۲۳ رمضان. ادامهاش جالب است برایتان. این مطالب روش فکر کنید. خیلی نکته دارد. فرمود: «اولاهن الندا فی شهر رمضان.» اولیش ندای در ماه رمضان. که حالا بعضی گفتند ۲۳ شب جمعه، شب قدر. هرچی. ندای در ماه رمضان. «وقت تعیین نمیکنم ولی قبل از ظهور مهدی در ماه رمضان ندا میدهند.» خب، ماه رمضان ندا میدهند. برای اینکه مثلاً قرار است بعد ماه رمضون، سال بعد اتفاقی بیفتد. یا قرار است از این ماه رمضون تا ماه رمضون بعدی یک اتفاقی بیفتد. تو همین تا ماه رمضون بد نشده، قرار است اتفاق بیفتد دیگر. خب، این پس معلوم است یک بازهای مگر ندارد؟ مگر نگفتم که از اول وقاتون تا یک روز قبل از ظهور شامل میشود دیگر. شما تا پنجشنبه قبل از ظهور اگر ظهور جمعه باشد، حق ندارید برای ظهور وقت تعیین کنید. ولی تو ماه رمضون بهت گفتند که آقا تا ماه رمضون سال بعد نشده، ظهور اتفاق میافتد. گرفتی نکته را؟ فهمیدی؟
پس وقت تعیین نمیکند ولی علامت وقتدار میگوید. دیگر چی؟ «دو. خروج سفیانی.» من بهت میگویم تو از من زمان نخواه ولی چشمت به داستان سفیانی باشد. همان مطلبی که تو آن حالا کلنگزنی فلان عرض کردیم. چشمتان به داستان سفیانی باشد. رصد کن، ترقب کن. «فتحسسو من یوسف.» تحسس کن، سرک بکش. چی شد؟ کی شد؟ این [هست یا] نیست؟ چهاردهمش فوقالعاده است. همه اینها یک طرف، روایت چهاردهم.
«خروج سفیانی. سه. خروج الخراسانی.» علاماتی میگویم برات. سومیش خروج خراسانی است. «خراسانی حواست باشد، سفیانی خراسان. چهار. قتل نفس زکیه.» کدام نفس زکیه؟ حالا بعضیهاش تو عراق گفتند. بعضیهاش توی مکه گفتند که حالا بعضی روایات دیگر است اشاره میشود. «و خصف بالبیدا.» خصف در بیدا. که قبلاً عرض کردم تو همین جلسات، «خصف بیدا داستانش چیست؟» لشکر سفیانی میخواهد بیاید از مدینه، بیاید به سمت مکه. به حکومت کمک کند. تو راه زمین میبلعدشان. بعد فرمود: «یا محمد، خود همین که ازت دوباره میگویم معلوم میشود که به این پنج تا هم اکتفا نکن. باز هم علامتهای دیگر هست.»
فرمود: «انه لابد ان یکون قدام ذالک طاعونان.» قبل از ظهور، قبل از خروج صاحبالامر، دو تا طاعون داریم. طاعون داریم. تعبیر طاعون، طاعون به آن بیماری مسری گفته میشود. «الطاعون العبیض و طاعون الاحمر.» یک طاعون، طاعون سفید است. یک طاعون، طاعون سرخ است. فرمود: «عمت طاعون العبیض فالموت الجارف.» یک مرگ فراگیر. حالا یا قتلعام یا مرگ است. ظاهراً با شمشیر مثلاً. بهار جفتش که مرگ است. تو یکیش مرگ است، تو یکیش قتل است. درواقع مرگ سفید، مرگ فراگیری است. مرگ تکاندهنده جارف و «اما طاعون الاحمر فصیف.» طاعون سرخ، شمشیر است.
تعبیر طاعون کردن از جهت فراگیری. انگار مثل یک ویروس مسری. همینجور جنگ است. میافتد. جنگی که هی سرایت پیدا میکند. این با آن میجنگد. آن میآید به حمایت این مثلاً. میگویمها. مثلاً این [چیزها] را باید دقت کنید. مثلاً میگویم که این باید طاعون باشد، اگر میخواهد باشد، طاعون سرخ. وگرنه معنا ندارد که آقا دو تا گروه میخواهند با همدیگر بجنگند. همدیگر را بکشند. تعبیر طاعون به کار نمیرود. طاعون سرخ یعنی یک حالت مسریمانندی باید داشته باشد. از آن ور، یک طاعون سفیدی مسری است و هی میآید همه را میکشد. از این ور هم طاعون سرخ است. کی؟ چه بسا اینها هی منتشر میشود. این به حمایت از آن، به حمایت از این همپیمان دارند. هرکدام مثلاً یا مرز دارند، همسایه دارند. هی توسعه پیدا میکند. این هم میشود طاعون سرخ.
حالا تعبیر [را] ببینید. همان امامی که فرمود: «کذب الوقاتون.» تو همان روایت، نه روایت دیگر. راویان کی است؟ ابوبصیر است. فرمود: «لا یخرج القائم حتی ینادی باسمه من جوف السماء.» قائم خروج نمیکند مگر اینکه اسمش را از تو دل آسمان صدا میزنند. کی؟ «فی لیله ثلاث و عشرین فی شهر رمضان.» شب جمعهای که شب بیستوسوم ماه رمضان است. از تو دل آسمان اسمش را صدا میزنند. «کذب الوقاتون ولی شب جمعه اعلام میکنم تا ماه رمضان سال بعد نشده ازت میآیم.» پس بازهاش هم مشخص میشود. این هم یکی.
میگوید: «پرسیدم: به من ینادی؟» چی میگویند؟ حالا به چی ندا داده میشود؟ فرمود: «باسمه و اسم ابیه.» اسم خودش را میگویند، اسم پدرش را میگویند. آنجا اسمش را میگویند. حالا پرسیدند که آقا اسم حضرت را ما میدانیم؟ این اسمی نیست. لقبشان است دیگر. مهدی و حجت و اینها همه لقب و کنایه از کنیه است. بعضیهاش اسم واقعیشان اسم پیامبر اکرم [است]. بعضی از این کتابهای قدیمی اسم [ایشان را] «تُه میم ها میم دال» مینویسند. تلفظ نمیکردند هیچ وقت اسم ایشان را. تودههای توسلم [هم] «ایها الحجه» معمولاً یا «ایها القائم»، «ایها الوسی» فلان. تعابیر این [جور] است. ولی آن اسم خاص را تلفظ هیچ وقت نمیکردند. حالا یا این اسم است یا اسم دیگری. به هر حال اینجور نبوده که خیلی صریح به حضرت اشاره بشود. بعضیها هم گفتند این بازه زمانی داشته. [مثلاً] قیمت صغرا بوده. بعضی علما بحث کردند که این الان هم مثلاً اسم حضرت را تلفظ [کنیم]؟ گفتند نه. الان اشکال ندارد اسم حضرت را. به هر حال «الا ان فلان بن فلان قائم آل محمد» از آسمان صدا میزنند، که «فلانی پسر فلانی قائم آل محمد است. فسمع له و اطیعوه.» حرفش را گوش دهید، اطاعت کنید. که اینجا دارد که شیطان هم یک ندای آسمانی آنجا میدهد که سفیانی را اتفاقاً به عنوان قائم معرفی [میکند]. تا اینجا قضیه پیش میرود که باز مشتبه میشود که چی شد.
در مورد فتنهها باز یک بحث دیگری، یک وبیناری در مورد فتنهها جدا، حالا علائم آخرالزمان، فتنههای آخرالزمان. بحث جمعبندی یک سری مطالب حکمی برای اولین بار انشاءالله اگر خدای متعال توفیق بدهد. میخواهم عرض بکنم یادگاری مطالبی که تا حالا نگفتم، احتمالاً بعداً نخواهم گفت. برای خودم که خیلی جالب است. حالا نمیدانم دیگر چی بشود، اسپویلش نمیکنم. یک سری مطالبی در مورد این داستان فتنهها و اتفاقاتی که رقم میخورد و اصلاً از جهت مطالب حکمی، فلسفی، هستیشناسی، انسانشناسی، اصلاً داستان این فتنهها و بعد سقوط و صعود و اینها چیست؟ چه اتفاقی رقم میخورد؟ چی میشود دقیقاً؟ نکات زیاد دارد. بحثهای مربوط به طینت و اینها را یک مقداری میخواهیم بپردازیم و یک سری روایت عجیب غریبی داریم به اسرار اهل بیت. انشاءالله اگر بشود حالا بهش بپردازیم. نمیشود. بلد هم نیستم واقعاً. میگویم تیکه و کنایه [بگویم]. چیزی بگویم واقعاً بلد نیستم. بعضی مطالب این ور و آن ور. بخشش از ملاصدرا، از ابن عربی، از دیگران.
«فلا یبقی شیء خلق الله فیه روح الا یسمع السیحه.» هیچی نیست که خدا توش روح خلق کرده باشد مگر اینکه این صیحه را میشنود. پسته آسمانی طبق این روایت صیحه شب بیست و سومی که شب جمعه است. تو بعضی روایات دیگر با این جزئیات ندارد. «فتوقض النائم.» آدم خواب را هم بیدار میکند این صیحه. همه میشنوند. بیدار هم میشوند. «و یخرج الی صحن داره.» میریزند تو حیاط و تو خیابان و زیر آسمان. صیحه میکشدش بیرون از آسمان. صدا میآید و «تخرج الابراه من خبرها.» دختر پردهنشین از سوی کنج خانه بیرون میکشد. میآید وسط خیابان. چه خبر است بیرون؟ «و یخرج القائم من ما یسمع.» خود حضرت هم امام زمان خروج میکند از آنچه میشنود. «و هی صیحه جبرئیل.» این صیحه جبرئیل است.
روایت ششم، روایت هفتم مطالبی دارد. اول روایت را نمیخوانم چون بحث دیگری است. وسط روایت سؤال میکند محمد بن بشر از محمد بن حنفیه. روایت میکند که خب این در واقع روایت از محمد بن حنفیه است دیگر. روایت از معصوم نیست ولی ایشان اینجا نقل کرده که نشانههایی را مطرح میکند و عواقبی را برای تعیین وقت توی این روایت مطرح میکند که من دیگر نمیخوانم آن روایت را به خاطر اینکه از معصوم نیست.
بعد خدمت شما عرض کنم که روایت یازدهم این است: «اخبری عن هذا الامر.» پرسید که آقا از امام صادق. «که آقا از این امری که ما منتظریم یه خبری به من بدید کی است؟» فرمود: «کذب الوقاتون.» دروغ گفته. «و هلک المستعجلون.» هرکس که عجله کند، هلاک میشود. «و نج المسلمون.» تسلیم باشد، نجات پیدا میکند.
یک روایت دیگر داریم. خیلی جالب. میفرماید که مستعجلون هلاک شدند، مقربون نجات پیدا کردند. اونی که عجله کنه هلاک میشه ولی اونی که نزدیک بدونه نجات پیدا میکنه و اگه نزدیک ندونه قساوت قلب پیدا میکنه که میخونم نوبت ۱۴ بین اینا تفاوت نزدیک دانستن با عجله کردن تفاوت توضیح بدن تفاوتش چیه؟ من عجله نکنم ولی نزدیک بدونم، مترصد باشم، مترقب باشم، هی سرک بکشم، هی چشم داشته باشم. عجله نکنم. امید داشته باشم. حالا به یه معنا تطبیق ندم، امیدم دارم که خدا کنه همین باشه. اینجا قضیه شد. انشاءالله همینه. گفتن فلان منطقه اتفاق میافتد. انشاءالله همینه. هی سرک بکشم. آذربایجان کی به هم میریزد؟ من که کی فلان میشود؟ متن کی فلان میشود؟ شام کی فلان میشود؟ امید دارم. عجله نمیکنم. نمیخواهم از آن مدار خودش خارج بشود. زودتر بیفتد ولی دوست دارم زودتر واقع بشوم. ولی اینها تفاوت است. عجله نمیکنم ولی نزدیک میبینم. عجله زودتر از وقتش واقع شدن است دیگر. میگویم سر وقتش. هر وقت بود من عجلهای ندارم. آقا هزار سال بعد هم باشد، صبر میکنم ولی دوست دارم نزدیک باشد.
آقای بهجت خب خیلی فوقالعاده بود. وحشت [رحمت] الله علیه. گفتم اینو. شهری تو کتاب زمزم عرفان ازشون سؤال میکند. میگوید: «آقا دستوری برای تشرف و اینها!» آن که یادم است، اول آقای بهجت نمیگویند ولی ایشون میگویند: «آقا به فلانی گفته بودید.» دستورهای بهجت نوشته که اینو اگه به این مدت انجام بدهید تشرف انشاءالله حاصل میشود و اینها. بعد آیر شهری آخر این قضیه خوب کتابش یه فرم خاصی دارد دیگر. مطالب میگوید و چرا تو حاشیه و اینها میآورد. میگوید آخر که جلسه تموم شد من میخواستم برم ایشون چون دستور داده بود آقای وحشت. حالا آن آدم لطیف فوقالعاده [بود]. هرکی انجام بدهد، تشرف پیدا میکند. ایشون نگفته که من انجام دادم یا ندادم. شهری میگوید که اگر تشرف حاصل شد، در مورد فرج خبری از حضرت بگیرید. «که کی است؟» مضمون این است که نزدیک دارد میشود. مثلاً این حالت ترقب و مقرربون است. نه که نزدیک میدانند. مستاجل نیست. هزار سال بعد هم باشد، این نیستش که اگه امسال نبود دیگر تموم است. ما فکر میکردم آقا این قضایا ختم به ظهور میشود. ۶ ماهه بابا هیچی هم نشد. بابا این مستاجلون است ولی مقربون. «هزار سالم طول بکشه هست تامین هزار سالم چشم داره. نکنه خدا کنه این همین باشه. خدا کنه امیر رجب، خدا کنه همین جمادی، خدا کنه همین داستان شام.» اینها تطبیق نیست.
حالا عرض میکنم آقای بهجت دارد میگوید: «از امام زمان تشرف حاصل شد بپرس وقت برای کسی تعیین نمیکنیم.» نزدیک شد، دور شد. بعد بعضی وقایع هم رخ داده بود. آقای وحشت فرموده بود عقب افتاد. از اساتید خدمت ایشان رسیده بود. فیلمش هم هست. خود سایت آیتالله بهجت هم منتشر کرده که یک روزی خدمت [ایشان رسیدم]، خیلی ناراحت شان [بودند]. ناراحتی فرمودند که فهمیدید؟ باز هم عقب افتاد. باز هم اینجور با این تعبیر. جلو افتاد، عقب افتاد. نزدیک شد، دور شد. سؤال دیگر. اصلاً نمیشود فهمید جلو افتاد، نه میشود فهمید عقب افتاد. همه اینها وقت تعیین کردن است. فکر کرد آره. این نسبت. آخه وای. از این عجیبتر هم دارد که برخی به نحو مختلط تو برخی آثارشون دارند. نمیخواهم اشاره کنم. برخی بزرگان ما عیناً عذاب وحشت را نقل کردند و نوشتند. فرمود فلان وقت. حالا چرا فرموده بود؟ به کی گفته بود؟ چطور گفته بود؟ یا همان جملهای که مرحوم ناصری ازشون نقل کرد که پیرتر از شما هم خواهند دید. پیرتر از شما یک سنی دارند دیگر. چقدر دیگر؟ مثلاً طرف مثلاً ۶۰ سالش بوده، این قضیه مال ۲۰ سال پیشه. ۶۰ سالش بوده. پیرتر از شما. خب، مثلاً پیرتر از ما میشود ۷۰ سالهها. الان ۲۰ سال گذشت. ۷۰ سال را میشود ۹۰، ۱۰۰ ساله. خود این بازه زمانی تعیین کردن است دیگر. اینها تا ۷۰۰ سالگیشون که قرار نیست. شما از کجا [میدانید] تا ۷۰۰ سال بعد ظهور رخ میدهد یا نمیدهد؟ خدا همینم تعیین وقت است دیگر. نگفتم که به دیگران هم بگویید. یعنی اصل قضیه را انکار، تکذیب نکرده بود. گفته بود: «برای چی منتشر کردند اینو؟» نکتهای است دیگر. خود آقای بهجت به این روایت چهاردهم این باب اشاره میکرد که چرا داستانهای بهجتی مدلی بود.
عرض میکنم: پس چی شد؟ «کذب الوقاتون، هلک المستعجلون.» از آن ور هم «نج المقربون، نج المقربون.» نه، آفرین به آنها. «نج المقربون.» مقرب نباشی اصلاً اگه هی چشم نکشی و نزدیک ندانی، نجات [نمییابی]. ناامید میشوی. کنده میگذاری. قساوت قلب. اصلاً بیتفاوت میشوی نسبت به قضیه مهدویت و ظهور. بیاعتنا میشوی. نباید. یک طور [رفتار کنی] شمای اگر میخواهید تطبیق صورت نگیرد، یک طوری برخورد کنید که اصلاً طرف بیتفاوت [بشود]. چه کار داریم سفیانی هست یا نیست؟ اینکه بیتفاوت کردن مردم است. معصوم دقیقا میخواهد شما کار داشته باشید.
میفرماید که روایت سیزدهم اینجا دارد که ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام). حالا ببینیم میگوید از امام صادق در مورد قائم سؤال کردم. حضرت فرمود: «کذب الوقات. وقت الموقتین.» خدا اصلاً ابا دارد. خدا زیر بار وقتی که بقیه تعیین کنند، نمیرود.
روایت سیزدهم این است. فضیل بن یسار از امام باقر (علیه السلام) روایت میکند. «گفتم له، لهذا الامر وقت؟» این امر وقتی دارد؟ حالا ببینید این تعبیری است که از محمد بن حنفیه نخواندم. تو کلام امام باقر (علیه السلام) هست. شاید این هم که مرحوم نعمانی نقل کرده، به خاطر این بوده که شاهد روایی دارد. از محمد بن حنفیه نقل کرد. فرمود: «ان موسی لما خرج وافداً الی ربه و اعدهم ثلاثین.» موسی وقتی رفت با خدا وعده داشت. به مردم گفت: «۳۰ روز.» خدا به موسی گفته بود ۳۰ روز. اینجا دارد که خدا بعد کسی. «فلما زاده الله علی الثلاثین عشرا.» وقتی خدا ۱۰ تا به آن ۳۰ تا اضافه کرد. «قال قومه، قد اخلفنا موسی.» قومش گفتند که آقا موسی ما خلف وعده کرد. امتحان سخت است. آقا، الان اگر ۲۵ سال آینده آن وقتی که رهبری [گفت] اسرائیل نابود نشود، چه کار میکنی شما؟ رهبری که حضرت موسی نیست. از کدام که نگرفته. قاعدتاً به وحی این شکلی ما حتی اعتماد داریم به همین و برای آن هم تقریباً یقینی ماها اصلاً. آقا، مگر میشود؟ آقا فرمودند ۲۵ سال. تمام است. حالا میشود ۲۶ سال. ۲۵ سال رد شد. تمام شد. موسی گفته ۳۰ روز. در ۳۱ روز نیامد. ۳۲ روز. ۳۳ روز. آقا خالی بسته. یعنی چه؟ ۳۰ روز گفته. اینها گفتند موسی ما خلف وعده کرد. «فسنوا ما تو همون ده روز همه ریختن فضا حدثنا. حالا ببین تعبیر رو ببین. فاذا حدثناکم بحدیث فجاء علی ما حدثناکم به فقلو صدق الله. اگه ما یه حدیثی گفتیم، شد. شما بگین خدا راست گفت. و اذا حدثناکم بحدیث فجاء علی خلاف محدثناکم به. اگر یک چیزی گفتیم، یک چیز دیگری رخ داد. فقلو صدق الله. تعجرو مرتین.» اینجا بگویید خدا راست گفت. تا دو بار از دو برابر اجر ببریم. من که بگویند لابد یک چیزی شده. حتماً میشود. خدا راست گفته. همان که آن جلسه هم عرض کردم که آقا پس چرا گفتی درخت در بیاید فلان و اینها. راست گفتم. من گفتم مؤمنین را نجات میدهم. خوب محک بخورد، مؤمن بماند. راست گفتم. حرف و راست. «تعجرو مرتین.» اینجا دو برابر اجرت دارد. مقامش افزایش پیدا میکند.
روایت چهاردهم چی میگوید؟ میفرماید که حالا سندش هم با مزه است. حسین بن علی بن یقطین. علی بن یقطین را که میشناسیم. علی بن یقطین، تو آن سیره امام کاظم (علیه السلام) مفصل اشاره کرده. وزیر هارونالرشید بود که موسی بن جعفر گذاشته بودندش تو دستگاه. تقیه میکرد. نفوذی موسی بن جعفر تو دستگاه بود. به طرز عجیب و غریبی با حضرت در ارتباط بود. و گفتند به هارون که علی بن یقطین رافضی آدم موسی بن جعفر [است]. مگر میشود؟ چشمم بهش اعتماد [دارم]. گفتند: «بیا ببریم تو خلوت بهت نشان بدیم چه شکلی وضو میگیرد.» همان لحظه به علی بن یقطین نامه رسید. موسی بن جعفر. «از الان که نامه دستت رسید، مدل اهل سنت وضو بگیر.» رفت تو خلوت اندرونی. اطاعت این است دیگر. تسلیم این است. منظور این است که اگر فلان جا رفع اندرونی وایستاد. مدل اهل سنت. همان لحظه آمدند از یک سوراخی به هارون نشان میدادند که ببین وضو گرفتنش. دیدم وایستاده دارد مدل اهل سنت وضو میگیرد. خیلی آنهایی که سوسه آمده بودند، موضعشان تضعیف شد. موضع علی بن یقطین تقویت شد پیش هارون. «مثل قبل وضو بگیر.» مدیریت امام به این میگویند. خیلی هم نزدیک بود به موسی بن جعفر و استعفا بدهد ازت. نمیگذاشت. خیلی اذیت بود از این موقعیتی که دارد. حضرت فرمود که تو خدا دارد بلاهایی را از شیعه به واسطه تو دفع میکند. تو در ملکوت فلان [چیز]، نقش فلان جایگاه را داری. از این حرفها.
روایت از حسن بن علی بن یقطین. پسر علی بن یقطین. حسن میگوید: «از داداشم حسین شنیدم.» که حسین میگفت: «از بابا شنیدم.» داداش از داداش شنیده. حسین از پدرش علی بن یقطین. حالا روایت را ببینیم چه تعبیری. آقای بهجت به این نکته اشاره داشت. این سیره تربیتی اهل بیت است. در مورد وقایع ظهور. توجه به علائم ظهور، نشانهها. ببین نکته را. علی بن یقطین گفتش که «قال لی ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام).» در محضر دختر فاطمه معصومه (سلام الله علیها) هستیم. «به من موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود.» حالا تعبیر را ببینید چه تعبیر فوقالعاده. سیاست امام. «یا علی الشیعه طربا بالامانی منزو مائتین سنه.» دوران موسی بن جعفر است. میفرماید: «این ۲۰۰ سالی که دیده تا اینجا رسیدیم، شیعه را با همین آرزوها نگه داشتیم و تربیت کردیم.» حالا چرا این را میگوید؟ میگوید: «شیعه را چی تا اینجا کشانده؟ تو این ۲۰۰ سال؟ همین آرزو.» وقتی افراط میکند، میرود تو تطبیق قطعی و یقینی، آنش اشتباه است. ولی همین که یک حال و هوایی دارد، یک چشمی دارد، یک امیدی دارد، یک ذهنیتی دارد. ذهنیاتش را که نباید به هم ریخت. تطبیقی که میخواهد با جذب بداند و بگوید این غلط [است]. ولی وقتی امید دارد، چشم دارد، رصد میکند. تو این حال و هوا. چرا میزنی تو سرش؟ اصلاً ما شیعه را تا اینجا با همینها کشاندهایم. «ترب شیعه بالامانی.» با همینها تربیت شده شیعه.
آقای وحشت خیلی روی این نکته تأکید داشت که با همین نکاتی که آقا حواستان باشد، اینطور میشود. آنطور میشود. خدا کند این باشد. شما علما هم این را میبینید. از علامه مجلسی و سید بن طاووس یک مقولهای میشود. من وقتی تو ذهنمو بشنوم، جمع میکنم علمایی که در طول تاریخ هی کدهای این شکلی میدادند. حال و هوای مردم را به این سمت میبردند. هی برای مردم فضا را نزدیک تجسم میکردند. حالا این نزدیک تجسم کردن با استکبار درگیر میشویم و پیروز میشویم. سفیانی چه کار میشود؟ با این ترب باشی، بالمانی میشود. رخ میدهد. نمیگوییم. بگو آقا، این جولانی سفیانی است. یا اردن است. چیچی، فلان. خیلی خندهدار است که به من اینها را نسبت میدهند. کدی داشته. آقا، تو خصوصی شماهایی که اینجا هستید. با ما زندگی کرد. تو خلوت دیدیم. از این حرفها بزنم. حتی سؤال میکنند. سؤال میکنید آقا این فلان است، این فلان میشود؟ میگویم: «نمیدانم.» واضح میگویم نمیدانم. امید داریم. انشاءالله. خدا کند. نمیدانم. نمیشود گفت. بعد ما شدیم تطبیقگرا در برابر وظیفهگرایی. آدم شاخ در میآورد. یعنی وظیفه را بگذار کنار. فقط بگذار شل کند. سفیانی بیاید. خیلی خندهدار است. واقعاً اینها چوب دارد. آخه شما یک چیزی به یک کسی نسبت میدهی. از قیافه میاندازی. از ریخت میاندازی. آبروی کسی را داری صدمه میزنی. یک کسی که حالا خودش که ارزشی ندارد ولی حالا چهار نفر شاید با حرفش یک فضایی پیدا کنند یا کلاً از ارتفاع ساقط میکنی در پیش خدا. نه، من. من که هیچ. به فکر [باشید که] چه جوری میخواهیم جواب بدهیم.
فرمود: «تُرب شیعه بالامانی، ومُائتین سنه.» ۲۰۰ سال شیعه را با این آرزوها تربیت کرد. حالا ببین ادامه روایت را. گفتگوی خود علی بن یقطین. میگوید که یقطین (بابای علی)، علی بن یقطین به پسرش (حالا جمله را ببین) به پسرش گفت: «مابالونا قیل لنا فکان و قیل لکم فلم یکن.» یعنی امر بن العباس. میگوید: «گفتش که چرا هرچی به ما گفتن، حالا ظاهراً پدرش آن وری بوده. نمیدانم.» میگویند: «هرچی به ما گفتن در مورد بنیعباس، بچههای عباس به قدرت میرسند. حکومت میکنند. اول دومیشون اون، سومیشون اون. اینجوری میان. لباسهای این شکلی دارند.» چطور هرچی در مورد ما گفته بودند شد، شما گفته بودید نشد. «فلان میشود. عالم را میگیرید. قدرت فلان میشود.» در کنار کعبه. از زمان پیغمبر هی گفتن: «صاحب الامر، قائم، مهدی، فلان.» ۲۰۰ سال گذشت. آقا علی میگوید بهش گفتم: «ان الذی قیل لکم و لنا کان من مخرج واحد.» هرچی به شما گفتن، هرچی به ما گفتن، از یک جا گفتن. «غیر ان امرکم حضر وقته فاتیتم. محض امر شما وقتش رسیده بود. کلش را بهتون دادن. فکان کما قیل لکم.» همونی شد که بهتون گفته بودند. «و ان امرنا لم یحضر.» امر ما وقتش نشده. حالا تعبیر قشنگ است. آدم پخته خوشفکر. اینطور معناست. با امام کاظم تحلیلش مهم است. برای ما کلام معصوم نیست ولی آن چیزی است که از معصوم یاد گرفته. خودش تربیت شده این مکتب و این دستگاه. گفتش که پس «فعل الله فعال لله بالامانی.» ما را آقا، با همین آرزوها موکول کرد به همین آرزوها. ما دلمان، ما دلمان خوش است. امانی یعنی دلخوشی. ما دلمان خوش است. ما دلمان به همین خوش است که میشود، انشاءالله این قضیه فلانه. دلم خوش است یکی از فلان منطقه، انشاءالله آن فلان. دلم خوش است که انشاءالله این شب جمعهای که ۲۳ ماه رمضان امسال شده. آقا، چه اشکالی دارد الان من این را بگویم؟ غلط است؟ بر اساس این روایتی که با همدیگر خواندیم، بگویم آقا امسال شب قدر بیست و سوم مثلاً افتاده شب جمعه. خدا کند همان باشد. خدا کند همان باشد. نمیگویم قطعاً همین است. مردم، «فلانی فلان سال گفت هیچی هم نشد.» همه گفتند همینجوری آوردند جلو. دعا کنید بشود. انشاءالله بشود. دعا کنید. زحمت بکشید. آقا، دیگر ما چشم داریم به همینها. یکی از پنج تا چیزی که به ما گفتند: «شب جمعه، شب بیست و سوم صیحه.» گفتند: «خراسانی.» انشاءالله همین باشد. گفتند: «سفیانی.» انشاءالله همان باشد ولی آنقدر جنایت نکند. گفتند: «فلان خصف بیدا.» انشاءالله زودتر. چشم داریم. امید داریم. امید داریم. دلمان خوش است. نمیشود بعد مردم فلان میشوند. خواستم مطرح نکردنش [این است] که کلاً از ریشه داری میکنی نترس مرگ. میخواهی خودکشی کند؟ شما مدیریت کن که آرزو را بدهی، دلخشوی. فرمود: «شیعه بالامانی.» بار آوردیم، آوردیم جلو. تو انگیزه را بده، امید را بده، نشاط را بده، دلخوشی را بده. تطبیق نده.
تطبیق هم به این معنا. حق و باطل. خب معصوم بلد نبود حق و باطل بگوید؟ حق و باطل که انگیزه و امید و نشاط و انرژی نیست. این تحریک ایجاد نمیکند با این مردم حسگرا که دنبال نشانهها، نشانههای حسی و عینی برای فلاسفه هم شاید انگیزه این شکلی ایجاد نکند. فضای عقلی. یک حسی شما حق و باطل کربلا مواجه شده، چه کار داری؟ مال امام حسین، یزید. هرکی حق را پامال کردن گریه کنید مردم. یا اینطور با ملکه یا آنطور. حالا یا امام حسین یا هر ارتباط برقرار نمیشود. عرض من روشن است. ما به سمت مصادیق باید برویم ولی با جذب نباید برویم. لذا برخی گفتند حتی از آقای سیستانی هم نقل شده این جمله که با احتمال اشکال ندارد. وقتی شما میگویید احتمال دارد، احتمال دارد. بنده که حتی احتمال هم نمیگویم. احتمال هم که هم آقای ریشهری تو دانشنامه میگوید احتمال اشکال ندارد. هم آقای سیستانی ازش نقل شده که میگوید اشکال ندارد. بنده همان احتمال هم نمیگویم که احتمالاً این سفیانی، احتمالاً آن خراسانی است. همین هم نگفتم که احتمالاً مثلاً رهبری خراسانی [است]. احتمال هم نمیگویم. احتمال اشکال ندارد. خراسانی هست. سفیانی هست. ایرانی به نحوی این شکل. مصداق این شکلی. تطبیق این شکلی که آقا ایرانیها محور جریان حقند. سفیانی محور جریان باطل است. بعد سفیانی کمربند حمایتی از صهیونیست. این تطبیق چه اشکالی دارد؟ این که هزار تا شاهد از قرآن و روایت و سیر تاریخی و از این مسائل میشود براش آورد. رهبری میشم. ببینید چقدر مطالب ایشان جالب است.
«الا الی مئتی سنه او ثلاث مئه سنه.» یک چیزی وسط بگویم یکم بسوزانم. آقای بهجت امانی و اینها میفرمودند که کسی با جفر خدمت استادشان مرحوم آقای قاضی، کتاب حضرت حجت هست. یک وقتی کسی با جفر و اینها حساب کرد و اینها که ظهور کی است. آنقدر دور بود که هرکی میشنید میگفت: «ای وای، تمام شد.» هیچکدام از ما، نسل ما. چیزهایی که مثلاً خیلی دور، خیلی فاصله است. مدلی بود. اینجور اخبار و اطلاعاتی هم داشت ولی فضایش چه مدلی بود در این حال؟ فضای هشدار. اینها اصلاً ربطی به وظیفهگرایی ندارد. یکی از وظایف شما همین دلخوش بودن است. «تُرب شیعه بالامانی.» این جزو وظایف است. یعنی چی؟ تطبیقگرایی، وظیفهگرایی، چه ربطی دارد؟ یکی از وظایف همین دلخوش نگه داشتن، امیدوار نگه داشتن، دلگرم کردن. دلگرم بودن. خب چطوری آدم دلگرم میشود؟ قرینه، یک نشانه، یک ربطی باید باشد که آدم بخواهد دلش گرم بشود. به یک چیزی باید امیدوار باشد. دلمان به همین گرم است. انشاءالله این انقلاب همان خروج مشرقیان [است]. انشاءالله این درگیریها. مخصوصاً این نشانهها. آقا ما که میگویند صد بار تا حالا اینها شده. ۱۰ بار تا حالا. نمیدانم مسجد دمشق خراب شده. ۱۰ بار در ایران، نمیدانم سیاهجامگان خروج کردند. مصر اگر ۱۰ بار هم بوده باشد، ۱۰ بار تا حالا در ایران شیعیان قدرت داشتند و حکومت داشتند و درگیری نظامی داشتند. تو منطقه یمنیها از آن ور درگیری داشتند. این ور داستان یهود بوده. این ور هم تو بنیامیه. بنیامیه را میبینید؟ این ایام رسماً بنیامیه تو مسجد اموی شعر برای بنیامیه میخوانند. رفته طرف دارد گریه میکند. با معاویه دارد بیعت میکند. هایهای اشک میریزند که ما داریم با معاویه بیعت میکنیم. رسماً علم اموی را بلند کردند. صد بار تا حالا این مد بوده. همه اینها کنار هم جمع بوده. هیچ وقت در طول [تاریخ] ما هم با آنها درگیریم، هم با اینها درگیریم. هم به آن باید بگوییم: «آقا ما تطبیق ندادیم.» همه تطبیق نمیدهیم. آقا، معنایش این نیست که همین امید داریم. انشاءالله خدا کند. انشاءالله همینه. انشاءالله همینه. امید دلمان گرم است. دلمان گرم است. کارمان را انجام میدهیم.
گفتم اینو جوانی که پیام داده بود، بحثهایی که شنیدم این حال و هوا را پیدا کردم که ما به ظهور نزدیکیم. یکم که نزدیک یافتم ظهور را و بر اساس بعضی از این نشانههای مسائل اینها. مشکلی داشت جوان عزیزی که از خیلی سال پیش درگیر شده بود تو فضای درمانی و اینها. با مورفین و فلان و این حرفها. درگیر اعتیاد شده. به نحوی که حالا خانواده خبر نداشتند. یعنی خیلی مخفی و اینها. من از آن موقع با خودم نشستم فکر کردم. نکتهاش این است. باعث میشود که همه از حرکت میافتند. خندهدارش این است. گفت: «۳۰ سال من درگیر اعتیاد بودم.» از وقتی این را شنیدم با خودم گفتم که اگه فردا ظهور باشه من میخواهم چه کار کنم؟ گفتم اگه ظهور نباشه، این نظامی که تنها نظام شیعه است که امروز علم امام زمان را تو عالم بلند کرده، اگه بهش حمله کنند، بخواهند آسیب بزنند، من کجای داستانم؟ جمله را ببینید: «من میتوانم برم از این نظام دفاع کنم؟ دیدم من با این توان بدنی نمیتوانم.» دیدم من شرمنده امام زمانم. پیام داده بود که فلانی. «میشود ناراحت نشو. بدون یک نفر هم مثل من باشه falah.» که البته اینها لطف خداست. از جانب بنده هم نیست. از اینها الحمدالله زیاد است. من وارد این بحثها نمیخواهم اصلاً بشوم. گفتش که: «آقا از آن روز که این تصمیم را گرفتم الان کامل ترک کردم.» الان که دارم پیام میدهم. «تمام سلول به سلول استخوانهایم دارد میلرزد که دارم به تو پیام میدهم. با شدت درد دارم پیام میدهم.» باز دوباره بعد اینکه ما این را نقل کردیم، آن عزیز پیامی داد. مطلبی باز محبت کرد. غرضم این است که اینها اتفاقا آدم را شارژ میکند. این آدم را راه میاندازد. وقتی که جدی احساس میکنی بابا، آن چیزی که در ذهن میآید با آن چیزی که در عین میآید تفاوت دارد. برای انبیا هم تفاوت دارد. علامه طباطبایی میگوید: «که آقا به حضرت موسی خدا فرمود: "ازلهم السامری، برگرد ولی قومت را سامری گمراه کرد." آنجا آشفته نشد حضرت موسی. وقتی فهمید که، وقتی آمد دید گوسالهپرستی را، آنجا تورات را پرت کرد.» میگوید چرا؟ میگوید برای اینکه تفاوت دارد بین آن چیزی که در ذهن و آن چیزی که در عین است. تو موسی هم باشی، وقتی میبینی فرق میکند با کسی که میدانی تو ذهنت است. وقتی محسوس میشود برات که بنیامیه، ای شام. آه! تو وسط درگیریهای با اسرائیل، این رگههای نشانههایی است. یک بویی دارد میآید از سفیانی. تمام بشود. انشاءالله میرویم اسرائیل هم نابود میکنیم مثلاً و اصلاً کار به سفیانی هم نمیکشد. مثلاً انجام بدهیم. یک روز، یک روز حتی این یهود تو این منطقه زنده باشد. رهبری فرمودند: «هرکی یک ذره در نابودی و حرکت و تلاشی بکنه به بشریت دارد خدمت میکند.» امشب یک کاری کنیم رژیم صهیونیستی نابود بشود. ولی خب امکانش، توان، شرایطش، موقعیتش، وظیفهمان این است ولی در عین حال یک چیزی هم به ما گفتند تو روایات که آقا یک همچین فضایی میشود. اینجوری میشود. از آن ور، از این ور داستان سفیانی است و شام. بعد میآید سمت عراق. از این ور یمن قدرت پیدا میکند. حرفی دارد میزند. نمیخواهد امام را در خطر بیندازد. تکتک اصحاب را معرفی بکند. مجموعه مطالبی که امشب عرض کردیم توقیت هم نمیکند ولی علامت میدهد. علامت وقتدار هم میدهد. پازل برات میچیند. از آنجا، از اینجا، از اینجا، از اینجا. لباسش را هم برات میخوانم. حالا ساعت بعدی اگر فرصت بشود. فرمود: «اگه از اول به ما میگفتن ۲۰۰ سال بعد و ۳۰۰ سال بعد، لَقَست القلوب.» دلها قساوت پیدا میکرد. یعنی چی؟ از تو فضای ذهن و دل و احساسات میخوابید. از دهنها میافتاد. از همان اول ۳۰۰ سال بعد ظهور. ۳۰۰ سال بدبختی سرپا نگه میداریم که به ظهور برسیم. قطعی برق و گاز و کوفت و زهر مار را تحمل میکنیم. رأیش را یکی دیگر داده. به ما میگویند درجه را کم کن. ماها که نظام را دوست داریم درجه را کم میکنیم. پشتش هم ما میخوریم. افراطی مترجم طالبانش هم ماییم. نظام تحویلت [دهم]. صاحبش را بدهیم دیگر. این پرچم تحویل صاحب [است].
حالا بگن آقا من اصلاً معلوم نیست کی گفته انقلاب به ظهور متصل میشود. یکی از چیزهایی که این آقایون میگویند همینه که شما تطبیقگرایان خیلی سفت انقلاب اسلامی را متصل به ظهور میدانید. بخش بعدی که میخواهم عرض بکنم که رهبری چه تعبیری دارند. عرض میکنم که اگر تطبیقی این [کار را بکند]، ایشان تطبیقگراست. در قاموس امام و رهبری نبوده. دقیقا همین فضاست که آقا مردم به سمت حکومت. افق آن است. رسماً تو بیانیه گام دوم که مهمترین بیانیه رهبری بعد از رهبریشان [است]. به یک تعبیر به نظر بنده میرسد. بین گام دوم. به نظر من، چون به بعضیها گفتند که برید این را ترویجش کنید. من خیلی روی این کار کردم. رسماً آنجا من عین تعبیر یادم نیست. اگه پیدا کردید، برید بخوانید. ساعت بعدی بخوان. آماده کنید برای خورشید. چیچی ولایت برای ظهور امام زمان. اصلاً تعبیر همینه. گام دوم، گام اول ۴۰ سال بوده. گام دوم صد ساله است. زمان ندارد اینها. به خاطر اینکه «تُرب شیعه بالامانی.» علی بن یقطین گفت: «اگه از اول به ما گفته بودن ۲۰۰ سال بعد، ۳۰۰ سال بعد، قساوت قلب پیدا میکردیم.» تعبیر را ببین. «و لَرجَع عامه الناس عن الایمان الی الاسلام.» عموم مردم از ایمان به اسلام کشیده میشدند. همان ارتدادی که داریم میگوییم. یکی از عوامل این پویایی و حرکت و تحمل و صبر، پذیرش این دردها و سختیها همینه. نزدیک قلهایم. همهتان هم خواهید دید. نه. این عبارت رهبری: «نزدیک قلهایم. شما جوانها خواهید دید آن روزی که به قلهها میرسیم.» من میدانم خدا بالاترین چیزها را برای مردم در نظر گرفته. آن بالاترین چیزها چیست؟ قله چیست؟ آن بالا چیست؟ بهترین چیز چیست؟ «تورم ۸ درصد مثلاً. دیگه بالاتر نمیره. همین قله. اینه پیچ بزرگ تاریخی. چیه غلبه به دشمنانتون چیه؟» میشود یک امتی قبل از ظهور امام زمان بر دشمنان غلبه کند؟ «ولکن قالوا ما اسرعه.» جمله آخر علی بن یقطین. اگه از اول به ما میگفتن ۲۰۰ سال بعد، ۳۰۰ سال بعد، قساوت قلب پیدا میشد و مردم ارتداد پیدا میکردند. از ایمان به اسلام شوق و انگیزه و دلگرمیها را از دست میدادند. ولی به ما گفتن: «ما اسرعه؟» چقدر نزدیک است؟ «و ما اقربه؟» چقدر سریع؟ چقدر نزدیک است؟ «تعلفاً لقلوب الناس.» تا دل مردم الفت پیدا کند. «و تقربی للفرج.» فرج را نزدیک بدانند. این سیاست معصوم بوده. این سیاست اهل بیت بوده. این شکلی بار آوردهاند. هی آرامآرام کشیدهاند. هیچ وقت فضایی را نمیدهند. کامل نمیبندند قضیه را که برو بابا. اصلاً به همان ابیخالد کابلی ازت. تو که سنت نمیرسد. تو که میمیری. اسمش را نمیتوانم بگویم اینطور میشود. تو هم حال و هوایت را از دست ندهی. همین شوق و انگیزهای که داری که الان دنبال میگردی تو خیابان دستش را بگیری ولی اسمش را نمیدانی. تو ابیخالد کابلی که حالا هنوز معصوم امام چهارم تو هنوز دیدی ۸ تا دیگر هنوز مانده. حضرت همان را هم انرژی انگیزه هم همان را نمیگیرد. به کرات ما این را تو روایت داریم. تو دوران امام باقر. تو دوران امام صادق با یک شوق و انگیزهای سؤال میکنند. حضرت یک جوری نمیخوابانند انگیزه و انرژیشان [را]. برو بابا کوتاه به دنیا بیاید و بعد یک غیبت طولانی جاهای دیگر گفتند اینها را. اینکه انرژی و انگیزه دارد، اینطور برای فرج. این خودش یک موتور محرکه [است]. میرود با این به کرات پیش آمده. به بنده گفتند: «آقا مثلاً فلان بحث در مورد مهدویت و ظهور و مختصات منطقی و اینها از صد تا درس اخلاق بیشتر برای ما انرژی و انگیزه داشته برای خودسازی برای تقوا برای اخلاص ترک گناه توبه احساس چیزی چه کار کنم؟»
حضرت امروز نیامدند، فردا شد. همه چی را ول کن. تو این حالت بینابین خودت را نگه دار. تعادل داشته. تا اینجا فعلاً داشته باشید. یک ده دقیقه استراحت بکنیم. ساعت آخر خدمتتان باشیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...