این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* بعضهم من بعض؛ ولایت خمینی یا سیطره نتانیاهو؟ انتخابها تو را تعریف میکنند [30:26]
* عصر ظهور؛ غایت نوعی انسان و شکوفایی تمامعیار ظرفیتها [40:16]
* حق و باطل در قله؛ جدال نهایی پیش از دوران شکوفایی [52:33]
* و اللّیل اذا یسر؛ اوج ظلمت پیش از طلوع آفتاب [59:16]
* فأصبحوا ظاهرین؛ ظهور به معنای غلبه بر قلبها و دشمنان [1:03:35]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
جلسه قبلی که در مباحث «به وقت شام» با عزیزان گفتوگو داشتیم، بحثی در مورد نشانههای ظهور به مناسبت مطرح شد. مطالبی هم در آن جلسه مطرح شد که بنده حقیقتاً تمایلی به طرحش نداشتم. به هر حال، یک سال و خوردهای بود، یک سال و یکی دو ماه بود مورد هجمه بودیم و به خاطر یک صوت ۸ دقیقهای مورد تهاجم واقع میشدیم و پاسخ نمیدادیم. پاسخ مستقیم و پاسخهای فرعی و اینها که میدادیم شنیده نمیشد و مورد توجه واقع نمیشد و همانطور همان مسیر ادامه داشت. جدای از اینکه یک سال و خوردهای این هجمهها بود، مباحثی مطرح میشد که طرح این مباحث را خطرناک میپنداریم و دور کردن مردم از فضای مهدویت و به دور از سیره تربیتی اهل بیت در طرح مباحث مهدویت به نظرمان میرسید. لذا جلسه قبل را کمی به این موضوع پرداختیم. با توجه به اینکه بحث «به وقت شام» بحث بسیار پردامنهای است و پر از اضلاع زیادِ پرشاخه است، ما بنا داریم از آن تنه خودش خارج نشویم، توی این شاخ و برگها نرویم، توی آن مسیر اصلی بمانیم که محوریتِ مباحث، شام و آینده شام و رویدادهای شام است. لذا، هی به این بحث ملحقاتی را اضافه میکنیم. هر جایش که احساس میکنیم توضیحاتی لازم دارد، ولی به دور از متن اصلی، ملحقاتی را به آن بحث اضافه میکنیم.
جلساتی متعدد در این موضوعات داشتیم. آن جریان ارتداد یک بخشش بود. «بیماردلان» یک بخشش بود. یک پنج جلسه بسیار مهم که از جدیترین مباحثی بوده که تا به حال مطرح کردهایم و از مباحث بسیار کلیدی است که هنوز منتشر نشده از «استبداد تا استبداد». بحثهای بسیار مهمی است که انشاءالله عزیزان اگر حوصله کردند، وقت داشتند و احساس کردند وقتشان تلف نمیشود، اگر گوش بدهند، آنجا یک چکیدهای است از مباحث المیزان با رویکرد اسلام سیاسی و یک جنبههای تاریخی دارد و یک جنبههای آیندهشناسانه دارد. آن هم یکی از ملحقات بحثمان بود. دو سه تا دیگر هنوز از این ملحقات داریم. یکیاش همین جلسات فعلاً آن مبحث اصلی «به وقت شام» را متوقفش میکنیم. این ملحقات را به یک سرانجامی برسانیم از این گردنه این بحثهای ظهور توی این حوزهای که الان ماندیم. به خاطر آن هم هستش که تقاضا زیاد است و مطلب زیاد است. یعنی تولید محتوا زیاد میشود. توی فضای مجازی مطالب گوناگونی به گوش مردم میرسد. سؤال هم در این زمینه زیاد است. اقتضای آن هم این است، یعنی مردم واقعاً فضایی است که سؤال دارند که آقا این قضایا چیست؟ چی میشود؟ ما چطور باید تشخیص بدهیم؟ پشت اینها چیست؟ چه خبر است؟ کی به کی است؟ تحلیل ما نسبت به این مسائل، تحلیل آخرالزمانی ما، چطور باشد؟ اصلاً میتوانیم تحلیل آخرالزمانی داشته باشیم؟ بعد تحلیل آخرالزمانی ما باید چطور باشد؟ که به این مناسبت میطلبد فعلاً ملحقاتی را از بحث «به وقت شام» مطرح کنیم.
یک سلسله گفتار فعلاً داریم به عنوان «نشانههای ظهور: چیست و چرایی». یک سلسله گفتار بعد از این داریم. انشاءالله این تمام بشود. حالا نمیدانم کی تمام میشود، شاید یکی دو هفتهای توی این بحث باشیم. بعدش سلسله گفتاری داریم به عنوان «آخرالزمان از دریچه قرآن». و که آن بخش برهانش بحثهای حکمی و فلسفی دارد که آنها خیلی مهم هستند؛ البته بحثهای قرآنی آن هم خیلی مهم است ولی بحثهای قرآنی تا به حال چندین بار به کرات مباحثی را مطرح کرد. آنجا عمیقتر، با تحلیل جدی. مثلاً بحث محبت را آنجا داریم: «یحبهم و یحبونه» در آن آیهای که الله میفرماید. آیه آخرالزمانی است و آیه استبدال است. یک بحث فلسفی انشاءالله میخواهم اینجا داشته باشیم که اگر آن خوب تحلیل بشود، بسیاری از سؤالات پاسخ پیدا میکند. خود بحث قاعده جذب در فضای فلسفه و این تعلقات در نفس، این امتحانات الهی و نسبتش با این تعلقات، ریزشها، رویشها، اصلاً نفس چه حالتی دارد؟ تعلق اصلاً چیست؟ محبت چیست؟ به چی کشش پیدا میکند؟ چرا کشش پیدا میکند؟ اثر این کشش چیست؟ یک بسته در مورد نفوس قویه داریم که بحث بسیار مهمی است. به بعضی از مباحث حتی مهدویت هم آنجا پاسخ داده میشود. الان فقط یک اشارهای بکنم؛ مثلاً اینکه آن دو نفر را امام زمان (عج) از قبر بیرون میکشند، وقتی که به دیوار میزنند، از کنار شروع میکند شاخ و برگ روییدن. خب چرا این اتفاق میافتد؟ یک تحلیل فلسفی دارد که حالا جایی ندیدهام مطرح شده، به خاطر نفوس قویه است. نفوس قویه انتساب ایجاد میکند در سایر موجودات. حتی اگر شرور باشد. اگر جزء ابرار باشد، میشود کرامت و معجزه؛ اگر شرور باشد، حتی جسد او اثر دارد. بحث جدی است. مثلاً چشمزخم مرتبط با همین فضاست. نفوس شرور قوی وقتی نسبت به یک چیزی توجه پیدا میکند، اصلاً خود بحث توجه اصلاً توجه یعنی چی؟ توجه چه میکند؟ توجه به تعلق مرتبط است. توجه زمینه تعلق است. و نفوس در اثر توجهاتشان، اتفاقاتی رخ میدهد، هم در نفس خودشان، هم در عالم تکوین. آن نفوس شروری که قویاند، وقتی توجه به یک چیزی میکنند و نفسشان پس میزند یا آسیب وارد میشود. حالا میخواهم بخوانم انشاءالله مطالبی از ملاصّدر، ابن عربی و شرح اشارات بوعلی. مطالب فلسفی آنجا داریم. انشاءالله حالا کی بهش برسیم نمیدانم، شاید دو سه هفته دیگر. بحث مهمی است و این نفوس قویه، مثلاً بعضی تحلیلها که حالا آنجا فکر میکنند آقای کرامتشون است، یک عده از اهل سنت اعتقادشان به اینها بیشتر میشود که آقا ببینید اینها شاخ و برگ از کنارشان. به نظرم بوعلی میگوید یا ابن عربی میگوید الان خاطرم نیست که میگوید چنگیز را وقتی دفن کردند از کنار قبرش شروع کرد علف روییدن. این به خاطر این بود که این جزء نفوس قویه بود. جذب میکند. در عالم تکوین اثر ایجاد میکند. نفوس قویه این شکلی است. شرور هم که باشد، میکشم خواه ناخواه. و توی اتفاقات آخرالزمان این نفوس قویه دو سر این مدارند. و یکی از آن نفوس قویهای که اثر دارد در جریان شرارت، سفیانی است. در مورد سفیانی، و تحلیل فلسفی تا حالا نکردهایم. اصلاً سفیانی کیست؟ چیست؟ و به خاطر این است که اهل بیت روی اینها تأکید دارند. و آن یک بخش مهمی از آن شرارتشان، خود همین بحث بنیامیه بودنشان است. اینها بحثهای مهمی است. تحلیل حکمی میطلبد که حالا انشاءالله اگر فرصتی باشد، به این بحث خواهیم پرداخت.
پس، دو تا فصل جدید ما الان در این بحثمان داریم که از ملحقات است. انشاءالله این را تمام کنیم، میاییم ادامه آن قبیله سلمان. دیگر برویم سراغ خود اصل بحث ایرانیها. یکم فرعی زیاد رفتیم. از اصل بحث ایرانیها یا به تعبیر فارسها، جدا شدیم. برویم خود فارسها را بهش بپردازیم و آن را انشاءالله به سرانجام برسانیم. فعلاً یک فصل بحثمان در مورد نشانههای ظهور است. یک فصل بحثمان در مورد آخرالزمان است. خود آخرالزمان، اصلاً آخرالزمان یعنی چی؟ بحثهای قرآنی و برهانی که آنجا مطرح است، انشاءالله بهش میپردازیم.
این چیزی که امشب میخواهم مطرح کنم، یکی از دوستان فاضل و عزیزمان که بحثها را پیگیری میکنند، که اسم ببرم میشناسید، ایشان الان من قبل از اینکه جلسه شروع کنم پیام دادند که آقا من دیشب زنده گوش میکردم جلسه را. حالا قحطی هم زیاد داشت، طولانیاش نکنید، خسته میشوند، کیفیت جلسه پایین میآید. البته دوستانی هم بودند که میگفتند آقا کم بود، یعنی تا یک ساعت دیگر هم اینها جا داشتند. ولی خب حرف درستی است. و لذا بنده حالا امشب همان اگر بشود یک ساعت، یک ساعت و خوردهای عرایضی داشته باشم. اگر فرصتی باشد که فردا شب هم انشاءالله باز یک گفتوگویی داشته باشیم. بقیهاش باز برود هفته بعد، حالا شنبه یکشنبه اینها میتوانیم حالا شبها یک ساعت، یک ساعت و نیم متصل گفتوگو داشته باشیم. چون بحثهای مهمی است. در مورد نشانههای ظهور نکاتی است. چند تا نکته است که اول بحث عرض میکنم، مرتبط با چرایی نشانههای ظهور که کمتر به این بحث پرداخته شده که اصلاً چرا ما باید به نشانههای ظهور بپردازیم؟
خدمت شما عرض کنم که در مورد نشانههای ظهور، خب آثاری نوشته شده، کتابهایی هست که کتابها قابل توجه و مطالب خوبی در این کتابها هست، مقالاتی هم هست که اینها قابل استفاده است. یک کتاب خوبی که یک عزیزی نوشتهاند، آقای مهدیپور که دیشب هم اسمشان را آوردم، خدا بهشان طول عمر عنایت بفرماید که زحمت کشیدهاند، آثار فاخری در حوزه مهدویت دارد. ایشان کتابی دارد به عنوان «در آستانه ظهور». اسم کتابش است «پژوهشی...» یعنی «در آستانه ظهور» اسم کتاب، عنوانش هم هست: «پژوهشی پیرامون علائم حتمی ظهور». علائم حتمی، یعنی ایشان در این کتاب که پنجاه شصت صفحه است، در مورد علائم حتمی صحبت کرده است. مقدمه کتاب نکاتی دارد که نکته قشنگی است. چند تا نکته دارد. من اینها را اول بگویم بعد باز از سایر کتابها و مقالات انشاءالله نکاتی را عرض بکنم.
ایشان میگوید که از روز اولی که حضرت آدم پا به زمین گذاشت، بشارت تحقق جامعه آرمانی را دادند و از آن روز اول بشر چشم انتظار بوده است. همه ادیان، همه انبیا این وعده را دادند به همه مردم. چشم انتظار این وعده بودند که حاکمیت دین الهی و ولایت تامه الهی. خب این نکتهای تویش است. اولاً که یک بحثهای فلسفی دارد که علامه طباطبایی مطرح میکنند. جاهایی مرتبط با این بحث هم هست. بحث غایت نوعیه. خیلی بحث شریفی است. غایت نوعی عالم، عالمی است که هر موجودی، آقا اجمالش این است: غایت نوعی. توی مقدمه قرآن در عرض کردیم، میخواندیم. حالا انشاءالله وقتی هم فرصت بشود آن کتاب را هم تمامش کنیم. بحث غایت نوعیه را مطرح میکند علامه طباطبایی. یعنی چی آقا؟ یعنی خدای متعال از ساخت هر موجودی یک غرضی داشته است. قاعده تکوین الهی و هدایت تکوینی. نمیخواهم امشب بحث سختش کنم و بحث فلسفی کنم. بعضی نکات حالا در حد عقل کم خودم اشاره کنم. شماره فهمتان بهتر است، هم بهتر میفهمید، هم انشاءالله آنهایی که بیشتر میفهمند باز این بحث را تکمیلش میکنند.
هر چیزی یک غایتی دارد. حالا مثالهایی که آنجا علامه میزنند، مثالهای روی سیب و دانه سیب و اینهاست. دانه سیب غایتش این است که یک سیب خوب رسیده اینطوری بشود که آن خواص و آثار و ویژگیهای مرتبط با خودش را داشته باشد. دستگاه تکوین و خلقت خدای متعال این شکلی است که این موجود را هدایت میکند، میبرد، قدم به قدم به فعلیت میرساند، به غایت میرساند، به سرانجام میرساند، به غرضش از خلقت میرساند. این سیب حالا این غایت هم غایت نوعی است. یعنی نوع سیبها را دارد حرکت میدهد. حالا ممکن است این لابلا یک سیب هم به آن غایت نرسد که آن حالا باید بررسی بشود چرا؟ یک چیزی بیاید وسط، آفت میزند، سقوط میکند، مشکلی پیدا میکند. ولی نوع سیبها دارند به سمت آن غایتشان حرکت میکنند. در مورد بشر همین قضیه است. نوع بشر دارد به سمت کمال حرکت میکند. قرائن تاریخی هم این را نشان میدهد. یعنی هرچه که جلوتر آمدهایم، به نسبت قرون قبل، نوع بشر به کمال رسیده است. یعنی از جهت فکر و عقل و دریافت ذهنی و قدرت پردازش و قدرت فهم و حتی ارتباطش با عالم طبیعت و اکتشافات و اختراعات و تسلطش به عالم طبیعت و عوالم. تا اینجا که رفته به کهکشانهای دیگر سرک میکشد و دارد سر در میآورد و خبر دارد و چه بسا پایش هم باز شده به یک جاهایی از این کهکشانها و کرات که بشرهای قبلی این را نداشتند. زندگیها از حالت ابتدایی ساده، هی رو به پیشرفت رفته است.
المیزان مطرح میکنند: بشر ابتدایی ذهنیت ساده، ارتباطات محدود، ادراک محدود، استفاده محدود از منابع طبیعی. و لذا اصلاً بشر ابتدایی حتی کتاب نداشته است. کتاب آسمانی شریعت اجمالی بوده از زمان حضرت آدم ولی کتاب آسمانی نبوده. کتاب آسمانی از زمان حضرت نوح در واقع مطرح شده که شریعت به این معنا از آنجا شروع شد. توی بعضی از آیات قرآن هم بهش اشاره شده است که زندگیهای کمی پیشرفتهتر شده، روابط پیشرفتهتر شده. خب هی طول و عرض پیدا میکند این روابط. حق و حقوق پیدا میشود. حد و حدود لازم است. این با آن آدم معامله میکند، این پامیشود از این شهر میرود یک شهر دیگر، معاملههای پیشرفتهتر میشود. اجناس پیشرفته. بشری که مثلاً توی عمرش یک نوع ماهی خاص مثلاً بیشتر ندیده. این کجا با آن بشری که رفته اعماق اقیانوس، فلان جا به یک موجودات پیچیده و عجیب و غریب رسیده، طبعاً هی اینها در اثر پیشرفتش احکام و حدود و ضوابط پیچیدهتر هم میشود. دین هرچه جلوتر میآید ضوابط و حدود و ریشهها و فروع و اینهایش هی عمیقتر و وسیعتر میشود. بشر هم هی عمیقتر میشود.
توی روایت ما هم هست دیگر که تا قبل از ظهور دو در علم به روی بشر گشوده میشود، ۲۵ بابش بعد از ظهور است. یا بعد از ظهور حضرت با دست به سرهای مردم اشارهای میکنند و عقول اینها را کامل میکنند. چه اتفاقی است؟ و به چه نحوی است؟ به هر حال بشر دارد یک سیری را به صورت تاریخی و تکوینی طی میکند و این سیر باید برود به آن غایت نوعیه خودش برسد. آن چیزی که ما توی فرهنگ خودمان، توی آیات و روایات ازش تعبیر میکنیم به ظهور، این همان غایت نوعیه بشر است. همان که توی فلسفه، توی مباحث فلسفی به عنوان غایت نوعیه میشناسند. غایت نوعیه فرد و جامعه. بله، افرادی بودند که خود فردشان به غایت خودشان رسیدند، امثال سلمان. ولی جامعه به غایت نوعی خودش نرسیده. اجتماع بشری به غایت نوعی نرسیده. این فرق میکند و با اجتماع بشری فرد به غایت نوعی برسد یا زمینه رسیدنش به غایت نوعیه خودش یا غایت شخصی خودش فراهم بشود به آن چیزی که برایش خلق شده است. لذا فرمود: «ما خلق الجن و الانس الا لیعبدون.» بعد در آن آیه سوره مبارکه نور که همه تطبیقش دادند با امام زمان (عج) فرمود: «یعبدوننی لایشرکون بی شیئا.» این جامعهای که من خلیفه میکنم اینها را، آنهایی که ایمان و عمل صالح دارند از بین شماها را خلیفه میکنم و آن دینی که ازش راضیام را تمکین میکنم. شرایطش را فراهم میکنم. «یعبدوننی لایشرکون بی شیئا.» بعد از خوفشان امنیت حاکم میکنند. و آخرش این میشود که «مرا میپرستند.» پس آن «خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» غرض عبودیت بود، غرض خروج از شرک بود.
حالا یک وقتی از شما، خودت فرادی مثنی و فرادا است دیگر. یک وقت فرادا میزنی، میروی حجابها و موانع را میشکنی، عبور میکنی، سیر میکنی. از شرک خارج میشوی، به توحید میرسی. ولی آیا این موانع اینقدر لازم بود زیاد باشد؟ اینقدر این مسیر سخت بود؟ یا میشد از این هم سادهتر باشد؟ حالا بحث که اگر مثلاً آقا شما در بسیاری از این درگیریها و دغدغهها. آن جمله معروف علامه امینی خیلی جمله قشنگی است. حالا نقل شده و بنده شنیدم فرموده بود که من یقه آن دو نفر را میگیرم. و خیلی تعبیر عجیبی است. در واقع با آنها احتجاج میکنم. اینطوری با اینها گله میکنم، شکایت میکنم که من میتوانستم این سی سال و چهل سالی که مثلاً برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین گذاشتم، من سی سال چهل سال را باید میگذاشتم توی بالاترین کمالات. وقتم را تلف کردید شما. ببینید اینها چقدر حق به گردنشان است. ظلم اینها چقدر وسیع است. یکی از ظلمهایشان این است که یک نفس مستعد پاکی مثل علامه امینی، این چهل سال را باید توی کدام معارف غرق میکرد؟ کجاها باید سیر میکرد؟ توی کدام زوایا از اسرار و معارف امیرالمؤمنین باید غور میکرد و سیر میکرد. عمرش را گذاشت برای اینکه فقط اثبات کند علی امام است. این چه ظلمی است؟ ما وقتمان سر اینها دارد تلف میشود دیگر. همانطور که بنده هم جلسه قبل کلی مطلب بگویم، دفاع کنم از این حرفهایی که زده میشود. که آن هم به خاطر اینکه آن کسی که دارد میشنود از بیرون یک کسی ذهنش را خراب نکند که بحث را جور دیگری بفهمد یا توی جامعه یک جور دیگر بازتاب داده نشود. این مطلب اتلاف وقت است دیگر. یک تهمتی کسی میزند، کسی را وادار میکند به اینکه بیاید پاسخ بدهد که بزرگان تازگی میشنیدم خیلی برایم جالب بود. پسر ایشان گفته بود که من با پدرم میرفتیم حالا هم نماز جمعه، هم جاهای دیگر. گاهی پیش میآمد حالا مثلاً حرم امام رضا علیه السلام، جاهای مختلفی. خاطرم گفتم یک بار توی نماز جمعه، یک بار توی حرم امام رضا یا توی خیابان. ایشان مثلاً یک جانبازی دیده بود که پاهایش قطع شده روی ویلچر نشسته یک هفته یا ده روز گریه میکرده که این نفس پاک، این جوان که رفته توی میدان جنگیده، پاهایش قطع شده که امنیت این مملکت تأمین بشود. این چقدر میتوانست حالا این جانباز در مورد شهدایش که شدیدتر. شهید وقتی میدید یک هو میزد زیر گریه. ولی خدا که میشناسیدشان، حالا اسم ایشان را نمیبرم، بلند بلند گریه میکرد. یک شهید جوان مثلاً میدید بلند بلند گریه میکرد که این نفوسی که دارد توی جوانی حالا بوی شهادت میرسد، به اوج میرسد، ولی میتوانست هشتاد سال عمر کند، یک قاضی بشود. این جان پاک اینقدر مستعد. یک کسی مثل مثلاً شهید حججی، افتخار شهادت ولی این اگر همینجور سیر میکرد، عمر طولانی داشت. چرا اینقدر رهبری تأکید دارند آقا شهادت هشتاد سالگی نود سالگی؟ همین چیزی هم که دیشب منتشر شد: "عمر کن، بزرگ شو، بچه میگوید بزرگ شو به اسلام خدمت کن. هشتاد نود سالت شد شهید شو." یعنی اصل قاعده این است. شهادت مال آن سن و سال است. کأنّه قاعدهاش این است. این سیر کمالی خودش را بکند. قشنگ هشتاد نود سال بعد حالا توی آن سنین مثلاً به شهادت برسد. این نفسی که توی این سن کم شهید شده برای اینکه زمینه دینداری من را و جامعه را تسهیل کند.
بیشتر شهدا توی وصیتنامههایشان چی گفتند؟ «ما میرویم که شما چادر از سرتان برداشته نشود. شما راحت اظهار تدین کنید بدون مانع، بندگی خدا کنید بدون مانع، احکام خدا را رعایت کنید.» حالا یک وقت مردم کفران نعمت میکنند، یک وقت حاکمیت کفران نعمت. تو رئیس جمهور، خیر سرت، تو نماینده مجلس، خیر سرت، تو یک مسئولیت توی این مملکت داری. تو چی میخواهی جوابش را ادا بدهی؟ میگفت پدر من ناله میزد، یک هفته گریه میکرد که من چی جواب شهدا را بدهم؟ این جوانی که جوانیاش را تلف کرد برای اینکه این امنیت و این آرامش و این شرایط بندگی توی این جامعه فراهم بشود و من بندگی نکردم. نه خیانت کردم. نه جایش نشستم. خیانت کردم، بندگی نکردم. ابزار کردند برای قدرت خودم. آن که هیچی، آن که جهنمهای عجیب و غریب دارد. بندگی نکردم. این آرامش و این امنیت و این شرایط هست. بندگی نکردم. از این آرامش و امنیت استفاده کردم برای گناه، به ترویج گناه، برای تظاهر به گناه. جواب شهدا را دادن، نازی گوگولی. تو یاد من. آقا من جوانی بود من هشتاد سال دیگر عمر داشتم، من میتوانستم قاضی بشوم. همان احتجاجی که علامه امینی میکند با آنها که من سی سال عمرم را گذاشتم بگویم علی امام است. تلف کردی. آن هم میگوید من خونم را دادم که آخرش هیچی به هیچی. تهش شد حرف مسیح علینژاد. دیگر از اول گفته بود حجاب اختیاری اجباری نباشد. الان چیزهایی که ما الان داریم توی جامعه میبینیم، فضا اینجوری است که احساس یک تعدادی از مؤمنین این است. من کاری ندارم درست است یا غلط است. وقتی صحبت میکنیم با افراد، با رفقا، احساسشان این است که تهش حجاب شده اختیاری. هیچ هزینهای ندارد بیحجابی. هیچ پیگیری ندارد. هیچ پیگرد قانونی ندارد. هیچی به هیچی. این تمام شد. حجاب اختیاری. اینها این همه رفتند جان دادند که آخرش حرف مسیح به کرسی بنشیند؟ امثال شهید حججی، عزیزان و آرمان علیوردی و این خوبان و روحالله عجمیان و این تعداد حالا شهدای ۱۴۰۱ و اصلاً ۱۴۰۱ برای چی شهید شدند؟ جوان مستعد پاک، این اگر با این حال و هوایی که داشت عمر میکرد کجاها میتوانست برسد. گرفتند، تلفش کردند، کشتنش. حالا هنوز که قصاص نکردند آنها را که هیچی. دست هم در کار که قصاص نکنند که هیچی.
جوابش را من دیدم بعضی از اساتید، اولیا الهی، خوبان ناله میکنند توی مناجاتها و خلوتهایشان. فریاد میزنند که خدایا من جواب شهدا را چی میخواهم بدهم؟ شرمنده شهداییم. شوخی نیست اینها. تلف شدند این نفوس. البته تلف شدن به آن معنایش نیست که خب چون خونش هدر نرفته، قرب الهی رسیده. ولی این ما به ازای سنگینی دارد. حق سنگینی است به گردن تک تک ماها. خون این شهدا به گردن تک تک ماها. ما فکر میکنیم شهید فقط آقا شهید میشود بغل حوریا یک آرامش امنیتی برای ما میآورد. نه آقا، یک وز و وبال سنگینی به گردن من و شماهاست. یقه تک تکمان را میگیرد. تک تکمان را حساب میرسد که چه کردی بعد از من؟ چه کردی؟ من جانم را دادم تو چه کردی؟ من برای اینکه این منکر پا نگیرد، جانم را دادم. تو چه کردی؟ اینها چیست آقا؟ اینها تسهیل بندگی خداست. بگوید من جانم را دادم که راه انجام واجبات آسان بشود، سخت نشود. بعد تو مسئولیت گرفتی یک کاری کردی که واجبات انجام دادنش سخت بشود، محرمات راحت بشود. به تو میگویند آدم؟ هرکس میخواهد فسق و فجور انجام بدهد راحت است، بیهزینه است، بیدردسر است، بدون پیگرد. هرکس میخواهد طاعت انجام بدهد، این هی سخت میشود. یک باشگاه سالم میخواهی پیدا کنی که تویش یک ساعتی میخواهی ورزش کنی، مجبور نباشی حرام گوش بدهی، مگر پیدا میشود؟ خب ما قرار بود اینقدر اذیت بشویم برای بندگی خدا؟
جامعه الهی آرمانی که ما ازش تعبیر میکنیم به دوران ظهور، آن جامعهای که قرار است طاعت خدا اینقدر تویش سخت باشد. این موانع که بخش عمدهاش همین موانع از جانب کیست؟ از جانب طاغوتهاست. آنور طاغوت، شیطان اکبر. دیکته میکند. این شیاطین کوچکتر که منافقین و بیماردلان باشند، تسلیماً تابعند. دیگر قانون انتظامی که حالا توی آن بحث انشاءالله میگوییم، تابع نفوس قویاند. جزئی از آنها. بحث جزئیاتش را عرض میکنم انشاءالله. «فانه منهم.» آیهاش را خواندهایم: هرکسی که تولی اینها را داشته باشد، از آنهاست. «لیس من الله فی شی.» خیلی عجیب است. «من تبعنی فانه منی.» قرآن قشنگ دو بخش کرد. تابع آنها باشی از آنها، تابع اینها باشی از اینها. اینها جزئی از ترامپاند. اینها جزئی از نتانیاهو. جزء چه؟ تکویناً ملکوت باطن واقعاً جزئی از او هستند. اینها دامنه وجودی نتانیاهو اند و اینها توسعه میدهند به نتانیاهو. این جولانی جزئی از نتانیاهو، امتداد میدهد به ولایت و قدرت و سیطره نتانیاهو. آن مردم احمقی هم که خوشحالاند از آمدن جولانی، نفهمیدند چه کلاهی سرشان رفته است. اینها هم جزئی از جولانیاند. آن هم که اینجا تیتر میزند، خوشحال است از آمدن جولانی، تحریری نویس ماست، خبرنگار تیترنویس، بیانیهنویس، مقالهنویس، این هم جزئی از جولانی است که خود جولانی جزئی از ترامپ است، جزئی از آمریکاست. اینها هی جزء همدیگرند. «بعضهم من بعض» هم کفار، «بعضهم من بعض» هم منافقین، «بعضهم من بعض». خیلی عجیب است ها! ساده رد میشویم. «مؤمن و مؤمن هم بعضهم من بعض.» الحوثی هم جزئی از امام خمینی است. جزئی از امام خمینی علما نسبت نسبت به اهل بیت. «منی» همانطور که «حسینون منی و انا من حسین». «من تبعنی فانه منی.» این هم همان است. خیلی عجیب است. خب شما آمدی جزئی از او شدی. حرف کی را پیش میبری توی این جامعه؟ کار کی را ساده میکنی؟ کار کی را سخت میکنی؟ با حرف زدنت، با موضع گرفتنت، با کار گرفتنت. این کار دستشان میگیرند توی سیستم اجرایی. کار کی را سخت میکند؟ کار کی را راحت میکند؟ حرف کی را به کرسی مینشانند؟ «صدق علیهم ابلیس ظنه.» ساده گذشت. کار کی را ساده میکنند؟ کار کی را سخت میکنند؟ امر کی را دشوار میکنند؟ اجرای امر کی را دشوار میکنند؟
خندهدار میگوید که قانون حجاب را اگر رعایت کنیم شورش اجتماعی میشود. حالا من اصلاً کاری نه به قانون حجاب دارم که درست است یا نه، و نه به اینکه شورش اجتماعی میشود یا نمیشود، و کاری هم به این ندارم که باید اصلاً اجرا کنیم یا نکنیم. به این نکته کار دارم که از شورش اجتماعی میترسد ولی از اینی که این قطعی برق و این مشکلات این شکلی بخواهد شورش اجتماعی ایجاد بکند، از این نمیترسد؟ عجیب نیست برای شما؟ میترسد حجاب اجرا بشود. حالا مگر چه کار میخواهم بکنم؟ چند درصدی را میخواهند جریمه فقط بکنند. توی خیابان هم بگیر و ببند ندارد. پیامک. اصلاً توی خیابان هیچ اتفاقی نمیافتد. آن اجرا بشود ولی برق ۳۰ درصد گران میکند، دلار ۷۵ تومان. قطعی برق این شکلی عجیب و غریب که اینقدر آسیب میزند به زندگی مردم، کسب و کار مردم، انواع و اقسام وسایل تجهیزات و لوازم برقی و تعطیلیها. این تعطیلیهای الکی نمیفهمم سه روزه بچههای قم تعطیلند، بانکها تعطیلند. سه روزه یعنی چی؟ میخواهند زندگی مردم فلج بشود. از این نگرانی ندارد که شورش اجتماعی ایجاد بکند؟ یا مثلاً فرض کنید مردم بخواهند لجبازی کنند. میگویند آقا مردم لجبازی میکنند، بدتر میشود. خب الان شما فرض کنید مردم لجبازی کنند. شما میگویی آقا دما را بیاورید روی ۲۰. بعضی از مسئولین آمدند فیلم ضبط کردند. «مردم روسیه همه با هم...» چی میشود؟ مولدهای برق و گاز و اینها از کار میافتد. خب مسئول محترم ناراحت میشود که مردم لجبازی بکنند. میگوید «لجبازی کنی خودت آسیب میبینی.» «به درک! لجبازی کن!» چطور اینجا باکی از این نداری که لجبازی کند، توی حجاب باکی از این که لجبازی کند، دلسوز دین مردم شدی؟ یا یک چیزی است، آن یک چیزی است. مهم است. چیست؟ داستان چه مرگت است؟ از چی نگرانی؟ از چی میترسی؟ تهش میخواهی حرف کی به کرسی بنشیند؟ اینهاست. اینها میشود آقا موانع. پس ما از اول خلقت وعده داشتیم از جانب خدای متعال که یک روزی این موانع از بین میرود. به غایت نوعیه میرسد جامعه. آن غایت نوعیه «یعبدوننی لایشرکون بی شیئا» است. اجبار و اکراه چون «لا اکراه فی الدین» قرار نیست که کسی را زورکی مؤمن کنند. قرار نیست کسی را به زورکی عبد کنند. قرار است موانع عبودیت برداشته بشود. اتفاقاً آنجایی که زورکی دارند طرف را وادار به گناه میکنند. دو ساعت میخواهی ورزش کنی، زورکی باید حرام گوش بدهی. یک ساعت میخواهی آبتنی کنی، زورکی باید صد تا صحنه حرام ببینی. درس بخوانی، زورکی بعد هزار تا فحشا و منکر و معصیت باهاش مواجه بشوی. رانندگی کنی، خرید کنی، توی خیابان بیایی هی این غل و زنجیرهای شیاطین انس و جن میکشد به زور، به زور میخواهد ببرد جهنم. از کار میاندازد. جامعه آرمانی است، این غایت نوعی ماست. شرایط تسهیل میشود. از این اتلافها نجات پیدا میکنیم. اتلاف وقت، اتلاف نفوس، اتلاف دما، خونمان، پولمان، مالمان، جانمان دارد تلف میشود توی ولایت طاغوت. بعضی وقتها ما به ازای حق هم دارد ها. ولی قرار نبود آخه. یعنی ما آمدیم هشتاد سال عمر کنیم، به کمال برسیم. قرار نبود ۲۰ سالگی شهید بشویم. ولی آن ۲۰ سالگی هم پیش خدا اجر خودش را دارد. روشن است چی دارم میگویم؟ اینها مطالب با همدیگر خلط نشود ها. دقت به این نکات داشته باشید. بزرگان روی نکات چرا اینقدر روی طول عمر مثلاً ما تأکید داریم یا بزرگان تأکید داشتند؟ بزرگانی که توی سن کم از دنیا رفتند. ۱۵۷ سالگی از دنیا رفت. بزرگان دیگری میفرمودند که ایشان اگر استاد داشت تا ۸۰ سالگی عمر میکرد. اسم نمیبرم، میشناسید احتمالاً. استاد نداشت، توحید مستقیم از خدا گرفته. اگر استاد داشت تا ۸۰ سالگی عمر میکرد. یعنی یک روالی دارد. همین بعد میتوانست شاگرد تربیت کند. چقدر حرکات وجودیش برای جامعه بیشتر و بهتر بود؟ سلامت جسم و جان داشته باشد، شاگرد زیاد داشته باشد. روال طبیعی است دیگر. این شهید صدر اگر الان بود چقدر از برکاتش ما استفاده میکردیم. صدام چه خسارتی، چه ضایعهای ایجاد کرد به جامعه بشری، به کل عالم، به بشریت. به نظرم امام به این نکته اشاره کرد، هم رهبری بعد از شهادت ایشان که اینها ضایعه برای بشریت است. شهید اول کارش بود توی سن ۴۸ سالگی ایشان را به شهادت رساندند. ۴۸ سالگی برای یک طلبه. صفر طلبات ۱۵۶ سالگی. کار جدیاش شروع میشود. بارش را بسته. تازه خدماتش است. تازه آثارش است. سن ۴۸ سالگی این مغز متفکر چه خسارتی به بشریت وارد شد؟ شهادت سید حسن نصرالله توی این سن ۶۳ سال. حاج قاسم اگر الان بود. بله ما در عین حال اعتقادمان به این داریم که شهید زنده است، کار میکند. این یک نکته. از آنور هم اعتقاد داریم که اینهایی هم که هستند زحمت میکشند و خوبند و شهید زندهاند امثال حاج اسماعیل قاآنی. از آنور هم قائلیم که مؤمن وقتی از دنیا میرود «ثلمهای به اسلام وارد میشود که لایسودها شی.» بله، ایشان هم ثلمهای بود رحلتش یا شهادتش. اگر بود، چه برکاتی، چه خدماتی! اینها اتلاف نفوس است. اتلاف دارد تلف میشود. تلف به این معناها. این نکته را دقت بکنید، نه اینکه ما نمیگوییم که اینها مردند و نابود شدند و هیچی به هیچی. نه، آنور. ولی این آن سیر طبیعی خودش نبود. لذا توی دوران ظهور عمرها طولانی میشود. گفته تا هفت نسل بعدش را طرف میبیند. این غایت نوعی است. این آن کمال ابتدایی است که خدا برای بشر و جامعه در نظر گرفته.
کم شدن محصول، کم شدن باران، اینها همش محرومیت از آن قابلیتها و استعدادهاست. از آن شکوفاییهاست. زمانه ظهور زمانه شکوفایی استعدادهاست. هر آن ظرفیتی که ابر استعدادی را دارد که ابزار پرواز شما باشد. شما استعداد این را داری که از هدهد به عنوان پهپاد استفاده کنی. استعدادهای طبیعی توی این عالم دارد تلف میشود. همش دارد تلف میشود. ما چه کارها میتوانیم بکنیم؟ چه اطلاعاتی میتوانیم داشته باشیم؟ نداریم. دارد تلف میشود. بحث تلف شدن است. غایت نوعی این است. از روز اول پس همه انبیا به این غایت نوعیه توجه داشتند و بشر را تذکر میدادند به وقوع این رویداد و همه امید به این داشتند و چشم داشتند. پس ما در مورد ظهور ارزون میشود و فلان و اینها که مثلاً غصه نخور تحمل کن یک روزی همه چی ارزون میشود این فضای ما که نیستش. که این سیر حرکت بشر به آن اوج خودش، به آن غایت خودش میرسد و جامعه بشری به آن اوج شکوفایی میرسد. این غایت نوعی.
حالا این سیر که تکویناً دارد رخ میدهد، اگر مطابقت با شریعت پیدا کند، نمیخواستم اصلاً وارد بحث فلسفی بشوم، دیگر وارد فلسفه فلسفی شدم توی این جلسه. اگر مطابقت با شریعت پیدا کند، این سیر تنظیم میشود و سرعت پیدا میکند. اگر مطابقت پیدا نکند، توی دست انداز بالا پایین میافتد. مسیر کلی بشریت به سمت کمال است. حال ولی وقتی که افتاد توی ریل گناه این دچار اختلال میشود. هم کند میشود به یک معنا، هم توی چاله چوله و آسیب میافتد، توی آسیب میافتد. اگر مطابقت با شریعت پیدا کرد، این هم سرعتش تند میشود، هم موانع برطرف میشود، هم به اوج میرسد. این نکته است پشت عرض موعود رسیدن بنیاسرائیل. حرف گوش ندادند. آن لحظه آخر اهل علم که کنار او بودند، گوش ندادند. چهل سال عقب افتاد. چهل سال «یتیهون فی الارض اربعین سنه». دچار طی شدن فرایند خودش را طی کرد ها. بعد محقق شد. ولی میتوانست ۴۰ سال قبل باشد. میتوانست توسط حضرت موسی علیه السلام باشد. میتوانست هزینههایش اینقدر نباشد. ما خیلی از اتفاقات بله مسیر کلی انقلابمان پیشرفت بوده ما توی این چهل و خوردهای سال. ولی خیلی از این هزینهها را نداشتیم. خیلی از این گرفتاریها را نداشتیم. خیلی از این شهادتها را میتوانستیم نداشته باشیم. خیلی چیزها میتواند زودتر باشد. خیلی اتفاقات، خیلی وقایع. نمیخواهم وارد تطبیق و مصداق بشوم که اسم ببرم باز ممکن است چالشهایی مطرح بشود. میشد فلان اتفاق فلان سال میافتاد، فلان مسئله روی نمیداد. اتفاق اینجوری. کما اینکه مثلاً خود حضرت امام رحمت الله علیه یک بار سال ۵۸ از دنیا میرفت. پسر آقای بهجت نقل کرد که پدرم خیلی نگران بود و بعد آمد گفت ده سال خدا به این مردم لطف کرد. سال ۵۸ که امام داشت از دنیا میرفت، نشسته بود گفت خدا ده سال به مردم لطف کرد. ده سال عقب افتاد رحلت امام. اینها مهم است دیگر. بله امام اگر ۵۸ هم از دنیا میرفت بالاخره کار انقلاب پیش میرفت. منتظری میشد ولی فقیه دیگر. بعد دیگر حالا بدبختیهایی داشتیم تا حالابفهمیم و چی بشود و باز بالا و پایین و خلع رهبری و جایگزین رهبری و باز یکم دست این و یکم دست آن، چهار پنج تا رهبر باید دستگردان میشد که مثلاً برسیم به یک گزینه مطلوب. غیر از این است؟ اگر امام ۵۸ از دنیا میرفت تا ۶۸ ما احتمالاً سه تا رهبر دست به دست میشد تا به گزینه مطلوبی برسیم. ولی خدا این همه خسارت و هزینه را از ما دفع کرد. ۵۸ مردم استغاثه کردند توی قضیه که ظاهراً متوجه شدم زود توی ذهنمه که فهمیدند حضرت امام حالش خوب نیست و توی بیمارستان و اینها، دعا و استغاثه و طلب جدی و فلان از عمق جان، ناله و فریاد و اینها. نذر و نیاز. عهد جدی با خدای متعال. این باعث شد ۱۰ سال عقب بیفتد. خیلی از وقایع دیگر هم خیلی رئیس جمهور نشوند. خیلیها میتوانستند زودتر رئیس جمهور بشوند. خیلی اتفاقات میشد جور دیگری باشد. عمر بعضی از آنها بیشتر باشد. عمر بعضی از آنها کمتر باشد. نخالهها زودتر بمیرند. خوباشون بمانند. اشترها بمانند. اشترها بمیرند. اینجوری است. این فرایند آن وقتی که به صورت جمعی تبعیت صورت میگیرد، متابعت صورت میگیرد، مطاوعت پذیرش صورت میگیرد. این فرایند تسهیل میشود. موانع برطرف میشود. خیلی از این گیر و گورها نمیافتد. پس ما به سمت آن جامعه آرمانی به سمت غایت نوعی در حرکتیم. هر چقدر که حرف گوش بدهیم، تسلیم باشیم، تابع باشیم، این فرایند تندتر میشود، زودتر رخ میدهد. توی این جلسه اخیر که دیشب بود خواندم. فرمود: میخواهد سال ۷۰ باشد این امر. امام حسین را کشتند. «اشتد غضب الله.» غضب خدا شدید شد. ۷۰ سال عقب افتاد. معاصی نوعی هم است دیگر اینها وگرنه معصیتهای شخصی که خوب زیاد بوده. سال ۷۰ میخواسته رقم بخورد. شما مثلاً فرض کنید سال ۵۰ مثلاً سال ۵۰ و ۵۸، ۵۷، ۵۹ همه توی این همه این سالها باز هم بنا بوده که سال ۷۰ صاحب این امر بیاید. دقت کنید دیگر. این همه معصیت بوده. جامعهای بوده که تویش معاویه حاکم بوده. این خیانتها به امام مجتبی بوده. باز هم خدا سال ۷۰ را در نظر داشته. ظهور ولی الهی و حاکمیت ولی الهی رقم بخورد. دیگر وقتی شده داستان امام حسین! یعنی خدا یک فرصتی داد. یزید را آورد. این است ها. ببینید دیگر صدای عایشه هم درآمده. یزید عایشه را هم قبول نکرد. که سر همین معاویه یزید مردم احمق سکوت انگار نه انگار. نه تنها سکوت و انگار نه انگار، برای توسعه و بسط ید یزید امام حسین را میکشند. ببین کار به کجا میرسد. «اشتد غضب الله.» باز خدا چه لطفی کرده ۷۰ سال عقب انداخته. چه کردند اینها باز ۷۰ سال. خیلی لطف میکنند. ۷۰ سال بعد باز معصیت اجتماعی چی میشود؟ از او هم اضافه سر کردید. لو دادید. افشا کردید. کتمان نداشتید. همین زمان را افشا کردند. یا اسرار کلاً دیگر. نمیدانم. به هر حال توی روایت دارد که «المذیع سرنا کمن قتلنا.» کسی که سر ما را افشا کند مثل کسی است که ما را کشته است. منظورم قتل خطایی نیست ها، قتل عمد است. کسی که سر ما را افشا کند، قتل عمد کرده. یعنی فرقی نکرد با قضیه شهادت امام حسین. آها! همان است دیگر. ۷۰ امام حسین را کشتید. ۱۴۰ هم دوباره به نحو دیگر معصوم زمانتان را کشتید. سر را افشا کردی، لو دادی. چی بوده؟ چه شکلی لو دادند؟ چی گفتند؟ تاریخی بشود کلیت قضیه این است. به صورت جمعی وظیفه را انجام ندادید. کاری که از جامعه شما خواسته بودم انجام ندادید. استدلال صورت میگیرد. کنار ارتداد جامعه دیگری را میآورد. باز ببین سریال خودش را دارد طی میکند ها. متوقف نمیشود. خدا نمیگوید دیگر من آن ولایت را رقم نمیزنم. میرود ۷۰ سال، ۱۰۰ سال، ۵۰۰۰ سال، ۱۰ هزار سال. یک وقتی هم نه. خوب دارید انجام میدهید. ۱۰۰ سال جلو میافتد، ۲۰۰ سال جلو میافتد، بر فرض یا مثلاً بنیاسرائیل فلان کار را کردند فلانقدر جلو افتاد مثلاً ظهور منجیشان که حضرت موسی بود. باز رفتند تا پشت ارض موعود. ۴۰ سال اینطوری شد. فرایندش این شکلی است. هی فراز و نشیب دارد.
پس ما تحلیلمان از ظهور این شد. از آنور هم مسیری که طی میشود تا ظهور این شد. تمام انبیاء هم این وعده را دادند و این امید را و این افق را که افق شماها و افق جامعه این است. همه در این مسیر بودند و همه به این سمت حرکت میکردند. ظهور امام زمان یک پدیدهای نبوده که بعد از اسلام توسط پیغمبر مطرح بشود. از اول خلقت مطرح بوده است. قرآن میفرماید: توی کتب قبلی هم گفتم. میفرماید که در سوره مبارکه انبیاء آیه ۱۰۵: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر.» در زبور بعد از ذکر که تورات باید باشد قاعدتاً. فصل اول «به وقت شام» خواندیم که در زبور هم گفته که کتاب داوود است. در ذکر که کتاب موسی است، بعدش در زبور که کتاب داوود است، که مهمترین شخصیتی که برای یهودیها و صهیونیستها مطرح است به عنوان داوود، اما پیغمبر نمیشناسندش ها. به عنوان پادشاه میشناسند هم داوود را هم سلیمان. تعبیر کینگ را به کار میبرند دیگر در مورد این دو بزرگوار. پادشاهاند پیغمبر نیستند اصلاً کاری به پیغمبر. توی کتاب داوود که زبور باشد گفتم نکته دارد. بعد از ذکر که کتاب موسی باشد. چی گفتم؟ «ان الارض یرثها عبادی الصالحون.» زمین به بندههای صالح من ارث میرسد. که رهبری هم توی این دیدار اخیرشان که این دیدارها دعای آخرشان این بود که چیزی که برای صالحین است را زودتر محقق بفرما. همین است. این آن غایت نوعی است. زمین ارث میرسد. زمین به کی؟ به صالحین. این همان غایت نوعی است. صالحین وارث زمین. شرایطی که دیگر بیمانع و بیسختی از زمین بهرهبرداری میکند. امشب ارث بردن. پس این آقا سیری بوده که در طول تاریخ وعدهاش را همه دادهاند.
توی مقدمه این کتاب آقای مهدیپور نکته قشنگی دارد. میگوید که خدا برای این غایت نوعی، این حکومت جهانی و این حالا تعبیر غایت نوع ندارد ها، توی کتاب بنده عرض میکنم. برای ظهور، حالا تعبیر ظهور ما هر وقت گفتیم ظهور، شما همین ادبیات همین تحلیلهایی که کردیم با کلماتی که گفتیم توی ذهنتان باشد. خدا برای این دوره نشانهها و شاخصههایی قرار داده که معلوم بشود داریم به آن فضا نزدیک میشویم. این نشانهها هم دو بعدی است. این هم باز مقدمه کتاب نیست. این نشانهها دو بعدی است. بعضی حکایت از به اوج رسیدن حق، بعضی حکایت از به اوج رسیدن باطل است. علی ای حال باید حق و باطل هر دو به اوج برسند و در اوج با هم نبرد کنند. دقت کنید. حق و باطل باید هر دو به اوج برسند و در اوج با هم نبرد کنند. و در اوج نبرد حق و باطل، حق انقدری قویتر باشد، قویتر باشد نه حق محور باشه، باطل ضعیف. آنکه نمیشود که خود دوران ظهور است. خود فرایند بعد ظهور است که هی حق قویتر و قویتر میشود و باطل ضعیفتر و ضعیفتر میشود. حق به صحنه میآید. باطل. ولی قبل از ظهور فلسفی میکنیم دیگر. شرایط قبل از ظهور این هم تحلیل قرآنی هم برهانی. آن غایت نوعیه کی محقق میشود؟ توی این دیالکتیک، توی این تضاد، توی این درگیری، حق میزند باطل میزند. قرآن میفرماید که من با حق میکوبم توی سر باطل. فضای «هو الظاهق.» این فضای «هو الظاهق» که میشود که باطل نابود میشود. فرایندش این است که هی با حق میکوبم توی سر باطل. «فیدحقه.» این حق میکوبد توی سر باطل. بعد آخرش میشود «جا الحق و زهق الباطل.» آیهای که پشت امام زمان ارواحنا فداه حک شده. این آیه حک شده بر تن مبارک امام زمان. این فرایندش چیست؟ «جا الحق و زهق الباطل.» فرایندش چیست؟ فرایندش این است که هی حق میکوبد توی سر باطل. الان جامعه الان دنیا فضایش چیست؟ هی باطل میکند توی سر حق. هی حق مینشیند عقبتر. خب این بررسی جامعهشناختی حکمی و قرآنی. یعنی قرآنی و برهانی دور شدن از فضای ظهور. مگر اینکه به موازات این حق هم بکوبد توی سرش و حق هم قدرت بگیرد. اگر میخورد این مقدمه قدرت پیدا کردنش باشد. چقدر تعبیر قشنگی رهبری به کار برد. تحلیل بشود خیلی بنده دوست دارم این صحبتهای رهبری بعد اینکه مطرح میشود یکی بنشیند اینها را تحلیل بکند. اینجور تحلیلی. ایشان فرمود که آقا چطور توی عراق یک روزی میریختند پدر خانواده را با چکمه روی صورتش میرفتند جلوی خانوادهاش، جلوی زن و بچهاش. یک روزی غیرت عراقیها به دست و پای آمریکا را از این مملکت کوتاه کردند. یک روزی هم غیرت جوانهای سوری به جوش میآید. خب این فرایند هم میتواند زود باشد. میتواند دیر باشد. یا همین الان غیرتشان به جوش میآید. میفهمند چه بلایی سرشان آمده و اینها را بیرون میکنند. یا هی میخورند و میخورند و میخورند تا بفهمند و تازه شروع کنند و این باشد ۴۰ سال مثلاً طول بکشد. امروز شروع کنند، بفهمند. در اوج بفهمند. در اوج حرکت کنند، ۴۰ روزه تمام بشود. هی دیر بفهمند، هی لفت بدهند، هی وایستند که روزگار با زد و خورد و ضرب و به اینها حالی کند که چه اوضاعی است تا آن روز غیرتشان به جوش بیاید، عقب میافتد این فعال شدنه. پس این خوردنها اگر مقدمه حق شد، آنجا حق یعنی جوشش حق، جریان حق به میدان آمدن و به عرصه آمدن حق، حق میکوبد توی سر باطل. باطل هم چون کوچکترین تلنگری که از جانب حق بیاید، بیشترین آسیب و لرزه را توی باطل میاندازد چون باطل شی نیست. این بنا اصلاً مقتضی خودش به رفتن است. اگر هست به خاطر این است که حق به عرصه نیامده است. باطل اصلاً ماندنی نیست. این کف روی آب است به تعبیر آیه سوره مبارکه رعد. «کذالک یضرب الله الحق و الباطل.» حق و باطل را که آنجا تشبیه میکند. حق آن جریان ثابت است. آن جریان پایدار است. آن کفی که رویش حبابی که رویش شکل میگیرد، میفرماید این باطل است. حباب تا کی هست؟ حباب با چی از بین میرود؟ با یک سوزن، با یک فوت، با یک کم یک حرکت جدی تلاطمی آن آن آب به آن کف بدهد، کف از بین میرود. وقتی ثابت و ساکن راکد باشد، میماند رویش. هیچ واکنشی نشان ندهد. تلنگری نزنند. این میماند. این باطلی که عالم را گرفته است، آمریکا، صهیونیست، یهود، اسرائیل. تا کی هست؟ تا وقتی که حق یک تکانی بخورد. بعد رهبری فرمود توسعه پیدا میکند. بیشتر بزنید. قویتر توسعه پیدا میکند. این همان سنت الهیه. فقط یا ما همان نسلیم و این اتفاق را رقم میزنیم، یا میرود و میرود یک نسل دیگری میآید این کار را میکند. باید توسعه پیدا کند این درگیری. ببین چطور او دارد توسعه میدهد. باطل دارد توسعه پیدا میدهد. دعوا را از غزه کشید به لبنان. از لبنان کشید به سوریه. از سوریه میخواهد بکشد به عراق. از عراق بکشد به ایران. شما باید چه کار کنید؟ شما یک روزی دعوا را از ایران کشیدی به عراق. از عراق به لبنان. از لبنان سوریه. هی توسعه پیدا کرد دیگر. ما اول ایران انقلاب کردیم. با عراق درگیر شدیم. لبنان را قوی کردیم. سوریه را تجهیز کردیم. غزه را تقویت کردیم. یک روزی ماهی. بعد ما رفتیم تا آنجا که طوفان الاقصا هم خورد. دوباره از آنور خوردیم برگشت. هی میخورد میرود میآید. حالا باید اردن فعال بشود. مصر فعال بشود. هستههای مقاومت جاهای مختلف آذربایجان هسته مقاومتش. پاکستان. همانطور که یک روزی افغانستان و پاکستان و آذربایجان و اینها برای دفاع از حرم فعال شد. باطل را محو کرد. کمتر هم بود امکانش. ۷ تریلیون دلار گفت ما خرج کردیم توی این منطقه. هیچی نصیبمان نشد. شوخی نیست آقا. این چه پولی است؟ چرا؟ برای اینکه باطل است.
پس زمان ظهور تحلیل عقلیش آن وقتی است که حق و باطل که همیشه تاریخ با همدیگر درگیر بودند، درگیریشان به بالاترین سطح میرسد. به شدیدترین وضعشان میرسد. دقیقاً دیدید خیلی قشنگ است. قرآن هم تشبیه به چی دارد؟ یعنی آیهای که تطبیقش دادند و تحویلش بردند به داستان ظهور «والّیل اذا یسر.» دیگر توی بعضی از روایات که این آقا شب وقتی که تمام میشود یا طلوع فجر و اینها توله فجر کیست؟ خورشید آمدهها. خورشید رسیده. خورشید توی آسمان شماست. حالا به تعبیر عرفی خودمان دقیقاً آن لحظهای که نزدیکترین زمان به طلوع آفتاب است. توی این دماسنجیها و اینها که پیشبینی هوا میکنند نگاه کنید. سردترین ساعت شبانهروز کیست؟ میگویند قبل طلوع آفتاب. سردترین ساعت شبانهروز. قبل طلوع آفتاب است. چرا؟ شب به اوج رسیده دیگر. قشنگ این سرما رخنه کرده. این ظلمت خودش را پهن کرده. قشنگ رخنه کرده. مانده. دقیقاً آن لحظه، لحظه طلوع آفتاب است. خیلی عجیب است ها. هر دو به اوج رسیده. هم حرکت خورشید به اوج رسیده، هم این ظلمت شب. این ظلمت شب کامل فراگیر. «مُلئت ظلماً و جوراً.» کاملاً فراگیر نشسته. رسوخ کرده. واسه همین هم «آمنه ماکانوا.» دقیقاً آن موقعیتی که خودش را بیشتر از هر روز در امام میبیند و فرمود: همیشه خدا جواب را توی آن لحظه نابود میکند چون جواب برای باید به اوج برسد. «اجل و عملشان.» باید به آن نهایت برسد. به بلوغ برسد. سر برسد. و برسد. آقا این دملها را دیدید؟ برسد. دمل باید برسد. این الان وقتش نشده. این الان بکنی. بعد قشنگ عفونتها را از بدنت بکشد بیرون. هرچه به آن لحظه باز شدن دملها نزدیکتر میشود، درد شدیدتر است. تجربه داشتهاید. هی درد شدید شدید شدید. روزی ۵ تا کدئین میخوردم. روزی ۵ تا کدئی. چه درد. یعنی دو سه ساعت که میگذرد از شدت درد میخواستم فریاد بزنم. برسد. یک بخشی از داستانهای ظهور هم همینهاست. این را باید توجه بهش داشته باشید ها. نمیخواهم فعلاً وارد این بحث بشوم چون بحثش مفصل است. یک بخشی از اینها شرایطی است که باید برسیم. باید سر باز کند. باید این چرکها و عفونتها و کثافتهایی که مخفی شده سر برسد و سر وا کند. این نکته را بهش دقت داشته باشید.
آقا چرا شورای نگهبان این کار را نکرد؟ چون فلان نکردند. چرا اینجوری نکردند؟ آنها آن جوریاش میکردند. دست ببرد توی سنتهای تکوینی. وظایفشان را انجام میدهند. این مسئله این هست سر جای خودش. این نکته مهمی رهبری فرمودند من با آقای خاتمی گفتم حتی اگر جناح اصلاحات توی مملکت نبود من خودم خودم را موظف میدانستم جریان اصلاحاتی توی این مملکت ایجاد کنم. توجه به این نکات نیست. آقا اصلاحطلبها را جمع کنید. اصلاحطلبها فلان مثلاً میگویم ها. دو قطب باید فعال باشد. ولی اینکه بخواهد یکی بازی را به هم بزند، طغیان بکند، مهار بشود. ولی اصل اینکه آقا همه یک دست، همه همه گزینهها از یک تیپ، همه از یک خط جناح سیاسی، از آنور هیشکی نباشد به آنها میدان ندهیم، همه را. درک کنیم. خود رهبری توی همان جاهایی که خودش مسئول انتخاب میکند، از آنها انتخاب میکند. روزنامه اطلاعات مسعود اصلاحطلب بود از دنیا رفت. یک اصلاحطلب دیگر آقا جایش گذاشت. ائمه جمعه ما اصلاحطلبند. ۲۰ سال ۳۰ سال است رهبری اینها را انتخاب کرده و گذاشته. قاطی نباید بشود وسایل با همدیگر.
پس چی شد؟ حق و باطل نزاع دارند. با هم به اوج میرسد و حق باید از قدرتی برخوردار باشد که توی این لبالب شدن و این درگیری بچربَد قدرتش به باطل و بکوبد توی سر باطل. آن لحظهای که آن به اوج رسیده این هم به اوج رسیده ولی این میچربَد قدرتش. این را لحظه تفوق. لحظه ظهور. ظهور اصلاً یعنی چی؟ کلمه ظهور یعنی چی؟ یک معنایش به معنای آشکار شدن است. یک معنای دیگر «فاسبحوا الظاهرین» که قرآن گفته در مورد اصحاب حضرت عیسی است. در مورد حواریون است. «اسببه و ظاهری.» یعنی چه؟ ظهور کردند. گفتند از ظهور الغلبه. ظهور به معنای غلبه است. اصلاً ظهور امام زمان یعنی غلبه. غلبه کی؟ شخص امام زمان. قدرتهای ماورایی امام زمان که اصلاً غیبت نمیخواهد که. آنکه از اول بوده. از روز اول که آقا علامه آدم «اسما کلها» که از اول همه را بلد بوده. میتوانسته قدرت ماورایی هم که داشته داستان ندارد که. این قدرت حق است. حالا روایتی هم دارد. اگر خواستید یک وقتی فرصت باشد میخوانم انشاءالله مرتبط با همین فضاست. اصلاً امام زمان نماد حق است. شاخص حق است. ظهور حق است. کی ظهور میکند؟ وقتی که بتواند غلبه کند. فتنه هم داشتیم که دیگر «لا تضرهم فتنه.» اینقدر اینها محک میخورند که دیگر فتنه بهشان آسیب نزند. آنهایی به باطل غلبه میکنند آن هسته مقاومی که آسیب نبیند. آن میشود مرکز انتشار حق. آن دیگر آسیب نمیبیند دیگر. آن توی نقطه درگیری و نقطه تلاقی وقتی واقع میشود، آن هرچه میزنی آسیب نمیبیند. این سرسخت است. «اعزه علی الکافرین.» سرسخت است. «لا یخافون لومه لائم.» آسیب نمیبیند از بیرون. این توی آن شرایط که او میزند آسیب نمیبیند. باز سنت الهی به این است که آن پتکی که میخورد توی سر چیزی که از این خیلی لطیف است. قشنگ دقت کن چقدر این نکات لطیف است. الان آقا من مشت بزنم به این فرض کنید مثلاً بادکنک. مشت من غالب است درست است؟ بادکنک میترکد. مشت بزنم به توپ چی؟ توپ نمیترکد. مشت من هم آسیب نمیبیند. مشت بزنم به شیشه چی؟ شیشه میشکند. شاید خراشی روی دست من هم بیندازد. مشت بزنم همان ضربهها را بزنم به دیوار چی میشود؟ دیوار هیچیش نمیشود. دست من هم میشکند. چرا اینجوری میشود؟ چون آسیبپذیری دارد آن شیئی که در برابر این ضربه واقع شده. برمیگرداند. ببین اول میپذیرد. ضربه را میپذیرد. یک وقت در حدی میپذیرد که متلاشی میشود. یک وقت متلاشی نمیشود ولی آسیب میبیند. آسیب میبیند آسیب هم میزند. یک وقت آسیب نمیبیند و آسیب میزند. این آن استحکام و قدرتی است که اگر جریان حق به اینجا رسید، آن وقت هرچه که بزنند، آن مشتی که زده میشود، میشکند.
اینهایی که اینها را حالیشان نمیشود باید بیاید توی مناظرهها. میگوید که تو الان برای تحریمها راه حلت چیست؟ نه، بگو دقیقاً حالا این نهجالبلاغه و اینها بلغور میکند. داستان نزاع حق و باطل را نفهمیده. اصلیترین محتوایی که دین بر پایه بنا شده، امیرالمؤمنین نماد این است. «علی مع الحق.» داستان حق و باطل را نمیفهمد. جدال و نزاع حق و باطل چیست؟ مختصات پیروزی بر باطل چیست؟ نمیفهمد. اگر باطل به شما ضربهای میزند، این ضربه باید عامل تقویت و استحکام درونی تو بشود و آن استحکام درونی وقتی تقویت پیدا کرد و رفت بالا، همان ضربه دفعه بعدی که میزند سرش میشکند. راه حل خنثیسازی آسیب مو به این نیست که بروی یک جای دیگر، آنی که او را میخواهد بهش بدهی که دیگر آسیب بهت نزند. راه حل خنثیسازی آسیب اونی است که اینقدر خودت را قدرت بدهی و قوی کنی که آسیبزن بشکند. توی این اتفاق غلبه حق بر باطل رقم میخورد که حق میکوبد توی سر باطل. پس ظهور این است. حالا علائم ظهور داستانش چیست؟ تا اینجا فعلاً داشته باشید. یک ده دقیقه استراحت بکنیم. ساعت آخر خدمتتان باشیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...