* سوره محمد (صلاللهعلیهوآله): روایت عمل و پاسخ عمل [2:09]
* ضرورت؛ نیروی پنهان پشت هر عمل [7:27]
* حس نیاز؛ خالق ضرورت و عامل حرکت [9:36]
* از کنسرت تا رفع فیلترینگ؛ عملیات نیازسازی در انتخابات [11:10]
* انتخابهای ۲۴ ساعته در زندگی؛ مدیریت عقل یا اسارت هوا؟ [13:02]
* فرعونها همیشه هستند؛ مدیریت جامعه با فریب و نیازسازی کاذب [17:57]
* طبقهبندی انسانها؛ از فراعنه باستان تا حاکمان امروزی [19:24]
* از استادیوم تا خیابان؛ نبرد بر سر فرهنگ و هویت ملی [26:15]
* ایمان فقط در ذهن نیست؛ "عمل" کلید ماندگاری باورها [34:26]
* سید جمالالدین گلپایگانی: داستان نور، عطر و یک معاشرت اشتباه [44:40]
* حافظ و لطافت ایمان؛ قلب شلوغ، خانه ایمان نیست [47:47]
📚 معرفی کتاب: مجموعه رسائل (علامه طباطبائی)، به کوشش استاد خسروشاهی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
اول جا دارد که یک عذرخواهی بکنیم بابت جلساتی که نتوانستیم هفته قبل خدمت عزیزان برسیم و حالا شاید بعضی عزیزان آمده بودند و اینجا متوجه شدند که جلسه برقرار نیست. ازشان عذرخواهی میکنیم. بیتوفیقی از ما بود که توفیق نبود خدمت عزیزان باشیم. محروم شدیم و به هر حال بحث یک سه جلسهای وقفه افتاد درش. حالا این جلسه انشاءالله اگر بشود تا حدودودی جبران بکنیم بخشی از این جا افتادگی در این سوره مبارکهای که محضرش هستیم.
سورهای که به نام مبارک نبی اکرم حضرت محمد مصطفی (اللهم صل علی محمد و آل محمد). یکی از مباحث جدی و کلیدی این سوره، بحث عمل است. یک مروری به آیات این سوره داشته باشیم ببینیم این کلمه (عمل) چند بار توی این سوره به کار رفته:
آیه اول: ﴿اَذَلَّ أَعمَالَهم﴾ یک بار.
آیه چهارم: ﴿فَلَن يُّضِلَّ أَعمَالَهم﴾. البته اینها فقط صراحت نسبت به کلمه «عمل» است. بقیه آیات هم مرتبط با بحث عمل هست ولی اینجا صریحاً کلمه «عمل» استفاده شده است.
آیه چهارم، آیه هشتم: ﴿اَذَلَّ أَعمَالَهم﴾.
آیه نهم: ﴿فَحَبِطَتْ أَعمَالَهم﴾.
چند تا شد تا اینجا؟ (بین علما اختلاف است!) آیه اول: ﴿اَذَلَّ أَعمَالَهم﴾، آیه چهار: ﴿فَلَن يُّضِلَّ أَعمَالَهم﴾ (دو تا)، آیه هشت: ﴿اَذَلَّ أَعمَالَهم﴾ (سه تا)، آیه نه: ﴿فَحَبِطَتْ أَعمَالَهم﴾ (چهار تا). بعد میآید صفحه بعدی.
البته ببخشید یکیش را جا انداختم. آیه دو: ﴿وَعَمِلُوا الصّالِحات}. چند تا شد؟ پنج تا.
آیه دوازده: ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات﴾. شش تا.
دوباره میآید آیات بعدی. آیه چهارده: ﴿سُوءَ عَمَلِهِ﴾. چند تا شد؟
حالا خود کلمه «ذنب» و گناه و اینها هم که به هر حال مرتبط با عمل است؛ آنها را فعلاً ندید میگیریم، رد میشویم ازش.
میرویم صفحه بعد. آیه بیستوهشت: ﴿فَحَبِطَتْ أَعمَالَهم﴾. یکی دیگر.
دوباره آیات بعد. آیه سی: ﴿وَاللهُ يَعْلَمُ أَعمَالَكُمْ﴾.
دوباره میآید پایینتر. آیه سیودو: ﴿سَيُحْبِطُ أَعمَالَهم﴾.
آیه سیوسه: ﴿لا تُبْطِلُوا أَعمَالَكُمْ﴾.
دوباره آیه سیوپنج: ﴿وَ لَن يُّهْدِيكُمْ أَعمَالَكُمْ﴾. و پایان سوره.
حالا اجمالی مرور کردیم. اگر دقیقتر مرور کنیم احتمالاً باز بیشتر از اینها پیدا کنیم. چند تا؟ دوازده بار مستقیماً به کلمه «عمل» اشاره کرده، در سیوهشت آیه. در سیوهشت آیه یعنی لااقل یکسوم این سوره به صورت صریح، بحث از عمل است؛ بماند که بقیه آیات هم مرتبط با عمل است و اساساً تمام آیات این سوره مبارکه مرتبط با این است که اینها یک کاری کردهاند من در ازایش یک کاری کردهام. همه این بحث این سوره این است: چون فلان کار را کردهاند من فلان کار را کردهام. یا میفرماید اینطور کردهام به خاطر اینکه قبلش آنطور کرده بودند: ﴿اِنْ تَنْصُرُوا اللهَ يَنْصُرْكُمْ﴾. اگر هم شما اینطور کنید من آنطور میکنم. اگر نصرت کنید، نصرت میرسانم. همش بحث اعمال است.
نظام اعمال که یک وقتی از این نظام اعمال تعبیر شد به نظام تقدیم: ﴿قَدَّمَتْ اَیۡدِیکُمۡ﴾. قرآن رفتار را در انسان به عنوان اینکه شما آن چیزی که تقدیم میکنید به عوالم بالا، با دستتان میفرستید، ازش تعبیر میکند به تقدیم اعمال، تقدیم با دو دست.
این شد بحث کلی ما در این سوره مبارکه. این شد که وارد بحث هستی شناسی عمل شدیم. به مناسبت این نکته گفتیم جا دارد که یک بحث موضوعی داشته باشیم در مورد اینکه اصلاً عمل یعنی چه؟ اصلاً عمل چیست؟ کجای وجود ماست؟ کجای زندگی ماست؟ چه کار است؟ در این هستی چه کار است؟ خدا این عمل را چگونه خلق کرده؟ عملِ خود عمل چه کار میکند؟
خب، جلسه قبل که دو هفته پیش بود بحثی را آغاز کردیم از رساله اعتباریات علامه طباطبایی و رساله نبوت و منامات علامه طباطبایی که دو تا رساله شریف ایشان است. البته فرصتش نیست که مفصل این رسالهها را مطالعه کنیم، بحث بکنیم. به هر حال نکاتی را از این مباحث ایشان و تفسیر شریف المیزانشان انشاءالله با همدیگر میخوانیم.
نکته اولی که بهش اشاره شد این بود: هر کاری که ما انجام میدهیم یک بایدی پشتش هست، یک ضرورتی پشتش هست. تا ضرورت نباشد انسان کاری انجام نمیدهد. حتی کارهای لغومان، حتی کارهای زشتمان، حتی کارهایی که بقیه وقتی نگاه میکنند احساس میکنند هیچ ضرورتی ندارد. مثلاً فرض کنید یک تیک رفتاری است. مثلاً یک کار بیخودی است، یک کار الکی است. همان کسی هم که دارد یک کار الکی انجام میدهد، یک کار بیخود انجام میدهد که بقیه این را کار بیخود میدانند، در نگاه خود آن شخص، گاهی ممکن است ناخودآگاه هم باشد ها! ممکن است حتی خودآگاه هم نباشد، حتی ممکن است ناخودآگاه این آدم احساس ضرورت کرده است نسبت به این کار. یک ضرورتی داشته که انجام داده است. این ضرورت، باید ایجاد میکند. دستور ایجاد میکند. باید میآورد. از درون من به من میگوید که تو باید این کار را انجام بدهی.
فلاسفه بحثهایی دارند. مثلاً میگویند آقا تصور و تصدیق و شوق و فلان و این حرفها که بحثهای مفصلی است، بحثهای مهمی هم هست، سر جای خودش نکات خوبی دارد که آدم اول یک چیزی را تصور میکند، بعد فایدهاش را تصدیق میکند یا ضررش را تصدیق میکند. بعد که فهمید فایده دارد حرکت میکند به سمتش، یا وقتی فهمید ضرر دارد فاصله میگیرد.
که اینجا یک مفهوم کلیدی داریم به نام فایده و ضرر. فایده و ضرر. در هر انتخابی یک سود و زیانی نهفته است، یک حساب و کتابی نهفته است، یک برآوردی دارد، محاسبه آدم دارد. هر کاری که دارد انجام میدهد یک حساب و کتابی دارد. آدم کار الکی انجام نمیدهد. کاری انجام میدهد که احساس میکند فایده دارد یا احساس میکند دفع ضرری تویش است.
***
این اوکی است. کلیدی گفتیم که این ضرورتی که پشت این قضیه است از کجا نشئت میگیرد؟ از اینجا که من یک احساس نیازی دارم، یک نیازی را دارد از من پوشش میدهد. من با این رفتار، با این کار میخواهم یک نیازی را برطرف کنم. آن نیاز است که در من ایجاد ضرورت میکند. باز دوباره آن نیاز ممکن است واقعی باشد، ممکن است دروغ باشد. مثلاً نیاز به سرگرمی، نیاز به تفریح، ممکن است گاهی اصلش خوب باشد، ممکن است گاهی اصلش هم دروغ باشد. به هر حال در فضای ذهن و ادراک این آدم این نیاز برایش تعریف شده است. چه درست، چه غلط، چه به حق، چه به باطل، یک ضرورتی پشت این کار بود. آن ضرورت، یک حس نیازی بود. آن حس نیاز ممکن بود همیشه هم نیاز واقعی نباشد. ولی من احساس میکنم به همچین چیزی نیاز دارم.
بعضی وقتها هم کلاه سر ما میرود، شیطان کلاه سر ما میگذارد، هوای نفسمان کلاه سر ما میگذارد، طاغوت کلاه سر ما میگذارد. یک چیزی را به عنوان نیاز معرفی میکند. دیگر الان نمیخواهم وارد بحثهای سیاسی بشوم که اساساً در هر انتخاباتی قضیه انتخابات این است. کاری که شیاطین میکنند این است. یک چیزی را یا واقعاً نیاز است، خیلی برجسته میکنند. یا واقعاً نیاز نیست، ایجاد نیاز نسبت بهش میکنند. متمرکز رویش میشوند که اصلاً شما هیچ نیازی مثل این برایت اهمیت ندارد. بعد میگویند: خب، این نیازت را کی برطرف میکند؟ بعد بهت این مثلاً گزینهای میدهند برای برآورده کردن این نیاز. این کاری است که یک شگرد سیاسی است که بحث مفصلی دارد.
مثلاً میآیند توی انتخاباتی میگویند: آقا شما نیازت به این است که کنسرت باید برگزار بشود. حالا مثلاً در شهری هم مثل مشهد امام جمعه شهر مخالف است. اصلاً همه زندگی شما الان بند به این کنسرت است. شما میدانید کنسرت نداری یعنی چه؟ نداری؟ میدانی از چه نعمتی محرومی؟ شما ربّنای شجریان پخش نمیشود، میدانی از چه فیضی محرومی؟ برکت رفت. از ... آن دیگر رفت از این مملکت. از وقتی دیگر ربّنای شجریان پخش نشد. هی توی هر انتخابات با ربّنای شجریان رأی میآورند، با فیلترینگ رأی میآورد، با کنسرت رأی میآورد، با گشت ارشاد رأی میآورد. این متمرکز کردن روی آن نیاز است که گاهی یک پایه واقعی دارد، گاهی پایه واقعی هم ندارد، سراسر فریب است.
آن نیاز را وقتی برجسته کرد، بعد میگوید: خب، این نیاز را کی برایت برآورده میکند؟ آن ریشهها، بسیجیها، حزباللهیها، توی سرت. نیاز ما برطرف میکنیم. دیگر نمیخواهم وارد بحثهای سیاسی بشوم که البته از تو دل این بحثها، بحثهای سیاسی هم در میآید.
این داستان ماست. داستان انتخابهای ماست. ما در هر لحظهای در حال انتخاب کردنیم. همین که مثلاً اینجا شیرینی پخش میکنند، خرما پخش میکنند، چایی میدهند. شما تصمیم چایی بخورید یا نخورید. شیرینی بردارید یا برندارید. این شیرینی را بردارید یا آن شیرینی را. حتی تا اینجاهاش هم انسان دارد هوشیارانه عمل میکند. ولی خیلی وقتها حواسش، حواسش نیست. این شیرینی که دارد انتخاب میکند یک فرایندی طی کرده است. چرا این را انتخاب کردی، آن را انتخاب نکردی؟ احساس کردی که نیازت با این شیرینی برطرف میشود. اولاً چرا اصلاً شیرینی برداشتی؟ چون احساس کردی که یک پاسخی است به یک نیازی. من به شیرینی نیاز دارم. اگر نیاز نداشتم برنمیداشتم.
اگر نیاز نداشتم و آن طرفش هم برایم مساوی بود، یعنی نه نیاز داشتم نه ضرر داشت، آن یک حالت بود. اگر نیاز نداشتم و ضرر داشت، این حالت شدیدتر میشود، یعنی دافعه ایجاد میشود. فاصله میگیرم. اگر میدانم که نیاز ندارم، ضرر هم دارد، هم برای خودم هم برای افراد این جمع اینجا باهاش برخورد هم میکنم، دفعش میکنم، میاندازمش بیرون. میدانم برای خودم ضرر دارد، برای بقیه ضرر ندارد. خودم برنمیدارم، بقیه خواستند بردارند...
میدانم ضرر ندارد، فایده هم ندارد، مگر اینکه کسی اصرار بکند یا عامل بیرونی بیاید توی رودربایستی گیر کنم، آنجا برمیدارم. اگر بدانم فایده دارد، خودم اقدام میکنم، شاید درخواست هم بکنم. اگر بدانم خیلی فایده دارد، اصرار میکنم، التماس میکنم، پول هم برایش پرداخت میکنم. اگر بدانم خیلی خیلی خیلی فایده دارد ممکن است دست به گریبان بشوم، چهار نفر هم بزنم! اینها داستان ذهن ماست نسبت به آن چیزی که درش فایده و ضرر میبینیم. توی هر انتخاب دیگری. حالا ما بعد این داستان، دیگر مدیریتش دست کی باشد؟ آن مهم است. مدیریتش دست عقل باشد، دست انبیا باشد؟ یا دست هوا باشد؟ دست شیاطین باشد؟
این ادامه داستان است. ما بیستوچهار ساعته در حال انتخابیم. توی هر کاری. همین که شما تصمیم گرفتید این جلسه را بیایید. از اول بیایید، زود بیایید، کامل بنشینید، روی صندلی بنشینید، پایین بنشینید، چه میدانم توی آن طرف بنشینید، صوتش را مثلاً گوش بدهید یا اصلاً دیگر صوتش را هم گوش ندهید. حالات مختلف آدم است دیگر. شدت آن رغبت. آن وقتی که رغبت شدید میشود یا وقتی که فروکش پیدا میکند، همه اینها به چی بند است؟ به این درک فایده. وقتی احساس میکنم برایم فایده دارد.
نیاز دارم من به شنیدن این مطالب. نیاز دارم من مثلاً به دانستن مفاهیم قرآنی و معارف قرآنی. نیاز دارم. چون نیاز دارم ما عزیزانی را داریم از این جلسه به مرور هم من میفهمم بعضیها از چه جاهایی دورند. بعضی عزیزان هر هفته زحمت میکشند میآیند. ما شرمندهشان هم هستیم. خب، میتواند آدم صوتش را مثلاً بگیرد گوش بدهد، دو ایکس هم بگذارد گوش بدهد، زیر پتو ولو قشنگ تخمه هم بشکند (بله، با تجربهها کجای مجلس نشسته؟). ولی پا میشود توی سرما، توی گرما، توی ترافیک، شلوغی شب جمعه میآید. گاهی مثلاً خانم هم هست، با مترو هم میآید. یک خواهری کرج آن هفته به من گفت: میشود این جلسه را قبل اذان بگذارید؟ ما از کرج میخواهیم با مترو بیاییم، برگردیم، سختمان است. خیلی تعجب. شرایطش را هم نداریم یعنی روزههام خیلی دارد کوتاه میشود. دیگر عملاً اسرا خیلی زود میشود اگر بخواهیم ساعت سه جلسه را بگذاریم. اینها آن برآوردهایی است که ما داریم. میزان ادراکمان از نفع و ضرر اثر دارد توی میزان شوق و رغبت یا نفرتمان. این مهم است و دارد مدیریت میشود این در وجود ما.
عرض کردم مدیریت یا میافتد دست عقل یا میافتد دست هوای نفس. این توی ساختار وجودی خودمان. بیرون از وجود خودمان: یا میافتد دست انبیا و اولیا و وحی، یا میافتد دست طاغوت. ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ﴾. فرعون چه کار میکرد؟ مردم را خفیف میکرد، همه اطاعتش میکردند. یعنی همه را متمرکز میکرد روی ابتداییترین نیازهایشان، روی حیوانیترین نیازهایشان. هی به دروغ و فریب برای آنها تولید نیاز میکند.
تو الان نیاز داری به اینکه یوتیوب فیلتر نباشد. بنزین هم بشود هشتاد تومان! به درک! مهم این است که یوتیوب فیلتر نباشد. رجیستری آیفون خیلی مهم است. رجیستری آیفون! حالا خودت ممکن است احساس درک نداشته باشی نسبت به اینکه این چقدر مهم است. مهم این است که پولدارهای مملکت میفهمند و تو هم باید به پولدارها احترام بگذاری و اصلاً تو از صدقه سر پولدارها زندهای. مهم نیست که الان تو میگویی به من چه، به آن چه. آن وقتی کیف میکند تو هم باید کیف کنی. خدایا شکر که پولدارها رجیستری دارند و از این به بعد ماشین هم میتوانند ارزانتر وارد کنند. ما بدبختبیچارهها یک تیبا میتوانستیم بخریم صد تومان، دویست تومان رفته رویش. به درک! سر خم می سلامت، شکند اگر صبویی. ما همه فدایی پولدارها بالا شهریها. فدای مسئولین، فدای روسا. آنها مهماند.
این را توی مغز آدم میکند. جامعه را طبقهبندی میکند. الان شما که میشنوید میخندید، ولی دنیا این است. جامعه را طبقهبندی میکند. ﴿جَعَلَ اَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِّنْهُمْ﴾. اینها آیات قرآن است. خیلی آیات عجیبغریب محشری! فرعون جامعه را طبقهبندی میکند، دستهدسته میکند. یک دسته را میکند حقیرترین گروه که اینها نبود و نبودشان مهم نیست، خواستههایشان مهم نیست، نه داشتنشان مهم است، نه زندهبودنشان مهم است.
اینها کاری است که رسانه میکند. کاری است که سیاست میکند. کاری است که حکام میکنند. خیلی مهم است. عدالت برقرار نمیشود مگر اینکه این مقدماتش درست بشود. تا این مقدمات درست نشود که عدالت برقرار نمیشود. یک جماعتی همیشه مصوناند از عقوبت، از تنبیه، از سؤال، از اعتراض. کسی حق انتقاد ندارد، حق اعتراض ندارد. اینها مهماند. اینها از ما بهتراناند. اینها خیلی خوباند. ما صدقه سر اینها زندهایم.
فراعنه جامعه را این شکلی دستهبندی میکنند. یک طبقه میشوند طبقه مهم، طبقه برخوردار، طبقه ممتاز. به قول مارکسیستها بورژوازی. یادتان هست دیگر؟ این کلمه بازی، کلمه معروفی است. یک طبقه ممتازی میشوند. طبقه ویژهای میشوند. بقیه میشوند مستضعف. رأیشان هم درجه دو. ما الان شانزده میلیون رأی درجه یک داشتیم، چهارده میلیون رأی درجه دو. تفاوت دارد با همدیگر. شما رأیتان سی میلیون هم که باشد، سی میلیون درجه دو است! رئیس جمهور را با هجده... رئیس جمهور را با ده میلیون هم که انتخاب بکنند، ده میلیون درجه یک است!
آن خانم سال هشتادوهشت توی خیابان راه میرفت. رفته بودم پشت صداوسیما، میگفتش: این کسی که الان رئیس جمهورش کردند، بیستوچهار میلیون رأی دارد ولی رأی روستاهاست. اینها ما سیزده میلیون، گفتند حالا آنها قبول هم نداشت. میگفت: این سیزده میلیونی که گفتند، این رأی اساتید دانشگاه است، نخبگان است. مدلهایی که در آمریکا درجهبندی میکنند آرا را. آرای چی میگویند؟ الکترون. میگویند چی میگویند؟ درجه یک، درجه دو دارد. یعنی این شهر رأی هم که بدهند، همه رأی اینها یکی حساب میشود. آن یکی، یعنی ده میلیون هم که رأی بدهند، یکی حساب میشود. آن یکی شهر پنج میلیون هم رأی بدهند، دو تا حساب میشود. فرق میکند.
اینها پولدارها، اینها. استاد دانشگاهها، اینها. اینها اولویتسازی میکند. اینها درجهبندی میکند. اینها منفعتسازی میکند. به زور توی مغز شما فرو میکند که باید بپذیری این چیز خوبی است. چون منفعت آن دارد تامین میشود. منفعت آن که تامین بشود، منفعت تو هم تامین میشود. تو باید خوشحال باشی.
کاری که اسرائیلیها دارند میکنند در عالم. میگویند: ما درجه یکیم، بقیه درجه دون. همهتان هم صدقه سر ما. ما باشیم شما هم هستید. به خاطر ما خلق شدید. کاری که با آمریکاییها کردند، مخصوصاً این طایفه اونجلیست آمریکا، مسیحیت صهیونیست. اینها باورشان این است که از قبل یهودیها زندهاند. از قبل یهودیها خدا به اینها روزی میدهد. خدای یهوه (این یهوه که نام خدای یهودیت است) این یهوه مسیحیان را هم به طفیلیه یهودیها خلق کرده است.
این همه خرج اسرائیل میکند، احساس نمیکنی که دارد ضرر میکند. نکته دارد دیگر. چند میلیارد، چند میلیارد دارد هزینه میکند. این همه امکانات، این همه سلاح. احساس نمیکند دارد برای بیگانه هزینه میکند. احساس منفعت میکند.
این آن اتفاقاتی است که در ذهن ما رقم میخورد. اینجا خاستگاه ورود شیطان است. اینجا قوه خیال تصرف میکند. اینجا فرهنگ اثر دارد. بحث فرهنگ، بحث بسیار مهمی است. میخواستم در این سه شبی که هفته پیش خدمتتان برسم در مورد فرهنگ صحبت بکنم که الان فعلاً فرصتش نیست. چون یک چند جلسه متصل بحث میخواهد. میگذارم انشاءالله فاطمیه دوم فرصت بشود بیشتر در مورد فرهنگ صحبت میکنیم.
فرهنگ یعنی مناسبات و عادتهای اجتماعی، ارزشمندیهای اجتماعی. آن چیزهایی که توی جامعه ارزش شده، فرهنگ شده، عادت شده که انجامش دیگر برای من سنگینی ندارد. ترکش برای من سنگینی دارد. خود بحث فرهنگ، بحث خیلی مهمی است. چه میشود که فرهنگ جامعه عوض میشود؟ شما فرهنگ را اگر درست کنی، نظام رفتاری آدمها تا حد زیادی به صورت اتوماتیک درست میشود، متاثر میشود.
وقتی یک جایی فرهنگ به این است که آقا مثلاً کسی پایش را دراز نکند مثلاً سر کلاس. خب یک دانشآموز نشسته، اذیت هم هست از این مدلی که نشسته. ولی فرهنگ اینجا بهش اجازه نمیدهد پایش را دراز کند. همان فرهنگ باعث میشود که این رفتار با همه سختی برایش یک راحتی پیدا میکند. متاثر از فرهنگ انجام میدهد. فشار نمیآید بهش. ولی اگر چهار نفر اعتراض کردند، در همان کلاس سر و صدا کردند که چرا ما نمیتوانیم پامان را دراز کنیم؟ چرا ما نمیتوانیم سر کلاس؟ چرا نمیتوانیم راحت غذا بخوریم؟ این یک جرئتی پیدا میکند، سر و صدایش بلند میشود. یک شورشی میشود. درگیری میشود، نزاعی میشود. بعداً هم اگر خواست رعایت بکند، این قانون را با فشار رعایت میکند. بهش فشار میآید.
این فرهنگ، فرهنگ خیلی مهمی است. شما فرهنگ جامعه را اگر عوض کردی، اتومات خیلی چیزها عوض میشود. اتومات بعضی چیزها سخت میشود. اتومات بعضی چیزها آسان میشود. فرهنگ چه شکلی عوض میشود؟ این خیلی، اینها بحث مهمی است. بعد انشاءالله بهش بپردازیم.
یک بحثی که امشب میخواهم واردش بشوم (دیالو تا هفتونیم هم بنا داریم انشاءالله تمام بکنیم) یک روایت طولانی هم میخواهم بخوانم در مورد حضرت زهرا سلاماللهعلیها. آن هم احتمالاً یک ربع وقت میبرد. حالا این چند دقیقه را وارد این بحث بشویم. بحث خیلی مهمی است. انشاءالله که برسیم در این چند دقیقه بهش بپردازیم.
***
در مورد اعمال. یکی از نکاتی که هست این است: عمل گفتیم که از کجا نشئت میگیرد؟ از احساس ضرورت. آنجایی که ما ضرورتها را درک میکنیم حوزه باورهای ماست. باور. میرسیم به باور. باور ما به ما میگوید که این ضرورت دارد، آن ضرورت ندارد. این باور همهاش هم بحث باور به غیب نیست ها! مثلاً باور به این، باور به اینکه آقا باید به پیرمردها احترام گذاشت. باور به اینکه مثلاً باید به سرباز وطن، به سرود ملی وطن باید احترام گذاشت. به پرچم کشور باید احترام گذاشت. اینها باور است دیگر. بحث فرهنگ هم که عرض کردم یک بخشش همینهاست.
یادتان هست سال ۱۴۰۱ کاری میکردند که فوتبالیست ما در جام جهانی جرئت نمیکرد سرود جمهوری اسلامی را زمزمه کند. چه کار میکند؟ جرئت نمیکرد کسی پرچم دستش بگیرد توی خیابان. بعد اینکه به انگلیس شش تا خوردیم (چند تا خوردیم از انگلیس؟ شش تا؟ شش تا از انگلیس خوردیم) توی خیابان میرقصیدند، جشن میگرفتند. خیلی جالب است دیگر.
اینها همهاش آن فعالیت برای به هم ریختن حوزه باورهاست. باید باورت را عقب... یعنی خالی کردن پشت این نظام. پشتوانه مردمی این مملکت. این نظام را چه شکلی میشود خالی کرد؟ هر جایی که یک نقطه اتصالی که مردم را میتواند دور هم جمع بکند، این را باید تبدیل کرد به نقطه افتراق. فرهنگ خیلی بحث مفصلی دارد، خیلی بحثهای قشنگی هم دارد. اینها اگر رویش کار بشود خیلی ذهنهای ماها، ذهن عموم مردم باز میشود نسبت به کارهایی که دارند انجام میدهند. همین کارهای سادهای که داریم انجام میدهیم چقدر اثرات دارد؟ چقدر تبعات دارد؟ چقدر روی اینها حساب و کتاب میشود؟
همین که شما مثلاً در این جلسه بیسکوییت بخورید یا کیک بخورید یا تیتاپ بخورید. برای آن کسی که سیاستگذار کارخانه دارد و دارد برنامهریزی میکند که ذائقه مردم را عوض بکند همین رفتار کوچولوی شما کلی اثر دارد. کلی روی سهام او میکشد. ولو اینکه شما را وادار کند به اینکه مثلاً این بیسکوییت را نخور به خاطر اینکه مثلاً هر کی این بیسکوییت را بخورد علامت این است که مثلاً کودن است. یک جوری میآیم یک کاری میکنم شما این بیسکوییت را نخوری به جایش تیتاپ برداری. شما که نمیدانی ته داستان چه میشود. دو نفر گفتند، سه نفر گفتند، چهار نفر گفتند، کم کم باورت میشود. نکند واقعاً هر کی میخورد این علامت آدم منگل است! یکم احتیاط میکنی. میترسی دستش... مسخرهاش میکنند. بهش میگویند منگل. به هیچ جا برنمیخورد. در این جلسه برای معده شما فرقی نمیکند. برای این جلسه هم شاید فرقی نکند.
آن سیاستگذاری کلان است که برایش خیلی فرق میکند. همین داستانی که الان در قضیه حجاب داریم همین است دیگر. خیلی چرا تفاوت چندانی نباشد که شما روسریات این وسط باشد یا آن ته باشد؟ برای شما خیلی فرقی نمیکند. برای خیلی، برای آن کسی هم که میخواهی چشمانش را سیر کنی هم خیلی فرقی نمیکند. سیاستگذاری کلان میکند، خیلی فرق میکند. آن هر یک میلیمتری که این روسری میرود عقب، کلی توی آن محاسبات و دستگاهها و بودجه و تبلیغات و فعالیتها و حساب و کتابهایش تفاوت ایجاد میشود. روی تک تک اینها مینشیند، برآورد میآورد، حساب میکند، کار میکند.
پس عمل مرتبط به باور است. عمل از دل باور تولید میشود. نکته اول.
نکته دوم: عمل خودش مولّد باور است. این خیلی نکته مهم و عجیبی است. میخواهم یکم در مورد این صحبت بکنم. اگه حوصله دارین و خسته نشدین یک صلوات بفرستیم:
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
ما فکر میکنیم که آقا رابطه فقط از آن ور است. باور زمینه رفتار. در حالی که نه، باور هم زمینه رفتار است هم ضمیمه رفتار. فرزند رفتار است. ستایش با همدیگر. هم پدر رفتار است هم برادر رفتار است هم بچه رفتار است. اعتقاد هم بابای عمل است هم برادر عمل است هم فرزند عمل است هم قبل عمل است هم با عمل است هم بعد عمل است. این آن بخش اعجابانگیز عمل است که اگر روی مطلب کار بشود به عجایبی میرسیم. این نیستش که فقط ما یک سری عقاید داریم حالا یا عمل میکنیم یا نمیکنیم. اگر عمل کردیم عقایدمان را مثلاً نشان دادیم، عقایدمان را حفظ کردیم. نخیر.
خود آن کار عقیده ایجاد میکند. خود آن کار عقیده است. عقیده چیزی جدای از رفتار نیست. عقیده یک چیز ذهنی فقط نیست که در فضای ذهن بیاید. باور فقط یک چیزی که در ذهن پردازش بشود نیست. باور کاملاً در متن عمل است. نمیشود جدایش کرد. مثل اینکه مثلاً شما ایام کرونا وقتی میدیدید کسی ماسک نمیزند، کرونا را قبول ندارد. حمله بر این میشد که این آقا مثل اینکه باور ندارد که آقا کرونا میگیرد. باور ندارد این ویروس منتقل میشود. این رفتار خودش عقیده است و خود این رفتار عقیده را هم تقویت میکند. این از عجایبش است.
کار عقیده را تقویت میکند. کار عقیده ایجاد میکند. رفتار مؤمنانه ایمان تولید میکند. رفتار کافرانه کفر تولید میکند. ایمان و کفر شناور است. دائماً در حال نوسان است. یک عمل که میرسد به ایمان، عمل مؤمنانه که میرسد، ایمان میرود بالا. یک جا عمل مؤمنانه که نمیرسد، ضعیف میشود. شل میشود. عمل کافرانه که میرسد، ایمان خیلی ضعیف میشود. کفر میآید بالا. این حالتی است که ما در دلهایمان معمولاً هست. غالب ما این مدلی هستیم دیگر. ایمان و کفرمان در حال نوسان است. یک روز حالمان خوب است. یک روز حالمان خوب نیست. یک روزی رغبت داریم برای یک سری چیزها. یک روزی رغبتمان کمتر است. یک روز خیلی با شوق بعضی کارها را انجام میدهیم. یک روزی خیلی با کراهت انجام میدهیم.
اقبال و ادبار در رفتارهاست. میخواهیم قرآن بخوانیم، یک روزی خیلی حالمان خوب است، پنج جزء مینشینیم میخوانیم. یک روزی یک جزء میخوانیم. یک روز ده صفحه میخوانیم. یک روز یک سطر هم داریم میمیریم. اینها حالات قلب ماست. آن اقبال و ادبار قلب ماست.
محصول چیست این اقبال و ادبار؟ محصول آن باور. خود آن باور هم مرتبط با رفتار است. این را داشته باشید. خیلی مهم است. باورها وقتی قوی شد، هی اقبال آدم قویتر میشود. باورها وقتی ضعیف شد، اقبال آدم ضعیفتر میشود. برعکس، ادبار آدم قویتر میشود. اینها محصول باور است.
خب، چه میشود که باور ضعیف میشود؟ باور به اینکه در مدرسه دو تا جمله بگویند بخوانی، بروی نیستش که. استدلال یک جمله، تمام شد دیگر. ما الان دیگر باور پیدا کردیم معادلی هست، قبری هست، قیامتی هست. نه آقا. در این زندگی دنیا با این گرفتاریها، با این رفتوآمدها، مگر این باورها میماند؟
طرف تجربه نزدیک به مرگ دارد. میرود جهنم را میبیند، برمیگردد. دوباره همان کارهایی که قبلاً داشته انجام میداده، انجام میدهد. خود جهنم رفته، با پوست و گوشت درک کرده. مگر به این است که حالا هر کی رفت یک چیزی دید، این دیگر تا ابد گناه نمیکند. این دیگر تا ابد فلان است. میخواهد برای اینکه این باور حفظ بشود.
باور بدون عمل ضعیف میشود. حتی اگر دیده باشد با همه گوشت و پوستش. قرآن میگوید: من اینها را جهنم هم که بفرستم، برگردند، اینها خود جهنم هم که بروند بسوزند، برگردند دوباره همین کارها را میکنند. خیلی عجیب است ها؟ چرا؟ چون ملکه شده است. این خیلی مهم است. پس ایمان یک اعتقاد ذهنی نیست. ایمان جدای از رفتار و عمل نیست. آن عمل کاملاً تاثیر دارد. کاملاً تاثیر.
من میخواهم چند تا آیه و روایت برایتان بخوانم. خیلی جالب است. در مورد چیزهایی که در بعضی روایات تعبیر کفر برایش به کار رفته است.
یک بحثی را آوردهام برایتان از تفسیر المیزان، در آیه پنج سوره مبارکه مائده. آیه قرآن میفرماید که: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَ طَعَامُكُمْ حِلٌّ لَّهُمْ﴾. یک بحثی دارد در مورد ارتباط با اهل کتاب و غذای اهل کتاب که میفرماید که: غذای اهل کتاب برای شما حلال است، غذای شما هم برای آنها حلال است. ﴿وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾. با زنهای اهل کتاب هم میتوانید ازدواج بکنید. آنهایشان که پاکدامن بودند، اهل فسق و فجور نبودند، به شرط اینکه مهریهشان را بدهید. یعنی مهریه باید تعیین بکنید، مهریه بهشان بدهید. با زنهای اهل کتاب هم میتوانید ازدواج کنید.
یک بحث کاملاً فرعی است دیگر. یک بحث فقهی است، بحث قانونی است. یک قانون دارد میگوید خدا میخواهد بگوید که آقا ازدواج با زنهای اهل کتاب حلال است. مسیحی، یهودی اینها اهل کتاباند. مجوسی. با زنهای اینها، آنهایشان که پاکدامناند، اگر مهریه تعیین کردی میتوانی ازدواج کنی. ﴿مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَ لَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ﴾. ولی نه با اینها وارد رابطه نامشروع بشوید، نه با اینها رابطه دوست پسری، دوست دختری پیدا کنیم. ﴿مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ﴾ رابطه داشته باشید. باید در قاعده خودش باشد. ازدواج شرعی باید انجام شود. ازدواج شرعی مشکلی نیست. روشن بود دیگر؟
یکهو خدا یک بحثی را این وسط مطرح میکند که همه خلایق انگشت به دهان میمانند از این نکتهای که از کجا به کجا و یک علامه طباطبایی میخواهد که بفهمد از کجا رفت کجا. یکهو بعد این حرف میفرماید: ﴿وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ﴾. هر کی به ایمان کافر بشود اعمالش نابود میشود. آقا خدایا چرا بحث را یکهو آتشی میکنی؟ داشتیم دو کلمه با همدیگر جدی صحبت میکردیم. بحث سر ازدواج بود. با کفر و ایمان و اینکه اگر به ایمان کافر بشوی همه که تا حالا انجام دادی پرید. یعنی اگر اینی که بهت گفتم با زن یهودی مسیحی میخواهی ازدواج کنی باید مهریه تعیین کنی، بعد ازدواج شر... اگر این کار را انجام ندهی، این حکایت از کفر میکند و ایمانهای قبلیات را از بین میبرد. کارهای مؤمنانه قبلیات را از بین میبرد.
بابا خدایا مگر اینقدر دیگر مسئله جدی است؟ بابا یهودی، آن طرف یهودی است. باشد. تو که مسلم میخواهی ازدواج کنی، عقد شرعی را، روی قاعده، روی قواره. برای اینکه عمل حالا جدا از اینکه خود آن بحث رابطه با آن که ارتباط با اهل کتاب، ارتباط با کفار و میکشد به سمت آنها. آن خودش یک چیز خطرناکی است که خیلی خیلی مراقبت میخواهد. جدای از آن عمل به این قانون، قانون این بایدها. وقتی من دستور میدهم، وقتی گوش ندهی، اثرش این است: ایمانت پودر میشود. یلخی که نمیماند که هر کاری کردی هنوز هم خدا را قبول داری.
یعنی آدم میکشند، عرق میخورند، صبح تا شب پارتی اینها ولی محبت امام حسین در دلشان است. خب، ما هم قبول داریم محبت امام حسین بالاخره در دلت است ولی تا یک جایی میماند در دلت. ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ﴾. آیه قرآن فرمود: نتیجه گناه این است که عاقبت کسانی که گناه میکنند این است که کم کم آیات خدا را تکذیب میکنند. دیگر کم. اصلاً راه نمیآید. اصلاً بدش میآید از همه آن چیزهایی که میخواهد این را به یاد خدا بیندازد.
یک زمانی بله. یک عزیزی یک وقتی یک جایی دعوت کرد. از این موارد زیاد داریم دیگر. یک زمانی حالا بیشتر وقت داشتیم بیشتر درگیر این قضایا بودیم. حالا انشاءالله خدا همه را کمک بکند. آقا ما بچهمان از مسیر خارج شده و فلان و این حرفها. بیا منزل ما با بچه ما صحبت کن. خیلی مورد اینجوری زیاد داریم. این شکلی زیاد داشتیم.
بعد آن پسره خبر نداشت که باباش آخوند دعوت کرده. گفته بود: بابا امشب مهمان داریم. و خانه پدر و پسر هم ساختمان بود. حالا شاید الان این بحث ما را بشنود آن پدر، نمیدانم. ما را دعوت کردند. پسر یکهو جا خورد که آخوند آمده. یکم نشست. خیلی در فشار. هی این پمپا کرد و به خودش پیچید و این قضیه مال شش سال، پنج شش سال پیش. بعد گفت که من یک کاری دارم باید بروم. حالا در خانه پسر هم ما بودیم یعنی خانمها خانه پدره بودند، آقایان خانه پسره بودند. پدر محترم یک جوری شرایط خلاصه در شرایط منگنهای قرار داده بود که گازانبری. تا این که بچه نتواند در برود. ولی بچه حرفهای بود. با همان شرایط گازانبری هم در رفت.
من یک کاری دارم باید بروم. پدرش که کار فرهنگی کردیم، یعنی بچه گذاشت رفت. بعد گفتش که: حاج آقا این دیوار این خانه را میبینی؟ این بچه تمام این دیوار عکس شهدا میکرد. هفته نمیدانم چند تا کتاب از شهدا میخواند. همش سر مزار شهدا بود. من نمیدانم چرا این بچه اینجوری شد. از شهید فراری، از آخوند فراری، از مسجد فراری، از هیئت فراری، از روضه فراری. آخوند (تمام شد) برگشتم به تنظیمات کارخانه آخوند. دیدم اتومات نه پس میزند. اینها نتیجه مجموعهای از اعمال است.
یک بخش جدی از آن اعمالی که اثرگذار است توی باورهای ما رفاقتهای ماست. مراودات ماست. با کیا حشر و نشر داریم؟ لقمههای ماست. با کیا مراوده داریم؟ با کیا نشست و برخاست داریم؟ خیلی اثر دارد. خیلی اثر دارد. یک کوچولو معاشرت، آثار عجیب و غریب میگذارد.
خدا رحمت کند مرحوم سید جمال گلپایگانی از علمای بزرگ ما. زندگینامه ایشان چاپ شده. اسم کتابش هست اگر اشتباه نخوانم خدا را به شما میسپارم. اسم زندگینامه ایشان. کتابهای دیگر هم چاپ شده در زندگی ایشان. مزار ایشان در قبرستان وادیالسلام، یکم عقبتر از قبر مرحوم آقای قاضی.
ایشون خیلی میرفت قبرستان وادیالسلام خلوت میکرد. اَحوالاتی هم داشت. انسان عجیبی بود. ایشون میخواستند عمل جراحی کنند. به دکتر گفته بود که: نمیخواهد من را بیهوش کنی. گفته بودند: حاج آقا این مثلاً عمل قلب است. گفته بود که هر وقت که لازم شد شما تیغ را بیندازید به من بگویید. هر وقت هم که کارتان تمام شد دوباره به من بگویید. من خودم یک کاری میکنم که درد را احساس نکنم. به این میگویند موت اختیاری.
گفته بودند: حاج آقا میخواهیم مثلاً قلبتان را بشکافیم. گفت: خب بشکاف. خوابیده بود. یک ساعت عمل کردند. گفتند: حاج آقا تمام شد. برگشتند رحمةاللهعلیه. خیلی خلوت میکرد در وادیالسلام. یک بار این قضیه را به نظرم مرحوم آیتالله ناصری نقل میکردند از کسی از دوستان ایشان. من با سید جمال خیلی مراقبت از این داشت که کسی کنار ایشان نیاید. دو تا شاگرد اصلی هم که داشت اینها باید با فاصله میرفتند. خود آن شاگردها هم باز مراقبت میکردند کسی با اینها نیاید. باز کسی با اینها میخواست بیاید، باز آن هم باید با فاصله میرفت. سیره اینها این مدلی است. یعنی مثلاً آن دو نفری که با سید جمال میخواستند بروند یکیشان باید چهار متر عقبتر. باز کسی هم با آن یکی میخواست برود آن هم باز باید دو متر عقبتر میرفت.
این مدلی. یک آقایی میگوید: دیدم سید جمال یک گوشه وادیالسلام نشسته و خلوت و ذکر و اینها. دیدم انگار توی قبهای از نور قرار دارد. یک تیکه نور است. دیدم یک عطر عجیبی ایشان را گرفته است. دنبال ایشان راه افتادم. با فاصله. فاصله را حفظ کردم. نزدیک میشدم ناراحت میشد. دیدم پا شد رفت. این تیکه نور هم باهاش راه افتاد. یک تیکه شعاع نور دورش. این عطر هم دیدم که همراهش رفت و رفت و رفت. و یک آدمی از اینهایی که در نجف بودند و خیلی اهل مثلاً آدم ظاهراً صلاح و به درد بخور و درست درمانی نبود. دیدم این آمد یک سلام علیکی با حاج آقا کرد. دست داد به حاج آقا. دیدم که این نور یکهو خاموش شد، بوی عطر هم رفت.
رفتیم سمت حرم امیرالمؤمنین با ایشان. نزدیک شدم با سید جمال گلپایگانی. چیزی هم نگفتم که اصلاً من از آنجا داشتم شما را نگاه میکردم تا اینجا دنبالتان آمدم و اینها. مثلاً نزدیکای حرم آمدم سمت ایشان با ایشان سلام علیک کنم. تا سلام علیک کردم ایشان به من فرمود که: فلانی، اثر معاشرت را دیدی؟ یک دست به ما داد. نور و نور و نور و عطر را برد. دیدی؟ نور و عطر را برد.
معاشرت این است. یک دست دادن تاریک باشد اثر میگذارد. عمل این است. روی نورانیتت اثر میگذارد. روی صفای تو اثر میگذارد. روی لطافتت اثر میگذارد. روی ایمانت اثر میگذارد. اتمسفر آن فضایی که آن آدم آنجا نشسته، آن شیاطینی که همراه او هستند، آنقدر آن فضا تاریک است و سنگین است از درون درگیری یعنی بیستوچهار ساعته داری میزنی میخوری. خودت هم نمیدانی. حجم زیادی از این انرژی، در این ملائکهای که همراه تواند درگیر ایناند که این آثار منفی این شیاطین تا یک حدی هم موفق میشوند. بیشترشان موفق نمیشوند. آثارش میماند. دو دقیقه کنار هم نشستن. دو دقیقه معاشرت. دو دقیقه توی پیج اینها بودن. دو دقیقه لایوش را دیدی. ﴿مَن أصغی اِلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ﴾. امام جواد علیهالسلام فرمود: هر کسی به کسی گوش میدهد، دارد او را میپرستد. این حرف از کجا دارد میآید؟ چه داری گوش میدهی؟ قرآن داری گوش میدهی؟ روایت داری گوش میدهی؟ یا بافتههای ذهنی حروفباز، بازیگر ریشو، نقش شهید بازی میکرده مثلاً. حالا بنشینیم گوش ببینیم چه میگوید. سرِ ظلمت و کثافت دارد میریزد. نظر من این است! نظر تو؟ توی سرت بخورد نظر تو را ما میخواهیم چه کار کنیم؟ چون هر هشتاد بار شهید توی فیلمها مثلاً نظرت مهم شد برای ما.
به نظر من میشود آدم نماز بخواند با نامحرم هم دست بدهد. توی سرت بخورد نظرت. نظر تو چه ارزشی برای ما دارد. «به بدن نمیدانم چیچی نگاه کردیم، به چشماش نگاه نکردیم.» همین گوش دادنش تاریکی میآورد. همین که گوش میدهی چه برسد به اینکه بخواهی قبول کنی، دفاع کنی. این دارد یک بمب کثافتی است که منفجر شده. این پیج این سلبریتیها و اینها معمولاً این است. این کثافات درونیشان است که دارد کانالکشیاش شده. این کانالهایشان، پیجهایشان این است. این کانالکشی به آن کثافات درونی اوست، ظلمات باطنی اوست.
حالا باز برو این بازیگرهای هالیوود را ببین توی پیجشان چه گذاشتهاند. آن فوتبالیستها چه کار کردهاند. بعد میگویی: من چرا حال نماز ندارم؟ من چرا حالم خوب نیست؟ گناه هم نکردم ها! دروغ نگفتم. آدم هم نکشتم. از دیوار کسی هم بالا نرفتم. خیلی ایمان لطیف است. به تعبیر بعضی اساتید، بعضی بزرگان ایمان خیلی ناز دارد. خیلی ناز دارد.
بله آن بیت حافظ چیست میگوید که:
«عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد
که خالی بیند از غوغا دارالملک ایمان را»
دارالملک ایمان کجاست؟ قلب است. خالی بیند از غوغا. ببیند شلوغپلوغ است. عروس چقدر لطیف است. حافظ باز آن دیگر کی بوده!
در حال بارگذاری نظرات...