* مفهوم عمیق "منا" در روایت الحقیقه جناب کمیل بن زیاد [00:00]
* جدا شدن از غیر اهلبیت و اتصال حقیقی به ولایت، از مراحل سلوک معنوی و فلسفه اربعین است. [04:46]
* شهر قم، "آشیانه اهل بیت" و جایگاه پرورشدهنده یاران امام زمان ارواحنافداه [11:58]
* رابطه عرفانی و روحانی آیتالله بهجت با حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، بهمثابه چشمه حیات معنوی [25:09]
* نقش زیارت در تربیت و سلوک معنوی و نمونههایی عینی از رابطه بزرگان با حرم اولیای الهی [31:49]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
اصلاً کلاً روایتی که از جناب کمیل نقل شده، معمولاً عمیقترین روایات عرفانی ماست؛ خصوصاً روایت «الحقیقه». وقتی کمیل از امیرالمومنین پرسید «مَا الْحَقِیقَهُ؟»، بزرگان ما خیلی به آن توجه داشتند. یکی از روایتهایی که او نقل کرده، این است که شاید روی دیوار حرمش هم نوشته باشد: «یا کمیل! لا تأخذ الا ان تکون منّی.» خیلی حرف است! «تو از غیر ما نگیر، از ما شو.» «لا تأخذ الا ان تکون منّی»، یعنی «منّا شو». شوخی نیست؛ «منّا» یعنی چه؟ «فمن تبعنی فانه منی.» آتش این چوب شعلهور را از خودش میداند؛ این چوب در مجاورت با خودش هم از خودش میداند. این چوبی که تر نیست، خشک است، عنقریب آتش از آن فاصله میگیرد. آن چوب کاملاً شعلهور، آن کندهای که اساساً آتش در اوست، آتش است دیگر. او در این منقل نیست، او دیگر کاملاً آن کنده است که آتش هم در اوست. اباعبدالله خطاب به قمر بنیهاشم چه میگوید؟ «ارکب یا أخی، بنفسی أنت.» یعنی چه «بنفسی»؟ جانم؟ مگر میشود امام جانش را فدای مادون خودش کند؟ فدا شدن فاضل بر مفضول، کدام عقل این را روا میداند؟ بالاتر فدای پایینتر بشود؟ معلوم میشود که میشود یک نقطهای را در نظر گرفت که دیگر بالاتر و پایینتری نمانده. مثل این میماند که آتش به کنده بگوید که من فدای تو بشوم. کنده بستر آتش است دیگر، با آن کنده آتش، آتش است؛ دوتایی نیست که این فدای آن بشود یا آن فدای این بشود. این همان است، آن هم همین است. ولی به حسب ظاهر که نگاه میکنی، یک کنده میبینی و یک شعله میبینی.
این شهدای کربلا همهشان همیناند. خدا میگوید: «بَه بَه»، اینجا هم همین است، «من فدای تو بشوم، بنفسی أنت» یا «فداها أبوها». «بَه بَه» که موسی بن جعفر برای حضرت معصومه میفرماید: «بأبی أنتم و أمّی.» امام زمان خطاب به شهدای کربلا میفرماید. همهاش معنایش این است: اینها وقتی توی آن دایره آتش مشتعل شدند، دیگر آن قطعه کوچک، این آتش، آن چوب پیزوری بیارزش هم این هم آتش است، این هم آتش است. وقتی دریا، قطره به آن میرسد، همهاش دریاست. نه تنها قطره آب وقتی به دریا میرسد دریاست، قطره بول هم به دریا برسد دریاست. نجسالعین بود، الان دریاست.
این آقا عامل قتل امام حسین بود. حر بن یزید ریاحی، اگر نمیرساند خودش را به دریا، جزء انجس خبایث بود که من و شما هر وقت اسمی از عمر سعد و شمر میآوردیم، اسم حر را در کنارشان نگه میداشتیم. عمر سعد محاصره کرد، غیر از این است؟ مگر اینها ارکان قتل امام حسین (علیه السلام) نبودند؟ ولی همین که جزء ارکان قتل امام حسین بود، که سرتاپا نجاست بود، ولی یک لطافت و نورانیتها و نقاطی از خیر و رحمت در وجودش است. آن روزنهها یکهو نور را به خودش میپذیرد. آنجا اتصال برقرار میشود. آنجا مجاورت میآید، تعلّق میآید، میچسبد و جدا هم نمیشود. پس داستان این اربعینها این است: جدا بشویم و متصل بشویم. از دیگرانی که میگرفتیم، دیگر نگیریم. این جدا شدنم قدم اولش است. تا جدا نشوی، متصل نمیشوی.
وقتی که عنوان بصری میرود خدمت امام صادق (علیه السلام)، که تا قبلش با مالک در ارتباط بوده. مالک یکی از سران چهارگانه فقه اهل سنت است دیگر، یکی از این ائمه چهارگانه است. بله، کسی حق توهین به مقدسات اهل سنت را ندارد، کسی هم حق تطهیر ظالمین به اهل بیت را ندارد. گاهی هم از آنور میافتیم، هم از اینور. یک روز توهین به مقدسات آنها را پخش میکنیم، فردایش میآییم میگوییم آقا اینها صدیق بودند. حالت نرمال ندارد که. بعد میگوید «حَسَن». امام صادق هم نسل صدیق بودند، افتخار هم میکردند که از نسل فلانی بودم. این مالک بن انس، عنوان بصری با او در ارتباط بود. وقتی میرود خدمت امام صادق (علیه السلام)، حضرت میگوید: «نام شما که با مالک در ارتباطی، همانجا باش دیگر.» خب! ما اگر بودیم چه میگفتیم؟ آقا امضاء کردند، فرمودند محضر مالک بن انس باش! نه بابا، این فحش است؛ فحش علمای عرفایی، یعنی تو که حالا چه تعبیری بگوییم، وحدت به هم نخورد، تو که از آلودگیها جدا نمیشوی، نمیشود اینور به دریا متصل بشوی.
آنجا یکهو محبت امام صادق (علیه السلام) در وجودش گُل میکند. قشنگ هم هست. میگوید که یک حالی پیدا کردم، دیگر پیش مالک هم نمیتوانم بروم. آنقدر که حُبّ جعفر وجودم را گرفته بود و رفتم محضر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم). خیلی نکته است در اینها. کنار قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کردم: «ان الله یعطف علیه قلب جعفر.» خدا قلب جعفر را هم به من منعطف کند، عاطفه امام صادق به سمت من سرازیر بشود. این توسلات، قواعد عجیب و غریب و ظاهراً یک توسل ابواب رحمتی است. ملاّصدرا با آن عظمت، وقتی به بنبست میخورده در آن مسائل سنگینی که حالا مسائل ساده ملاّصدرا هم فوق سنگین است، حالا دیگر آن سنگینهایش چه بوده؟ در آن قضیه اتحاد عاقل و معقول، به بنبست میخورد. پامیشود از کَهَک ظاهراً، پیاده هم خیلی رویش به پیادهروی بوده، هفت بار پیاده مکه رفته بود. آخرین پیادهروی اش بود که آخر از دنیا میرود.
عرفای ما این است؛ فلسفه این است. در بین مخالفین فلسفه هم اینجور حالات پیدا میشود، ولی بندگان خدا را متهم میکنند به اینکه دکّان و دستگاه روبروی اهل بیت را انداختند. چقدر اینها ظلم است! واقعاً چقدر جفاست! کجایید؟ خلوص در این عشق و ارادت کجاست؟. حالا نمیگویم مخالفین فلسفه ندارند، ولی در کدام فیلسوف ناب شما میبینید که اینجور احوالاتی درش نباشد؟ مرحوم علامه حسن زاده به ایشان گفته بودند: آقا، کنگرهای در تهران برای یادبود حضرت معصومه (سلام الله علیها) میخواهیم بگیریم. ایشان گفته بودند: «اگر توانش را داشتم، از قم تا آنجا پیاده میآمدم؛ حالا یا سینهخیز یا پیاده برای اینکه نام فاطمه معصومه در آن همایش بزرگ داشته شود.» خب حالا به اینها میگویند مرتد و کافر و بیدین و ملحد و زندیق و روایت در مورد فلاسفه در مورد اینهاست. ملاّصدرا از کَهَک پامیشد، میرفته محضر حضرت معصومه (سلام الله علیها)، توسل میکرده، ابوابی از معرفت به رویش باز میشده. اشاره کرده به اینکه اینها را تو توسّلات فهمیده.
ایمان، توجه و تعلّق است. این درون آستان و در آن مجاورت قرار گرفتن، شعله نور مشعل نور، مشعل هدایت است. وقتی در جوار او قرار میگیری، این مجاورت فرق میکند. آیتالله جوادی به کرات میفرمودند، میفرمودند که: «ما درسی که قم میخواندیم، میرفتیم ایامی که دماوند ایشان میرفتند، تابستانها مثلاً اسفاری که تو قم میخواندیم، با یک نگاه میفهمیدیم. وقتی میرفتیم دماوند، هر چه نگاه میکردی، مطلب گنگ است. میآمدیم دوباره قم، تا نگاه میکردیم، مطلب حَل است.»
برکت است این مجاورت و این محضر. و این شهر، کل شهر قم را گفتند حرم ما اهل بیت. اهل بیت، قبر آن امام، حرم است. اینجا محدود به قبر حضرت معصومه (سلام الله علیها) نیست، کل شهر قم حرم است. حالا یکی سوال میکرد: «آقا، پردیسان هم شامل میشود؟» الان دیگر دو تا شده دیگر. نمازجمعه را که جدا کردند، درس خارج را جدا کردند، امتحانهای حوزه را هم جدا کردند. آنجا الان درباره قم واقعی، آنجاست. چون آخوندها همه تو شهر قمیها اینجا ماندند، آخوندها تو پردیسان. قم واقعی الان پردیسان. در روایتی داشت که کربلا ان ها مدفوعه بلا: «بلا ازش دفع شده.» و آنجا دارد که: «ان ها وما حولها»: «از خودش و اطرافش.» این را گذاشتم برای اینکه آنهایی که ساکن پردیساند دلشان آرام بگیرد که اطراف قم هم در امان است. قنوات و کَهَک و دیگر پول اجاره و اینها نمیرسد به داخل.
بله، پس داستان مجاورت و تعلّق و توجه یا موسی علیه السلام. جانمان غرق در این گفتوگو، این تکلّم و این ارتباط میشود؛ در اثر این خلوت هم جدا بشود و هم ملحق بشود. دو تااش با هم. یا این است یا نه، سامریها جولان پیدا میکنند و این محبت گوساله میداندار میشود. این تقابل و این دوگانه است. خب، این مقدمهای که حالا البته به حسب ظاهر مقدمه بحث بود، خودش مخرّب بحث بود، ولی یک کمی طولانی شد. انشاءالله که از برکات این اربعین نهایت استفاده را ببریم؛ خصوصاً از برکات وجودی حضرت معصومه (سلام الله علیها). خودم را عرض میکنم، واقعاً نمیدانیم چه نعمتی داریم؛ در جوار چه فیضی ما آرمیدهایم. یعنی چه رحمت و چه برکتی اینجا در حال جوشش است.
اصلاً برای ماها و امثال بندهای که به همین عالم حسّ انس داریم، قابل فهم نیست. بله منظور از مرجعیت و اینها است، مثلاً حوزه. و تهشم میخواهیم برکات حضرت معصومه را بفهمیم و اینها. همین مسائل حسی را به همینها تطبیق میدهیم. فراتر از این حرفهاست. یعنی این وجود نازنین چه موقعیتی دارد، چه برجستگیهایی دارد. ایشالا خودش در این شب میلادشان، خود این مقدسه توجهی بفرمایند، عنایتی بفرمایند، معرفت خودش را به ما عنایت بفرمایند. این هم که بعضی بزرگان به نحوی برایشان حالا معلوم شد و نقل کردند که جایگزین مزار حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مزار حضرت معصومه است. که پدر مرحوم مرعشی، این قضیه برایشان رخ داده بود. خود این هم از آن نکات عجیب است که اگر فهمیده بشود، انسان واقعاً استفادهاش از این حرم متفاوت خواهد شد. یعنی این چه شدت و ارتباط و اتصالی است.
حضرت عبدالعظیم و کربلا را به ما گفتند، قم و مدینهاش را دیگر نگفته بودند. این هم همان بوده؛ بلکه به طریق اولی همین خواهد شد. بر اساس تعابیر و تعاریفی که ما از اهل بیت در مورد حضرت معصومه (سلام الله علیها) داریم، فهمیده میشود: قطعاً مقام حضرت معصومه سلام الله علیها از حضرت عبدالعظیم بالاتر است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «فرزندی از من متولد میشود به نام فاطمه.» داستان شهر قم و اینها که آن موقع که فرمودند هنوز موسی بن جعفر به دنیا نیامده بودند. فرمود: «خدا به من دختری میدهد، فرزندی میدهد که با شفاعت او: فتدخل شیعتی بشفاعتها یَشْفَعُها، بِأَجْمَعِ مُنْجَمَعِ الجنه.» کلمات بالا و پایین گفته باشم، با شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت میشوند. آقا، این شوخی نیست! این چه موقعیت وجود و ساز و کاری دارد. اینکه کسی بتواند شفاعت کند، یک نفر را شفاعت کند، ده نفر را شفاعت کند، یک امت را شفاعت کند! «همه شیعیان من.» همه شیعیان من، از کی تا کی؟ از صدر، از اول تا آخر. اگر این باشد، خود حضرت عبدالعظیم یکی از آن شیعیان است. غیر از این است؟ آقا، وقتی حضرت عبدالعظیم، زیارتش معادل کربلاست، خب اصلاً بُعدی ندارد که زیارت حضرت معصومه معادل زیارت زهرا (سلام الله علیها) باشد.
وقتی گفتند اینجا «عِشُ اهل البیت»، «حرم همه ما اهل بیت»، «عِشُ ما اهل بیت». «عِشْ» را به آشیانه پرنده میگویند. پرنده وقتی میرود گشت و گذار، فعالیت و کارهایی که حالا باید انجام بدهد، یک بخشیش تغذیه بچهاش است، یک بخشیش هم حالا به هر حال کار دیگری که دارد، پرواز کند. به هر حال پرواز مزایایی دارد و دلیلی دارد برای پرنده. آخرش آن نقطهای که آرامش میگیرد و استراحت میکند، آن نقطه امنش کجاست؟ که آنجا آشیانه اوست. آنجا جوجههایش را پروش میدهد. «آشیانه» میگویند. «عِشْ». فرمودند که قم «عِشْ ما اهل بیت». خیلی حرف است! خیلی حرف است! و در مورد هم ظهور امام زمان، هم نصرت امام زمان، هم نابودی دشمنان امام زمان، به طور خاص. روایات ما هر سه تای اینها را، افراد برجستهای که تو این سه تا فعالیت میکنند را، فرمودند اهل قم. نابودی اسرائیل را فرمودند اهل قم. والله اهل قم! نصرت امام زمان را فرمود اهل قم. کنار اهل قم و قیام کنند و با قائم قیام خواهند کرد. و جهاد کنار امام زمان و نصرت او را هم باز فرمودند اهل قم. خیلی عجیب است ها! اینجا نشان میدهد که این «عِشْ ما اهل بیت» یعنی همین. اینجا پرورش میدهیم آن کسانی که قرار است این امر بزرگ را رقم بزنند.
خب، این شهر را با فرض وجود حضرت معصومه و برکات وجودی ایشان گفتند یا بدون او یعنی حالا یک حرمی است و او جدا، یک شهری هم هست به هر حال این جدا، دو تا داستان است یا یک داستان است؟ اصلاً از دامنه وجود او این شهر، شهر میشود. از دامنه وجود او اینجا میشود پایگاه اسلام، پایگاه شیعه. امام صادق (علیه السلام) فرموده بودند که مربوط به قمیهاست؛ یعنی قمیها وقتی آمدند، حضرت اینطور به اینها فرمودند. اساساً قم شدن قم به واسطه حضرت معصومه (سلام الله علیها) است. چقدر میتواند یک خانم ۱۸ ساله چه عظمتی میتواند پیدا کند، چه جایگاهی میتواند پیدا کند! حالا ۱۸ سال بهار، در مورد سن ایشان بحث است. یک زنی که اساساً کمترین اطلاعاتی در مورد نه سیره او نه کلام او ما نداریم. در مورد بسیاری از زنهای اهل بیت، عروسهای ائمه، مادران اهل بیت، زنهای معمولی. گاهی مثلاً مثل مثلاً فضه، خادمه دستگاه اهل بیت، افراد معمولی به حساب میآمده با همه مقامات خادمی، به مراتب اطلاعات بیشتری داریم تا در مورد حضرت معصومه (سلام الله علیها). چقدر این وجود باید قدرتمند باشد که همه این حجابهایی که حتی حجاب اینکه آقا این فقدان اطلاعات تاریخی، فقدان روایت تاریخی است. حضرت رقیه (سلام الله علیها) هم همینطور است. یعنی شما در پس این همه ابهام و تردید و این نقل نکرده و او آنطور گفته و این گفته، او اسم نگفته، این گفته چهار سال، آن گفته سه سال. ولی یک وجود آنقدری قدرتمند میشود که همه این حجابهای تاریخی را پس میزند، خودش به میدان میگوید: «تو به نقل تاریخی چه کار داری؟ من زندهام. بیا ببین من دختر اباعبدالله، من فراتر از اسناد تاریخی و بررسی سند و فلان و این حرفها. من خودم توی میدانم. من اوزعه از آن منابع تاریخیم. آن مال کسی است که در پس اینها مفقود و پنهان است. او را با اینها ثابت میکنند.»
یا مثلاً بیبی شریفه که مردم عراق خیلی به ایشان ارادت دارند، ما کمترین اطلاعات در مورد ایشان نداریم. خب معمولاً در مورد دختران اصلاً فضای تاریخ همین الانش هم همین است. شما الان مثلاً در مورد همسر رهبر معظم انقلاب چقدر اطلاعات دارید؟ شخص اول مملکت که نزدیک ۴۰ سال رهبر مملکت بوده، ۸ سال رئیس جمهور بوده، جزء ارکان این انقلاب است. همه رسانهها علیالدّوام او را چک میکنند، در مورد کمترین عباراتش تحلیل میکنند. هیچ اطلاعاتی نسبت به همسر او تو این دنیای مجازی ارتباطاتی که زیر و زبر همه عالم برای همه نیست وجود ندارد. حالا شما میخواهی بروی قرن دوم و سوم، یک دختر مستوره، پنهان،نشین، به دور از این فضاها و این هیاهوها و اینها. کمترین اطلاعات تاریخی در مورد حضرت معصومه (سلام الله علیها) است. همین. مثل این در مورد بیبی شریفه، تازه آن هم نقلها و روایات را تو منابع حدیثی اولیه مان نقل نکرده. یا مثلاً امام رضا در مورد زیارت او چه فرموده است؟ مثلاً. ولی آنقدر این وجود خودش نور است، خودش حقیقت است که خودش جلوتر از نقلهای تاریخی در میدان است. بیبی شریفه همین شکلی است. یعنی دیگر کسی ارجاع به فلان کتاب تاریخی نمیدهد. بیبی شریفه زنده است، حیّ، محییّ، مؤثر. نمیگوید: «بیا ببین.» نه، میگوید: «برو بخوان، برو بخوان.» کسی قبول ندارد. «برو بخوان ببین فلان کتاب چه گفته؟» اینجا دیگر خواندن، «برو بخوان» چیست؟ «بیا ببین!» صدایش بزن، جواب بگیر. عجیب است اصلاً. در مورد مخصوصاً بیبی شریفه واقعاً عجایب گاهی نقل میشود از ایشان. یک داستانی است، خصوصاً در مورد این زنهای بافضیلت اهل بیت. یک دری است خدای متعال باز کرده، خصوصاً تو این ارتباط و توسل، بحث برآورده شدن حاجات و اینها. یعنی فراتر از این نقل تاریخی و متون و اینها. گفته: «بیا ببین! آقا، صدایش بزن، جواب بگیر.»
حضرت مریم هم اگر این بیان قرآن و این قضایا نبود، او هم در حجاب تاریخ و این داستانها میماند دیگر. یک دختری رفته یک خلوتی، هیشکی هم ازش خبر نداره. اینکه برایش میوه در غیر فصل آوردند، «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا». اگر قرآن نگفته بود، کی میفهمید این را؟ اینکه ملائکه به او خطاب کردند که «ان الله اصطفاکِ و طهّرکِ و اصطفاکِ علی نساء العالمین»، «یا مریم اقنتی لربک...». و همین تعابیر، اگر قرآن نگفته بود، «فتقبلها ربها بقبولٍ حسنٍ و انبتها نباتاً حسناً». چه تعابیری! این تعبیر نهال جان حضرت مریم را ما رویاندیم. ما او را قبول کردیم چون مادرش نذرش کرد. قبولش کردیم. «فتقبلها ربها بقبولٍ حسنٍ.» خب، اینها کُد است. همهاش کُد است. یعنی اینها استعارههایی است، تمثیلات؛ چون اصلاً فضای قرآن فضای محصول است. «کذلک یضرب الله للناس امثالهم.» همین اول همین سوره مبارکه فصّلت خواندیم. کدام مدلی امثال را بیان میکند؟ یعنی من نمونههایی را میگویم، از روی نمونهها مدل کاربن میزند. دیگر همه را همینجوری بسنج. آنها هم همیناند. این زن استاندارد، ایدهآل قرآن این مدلی است. تمام اینهایی که در مورد او شنیدی، همهاش قابل صدق بر زهرای مرضیه است، همهاش قابل صدق بر زینب کبری است، همهاش قابل صدق بر فاطمه معصومه است.
حالا امشب الحمدلله فضای جذابی داشتیم. من میخواستم 7-8-10 دقیقه اول یک بحث عرض بکنم، وارد بحث بشویم. حضرت معصومه کل جلسه رنگ و بوی این بحث را گرفت. انشاءالله که یعنی این را ما نمونهای میگیریم از اینکه انشاءالله این توجه و عنایتشان در این اربعین نصیب همهمان هم بشود. انشاءالله آغاز این اربعین به ما اجازه دادند در وصف این بانو حرف بزنیم. این را به فال نیک میگیریم که انشاءالله توی این اربعین از برکات و رحمت ویژه این بانو استفاده کنیم. انشاءالله بهرهمند بشویم. او هم «فتقبلها ربها بقبولٍ حسنٍ». او هم «انبتها نباتاً حسناً». او هم «اصطفاکِ علی نساء العالمین». و او خودش زندهتر و حاضرتر از هر نقل و هر تعریفی است. او معرفی است که اجلی از معرفه است. خودش معرّف خود اوست. نیاز به تعریف کس دیگری ندارد که مثلاً شیخ مفید بیاید او را معرفی کند، علامه حلّی بیاید معرفی کند. خودش دارد خودش را معرفی میکند. آنها هم که او را میشناسند، از خودش او را میشناسند. «بِکَ عَرَفْتُکَ، وَ لَوْلا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ.» با خودت تو را شناختم. آنهایی که فهمیدند فاطمه معصومه کیست با فاطمه معصومه، فاطمه معصومه شناخته شد؛ با کتاب و نقل این و قول آن و اینها نیست. هر که رفت، هر که متصل شد، هر که دست دراز کرد، اثر گرفت، پاسخ دید. این حیاتی که دارد از این مبدأ میجوشد، میجوشد. اینجا مبدأ حیات است. این حرمها مبدأ حیات اند.
شما ببینید بزرگان چه رابطه قلبی داشتند. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت هر روز صبح بعد از نماز صبح، گاهی دو ساعت، سه ساعت. زیارتهای طولانی. ما خاطرمان هست حالا هم قبلترهاش همین اواخر که خب دیگر یک کمی ناخوش احوال بودند. آیتالله بهجت با این حال میآمدند همین جایی که پشت دیوار مزارشان است. یعنی عرض کنم خدمتتان، قبرشان پشت دیوار است دیگر اینور دیوار، ایشان همیشه آنجا مینشستند. که وصیت هم کرده بودند که: «اگر خواستند حرم دفنم کنند، من را آنور دیوار دفن کنید.» ظاهراً 40 سال ایشان جایش همانجا بود. گاهی یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت ایشان مشغول دعا و زیارت و قرآن و توجه بوده. چه میگوید؟ چه میخوانده؟ نمیدانم. این تصویر دو تا دست زیر چانه. 20 دقیقه، نیم ساعت. به جماعتی هم گاهی مینشستم، بهشان فقط نگاه میکرد. دور ایشان. خود این واقعه، واقعه عجیبی بود که یک آدمی نشسته دو تا دستش را زیر چانه چشمهایش هم بسته، یک جماعت مثلاً100 نفره دورش حلقه زدهاند، یک ساعت فقط دارند نگاهش میکنند. یعنی هر جای دنیا این را بگویی، بهت اقامت دائمی میدهند. مگر کشوری هست که بگویی آمدهام که یکی نشسته دست زیر چانهاش گذاشته، دو ساعت ملت بهش نگاه کردند؟ خب آدم حسگرها چه میفهمند؟ خب برای چی؟ آقا، مثلاً فیلم سینمایی است؟ استندآپ کمدی؟ بازی مافیا؟ چیست خب مثلاً؟ یعنی چه دو ساعت نشستی؟ چه جاذبهای دارد؟ دوربین مخفی؟ دو ساعت یک پیرمرد 90 ساله را بنشینی فقط نگاه کنی؟ خب برای چی؟ توجه چه جوری بود که شما را هم به توجه میآورد؟ یک نوری در وجود او بود که تو هم نورانی میشوی. از دیدن آن نورانی میشوی. حالا او تو چه عالمی سیر میکرد که ما خبر نداشتیم! نماز او یک جوری بود که از نماز او هوس نماز پیدا میکردی. به نماز علاقهمند میشدی. حالا فکر کن ما که نمیچشیدیم و چه میچشیدیم! دیدی بعضیها یک جوری غذا میخورند که تو هم به هوس غذا خوردن میافتی. اینجوری «ملک ملوچ» میکند، با یک اشتهایی، با یک عشقی. میگوید: آقا، من همین الان کوبیده خوردم، این لامصب گرسنهام شد. نماز چه نمازی بود؟ آن قنوت چه قنوتی بود؟ آن احوالات چه احوالاتی بود که آدم احساس میکرد اصلاً لااقلش این است که میفهمد که من پس عمرم نماز نخواندم. خودش یک مرتبهای است دیگر. خود شئون یک شوقی میآورد دیگر. خود همین یک خرابی میآورد که آن خرابی یک شوقی میآورد که پس بابا این که نماز نبود! ای کاش ما هم یک بار بچشیم! اینها چه میچشند تو نمازشان. این داستان این است.
خب، اینها از کجا گرفتند؟ اینها تو حرم چه میدیدند؟ آقای بهجتی که روی تک تک ثانیههایش حساس بود، پسر ایشان میگفتند که: «من میتوانم شهادت بدهم که در این سالهایی که حالا مثلاً 50 سالی که با پدرم زندگی کردم، میتوانم شهادت بدهم یک ثانیه ندیدم این مرد تلف کرده باشد.» برود کتاب بردارد از تو کتابخانه. خود این پاشدنش و رفتن و برگشتنش، یک ذکر مخصوص مال آن لحظه داشت. که میگفت: «من پرده که مثلاً بود.» این کتاب «صحبت سالها» را بخوانید. خیلی کتاب قشنگ است. میگفتش که: «من از صدای ذکر پدرم میفهمیدم که الان چه کاری میخواهد انجام بدهد.» چون اینها همه را به حساب ذکر، مطالعه ذکر قبل از مطالعه، ذکر قبل از بلند شدن است. ذکر قبل از خوابیدن است. ذکر مال تو راه رفتن است. بعد این آقای بهجت با این حساسیت و دقت مثلاً دو ساعت بیاید حرم. خب برای امثال من اتلاف وقت است. چه کار میکرده تو حرم؟ چه ظرفیتی است در حرم که یعنی حضرت معصومه را ببینید که «او» چه دارد که یکی مثل آقای بهجت که 90 سال دویده، باید روزی دو ساعت برود که از او باز یک چیزی بگیرد؟ خبری هست دیگر. او کیست که باید امثال آقای بهجتها بروند گدایی کنند در محضر او؟ خیلی عجیب است ها. لااقل میفهمیم که نفهمیدیم.
روز دختر یعنی مقام، نه اینکه اینها بد باشد. نه، اینها اندازههای این بزرگواران نیست. اینها را دارند به عنوان مثلاً دختر میشناسیم. «دختر نمونه عالم اسلام.» روز میلادش را با نام «روز دختر» اعلام میکنند. خب! اینکه آقا، شأنش فراتر از این روز دختر است. شما برای 600 نفر دیگر هم در بین زنهای بزرگ عالم اسلام کردن «روز دختر». مثلاً هزار نفر دیگر هستند که میشود روز دختر آنجا گرفت. نمیخواهم بگویم این کار اشتباه است، غلط است. میخواهم بگویم اینها خودش گاهی برای ما حجاب میشود. یعنی زینب (سلام الله علیها) به عنوان پرستار، «روز پرستار». بابا، شأن در توصیف آقای بهجت بگویم: «آقا، خیلی آدم خوبی بود، 80 سال نزول نگرفت.» از فلان بازاری که حالا مثلاً نمازهایش هم یکی در میان میخواند. آن هم 80 سال نزول نگرفته از کسی. این، این قطعاً جزء کمالات او هست ولی این آغاز کمالاتش است، نه پایان کمالاتش. از آنجا شروع میشود کمالاتش. «این دختر نمونه عالم اسلام بودهاند.» آغاز کمالات حضرت معصومه است. پایان کمالات که تازه باز هم پایان نیست. آن دامنه کمالات همین است که: «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه فان لک عندالله شأناً من الشّأن.»
این را معصوم برای او میگوید. زیارت حضرت معصومه از معدود زیاراتی است که از معصوم به ما رسیده است. از عجایب این زیارت هم این است که معمولاً زیارتنامهها چون نقل قول از امامی است، مثلاً امام صادق رفتند زیارت امیرالمومنین، فقط خطاب به امیرالمومنین. مثلاً زیارت موسی بن جعفر، مثلاً معصومه رفتند زیارت امام رضا (علیه السلام)، سلامها تا امام رضاست ولی اینجا سلام به اهل بیت تا آخر و «بنت فاطمه و خدیجه». مقدم بر «بنت امیرالمومنین». نکته دارد اینها. همهاش کلام معصوم است. دقت کرده؟ معصوم به من و شما یاد داده. معصوم بابا شوخی نیست. عین حق است. این دهان عصمت است. گفته: «پامیشوی میروی کنار قبر او، خطاب میکنی یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه.» که حالا خود این «فی الجنه» را کلی بحث رویش است. «من را تو به شفاعت کن من الجنه.» «من را شفاعت کن برای بهشت.» «من را تو بهشت ببر.» مگر تو بهشت ما شفاعت داریم؟ معلوم میشود که شفاعت او، این شفاعت برای بهشت که مال میرزای قمی است، شفاعت او شفاعت تو بهشت است. شفاعت تو بهشت است یعنی چه؟ داستان جدیدی شد! بعد چرا از تو درخواست میکنم که در بهشت من را شفاعت کنی؟ چون «فان»، «انّ» تعلیلیه. چون داستان این است: «ان لک عندالله شأناً من الشأن.» نکره برای تفخیم است دیگر. شما خیلی جایگاه عجیب و غریبی داری. یعنی ترجمه فارسی تقریباً اینجوری میشود. شما جایگاهی داری توپ! «ان لک عندالله عندالله.» این همان بود که آسیه، آسیه تازه چه میخواست؟ «عندالله بیتاً فی الجنه.» آن که آسیه بود و «و ضرب الله مثلاً للذین آمنوا امرأت فرعون»، دیگر به قرآن نرسیده در محضر حضرت معصومه، در محضر قرآن ناطق. آن که ضربالمثل مومنین بود در سوره مبارکه تحریم، «امرت فرعون» همسر فرعون. این همسر فرعون چرا ضربالمثل مومنین شد؟ چون از خدا خواست که: «ربّ ابن لی عندک بیتاً فی الجنه.» برای من پیش خودت یک خانهای تو بهشت بنا کن. «فی الجنه». خب، مقام حضرت معصومه چیست؟ مقام بنای خانه پیش خدا در بهشت است؟ نخیر. مقام شفاعت در بهشت است. یعنی آنی که او خواسته بود که بهش خانه بدهند، فاطمه معصومه به امید آن است. بعد چرا او «بیتاً فی الجنه» خاص داشت، «عندک». اینجا «عندالله» چه دارد؟ «بیتاً» دارد؟ «عندالله»؟ نه بابا «بیت عندالله» کجا، «شأن عندالله» کجا. مثل اینکه مثلاً من بگویم آقا ما همسایه آیتالله فلانی بودیم مثلاً. ما با تلفن خانهمان تو یک کوچه بود. افتخاری است، مخصوصاً اگر خودم اصرار کردم و زحمت کشیدم و تلاش کردم که تو آن محله باشم و سعی کردم آنقدر که میتوانم از این فرصت همسایگی استفاده کنم. خانهشان روضهای بوده برم، جلسهای بوده برم، مناسبتها برم دیدنشان، یک جور تنظیم کنم رفت و آمدهایم جور بشود که ایشان هم وقتی میآید بیرون ببینم، سلام علیک کنم، احوالپرسی کنم. این خودش خیلی است ولی این معنایش این نیست که من پیش آیتالله فلانی شأنی دارم. کلاً یک چیز دیگر است. اینی که من تو کوچهشان بیتی دارم یک چیز است. اینی که در قلب ایشان شأنی دارم، اصلاً کلاً یک چیز دیگر است. خیلیها کنار پیغمبر بیتی داشتند ولی آنی که تو دل پیغمبر شأنی داشت، اویس بود. داستان اویس کجا، داستان فلان کس هم که حالا مثلاً تو کوچه پیغمبر حالا علاقه هم دارد. داستان آسیه، داستان «بیتاً فی الجنه»، «عندک بیتاً فی الجنه». داستان فاطمه معصومه، داستان «شأناً عندک فی الجنه». بعد تازه «شأن» را هم رها نکرده. «ان لک عند الله شأناً.» «ان لکَ» سیاق این تعبیر یعنی یک چیزی میگویم ولی میدانم که نمیفهمم. فقط اجمالاً میدانم شما جایگاهی داری، جایگاهی از جایگاه. معادل فارسی ترجمه دقیق یعنی شما خیلی جایت عجیب غریب پیش خدا «عندالله» است. بعد «شأن عندالله» چیست؟ شما تو بهشتی میگویی شما پیش خدا شأنی داری، «ما را هم فی الجنه شفاعت کن.»
تو بهشت بودن حضرت معصومه نیست.
زیارت و این عبارت که بله آخر زیارتنامه که من سیراب بشوم دست امیرالمومنین: «وثَقَانَا بِکَأْسِ جَدِّکُم مِن یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب». این هم باز عجیب است. «ثَقَانَا بِکَأْسِ جَدِّکُم». خود این عبارت هم فنی است. آخه من با جام جد شما سیراب بشوم. جام مال پیغمبر است ولی از دست کی بگیرم؟ از دست امیرالمومنین. «سَقَانَا بِکَأْسِ جَدِّکُم». سیراب، سیراب شدن مال کیست؟ مال کجاست؟ مال قیامت است یا همین جا میدهند؟ معلوم میشود همین جا هم یعنی جوار فاطمه معصومه خاصیت را دارد که تو اینجا به دست امیرالمومنین سیراب میشوی، با کأس پیامبر، با جام پیامبر. چه خبر است؟ خب، حالا اینها همه گفتیم و شنیدیم. تحولی در تعلّق و توجه ما بسته معصومه ایجاد شد.
من که دلم مرده الا قلوب اخفالها. آیا امشب میخواستیم بخوانیم؟ فردا انشاءالله میخوانیم. دلم را قفل خورده. ایشالا قفلهای دلمان باز بشود، بتوانیم بهرهمند بشویم. خب جلسه تمام شد. فقط یک نکتهای را عرض بکنم به عنوان حالا هم سوال و هم روی آن فکر کنید و اینها. ما دو مدل الان میتوانیم کار کنیم. یک چند آیهای از این سوره مبارکه مانده که اجمالاً تمام سوره را یک مروری کردیم. این چند آیه را هم بخوانیم. حالا دو جلسه، سه جلسه چقدر طول میکشد، یک دور این سوره مبارکه را اجمالاً مرور کنیم یا میتوانیم برگردیم از اول دقیقتر و جزئیتر دانه به دانه بخوانیم بیاییم جلو.
این یک کار است. یک کار دیگر هم این است: خب، ما تا اواخر خرداد انشاءالله خدمت دوستان هستیم اگر توفیقی باشد. تعمیر اواخر بعد چله اربعین کریمی حدود عید غدیر انشاءالله. این فرصتی که داریم، چیزی که زیاد داریم بحثهای نصفه نیمه است. ما هم امسال نیت کرده بودیم که یک تعدادی از این خب این سوره مبارکه مانده بود، سوره مبارکه نجم مانده، سوره مبارکه غاشیه مانده، سوره مبارکه مطفّفین مانده. حالا سوره جمعه و نام بحثش جدا است. شرح زیارت امینالله مانده. صد تا بحث نصفه نیمه داریم که اینها همهاش مانده: «ده آبادم که بهتر است از صد تا شهر خراب». چی بود آن شعر؟ حالا پیشنهاد بنده این است که حالا دوستان هم فکر کنند، نظر بدهند. هم حضار جلسه، هم عزیزانی که مجازی حضور دارند. اینجا کاری که میشود کرد این است: یک چند جلسهای این سوره را بحث اجمالیاش را تمام بکنیم. بعد این وقت را که تا آخرای خرداد داریم را یک دور هم سوره مبارکه نجم را اجمالی مرور کنیم. یک دور هم سوره مبارکه غاشیه را اجمالی مرور کنیم. یک دور هم سوره مبارکه مطفّفین را اجمالی مرور کنیم. این چهار تا سوره را به یک نقطه برسانیم که یک اتمام به اینها داده باشیم. بعد انشاءالله از فصل بعدی که از اواخر شهریور یا حوالی شهریور حالا انشاءالله شروع میشود، آنجا یکی از این سورهها را به فراخور اینکه حالا دوستان بگویند که حالا کدامش را به نظرشان رسید که بیشتر به کار میآید که روی آن دقیقتر بحث بکنیم. این سوره خب البته سوره عجیب غریبی است یعنی از جهت محتوا خیلی معارف نابی دارد و خیلی جای بحث دارد ولی آن سوره نجم هم از جهت محتوا جزء سورههای بسیار سخت و سنگین ماست. سوره غاشیه فضای قیامت دارد، فضای سنگین است. سوره مبارکه مطفّفین تو بحث نظام اعمال و تجسّم اعمال و اینها باز یک قواعد عجیب و غریب و داستان عجیب غریبی دارد. هر سورهای به هر حال حال و احوال خودش را دارد. بعد دیگر حالا دوستان بعد اینکه این چهار تا سوره را به یک نقطهای رساندیم، یکی دو ماهه برای شهریور بگوییم: «آقا فلان سوره را میخواهیم حالا یک سال رویش بحث بکنیم، مفصل بنشینیم با جزئیات کار بکنیم.»
یکی هم این بود که: نه، همین سوره را دوباره برگردیم از اول که وقت داریم. حالا هر چقدر توانستیم برویم جلو. احتمالاً این هم نصفه نیمه میماند. ملحق میشود به بقیه سورههای نصفه نیمهمان. هر وقت رسیدیم تمامش میکنیم. حالا دوستان یک فکری روی این مسئله بکنند و نظر بدهند. دوستان آنور هم نظر بدهند تا انشاءالله به جمعبندی برسیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...