* پویش نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها و قربانی، شکرانه کوثر جاری ولایت و رهبری.
* تحلیل مسئله جنگ و قتال، بعنوان مصداق رابطه خیر و شر با خوش آمدن و نیامدن ما!
* تضرع و استغاثه و اعراض از سرخوشی و سرمستی، راز برون رفت از تنگنا و عقوبت الهیست.
* در تحلیل وقایع، قاعده کلی منطق قرآن و روایات معصومین است، نه خواب و مکاشفه و تجربه های نزدیک به مرگ!
* جنگ امروز اسراییل با ایران، همان فردای غزه و لبنان است و عرصه محک مدعیانِ" نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"!
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا.
در ابتدای جلسه نکتهای را عرض میکنم خدمت برادران و خواهران عزیز، از یک طلبه بیمقدار و ناچیز و بیارزش، ولی یک مطلب مهم و باارزش. ما سورهای در قرآن کریم داریم که همهمان بلدیم، همه حفظیم و نگاه ویژهای به این سوره داریم: سوره مبارکه کوثر. این سوره را بهعنوان بشارتی که خدای متعال به پیغمبر اکرم در یک ماجرایی دادند، ما میشناسیم. پیغمبر را مسخره میکردند، تحقیر میکردند: «تو پُشتی نداری، ادامهای نداری، از تو چیزی نمیماند، پسر نداری.»
شأن نزول این سوره را معمولاً مفسرین گفتهاند که این قضیه بود که "عاص بن وائل" (پدر عمرو عاص) طعنه میزد به پیغمبر اکرم که «من بچه زیاد دارم، پسر زیاد دارم، تو پسر نداری و ازت چیزی نخواهد ماند.» به حسب ظاهر هم همین بود و محاسبات عادی و ظاهری همین را میرساند که باید از "عاص" نسل پرطمطراق و پردامنهای بماند و از پیغمبر اکرم قاعدتاً چیزی نمیماند. اینجا خدای متعال دلداری داد و بشارت داد پیغمبر اکرم را. آیه نازل شد: «انا اعطیناک الکوثر؛ ما به تو کوثر عطا کردیم.»
خود تعبیر، تعبیری منحصر به فردی است. کلمه "کوثر" هم کلمهای منحصر به فردی است که در قرآن یک بار آمده: «ما به تو کوثر دادیم.» جاری است برای همیشه فیض از دامنهی وجود تو؛ حالا چه آن معارفی که تو از دامنهی وجودت منتقل میشود و میماند، چه نسل تو، دودمان تو. هرآن چیزی که سررشتهاش تویی، مبدأش تویی، از قلهی وجود تو سرریز میکند و جاری میشود، این ماندنی است. این کوثر است، میماند، این خیر کثیر و ماندگار است. و «ان شانئک هو الابتر؛ اونی که شانئان تو را دارد، کینه و نفرت دارد، او بیدنباله است، محکوم به زوال و فنا است.»
ولی یک شرطی دارد، این کوثری که من به تو دادم، یک کاری هم در ازای آن ازت میخواهم: «فصل لربک و انحر؛ برای ربت نماز بخوان، صلاة بهجا بیاور و نَحر کن.» (به "ح" جیمی) در مورد این نَحر مطالبی گفتند. برخی گفتند که این نَحر، ذبح شتر است. یعنی شتر قربانی کن، مثل مرحوم شیخ طوسی در "تبیان". برخی هم بر اساس روایاتی برداشت کردند که نه، این منظور این است که دست را موقع تکبیر نماز بالا آوردن به موازات گردن. این را میگویند نَحر. یک نماز با ادب و با توجه. شکرانه این حجاب میشود شکرانهی این کوثر.
مرحوم شیخ طوسی در تفسیر "تبیان" یک نکته جالبی دارند که معمولاً به آن توجه نمیشود. ایشان میفرمایند که این خطاب هم به پیغمبر است، هم به تکتک مؤمنین. همه موظفاند در برابر این کوثر صلاة بهجا بیاورند و نَحر کنند (که ایشان البته نَحر را قربانی شتر میداند). این وظیفه همگانی است که به شکرانهی این نعمت نماز بهجا بیاورند و قربانی کنند. ادلهای هم میآورند برای اینکه نماز و قربانی مهم است، چون این نماز و قربانی بود که برای غیر خدا بهجا آورده میشد در زمان جاهلیت. این را اینجا میفرماید که «لربک؛ تو ولی برای خدا بهجا بیاور نماز و قربانی».
حالا عرضم این است، با توجه به این نکتهای که عرض کردم، ما هم امروز با کوثری مواجهیم که از قلهی وجود پیغمبر اکرم و اهل بیت به ما رسیده است. این نظام الهی که محصول خون هزاران هزار شهید، محصول خون دلها خوردن در قرون متمادی است که علمای بزرگی سالها زندان و تبعید و شکنجه و رنج کشیدند تا زیربنای این حکومت شکل بگیرد و امروز ما سر سفرهی این نعمت باشیم. این نظام اسلامی کوثر است. در دامنهی این کوثر، این سپاه پاسداران ما، این ارتش غیور ما، این نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ما، اینها همه مصداق این کوثرند. در دامنهی این کوثر، این رهبر حکیم، شجاع، نابغه، ایشان هم مصداق کوثر است.
آیتالله نوری همدانی سال ۸۸ خودشان بلندگو دست میگرفتند و شعار میدادند و میفرمودند: «این شعاری که میدهم را تکرار کنید: خامنهای کوثر است، دشمن او ابتر است.» و این شعار را میدادند که «نظام ما کوثر است، دشمن او ابتر است.»
ما شکرانهی این نعمت را اگر بهجا بیاوریم، خدای متعال لرزیدن نمیکند، نعمتها را بیشتر خواهد کرد. نعمت امنیتی که داشتیم، که امروز به خطر افتاده است، همهمان داریم میبینیم، میفهمیم. گاهی شوخی میکردیم، مسخره میکردیم: «عوضش امنیت داریم.» داریم میفهمیم که این «عوضش امنیت داریم» واقعاً معنایش چیست. این است که مسافرتهایمان راحت بود، حمل و نقل ما راحت بود، با همه گرفتاریها و گرانیها و مشکلاتی که بود. اگر شاکر این نعمات باشیم، خدا هم این نعمات را حفظ میکند و هم افزایش میدهد. ولی این شکر این نعمت به چیست؟ «فصل لربک و انحر»؛ به نماز برای خدا و نَحر.
حالا نَحر را بر اساس آن تفسیری که شیخ طوسی میفرمایند، در تفسیر نمونه آیتالله مکارم و مفسرین همکار ایشان همین نظر را بیشتر به آن متمایلاند که این همان قربانی شتر است. خب، از این آیه اینطور میشود برداشت کرد. البته نه مفسرین حکم قطعی دادهاند، نه فتوایی اینجا مطرح است. بر اساس به هر حال ظواهر قرآن و استظهار عظیم الفاظ میشود اینطور گفت که در برابر این نعمت، در برابر این کوثر، اصل نعمت ولایت اهل بیت، محبت اهل بیت، ما در سرزمینی زندگی میکنیم که همهی در و دیوار این سرزمین را محبت علی و اولاد علی پُر کرده است.
اگر خدای ناکرده این دشمن خونی، این دشمن جنایتکار، این رژیم صهیونیستی مسلط بشود به این مملکت، دیگر اینجا خبری از اسلام هم نیست. از سنی هم خبری نیست، کما اینکه دارید در غزه میبینید. آنجا که دیگر نشانههای تشیع نیست، آنجا که دیگر غالباً اهل سنتاند. او به سنی هم رحم نمیکند، به قرآن هم رحم نمیکند، به مسجد هم رحم نمیکند، به نماز هم رحم نمیکند. او اگر بیاید، هیچی نمیماند. نه تنها آن نشانههای تشیع، نشانههای تسنن هم چیزی نمیماند. چیزی از اسلام نمیماند.
بله، ما دلمان قرص است به عنایت الهی، به امداد، به پیروزی، کما اینکه در این آیه هم فرمود: «ان شانئک هو الابتر؛ دشمن تو محکوم به نابودی است.» ولی به شرط این شکرانه، به شرط اینکه این وظیفه را انجام بدهیم. بیاییم انشاءالله در کنار همدیگر یک قراری بگذاریم. بهعنوان شکرانهی نعمت این انقلاب، این نظام الهی، این رهبر بینظیر، این نیروی رزمنده و مسلح غیور، فداکار، شجاع و قابل اتّکا و قابل اعتماد، از خدای متعال تشکر کنیم و از خدای متعال درخواست کنیم، به محضر او اظهار عجز و التماس کنیم که این نعمت را از ما دریغ نکند. این نعمت را برای ما برقرار بدارد، خصوصاً سلامتی و طول عمر رهبر عزیزمان تا ظهور آقا امام زمان.
درخواستی که این حقیر دارم، حالا از جهت اینکه گویندهاش ارزشی ندارد، به هر حال خود این درخواست هم ارزشی ندارد، ولی محتوا، محتوایی است که برآمده از قرآن. نماز بخوانیم، «فصل لربک». دو رکعت نماز معمولی هم که انسان نیتش نیت شکر باشد بابت این نعماتی که داریم، همین قدرش هم به هر حال خوب است، ممدوح. ولی بهترش این است: نماز استغاثه به حضرت زهرا (سلام الله علیها). آن نمازی که سجدهدار است و صورت سمت راست و سمت چپ صورت میگذارند، آن نماز را، انشاءالله در اولین فرصت، حالا بعد این جلسه، بعد شنیدن این پیام و این صوت، در اولین فرصتی که پیدا کردیم برای خواندن این نماز، انشاءالله نماز استغاثه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بخوانیم. هم تشکر کنیم بابت این نعمات و هم درخواست کنیم بابت ادامه این نعمات، استمرار این نعمات و پیروزی بر این دشمن خونخوار و خبیث و جنایتکار و وحشی.
خود حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) عنایتی فرمایند. رزمندههای حزبالله لبنان وقتی که کارشان گره افتاد، یادتان است؟ این فیلمش هم منتشر شد که آن شهید عزیز و بزرگوار گفتش که «من توسلی کردم محضر حضرت زهرای مرضیه.» و ایشان دستمال زردی را تکان داد، فرمود: «تمام شد.» یا اینکه آسیب جدی وارد شد به بدنهی رزمی رژیم صهیونیستی و ورق جنگ برگشت. در قضایای جنگ ۳۳ روزه که شهید حاج قاسم سلیمانی هم این قضیه را تعریف میکرد.
نماز استغاثه به حضرت زهرا (سلام الله علیها)، انشاءالله اولیش باشد این «فصل لربک». خود صلوات هم مصداق "فصله" است، یعنی این هم صلاة است. ختم صلوات بگیریم انشاءالله، هدیه کنیم به چهارده معصوم، خصوصاً حضرت زهرا (سلام الله علیها)، که این هم آثار فوقالعادهای دارد. حدیث کساء هم آثار فوقالعادهای دارد. فعلاً شلوغش نمیخواهم بکنم. اگر شد که همهاش، اگر نشد لااقل آن نماز استغاثه به حضرت زهرا. همان هم نشد، یک دو رکعت نماز معمولی. در کنارش هم مشارکت برای قربانی. حالا به هر نحوی که قربانی باشد، خوب است. بهترش قربانی شتر است.
حضرت عبدالمطلب بنا داشت حضرت عبدالله (پدر رسولالله) را بهعنوان قربانی ذبح بکند بر اساس نذری که داشت. قضیهای دارد که مسائلی پیش آمد و به ایشان گفته شد که شما به جای عبدالله، قربانی شتر قربانی کن. که ایشان صد تا شتر قربانی کرد. و امام رضا علیه السلام فرمودند که خدای متعال هم همین را تأیید کرد، تصدیق کرد و این شد دیهی کامل یک انسان. کهانَّه این معادل آن است، یعنی یک جورهایی، حالا نمیخواهم سفت و قرص بگویم و با حتمیت بگویم، ولی یک جورهایی معنایش این است که این کار آن را میکند، جایگزین او محسوب میشود.
برای حفظ و طول عمر رهبر عزیزمان، بنا کنیم انشاءالله دستهجمعی. یک پول، هزینهی کلانی هم دارد که چند میلیارد هزینهاش میشود، مشارکت وسیعی میخواهد. انشاءالله دوستان رسانهای هم کمک کنند در این مسئله و شماره حساب اعلام بشود، شماره کارت اعلام بشود که دایرهی وسیعی انشاءالله در آن مشارکت بکنند. بتوانیم انشاءالله ۱۰۰ تا شتر قربانی بکنیم و این انشاءالله جانفدای رهبر عزیزمان باشد و موجب طول عمر ایشان باشد تا فرج آقا امام زمان. این پرچم را تحویل امام زمان بدهند و انشاءالله از جمیع بلایا و آسیبها و خطرات و حوادث زمینی و آسمانی، درونی و بیرونی، انشاءالله در امان باشند به عنایت حضرت زهرا (سلام الله علیها).
این فرزند غیور و رشید او از دامن زهرای مرضیه به ما رسیده است. اینها از برکات وجودی این کوثر نصیب ملت ما شده است. هم حضرت امام (رضوان الله علیه)، هم رهبر عزیز انقلاب، اینها همه از فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند و از برکات وجودی زهرای مرضیه. انشاءالله به عنایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) این نعمت برای ما برقرار باشد. خدای متعال با دست مبارک ایشان این انقلاب را تحویل صاحب حقیقیاش بدهد انشاءالله.
برای سلامتی و طول عمر رهبر عزیزمان یک صلوات بفرستید: اللهم صل علی محمد و آل محمد.
مطلبی که امشب من میخواهم عرض بکنم خدمت عزیزان، آیاتی است در سوره مبارکه بقره. حالا بحث جهاد را مرحوم علامه طباطبایی از همان ابتدای المیزان، از جلد ۲ به مناسبت آیات ۱۹۰ به بعد سوره بقره، به بحث جهاد میپردازند و نکاتی را در مورد جهاد و قتال مطرح میکنند که مطالب خوبی است. خصوصاً یک بحثی را آنجا مطرح میکنند: «الجهاد الذی یأمر به القرآن.» بحثی را دارند پیرامون اینکه قرآن کریم آن جهادی که به آن دستور داده و امر کرده، چه جهادی است که به نظرم جا دارد این بحث را به آن بپردازیم، یک بحث موضوعی در واقع و جای بحث مفصل هم دارد. حالا آن قدر که فعلاً فرصت بشود یک اشارهای به این بحث میکنیم. باز نکات دیگری در المیزان هست که انشاءالله به آنها هم خواهیم پرداخت.
علامه در جلد ۲، صفحهی ۶۴ به بعد، یک چند صفحهای تقریباً تا صفحهی ۷۱… بله، چون یک بحث دیگری را باز مطرح میکند، بحث اجتماعی مطرح میکند در مورد اینکه در جامعه باید دفاع صورت بگیرد، بعد آن را مطرح میکند تا ۷۱. تقریباً میشود چند صفحه، از آخر ۶۴ میشود ۶ صفحه تقریباً، یک شش صفحهای در مورد جهاد نکاتی دارند که خیلی قابل استفاده و دقیق است.
جلوتر به مناسبت آیهی «کتب علیکم القتال و هو کُره لکم» باز یک بحث دیگری را مطرح میکنند، چند آیه جلوتر، چند صفحه جلوتر که چرا ماها خوشمان نمیآید از جهاد و جنگ، در حالی که درش خیر است. حالا اول آن را یک اشارهای بهش بکنم، بعد برگردیم به این نکته.
جنگ را قرآن میفرماید که آن جنگی که به هر حال به حد وظیفه و وجوب میرسد، مثل همینی که ما الان در آن هستیم، میفرماید که این را شماها خوشتان نمیآید. علامه تحلیل میکند، سه تا دلیل میآورد که چرا ما خوشمان نمیآید که جای بحث دارد، انشاءالله خواهیم خواند. بعد جلوتر میفرماید که خب خیلی چیزها هست شما خوشتان نمیآید: «و هو خیر لکم، و عسی ان تحبوا شیئا…»؛ خیلی چیزها هستش که شما خوشتان نمیآید ولی برایتان خوب است. خیلی چیزها هم هستش که شما خوشتان میآید ولی برایتان بد است.
که یکی از بارزترین مصادیقش همین جنگ. جنگیدن با دشمن قداره که جامعه اسلامی را دستخوش ناامنی و کشتار کرده است. البته ما یک جهاد دفاعی داریم، جهاد ابتدایی داریم. در جهاد ابتدایی پیش از اینکه دشمن به ما حمله کند، ما به او حمله میکنیم. بحثش جدا است. همان را هم گفتهاند که همان هم یک جورهایی جهاد دفاعی است در واقع. او به شما یک هجوم نرم آورده، هنوز وارد جنگ نظامی نشده، دارد آسیب میزند به اعتقادات، فرهنگت، به جامعهات. دارد آسیب میزند و دعوتش هم به حق میکنی و قبول نمیکند و آسیبش را دارد برایت. آنجاست که باید وارد پیکار با او بشوی. این را جهاد ابتدایی دانستهاند. ولی تعدادی از علما، بعضی بزرگان ما قائلند که همین هم جهاد دفاعی است. در واقع دفاع از جامعه اسلامی.
یک جهاد دیگر هم که جهاد دفاعی است، یعنی ما جنگی را شروع نمیکنیم. سیرهی پیغمبر اکرم بر این بوده، سیرهی امیرالمؤمنین بر این بوده، سیرهی امام حسین هم هیچ کدامشان هیچ وقت «بادی بالقتال» نبودند، یعنی آغازگر هیچ جنگی نبودند. اتم وقتی که وارد میدان آمدند، آرایش جنگی و نظامی گرفتند، باز هم جنگ را شروع نکردند. باز هم وایستادند. حریفشان در جنگ بدر این شکلی شد، دشمن جنگ را شروع کرد. در جنگ جمل این شکلی شد که اولین جنگ جنگ بدر بود، اولین جنگ پیغمبر بود. جنگ جمل اولین جنگ امیرالمؤمنین بود. امیرالمؤمنین در جنگ جمل با اینکه در میدان بودند و آمادهی رزم بودند و پیشنهاد به ایشان داده میشد که آقا شروع کنیم، بزنیم، ایشان فرمودند که «من کراهت دارم که اَدْعوُ بالقتال، جنگ را من شروع بکنم.»
در کربلا هم همینطور بود که به امام حسین پیشنهاد دادند: «آقا الان این لشکر حر تعدادشان کم است، با اینها درگیر بشویم، اینها را بزنیم، از پس اینها بر میآییم.» امام حسین فرمودند که «من آغازگر جنگ نیستم.» روز عاشورا هم همینطور بود. با اینکه شرایط هی سختتر میشد و توان سپاه امام حسین در حال تحلیل و فرسایش بود، با توجه به اینکه آب را بستند و در آن گرما با آن سختی لشکر امام حسین علیه السلام قرار داشتند، با این حال امام حسین میفرمودند که «من جنگی را آغاز نمیکنم.»
عمر سعد، خدا عذابش را بیشتر کند، او این جنگ را شروع کرد و تیر را انداخت و به اینها گفتش که «بروید به امیر گزارش بدهید به ابن زیاد که من بودم که جنگ را شروع کردم.» خدا انشاءالله عذابش را بیشتر کند.
خب، پس این قتال به این شکل است، دفاع. در واقع ما هم طبیعتمان به این است که خوشمان نمیآید از جنگیدن. دوست داریم شرایط طوری باشد که هیچ وقت جنگ پیش نیاید. ولی خدای متعال میفرماید که این برای شما خیر است. جنگ خیر است. یک وقتهایی هم البته ممکن است در ابعادش برای افرادی جنبهی عقوبت هم داشته باشد. شاید کفرانی صورت گرفته که خدای متعال این فضا را پیش آورده است که از بعضی آیات قرآن این فهمیده میشود. ولی همان جا هم اگر همه استغاثه کنند، تضرع کنند، ورق برمیگردد.
این آیه، آیهی قرآن است از آیاتی است که باید معارفی در نظر بگیریم که جزو اصول دین ماست. در سوره مبارکه انعام دارد، هم سوره مبارکه مؤمنون. سوره مبارکه انعام آیه ۴۲ این است که خیلی آیات مهمی است. میفرماید که: «و لقد ارسلنا الی امم من قبلک ما رسول فرستادیم برای امتهای قبل از تو.» «فَاَخَذْنَاهُمْ بِالبأسَاء وَالضَّرَّاء»؛ بعدش هم که انبیا آمدند، ما سخت گرفتیم. اوضاع را طوری کردیم که در گرفتاری قرار گرفتند. «لعلهم یتضرعونَ». خدا میفرماید که پشت سر انبیا این داستان بوده. هر پیغمبری که آمده، پشت سر آن پیغمبر خدای متعال جو این شکلی ایجاد میکند برای اینکه از غفلت دربیاید، افراد متوجه نعمت بشوند، متوجه خدا بشوند، از آن سرخوشی و سرمستی دربیایند. در یک تنگناهایی میافتند، در سختیهایی میافتند.
یکیش خود همین داستان جنگ، یک بخشش هم عذابهای دیگری است که خدای متعال میفرستد. آنهایی که انبیا را قبول میکنند، در یک سری سختیها و تنشها قرار میگیرند. بنیاسرائیل که همراهی کردند با حضرت موسی، دچار گرفتاریهایی شدند. آنهایی هم که قبول نمیکنند، آنها هم دچار گرفتاریهای دیگری میشوند. مثل خود فرعونیان که در همین سوره و سوره مبارکه اعراف اشاره میکند به اینکه «من چه جور بلاها و گرفتاریهایی برای اینها فرستادم که ۹ تایش را قرآن اشاره کرد: خون فرستادم، وزغ فرستادم، طوفان فرستادم...» که اینها یک بخشی از آن بود، جراد (ملخ) و قمل (شپش) و دم (خون) بود. قرآن اشاره کرد. بعضی از اینها که آمد، اتفاقاً یک تلنگری هم خوردند، یک کمی به خودشان آمدند. باز که از این تنگنا و فشار خارج شدند، دوباره شروع کردند جفتک انداختن. پس هم آنهایی که موافق با انبیا هستند، در تنگنا قرار میگیرند، هم آنهایی که مخالف با انبیا هستند، در تنگنا و در بیرون رفته از این تنگنا قرار میگیرند.
یک جمله است: «فَاَخَذْنَاهُمْ بِالبأسَاء وَالضَّرَّاء»؛ در فشار میگذارم، در سختی و تنگنا میگذارم. که چی بشود؟ «لعلهم یتضرعونَ»؛ اینها تضرع کنند، ناله بلند بشود، استغاثه بلند بشود، بفهمند همه کار خداست. از این سرخوشی و سرمستی و از این احساس و قدرت و اینها دربیایند.
خب، این مطلب را برای بار شاید بیستم است که دارم عرض میکنم، ولی خب ۱۹ تایش در قبل از جنگ بوده. شاید خیلی فهمیده نمیشد. این یکیش در جنگ، شاید فهمیده بشود. شاید هم لازم باشد ۲۰ بار دیگر هم بگویم، خودم هم بفهمم که شرایط آقا تا آنجایی پیش میرود که داد ما بلند بشود: «متی نصرالله؟» آن هم نه فقط داد ما، «حتی یقول الرسول والذین آمنوا معه متی نصرالله؟» صدای پیغمبر بلند میشود، زلزلو (زلزله) حسابی میلرزاند.
بله، ما دلمان خوش است. ما که موشک داریم، ما که فلان داریم. خدای متعال غیرتش اجازه نمیدهد شما به موشک و تسلیحات و جنگنده و به اینها دل خوش کنی. واگذارت میکند به همینها. گاهی همینها میشود مایه بدبختی و گرفتاری. اونی که خدا میخواهد این است که از او استعانت بشود: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»؛ فقط از تو کمک. این حال وقتی که به آدم دست بدهد، اینی که بفهمد هیچ کاره است، اینکه بفهمد از او چیزی برنمیآید، او توان کاری ندارد، این میشود زمینهی تضرع. نالهی آدم را بلند میکند، فریاد استغاثهی آدم را بلند میکند.
میفرماید: «من این گرفتاریها را میفرستم تا تضرع کنی.» تحلیل چیست؟ متعدد. حالا خصوصاً دوستان رسانهای که میخواهند در فضای رسانههایشان هم از این تحلیلها (مثلاً حالا استفادهی حُسن ظنی که دارند، محبتی که دارند) از ما سؤال میکنند. وگرنه ما که چیزی حالیمان نمیشود. این نکته را عرض میکنم که باید استغاثه کرد، باید تضرع کرد. با این سرخوشیها و «میگذارم، میروم شمال و لب آب.» و مملکت بهش تهاجم بشود، آن طیفی که جزو مترفیناند، آنها بیشتر بروند کیف و حال بکنند.
آره، خدا هم عذاب میفرستد که مؤمنین آتش بگیرند، بسوزند، پاسوز بشوند. آنهایی که در واقع آتشبیار اصلی این گرفتاریها بودند، با کنشگریهایشان، با عدم کنشهایشان، با تصمیمات غلطشان، با عدم حضورشان، با عدم حمایتشان، با عدم تشخیصشان... از ایشان تعبیر میشود به مترفین. مفصل در مورد مترفین در جلسات "از حیوانیت تا حیات" صحبت کردیم.
آره، مملکت همه گرفتار بشوند، مترفین خوش بگذرانند. مملکت تعطیل بشود، اینها بروند شمال. آره، نه آقا جان! اینها سنت خدا نیست. اتفاقاً باید نالهی مترفین بلند بشود. حالا مؤمنین که معمولاً نالشان بلند است، تضرعشان بلند است، صدای گریهشان شنیده میشود. آنهایی که سرخوشاند، سرمستاند، غافلاند؛ به واسطهی نعمتها غافلاند، لگد میاندازند، دست به یقه میشوند با انبیا به پشتوانهی نعمتهایی که دارند. جالب نیست؟ به پشتوانهی قدرت و سلامت و خوشی و امکانات و باغ و بوستان و درآمد سرشار و گاهی درآمد رانتی و به پشتوانهی اینها جفتک میاندازد، دست به یقه میشود با انبیا. خدا یک کاری میکند که این، این مسائل حالیش بشود. اینها سنتهای خدای متعالی است.
ببینید، ما باید در تحلیلهایمان اینها را مد نظر قرار بدهیم. بعد تعجب میکنم، گاهی بعضی افراد میآیند، حالا یا نشناختن ما را، یا ما اشتباه چیزی اشتباه گفتیم که این ذهنیت را ایجاد کردیم که آقا فلان کس چی گفته، یک فلانی که از غیب خبر دارد. بابا، این حرفها را بگذار کنار بزرگوار. دیگر ما سرمان درد آمد انقدر این حرفها را زدیم، دیگر فکمان خشک شد. ببین قرآن چی میگوید. ببین منطق دین چیست.
اینهایی هم که حالا گاهگداری هم گاهی شنیده میشود و اینها از افرادی که حالا شاید ما به هر حال نقشی داشتیم در طرح بعضی مباحث و اینها، همان جا هم عرض کردیم که این حضرات، این افراد، تجربیاتشان، مشاهداتشان... تازه مشاهداتشان. تحلیلهای خودشان که هیچی. مشاهداتشان، آنی که واقعاً آنجا دیدهاند و صریح بوده، واضح بوده، آن هم اگر بنا به قبول کردن باشد، حالا قبول کردن به معنای اعتقاد که نه، به معنای اینکه اگر توش هشداری، تذکری است، آن را ترتیب اثر بدهیم. آن هم از این باب اعتبار دارد و بهش اعتنا میشود که موافق با آن چیزهایی است که ما در قرآن و روایات داریم.
یک جملهای را بنده گفتم، چند بارم این را گفتم، یادآوری کردم. این برادر عزیزمان که راوی شنود بودند و حقند و انصافاً ما با همدیگر خیلی هم رفیقیم، صمیمی هستیم. همان جا جمله گفتم، ایشان هم یک کمی جا خورد و دلخور هم شد از ما. همان در همان گفتگوی شنود، در مجوزات پرسش و پاسخ، جملهی تند و تیزی بود ولی به نظرم لازم بود که بگویم. بعدها البته از افرادی هم، از بعضی مخاطبینم فحش خوردم بابت آن جمله، ولی به نظرم آن جمله لازم بود گفتنش. به ایشان عرض کردم که «این تجربهی شما به اندازه سر سوزنی برای من ارزش ندارد. ذرهای برای من ارزش ندارد.»
اینی که حساس میکند بنده را که بنشینم گوش بدهم و مثلاً حالا به یک معنا قبول بکنم این حرفها را، این است که میبینم با آن چیزهایی که به ما آموختهاند از معارف دین، جایش احساس ضدیت نمیکند، بلکه هر چقدر بیشتر عرضه میکنیم به آیات و روایات که نه، آن هم دارد همین را میگوید. البته حالا بماند که اینها جنبه تمثیل دارد که حالا یک بحث دیگری است. در مورد تمثیل مفصل در بحثهای پرهیز از رجیم نکاتی عرض شد.
ببینید، قرآن چی میگوید. فلان کس اینطور گفت، فلان کس اینطور دیده، آنیکی گفته اینجور میشود، آنیکی گفته نمیدانم ظهور جلو میافتد، آنیکی گفته ظهور عقب میافتد، آنیکی گفته این فلانی شهید میشود، آنیکی گفته این شهید نمیشود، آن گفته اگه این شهید بشود بدبخت میشویم، آن گفته اگه شهید نشود…
ببینید منطق دین چیست؟ همین. در مورد خود بحث رهبر و فلان و اینها که حالا بعضیها نگرانند که آقا مثلاً رهبری چی میشود؟ یا مثلاً بعد رهبری چی میشود اگر خدای ناکرده اتفاقی بیفتد. مفصل، چند جلسه در مورد این در آن بحث جریان ارتداد نکاتی عرض شد که سنت خدای متعال در پیش بردن یک جامعه، یک امت چیست. همان جا عرض کردم این جمله را، که جملهی مهمی هم بود، که هیچ وقت ما در طول تاریخ از جهت فراوانی و وفور نعمت مثل روز سقیفه در طول تاریخ اینطور نبودیم که این همه کاندیدای رهبری داشته باشیم: در کنار امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، سلمان، ابوذر، مقداد. این همه ما کاندیدای رهبری داشتیم، ولی امت چون صلاحیت ندارد، خدا کی را به این امت میدهد؟ در سقیفه چه چیزی رقم میخورد؟ بعدش کی؟ بعدش کی که خود امت پا میشود میکشدش. اینها نکات مهمی است. «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.» اینها قاعدهاش است.
خیلی به اینکه این خواب دیده، آن اینطور گفته، آن تجربهی نزدیک به مرگ، این مکاشفهی حاج آقا فلانی اینطور گفته... یکی از دوستان خیلی معتبر و موثق، درجه یک ما که سابقهی رفاقت طولانی ما با همدیگر داریم و خودش از بیت بزرگان است و از بچگی لای بزرگان بزرگ شده، الان قبل جلسه تماس گرفته بود، میگفتش که «از یکی از درجه یکی که من دیگر باورت جدی کامل به ایشان داشتم و سالها از ایشان چیزهایی شنیده بودم که همش مطابق با واقع بود. چند وقت پیش پرسیدم آقا به ایران که حمله نمیکنند؟» ایشان خیلی سفت گفت: «نه آقا، به ایران حمله نمیکنند.»
غرضم این است که به این چیزها اگه آدم دل خوش بکند، با اینها اگه بخواهد جلو برود، گاهی اینجوری میشود. این هم خودش جزو سنتهای الهی است که به همینها هم دل نبندد، همینها را محل تکیهی خودش قرار ندهد، به خواب و مکاشفه و تجربه و فلان. ببینیم وظیفهمان چیست. از ما چی خواستهاند. البته اینها یک وقتهایی جنبهی انذار و تبشیر دارد، توش بشارتی است: «لهم البشری فی الحیاة الدنیا.» در روایت دارد این «لهم البشری». یکی از مصادیقش خوابهای خوب است، رویاهای صادقه که اگر به رویا بخواهیم به این شکل نگاه بکنیم، به تجربهی نزدیک به مرگ به طریق اولی باید اعتنا بکنیم، چون شواهد صدقش به مراتب بیشتر است.
غرضم این است که این قواعد را باید چسبید، با این قاعدهها باید حرکت کرد. امت باید رو به راه باشد، امت باید تقاضا داشته باشد، امت باید حواسجمع باشد. امت کفران بکند، ازش نعمت گرفته میشود. کفران بکند، چک میخورد. این چک و سیلی خدا مرتبهبندی دارد. بحث فصل نهم از "حیوانیت تا حیات" به این بحث اشاره شده مفصل، که حالا البته انتشار عمومی پیدا نکرد. مرتبه مرتبه گرفته میشود نعمتها. این بر اساس سنتهای الهی است. حالا آنجا یک اشاره شد بر اساس آیات و روایات. به تجربهی کسی کار نداشتیم، نه به خواب کسی کار داشتیم، نه. سنت خدای متعالی است. اینها قاعده است.
باید هوشیار بشود یک جامعه. اگه نصرت خدای متعال میخواهد، باید مؤمن باشد، باید باور کند، باید هزینه بدهد برای خدا، باید صدقش را در مرحلهی عمل نشان بدهد. صدقش را در مرحلهی عمل نشان بدهد. باید در مرحلهی عمل شکر نشان بدهد، نه کفر. در مورد کفر عملی مفصل اینجا یک جلسه یا دو جلسه بود صحبت شد. بیاعتنایی، انگار نه انگاری، باعث سلب نعمت میشود. این سلب نعمت هم البته ساختاری دارد. اینجوری نیست که یک هو کامل برود. نه، یک وقتهایی میافتد، یک تکانی میدهد، هوشیار بشوی، برگردی. یک جورهایی به تعبیر امروزی پلنبندی دارد. میاندازد در پلن B، پلن C، پلن D. برگشتی، البته برگشتش هم به این راحتیها نیست. گاهی استغاثهها و نالهها میخواهد. گاهی ۴۰ سال توبه و گریه میخواهد. دیگر حالا واسطههایی میخواهد. کی واسطهها؟ دیگر هر چقدر این امت عمیقتر و کثیرتر این حال توجه را در شکل بگیرد، به واسطههای معتبرتری تکیه بکند، این فرآیند برگشت به آن پلن، از C به B، از B به A، به آن ساختار قبلی، به آن جریان قبلی تسهیل میشود، تسریع میشود. هر چقدر کُندی نشان میدهد، بیمحلی نشان میدهد، بدتر میشود، بدتر میشود، بدتر میشود، بدتر میشود.
جریان مقاومت را در منطقه اول از دست میدهد. به چشم نعمت به این نگاه نمیکرد. به اینکه «تو دشمنت را از سوریه میتوانی زمین گیر کنی.» به چشم نعمت به این نگاه نمیکند، به چشم هزینه به این نگاه میکند. از آمدن جولانی خوشحال است. از کوتاه شدن دست جمهوری اسلامی از سوریه خوشحال است. خدا یک فرصتی بهت میدهد: «حالیت بشود.» خب، نه، مثل که حالیت نمیشود. خب، بریم بعدیاش. باز نه. بریم بعدیاش. باز نه. بریم بعدیاش. باز نه. بریم بعد از این بدیش هم هی وحشتناکتر و ترسناکتر میشود و گاهی هم برگشت به آن قبلیه سختتر میشود. میگفتش که «ما الان آرزویم این است که برگردیم به همان عزیز.»
تازگی پیام داده به بنده که: «دارم فلان سخنرانی سال ۹۷ تو را گوش میدهم. داری میگویی آقا گوشت ۱۲۰ تومان! با این حال مثلاً با پای انقلاب هستیم.» بنده خدا نوشته بود که «آقا الان گوشت ۹۰۰ تومان است. کاش دوباره بشود ۱۲۰ تومن.» خب آن روزی که ۱۲۰ تومان بود، بله، اعتراض داریم، گله داریم، ناله داریم، ولی شکر آن چهار تا چیزی هم که داریم را میکنیم یا نه؟
آیت الله بهجت (رضوان الله علیه) آسیب دیده و بدنش اینطور بود. یادم است این قضیه، میفرمودند که ولی زبانش کار میکرد.
ایشان فرمودند که «من حالا دارم به آن آقا گفته بودند یا به واسطه گفته بودند، گفتم که: این اگه همین شکر همین زبانش را بهجا بیاورد که کار میکند، خدا نعمتهای دیگر که ازش گرفته شده بهش برمیگرداند.» این دست و پایی که آسیب دیده را. «همین، همین زبانت را شکر میکنیم. آقا دستم قطع شده تو میگویی زبان؟ زبانی که همه دارند؟» زبان گرمی دارم نداشته باشی یک روزی داشتن همین زبانم برایت آرزو بشود. همان گوشت ۱۲۰ تومانی هم برایت آرزو بشود. همان هواپیما سوار شدن هم برایت آرزو بشود. الان دارد آرزو میشود. همین بنزین راحت زدن، همان بنزین ۳ تومانی، همان بنزین ۳۰ تومانی. خدا لعنت کند هر کی اهمال کرده، هر کی باعث شده زندگی مردم دچار مضیقه و گرفتاری و تنگنا بشود.
من نباید مسائل را با همدیگر قاطی کرد. نباید خلط کرد. نمیشود این همه فداکاری، این همه شهامت و این همه ایثار و این همه اخلاص را ندیده گرفت. چه آدمایی شبها به خاطر ما نخوابیدند. چه آدمایی ساعت به ساعت جایشان را عوض کردند برای اینکه امنیت ماها حفظ بشود. اینها خودشان را سپر کردند برای ماها. ما چه کار کردیم در برابر اینها؟ چه شکری؟ چند بار اصلاً به چشم نعمت به این قضیه نگاه کردیم؟ چند بار به زبان آوردیم؟ چند بار در پیشگاه خدای متعال این شکر را مطرح کردیم؟ چند بار به دیگران این را به عنوان شکر منتقل کردیم؟
خب، اینها چوب دارد دیگر. اینها کفران است: «لئن کفرتم انّ عذابی و الیم»؛ من مگر جز کفور را مجازات میکنم؟ هرچی هست کفران است، به واسطهی کفران است. این رئیس جمهور عزیز، فداکار، پر تلاش، شب و روز نداشت، خواب نداشت، استراحت نداشت، زندگی نداشت، تفریح نداشت. چه کار کردی؟ جز فحش و تمسخر و ناسزا و اعتراض و سر و صدا؟ «خوب، خوب شد رفت.» خوب راضی شدید؟ کیف میکنید؟ بعدش هم همین است، بقیهاش هم همین است. حالا میخواهم بگویم حالا مثلاً ما یک طلا مثلاً از دستمان رفته، به جایش مثلاً سفال بهمان داده. مقایسه کنم شخصیتها را با همدیگر؟ موقعیتها را دارم مقایسه میکنم، نه شخصیتها. موقعیت پیشرفت بودیم، در موقعیت حرکت بودیم. چرخ انقلاب داشت با سرعت میچرخید، حرکت میکرد. با همه گرفتاریها و مشکلات و هزاران انتقاد داشتیم، ولی آن ۱۰ جا، ۵۰ جا، ۲۰۰ جایی هم که جای شکر بود، چه کار میکرد؟ اینها خیلی نکات مهم است.
اینها سنتهای خدای متعالی. میفرستد که تضرع کنیم: «فلولا اذ جاءهم بأسنا تضرّعوا»؛ چرا وقتی من در تنگنا گذاشتم اینها تضرع نکردند؟ آقا، چرا تضرع نمیکنی؟ دیگر باید چی بشود؟ دیگر باید چی بشود ماها تا سرمان نیاید بالعیان و درش نیفتیم کامل. تا آنجا هم توجه و ناله و استغاثه و اینها نیست. آنجا هم جیغ و داد و سر و صدا و اعتراض و اینهاست. این نیست که تا یک جا دیدیم آقا، اول طوفان و رقصان، باید نکته عرض کردیم که آقا، این قضایا، جلسات امام جمعه بود که تهران عرض کردم، این میتواند فردای ایران باشد ها! این زن و بچهای که اینجا آتش میگیرند، میسوزند، کشته میشوند، این بیمارستانی که میزند، امکان فردای ما باشد. هم از او باید حمایت کرد، کمکش کرد، هم باید ناله کرد، استغاثه کرد، فریاد زد. همین جا آدم میفهمد دیگر. میفهمد در معرض زوال این نعمت است. نه، خوشحال هم هستی. اصلاً «به ما چه؟» سر و صدایمان هم بلند است که «یک وقت پول ما را به این فلسطینیها ندید ها، نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران.» خوبی، جان تو فدا کن. الان وقت فدا کردن جان توست. الان دیگر نه غزه است نه لبنان است. جانت فدای ایران. قربان عمهام بروی. میتوانی الان راحت قربان عمهی من بروی.
حسرت میکنند. امروزم دوباره همان که از حمایت میکرد، جانش فدای ایران میشد، مگر اینکه حالا ناخواسته موشکی بخورد، تیری بخورد. اونی که خودش را در معرض تیر قرار میدهد و سپر میکند که این جماعت که نیستند. که اینها که به استقبال تیر و ترکش نمیروند، من که ناخواسته تیر و ترکش بخورد، ازش دارم فرار میکنند. در سرشان هم میخورد.
ما چقدر شاکر این نیروهای امنیتمان بودیم. این رهبر عزیز بودیم و نعمت همین که الان در این جلسه آقا، ما راحت نشستیم. یعنی همین که اینجا الان نشستیم و یک ساعت و نیم میتوانیم با همدیگر باشیم و برق داریم و کولر روشن ضبط میتوانیم بکنیم. شما راحت آمدید اینجا نشستید، بعداً راحت از این جلسه برمیگردید منزل. واقعاً نعمتهای بزرگی است. یک روزی میتواند تکتک اینها برای ما آرزو بشود. مگر زمان کرونا تکتک اینها آرزو نشد برای ما؟
در حال بارگذاری نظرات...