* طبیعیانگاری و توهم همیشگی بودن نعمتها و داشتهها، زمینهساز سنت استبدال الهی!
* توصیههای مؤکد علمای عظام، به دعا و شکر نعمت حضور رهبری.
*امروز یوماللهِ بعد از زن، زندگی، آزادی، و هنگامه انتخاب است میان توبه و فرصت مجدد یا سلب نعمت و چک محکمتر.
* خطر خنّاسهای داخلی، بعنوان سرمایه ها و مهرههای اصلی اسرائیل در برنامهریزی برای جنگ!
* ذلت در برابر مؤمن، عزت در برابر کافر، جهاد در راه خدا و نهراسیدن از ملالتگر، فاکتورهای چهارگانه پرهیز از ارتداد.
* عاشقانهها و جذبههای متقابل میان خداوند و عبدمحسن، مهمترین شاخص تفکیک مرتدین از محسنین.
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
. همین که الان تو این جلسه آقا ما راحت نشستیم، یعنی همین که اینجا الان نشستیم و یک ساعت و نیم میتوانیم با همدیگه باشیم و برق داریم و کولر روشنه، ضبط میتوانیم بکنیم، شما راحت اومدید اینجا نشستید، بعداً راحت از این جلسه برمیگردید منزل. واقعاً نعمتهای بزرگیه که یک روزی میتواند تکتک اینها برای ما آرزو بشه.
مگه زمان کرونا تکتک آرزو نشد؟ برای ما آرزو شد یه بار دیگه بابامو بغل کنم. هیچوقت فکر نمیکردم که یک روزی برسه که آرزوم بشه بتونم یک بار دیگه بابامو بغل کنم. خب، خدای تنگناها آورد، نالهای بلند شد، استغاثه بلند شد. توی یک تصمیم جمعی هم مردم به هر حال یک واکنش خوبی نشون دادن. حالا هر چی بود، تو اون انتخابات ۱۴۰۰به هر نحوی بود، یک رویداد خوبی رقم خورد، بعدش هم برکاتش رو دیدیم. کرونا خیلی زود جمع شد از این مملکت، روند اقتصادیمون عوض شد. اون گرفتاریهای شدید اقتصادی که بودیم، درآمد نفتی حقوق کارمندها رو نمیتونست بده، ورق برگشت. خوشی زیر دلمون میزنه. همیشه هست آقا؟ این جمله از اون جملات خیلی خطرناکه. این توهم مایه روی دادن بسیاری از گرفتاریهای ماست که فکر میکنیم این دیگه همیشه هست، همیشه همینه.
خب، کی اینطور فکر نکنه؟ اون که همیشه هست، آقای رئیسی میاومد میگفتش که: «ملت، برقتون دیگه قطع نمیشه.» مسخره اینکه همیشه باید باشه. خب، حالا دیگه نیست. فهمیدی؟ دیدی تا رفت، این هم قطع شد؟ فهمیدی؟ افتاد؟ جا افتاد یا نه؟ یا بازم یک جور دیگه حالی کنم؟ دیگه باید بگم حرف اینجاها زیاده. ممکنه حرفام تلخ باشه. حالا ما که به تلخی، بالاخره یک بار، یکی باید به جونش بخره دیگه.
یک سری حرفها میشود. تکتک اینایی که هست، از ما گرفته بشه. به تعبیر آیه آخر سوره قتال: "استبداد رخ بده." بدم به یکی دیگه. یکی دیگه مثلاً که قدرش رو بهتر میدونه. یکی دیگه بهتر میفهمه. این چه نعمتیه؟ از تو میگیره، میده به یکی. در روایت فرمود: از اهل مکه و مدینه نعمت ولایت گرفته شد. قدرش رو ندونستن. پیغمبر مال اینها بود، اهل بیت مال اینها بودن. قدرش رو ندونستن. نفهمیدن چی دارن. خدا از اینها گرفت، داد به عجمیان. درحالیکه عجمیها رو اینها مسلمون کردن. اونا با چوب وایسادن بالا سر اینها، به حسب ظاهر اینها دنبال اونها، مسلمون شدن. پیغمبر وقتی عجمیها رو اسیر گرفته بودن، نگاه به اینها میکردن و میخندیدن. گفتند: «چرا میخندی یا رسولالله؟» فرمود: «اینها با این سلسلهها دارن میرن تو بهشت.» زنجیر بهشت، یک جورایی کانهو تو دلش این معنا بود که، «فکر امروز شما که اینها رو به زنجیر بستید، دنبال خودتون دارید میکشید، میارید؛ یک روزی هم همینها شما رو میبرن سمت بهشت.» این خندهداره که این تو این وضعیت باشه و با دیده تحقیر نگاهش کنن. چند قرنی میگذره، این میشه همه پشت و پناه شما و امید آرزوش.
امروز میبینید دیگه همه جهان عرب و جهان اسلام چشمش به اینه که این جمهوری اسلامی و این ملت قهرمان ایران کار اسرائیل را تمام کنن. اینها اون روز عجمیهایی بودن که با دیده تحقیر نگاه میکردن به اینها، موالی میگفتن اینها رو. تو شهرها به عنوان کلفت و نوکر ازشون استفاده میکردن. عبدالعمه بودن. امروز شدن آقا، بقیه شدن نوکر.
مطیع نشینیم. نگاه بوس ترامپ، اینها آقایی میکنه. اینها اونها رو از تو چنگ ترامپ و نتانیاهو درمیارن و حفظ میکنن. سنتهای خداست دیگه. بعدش هم همینه. شما هم قدرش رو ندونید، بیمحلی کنید، انگار نه انگار بشید، میگیره میده به پاکستان، میده به… میچرخه همینجور تا یکی تا آخر پاش وایسه. واسش این تثبیت بشه.
بنیاسرائیل هم اولاش: "فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ" بودند. «شما رو به اهل عالم فضیلت دادم.» بعدش: "ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ". خیلی عجیبه. یک خداست، یک قرآنه. در مورد یک قوم یک جا میگه: "فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ"، یک جا میگه: نه به اون تعریفش نه به این توسریش. به تو بستگی داره تو خودت رو تو چه موقعیتی قرار دادی. میفهمی چی بهت دادم یا نه؟ حالیت این نعمت رو به چشم نعمت نگاه میکنی؟ شکرش میکنی؟ میخوای نگهش دارم؟ هزینهاش رو میدی؟
"وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ" این تزیین شیطان تو آیات قبلم داشتیم. دلهاشون قساوت گرفت. شیطان زینت داد براشون کاراشونو. سرخوشی است و حالتی که همین وضعی که داره، رو خوب میدونه. قساوت. این دل قساوت میگیره. دل وقتی تلنگر نمیخوره، ملتفت نیست، حالیش نیست، حالت قساوت. فکر میکنم مال خودشه. فکر میکنه همیشه هست. فکر میکنه همیشه میمونه. یک آرامشه. این سلامتیه. این جوونیه. حالا نعمتهای فردی، نعمتهای جمعی. نعمت فردی: سلامتی، جوونی، این بچه خوب، این همسر خوب، این خانواده، این پدر، این مادر، این کسب و درآمدی که دارم. راحت میرم سر کار، راحت برمیگردم. یک درآمدی، بخور و نمیری، یک زندگی داره اداره میشه، میچرخه. ولی به چشمم نمیاد که مثلاً خدا کار خاصی برامون کرده باشه. اینها که هست دیگه، طبیعیه. اونا باید نکنه نمیخواسته بده. اینها رو از ما بگیر. میشنوم اینها رو از افراد.
دیگه وقتی آخوند میشی، نماینده خدایی دیگه. وکیل و وصی خدایی. باید وایسی دفاع کنی از خدا که برای چی با من اینطور؟ مگر من چیکارش کردم؟! به من میگفتش: «رفتم به امام رضا دست به دامن شدم. با امام رضا گفتم: مگر من با شما چیکار کردم؟»
به کسی که کاری کرده بود (حالا اشاره بکنم چون معلوم میشه کیه) با واسطه شنیدم. یک کسی برای یکی از اهل بیت یک کاری کرده بود؛ یک کار هنری. یکی دیگه از دوستان هنرمندمون ایشون میگفت. میگفت: «برای فلان کار به این گفتم بیا کمک کنیم. گفت: من از فلان معصوم گلهمندم. گفت: چرا؟ گفت: من فلان جا فلان آسیب رو دیدم. توقع داشتم به خاطر این کاری که برای این امام کردم، یک کاری برای من بکنه. نکرد. من باهاش قهر کردم. من برای تو فلان کارو کردم.»
اینها... اینها واقعیت ماست. "وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ" خیلی خدا به دادم برسه. این قساوتها. نعمتهایی که از چنگ میره و انگار نه انگار.
خدا رحمت کنه مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی (رضوانالله علیه). بعد رحلت حضرت امام، صوتش هست، بگردید پیدا. ایشون ضجه و ناله میزنه که: خدایا، نکنه تو از ما بدی دیدی، ناشکری دیدی، کفرانی دیدی، این نعمت را از ما گرفتی؟ بابا امام ۹۰ سال سنش بود، بیمار بود. سالها تو اون قضیه آیتالله بهجت فرمودند که: «امام زاده...» ایشون نقل کردن: سال ۵۸ که امام رو بستری کردن و اینها آزاده. ایشون گفتش که: «اول خیلی رضوانالله علیه گرفته بود. تو این قضیه خیلی سرحال بود. سر سفره نشست و شاداب.» و ایشون فرمود که: «خدا ۱۰ سال به این امت رحم کرد. ۱۰ سال. ۱۰ سال خیلی حیاتی بود. تو این ۱۰ سال این کشور این فرصت (به حسب ظاهر اینها که همش اسباب ظاهریست. همه کاره خدای متعاله) به حسب ظاهر تو این ۱۰ سال این فرصت شکل گرفت که رهبر بعدی بتونه شکوفا بشه. تو این ۱۰ سال ۸ ساله شد ریاست جمهوری ایشون و پرو بال پیدا کرد. وگرنه معلوم نبود چه بلایی سر ما میاومد. اگر سال ۵۸ امام تو اون اول داستان از دنیا... اون وقتی که بنیصدر هم تازه رئیس جمهور شده بود... چی میشد خدا میدونست.»
اینهاست که باید استغاثه کرد، ناله کرد، توسل کرد، تضرع کرد، گریه کرد. بعد نمازها ما دعای واجب داریم. یعنی دعایی داریم که اجابتش را خدای متعال تضمین کرده. یعنی اجابتش کانهو واجب بر خدای متعاله. بخواهیم بعد هر نماز. این حقیر حالا اونقدری که توفیق داشته باشم اینطور تو ذهنم هست که همیشه حالا شاید بعضی وقتها هم از دستم در بره، ولی شاید نمازی نباشه که بعدش این همین ذکری که به ما یاد دادن که از امام هادی (علیه السلام) وارد شده: "اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ رَقَاهُ وَ بِحَقِّ مَنْ صَلَّی عَلَیْهِ وَ عَلَی جَمَاعَتِهِ" بعد اون حاجت رو مطرح میکنه. وقتی نیست که این عبارت رو عرض بکنم توفیقش بشه بعد نماز، الا اینکه برای سلامتی و طول عمر رهبر عزیز انقلاب دعا میکنه. توفیق را به ما بده و این توفیق از ما نگیره. خود همین دعام یک توفیقی میخواد. استمرار به این دعا.
ببینید چه تعابیری داشتند مرحوم علامه حسنزاده آملی، مرحوم آیتالله مصباح در مورد همین شکر نعمت رهبری، دعا برای حفظ وجود نازنین ایشون. تعابیر بزرگان ما رو ببینید. مرحوم آیتالله ناصری چه تعابعی داشت. مرحوم آیتالله فاطمینیا چه تعابیری داشت. و همینطور اینها حالا علمای متأخر، یعنی اینها متأخرین بودند که این اواخر از دنیا. قبل از اینها مرحوم آیتالله بهاالدینی، مرحوم آیتالله کشمیری و همینطور دکترهای بزرگانه دیگری که قبلترها بودند، اهل معنا بودن، تعابیرشون تعابیر عجیبی بود.
و کتاب «ماجرای علامه و انقلاب» یک کتاب دو جلدی خوبیه که چاپ شده و یک سری شبهات در مورد علامه طباطبایی پاسخ میده. اونجا میدیدم که علامه طباطبایی اواخر خوب، وضعیت مزاجی و جسمیشون خیلی آسیب دیده بود. شهادت شهید قدوسی رو بهشون خبر ندادن. خود شهادت شهید مطهری که ایشون باخبر شد، خیلی آسیب دید و دیگه از اونجا به بعد دیگه شهادتها رو بهشون خبر ندادن و داستان جراحت اینو کشورمون جالب بود که داستان مجروح شدن رهبر انقلاب و علامه طباطبایی خبر نداده بودند، تشنج میشد. و به ایشون اونجا تو این کتاب هست که فقط همینقدر گفته بودن که آقا آقای خامنهای امام جمعه شده تو تهران و مثلاً علامه خوشحال شده بودن از این قضیه. چون ایشون شاگرد علامه هم بودن و از محضر علامه استفاده کردند و خصوصاً که رابطه خانوادگی داشتند پدر آقا با علامه طباطبایی. به هر حال این بزرگان ما میفهمم. قدر این نعمتها و این برکات رو میدونن. میدونن اینها چقدر ارزشمندند و واقعاً به یک جایی اینها پر نمیشه. این خلاها جبرانناپذیره ولی استحقاق باید باشه. در یک امت. کف خیابان و دانشگاه، چهار سال پیش رکیکترین توهینها به این رهبر عزیز شد. کیا؟ اونایی که میگفتن: «زن، زندگی، آزادی». خوب دیدید این شعار رو هم یک تعدادی سادهلوح دادن هم نتانیاهو به فارسی برگشت گفت: «زن، زندگی، آزادی». خوب بفهمید دیگه چی به چی بود. کی به کی بود.
حالا دیدم یک جریانی، حالا ظاهراً راه افتاده، بعضی از این کامنتها و اینها رو گذاشته بودن، بعضی افراد که اظهار پشیمانی و اظهار علاقه به رهبر عزیز انقلاب که آقا ما اشتباه کردیم حالا قدرتو میدونیم. اینها خوبه. اینها خوبه. اینها اون اطلاعاتی است که تکون میده که بفهمیم چه خبره. خوب تا به حال فکر میکردیم که شما دشمن رو کردید بهونه، ما رو گروگان گرفتی، پدر ما رو داری در میاری. نه دشمنی هست، نه خطری هست، پولار الکی داریم میدیم یمن و فلسطین و لبنان و هی خرج موشکهای اینا میکنید به داد ما نمیرسید. هی دشمن دشمن میکنید، دشمن ما همین جاست، دشمن ما خود شمایید. شما ملت رو میکشید، شما ملت رو بدبخت کردید. اونا خیر ما رو میخوان. اونا منفعت ما رو میخوان. ترامپ میخواد این مملکت رو آباد کنه. اون کاسبه، به فکر کاسبیشه. نتانیاهو میگه: آقا فقط تو این شلیکت رو از سر من بردار. من با تو جنگی ندارم. با ملت کاری ندارم. من فقط با این تأسیسات هستهای تو مشکل دارم. با ماجراجویی تو مشکل دارم. خب اینها تو مغز ما پر کرده بودن دیگه. اینها کثافات ابلیس بود که ریخت تو وجود خیلی از ماها. خب حالا وقت توبه است. یا وقت توبه است یا وقت سلب نعمت. اینها قاعده الهی است.
یا فهمیدی، فهمیدی کی به کیه. فهمیدی کی برای جون تو ارزش قائل بود. برای امنیت تو ارزش قائل بود. فهمیدی سیاست امنیتی کی درست بود. اونی که میگفت ما موشک میخوایم چیکار؟ دنیای آینده دنیای گفتمان و کوفت و زهرماره. کوفته مانه. اون درست میگفت یا اونی که میگفت موشک باید داشته باشیم؟ بهترش هم باید داشته باشیم. نقطهزن هم باید باشه. حالا حالاها هم باید بهتر از اینها بسازیم. پشت دست کدوم بازی میکردی؟ کدوم رو خیر میدونستی؟ کدوم رو شر میدونستی؟ خب معلوم شد دیگه. این روز روز افشای حقیقته. یومالله. یومالله که میشه، خدا یک فرصت مجدد بهت داده که حالی چه، برگردی. اگه برنگردی، یک چک محکمتر و خطرناکتر. چون دیگه من انقدری برات معلوم کردم. من این جواهراتو گذاشته بودم، گرفتم. میگفتن آقا! اینها همه فرار میکنن مگر کسی از مسئولین و امنیتیها و اینها کشته میشه؟ دیدید دیگه. اتفاقاً اول فرماندهها هستهایها صدا و سیما اینا خوردن. اینها رو زدن. اول اینها رو زدن. مردم هم به خاطر اینها زدن. ذیل اینها مردم هم زدن.
حرفهای جدی و مهمی دارم عرض میکنمها. حالا حمل بر هر چی میخواید بکنید. شکلگیری یک وجدان عمومی، یک فهم عمومی، یک محاکمه وجدانی عمومی است. از حیثیت و اعتبار باید بیفته. وگرنه همینو دوباره برمیگرده یک فتنه جدید. حالا به هر حال هم برای خود ما هزینه دارد، هم بعضی چیزها شاید گفتنشم زوده. یک زمانی تبعاتش برای ما هست. به هر حال حالا که ملت داره دوباره به رهبری برمیگرده و میفهمه کی به کیه، باید منتظر فتنههای جدیدی باشیم از جانب همین خناسها. و بدونید که این خناسها سرمایه اصلی اسرائیل وگرنه اسرائیل نه توان جنگیدن با ما داره، نه شجاعتش رو داره، نه برنامهاش رو داره. همه برنامهاش به اینه که آدمهای حقیر و پست و این اِصافل داخلی میان کار رو جمع میکنه و میبینی که همین الان هم همینه. بهایی و منافق و اینان که دارن براش میرقصن و نوکری میکنن. به پشتوانه اینها داره کار میکنه. سرمایههای رسانهایشم که بین این ملت مشخص افرادی که همیشه پشت دست اونها بازی کردن. حرف اونها رو به کرسی نشوندن. بازی رو به سمت اونها همیشه چرخوندن. اونی که اونها خواستن و اینجا محقق کردن. خب بشناسیم اینها رو دیگه.
چقدر؟ مگر آقا مگر مال چند بار فرصت داریم؟ چقدر باید هزینه بدیم؟ تا کجا باید هزینه بدیم؟ تا کی میمونه این نعمتها و این فرصتها؟ چقدر بها باید پرداخته بشه برای فهمیدن یک سری چیزهای ابتدایی و ساده؟ چند بار مگر یک امتحان از آدم مجدد میگیرند؟ چقدر برای امتحان فرصت میدن؟ نکنه وایسادیم باید اتفاق سنگینتر با یک گرفتاری بالاتر با یک فقدان و محرومیت شدیدتر حالیمون بشه که تا دیروز چه خبر بود و دیگه آرزوم بشه و دیگه برنگرده. برنگرده. مگر آقای رییسی برگشت؟ اون شبی که ناله زدی مگر آقای رییسی برگشت؟
شب تا صبح ملت ایران بیدار بود. گریه کرد، ناله زد. برگشت رییسی و بعدش هم خودش انتخاب کرد که امثال رییسیها و این سیستم و این خط و این جریان و اینها نباشن. همون جایی که شهید شده بود، تو همون منطقه یک دونه رأی تو صندوق گذاشت، ریختن. خب الان میبینید اونجا زیر آقا قساوت قلب میاد، حجاب میشه، نمیفهمی چی داشتیم، چی دادیم، چی گرفتیم، کی به کیه، کی خوبه، کی بده، کی درست میگه، کی غلط میگه.
یک لحظه هم که ملتفت میشیم، دوباره این شیاطین: "زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ" دوباره میان تزیین میکنند. فکر نکنی اشتباه کردیا. اگه تو این کارو نمیکردی اونطور میشد. خیلی کار خوبی کردی که اینطور کردی. بیا حالا سر بسته. پشیمان نباشید از فلان کاری که. پشیمان نباشید از اعتماد به این. پشیمان نباشید از اینکه اونو خوب میدونستید. پشیمان نباشید از اینکه همه زورتون رو زدین که این نیاد، اون بیاد. اون فلانیا رو بیرون کردی، فلانیا رو راه دادید.
یک وقتی هم که اینها معلوم میشه، عریان میشه. حقیقت عیان میشه. شیطان؟ شیاطین. دیشب شیطان عرض کردم: "کَمَا الشَّیْطَانُ یُخَافُ أَوْلِیَاءُهُ". هر کی که ملت رو میترسونه، مردم رو میترسونه، این شیطانه. و میاد دوباره تزیین میکنه. با دست خودت کاری کردی که خودت رو تو موزه ضعف قرار دادی. مکانیزم ماشه را پذیرفتی. هیچ تحریمی ازت برداشته نشده. روز به روز گرفتاریت هم بیشتر شده. یک کاری هم که خودت با دست خودت کاری کردی که صداتم به هیچ جا نمیرسه. همه هم تو رو محکوم میکنن. وقتی هم که حقیقت برملا میشه، دوباره همین شیاطین میان: "زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ" تزیین میکنن. هر چی تا به حال شده. تا کجا میخوای بری؟ با دست فرمان شیطون میبرتت پرتت میکنه ته جهنم. یک قهقهه هم میزنه. "صَدَقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ". هر چی در مورد تو فکر میکرد محقق میکنه. حالم ازت به هم میخوره. "وَلَا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ". «بچه! منو ملامت میکنی؟ غلط کردی. تو اومدی.» "إِنَّمَا دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی". «فقط دعوت کردم. غلط کردی اجابت کردی. میخواستی نیای.» گردن نمیگیره. این داستان ماست.
پس فلسفهی یک بخشی از این گرفتاریها کفران است. رفع این گرفتاریها با تضرع و نالههاست. این شرایطی که امروز ما درش هستیم یک بخشش اینه. یک طیفی از این گرفتاریها اینجوری با تضرع، جنس این اطلاعات عوض میشه. بله، لازمه یک حرکت، یک جهش، یک رشد، یک درده. کما اینکه حالا این تعبیر رو اینجا داشته باشید، بعداً انشاءالله باز فرصت باشه به این بیشتر میپردازم. چون در تفسیر تسنیم به این نکته اشاره میکنه آیتالله جوادی. جنگ رو با زایمان تشبیه به زایمان میکنه. جفت اینها تعبیر "کُرْه" براش به کار رفته. که "حَمْلَاتٌ کُرْهٌ وَ وُضِعَتْ کُرْهٌ". هم در مورد جنگ میفرماید که: "وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ". «خوشتون نمیاد از جنگ. ناخوشه برای شما.» هم در مورد بارداری و زایمان میفرماید اون هم ناخوشه. و این دو تا از این جهت شبیه همدیگهست که هر دو تاش نامطلوبه ولی لازمه.
ولی یک مقداری از درد در بارداری و زایمان طبیعی است. لازمه اجباری و زایمانه. حوصله کنید مطلب مهمیه. یک مقداری از درد در بارداری و زایمان لازمه اجباریشه. لازمه طبیعی اینقدری درد رو همه باید داشته باشن. یک مقداریش دیگه غیر معمولی، غیر طبیعی، بیشتر از اندازه است. لازم نیست اینقدری درد بکشی. لازم نیست اینطور درد بکشی. این به خاطر دیابتته. اون به خاطر پوکی استخوانته. اون به خاطر تنگی نفسته. به خاطر وزن بالاته. وگرنه یک آدم معمولی و نرمال اینقدر درد تحمل نمیکنه در بارداری. بله، لازمه اجباری رسیدن ما به پیروزیها، به قلههای بزرگ این تنشهاست، این چالشهاست، این گلاویز شدنهاست با قدرتها و ایستادن در برابر اینها. ولی آیا این درده اینقدری که ما داریم تحمل میکنیم همینقدر هم درد داره؟ نه لزوماً. نمیشد راحتتر از اینها از این گرفتاریها در اومد؟ نمیشد ما با اسرائیل بجنگیم، وضع اقتصادمون هم این نباشه؟ وضع اداراتمون هم این نباشه؟ چرا میشد!
ولی صد جای دیگه غلط انتخاب کردی، غلط رفتی، غلط باور کردی. هم تو مردم، هم تو مسئولین، هم تو سیاستگذار، هم تو مجری. اشتباه تحلیل کردی، اشتباه فهمیدی، خطا رفتی. باید برگردی. "لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ" میفرماید: «من میچشانم به شما. "نُذِیقُهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا" بهت میچِشانم بعضی از این کارایی که کردی. نه برای اینکه بچزونمت. من خدام. من ربم. از چزوندن تو چی نصیب من؟ "أَنَا الْغَنِیُّ عَنِ الْعَالَمِینَ". کیف نمیکنم از اینکه تو حالت گرفته بشه. میچشانم؛ بفهمی، ببینی خطا رفتی، ببینی نباید اعتماد میکردی، ببینی این روال درست بود، اون روال غلط بود، این حق میگفت نه اون. به پشت وایسی. حالا که معلوم شد پاش وایسا. حالا برو پشت دست. نه باز اجازه. آخه من میدونی؟ حالا اینم درست میگه. ولی آخه از این تیپ آدما، از این تیپ کلاً بدم میاد. میدونی؟ این بیماری دله. "فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ" این اذقان، "یُخْرِجُ أَذْقَانَهُمْ" کینهها و نفرتهاست که مفصل بحثش رو جلسات قبل داشتیم. این شاکلهی وجودی این آدم نمیذاره دور بخوره آخر دوباره برمیگرده بغل ابلیس. آخر آهنربای شیاطین سمت خودش جذب میکنه. میفهمه حق با کیاست. فهمید کی به کیه. ها؟ فهمید منطق کی درسته. نمی تونه قلباً یک جوریه که اصلاً یک جوریش میشه بخواد حرفش با اینها یکی باشه. بخواد تو تیم اینها تعریفش کنن. تو هم که مثل بسیجیها شدی. حرفات شبیه بسیجه. تو هم که مثل بسیجیها خامنهای، خامنهای. همین که این رو بخوان تو یک باکسش کنن. تو یک جعبه کنن با بسیجیها. همین رو برنمیتابه.
فهمید کی بر حقهاست. تصدیق هم میکنه.ها. ولی حالا که میبینه هزینه این تصدیق اینه که منو با بسیجیها تو یک جعبه کنن، دیگه نمیتونم. این رو نمیتونم تحمل کنم. این خواری و خفت رو نمیتونم تحمل کنم که به من بسیجی بگن. به من رافضی بگن. میفهمم علی بر حقه ولی نمیتونم تحمل کنم به خاطر شهادت دادن به حقانیت علی منو رافضی کنن. "كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ" بگنای تو هم مثل سفها ایمان آوردی. خیلی اینها لطیفهها. اینها معارف ناب قرآنه. میفهمم کی بر حقهاست. ولی من هم اگه بگم مؤمنم، منو با این سُفَها یک جعبه میکنه. "أَهُمْ إِلَّا أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ" آخه این گدا گشنهها. این گاکولا، این گدا گودولا. من با اینها این حرف رو بزنم. به من هم میگن: جبهه پایداری.
به ما تو دانشگاه اولای اقبالی بود. بعد چهار تا موضع ما رو کشیدن گفتن: این هم که پایداریه. چیه برداشتید آوردید؟ حیف طیفهای ما رو تحریم کردند. با اینکه به این مناسبته از ما خوششون میاومد. میگفتن: این مثلاً استدلال میاره، فلسفه میگه، چه میدونم علامه طباطبایی جذابه. ولی تهش از فلسفه ملاصدرا اینها میرسه مصباح یزدی و خامنهای و خمینی و انقلاب و اینها. حیف شد. خیلی زور داره. وجهه علمی من داره آسیب میبینه. بذار من اینها رو کتمان کنم. همون شخصیت با پرستیژ علمی خودم بیام جلو. پایداری هم اگه هزینه دادن برای حق این فحشها رو داره، بیشتر از اینهاشم به جون باید بخریم. حالا نمیگم ما خریدیما. ما این جعبه کردنا، این کنار هم چیدنا. اینها سختشه. اینها اینها فشار میاره. خیلیها به خودی خود از قاسم سلیمانی، از رییسی، از سید حسن نصرالله، اینها خوششون میاد. حمایت هم میکنن. ولی اینی که یهو میبینه که این حمایته آنقدر هزینه داره که منو با اینها یک جعبه کنن، میگردن پیدا میکنن، علمش میکنن، نمادش میکنن. هرکی میخواد از شعار حزباللهی بگه، جفت میشه رفیق اون میشه، همتیمی اون. یک آخوندی پیدا میکنند که فلان. هرکی این لباس رو بخواد بپوشه، میشه هملباسی اون. این فشار رو نمیتونه تحمل کنه.
خیلی عجیبه.ها نکات بسیار درخور توجهی. این میشه داستان سر خوردن ما به سمت شیاطین. لغزیدن اینجاست که جهاد و صبر معنا پیدا میکنه. "حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِینَ". من تکون میدم، فشار میارم، ببینم کیا مجاهدند، کیا صابرند. صبرش اینجاهاست. صبر مراتب دارد، انواع و اقسام دارد. حالا خود این حجاب کم زحمت نداره. خود این تقوا کم زحمت نداره. دوستپسر نداشتن. دوست دختر پیام میدن، مشاوره میکنند که آقا مثلاً من دختر سالمم، دوستپسر ندارم، رابطه آلوده ندارم، محجبهام. بگو خواستگارم به این دلیل برام کم میاد. همه اینها به کنار. این فشار روانی، این تحقیر عمومی. این تحقیر که به من میگه که تو اگه یکم شل میکردی حجابتو، چهار تا خواستگار میاومد. این "لَّا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ" رو اینجا آورده. خیلی جالبه.
نکته آخر بگم کم کم بحث تمام کنیم. آیه جهاد و نکاتی که علامه در مورد جهاد میگه. این آیه رو چند بار خوندم دیگه تو چند جلسه مفصل به این پرداختیم که میفرماید: آقا اگه مرتد بشید من یک جماعتی جای شما میارم که این شکلی نیستند. اونایی که این شکلی نیستند چه ویژگیهایی دارند؟ برای مؤمنین ذلیلند. برای کافرین عزیزند. جهاد در راه خدا میکنند از ملامت هم نمیترسند. معلوم میشه که هرکی که این چهار تا رو نداشته باشه مرتد. مفهوم در تقابل قرارداد دیگه. "مَن یَرْتَدَّ مِنكُم". یک جا فرمود تو این سوره مبارکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: "ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ". «کسایی رو میارم که مثل شماها نباشند.» در سوره مائده این "مثل شما نباشند" به این چهار تا ویژگی تفسیر کرد. تفسیر قرآن به قرآن یعنی چی؟ مثل شما نیستن یعنی این چهار تا ویژگی رو دارن. پس یعنی مرتدها چه ویژگیهایی ندارند که مرتد شدند؟ یعنی در برابر مؤمنین ذلیل نیستند. در برابر کافرین عزیز نیستند. جهاد در راه خدا نمیکنند. این سه تا. آقا خیلی سخته. ولی به نظرم اون چهارمین پدر آدمو در میاره. "لا یَخافونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ". «از ملامت ملامتگر نمیترسم.» معلوم میشه اونی که ما رو مرتد میکنه این ترس از ملامتهاست. معلوم شد. مشخص شد. بیکار طلبگی رو آیه با چی؟ ما مرتد میشیم با ترس از ملامت.
ملامت خیلی سنگینه. این تو فضای خانواده، دست بگیرن ما رو، به ما انگ بزنن، برچسب بزنن. عروسیهاشون نمیریم، ملامت. تولدهاشو نمیریم، ملامت. پوششمون با اینها فرق میکنه، ملامت. بچهآوردنهامون، ملامت. بچه اردنامونم مسخره میکنن، ملامت میکنن: «چه خبرته؟ جوجهکشی راه انداختی؟ حالا به خودمون میگن جوجهکشی، تولهمیزد. تو این گرونی با این وضعیت چهار تا بچه چی خبرته؟ به سلامتی خودت فکر کن. نکن. از یک جا تأمینت میکنم. تو رو یک چیزی هست دیگه. تأمین نمیکنه. به یک جا دلت قرصه. از یک جا تأمین میشی.» نه آقا. هیچ آدم خونه میده؟ هیچ حم... چهار نفر دیگه هم که میخواستن یک حمایتی بکنن، اتفاقاً با همین توهم که فکر کرد تأمین میشه، همون حمایتی نکردن، خورد خاکشیره. بعد از اونجایی که باید در باز بشه، باز میشه. اونایی که تجربه کردن، تجربه فراتر از مرگ. این تجربه نزدیک به مرگ نیست. این خودش یک مرگه. تا آدم یک دری از رحمت به روش باز میشه، تضرع میاد، ناله بلند میشه، بعد گشایشها میاد. خدا جمع میکنه. زندگیاش رو اداره میکنه. از ملامت نترسیدن.
پس هم جنگه، هم ملامته. اون کسایی رو خدای متعال فرموده من اینها رو تأیید میکنم، حمایت میکنم، پشتشونم. اینها رو خلیفه میکنم. اینها رو جای اونا میشورم. من اینها رو گردن میگیرم. من با اینام. اینها اونایین که من میخوام. زمین رو میدم به اینها. همه میرن. هر کی هر طور دیگه باشه، محکوم به زواله. اینها میمونن، تأیید میشن. اینها رو گفتم قبلش، یک ویژگی پنجم داره که از همه اینها مهمتره. اون چی بود؟ "یُحِبُّهُمْ". این چهار تا از دل اون یک دونه در میاد. مهم اینه که اینها خدا رو دوست دارن. من هم از اینها خوشم میاد. آدم دوست داره بمیره. پریشب حلاوت تو این یک کلمه است که خدا دوست داره اینها رو. "وَ لَا یُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ" «من از اینها خوشم میاد، اینها هم از من خوششون میاد.» اینها بین این همه دلبر و دلدار و اینها به من دل دادن. ترامپ و نتانیاهو و عمه اونو، ننه اونو، زن پهلوی و بیمه پهلوی موجود خبیث و کثیف و رذل و آدمکش و جنایتکار و حرامخوار و حراملقمه و بعضاً ح*** و بین این همه جک و جونور اینها. منو گرفتن. من هم بین این همه جک و جونور طرف اینام. "یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ" که بعد معلوم میشه چرا "أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ" و "أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ". نسبت به مؤمن خارند، ذلیلن.
حالا انشاءالله توفیقی باشه به عنایت الهی اگه مانعی، مشکلی پیش نیاد، یکی از مباحث محرم امسال انشاءالله اگه توفیقی باشه، همین بحث "أَذِلَّةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ". انشاءالله الان تو همچین موقعیتی هستیم. نسبت به همدیگه رحم کنیم. رام باشی. آقا تو که ماشینت پره، تو که یخچالت پره، تو که بنزینت به راهه، جایی هم نمیخوای بری. چرا انقدر حرص میزنی؟!
یکی از دوستان رفتیم فروشگاه. طرف ۱۰ تا بسته نون برداشته، میترسه نون رو بقیه بخورن. چرا انقدر رذلیت؟ چرا انقدر خودخواهی؟ چرا انقدر نادونی؟ ۸۰ کپک میزنه میاندازه دورا. نه خود خورد، نه کس خورد، فقط یک باری درست میکنه. یک قحطی مصنوعی درست میکنه. یک فشاری درست میکنه. چهار نفر رو تو صف معطل میکنه. تأمین آذوقه و توزیع نون با مشکل مواجه میکنه. از یک ترس الکی که از شیطان تو وجودش اومد. امام صادق (علیه السلام) از خادمشون پرسیدند: «گندم چقدر داریم؟» گندم تو بازار جمع شده و کم شده بود. این فکر کرد مثلاً آقا نگرانن که گندم کم بیاریم. گفت: «آقا، داریم الحمدلله. خیلی داریم. بازار همه دارن جمع میکنن.» خیلی روایت عجیب و جالبیه. این تربیت اهلبیته. این افق اهلبیت اینجوریه. چند تا از ما اینجوری است؟ دشواره. نه آقا! حالا بقیه به درک! من آقا باید گوشت و مرغ و اینها داشته باشم. این نسبت به مؤمنین. نسبت به کافرین چی؟ آدم بره خارج از کشور. اینجا برعکس. کافری که حق براش تبیین شده. آقا دیگه الان اگه کسی تو دنیا مونده که اسرائیل رو دیده و باز صداش در نمیاد و باز تأیید میکنه و باز حمایت میکنه، این نمیدونم باید چیکارش کرد. حالا من فتوا نمیتونم از کجا آویزونش کنم. ولی دیگه این اسم این موجود چیه؟ این که با این اوضاع بازم پشت اسرائیلِ، حمایت میکنه. حالا همون حمایت لفظی، حمایت فیزیکی و مالی و تو لفظ حمایت میکنه. بدش نمیاد از شباهت اسرائیل و کرونا. فردا شب اگه یادم بمونه و فرصت بشه عرض میکنم انشاءالله. موضع نسبت به این به اسرائیل و موضع در تقابل با کرونا باشه. ناز و نوازش و محبت و اینها نداره که. این باید ریشهکن بشه. "فی سبیل الله". "فی سبیل الله"ش مهمه. برای خدا. تو راه خدا. با قواعدش، با استانداردش. که اون پدر آدمو در میاره.
مجاهده و عدم ترس از ملامت. ملامتها میکنند. حق این شکلی است. حق حالا حالاها طول میکشه تا تو عرصه بیاد و خودش رو نشون بده. اونی که دفتر حقه، حالا حالاها باید فحش بخوره. داره تو بیابون کشتی میسازه. خندهداره دیگه. اینجا تو این بیابونا. نوح. اون هم چند ده سال. صبح به صبح: «کجا میری؟ میرم نجاری.» تق تق اره میکنه، تق تق میکوبه وسط بیابون. پیرمرد. بعد میگه: «چرا من حرف میزنم بقیه قبول نمیکنه؟» حتماً یک چیزی توشه. اون روزی که طوفان میشه معلوم میشه که چی بوده قضیه. خدا انشاءالله همه ما رو کمک کنه و به ما ایمان و استقامت عنایت کنه. ما را اهل این میدان و حضور در این میدان، استقرار در این میدان قرار بده. فراموش نکنیم انشاءالله نماز استغاثه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و قربانی شتر. انشاءالله دوستان از یادشون نره.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...