* ویژگی های شش گانه جامعه مؤمن، شرط خروج از ارتداد است و اتصال به اهل بیت علیهماالسلام.
* تفکیک جبهههای حق و باطل؛ امتحان بزرگ ایمان و ولایتمداری در عصر حاضر.
* ولایت اهل بیت علیهم السلام؛ معیار روشن ایمان و حقانیت در میدان جدال میان حق و باطل.
* تفکیک جبههها، و گرایش افراد به سوی حق با نیت ها و جنسهای متفاوت، وجه تشابه واقعه کربلاست با عصر حاضر.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که این دهه خدمت عزیزان داشتیم، در این جلسات محورش این آیات بود در سوره مبارکه مائده که ولایت اهلبیت را در مقابل ولایت یهود و نصارا معرفی میکرد و یک دوراهی بیان میکرد و یک دوگانگی نشان میداد: دو تا مسیر، یا مسیر اهلبیت یا مسیر کفار اهل کتاب، یا ولایت اینها یا ولایت آنها. و اگر کسی مسیر ولایت اهل کتاب، یهود و نصارا را میرفت، در نگاه قرآن این عقبگرد از ولایت اهلبیت بود و ارتداد محسوب میشد.
آیاتی بود که فرمود: اگر شماها مرتد بشوید، من بعداً جماعتی را میآورم. اینها ۶ تا ویژگی دارند؛ مثل شماها نیستند. اینها دیگر دینداریشان، دینداری واقعی است. اینها خدا را دوست دارند، خدا اینها را دوست دارد. اینها نسبت به مؤمنین کرنش دارند و خودشان را کوچک میدانند، نسبت به کافرین عزت دارند و سرسختاند، در راه خدا مجاهدت میکنند و از ملامت کسی هم نمیترسند. این شش تا ویژگی، از ویژگیهای جامعه اسلامی و آن جامعهای است که خدای متعال اینها را در ولایت خودش میداند. اگر این شش تا نباشد، مرتد هستند و در مسیر نیستند، از مسیر خارجاند.
عرض کردیم که روایاتی هم دال بر این داریم که این جماعتی که این شش تا ویژگی را دارند و در آینده میآیند، ایرانیها معرفی کردند و فرمودند که اینها ایرانیهایی هستند که بعدها خواهند آمد. بحثی در این زمینه داشتیم و مباحثی مرور کردیم. بیشتر از اینها البته باید صحبت بشود ذیل این آیات که حالا امروز فعلاً بخشی را از این بحث خواهیم داشت و این جلساتی که اینجا خدمت عزیزان بودیم، پایان پیدا میکند؛ ولی از امشب -انشاءالله عنایت الهی- جای دیگری -انشاءالله- این جلسات ادامه پیدا خواهد کرد و ده شب -انشاءالله- در منطقه فرامرز عباسی -انشاءالله- بحث را ادامه خواهیم داد. بخشی از مطالب را الان عرض میکنم، بخشش -انشاءالله- شب و بحث را -انشاءالله- ادامه میدهیم. البته دوستان این را هم خبر دارند که ظهر -انشاءالله- قرار است که اینجا خدمت عزیزان باشیم و برنامه مقتلخوانی و روضه داریم که خوب طبعاً به حسب اینکه ظهر اینجا خدمت عزیزان هستیم، صبح دیگر سعی میکنیم خیلی جلسه طولانی نشود که عزیزان به یک استراحتی هم برسند و -انشاءالله- ظهر بیشتر خدمت عزیزان باشیم.
چند تا مطلب را عرض میکنم که خیلی هم بحث الانمان طولانی نشود. مقداری حالا الان -انشاءالله- روضه بخوانیم، یه مقداری هم -انشاءالله- ظهر. یک چند تا نکته اصلی که یکیش این است: قرآن کریم نهی کرده از اینکه مؤمنین، ولایت کافرین را داشته باشند. این را در جلسات قبل هم بهش اشاره کردیم؛ ولی چون آیات فراوانی است در قرآن و گسترده است، باید هی به آن آیات دیگر هم مراجعه کنیم. علامه طباطبایی بهمناسبت بحث، هی جاهای دیگر به این نکته اشاره میکنند و دائماً میفرمایند که اینها مرتبط با همان بحثی است که در سوره مائده است، آن آیاتی که در سوره مائده خواندیم و این دهه در محضرش بودیم. آیات دیگری از قرآن هستش که قلاب شده به این آیه و مرتبط با این آیات و باید آنها مرور بشود.
یکی از اینها، آیات در سوره مبارکه آلعمران، آیات ۲۸ تا ۳۲ است. ای کاش فرصت وسیعی بود، تکتک این آیات را باید توی یک دهه، یعنی هر بخشی از این آیات خودش یک دهه بحث میخواهد که با جزئیات قشنگ روش دقیقتی بشود و مرور بشود. چون این آیات خیلی آیات مهمی است و خیلی نکات کلیدی درش هست. میفرماید: «لاَ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ»؛ مؤمنان نیایند کافرین را به عنوان اولیا، من دون المؤمنین. یک وقتی مؤمنان نروند کافران را به جای مؤمنین به عنوان ولی انتخاب بکنند. دارد نهی میکند و «وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ»؛ هر که این کار را بکند، دیگر هیچی برای خدا به حساب نمیآید.
حالا باید عرض بکنم یعنی چه؟ علامه طباطبایی میفرمایند: این ولایت، همانی است که امتزاج روحی پیدا بشود. در مورد امتزاج روحی چند جلسه اینجا صحبت کردیم با همدیگر. روحی آمیخته بشوند، آمیختگی پیدا کنند، آمیختگی عاطفی و شخصیتی، به هم پیوند بخورند، جوش بخورند. که اگر این طور بشود، چه اتفاقی میافتد؟ از حزب خدا خارج میشوند.
نه! دقت بکنیم. مبارکه مائده میفرماید که این ولایت خدا و پیغمبر و امیرالمؤمنین، که گفتم روبرویش ولایت یهود و نصاراست. اگر کسی ولایت خدا و رسول داشته باشد، حزب خداست. این حزب خداست که پیروز است: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ». درست شد؟ معلوم میشود که آنور چیست؟ حزب چیست؟ در برابر این، حزب شیطان. خدا و پیغمبر و امیرالمؤمنین را اگر ولایتشان را داشته باشی، میشوی حزبالله. یهود و نصارا را اگر ولایتشان را داشته باشی، میشود حزب شیطان. آنی هم که همیشه قرار است غالب باشد، فاتح باشد، پیروز باشد، خدا کمکش کند کیست؟ حزب خداست.
شماها هم دقت بکنید. خیلی این بحث و بحثهای مهمی است. دقیقاً هم بحثهای روز ماست، دقیقاً بحثهای همین الان ماست. البته بخشی از این بحث را دیشب در جلسه دیگر مفصل بهش پرداختیم که آن هم بحث مهمی بود. حالا دیگر وقت نمیشود دوباره نکاتی که دیشب عرض کردم را اینجا عرض بکنم. اگر قرار است شماها پیروز باشید، اگر قرار است غلبه کنید به دشمنتان، شرطش این است که شما حزبالله بشوید. اگر حزب خدا باشید، من شماها را کمک میکنم. اگر حزب خدا باشید، غالبتان میکنم، پیروزتان میکنم.
خوب، حزب خدا بودن به همین که ما گفتیم ما خدا را دوست داریم، پیغمبر را قبول داریم، همین میشود حزب خدا بودن؟ حزبالله شدیم، تمام شد دیگر؟ پیروز شدیم؟ نه، دیگر ولایت باید باشد، ولایت که با ادعا جور درنمیآید. همین که بگوییم که تمام نمیشود که. محک باید بخوریم. خوب باید عیارمان دربیاید. این میشود که فتنهها میآید که حالا -انشاءالله- آخر جلسه بیشتر در موردش عرض میکنم. فلسفه فتنهها همین است که خوب گوهرمان معلوم بشود، محک میزنند. این طلافروشیها را دیدید؟ معلوم بشود این طلای چند عیار است؟ ۱۸، ۲۴؟ معلوم میشود یا اصلاً نه، فقط قیافهاش به طلا میخورد، طلا نیست. درست است؟
در مورد ما هم همین است. با چی عیار ما درمیآید؟ با تعلقاتمان، با جوش خوردنمان. به کیا جوش خوردیم؟ از کیا بریدیم؟ تا وقتی که تعلق باطنی، کشش باطنی، اتصال باطنی داریم به دشمنهای خدا ــ خوب دقت کنید عبارتها، عبارتهای مهمی است ــ دوباره میگویم: تا وقتی که جوشخوردگی داریم، اتصال قلبی داریم، تعلق قلبی داریم به دشمنهای خدا، نمیتوانیم بگوییم که ما ولایت خدا و اهلبیت را داریم. این آقا راست نیست، دروغ است، کشک است، الکی است، خالیبافی. تا وقتی که اینطوری است، ادعای الکی است. کی ادعا واقعیت پیدا میکند؟ آن وقتی که این قلب کامل کنده شده، هیچ ارتباط و اتصال قلبی به دشمن خدا ندارد. از دشمن خدا انزجار، بریده، کنده شده. این میتواند صادقانه بگوید که من ولایت خدا و پیغمبر را دارم. اگر اینطور شد، میشود حزب خدا. بعد که حزب خدا شد، غالب میشود، فاتح میشود، پیروز میشود، نصرت این موقع میآید.
خوب، باید چلوانده بشود، معلوم بشود به کیا اعتماد دارد، کیا را باور دارد، کیا را قبول دارد، با کیا جوش خورده، قلبش به کی اتصال دارد. در فتنهها این اتفاق رقم میخورد. یک جامعهای که ادعا دارد من ولایت دارم، خوب میچلوننش تا دربیاید این واقعاً ولایت کی را دارد. آن ولایتش نسبت به خدا و پیغمبر، خودشان را نشان بدهند، از ولایت طاغوت، از ولایت یهود و نصارا هم کامل بیاید بیرون، کامل کَن ببُرد. بعد این را قرآن ازش تعبیر میکند به اینکه اگر این وضعیت شکل بگیرد، این ارتباط درست بشود، یک طرف با مؤمنان جوش میخورد، نسبت به مؤمنان عشق نشان میدهد، اتصال نشان میدهد. یک طرف هم از کفار میبرد، نسبت به کفار عزت نشان میدهد، سرسخت است، در تقابل است، جوش نمیخورد به اینها. اینها هرچه میخواهند خودشان را به این جوش بدهند یا این را به خودشان جوش بدهند، میبینند که این نمیخورد. یک مُشت سفتی است که هی میکوباند رو سر اینها. میشود: «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ».
این فتنهها، این محکها، این فشارها میآید تا این جامعهای که ادعای ایمان داشت، وضعش اینطوری بشود. دیگر هیچ تعلق و اعتماد و باور و کششی نسبت به کافرجماعت ندارد. از کفار بریده. این طور که شد، این دو تا از هم جدا میشوند. این میشود حزب خدا و حزب شیطان. وسط مسا هرکی هرچی تو دلش بود، نشان داد. معلوم شد با کدامشان است. دوتایی از همدیگر تفکیک شد. حالا خدای متعال این را کمک میکند، آن را میکوباند. با اینها، آنها را نابود میکند. اینها را به آنها غلبه میدهد.
تا اینجاش که معلوم است، سخت که نبود. خوب الحمدلله! حالا اینجا دیگر کلی ابتلا دارد این کامل کنده بشود از جبهه کفار، جامعه کلش کنده بشود. الان شاید بشود گفت وضعیتی که ما در مملکتمان، دورهای که داریم طی میکنیم، این دوره باشد. دورهای است که خوب دارد این ولایتها از هم تفکیک میشود. خوب دارد این صابونده میشود، دارند میسابانند ما را. هیچی نمونه، هیچ ذرهای تعلق و باور و کشش و اعتماد، توقع و اینها نسبت به کفار نمونه در وجودمان. خاطرمان جمع بشود از اینها آبی برای ما گرم نمیشود. دیگر باورمان بیاید مذاکره و اینور و آنور و التماس و رفاقت و اینها جواب نمیدهد. کسی هم دم از این حرفها میزند، آدم همانهاست: «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ». عیار منافقین معلوم میشود.
دیشب در مورد این نکاتی را عرض کردم که حالا اگر دوستان حوصله کردند، آن بحث را ــ وقت شریف دوستان است، وقت نمیخواهیم بگیریم، همین قدرش هم که اینجا را دوستان تحمل میکنند، شرمنده دوستان هستیم، حالا بخواهیم بگوییم یک جای دیگر هم یک بحث دیگری را پیگیر بکنند ــ ولی بههرحال بحث مهمی بود. چندین نفر از دوستان دیشب گفتند که آقا خیلی از گرههای ذهنی و مسائلی که در ذهنمان بود با این بحث برطرف شد، الحمدلله. میگویند ما در موقعیتی هستیم که منافقین، این وسط منافقین و کسانی که حالا در دلشان علاقههای اینهاست، باید وضعشان معلوم بشود. البته خیلیها هم هستند که ادعا دارند، به قیافهشان هم نمیخورد منافق باشند، به خودش هم فقط مؤمن باشند، اینها هم یک تکان حسابی که داده میشود، اینها معلوم میشود که نه، مال این طرف نیستند. اینها وضعیت تعیینکننده دارند. اینها باید از این وسط مسا در بیایند. این دو تا گروه کامل روبروی هم قرار بگیرند. هیچ کس دیگر آن وسط مردد و در حال رفتوآمد و مُذَبذَب و اینها نباشد. مُذَبذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَی هَؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هَؤُلاَءِ. مُذَبذَب به چه حیوانی میگویند؟ ذُباب به مگس میگویند. هی میرود و میآید. مُذَبذَب، منافق را میگویند مُذَبذَبِ. قرآن مثل مگس میماند، یکم اینور، یکم آنور است. یکم از جمهوری اسلامی خوب میگوید، یکم از عربستان خوب میگوید. یکم از رهبر انقلاب خوشش میآید، از بنسلمان خوشش میآید. یکم از امام خمینی خوب میگوید، یکم از رضا شاه خوب میگوید.
میبینید کم نداریم. در تاکسی و مترو و مغازه و اینستاگرام، یک دوتا پست در وصف امام حسین میگذارد، دو تا پست هم در وصف رضا شاه. انگار مثلاً همشیره پدر بنده بوده که روضههای امام حسین را تعطیل میکرده! انگار نه انگار. درکی ندارد بدبخت. کسی ندارد. امام حسین را دوست دارم، رضا شاه را هم دوست دارم. یک جوری خدا میچلونَد این برایش معلوم بشود کی به کی است. البته خوب هزینهها هم میرود بالا دیگر. باید خوب پدرش دربیاید که بفهمد پهلوی کی است؟ این پهلوی باید قشنگ بیاید در بمباران اسرائیل روی سر مردم ما مشارکت بکند. خوب خدا نشانش بدهد. بگوید: «هذا پهلویان» دیدی؟ این را حالیت میشود یا امام حسین؟ یا پهلوی؟ یکیاش را انتخاب میکنی. آخر تیک کدامش را میزنی؟ آن یکی را غیر فعال میکنی. فهمیدی؟ این دو تا با همدیگر جور درنمیآید. یکیاش را باید انتخاب کنی. تا قبلش بدبخت نمیفهمید که اینها یکیاش را باید داشته باشی. فکر میکرد اینها قابل جمع است. اتفاقاً آنی که به امام حسینی بود، پهلوی بود. انقدر بنده خدا آچمز بود! بیلمز بود! اتفاقاً آنها خوب بودند! امام حسین زمان پهلوی بود! شماها امام حسین را خرابش کردید! خدا یک کاری میکند که قشنگ بخورد در سرش. بگوید که خوب حالا امام حسین، کی با امام حسین بود؟ این، سپاه پاسداران! دیدی؟ فهمیدی؟ قاسم سلیمانی، اینها؟ اینها ملت امام حسین، عاشق امام حسین، شهادت، اینها. اینها این جنس بودند. فهمیدی؟ یا بیشتر توضیح بدهم؟ بگویم یک چندتَن دیگر بریزم رو سرت؟
خوب جا افتاد. شخص شما و چهار تا مؤمن و حزباللهی و هیئتی و اینها ملاک نیست. توده جامعه باید قضیه برایش روشن بشود. تمام آحاد جامعه باید این امتحان را پس بدهند. یک طوری باید صحنه روشن باشد که دیگر هر که در این جامعه با هر میزان درکی، با هر میزان سوادی، قدرت تحلیلی، اطلاعاتی، میزان ایمانی، اینها قشنگ جلو چشمشان آمده باشد که آقا داستان این است. معلوم شد دیگر. همه فهمیدند. حالا بگو ببینم با کی هستی؟ چکارهای؟ اینجا تمایز صورت میگیرد. دو تا جبهه روبروی هم از هم تفکیک شده. دیگر هیچ کس هم نمیتواند این وسطها زیر آبی برود و اینها. یا این طرف یا آن طرف. خیلی هم مثل روز دیگر. همه چی از هم روشن شد و کامل از هم این دو تا گروه احدی هم نمیماند در این مملکت، در این جامعه. حالا یک بخشش اینجاست، یک بخشش هم در کل دنیاست. فقط هم اینجا نیست که موضع معلوم نداشته باشد. یک جوری میشود باید بالعیان و آشکار و خیلی واضح و شفاف بگوید یا با اینور یا با آنور. صحنه عالم این شکلی شفاف میشود. وقتی این شکلی شفاف شد، حزب خدا و حزب شیطان کامل از هم تفکیک میشود. همه میروند سر جاهایشان قرار میگیرند. آن وسط مسا هیچ کس نمیماند. ابهامی هم نمیماند. چون یک وقتی مبهم است، نمیدانی چی به چی است. حق و باطل با همدیگر آمیخته است، قروقاطی است. دوست دارد انتخاب بکند؛ ولی آخه این نصفش حق، نصفش باطل است. دوست دارد بیاید سمت حق، ولی چهار تا باطل هم کنارش میبیند. دوست دارد از باطل جدا بشود، چهار تا حق هم توش میبیند. یک طوری میشود که این حق و باطل کامل تفکیک میشود، عریان میشود. در حق بودنش واضح و شفاف و بیپرایه. آن هم همین طور. بعد دیگر باید انتخاب بکنید دیگر. کامل همه چی از هم معلوم است و طرفدارهای الهام کامل از هم تفکیک میشوند. هیچ کس آن وسط مسا نمیماند. کامل که یک سدی بین این دو تا کشیده شد، بعد خدا اینها را کمک میکند و به دست اینها، آنها را نابود میکند. مرحله نصرت و غلبه.
تا وقتی این شفافیت صورت نگیرد، نصرت و غلبه و فتحی نیست. چون خیلیها الان هنوز در جبهه باطل هستند که خوب نفهمیدند حق چیست و حق با کیست. هنوز یک کمی در ذهن اینها، در چشم اینها، این حق را چرک نشانش دادند. این بدبختها تقصیری ندارند که. اگر خوب تصویر را به اینها نشان میدادند، معلوم میشد اینها هم قبول. یک کمی آن باطل را در چشم اینها خوشگل نشان دادند. اگر معلوم بشود که دروغ است، این باطل چیست، ظلم و جنایتش خوب معلوم باشد، همه همینهایی هم که دورش را گرفتند، میفهمند که آقا این آنی نیست که ما دنبالش بودیم. آنی نیست که میگوید. کامل نشانش میدهد. یک صحنه شبیه صحنه کربلا. یزید ادعاهایی دارد. یک قیافهای دارد. بهحسب ظاهر مسلمان. بههرحال خلیفه پیغمبر و این حرفها. امام حسین علیه السلام هم یک ظاهری دارد. در عین حالی که پسر پیغمبر است؛ ولی یک چهار تا انگ هم چسباندهاند به امام حسین دیگر. گفتند خارجی و از دین بیرون و دنبال طغیان و دنبال این است که تفرقه بیندازد و یک چهار تا زلزیمب و به این جبهه باطل چسباندهاند. چهار تا اتیکت زشت و کثیف به این طرف چسباندهاند. صحنه یک طوری شفاف و عیان میشود ظهر عاشورا. همه میفهمند که اینهایی که به امام حسین چسباندند، دروغ بود. آنهایی هم که به یزید چسباندند، دروغ بود. برای امثال حر دیگر کامل معلوم میشود ظهر عاشورا. این فکر میکرد که حالا این هم خوب میگوید، آن هم بههرحال یک خوبیهایی دارد. یک چهار تا حرفی هم که اینها در مورد امام حسین میزنند هم بههرحال درست است دیگر. بههرحال امام حسین هم مقصر است دیگر. امثال یزید، امثال حر، این شکلی تلقی میکنند. صحنه هنوز غبارآلود است. خوب نمیتواند تشخیص بدهد. میرسد به ظهر عاشورا. این حجم جنایت را در لشکر دشمن میبیند. این حجم حقانیت و مظلومیت را در سپاه امام حسین میبیند. میگوید نه آقا! معلوم شد. نه! نه! من نمیتوانم با اینها بایستم. همان دو تا چیزی که من خیال میکردم عامل حقانیت برای این جبهه باشد، دیدم دروغ است. همان دو تا چیزی هم که خیال میکردم باعث اشکال گرفتن به امام حسین میشود و رواست، آن هم میبینم دروغ است. معلوم شد حق با کیست.
آدم منصف ممکن است حالا تعداد زیادی هم نباشند. لزوماً حالا بگوییم یک جماعت کثیری ۹۰ درصد باشد. نه. ممکن است ۱۰ نفر باشند. مگر چند نفر در سپاه عمر سعد این وضوح و شفافیت را وقتی دیدند، آمدند سمت امام حسین؟ آقا وقتی دیگر تیر به گلوی علیاصغر خورده، این بچهای که اصلاً کجای داستان است؟ چکار کرده؟ چه جرمی دارد؟ درخواست باطلی نسبت به این بچه هست که این بچه دارد از عطش میمیرد؟ چکار کرده این؟ چه جنایتی کرده؟ ما چی میخواهیم؟ یک قطره آب میخواهیم برای این بچه. کجای این الان جنایت است؟ آنی که من دارم انجام میدهم. درخواست شفاف میکند. بعد طرف مقابل چکار میکند؟ جنایت را به اوج میرساند. آدمی که دنبال حق باشد و منصف باشد، وقتی نگاه میکند، میفهمد جنایتکار واقعی کیست، ظالم کیست. خوب البته بعد شهادت مثلاً حضرت علیاصغر علیه السلام، چند نفر از سپاه عمر سعد به امام حسین ملحق شدند؟ خیلی کم. این نیست که حالا فکر کنی وقتی حق هم روشن شد، یک جماعت کثیری میآیند. نه، حالا ممکن است جماعت کمی باشند، زیادی باشند، در هر دورهای؛ ولی مسئله این است که دیگر الان هر کی که اینجا وایساده، دیگر شریک جرم است. یزید را دیده و شناخته و وایساده. خودِ خود یزید را باهاش بیعت کرده. این خیلی مهم است. ماسک یزید برایش افتاده. این واقعیت یزید را دید و ولش نکرد. جا دارد که حالا این نابود بشود. جا دارد که عذاب سرش بیاید. دقت میکنی؟ این خیلی مهم است.
قبل از ظهور امام زمان این اتفاق میافتد. همه با واقعیتهای این دو تا جبهه آشنا میشوند. ولایت اهلبیت واقعاً چی بود؟ ولایت یهود و نصارا واقعاً چی بود؟ خیر در کدامش بود؟ کدامش دلسوز بود؟ کدامش اهل محبت بود؟ کدامش طرف مظلوم بود؟ کدامش روبروی ظالم بود؟ میبینید الان صحنه دنیا این شکلی است. هی دارد خودش را نشان میدهد. ولایت امیرالمؤمنین. [صدا محو میشود] از غیر مریدان و شیعیان امیرالمؤمنین، در برابر این جنایتها، از هیچ کی صدا درنمیآید. چقدر صحنه شفاف است؟ چقدر قشنگ است.
یک جماعتند به خاطر مردم فلسطینی که تازه هممسلک اینها هم نیستند. شیعه هم نیستند بهحسب ظاهر. یک جماعتی که پای کار آمده، دفاع کرده، کشته داده، بمباران شده. کی بوده؟ یمن بوده، حزبالله بوده، جمهوری اسلامی بوده. بقیه ساکت. بقیه شریک دست اسرائیل، اردن، مصر، شریک قتل، آدمکش. اینها ولایت کیست؟ ولایت چیست؟ این ولایت دیگرانی است که تهش را بزنی، سرش را بزنی، آخر از یهود و نصارا سر درمیآورد. این چقدر صحنه شفاف میشود. خسارتها و هزینهها میرود بالا. جنایتها میرود بالا؛ ولی معلوم میشود آدم منصف وقتی نگاه میکند، میفهمد. یک سیلی راه افتاده. دیگر در این چند وقت اخیر حتماً در جریان هستید. از خود مردم فلسطین و مسلمانان و اعراب، افرادی انبوه، یارو در فضای رسانه و اینها دارند اعلام میکنند. قطعاً بیشتر از اینهاست. میآیند فیلم میگیرند و منتشر میکنند. میگویند ما مثلاً اهل سنت بودیم، شیعه شدیم در این قضایا. با اینکه ما این وسط کلاس شیعه و تاریخ اسلام و اینها نگذاشتیم. ایام داستان غزه و فلسطین. مثلاً ما چندصد ساعت مستند ساختیم در مورد اهلبیت و غدیر و اینها. دنیا دیدند شیعه شدند. نه. واقعیت ولایت امیرالمؤمنین دارد خودش را نشان میدهد. واقعیت ولایت دیگران غیر امیرالمؤمنین هم دارد خودش را نشان میدهد. تهش معلوم است کی به کی است. آدم منصف وقتی نگاه میکند، میگوید ما سنگ اینها را به سینه زدیم، چی شد؟ این جور دارند آدم میکشند، صدای اینها درنمیآید. از مکتب اینها هیچی بیرون نمیآید. از آدمهایی که تابع اینها بودند، مرید اینها بودند، از سقیفه آبی گرم نشد. از سقیفه اگر آبی هم گرم شد، برای یهود گرم شد. یهود باید برای چی طرفدار این مکتب باشد؟ پشت اینها باشد. اینها هم با همدیگر باشند، دور هم باشند، با هم جنایت کنند، با هم بخورند، با هم بکشند. معلوم میشود داستان چطور است. آنهایی که ربطی بهشان ندارد، کلی فاصله دارند. نه ایرانیهایی که نه زبانشان با اینها مشترک است، نه مذهبشان با اینها مشترک است. آنها باید برای غزه بمب بخورند. آنها باید کشته بدهند. آنها شهید بشوند. آنها چکار داستانند؟ به آنها چه ربطی دارد؟ بعد تویی که بغلدستش هستی، باهاش مرز مشترک داری. خیر سرت. کشور مصری که این همه ادعا داری. تو دیوارها را هی بردی بالا، گفتی کسی اینور بیاید با تیر میزنمش. بعد در کشور اسلامی فقط برای اینها کفن فرستادی. جلو چشم دارند از تشنگی میمیرند وایسادی نگاه میکنی. موشک هم میخواهد سمت اسرائیل، دفاع میکنی که موشک در سر اسرائیل نخورد. به تو چی میگویند؟ تا بهحال ما به تو میگفتیم مسلمان. فکر میکردیم شماها هم آدمید. فهمیدیم واقعیت شماها هم چیست.
چقدر صحنه شفاف میشود. واقعیت ولایت اهلبیت از ولایت دیگران خودش را نشان میدهد. این میشود حزب خدا و حزب شیطان. مؤمنین همدیگر را پیدا میکنند، به هم جوش میخورند. این وسط منافقین رسوا میشوند. این خیلی مهم است. این کوره وقتی گرم میشود، این چیزهای ظاهری که اینها به خودشان چسبانده بودند و یک فرمی به اینها داده بود، پلاستیکی به اینها چسبانده بودند که قیافهشان طور دیگری بود، این آتشها این پلاستیکها را آب میکند. آن واقعیت اینها معلوم میشود. فرمود: فتنههای آخرالزمان منافقین را نابود میکند. جا نمیگذارد برای ادا درآوردن. کجایش را من آخه تا کجا ادا در بیاورم، فیلم بازی کنم، فیگور بگیرم؟ تا کجا میشود حرف زد؟ دارد خودش را نشان میدهد. آقا من الان اینجا اگر واقعاً بخواهم طرف مسلمانها باشم، باید پاشم یک دوتایی بخوابانم پسکله اسرائیل. خوب جرئتش را دارم؟ ندارم که. تهش معلوم میشود. آخرش کی به کی است. آنی هم که تا بهحال شما جمهوری اسلامی را میگفتند که اینها آدمهای یهودند، خندهدار نیست برایتان؟ گفتند یهودیها اینها را بردند سر کار. انگلیسی آوردند سر کار. اینها دنبال تفرقهافکنیاند. اینها دارند مسلمانها را به جان هم میاندازند. این جور معرفی میکردند ولایت فقیه را، جمهوری اسلامی را، انقلاب اسلامی را، امام -رضوان الله علیه- و سپاه را. یا در منطقه آتش ایجاد کردند، ملتها را به جان هم میاندازند. دنبال اینند که منافع خودشان را تأمین کنند. فلسطینیها را میخواهند زیر چنگ خودشان بیاورند. اصلاً اینها فلسطینیها را انداختند به جان یهودیها و منفعتشان در این بوده. اینها حرفهایی بود که تا چند وقت پیش مثل نقل و نبات همه جا بود. الان کی جرئت میکند این حرفها را بزند؟ کی جرئت میکنی این را بگوید و خودش هم نخندد؟ کی قبول میکند این حرفها را؟ صحنههای سختی است، فشار است، اذیت است؛ ولی واقعیتها معلوم میشود. دنیا دارد میبیند. آدمهای منصف میفهمند. خوب که همه از هم تفکیک شدند، برگشتند به آن گوهر وجود آدمهای حقطلب. فهمیدند حق چیست، رفتند گرفتندش. آدمهایی هم که دنبال باطل بودند، جنسشان و سنخشان اینها را کشاند به باطل. خوب که تفکیک شدند، حالا اینجا خدا کار را تمام میکند: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ». این آدمهای مردد این وسط باید جایشان را معلوم کنند. هرچه زودتر اینها جایشان را معلوم کنند، بروند سر [جای خود] قرار بگیرند، این وسط را خلوت کنند، زودتر کار تمام میشود.
الان اهل دنیا دارند جایشان را پیدا میکنند. خیلی هم صحنه عجیب و محشری است. ما الان در دل یک داستان خیلی بزرگی هستیم که چون وسطش هستیم خبر نداریم چه اتفاقی [میافتد]. یکم بیاییم بیرون نگاه کنیم، از بیرون نگاه کنیم در یکی از نقاط استثنایی تاریخیم. این روزهایی که داریم ما میگذرانیم، یکی از آن صحنهها و یکی از آن دورانهای بینظیر تاریخ است. از روز اول خلقت آدم، از زمان حضرت آدم تا امروز، شاید به تعداد انگشتان یک دست ما تا به حال این جور وقایع را در تاریخ گذراندهایم. خیلی منحصربهفرد و ویژه و بینظیر است. از جنس بعثت پیغمبر، از جنس غدیر. خیلی این اتفاقات تئاتر بزرگی است. در متن داستانیم الان. خیلی حواسمان نیست دارد چه میگذرد. حالا فرصت هم نیست بیشتر از این حالا به این بحث بپردازم.
یک مقدار جلسات قبل عرض کردم. از یک طرف دارند آدمهای منصف، با وجدانهای بیدار و حق طلب، فوج فوج میآیند این طرف. برید ببینید در کشور هند ــ حالا این چیزهایی که این اواخر خودش را نشان داد ــ عکس رهبر عزیزمان در خیابانها، در پمپ بنزین، پشت ماشینها، سردر خانهها. آقا کشور هند شوخی نیستا. هند! هند همپیمان اسرائیل است. دولتش دعوایشان هم با پاکستان، دعوای آمریکا و چین. کشوری هم هست که رسماً هم از اسرائیل دفاع کرده، حمایت کرده. بسیاریشان هم مسلمانکشی کردهاند. در میانمار همینها داشتند مسلمان میکشتند. یهو میبینی آمده این وسط شده بسیجی، طرفدار رهبری انقلاب. اینها از کجا سر درآوردند؟ حالا ما وسط هوش و گوشمان درگیر است که کجا را زدند، ما کجا را زدیم؟ وسط اینیم. آنی که بیرون داستان است دارد نگاه میکند. این دو ساله فقط دارد میکشد. یک جماعت وایسا جرئت کرد بزند در سر اینها. میبینی ظالم و جنایت را میفهمد. میگوید یکی پیدا شد شریک اینها نیست. در دنیا یکی به اینها باج نمیدهد، کولی نمیدهد. یک مرد در عالم پیدا شد که خواباند در گوش اینها. جانم فدای اینها. خیلی صحنه باشکوهی است. مفت و مجانی عالم دارد همه میآید سمت امام حسین علیه السلام. آنجا دارند حقطلبها، آن آهنربای حقیقت اینها را میکشد سمت خودشان.
بعد اینجایی که محل اصلی ادعا بود ــ درش هیئتهای امام حسین، درش شیعههای امام حسین ــ اینجا شروع شده. جالب نیست؟ منبری هیئت، روضهخوان هیئت امام حسین، یک دهه منبر رفته، یک کلمه از جمهوری اسلامی، رهبری، انقلاب اینها حرف نمیزند. کسی فکر نمیکرد ما آخوند اسرائیلی داشته باشیم. کسی فکر نمیکرد حجتالاسلام نتانیاهو داشته باشیم. چقدر حجتالاسلام نتانیاهو داشتیم! تازه چهار تا تیکه هم باز به جمهوری اسلامی میاندازد وسط این دعوا. بنده مواجهم با این افراد همین الان. وسط این دکه. بعضی منتظرند نظام سقوط بکند. منبری هم است، روضه خوان هم است. یک حرفی نمیزنند که فردا که نظام سقوط کرد، اینها را مثلاً با نظام تعریف کرده باشند. این آدمها خودشان را از الان سوا میکنند که اینها نظام میرود، اینها میمانند. فکر میکنند مثلاً جمهوری اسلامی نباشد، باز هم ما روضه امام حسین داریم! از جنس این حماقتهایی که بیانیه داده: «هشترود باید خلع سلاح بشود، جمع بشود.» رسماً دست و پای آمریکا را دارد در این منطقه باز میکند. کی فکرش را میکرد گاوپرستهای هند حق را بفهمند؟ گاوهای عراق این جور بیایند شاخ بزنند؟ باورتان میشد پیادهروی اربعین؟ برید از اول تا آخر عکس [بگیرید]. انگار در و دیوار باشد. اینها بروند آدم آمریکا و اسرائیل بشوند. ته داستان، گاوپرست بیایند طرفدار مظلوم و حق بشوند.
خیلی صحنه عجیبی است. عجیب نیست؟ در کربلا همین شکلی بود دیگر. نماز شبخوان. خدا رحمت کند حاج آقا مجتهدی میفرمود که در کربلا هم آخرش داشها ــ داشها یعنی این بچهلاتها ــ داشها آمدند دور امام حسین را گرفتند. مقدسها استخاره کردند بریم امام حسین را کمک کنیم یا نه؟ استخاره خوب نیامد، نیامدند. شخصیتهای درجه یکی که همه خیال میکردند که اینها اصلاً فرمانده سپاه امام حسین باشند، رفتند. فلان جوان مسیحی آمد کمک امام حسین. فلان جوان عثمانی آمد کمک امام حسین. عرقخورها آمدند طرف امام حسین. مسیحی آمد، یهودی آمد طرف امام حسین. بعد آنی که بهحسب ظاهر شیعه و حزباللهی بود، کشید کنار. این جوری میشود داستان.
سفیر روم آمده در مجلس یزید. یزید آمده قدرتنمایی بکند. این سر مبارک را آورده. بعد این سفیر سؤال میکند که خوب من برگشتم کشور خودمان میخواهم تعریف بکنم، بگویم شما به کی غلبه کردید، پیروز شدید؟ میگوید: بگو به حسین بن علی. معرفی کنید ایشان کی بوده و کجا بوده و اینها. میگوید: آره این حسین پسر علی. مادرشان کیست؟ مادرش فاطمه. کدام فاطمه؟ فاطمه دختر پیامبر. میگوید: چی؟ تو نواده پیغمبرت را گرفتی کشتی؟ ما ۷۰ نسل فاصله باشد با حضرت داوود احترام میکنیم، دستش را میبوسیم. یک نقل مفصلی است در لهوف سید بن طاووس نقل میکند. این سفیر روم پا میشود جیغ و داد میکند. میگوید: خاک بر سر تو بکند. ما احترام هفتاد نسل آنورتر از پیغمبرانمان را داریم. شما یک نسل فاصله بوده، بچه پیغمبرت را گرفتی، افتخار هم میکنی! گردنش را بزنید. این برگردد مملکت خودش ما را رسوا میکند. میگوید: «عجب! من دیشب خوابی دیدم. پیغمبر شما به من گفتش که بیا در آغوش من.» نمیدانستم داستان چیست؟ یهودی است. خودش هم تعجب کرده. میگوید: من نمیدانم برای چی دیشب تا الان نمیدانستم برای چی دیشب پیغمبر شما به من گفت بیا تو آغوش من. الان فهمیدم داستان چیست. میگوید خودش را انداخت روی این سر نازنین. سرش را از تنش جدا کردند. ملحق شد به امام حسین. افرادی هم میروند، صحابه پیغمبر بودند وایساده بودند آنجا نگاه میکردند در مجلس. حر میگوید وقتی من راه افتادم از خانه داشتم میآمدم امام حسین را دستگیر کنم ــ نقل تاریخی ــ دیدم سه بار از پشت صدا دادند: «ابْشِرْ بِالْجَنَّةِ يَا حُرُّ.» خوش به حالت. داری سمت بهشت میروی. حالا این آدم منصف، باصفا، حقطلب را ببین. میگوید من با خودم گفتم این چه صدایی است؟ از کجا دارد میآید؟ چی دارد میگوید؟ من دارم میروم پسر پیغمبر را [بگیرم]. خوش به حالت، بهشت مبارکت باشد. خودش هم برایش سؤال است که از این داستان چه جور میشود بهشت در بیاید؟ ظهر عاشورا که میآید ملحق میشود. آنجا حواسش جمع میشود. حالیش میشود که داستان چی بوده. چه کسانی از آنور میآیند اینور، چه کسانی از اینور میروند آنور. این داستان ولایتهاست، تفکیکهاست، علقههاست. آنی که واقعاً حق را دوست دارد، خدا کاری میکند که پیدا میکند. آنی هم که نه، میگفت بهحسب ظاهر حق و اینها. ولی در دلش اتفاقاً کینه است، نفرت است از خدا و مؤمنین و حق و از همه اینها. این هم یک جای خودش را نشان میدهد. این را -انشاءالله- وقت دیگری مفصلترش را اشاره میکنم.
این آیه را بخوانم و برویم در روضه بیشتر از این عزیزان را معطل نکنم. این آیه را ملاحظه بفرمایید در سوره مبارکه آلعمران آیه ۱۷۹. خیلی آیه عجیبی است. میفرماید: «مَا كَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیٰ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ»؛ چقدر عجیب! فکر نکنید خدا مؤمنین را در همین وضعی که شماها دارید رها میکند. دیگر گفتیم ایمان و خدا و پیغمبر و امام حسین و روضه و تمام. اینجا تمام نمیشود. «حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ». باید خبیث و طیب از هم جدا بشوند. انقدر این را ورزش میدهم، انقدر بالا پایین میکنم، درمیآید. در روایات قبل ظهور، غربال که میكند که شنیدید روایت را در مورد غربال. در یک روایت دارد هفت مرحله. مثل این برنجها که هی میآیند جدا میکنند از همدیگر. آنجا در روایت تعبیر گندم را دارد. مثل گندمی که هفت بار الکش میکنند، دوباره زیر آفتاب دوره حشراتش میآید بیرون، میریزند کنار. دوره یک مرحله دیگر میآورند بیرون میگذارند. هفت مرحله این باید خوب شیپیشاش گرفته بشود، زیر آفتاب بیاید. هفت تا فیلتر رد میکند. «حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ». خبیث را از طیب جدا میکند.
اینجا بحثی را مرحوم علامه طباطبایی -رضوان الله علیه- مطرح میکنند که میفرمایند که این برای این است که مؤمن خالص بشود. این مؤمن خالص میشود، دیگر این وسط منافق هم نمیماند. منافق باید طرفش معلوم بشود. آخر اینهایی که دوطرفه بودند، یکم اینور، یکم آنور، هم امام حسین، هم رضا شاه، اینها. اینها دیگر باید تعیین تکلیف بشوند. جایشان را باید آخر پیدا کنند. باید بنشینند حساب کتابهایشان را بکنند. فکر یکیشان را انتخاب کند. این میشود: «حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبِیثَ». این وسط مسا نداریم. مذبذب نداریم. شناور نداریم. در برو بیا نداریم. یک طرف دیگر جایت را معلوم کن. اصلاً یک جوری میشود غیر این دو تا دیگر جا نمیماند. آن وسط واسش نمیماند که بخواهد آن وسط برود و بیاید. دو تا جا کلاً میماند. همه در این دو تا جا قرار پیدا میکنند. این میشود تمایز خبیث از طیب.
برم کربلا، معطلتان نکنم. دو تا روایت برایتان بخوانم و کمکم بریم در روضه.