این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*پذیرش رویاهای صادقه و تجربیات نزدیک به مرگ در بشارت ظهور؛ با محوریت قرآن، عقلانیت و سنن الهی.[18:00]
*در قواعد قرآنی ظهور، وحدت، نصرت، تلاش مشروع و حداکثری امت اهل حق، شروط نزول نصرت الهیست.[25:30]
* نصرت خدا منوط به نصرت بنده، و پیروزی نهایی در گرو اتحاد و پایبندی به ولایت امام زمان ارواحنافدا.[33:30]
*روضه: مظلومیت و تحقیر اسرا با دستهای بسته و سخنان افشاگرانه امام سجاد علیه السلام در برابر اهانتهای یزید...[47:30]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد طیبین الطاهرین)، و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین. رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي.
بحثی که دیشب خدمت عزیزان مطرح شد، اجمالاً این بحث در فرهنگ قرآن [است که] ظهور امام زمان و پیروزی جبهه حق، آن وقتی است که حزب خدا، یعنی حزبالله، بر حزب شیطان غلبه کند. اگر بخواهیم شرایط ظهور امام زمان و فرایند ظهور امام زمان را بدانیم، باید ببینیم که داستان حق و باطل، حزب خدا و حزب شیطان چیست؟ پیروزی حزب خدا بر حزب شیطان به چه نحوی است؟ حزب خدا کیاناند؟ حزب شیطان کیاناند؟ و جدال این دو با همدیگر با چه کیفیتی، در چه بستری، حزب خدا بر حزب شیطان پیروز میشود؟ اگر بتوانیم این را کشف بکنیم، قواعد در مشتمان است که بعد دیگر حالا یک سری روایاتی هم که به گوشمان میرسد، میتواند به ما کمک بکند. بشارتهایی که داریم، خصوصاً روایتهایی که در مورد ایرانیها داریم، که خیلی روایات دلشادکنندهای است که انشاءالله اگر خدا بخواهد جلسات آخر این دهه، انشاءالله به آن روایات میرسیم.
بشارتهای بسیار زیبایی و بسیار زیادی در روایات ماست که آن کسانی که پیشقراول داستان ظهورند، ایرانیان [هستند]. فرماندهان و سرداران سپاه امام زمان، ایرانیها هستند. به تعبیر روایتی: «تمطمه»، «تمطمه» برای دستهدار، پچپچی است که از فارسی صحبت کردن میآید. یک روایتی دارد: «سپاه امام زمان توش تمطمه هست». آنقدر که ایرانیها زیادند، پچپچ فارسی صحبت کردن از اینها به گوش میرسد. تعداد زیادی از سربازان امام زمان، سرداران سپاه امام زمان، ایرانی و مقدمهسازان ظهور امام زمان، ایرانیها هستند. به تعبیر یکی از روایات، اینها حکومت را به امام زمان میدهند. «یَؤتون للمهدی سلطانه»، در بعضی روایات [آمده است]؛ در بعضی روایت دارد: «یوطّئون للمهدی سلطانه»، زمینهسازی میکنند، حکومت امام زمان را. در بعضی روایات دارد: «یَؤتون للمهدی سلطانه»، حکومت را به امام زمان عطا میکنند، تقدیم میکنند، میبخشند. [انگار] سهم خودشان بوده، میبخشند؛ یعنی انگار آماده کردهاند، شرایط را فراهم کردهاند، تحویل صاحب اصلیاش میدهند، عطا میکنند امام زمان را.
جالب این است که بیشتر این روایاتی هم که در این زمینه است، از اهل سنت به ما رسیده. ممکن است شما بگویید که خب پس دیگر بهدردنمیخورد، باید روایت از شیعه رسیده باشد. اتفاقاً اینجا اینجور روایاتی وقتی از آنها میرسد، درجه اعتبارش افزایش پیدا میکند؛ روایاتی که تأکید دارد به اینکه: «از اهلبیت من است، مهدی من»، «مهدی اهلبیت من»؛ نشان میدهد که پس جعلی نیست. حالا نمیخواهم وارد بحثهای تخصصی طلبگی بشوم. در بحثهای طلبگی میگویند که قرائن باید دید به چه نحوی است. قرائن هم معمولاً اینجوری است که زمینههای جعل و تحریف را باید ببینیم به کدام سمت [رفته است]. مثلاً وقتی بنده خودم پیازفروشم، پیاز من مال شهر «عَکّه» است، روایت معروف دیگر که هر که پیاز عکه را در مکه بخرد، یادتان است دیگر، در فیلم امام علی این صحنه را ساخته بودند: «هر که پیاز عکه را در مکه بخرد، میرود بهشت». خب، وقتی من خودم پیازفروشم، پیازم هم مال عکه است، معلوم است [چرا] روایت از مدل [اینها] میشود. روایت هم که درست میکنم، یعنی روایت مشخص است که ساختگی است دیگر. هیچکس هم غیر من نشنیده. این همه آدم با پیغمبر بوده، این همه دور پیغمبر بودهاند، این همه پیاز دور پیغمبر بوده، این همه پیغمبر خرید رفتند، هیچکس ندیده پیغمبر پیاز عکه بخرد، هیچکس نشنیده پیغمبر فرموده باشند پیاز عکه بخور. یک نفر فقط شنیده، از قضا خودش هم پیازفروش است، پیازش هم مال شهر عکه است، روشن است. این نشان میدهد که این دروغ است دیگر. قرینه میشود برای اینکه این روایت جعلی است، دستساز است.
ولی یک وقتی هستش که از یک جماعتی که مثلاً فرض بفرمایید اینها جاهای مختلف [بودهاند و] حسادت نسبت به امیرالمؤمنین، نسبت به اهلبیت [داشتهاند]، از اینها وقتی روایتی میرسد در فضیلت امیرالمؤمنین، چه انگیزهای داشته طرف؟ نشان میدهد آنقدر این داستان واضح بوده، آنقدر پیش مردم نقلش زیاد بوده، این بابا هم نتوانسته کتمان کند، نتوانسته انکار کند. این میشود یک قرینه. قرینهای برای اینکه این [صحیح است]. به مرور به این بحثها خواهیم پرداخت. روایاتی که داریم در مورد ظهور امام زمان، به اینکه «مردی است، رَجُلٌ مِن اهلبیتی»، قیامکننده و منجی امت پیامبر را، روایات ما، روایات اهل سنت میگویند که «مردی از اهلبیت پیامبر است». خب کی باید بیاید این روایت را جعل بکند [برای اهلبیت پیغمبر]؟ چه انگیزهای بوده کسانی که خودشان با اهلبیت پیغمبر بیعت نکردند، بیایند بگویند: «آقا مُنجی آخر از این خانواده است»؟ این یک قرینه است برای اینکه این روایات جعلی و دستساز [نیستند].
در فضایی که فضای عرب و عَجَم بوده، به شدت درگیری و تقابل با عجمیها [وجود] داشتند. بلا تشبیه، بلا تشبیه، بلا تشبیه، فرض بفرمایید که مثلاً در این فضاهایی که این روزها هم یک کمی پرتنش است در مملکت ما نسبت به اتباع و مهاجرین و اینها، که به هر حال باید حواسمان هم جمع باشد که یک وقت خدای نکرده حق کسی تضییع نشود، حق ناحق نشود، ظلمی به کسی صورت نگیرد. در عین حالی که امنیت هم باید حاکم باشد، جلوی جاسوسی و خرابکاری باید گرفته شود. از آن ور مراقب باشیم جاسوسی نیاید، خرابکاری نکند، چه از اتباع باشد، چه داخلی باشد. اگر کسی غیرمجاز وارد شده، به هر حال برش گردانند به مبدأ خودش. از این ور هم حواسمان باشد که به کسی ظلم نشود، خدای نکرده حقی ناحق [نشود]. فرض بفرمایید در این وضعیتی که حالا فضای پرتَنشی است در مملکت ما نسبت به اتباع، مخصوصاً مردم شریف سرزمین افغانستان، مثلاً بنده در این فضا بیایم روایت بخوانم، بگویم که آقا روایت داریم (بر فرض میگویم)، در این فضا، در این جبر، بیایم بگویم آقا روایت داریم: «بیشتر اصحاب امام زمان اهل افغانستاناند». خیلی فضا سنگین است دیگر. من الان چه انگیزهای دارم برای اینکه اینجا روایت جعل بکنم؟ معلوم میشود که یک چیزی هست دیگر. من دارم به جانم میخرم این اذیت و این خسارت را. حرف را میزنم، به خاطر اینکه جای کتمان نیست. واقعاً روایتی بوده که دارم میگویم. فایدهای برای من ندارد که بخواهم اینجا روایت جعل بکنم.
در این قضیه هم همینطور است. در فضایی که فضای عرب و عجم بوده، نسبت به ایرانیها حساس بودهاند. همینطوریاش غیرعربها را آدم حساب نمیکردهاند. نسبت به ایرانیها حساس بودهاند؛ مخصوصاً که ایرانیها هم معمولاً بردههای اینها بودند. ایرانیها که مثلاً توریست نبودند پا شوند بیایند در سرزمین عربستان یک چند روزی بگردند، پول خرج بکنند و بروند. بعد حالا مثلاً دارم [میگویم] با همدیگر زندگی میکنند. نه بابا، اینها معمولاً کسانی بودند که در جنگها اینها را اسیر گرفته بودند، آورده بودند بین خودشان. ایرانیان معروف بودند به موالی، برده. در این فضا روایاتی از اهل سنت به ما برسد در مورد اینکه منجی آخرالزمان بیشتر اصحابش ایرانی [هستند]. روشن است. عرض بنده این است، اینها همش قرینه بر این میشود که جعلی صورت نگرفته، تحریفی صورت نگرفته، دروغی صورت نگرفته. بلکه اینجایش جالب است، این جمله دیگر جمله سنگینتری است. بلکه میشود فهمید روایتهایش خیلی بیشتر از اینها بوده، آنها را هم نگفتهاند. درست است؟ اینطور باید حدس زد دیگر. وقتی اینقدرش به ما رسیده، لابد هزار تا بوده که صد تایش به ما رسیده، چون انگیزهها برای این بوده که نگویند، برعکسش را دروغسازی بکنند.
این همه روایات رسیده که پیغمبر به این عربهای دورشان میفرمودند: «یک زمانی میآید همین موالی بر شما حکومت میکنند. یک زمانی میآید این موالی دین به شما یاد میدهند، دستتان را میگیرند، بهتان میگویند.» پیغمبر این کار را کرد، شما هم... خب، کی باورش میشد در آن زمان ایرانیهایی که وضعشان این شکلی بود، اینجوری دور پیغمبر بودند، معمولاً عبد بودند، برده بودند، کنیز بودند، تازه مسلمان شده بودند. انگیزهها به این بوده که اینها را خیلی آدم حساب نکنند، تحویل نگیرند. این حجم روایت از پیغمبر رسیده. اتفاقاً وقتی اهل سنت نقل میکنند، خود این شاهد میشود که صادق است. درست است؟ معلوم شد استدلالمان چی شد؟
خب، این بخش اول بحثمان. یک زمانهای است، زمان ظهور امام زمان، انشاءالله دور نباشد. در روایات ما مختصاتی گفتهاند، مشخصاتی گفتهاند. گفتهاند اتفاقاتی رخ میدهد قبل از ظهور امام زمان در منطقهای که حالا اتفاقاً آن منطقه هم در روایات ما بیشتر منطقه شامات است. منطقه شامات یعنی فلسطین، سوریه، لبنان، بخشهایی از عربستان، بخشهایی از اردن. اینها میشود منطقه شامات. اینجا اصل وقایع قبل از ظهور [رخ میدهد]. ولی یک عده هم هستند [که] نقش تعیینکننده دارند در وقایع [شام]. آنها کیان؟ ایرانیها. دست برتر در این منطقه با کیست؟ با ایرانیان. اینها زمینهساز ظهور امام زماناند. اینها پرچم را بلند میکنند، تحویل حضرت میدهند. اینها فتنههای در این منطقه را میخوابانند. یک بخشی از این فتنهها، فتنه یهود است. کی فتنه یهود را میخواباند؟ ایرانیان. یک فتنهای در این منطقه [وجود دارد به نام] فتنه سفیانی. کی فتنه سفیانی را میخواباند؟ ایرانیان. سفیانی قلمرو خود را از سوریه و این منطقه، از اُردن وارد میشود. سوریه را میگیرد، در سوریه حکومت تشکیل میدهد. به سمت عراق حرکت میکند، میخواهد کوفه را بگیرد، نجف را بگیرد. این منطقه، منطقه وسیعی تحت پوشش قرار میدهد. میخواهد برسد به اینکه شهر کوفه را خراب بکند، به قول ما شهر نجف را. کی مانعش میشود؟ نجف. البته خرابکاری میکند در نجف. حالا بعداً [در] روایتهایش بخوانیم تعداد زیادی را در نجف به شهادت میرساند. وضعیت نجف وضعیت بغرنجی میشود. ناامنی حاکم میشود. دختران شیعه به اسارت و کنیزی برده میشوند توسط بنیامیه. کی نجات میدهد آن منطقه را؟ ایرانیها. کی دست و پای سفیانی را در این منطقه قطع میکند؟ ایرانیها. که حالا فرمانده این ایرانیها کیست؟ گفتهاند خراسانی که حالا از روایات دیگر فهمیده میشود که سیدی است که میگویند سید خراسانی.
خب، قبل از اینکه به این روایات بپردازیم، گفتیم قاعدهاش را میخواهیم بفهمیم. قاعده داستان ظهور، قاعده اتفاقات قبل از ظهور. خب، این روایت را ممکن است ما بخوانیم، هر که هم هرطور دلش میخواهد این روایت را حمل بکند. هر روزی هم یک آدمی را پیدا کنیم، بگوییم این خراسانی است، این سفیانی است، آن یمانی. در هر دورهای هم که یک آدمهایی هستند که این اسامی بهشان مینشیند. یک استادی داشتیم. میفهمم. من با این عمر کمم تا حالا چهار بار شعیب بن صالح دیدم. در هر دورهای به یکی میگفتند شعیب بن صالح. یک زمانی به آقای رحیم صفوی میگفتند، فرمانده سپاه بود. یک زمانی به آقای هاشمی رفسنجانی میگفتند. یک زمانی به آقای احمدینژاد میگفتند. یک زمانی [میگفتند] بن صالح نداریم. روایتش ضعیف است. اگر بخواهیم با این روایت بیاییم جلو، ول معطلیم. یعنی صرف این روایت را اگر بخواهیم ببینیم، معلوم نمیشود. به یک چیزی عقیدهمان را جوش میزنیم. حساب و کتاب ندارد. دل خوش میکنیم این شعیب بن صالح پسفردا این آقا از دنیا میرود، مثلاً. دیگر ما میمانیم و امام زمانی که شعیب بن صالح ندارد. دیگر آقا چه جوری میخواهند ظهور کنند؟ خود حضرت هم راضی نیستند: «وقتی شعیب بن صالح نباشد ظهور کند.» «دست و بالم [بسته] است، بنده صالح واسم جور کنید من بتوانم بیام». ابن صالح و خراسانی و اینها. گره بزنیم. ما باید داستان پیروزی حق بر باطل و قاعدهاش را دستمان باشد. اگر این دستمان بود، [میدانیم] به این آدم میخورد بتواند فرمانده جریان حق باشد. نکته را بگیرید. نکته مهمی ها! میگوییم: «به این هم میخورد فرمانده سپاه باطل باشد. به آن هم میخورد فرمانده جریان نفاق باشد. این جریان مثلاً داخلیمان. بهشان میخورد که اینها فتنه بکنند.» این جنس فتنهها [وجود دارد]. در برابر اینها این کار را باید کرد، در برابر آنها آن کار را باید کرد. اینها قواعدی است که باید در مشتمان باشد. آقا این قواعد را میشود فهمید؟ بله، داریم؟ بله. کجاست؟ در قرآن. که متأسفانه از همه چیز غریبتر و مظلومتر. صدها ساعت درس تفسیر قرآن و اینها داریم، ولی ما را مثلاً با پنج دقیقه صوتی میشناسند که یک آقا یک خوابی تعریف [کرد]، منتشر کردیم، مثلاً تجربه نزدیک به مرگ گفته، سر همان هم چند صد ساعت به ما فحش دادند. خندهدار نیست؟ یک کسی که شاید بیش از ۲۰۰۰ ساعت تفسیر قرآن دارد، کلاس قرآن داشته، همین محرم فقط تقریباً در این دهه اول، حول و حوش ۴۰ ساعت شاید بحثهای قرآنی داشتیم، فقط در همین دهه. یک چهار دقیقه صوت میآید بیرون [و پخش میشود]. چرا؟ برای اینکه برای یک طیفی اینجور چیزها جذابتر است. ۶۰۰ ساعت محصول قرآنی بکنید، خیلی نه کسی گوش میدهد، نه حوصله دارد، نه خوشش میآید، نه جایی به قول معروف وایرال میشود. تا بگویی: «آقا مثلاً مامان فلانی خواب دیده که انشاءالله این آش را که درست کنیم پخش کنیم، امام زمان هفته بعد ظهور میکند.» این خواب است دیگر، همه جا پخش میشود.
نمیخواهم بگویم آقا هر خواب یا هر تجربه نزدیک به مرگ این مثلاً معیوب و مشکل دارد و نه یک دم به هر حال نمیدانم بگویم کمسوادند، چه بگویم در موردشان، اینها را از بیخ ریشهاش را میزنند که آقا این حرفها را کلاً بگذارید کنار. اینها حجت نیست، اینها سند ندارد. بله، کسی دنبال این نبود که اینها سند داشته باشد، اینها حجت باشد. به هر حال اینها هم یک بشارتهایی است، گاهی دست ما میآید. خدای متعال گاهی یک هشدارهایی از این طریق [میدهد]، گاهی بشارتهایی از این طریق [میدهد]. تجربههای نزدیک به مرگ که این سالها منتشر شد. آن برادر عزیزی که این برنامه را ساخت، قبل از اینکه برنامه را بسازد، سال ۹۸ بود، تماس گرفت با این حقیر: «موضوع کار کردید؟ کمک کن و اینها. اگر افرادی هم میشناسی به من معرفی کن.» آن قسمت اولش ۳۰ تاش پر نمیشد، دنبال آدم میگشت این ور و آن ور. به چه سختی توانست تا پر بکند. یک ماه رمضانی، تجربیات نزدیک به مرگ آن سال اول که کسی فکر نمیکرد در ایران ۳۰ نفر پیدا بشوند تجربه نزدیک به مرگ داشته باشند، در شش سال تبدیل شد به نزدیک به ۲۰۰ نفر آدم هر سال، آدمهای جدید با تجربیات جدید. هر سال با اتفاقات عجیبتر. این معنایش چیست؟ خدا یک دری باز کرده برای هوشیار کردن ما، تذکر دادن به ما. قضایای عجیب و مطابق با واقع. بله، این کمسوادی است که ما بگوییم آقا اینها را اصلاً برای چی میگویید؟ مردم را برای چی حواله به این حرفها میدهید؟ من نمیخواهم به این موضوع بپردازم.
حالا یک عده خیلی دامن میزنند به این مباحث. جایش هم اینجا نیست به این بحث بپردازیم. حضرت یوسف (علیهالسلام) پیغمبر خدا بود. بهش وحی میشد. یک پادشاه کافری، پادشاه ظالم کافری، این یک خوابی دید. آن هفت تا گاو چاق و لاغر و اینها. خواب آن بنده [خدا] هم دید. تجربه نزدیک به مرگ هم نبود، خواب بود. خواب دید هفت تا [گاو چاق]، هفت تا [گاو لاغر آن گاوها را] خوردند. حضرت یوسف تعبیرش کرد. همین خواب یک آدم کافر، یک پادشاه ظالم، شد مبنای تصمیمگیری سیاسی برای مردم، برنامهریزی برای بلندمدت که آقا هفت سال قحطی در پیش داریم. غیر از این است مگر؟ آقا تقوا را رعایت نمیکنند. متأسفانه تقوای اخلاقی نه، تقوای علمی بس است برای بیسوادی بعضی حضراتی که الکی دهن باز میکنند، یک چیزهایی میگویند. نمیخواهم به این بحث [بپردازم]. خب، پیغمبر خدا بود دیگر. وحی بود. خودش نبی خداست. خدا گفته دیگر. چرا به خواب این آقا حواله میدهی؟ درست است؟ آن هم یک کافر. برای چی به یک کافر اعتبار میدهی در جامعه؟ که این آقا خواب دیده. بابا، بحث این آدمه نیستش که. کسی با این شخص کار ندارد که. ممکن است خودش هم کافر باشد. خدا گاهی برای اینکه یک جامعه را هوشیار کند، یک خواب صادقانهای به یک پادشاه کافر میدهد. از طریق این یک هشداری میدهد. آن هم که پیغمبر خداست، خودش دسترسی به وحی دارد. میفهمد که خدا از این دریچه دارد یک پیامی میدهد. جدی میگیرد، مبنای تصمیم قرار میدهد. خسارت هم نیست دیگر. هفت سال حالا این گندمها را این شکلی در سیلو ذخیره میکنند. هفت سال اوضاع خوب است. یک کم گندم را کمتر استفاده میکنیم. بیشتر ذخیره میکنیم. حالا کسی هم که نیامده اعتقاد پیدا بکند که بگوییم واله و بالله حتماً اینطور میشود.
بعضی از این مسائلی که مطرح میشود، ممکن است رویاهایی باشد. بعضی بزرگان ما به این قضایا اهمیت میدادند؛ مخصوصاً که در روایت داریم در آخرالزمان باب رویاهای صادقه به روی مردم باز میشود، بس که هجوم شیاطین زیاد است. هجوم رسانهای زیاد است. چیزهای [خاص را] خدای متعال ارائه میدهد دلها گرم باور پیدا کنند. حالا من نمیخواهم بگویم برویم سراغ جفر و رمل و علوم غریبه و این مسائل که خیلیهایشان حساب و کتاب ندارد، ولی گاهی رویاهای صادقهای که اهلش میبینند. یک دوستی، دو سه شب پیش، حالا همین را هم بگویم، همین تکه را برش میدارند، دوباره وایرال میشود. باز باید بیایم چهار جلسه توضیح بدهم که به خدا من منظورم این نبوده. من شش ساعت سخنرانی کردم، از قرآن گفتم، حالا این وسط یک دانه بگوییم که باز خوراک بدهیم بعضی دوستان از نان خوردن نیفتند. یکی از دوستان چند شب پیش آمد در جلسه، به نظرم الان [هم] حضور دارد. گفت: «آقا من سال ۹۷ خوابی دیدم.» گفت: «خواب دیدم که رهبر انقلاب جایی بودند و و نمیدانم اگر هستند دستشان را بیاورم بالا ببینم.» اگر بودم، [گفتم] در یک وقتی جابهجا نشود کلمات. [دوست گفت:] «جایی بودیم با رهبر انقلاب، دیدم که ترامپ از زیر میخواهد عبای ایشان را بکشد.» هفت سال پیش، مثلاً. «من هی چنگ میاندازد که عبا را از روی دوش ایشان بکشد، بکند. به ما استرس افتاد که آقا اینجوری که این دارد چنگ میاندازد، نکند الان عبا را بکند. خیلی وحشیانه است. با همه قدرت، با همه توان، هی دارد چنگش را میاندازد به این عبای ایشان.» من [میگوید] استرس افتاد در دلم. با استرس به ایشان نگاه کردم. ایشان یک لبخندی زد، به من فرمود: «هیچ غلطی نمیتواند بکند.» خاطره دو سه شب پیش بود، ایشان گفت: «آقا من این خواب را دیدم چند سال پیش.» بشارت است. خیلی چیزها را افراد ممکن است ۱۰ سال پیش، ۱۵ سال پیش چیزهایی دیدهاند. برای بعضی خط مشق مشخص میشود در زندگیشان که آقا حواستان باشد به این قضایا، در این مسیر حرکت [کنید]. بعضیها دلگرمیهایی برایشان [به وجود میآید]. بعدها مسائلی مواجه میشوند، از پیش امیدی بهشان داده میشود، انگیزههایی داده میشود.
میتوانم تمام این دهه را در همین موضوع صحبت بکنم. البته اینقدر دلم خون هست که زمینهاش باشد برای اینکه به این موضوع بیشتر بپردازم، ولی وقت شما را نمیخواهم تلف بکنم. هر چند بحثی هم هست که میتواند مفید باشد. اینها هست. چرا این را گفتم؟ چرا گفتم آقا گاهی تجربیات نزدیک به مرگ، گاهی رویاهای صادقه در آخرالزمان هست و بشارت [اند]؟ برای این گفتم که اتفاقاً به اینها دل خوش نکنیم، به اینها تکیه نکنیم، به این دلیل. در عین حالی که اینها بشارت است، دلگرمکننده است، امیدوار میکند آدم را، آنی که باید خط مشی ما را تعریف بکند، چیست؟ قرآن. آنی که در آخرالزمان ما را نجات میدهد، چیست؟ قرآن. این نکته اساسی بحث است.
اگر قرار است تجربیات نزدیک به مرگ و رویاهای صادقهای باشد، باید روایاتمان تأییدش بکند. اگر قرار است روایات تأیید بکند، قرآن باید روایات را تأیید بکند. از کجا [و] کجا باید شروع بشود این مطالب؟ از معارف قرآنی. این یک مقدمه [بود]. دیشب مقدمه را عرض کردم. امشب یکم طولانیتر با این مقدمه برویم در دل بحث. حالا ببینیم قرآن چه فرایندی را گفته که میشود به این فرایند گفت: «فرایند ظهور امام زمان.» خیلی بحث مهمی است. بحثی هم هست که به نظرم کمتر به این موضوع پرداخته. روز ظهور امام زمان، روز غلبه حق بر باطل. «جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا». حق میآید، باطل نابود میشود. باطل نابودشدنی بود. این روز ظهور امام زمان. این آمدن حق چه سازوکاری دارد؟ چرا میگوید حق میآید؟ مگر حق همیشه نیست؟ چرا پس چرا میگوید میآید؟ معلوم میشود یک اهل حقی میآیند وسط، باطل را میزنند کنار. درست است؟ آقا، قدم به قدم میخواهیم بیاییم جلو دیگر. میخواهیم عقایدمان را روی این حرفها بچینیم برای آینده. پایه عقایدمان را قرص بکنیم. در این اتفاقاتی که رخ میدهد، بتوانیم بفهمیم کی به کی است، کدام خط [به کدام خط]. پس یک اهل حقی میآیند، اهل باطل را کنار میزنند. خب آقا، این اهل حق مگر نبودند؟ معلوم نیست. شاید نبودند. شاید هم بودند ولی متحد نبودند. شاید قدرت نداشتند. چون سنت خدا به این است که باید به هر حال آن طرفی هم که قرار است از حق دفاع بکند، مشتش باید پر باشد. «وَاَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُم».
خدا نفرموده آقا شماها برحقید، سلاح میخواهید چیکار؟ تشکیلات میخواهید چیکار؟ مؤمنی، بروید بایستید، پیروز میشوید. اینطور گفته؟ گفته: «آقا هرچی میتونی» «ما استَطَعتُم»، هرچی میتونید «مِن قُوَّةٍ»، هر قدرتی که میتونید داشته باشید، بروید کسب کنید، زحمت بکشید، تلاش بکنید. هر قدرتی [یعنی] نه فقط قدرت نظامی، نه فقط قدرت دفاعی، نه قدرت تجهیزاتی. «قدرت علمی میخواهد، بروید پیدا کنید. قدرت تشکیلاتی میخواهد، بروید پیدا کنید. قدرت اطلاعاتی میخواهد، شنود باید بکنید. قدرت تبلیغاتی میخواهد، بروید پیدا کنید.» «مِن قُوَّةٍ»، هر قوهای که لازم است پیدا [کنید] که چی بشود؟ «تُرهِبونَ بِه عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُم». دشمن خدا را بترسانید و دشمن خودتان را. خدایا، برای چی بترسانیم؟ ما مؤمنیم دیگر. «تو هم که با مایی». میخواهد بترسد، میخواهد نترسد. ما میرویم میزنیمش. تا [کسی] گفت تو کی هستی، میگوییم: «ناخدا [ناشناس]». خدای متعال فرموده: «ببین عمو، عاقل باش. من حکیمم. من سنتهایی دارم. من بر اساس سنتها عمل میکنم.» اگر شماها با همدیگر اتحاد نداشته باشید، «وَلَا تَنَازَعُوا»، اگر تنازع کنید، با هم دعوا کنید، دست به یقه بشین، چی میشود؟ «فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ». دست به یقه بشین، دعوا، ضعیف میشین. چیزها را دیدید؟ عروسکها را جلوی این رستورانها باد میکنند، با دست هم هی اشاره میکنند که بفهمم مثلاً شام [در] این [رستوران است]. دستش هم که اشاره میکند با باد دارد تکان میخورد. این بادش که خالی بشود، میافتد دیگر. هیچ قیافهای ندارد، هیچ قوارهای ندارد. میفرماید: «شماها اگر با همدیگر دست به یقه بشوید، باد شماها هم خالی میشود. شماها هم دیگر از قیافه و نما درمیآیید.» دشمن دیگر برایتان تَره خرد نمیکند. دشمن از شماها حساب نمیبرد. دشمن از شماها نمیترسد. دشمن نسبت به شما جرئت پیدا میکند. جسارت پیدا میکند. با دل قرص به شما حمله میکند. اینها قاعدهاش است. این نیست که ما چون مؤمنیم، چون خدا را دوست داریم، امام حسین را دوست داریم، اشکالی ندارد. مهم این است که به هر حال امام حسین را دوست دارن، هیئت میرن، عاشورا میگیرن، کربلا میرن. آنها سر جای خودش. اتفاقاً گفته: «اگر ایمان داری، اگر ایمان داری باید دست از دعوا برداری. اینجا ایمانت را نشان بده. به گل روی من خدا دست بردار از این دعواها، از این خط و نشان کشیدنها.»
دعواهای جناحی مملکت ما را ببینید چه بلایی سر ما درآورده. این انتخاباتها. این یقه... دشمن اصلاً لازم نیست به ما کاری بکند. آنقدر بین خودمان با همدیگر کینه و نفرت و دعوا داریم، آنقدر خودمان برای همدیگر میزنیم، آنقدر خودمان آبروی همدیگر را میبریم، دیگر نیازی نیست دشمن کاری بکند. دشمن وقتی هم اتفاق میخواهد بیاید ما را بزند، بیشتر همه هوشیار میشوند. میخواهد ترور فیزیکی بکند، احساسات همه جریحهدار میشود. یک ترور شخصیتی تبلیغاتی میکند، احساسات همه از آن ور جریحهدار میشود. یک تهمتی برای یکی درست میکند، یک پابند درست میکند. «سِهدانگ»، چقدر در این مملکت [از] اینجور قضایا [داشتهایم]. نمیخواهم بهش بپردازم. این میشود کار دشمن با ما. این ما را ضعیف میکند. این میشود قاعده. اگر قرار است اهل حق به اهل باطل غلبه کند، اصلاً خود کلمه ظهور یعنی «فَاسَبَّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا». آیه پایانی سوره مبارکه صف میفرماید که (این هم از آن آیات کلیدی است، حواسها جمع باشد، دقت بکنید، خیلی جالب است). حضرت عیسی (علیهالسلام)، خود سوره صف در مورد جهاد است، در مورد جنگ، جنگ در راه خدا میگوید. حضرت عیسی (علیهالسلام) احساس کرد در جامعه کفار دارند زیاد میشوند، دارند زور پیدا میکنند. همین که احساس کرد که کفار دارند زور پیدا میکنند، صدا زد: «مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ». کیها من را در راه خدا کمک میکنند؟ دل بدهید عزیزان. ببینید بحثهای قرآنی چقدر زیباست. چقدر مبنا به آدم میدهد. چقدر این پایههای فکر آدم را سفت میکند. کدام عیسی برگشت گفت؟ برگشت گفت: «کیها من را در راه خدا کمک میکنند؟» یک عده بیایند به ما کمک کنن، برویم بزنیم این کفار را جمعشان کنیم، دست و پایشان را کوتاه کنیم، نتوانند فتنه کنن، نتوانند آسیب بزنند. که یک عده پا شدند، گفتند: «نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ». انصارالله، حواریون، گفتند: «ما یار خداییم.» سر همین هم به اینها میگویند نصارا. یاری کردند حضرت عیسی را. کدام حضرت عیسی این حرف را زد؟ همان عیسایی که مرده را زنده میکرد. غیر از این است مگر؟ آقا، حضرت عیسی همان کسی است که در سوره آل عمران فرمود: «گِل را برمیداشت، به شکل پرنده خلق میکرد.» که «فَأَنْبِئْ بِهِمْ بِإِذْنِ اللَّهِ»، هیئت الطیر [است]. صنایع تجسمی و هنری و اینها دستی داشتند در کار مجسمه و اینها. البته حالا مجسمهسازی معلوم نیست جاهای دیگر درست بشود. ولی این پیغمبر خدا میخواست قدرت خدا را نشان بدهد. مجسمه پرنده خلق میکرد. «فَأَنْفِخْ فِیهِ». درش فوت میکرد. «فَيَكُونَ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ». دو تا آیه داریم. فوت میکرد، زنده میشد. پرنده پرواز میکرد، میرفت. عیسی (علیهالسلام) این شکلی بود. حضرت مسیح کور را بینا میکرد. قرآن فرموده دیگر. کور را بینا میکرد. ابرص، اکمه کسی که بیماری پوستی داشت، مداوا میکرد. کسی که نابینا بود، مداوا میکرد. به مردم خبر میداد در خانههایشان چی ذخیره کردهاند. آنقدر اِشراف اطلاعاتی داشت. آنقدر توان داشت. آنقدر اِشراف اطلاعاتی داشت. همین پیغمبری که مرده زنده میکرد، اشراف اطلاعاتی داشت، قدرت فیزیکی داشت، وقتی میخواست با کفار درگیر بشود، چی فرمود؟ «من نیاز به کمک دارم. مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ».
این نکتهاش چیست؟ دیدید چقدر نکات مهمی است؟ اینها قرآنی باید پایه اعتقادات ما باشد. این است. حالا یکی بیاید بگوید آقا من خواب دیدم، گفتهاند شماها با هم دعوا هم بکنید آخرش پیروز میشوید. خواب که هیچی، روایت هم بیاورد، ما قبول نمیکنیم. میگوید معصوم که حرف خلاف قرآن نمیزند. این قاعده است. حضرت عیسی بود. آقا، شما که مردهها را زنده میکردی، حالا یک فوت بکن، زندهها را بکش. یک فوت میکردی، مردهها را زنده میکردی. کنترل ریموت، وقتی تلویزیون را روشن میکنند، بزنی خاموش هم میکند دیگر. غیر از این است؟ حضرت عیسی مثلاً بفرمایند که نه، این آپشنش نصب نشده، نه پولش را ندادهام، این آبونمانش قطع شده. روشن میکند، خاموش میکند. شما که آقا مجسمه پرنده را فوت میکردی، زنده میشد، حالا این آدم گنده آنجا وایستاده، دارد همه را کافر میکند. یک فوت هم بکن بمیرد دیگر. یار نمیخواهد که. «مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ» دیگر چه صیغهای است؟ فوت میخواهد ... فدات بشوم! شما که اطلاعات داشتی از کنج خانه مردم، «وَ ما تَدَّخِرونَ فِى بُيوتِكُم»، میگفتی، آن آقا اینقدر گندم ذخیره کرده، آنقدر برنج ذخیره [کرده]. شما که اینقدر اشراف اطلاعاتی داری، دیگر یار نمیخواهی که. یار میخواهد برود برایت اطلاعات جمع بکند دیگر. دشمن کجا کمین کرده؟ سلاحش چقدر است؟ تعدادشان چقدر است؟ دیگر کسی که این همه اشراف اطلاعاتی دارد، یک فوت هم که میتواند بکند، دیگر کافر نمیماند در عالم. درست است؟
آقا، قاعده دارد. غلبه حق بر باطل چی میخواهد؟ نصرت میخواهد. اهل حق باید امام حق را نصرت کنند. چقدر این نکته، نکته مهمی است. ببینید از توش چقدر نکته درمیآید. نصرت کنند یعنی چی؟ یعنی شرایط را به یک وضعیت پایدار و پایاپای برسانند. آقا، ما خودمان را هم بکشیم، اندازه کفار قدرت پیدا نمیکنیم. اینها آنقدر جنایت کردهاند، جنایت میکنند، دروغ میگویند. چقدر جاها را غارت کردهاند، سرمایههایش را برداشتهاند. ما هم بخواهیم مثل اینها قدرت داشته باشیم، باید برویم غارت کنیم. آمریکاییها این همه سلاح دارند چون پول دارند، چرا پول دارند؟ چون آفریقا را غارت کردهاند، چون آسیا را غارت، چپاول کردهاند. موتور ۵۰ تا کشور را چپاول نکنیم، آنقدر پول نداریم. تا آنقدر هم پول نداشته باشیم، آنقدر سلاح نداریم. پس آقا، دیگر حرفت نقض شد؟ نه. ببین، گفته: «آنقدر که در توانته و مشروع است.» مشروع، آنقدری که خودت ظرفیت داری، رفیقت ظرفیت دارد، کار خلاف شرع هم توش نیست. شماها اگر هرچی ظرفیت و توان داشتید، گذاشتید وسط، نصرت کردید. نصرت شماها به همین است: داشتم آوردم، پول داشتم کمک [کردم]، آبرو داشتم من آوردم، رفیقم آورد، آن یکی هم آورد، آن یکی هم آورد. حالا ما تعدادمان کم است. اینجا را خدا وعده داده: «اشکال ندارد، من ملائکه میفرستم. با ملائکه امداد میکنم. لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». من باد میفرستم کمکتان، من آب میفرستم کمکتان، من آتش میفرستم کمکتان. نصرت میکنم. ولی تا قبلش، اگر شماها همه موجودیتان را نیاورید وسط، از نصرت من هم خبری نیست. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ»، اگر شما کمک کنید من هم کمکتان. اگر من هم کمک کنم، «فَلا غالِبَ لَكُمْ»، هیچکس نمیتواند به شما غلبه کند. پس معلوم میشود کجاها ما شکست میخوریم؟ آنجایی که همه موجودیمان را نیاوردهایم وسط. این یک قاعده است. این قاعدهها خیلی مهم است ها!
شبهای بعد انشاءالله جزئیتر بحث میکنیم. ببینید چقدر این قواعد در تحلیلهای سیاسی به درد ما میخورد. چقدر مسائل دیگر را تحلیل میکند، هم امروز را و هم آینده را. آدم قشنگ میتواند حدس بزند که این روند به کجا منجر میشود. پس اینها میشود قواعد. نصرت باید بکنید. ولی خدا را نصرت که میخواهید بکنید... میخواهید یک دور دیگر سریع بگویم؟ چه گفتم؟ میخواهم بحث بعدی را مطرح کنم. یک سری سنت دارد غلبه اهل حق به اهل باطل. یکی از مهمترین سنتهایش این است که باید، باید اهل حق نصرت کنند امام حق را. وگرنه خدا نصرتی نمیکند. تا خدا نصرت نکند، اینها پیروز نمیشوند. تا [خدا] نصرت نکند، اینها همیشه در چنگ کفارند، شکست میخورند، ولو عقاید خوبی هم دارند، آدمهای خوبی هم هستند. پشت همدیگر دربیان باید ولی خدا را کمک کنند. این تا اینجایش.
کلمه بعدی نصرت چی میخواهد؟ ولایت. کیها نصرت میکنند؟ آنهایی که ولایت را پذیرفتهاند. ولایت یعنی چی؟ دیشب یک مقدارش را عرض کردم. ولایت آن حالتی است که یک کسی با یک کسی یکطوری رفتار میکند، انگار بابا شما صاحب اختیار مایی. حاجی! چشممایی. اینجا شما به ولی خدا باید بگویی: «چشممایی». نوکرتم، نوکرتم. نه بفرستی و یک بوق بزنی و چاکرم، مخلصم و هیچی به هیچی. نه، چاکرم مخلصم، میبینی بار دستش است، بیا بارش را بردار. میبینی زیر آفتاب وایستاده، یک جایی ببری در سایه بنشانی. تشنه است، یک آبی بهش بدهی. کمکش کنی. ولایت یعنی این. این ولایت است. یک ارتباط خاصی است. خوب دل بدهید. دیشب یک مقدارش را عرض کردم. این ارتباط از چه جنسی است؟ از جنس محبت است. دلدادگی، شیفتگی، حالت ندار بودن با کسی است. با یک کسی آدم یکطوری، انگار ماشین من ماشین آن [ندارد]. آدم با همکارش، با رفیقش، دو تا رفیق آدم میبیند، میبیند مثلاً آمده جلسه، آمده هیئت، میگوید: «چرا با ماشین رفیقت آمدی؟» میگوید: «که میخواستم بیایم، ماشین این پشت ماشین من بود دیگر. گفتی ماشین من ماشین تو ندارد. من سوییچم را دادم به آن، آن هم سوییچش را داد به من، ماشین من را». این حاکی از چیست؟ حاکی از یک ارتباط گرم و صمیمی بین این دو تاست که انگار با همدیگر ندارند.
قرآن به این میگوید ولایت. دو نفر با همدیگر وقتی اینطور بودند، میشود ولایت. اینقدر با همدیگر ندارند؛ روی حرف این حرف نمیزند، نه نمیآورد. آن هم حساب میکند: «من هر وقت به این چیزی بگویم به من نه نمیگوید.» روی حساب این درخواست میکند. بهش چیزی مطرح میکند، پیشنهادی میدهد. نمیخواهم مثال سیاسی بزنم. تمام حرفهایی که دارم میزنم سیاسی است. شما فقط ببریداش در رابطه با آمریکا. هر که این مدلی بود، میشود ولایت کفار. هر که این مدلی بود، میشود تبر [ناقوس] شهروندان و مانع ظهور امام زمان. خلاصه و مفید بحث اعتقادی، یکهو سر از یک بحث سیاسی سنگین درمیآورد. هر که یکطوری برخورد میکند که دشمن به خودش اجازه میدهد هرطور خواست به این دستور بدهد. میداند این، این برایش مهم است دل من نشکند. وقتی کسی با یک کافر اینطور بود، میشود ولایت کفار. ولایت کفار روبهروی ولایت خدا و اهلبیت است. نمیشود ادعا کنی من ولایت خدا و اهلبیت دارم، کفار اینجور رویت حساب کنن. گزنده میشود تهش. وقتی یک مثال پیدا میکند، گزنده میشود. گزندش نکنیم. همان آیات قرآن با احساس کنیم چقدر همه چی خوب است. من چقدر خوشبختم. هوا چقدر خوب است. بحثهای قرآنی بیخاصیت هم قرار نیست بکنیم. قرآن کتاب زندگی ماست. قرار است باهاش زندگی کنیم.
ولایت یعنی این. کسانی میتوانند نصرت بکنند امام برحق را که نسبت به امام برحق ولایت داشته باشند. کسانی میتوانند ولایت امام برحق را داشته باشند که ولایت دشمنان امام برحق را نداشته باشند. روشن است؟ ولایت امام برحق روبهروی کیست؟ ولایت طاغوت، ولایت شیطان، ولایت کفار. نباید یکطوری باشی کفار رویت حساب کنند با ما نداریم. ما با هم رفیقیم. روی حرف ما حرف نمیزند، مال من و مال آن ندارد. یکم دلخور بشوم سریع میخواهد از دلم در بیاورد. میخواهی دوباره یک مثال گزنده سیاسی بزنم یا نه؟ دیگر خسته شدید. به خاطر همان کوچولو ترامپ برگشت بالا و پایین مملکت ما را تهدید کرد، تحقیر کرد، توهین کرد. یک گوشهای، یک گوشهای یک آقایی [در] سازمان تبلیغات یا استانی برگشت گفت: «آقا ما پول جمع میکنیم هر که ترامپ را بکشد ۱۰۰ میلیارد بهش [میدهیم].» یک جماعتی راهافتادند که: «وای خدا! ترامپ را تهدید کردند. از فردا دوباره ما بیچاره میشویم. چرا کسی اینها را مهار نمیکند؟» این را قرآن بهش میگوید ولایت کفار. اینها در روز معرکه عامل قتل امام حسین (علیهالسلام) [بودند]. اینها عامل غیبت امام زمان (علیهالسلام) [هستند]. اینها دست و بازوی دشمن [هستند]. گرفتی چی شد؟ ۲۰۰ ساعت بحث را در دو کلمه خلاصه کردم. بعدش از یک جایی شروع میکردم کلی بحث قرآنی، بعد آروم آروم خیلی خلاصه [جمع کردم] و [گفتم]: «یک وقت ترامپ از ما دلخور نشود. این چه حرفی بود؟» اینها ترامپ دیگر بیعقل. یک چیزی میگوید. تو چی؟ عقل تو چی؟ آن بیشرف است، تو چی؟ آن بیناموس است، تو چی؟ آن بیغیرت است، تو چی؟ شرف داری. [دشمن] رهبر تو را دارد تهدید میکند، دارد تحقیر میکند. رهبر تو را بزند، بعد میآید به تو بوس میفرستد؟ به تو رحم میکند؟ چند بار این را باید جنایت بکنند که ماها حالیمان بشود؟ چند صد بار باید واقعه تاریخی رخ بدهد که حالیمان بشود؟ چند تا لیبی باید جلو چشممان باشد؟ چند تا سوریه باید جلو چشممان باشد؟ چند بار دیگر باید قتل عام بشویم، بعد هم که تمام میشویم میرویم، دیگر کسی نیست که اصلاً عبرت بگیرد. اینها زمینهسازاند. آن که قدرتی ندارد کاری بکند. چهار تا آدم اینجا دارد، شیاد دارد، ترسو و بزدل دارد، مزدور دارد. اینها کارش را راهمیاندازند. اینها میشوند دست و پای شیطان. قرآن از اینها تعبیر میکند به کسانی که در ولایت روبهروی ولایت پیغمبر و این باشد. تا اینجا.
فردا شب انشاءالله توضیح ولایت طاغوت [است]. این مدلی میخواهد دل کفار را به دست بیاورد. ولی دیگر عین خیالش نیست که دل پیغمبر اینجا چی میشود. خیلی حساس است که یک وقتی فلان طاغوت ناراحت نشود، ولی عین خیالش نیست که پیغمبر ناراحت بشود. عین خیالش نیست که امام زمان موضعش چیست. آقا، وقتی مثلاً مرجع تقلید ما را تهدید کردند به کشتن، موضع امام زمان چیست الان؟ حضرت خوشحالاند؟ ناراحتاند ازت؟ چی میگویند؟ امام زمان باشند، چی میگویند؟ میگویند: «بزنش، اشکالی ندارد، فقط از ما دلخور نشو»؟ «یا حضرت، میخوابانم توی دهنش». خب، وقتی موضع امام زمان این است، شما اگر ولی امام زمان باشی، دل کی را میخواهی به دست بیاوری؟
طولانیاش نکنم. بروم در روضه شب شهادت امام سجاد (علیهالسلام). بنا [بدون] مقدمه بروم در «کتاب مثیرالاحزان» که جزء منابع دست اول ماست در مقتل. گزارشی دارد از آن وقتی که اهلبیت را وارد مجلس یزید [کردند]. از خود امام سجاد (علیهالسلام). «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أُدْخِلْنَا عَلَى يَزِيدَ وَ نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا مُقَلِّلًا». امام سجاد فرمودند ۱۲ نفر بودیم، ما را وارد کردند در مجلس یزید. «بر یزید در حالی که دستهای ما را بسته بودند در غل و زنجیر. فَلَمَّا وَقَفْنَا بَيْنَ يَدَيْهِ»، وقتی که ایستادیم روبهروی یزید. جمله را ببین چقدر این جمله، چقدر این جمله [مهم است]. امام سجاد میفرمایند: «به یزید گفتم: آن شد و کلاً، تو را به خدا قسم میدهم، اینی که ازت میپرسم جواب بده. يَا يَزِيدُ! مَا ظَنُّكَ بِرَسُولِ اللَّهِ لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ؟». به نظرت اگر الان پیغمبر در این مجلس بود، من را با این دستهای بسته میدید، چه حالی پیدا میکرد؟ به من جواب بده. پیغمبر خوشحال میشد یا ناراحت میشد؟ رویت میشد جلوی پیغمبر اینطور ما را با دست بسته وارد این مجلس کنی؟ یزید برگشت گفت: «اهل شام، چیکار کنیم با اینها؟» یکی یک جمله خیلی بدی گفت که نمیخوانم برایتان. توهین سنگینی کرد به امام سجاد (علیهالسلام)، هم به امام سجاد (علیهالسلام) و هم به امام حسین (علیهالسلام). نمیخوانم. اگر کسی خواست خودش مراجعه کند به مقتل. اصلاً شرمم میآید به زبان بیاورم عبارتش را. آن یک توهینی کرد به کنار.
«نُعمان بن بشير» برگشت گفت: «اِصْفَعْ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يَصْنَعُ بِهِمْ». برگشت به یزید گفت: «به نظرت اگر پیغمبر بود با اینها چیکار میکرد؟ همان کار را با اینها بکن.» لااقل دستهایشان را باز [کن]. خودشان فهمیدند اگر پیغمبر اینجا بود، اجازه نمیداد اینها با این دست بسته در این مجلس باشند. اینجا «فاطمه بنت الحسين»، دختر امام حسین، صدا زد: «يَا يَزِيدُ! يَا بن رسول اللَّهِ، صَغَارًا وَ كُبَارًا، نِسَاءَ الْأَنْبِيَاءِ!». دخترهای پیغمبر را به اسیری [گرفتی]. «فَبَكَى النَّاسُ وَ بَكَى أهْلُ دَارٍ». همه زدند زیر گریه. همه آنهایی که آنجا بودند گریه کردند. صداها بلند شد که عجب راست میگوید: «اگر پیغمبر اینجا بود وایمیایستاد دخترهای خودش را اسیر ببیند در این مجلس با دست بسته جلوی نامحرم؟»
امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند: «أَنَا مَغْلُولٌ وَ قَدْ أَذِنْتَ لِي بِالْكَلامِ». من که دستم بسته است. میگویند من در حالی که دستم بسته بود اینطور گفتم. گفتم: «اجازه میدهی چیزی بگویم؟» یزید شما را به خدا روی این عبارات مقتل دقت بکنید، عبارات دقیق تاریخ. ببینید چقدر مظلومیت در این عبارات [هست]. میگوید یزید به من گفت: «قُلْ وَ لَا تَقُلْ هَجْرًا». من عذر میخواهم، دیگر این را باید ترجمه کنم برایت. میگوید یزید به من گفت: «اگر حرف مفت نمیزنی، حرف بزن.» پاسخ امام سجاد را ببینید. فدای مظلومیت [شان]. فرمود: «لَقَدْ وُقِّفْتُ مَوْقِفًا لَا يَنْبَغِي لِمِثْلِي أَنْ يَقُولَ الْهَجْرَ». فرمود: «من الان جایگاهم یکطوری است که کسی در این جایگاه باشد نمیتواند حرف مفت بزند.» میگوید دوباره امام سجاد این جمله را به یزید فرمودند. فرمودند: «مَا ظَنُّكَ بِرَسُولِ اللَّهِ لَوْ رَآنَا فِي الْقَلِيلِ» [یا « فِي الْقُيُودِ»]. به نظرت اگر پیغمبر بود من را در غل و زنجیر میدید چه میکرد؟ من پسر پیغمبرم. یزید هم برگشت گفت: «خَلُّوا» [رهایش کنید]. آزادش کنید.
یا الله. دیگر باید ناله بزنید عزیزان. انشاءالله روضه را ادامه میدهم. شب شهادت امام سجاد است. «ثُمَّ وَضَعَ رَأْسَ الْحُسَيْنِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ نِسَاءً مِنْ خَلْفِهِ لَعَلَّهُنَّ يَنْظُرْنَ إِلَيْهِ». دستور داد سر حسین را گذاشت جلو خودش و پشت خودش قرار داده بود «تا چشم زنان نیفتد». این عبارت را نمیدانم چطور ترجمه کنم برایتان که هم مطلب فهمیده بشود هم ناله بزنید. «فَرَآهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ». چشم امام سجاد افتاد به این سر. توضیح بدهم یا نه؟ «فَلَمْ يَأْكُلْ بَعْدَ ذَلِكَ ...». ساده بخواهم ترجمه کنم معنایش این است: میگوید از آن به بعد تا امام سجاد زنده بود دیگر هر وقت _ بعضی حیوانها را سرشان را میبرند، حلالهای حیوان، گوشت را سرش به عنوان غذا استفاده میشود، مثل کله گوسفند، میآرند استفاده میکنند _ میگوید دیگر امام سجاد تا عمر داشت لب به هیچ سری نزد. چی دید؟ و بعدها هر وقت این صحنه را میدید، تداعی میکرد برایش. همانطور که هر وقت تشنه میدید یاد پدر میافتاد. اسیر میدید، بچه میدید، سقا میدید، هر وقت سر بریده میدید اینطور میشد، امام سجاد. روضه را تمام کنم. این حال امام سجاد بود. «و أما زينب، فإنها لما رأت رأس الحسين»، چشم زینب هم افتاد به این سر، «رَدَّتْ إِلَى جَيْبِهَا»، دست گریبان انداخت، گریبان را پاره کرد. «فَشَقَّتْ هِنَارَ»، فریاد زد با صدای دلسوزی که جیگر همه را آتیش میزد. صدا زد: «يَا حُسَيْنَا! يَا حَبِيبَ رَسُولِ اللَّهِ!». میوه دل پیغمبر، «يَا ثَمَرَ مُصْطَفَى!». نه اینکه امام سجاد فرمود: «اگر پیغمبر ما را در این حال میدید چه میکرد؟» زینب کبری میخواهد بفرماید: «یا رسول الله! کجایی ببینی سر پسرت را در تشت گذاشتهاند؟»