*چیستی آخرالزمان؛ از چه زمانی وارد «آخرالزمان» شدهایم و نقش مردم عادی در آن چیست؟
*ساختار سهمرحلهای آخرالزمان در روایات، از آغاز بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، تولد امام زمان ارواحنافداه و دوران قبل از ظهور.
*فرایند تدریجیبودن نشانههای ظهور و تحقق برخی نشانه ها تاکنون!
*بر اساس روایات، یمن و ایران، دو سپر زرهی و دو پشتیبان استراتژیک برای امام زمان ارواحنافداه.
*روایات دوگانه درباره فقهای هدایتگر و فتنه گر، در آخرالزمان! راه نجات، بصیرت افزاییست و انس با قرآن.
*شرط تحقق ظهور؛ بلوغ تحلیلی مردم و قدرت تشخیص حق از باطل است از طریق انس با قرآن.
*روایت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در مورد امتحان امت آخرالزمان و ایمان بر پایهی سیاهی روی سفیدی!
*برادران پیامبر صلیاللهعلیهوآله درآخرالزمان؛ آنانکه دینداریشان مانند گرفتن آتش در کف دست است و عبور از شاخههای خاردار در شب تار!
*محبان حسین علیه السلام، محبوبان خدا هستند و مصداق "یُحِبُّهُم و یُحِبُّونَهُ". آنانکه پیامبر آرزوی دیدارشان را داشت.
*روضهای که چشمِ حجت خدا را خون کرد...اسارت زنان و کودکان اهلبیت بر شتران بیمحمل، با صورتهای نمایان...
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد (صلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین)، و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین و یسر لی امری، و یفقهوا قولی.
خب، به حمدالله خدمت دوستان ارائه میشود. با پرسشهایی از جانب عزیزان مواجهیم که باعث میشود بحث در مسیر خودش حرکت بکند و به مباحث اصلی بپردازیم. دوستان سؤالاتی که میپرسند، خیلی کمک میکند به جهتگیری و مدیریت مباحث.
دو تا سؤال خوب هم دیشب داشتیم، دو تایش را اول بگویم، بعد با فاصله به آنها خواهیم رسید.
سؤال اول این بود که: «حالا این همه شما میگویی آخرالزمان، آخرالزمان؛ از کجا معلوم که اصلاً الان آخرالزمان است؟ چرا اینقدر فرض میگیریم که ما در آخرالزمانیم و حالا مثلاً در آخرالزمان اینطوری میشود، آنطوری؟ از کجا معلوم که آخرالزمان، آخرالزمان است؟»
سؤال دوم هم از یک دوست [دیگر] پرسیدند که: «آقا مثلاً مشاغل مختلفی که حالا دارند – حالا یک نفری مثلاً در کار لبنیات است، یک نفر ابزارفروش، یکی بنا، یکی خدماتی – اینها با آن مباحثی که دیشب مطرح شد، چه نسبتی میتوانند داشته باشند که حالا کمک بکنند به آن جهت و بحث قدرت و حفظ جان امام زمان که دیشب مطرح شد؟ یک فردی که حالا در این صنف است، با این شغلش چه نقشی میتواند ایفا بکند در آن مسیر که بتواند کمک بکند به تسریع فرایند ظهور و تسهیل شرایط نزدیک؟»
سؤال خوبی است، دو تا سؤال خیلی خوب. سؤال اول احتمالاً تمام وقت این جلسه ما را میگیرد. البته بحث خوبی است؛ اگر این سؤال مطرح هم نمیشد، جای طرح این بحث بود. ولی چون الان این موقع سؤالش رسیده، به نظرم تا از بحث، یعنی تا به بحث بعدی نرفتیم و خیلی دور نشدیم، همین جا به این بحث بپردازیم که این هم این جا جایش معلوم بشود. آن سؤال دوم هم انشاءالله به آن خواهیم رسید.
سؤال اول این بود که چرا میگویید الان آخرالزمان است؟ در واقع این سؤال را باید این شکلی مطرح کرد که آخرالزمان کی است؟ اصلاً آخرالزمان چه دورانی است و چه مشخصات و ویژگیهایی دارد؟
خیلی سؤال [مهمی است.] البته میدانید، این بحث، بحث خیلی مفصلی است، خیلی دامنهدار است. خود ما هم قبلاً شاید یکی دو دهه مفصل - دو دهه که در ذهنم هست - هر کدام به یک ابعادی از این [موضوع] پرداخته بودیم. با این حال، آن دو دههای که گفتیم، یک ۲۰۰ جلسهای روش باید بیاید تا اندکی بحث آخرالزمان جا بیفتد.
یک جلسهای هم، تک جلسه، تهران پارسال برای دوستان مهدویت بحثی ارائه شد؛ عنوانش «دوران وارونگی» بود که یک حدیث مفصلی آن جا در آن جلسه خوانده شد. یک حدیث طولانی بود. خیلی هم به شرحش نرسیدیم. امام باقر علیهالسلام توضیح داده بودند آخرالزمان چه دورانی است. روایت خیلی طولانی و خیلی عجیب! یعنی عبارات و اصطلاحاتی که در آن روایت آمده بود، خیلی عجیب بود. بعضی از آن عبارات روایت را انشاءالله در این جلسه از آن استفاده میکنیم. اندکی مرتبتر به این بحث میپردازیم. خیلی مفصل نیست، ولی اندکی مرتب است. قبلیها اندکی مفصل بود، خیلی مرتب نبود. این یکی مرتب است. مفصل تا یک وقتی، انشاءالله اگر فرصتی بشود، هم مرتب باشد هم مفصل.
در مورد آخرالزمان توجه داشته باشید: از زمان تولد پیغمبر اکرم ما وارد آخرالزمان شدیم. نکته اول. نکته، نکته میآییم جلو، انشاءالله [تا] بحث [منظم باشد]. از وقتی پیغمبر ما به دنیا آمدند، آخرالزمان شروع شد. لذا به پیغمبر میگوییم: «پیغمبر آخرالزمان.» درست شد؟ یعنی این جماعت، این قوم، دیگر آخرین قوماند، آخرین طایفهای هستند که قرار است در این عالم باشند چون پیغمبرشان آخرین پیغمبر است. چون بعد از این پیغمبر، پیغمبر دیگری نمیآید. بعد از این امت هم امت دیگری نمیآید. خب، این قدر واضح.
پس یک آخرالزمان این است: تولد پیغمبر اکرم. این را میگویند آخرالزمان. یک آخرالزمان دیگر از تولد امام زمان ارواحنا فداه شروع میشود، چون امام زمان هم آخرین امام است. پس دوران آخرین پیغمبر، یا آخرالزمان. دوران آخرین امام، یا آخرالزمان دیگر. این دوران امام زمان که دوران آخرالزمان است، باز خودش در این زمان، یک آخرالزمان دارد. سخت [است نه؟] هی آخرالزمان در آخرالزمان! درست شد؟ آخرین پیغمبر، آخرین زمان. چرا؟ چون زمان آخرین پیغمبر است دیگر. آخرین امت. دوباره در این زمان، آخرش میشود آخرین امام. باز یک آخرالزمانِ دیگر. باز در آن دوران. آن امامِ آخرش که به ظهور او منجر میشود، میشود آخرالزمان. هی آخرالزمان در آخرالزمان.
بعض روایات ما، بعض توصیفات، مال آخرالزمانی است که زمان پیغمبر است. مثلاً به حضرت آدم گفتند: «در آخرالزمان این طور میشود.» به حضرت عیسی گفتند، یا خود حضرت عیسی فرمودند: «آخرالزمان این طور میشود.» آن آخرالزمان بیشتر منظور زمان پیغمبر آخر است. بعضی روایات ما، منظور از آن آخرالزمان، زمان بعد از امام زمان است. این شکلی هم داریم. بعضی روایتها منظورش زمان منتهی به ظهور امام زمان است.
خب، این سه تا را فعلاً داشته باشیم. حالا بیاییم اصلش را بحث بکنیم. حالا به اینها کار نداریم. یا اولش است، یا وسطش است، یا آخرش. هر کدامش هست، آنی که منجر به ظهور امام زمان میشود، کی است و چگونه است؟ این برایم مهم است. قرمهسبزی را با «قاف» مینویسند یا با «غین»؟ گفت: «ما نمینویسیم. ما میخواهیم قرمهسبزی را بخوریم. حالا با «قاف» نوشته باشند، با «غین» فرقی نمیکند.» ما در آخرالزمانیم. حالا یا آن آخرالزمان، یا این آخرالزمان. ما به ظهور امام زمان کار داریم. خیلی به اولش و دومش و اینها کار نداریم. اصلیه را باید بحث بکنیم.
در مورد آخرالزمان ما دو جور روایات و پیشگویی داریم. از کجا بفهمیم کی آخرالزمان است؟ از پیشگوییهایی که به ما رسیده است. هم پیشگوییهایی که در امتهای قبلی بوده است، در ادیان قبلی بوده است؛ یهود و نصارا داشتند، زرتشتیها داشتند. هم خصوصاً پیشگوییهایی که در عالم اسلام بوده است. پیشگوییهایی که پیغمبر اکرم داشتند، پیشگوییهایی که امیرالمؤمنین داشتند، روایاتی که از امام باقر و امام صادق رسیده است. اینها یک زمانهای را دارند معرفی میکنند. اهل آن زمان وقتی اینها را شنیدند، همین طور متحیر و مبهوت شدند که: «آقا، اینها چیست میگویید؟!»
[نه،] اهل آن زمان، صد سال، دویست سال بعد هم که بعضیها آمدند اینها را در کتابهایشان وارد کردند، راوی بودند، مؤلف بودند؛ آنها هم وقتی اینها را نوشتند که: «اینها چیست که اینها گفتند در این روایات؟» نه، دویست سیصد سال بعد. آن روایات، همین تا همین شاید پنجاه، صد سال پیش، بعضی از این روایات را که میخواندیم، تعجب میکردیم که چه میگویند! ولی عجیب این است که الان وقتی که این روایات را میخوانیم، بخش عمدهاش را آدم میبیند که همین طور است. البته ممکن است هنوز به آن نحوی که به ما گفتند، رخ نداده باشد.
آخرالزمان یک زمانی نیست که از یک روزی، یک هو شروع بشود، این را توجه بکنید. نکته خیلی مهمی است. آخرالزمان یک فرایند تدریجی است، آرام آرام. یک هو نیست که مثلاً تا هفته پیش اوضاع خوب بود، یک هو از چهارشنبه، [از] چهارشنبه آخرالزمان! [تا] سهشنبه آخرالزمان نبود، یک هو چهارشنبه وارد آخرالزمان شدیم. نه. ممکن است چهارشنبه یک اتفاقاتی بیفتد که دیگر همه بگویند: «آقا، دیگر آخرالزمان است.» ولی سهشنبه هم یک آخرالزمان بود، بلکه دوشنبه هم یک اتفاقاتی افتاد که میگفتند اینها هم به آخرالزمان میخورْد. خرد خرد این اتفاقات رخ میدهد.
دو طرف هم دارد: وقایع آخرالزمانی. یک طرفش اتفاقات خوبش است، برگ سفیدش است. یک طرفش اتفاقات بدش است، برگ سیاهش است. همهاش هم سیاه نیست آخرالزمان، در سیاهی مطلق که جان امام را نمیشود حفظ کرد! این قاعدهای که ما دیشب گفتیم خیلی قاعده مهمی است. اصلاً نمیشود از این قاعده عبور [کرد]. یک چیزی بگوییم، نمیشود به ظهور امام زمان یک طوری تصور بکنیم که افرادی نباشند که جان امام را حفظ بکنند. حتماً باید یک تعداد آدم باشند، مسلح باشند، مجهز باشند، کارکشته باشند، با تشکیلات باشند، کار اطلاعاتی بلد باشند، تجربه داشته باشند. اینها بتوانند جان امام را حفظ بکنند.
که البته روایات ما، پیشگوییهای روایی ما، که واقعاً در حد اعجاز است. یعنی این واقعاً معجزه است برای اینکه تا صد سال پیش هیچ کس باورش نمیشد. در روایت ما گفتند دو تا جمعیت و دو تا جماعت، دو تا ملتاند که اینها تأمین امنیت میکنند برای امام زمان. قدرت دارند، تشکیلات دارند، تجهیزات دارند. یکی مردم ایراناند، یکی مردم یمن.
این مردم یمنش را حتی شاید تا همین ۳۰ سال پیش هم کسی باورش [نمیشد]. در همین ده سال پیش هم کسی باورش [نمیشد]. یمن کجای داستان بود؟ یمن کی بود؟ یمن را عربستان میزد در سرش، میکشتش. هیچ چیزی نداشت یمن. الان میآید، انشاءالله القاعده المجهزه الامنیه، یحیی سریع میآید تلویزیون، کل دنیا هم مشتاق «شیفتر» شدن این شخصیت فوقالعاده. خدا انشاءالله بهش طول عمر با عزت بدهد. گزارش میدهد: «امروز یک دانه دیگر هم زدیم، چه میدانم کشتی آمریکاییها را ترکاندیم!» و «یک دانه دیگر هم در سر اسرائیل زدیم!» تا ده سال پیش یمن هیچ جای داستان نبود. اینها خودش حکایت از این دارد که این روایات ما، رنگ و بوی این جوری دارد و آرامآرام دارد توصیفاتی میکند نسبت به آینده. بعضیهایش محقق شده، بعضی [دیگرش] محقق میشود.
همهاش مال یک دوران نیست که بگوییم مثلاً همهاش مال سال ۴۰۴ به بعد است. برای همین شما دیگر نگاه نکن که این محقق شده یا نشده، نگاه کن بعدها یک هو همهاش معلوم میشود. نه، اینطور نیست. چهار تایش محقق شده، ممکن است با فاصله هم باشد.
خدا رحمت کند مرحوم علامه جعفر مرتضی عاملی که از علمای درجه یک لبنان بود. واقعاً محقق بود و درجه یک بود واقعاً، یعنی آثار بینظیری ایشان در آثار تحقیقی خودش دارد. یک دانه آن کتاب «الصحیح من سیره النبی الاعظم» [است.] کتاب مفصلی، سیره پیغمبر را کار کرده است، همه آن چیزهایی که از جهت تاریخی درست بوده را جمع کرده است. یکی هم برای امیرالمؤمنین کار کرده است. چند تا آثار دیگر هم دارد. یک بخشی از آثار ایشان هم در مورد امام زمان. امروز در یکی از مصاحبههای ایشان میخواندم. سؤالاتی پرسیده بودند. جالب بود. پرسیده بودند که آقا، به نظرتان حالا خود ایشان فکر کنم ده سالی است از دنیا رفته، یک زمان زیادی پرسیده بودند که آقا، به نظرتان حکومت یهود به ظهور ربط دارد؟ ایشان گفته بود: «بله.»
حالا این همچین حرفی از همچین آدمی خیلی مهم است. گفته بود که بله، از روایت فهمیده میشود که اینها قبل از ظهور هستند و فساد شدیدی میکنند. ایشان فرموده بود که نشانههای دیگر در مورد ظهور، به نظر بنده محقق شده. این هم جمله مهمی از همچین کسی است. نشانهها دارد ظهور و آخرالزمان. به نظر بنده، بعضیهایش محقق شده. این جرئت میخواهد ها! این حرف را بنده تا به حال جرئت نکردم بزنم. چون ایشان گفته، ایشان میگوید مثلاً همین روایتی که دارد: «حوزه علمیه از کوفه و نجف به قم منتقل میشود.» خود همین روایت مربوط به آخرالزمان است، زمان نزدیک به ظهور امام زمان است. بعد ایشان میگوید: «خب، این محقق شد دیگر، تمام شد این. این یکی از نشانههایش قطعی و صفر است.»
ازش میپرسند: «آقا، میشود بعضی نشانهها را ما تطبیق بدهیم، بگوییم این همان است؟» میگوید: «قطعی بود، بله. مثل این قضیه که از نجف به قم منتقل شده.» یک همچین شخصیتی، ولی جرئتش را دارد. هم علمش را دارد، هم جرئت [بیانش را]. ظهور امام زمان، این که قم میداندار میشود قبل از ظهور، یکی از نشانههاست و محقق هم شده. میگوید: «این قطعاً محقق شده ولی فاصله زمانیاش را نمیدانیم تا ظهور چقدر است. این را نمیتوانیم بگوییم بیست سال بعد، صد سال بعد، دویست سال بعد. این را نمیدانیم. ولی میدانیم این وقتی این اتفاق رخ داد، ما دیگر داریم وارد یک مرحله جدیدی میشویم که این دیگر متصل به ظهور امام زمان است.»
نکات مهم بحث پس: مجموعهای از نشانههای ظهور امام زمان، یا به تعبیری آخرالزمان. یک بخشیش بخشهای سیاه، یک بخشیش بخشهای سفید. یک بخشیش بدیهایی است که قبل از ظهور فراگیر میشود. ظلمتی است که فراگیر میشود. یک بخشش هم سفیدیهایی است که رخ میدهد.
بشارت میدهند که آقا، دو تا جماعت میآیند به نام ایرانی و یمنی. اینها قدرت دارند، اینها تأمین امنیت میکنند برای امام زمان. یمنیها جان امام را در مکه حفظ میکنند. اولی که حضرت ظهور میکند، یمنیها جان حضرت را در مکه حفظ میکنند. ایرانیها جان حضرت را در عراق حفظ میکنند. ایرانیها و عراقیها و یمنیها و امام زمان، همه با هم بیتالمقدس را فتح میکنند. البته قبلش حکومت یهود قبل از ظهور نابود شده، ولی حضرت پاشان را میگذارند [در] بیتالمقدس، وارد میشوند، آن جا را در اختیار میگیرند. یعنی قبلش مشخص است که هنوز به چنگ مؤمنین و مسلمانها انگار نیامده. ولی حکومت یهود را نابود کردند. درگیریها به نظر میرسد از مجموعه روایاتی که ادامه دارد تا وقتی حضرت وارد بشوند. ولی ورود حضرت به بیتالمقدس ورود سختی نیست، ورود چالشی نیست.
تعبیر «ینزل» هم دارد. این خیلی برای بنده جالب است که همه این روایات هی تعبیر «ینزل» دارد. تا صد سال پیش هم شاید این خیلی خوب فهمیده نمیشد. صد سال پیش «نزول میکند» در بیتالمقدس. در مورد رومیها که این را قبلاً اشاره در بحث جاهای دیگر کردیم بهش که وقتی در معرض خطر قرار میگیرند یهودیها، رومیها میآیند به کمک یهودیها در فلسطین، در رمله. رمله نزدیک تلآویو، همان جایی است که فرودگاه «بنگوریون لعنهالله علیه» فرودگاهش آن جاست. جالب این است، میگوید که رومیها «ینزل، ینزل» یا «تنزل الروم فی رمله.» در رمله نزول میکنند.
برای شما جالب نیست این تعابیر روایات چقدر این تعابیر نقطهزن و زیباست؟ نزول میکند. نزول را کی به کار میبرند؟ وقتی از بالا میآید پایین. نمیگوید دخول میکنند، ورود میکنند، وارد میشوند. وارد میشوند، داخل میشوند. این همه سرزمین. یهودیها صاف از توروم باید بیایند در رمله، صاف باید بیایند در فرودگاه بنگوریون، رم فرودگاه بنگوریون است. نزول میکند. نزول وقتی که از بالا میآیند پایین. معلوم میشود که اینها با پرواز میآیند. امام زمان هم نزول میکنند در بیتالمقدس. معلوم میشود حضرت هم با پرواز میآیند.
[یک روایتی وجود دارد که] سندهای قوی ندارد، نمیخوانم ولی متنش خیلی محشر است. میگوید: «پنج تا پرنده بلند میشوند، امام زمان در یکی از اینهاست.» سندش خیلی قوی نیست. در کتاب «الزام الناصب». دیگر من خیلی... پرندهای که دارند میآیند، حتی مسائل امنیتی هم رعایت میشود که مثلاً در پنج تا، یکیش امام زمان نشستهاند. جزئیات بیشتری هم دارد که وارد نمیشوم. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت (اعلی الله مقامه) گاهی روایتی میخوانند که در «الزام الناصب» هم بود، ولی حالا بنده دیگر علم ایشان را دارم [که میخواندند. ولی خودم از] کتاب [نمیخوانم]، چون خیلی کتاب متقنی نیست، خیلی رویش مانور نمیدهم.
اینها همه آن روایاتی است که به این مسائل دلالت دارد. یمنیها جان حضرت را حفظ میکنند، ایرانیها جان حضرت را حفظ میکنند. ایرانیها پیشتازان، پیشقراولان سپاه امام زمان. بیشتر سپاه امام زمان عجمیها هستند که عجمیها وقتی در روایت ما گفته میشود، منظور فارسیزبانها هستند. اینها جان حضرت را حفظ میکنند. خب، اینها که یک هوئی که سر بیرون نمیآورند که! تا دیروز مشغول کار بود، در نانوایی بود... و اینها که البته ممکن است این شغلها را هم داشته باشند، ولی طرف هیچ تجربهای، هیچ مهارتی ندارد. یک روز سلاح دست نگرفته، یک روز جنگ ندیده. یک هو شب جمعه، [بگوییم] جمعه که ازت میخواهم ظهور بکند! شب جمعه همه اینها از روی بسترهایشان با طیالارض یک هو ملحق میشوند به حضرت. کنار امام زمان همدیگر را میبینند، ۳۱۳ نفر. که از کجا مطمئن میشوند که ایشان امام زمان است؟ اتفاقاتی رخ میدهد. حضرت حسن [مجلسی فرمودند] چه شکلی وارد مکه میشوند؟ این هم روایاتی دارد. از چند روز قبلش حضرت وارد شدهاند با مسائل امنیتی، با پوششهای امنیتی. دقیقترش را نمیخواهم بگویم، چون چرا؟ گاهی دهنلقیهای ما ظهور را عقب میاندازد. شهادت امام صادق علیهالسلام، این جمله را ایشان فرمودند. اندکی من خودم به خودم گرفتم این جمله را که خیلی با جزئیات نباید این بحثها را مطرح کرد. به گوش دشمن میرسد. بیانیهها رساندند. اهل بیت [تأکید کردند که] جزئیات بیشتری [از این مطالب] میرسد. ولی خب، خیلی بعضیهایش جای علنی کردن ندارد. زیادی هم که لو برود، آسیب ایجاد [میشود]. پوششی که نمیخواهم بگویم آن پوشش چیست، وارد مکه میشوند و کنار کعبه میآیند که کسی احتمال نمیدهد ایشان امام زمان است. خلاصه، ایرانیها و یمنیها جان ایشان را حفظ میکنند. این نکته اساسی بود.
اصلاً چرا بحث را مطرح میکنم؟ عرض کردم آخرالزمان دو گروهند، دو بعد دارد. یک بعدش بعد سیاهیاش است، یک بعد بعد سفیدیاش. این بعد سفیدیاش را کمتر میگویند. همهاش یک طوری صحبت میکنیم، انگار آقا، ظلم مطلق، شر مطلق. یک هوئی هم چهار نفر میآیند دور امام زمان را میگیرند، از حضرت دفاع میکنند. اینها خب کجا تربیت شدهاند؟ کجا تجربه [کسب کردهاند؟] قرار نیست با معجزه چیزی پیش برود. البته این هم نیست که مطلقاً هیچ معجزهای هم رخ ندهد، قطعاً معجزههایی هست در این مسیر. ولی آن فرایند عمومی و کلی، فرایندی نیست که بر معجزه باشد. این نکته خیلی مهمی است که باید بهش توجه داشت.
پس چه عرض کردم؟ یک سفیدی دارد، یک سیاهی دارد. آن جنبه سفیدیش، مؤمنین جماعت سفت و قرصیاند که اینها قبل از ظهور امتحان پس دادهاند، غربال شدهاند، تمحیص شدهاند، تمییز شدهاند، پاک پاک امتحان پس دادهاند، صبر به خرج [دادهاند.] از بعضی روایات هم فهمیده میشود که حکومت هم تشکیل دادهاند که این یک بحثی است که انشاءالله شبهای بعد باید بهش بپردازیم که قبل از ظهور حکومت تشکیل دادهایم یا نه. نه تنها میشود، باید حکومت تشکیل داد. بدون حکومت نمیشود جان امام را حفظ کرد.
کیا این حکومت را تشکیل میدهند؟ در روایت ما گفتند: ایرانیها. دو تا رهبر هم در روایت، بیشتر در روایات نداریم، شاید به ما نرسیده، خبر نداریم. ولی دو تا رهبر برای اینها معرفی شده. یک رهبرشان «رجل من قم» است که ظاهراً رهبر اولشان است. اینها هیچ کدام را با تطبیق کامل نمیگوییم، با یقین نمیگوییم. فقط روایت داریم، میخوانیم. آن قدری که به ما رسیده و مجموعه روایات این است. رهبر سومی دیده نمیشود. دو نفر برای این ایرانیها و مشرقیها که حکومت تشکیل میدهند، خروج میکنند، قیام میکنند. یکیشان آغازگر، مردی از قم. دورش جمع میشوند مردانی که ایمانهای قرصی دارند، دلهایشان مثل پاره آهن میماند. از جنگ خسته نمیشوند، به خدا توکل میکنند. «لاجَبّانون» [شاید منظور: لا یجبنون، یعنی: ترسو نیستند]، ترس ندارند. «لا یملون من الحرب.» از جنگ خسته نمیشوند. اینها یک جماعتاند. رهبرشان هم مردی از قم.
[و] آن رهبر دومی هم که برای اینها گفته شده، خراسانی. خراسانی تنها گفتند. جاهای دیگر او را به عنوان مردی از بنیهاشم معرفی کردهاند که معلوم میشود سید است. سید و خراسانی که این فرماندهی است که اینها را حرکت میدهد به سمت عراق و این فتح کوفه و این منطقه و بیتالمقدس و نابودی سفیانی و اینها به دست او رقم میخورد و خود خراسانی هم با امام زمان بیعت میکند. این در روایات است. این دو تا را به عنوان رهبران ایران معرفی [کردهاند].
حالا این کی است؟ ما نمیدانیم. آیا همین جمهوری اسلامی است؟ بعد از این است؟ نمیدانیم. دقت کردید ها! ما نمیخواهیم بگوییم آقا همین است. دو تا رهبرش هم اولیش امام خمینی است، دومیش حضرت امام [خامنهای]. ممکن است عوض بشود. یک هو همه چیز برگردد و خدای نکرده برود ۵۰۰ سال بعد، یک طور دیگر بشود.
امروز در یک جلسه این را گفتم. گفتم: «الان ما دیگر خیلی نیاز به اسرائیل نداریم برای نابود شدنمان. آمار زاد و ولد نزدیک صفر است. فقط داریم تلفات میدهیم و میمیریم.» اگر الان دیگر این اتفاقاتی که داریم میگوییم رخ ندهد، تا ۵۰ سال بعد که کلاً [جمعیتمان کم میشود] و دیگر باید برود برای یک چند صد سال بعد. یک ایرانیهایی بیایند و دوباره یک قمی شکل بگیرد و حوزه، مردی از قم و انقلاب و این حرفها.
خلاصه، خیلی امیدوار نباشید. امید زیاد پیدا کردیم در این جلسه، آن امیدها را بگذارید کنار. باید استغاثه در درگاه الهی [کرد]. خیلی وقت زیادی نداریم. شرایط هم خیلی شرایطی نیست که برای ما جور باشد. این انقلاب هم اگر خدای نکرده شکست بخورد، معلوم نیست اصلاً چیزی از اسلام بماند بعد از این. حالا حالاها ایران را تبدیل میکنند به چند تا جزیره، پاره پاره. چند تا کشور! ایرانستانش یک تیکهاش میشود آذربایجان، یک تیکهاش میشود کردستان. یک تیکه منطقههای عربیمان را با عراق سر و سامان میدهد. سیستان و بلوچستان را میدهند پاکستان. این وسطها یک چند تا میمانند که به این جا میگویند ایران.
هر آن چیزی هم که برای آینده اینها بخواهد زمینهساز قیام و حرکت در آیندهشان باشد، از بین میبرند: هیئتی، حرمی، حوزه علمیهای. دستهایشان را خوردهاند. دیگر فهمیدهاند از کجا دارند کتک میخورند. نه حوزه قمی میگذارند بماند، نه حوزه خراسانی میگذارند بماند، نه عمامهای، نه آخوندی، مجلس روضهای. چون اینها اگر باشد، دوباره اینها خودشان را زنده میکنند، احیا میکنند. این است که اگر این انقلاب رفت، خیلی حالا حالا از اسلام هم خبری نیست. هزار سال بعد، تا صد سالم که بعید است، هزار سال بعد اینها دوباره بچرخد چرخ روزگار، ایرانیهایی بیایند و یک قمی و یک مردی از قم و این جور داستانها. خلاصه، اگر خیلی احساس امید میکنی، به این مسئله هم فکر بکنید که آدم را در اینجا دچار پریشونی میکند.
اینها میشود بخش سفید ماجرا که یک جماعت سفت و قرصیاند که اینها [این ویژگیها را دارند]. ماییم، نمیدانم. خدا کند ما باشیم. از خدا میخواهیم که این جماعت بشارت داده شده، ایرانیها و یمنیها، همینهایی که الان هستیم، باشد. همین جماعت.
آن طرف داستان، ورق سیاهش. «ملئت ظلما و جورا». به اوج میرسد ظلم و نفاق، کفر و شرک و معصیت به اوج خودش میرسد. این به اوج رسیدنش هم یک بخشش در همین است که خود نفاق هم به اوج برسد. این را دقت بکنید، چون خیلی نکته مهمی است. قاعدهمند میگویم، بعد روایتش را برایتان میخوانم ببینید چقدر این روایت ترسناک است. این ور که بخش سفید ماجراست، در [آن] طایفه مؤمن، جماعتین که هم خودشان ایمانشان درجه یک است، هم علمای درجه یک دارند. ایمان [مردم] ایران که درجه یک است به خاطر آن فقهایشان است. فقهای درجه یکی دارند که اینها پشت آنها حرکت میکنند. آنها اینها را از چنگ شیاطین و گرگهای زمانه نگه میدارند. پس این ور نقش فقها.
آن ور چی؟ چون اوج کفر و ظلم است، باید با هر ابزاری که دارند به این طرف آسیب بزنند دیگر. این قاعده را دقت کنید. چیزی که دارم میگویم خیلی مهم است. بعضیها به این قواعد توجه نمیکنند. همین طور یک دانه روایت میخوانند، [میگویند:] «هیچی آقا! روایت داریم که فقهای آخرالزمان پستترین فقها در طول تاریخ. هیچی آقا! پس اصلاً آخوند جماعت، عالم جماعت...» نه آقا! این ور روایت داریم: «بهترین فقهای طول تاریخ.» آن ور هم روایت داریم: «شرّ الفقها، بدترین فقهای طول تاریخ.» پس چی شد آقا؟ این دو تا روایت که تعارض پیدا کرد! نه، تعارض ندارد. دو طرفه است.
یک طرف سفید داستان، طرف سفید، عالم دارد. عالم درجه یک، مردم دارد، مردم درجه یک. مردمش هم دنبال علمای درجه یک. آن «شرّ الفقها»، فقهای نابودگر و پست، کجای داستاناند؟ هر چه که این ور اورجینال خوبش را داریم، این طرف هم باید روبروش باشد دیگر. هم بزند نابودش کند، هم یک بدل برایش بسازد. درسته آقا؟ وگرنه اوج ظلم نمیشود که! چه شکلی میخواهند مردم را از چنگ این علما در بیاورند؟ چه جور میخواهیم بین مردم و این علما فاصله بیندازند؟ اولاً که دشمنی میکنند، حمله فرهنگی میکنند، فحشا را توسعه میدهند. خب این یک کار. دیگر چی؟ عالمسازی میکنند، عالم قلابی میآورند وسط. علمای قلابی را برجسته میکنند. علمای فاسد را برجسته میکنند. در بین علما فساد میاندازند. این میشود که اتفاقاً این ور داستان، این جنس ماجرا ما زیاد داریم.
وقتی این قاعده فهمیده نشود، آدم نمیفهمد روایات را. میگوید آقا آخرالزمان از علما خیلی بد تعریف کردهاند. ما چکار کنیم؟ آخرالزمان برو سراغ علمای خوب آخرالزمان. هم از علمای خوب خیلی خوب تعریف کردهاند، هم از علمای بد خیلی بد گفتهاند. وظیفه شما این است که تشخیص [بدهید]. شما هم تا به آن، این عبارت بعدی این هم خیلی مهم است. شما هم تا به آن، داد بزنم این جمله را بگویم، چون این خیلی مهم است. شما مردم هم تا به این قدرت تشخیص نرسید که جنس اصل را از جنس بدلی و تقلبی تشخیص بدهید، خوب را از بد تشخیص [بدهید]، معلوم میشود شما هم به اوج قدرت تحلیل خودتان نرسیدهاید و تا وقتی شما به اوج قدرت تحلیل نرسید، ظهور رخ نخواهد داد.
کی به اوج تحلیل خودتان میرسید؟ آن وقتی که علما، علمای خوب و بد به اوج شباهت به همدیگر برسند. سخت دارد میشود! نه، اینها را بهش میگویند فتنههای آخرالزمان که پشت آدم را میلرزاند. از یک کسانی رکب میخورید که باورتان [نمیشود]. ترسناک است. ولی این جور هم نیستش که چشمبندی باشد، قدرت تشخیص دارید میتوانید تشخیص بدهید. راهش هم این است که علم خودتان را افزایش بدهید، عالم خوب را پیدا کنید، فقیه خوب را پیدا کنید، علم خودتان را افزایش بدهید با چی؟ با قرآن. سرمایه اصلی و جاودانه ما قرآن است. هر چه بیشتر با قرآن آشنا باشید، بهتر میتوانید تشخیص بدهید. کتاب فرقان است دیگر. برای فرق گذاشتن بین اصلی و بدلی است، فرق گذاشتن بین حق و باطل است. آنی که قرآن دارد. تشخیص میدهد. قرآن را باید یاد گرفت. با قرآن باید انس گرفت. کلاس قرآن باید رفت، نه فقط صوت و لحن و تجوید و اینها. نمیشود تفسیر المیزان نخواند و توقع داشت در فتنههای آخرالزمان راه را درست تشخیص داد. بس که این عبارات ایشان [علامه طباطبایی] مهم است که بحثهای آخرالزمان را هم آنجا آورده. علامه طباطبایی در سوره مبارکه مائده.
باید با قرآن انس بگیریم. حالا خود قرآن یک طرف، معارف قرآنی یک طرف، بحثهای قرآنی یک طرف. آن هم از یک عالم درجه یکی مثل علامه طباطبایی. مطلب ناب، زبده، بیشائبه، بیآلودگی، یک ذره قاطی ندارد، خالص خالص. معارف دین. حتی با اینکه فیلسوف بوده، عارف بوده، گفته من از بحثهای فلسفی این جا نمیخواهم استفاده بکنم، بحث قرآنیاش را کرده است، مدل قرآنی بحث را ارائه داده. بعد آمده گفته حالا اینی که ما این جا گفتیم و قرآن گفته، فلاسفه هم یک چیزهایی میگویند که شبیه این است، بگذار آن را هم بگویم. اخلاقیها، علمای اخلاق هم یک چیزهایی میگویند که به این مرتبط است، بحث اخلاقی. تاریخدانها یک چیزی میگویند، به این جا مرتبط است، بحث تاریخی. ولی اینها را هم نزده. بحثهای قرآن را، چون در فلسفه یک چیزی میگویند، هم بزند، بریزد این وسط. گفته من هیچ چیز اضافه نمیکنم. قرآن چه میگوید؟ خیلی مهم است. آنی که قدرت تشخیص ما را میبرد بالا، معارف قرآن است. هر چه معارف قرآن را بهتر فهمیدیم، علمای برحق را بهتر تشخیص میدهیم، فقهای خوب و بد را بهتر تشخیص میدهیم. میفهمیم که خورده شیشه دارد. میفهمیم که دنبال موقعیت و دنیا و مرید و دم و دستگاه و پول و کتابش را چاپ کند و مؤسسهاش را پیش ببرد و انتشاراتش را برند بکند و معلوم میشود دنبال شهرت، پا منبر هایش نپرند و مقلدهایش فلان نشوند و رساله اش چاپ بشود. و تعارف ندارد، خوب و بد داریم.
نمیشود هم اینها را نگفت. مردم نسبت به علما سوءظن پیدا میکنند. چکار کنیم؟ به ما گفتند که سوءظن پیدا کنیم نسبت به کدام علما؟ نسبت به علمای بد. ما داریم آقا، اینها جزء فتنههای آخرالزمان است. این ترفند و شگرد شیاطین است: «علمای خوب دارید؟» من دیگر نمیتوانم دیگر [بگویم] عالم دیگر . جایگاه علما را خدشهدار نمیکنم. عالم بد دیگر نمیآورم سراغتان. شرمنده. این مرحله از فتنه را من قفل است. فعلاً نمیتوانم حرکتی بزنم. نه آقا! میگوید: «عالم زدی؟ صد تا عالم برایت میآورم. خوب جدا کنم. صد تا شگرد برایت میآورم. صد نفر دیگر را میآورم سمت آنها سوق میدهم.» تو باید تشخیص بدهی. تا به این اوج تشخیص و تحلیل نرسی، ظهور رخ نخواهد داد. این نکته مهم [است.]
حالا روایتش را بخوانیم با همدیگر. در مورد خوبهای آخرالزمان که انشاءالله شماها کیف [میکنید]. پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمود: «یا علی و اعلم ان اعجب الناس ایمانا و اعظمهم یقینا.» به علی جان، بدان، آن جماعتی که ایمانشان بیشتر از همه آدمها به تعجب میآورد، آن جماعتی که یقینشان از همه بالاتر و بیشتر است، اینها کیانند؟ «قوم یکونون فی آخر الزمان.» یک جماعتی میآیند در آخرالزمان. «لم یلحق النبی بحجتِهم» یا «حجبهم الحجه.» اینها پیغمبر را ندیدند. حتی امامشان را هم درک نکردند. حجت را هم درک نکردند. امام زمان را هم ندیدند.
این همه آدم بود کنار پیغمبر، «رد دادند». با یک فتنه باختند. کنار پیغمبر، در مسجد پیغمبر، کنار امام بودند. تحلیل درست نداشتند، تشخیص درست نداشتند. حق و باطل را تشخیص نمیدادند. یک جماعتی میآیند، پیغمبر را ندیدند، امام را هم ندیدند. ایمان میآورند به چی؟ به… [از این تعبیر]. آقا این روایت اگر معجزه نیست، چیست؟ «فآمنوا بسواد علی بیاض.» ایمان میآورند به سیاهی روی سفیدی. سیاهی روی سفیدی چیست؟ کتاب! جوهر روی صفحه! امام ندیده، پیغمبر ندیده. آقا، طرف امیرالمؤمنین بهش میگفت: «بیا برو بجنگ.» نمیرفت. [مثل] مردم کوفه. الان ما در زمانی هستیم که حتی ولی فقیه نگفته به جوان که تو پاشو برو آن جا، تو سوریه. حتی رهبری به این جوانها نگفته بود پاشید برید بجنگید. اینها خودشان فهمیدند که مثل اینکه نظر آقا به این است که ما باید سوریه را برویم نگه داریم. غیر از به خود آقا، چه شکلی اعتقاد پیدا کردهاند؟ ولایت فقیه، ولایت فقیه را از زبان امام زمان شنیده بودند؟ یا در کتاب گفته بودند روایت رسیده بود؟ در کتاب گفته بود، روایت زراره بود. ما حتی خود زراره را هم ندیدیم. یک خط مطلب رسیده که شواهد نشان میدهد این را زراره گفته است. که شواهد نشان میدهد از امام صادق شنیده است. که شواهد نشان میدهد امام صادق منظورشان این بوده است. این همه فاصله! شواهد کنار هم جمع شده، این ایمان آورده به ولی فقیه. دستور نداده. همین که میفهمد نظر ولی فقیه به این است، پا میشود میرود سوریه. جانش را تقدیم میکند. این چیست اسمش؟ این اوج ایمان است. پیغمبر فرمود: «این آن ایمانی است که آدم را به تعجب میآورد، این شدیدترین یقین است.»
خیلیها از خود پیغمبر شنیدند، پا نشدند بروند. پیغمبر فرمود: «خدا لعنت کند هر کی با جیش اسامه حرکت نکند. لعن الله من تخلف عن جیش اسامه.» باز هم پا نمیشدند بروند. گرم تابستان بود. زمستانها میگفتند سرد است. باید با هواشناسی انگار هماهنگ کنیم قبل از جنگ. این همه بهانه درآوردند.
امام مجتبی فرمود: «اگر نجنگید ذلیل میشویم.» گفتند: «به درک! ما میخواهیم زنده بمانیم.»
امام حسین فرمود: «من دارم میروم به سمت کوفه. من برسم به کوفه زنده نمیمانم. هر کی آماده شهادت است، با من.» جماعت کثیری پا شدند رفتند. در منطقه زباله وقتی خبر شهادت مسلم رسید، جماعت کمی ماندند که شب عاشورا امام حسین فرمود: «شما هم پاشید بریم.» آنها گفتند: «ما نمیآییم.» آنها خود امام حسین را دیدند، این شکلی پای امام حسین وایسادند. اینها پای کدام امام حسین وایسادند؟ امام حسین این است که در کاغذ، در کتابها بوده. سیاهی روی سفیدی. اینها آن جماعت سفید آخرالزمانیاند. تا این جایش ملت ما اثبات کردهاند، اینها هستند. الحمدلله، انشاءالله عوض نشود داستان. انشاءالله تا ته خطش بمانیم. تا به حالش ما بودیم. این همه اخلاص و ایثار و فداکاری و عشقی که این ملت نشان داده، مصداق همین روایت پیغمبر است.
فردا شب انشاءالله میخواهم به بخش دیگری از بحث آخرالزمان بپردازم. اندکی بحثها، طور دیگری باید در لفافه [و با نام] صحبت بکنیم. دیگر آخرالزمان، زمان فحشا. در مورد این میخواهیم فردا شب انشاءالله صحبت بکنیم. بحثهایش جذاب است، ولی حیف که نمیتوانم کلماتش را کامل ترجمه بکنم. امشب فقط آن بخش فقهای خوب و بدش را بگویم، بحثمان را تمام کنیم.
بگذار قبل اینکه آن روایت را بگویم، این روایت را هم بگویم در مورد خوبهای آخرالزمان، انشاءالله این هم شماهایید. خیلی روایت زیباست. ابوبصیر از امام باقر علیهالسلام نقل میکند. میگوید که امام باقر فرمودند: پیغمبر اکرم در جمع اصحابشان به... به... به پیغمبر این طور فرمودند: «اللهم لقّنی اخوانی.» خدایا، مرا به ملاقات برادرانم برسان. دو بار این را [فرمودند:] «خدایا، مرا به ملاقات برادرانم [برسان].» اینهایی که دور حضرت بودند، خب مشخص است که به هر حال آدمهای با اعتماد به نفسی بودند. «یا رسولالله، مگر ما برادرانتان نیستیم؟ یا رسولالله، همچین برادرای خوبی داریم دیگر. برادر دیگری میخواهید چکار؟ یا رسولالله، ما هستیم دیگر. به ملاقات برسان دیگر. چیست اینها؟ ما به ملاقات میرسیم؟»
پیغمبر چه فرمود؟ فرمود: «لا. انّکم اصحابی.» شما برادران من نیستی، شما اصحاب من دوست داشتم چهره اینها را یکی فیلمبرداری میکرد، فیلمش را منتشر میکردند. چه حالی به آنها دست داد وقتی نام پیغمبر این طور [شنیدند]. شکست عاطفی خوردند دیگر. از آن جا چقدر مصرف سیگار، تریاک اینها زیاد شد! کمپهای ترک اعتیاد راه افتاد [از وقتی پیغمبر به ما گفت: «شما برادران ما نیستین، اصحاب ما هستیم.»] چه اوضاعی شد بین این بندگان خدا.
فرمود: «شماها برادرای من نیستین، شما اصحاب منین.» خب، برادرانتان کیانند؟ «اخوانی قوم من آخرالزمان.» برادران من در آخرالزمان میآیند. کیند اینها و چه شکلیند؟ انشاءالله شماهایید. «قوم من آخرالزمان آمنوا بی و لم یرونی.» آنها در آخرالزمان میآیند. من را ندیدهاند ولی به من ایمان میآورند. حتی خواب پیغمبر را هم ندیدهاند ها! چند نفر خواب پیغمبر، خواب پیغمبر [باور کنند و به] ایمان میآورند. «لقد عرفنیهم الله باسمائهم.» خدا اسمای اینها را به من گفته. اسم باباهایشان را گفته. قبل از اینکه اینها به صلب پدرانشان وارد بشوند، من اینها را میشناسم. میدانم ۱۲ قرن بعد مثلاً نمیدانم علامه طباطبایی میآید، میشناسم. درست شد؟ قبل از اینکه وارد رحم مادر بشوند، میشناسمشان.
اینها چه شکلیاند؟ تعبیر را ببینید چقدر فوقالعاده است: «لاحدهم باشد بقیه علی دینه من خرت القات فی اللیله الظلماء.» خط قطعات، شاخههای تیغدار را دیدید دیگر؟ شاخههایی که تیغ دارد. یکی اگر شروع کند از این ور دستش را بکشد، این مدل سیخ کبابی هست که آدم دستش را این جوری میگیرد، کباب در میآورد. شما روی شاخهای که بغلهایش پر تیغ است، در آن جهت خلاف تیغ که سمت دست شماست، دستت را بگیری همین جوری بکشی، چه میشود؟ دستت پاره میشود دیگر، جر میخورد. درسته آقا؟ چرا؟ برای اینکه تو آن قدری توان نداری که مثل کباب نیستش که این وری که گرفتی کباب هم از آن ور در بیاید. آن جریان مخالف و روبرو که این تیغها باشد، آنها میافتد در دستت. ولی تو ادامه وقتی میدهی، این تیغ اول میافتد، ول نمیکنی، میروی تیغ دوم، میروی تیغ سوم، میروی تیغ چهارم. ول نمیکنی قضیه را. این را میگویند: «خط قطات.»
فرمود: «اینها این شکلی دینداری میکنند در آخرالزمان. مثل خرت قطات میماند.» همه عوامل ضد اینهاست. الان همین دوران است دیگر. آدم میخواهد گناه بکند سخت است یا بخواهد گناه نکند سخت است؟ اصلاً مگر میشود آقا گناه نکنی؟ آقا بریم در خیابان گناه نکنیم؟ بریم پاساژ گناه نکنیم؟ خط قطعات دیگر. یعنی شما هر جهتی که میروی، میبینی همه عوامل میخواهد تو را بیندازد در جهنم. با این حال دینش را حفظ میکند. مثل اینکه تو شب تاریک خط قطات کند. پیدا کرد، هی ادامه میدهد این تیغها را. همین میآید جلو. درست شد؟ خط قطعات میکند در شب تاریک.
یک مثال دیگر هم پیغمبر زد: «او کقالبض علی جمر القضایا.» یا مثل کسی میماند که یک تیکه آتش کف دستش [است.] گوشیها بوده حضرت فرمودند: «یک تیکه آتش کف دست همهمان هست.» آتش کف دستت باشد؟ سنگکهای سنگک دیدید چقدر داغ است؟ دستت میخورد جیغت میرود بالا. حالا کف دستت نگه دار. حرارتش هم کم نشود. به جای یک دانه سنگ، بکن ۱۰ تا، ۵۰ تا. این میشود وضع ایمان در آخرالزمان. کسانی اصحاب امام زمان در آخرالزمان که این جور باشند. پیغمبر فرمود: «شماها اصحاب منید، برادران من اینها.» جای دیگر فرمود: «خدایا، من چقدر مشتاقم اینها را ببینم. شوقا الی اخوانی.» چقدر دلم برای داداشهایم تنگ شده. این مردمان مؤمن آخرالزمان این شکلیند. اینها برادران رسولالله [بودند].
فرمود: «اولئک مصابیح الدجی.» اینها مثل چراغ میدرخشند. «یغنیهم الله من کل فتنه قبرا مظلم.» خدا از همه فتنهها اینها را نجات میدهد. از همه فتنههای تاریک و غبارآلود. خدا اینها را حفظ میکند. این جماعتی که این شکلی عاشقانه پای دین خدا و پیغمبر میایستند.
وقتمان چون تمام شد، بقیهاش را انشاءالله بگذاریم فردا شب. آن روایت فقها را هم انشاءالله فردا. بقیه روایات آخرالزمانی را انشاءالله کمکم فردا شب و جلسات بعد انشاءالله به نتیجه برسانیم و بحث انشاءالله ادامه بدهیم.
یکی از آن چیزهایی که جزء ویژگیهای مؤمنین آخرالزمان است که قرآن ازشان تعبیر میکند به: «یحِبُّهُم و یُحِبُّونَهُ.» این را بگویم و عرضم تمام. قرآن وقتی اینها را توصیف میکند، این مؤمنهای آخرالزمانی را علامه طباطبایی میفرماید این آیه در مورد مؤمنین آخر [الزمان است.] اصلیترین ویژگی که در مورد اینها میگوید چیست؟ که علامه میفرماید همه ویژگیها در همین ویژگی خلاصه میشود: «یحبهُ.» خدا اینها را دوست دارد. اینها هم خدا را دوست دارند. اینها آن مؤمنهای آخرالزمانی، طرف سفید تاریخ و پایان تاریخ توسط اینها رقم [میخورد.]
یک سؤال از شما میکنم: ویژگی آنهایی که خدا را دوست دارند و خدا آنها را دوست دارد چیست؟ خب، خیلی چیزها گفتهاند. قرآن خیلیها را گفته. «صابرین»، خدا متقین را دوست دارد، صابرین را دوست دارد. آن ور ظالمین را دوست ندارد، مستکبرین را دوست ندارد. یک شاخص شستهرفته بهتان بدهم. خاطرتان جمع. پدر بیامرزی هر کی برده، راضی بوده. یک راهکار شسته و رفته. اگر یک کلمه بخواهیم خلاصه کنیم آن ویژگی آدمهایی که خدا را دوست دارند و خدا اینها را دوست دارد، این یک کلمه است: این روایت فرمود: «احب الله من احب حسین.» خدا دوست دارد هر کسی را که او حسین [را دوست دارد]. آنی که محب حسین است، هم محب خداست، هم محبوب [خدا].
آن جماعت مؤمن آخرالزمانی بر اساس این روایت، جماعت امام حسینی آخر [الزمان] است. میشود این سینهچاکهای امام حسین. میشود این عاشقهای امام حسین. هیئتیها. میشود شماهایی که دو هفته است مشکیهایتان را در نیاوردهاید، تا آخر محرم سفر هم نمیخواهید در بیاورید. آدم برای پدر خودش، برای عزیز خودش خیلی دلش نیست حالا آن قدر طولانی مشکی بپوشد. ولی برای امام حسین روز آخر ماه صفر مشکیاش را میخواهد در بیاورد، اذان [یا همان لحظه اذان] سختش است. هر سال، هر سال هم دارد این کار را [میکند]. هر سال، هر سال کربلا، اربعین، خرجی امام حسین دادن، آدم سیر نمیشود. این چیست؟ این عشق است. این آنی است که این محبت را دارد. همانی است که پیغمبر فرمود: «من دلم برای برادرانم [تنگ شده].» پیغمبر دنبال شماها میگشت. شما عاشقهای امام حسین. شما اگر بودید، مگر کربلا این شکلی میشد؟ مگر پسر پیغمبر به گودی قتلگاه میرفت؟ این بود که فرمود: «شماها اصحاب منید!» دلم برای برادرانم تنگ شده. آن برادران، آنهاییاند که سینهچاک اهل بیت، رگشان برای اهل بیت میجنبد. جان میدهند برای اهل [بیت].
شهید مصطفی صدرزاده معروف به سید ابراهیم، ازش پرسیدند آقا برای چی میروی؟ برای چی میروی سوریه؟ گفت: «من زن و بچهام را میدهم، یک کاشی از حرم حضرت زینب کم نشود.» یک کاشی از حرم زینب کم نشود. اگر امثال مصطفی صدرزاده بودند، کسی جرئت میکرد گوشواره از گوش این بچهها بکشد؟ چادر از سر اینها بکشد؟ دستهایشان را ببندد؟ تحقیرشان کند؟
روضه امشب، روضه این ایام است. از لهوف سید بن طاووس برایتان بگویم. این روضههای این شبها اندکی خودمانیتر است دیگر. غریبانهتر است دیگر. روز عاشورا شلوغ [است.] روضهها بعدش خلوت میشود. یک جورهایی شبیه خود عاشوراست که دور حسین شلوغ بود. ظهر عاشورا به بعدش دیگر خلوت شد. روضههایمان هم تقریباً این شکلی است دیگر. یک مشت زن و بچه غریب و اسیر، شهر به شهر دارند میروند.
سید بن طاووس در لهوف این طور میگوید. ببخشید اگر روضه سنگین است. عذر میخواهم. عبارت مال سید است. در لهوف سعی میکنم دقیق ترجمه نکنم. ولی به هر حال باید بگویم منظورش چیست. «و اقام ابن سعد بقیه یوم.» میگوید عمر بن سعد ماند در کربلا بعد از عاشورا. «و الیوم الثانی.» روز عاشورا را کامل ماند. روز یازدهم هم کامل ماند. «الی زوال الشمس.» تا اذان ظهر. عمر سعد کربلا بود. چکار میکرد؟ کشتههایشان را دفن میکرد. کشتههایشان را کفن کردند، دفن کردند، نماز خواندند. تا ظهر یازدهم در کربلا بودند که کشتهها را دفن کنند. «ثم رحلت بمن تخلف من عیال الحسین علیه» [السلام]. دستور داد زن و بچه حسین را سوار مرکبها کنند، حرکت کنند به سمت کوفه.
حالا با چه اوضاعی این زن و بچه را راه انداخت به سمت کوفه! این روضهای است که برخی نقل کردهاند. بعضی پرسیدند از امام زمان: «شما بابت کدام روضه خون گریه میکنید؟» شنیدید این را؟ بعضی اهل معنا [میگویند منظور] روضه عاشورا بوده، روضه علی اکبر، علی اصغر. حضرت فرمودند: «گفتند آقا کدام روضه است که خون گریه میکنی؟» فرمود: «روضه اسارت عمهام زینب.» چشم آقایمان را خون کرده. بخوانم برایتان این روضهای که امام زمان خون گریه میکند. «حمل نسائه الا احلاس اقطاب الجمال.» اینها را سوار بر شترها کردند. ولی با چه وضعیتی؟ «بغیر وطاء و لا قطاع.» جای پایی بود که این زن و بچه را آن رکاب بروند، سوار مرکب بشوند. نه پوششی روی خود این شتر بود. محملهایی که درست میکردند بر روی شترها. شتر محمل هم نداشت. نه رکابی داشت، نه محملی داشت. دیگر چی؟ این قطار و [برخی] گفتند منظور این بغلهای زین اسب، زین شتر که وقتی سوار به تکان میافتد، آن این بغلها حفظش میکند که پرت نشود. گفتند اینها را، محملها میدانی یعنی چی؟ توضیح نمیخواهد ها! ببخشید توضیح میدهم. این بچههای کوچک با هر تکانی از چقدرهاشان در این مسیر از دنیا رفتند.
دیگر چی؟ یا صاحبالزمان! ببخشید. «مکاشفات الوجوه بین الاعداء.» طوری این زن و بچه را بردند کوفه، صورتهای اینها معلوم بود بین نامحرم، بین دشمن. «و هن وداع خیر الانبیاء.» در حالی که اینها امانتهای بهترین پیغمبر [بودند]. «و ساقوهن.» طوری این زن و بچه... این را دیگر شرحش نمیدهم. فقط ترجمه. شرحش را به خودتان برید دنبالش ببینید چیست. هر چه بیشتر در موردش بخوانیم، بیشتر آتش میگیرید. ترک و روم، جماعتهای کافری بودند که در آن دوران خارج از امت اسلام بودند. با اینها میجنگیدند. اینها را اسیر میگرفتند، برده میکردند. با شدیدترین وضعیت اینها را میگرفتند، میآوردند مملکت اسلام و اینها را میفروختند. من توضیح بیشتر نمیدهم. به اینها میگویند ترک و روم. ادامه مطلب را ببینی، سید بن طاووس میفرماید: «و ساقوهن کما یساق ترک و روم فی عصر المصائب و الحموم.» یک طوری این زن و بچه را [بردند] تا کوفه که معمولاً اسیرهای جنگی از ترک و روم را آن شکلی محل استقرار حکومت میبردند. یعنی چی؟ آن طوری که با کنیز جنگی برخورد میکردند، با این زن و بچه...