این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* رشد عقلانیت و ظرفیت باطنی انسانها برای درک حجت الهی، در آخرالزمان.[4:00]
* رشد عقلها، الهامهای قلبی و رؤیاهای صادقه، ابزارهای الهی هستند برای رشد و بیداری انسانها پیش از ظهور.[9:30]
* بلوغ فکری، تدبیر جمعی و قدرت جامعه مومنین، شروط لازم برای تحقق ظهور.[16:00]
* ضرورت آمادگی همه جانبه جامعه، برای حفظ جان و یاری حجت خدا در هنگامه ظهور.[34:30]
* آمادگی روحی، فکری و تشکیلاتی منتظران، لازمه همراهی عملی برای برداشتن باری از دوش امام است.[46:00]
* درک عمیق از ولایت الهی و حضور حجت خدا، ثمره رشد باطنی انسانهاست.[49:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
دیشب، بعد از جلسه و بحث دیشب، خب، عزیزانی که محبت دارند، نظرات و مطالب مختلفی مطرح میکنند که همهشان بر دیده منت و عزیز است. البته بیشتر دوستان محبت دارند و اظهار لطف میکنند که ما شرمندهشان هستیم. گاهی سؤالاتی هم پرسیده میشود که خیلی سؤالات خوبی است. حالا به فراخور اینکه بحث، زمانش کم است و با ضیق وقت مواجهیم و زود باید عبور بکنیم، بعضی مطالب را یک اشاره میکنیم و رد میشویم؛ ولی خب دوستان الحمدلله پیگیرند و جدیاند تو بحث.
نعمتی واقعاً مستمع خوب نعمتی است که خدای متعال الحمدلله نصیب ما کرده: مستمع پیگیر، باهوش، اهل دانش، اهل پژوهش. سؤالی یکی از دوستان دیشب پرسیدند که اینی که گفتی در آخرالزمان رویای صادق زیاد میشود، این دلیلش کجا بود؟ دیشب اجمالاً یک پاسخی به ایشان عرض کردم. کتابی را که دسترسی نداشتم، گفتم قم به عزیزان قم پیام دادم. گفتم که این مطلب را از روی کتاب نگاه کنند و بفرستند. فرستادند و یک کمی هم وقت گذاشتند، مفصلتر دیدم که اصلاً خود این موضوع جای بحث دارد؛ یعنی سؤال این برادر عزیز، باب خیری شد برای اینکه این بحث مطرح شود. روایت داریم «علم گنجینه است، کلیدش سؤال است.» واقعاً این سؤال، بعضی وقتها سؤالات در را باز میکند به روی بحث جدیدی. خدا به این دوستانمان هم خیر بدهد. عزیزانی هم که سؤال دارند بپرسند. یعنی سؤال برکت میکند واقعاً. و خب، یک سؤال عزیزی میپرسد، یک مطلبی گفته میشود، به دهها هزار نفر یک مطلبی میرسد از سؤال یک عزیزی.
اینی که رویای آخرالزمان داستانش اینطور باشد از کجاست؟ خب، چند دقیقهای یک بحثی میخواهد که بحث یک مقداریش هم، بدون تعارف، بنده در اثر کاوش از دیشب تا حالا یاد گرفتم؛ یعنی مقدارش را ندیده بودم که مراجعه کردم. بحثش اتفاقاً پختهتر هم در کتاب شریف کافی، جلد ۸، صفحه [ناخوانا]. دوستان اهل فضل، علما در جلسه حضور دارند، سند روایت را ببینید. علی بن ابراهیم از پدرش، از ابن ابی عمیر، از هشام بن سالم، از امام صادق علیه السلام. درجه یک. سندی که به مرجع تقلید میدهند فتوا میدهد با این سند، جزو بهترین سندها است.
حالا حدیث را ببینید: از امام صادق علیه السلام. عجب روایت فوقالعادهای است! با همین وارد بحث بشویم. هشام بن سالم میگوید از امام صادق شنیدم فرمود: «رأی المؤمن و رؤیا فی آخر الزمان إلا سبعین جزءا من اجزاء النبوه.» سبحانالله! ما فقط خواب را گفتیم. میفرماید: رأی مؤمن و رؤیای مؤمن. این رأی چیست؟ ممکن است همان از جنس مشاهدات باشد. ما گفتیم مثلاً تجربیات نزدیک به مرگ و اینها. حالا عرض میکنم. کسانی که شرح کردند این روایت را، فرمودند: نظر مؤمن و رؤیای مؤمن (رأی و رؤیا) در آخرالزمان. بحثهای طلبگی نمیکنم. قید احترازی مفهوم دارد، مطلب در آخرالزمان. بقیه وقتها اینجوری نیست. در آخرالزمان، رأی مؤمن و رؤیای مؤمن، یکی از هفتاد جزء پیغمبری است. یعنی اگر پیغمبری هفتاد جزء داشته باشد، خدا یک جزوش را به آخرالزمانیها داده، آن هم در رأی و رؤیا است. این را تا اینجا داشته باشید.
مرحوم علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول، جلد ۲۵، صفحه ۲۰۳، یک بابی میآورند: «رؤی المومن فی آخر الزمان علی سبعین جزءا» که همین که عرض کردم که رؤیای مؤمن در آخرالزمان یکی از هفتاد جزء پیغمبری است. یک توضیحی میدهد علامه مجلسی در مرآت العقول. خیلی اینها نکات فوقالعادهای است. حالا من از علامه مجلسی بگویم که ایشان محدث است؛ بعد برویم سراغ پیر و مراد خودمان، جناب ملاصدرا. ببینیم که ایشان چه میفرماید؟ عالم دلیل القدی است که انصافاً معارف شیعه را در عالیترین سطح ارائه کرد.
علامه مجلسی میفرمایند (عبارتها را میخوانم برایتان چون مهم است، کلمات را از روی [کتاب] میخوانم، حوصله کنید، روی عبارتها دقت کنید، خیلی از توش نکته در میآید): میفرماید: «لما غیب الله فی آخر الزمان عن الناس حجتهم» یا «لما» یا «لما». به خاطر اینکه خدا حجتش را در آخرالزمان از مردم پنهان کرده، «تفضل علیهم» خدا ظلم میکند در آخرالزمان؟ «و اعطاهم رایا قویا فی استنباط الاحکام الشرعیه.» یک رأی قوی به اینها میدهد که بتوانند احکام شرعی را استنباط کنند. دو تا چیز بود دیگر: رأی مؤمن، رؤیای مؤمن. این رأی چیست؟ یک فکر قوی، یک مغز تیز، یک قدرت تشخیص بالا برای اینکه بتواند احکام شرعی را استنباط کند. این یکی: «من ما وصل الیه من ائمتهم». روایتهایی که از اهل بیت رسیده، معارفی که از اهل بیت رسیده، خدا یک رأی درجه یک میدهد به آخرالزمانیها.
شرح بدهم. ببینید چه قاعدهی عجیبی شد! اینکه روایت فرمود و علامه مجلسی شرح کرد، قاعدهاش این میشود: هرچه ما به ظهور امام زمان نزدیکتر میشویم، فقهایمان درجهیکتر میشوند. علمایمان عالمتر میشوند. مراجعمان، سطح علم و درکشان بالا میآید. برعکس آن چیزی که ما فکر میکنیم که هرچه بود قدیمیها بود که هرچه میرویم جلوتر ضعیفتر میشود. آقا، علم رفته، طلبهها فلاناند. قاعدهاش این است: هرچه میآییم جلوتر، درجهیکتر. اینجا دیگر نباید بگویی: چرا علمای قبلی این را نمیگفتند؟ چرا تا قبل امام خمینی مثلاً این حرف نبود؟ نکتهاش این است که هرچه به آخرالزمان داریم میرویم و به ظهور نزدیکتر میشویم، رأی علما قویتر میشود.
حالا امام خمینی را مثال زدیمها، نمیخواهم شخص ایشان بگویم. شما میبینید یهو در آخرالزمان یک شخصیتی میآید به نام سیدعلی آقای قاضی، درجهیک. بعد ایشان یک شخصیتی میآید، علامه طباطبایی. هم آن قدرت عرفانی و معنوی آقای قاضی را دارد، هم میآید یک تفسیری مینویسد که عالم را کن فیکون میکند. یک شخصیت دیگر میآید، آیتالله [ناخوانا]. هرچه به ظهور نزدیکتر میشویم، قدرت تشخیص و قدرت تحلیل بالاتر. تشخیصشان از این معارف و از این احکام شرعی و منابعی که در اختیارمان است، قویتر میشود. این جمله مال علامه مجلسی است ها. یک محدث دارد این را میگوید، فیلسوف هم نیست. محدث میگوید که: «لما حجبه عنهم الوحی» چون خدا وحی را از اینها مخفی کرده. «و خزانة اعطاهم الروی الصدقه». جمله علامه مجلسی شرح روایت است: چون دیگر وحی بین اینها نیست، خدا که اینها را ول نمیکند که. خدا یک درهایی باز میکند اینها را دستگیری کند ازشان. یکیاش چیست؟ رؤیای صادق است که حالا بنده دیشب به صورت اشارهوار عرض کردم. رؤیای صادقی و تجربیات نزدیک به مرگ. کار دارم فعلاً. امشب کار دارم، دیشب باهاش کار داشتم. «اذن مماکان لغیره».
رؤیاهای صادقهی آخرالزمان از دورانهای قبلی بیشتر خواهد شد، چون باب هدایت [است]. چون اینها دستشان از دامن انبیا کوتاه است. وحی ندارند. خدا یک کاری میکند، یک طرق معنوی و ملکوتی برایشان باز میکند، خبر به اینها میرساند. قاعدهاش چقدر مهم است! حالا بعضی دوستان کمسواد مثل بنده پیدا میشوند: «حواله به خواب ندهید، فلان نکنید...» دیگر خب مطالعه وقتی نمیکنی، فقط حرف میزنی، دیگران را به زحمت میاندازی. «لیذل علیهم بعض الحوادث قبل حدوثها». این هم مال علامه مجلسی است. میفرماید در آخرالزمان رؤیاهای صادقه زیاد میشود تا قبل از رخ دادن یک سری وقایع، خدا این وقایع را از قبل به مردم اطلاعرسانی کند. این جمله مال علامه مجلسی در مرآت العقول است. جمله بهدردبخوری است که ایشان بعد میگوید که این دیگر مال خود زمان ظهور است، یعنی زمان متصل به ظهور امام زمان این شکلی میشود. بابی باز میشود.
یکی از رفقای پیشن، بنده دنبال این چیزها نیستم، یعنی تبعات زیاد دارد، نمیخواهم سفارش کنم، ولی به هر حال بر اساس این روایت پیشنهاد این دوست ما به نظرم پیشنهاد معقولی است. میگفتش که مشهور هم هست این دوستمان. همه میشنوند. من اگر بودم یک سایتی میزدم، اعلام میکردم: هر که خوابی، رؤیای صادقی، هر چه دیدی، بیاید اعلام کند. بعد مثلاً یهو همه دیشب مثلاً یک خوابی را پانصد نفر با همدیگر میبینند، میآیند اعلام میکنند. عجب! همه مثلاً با همدیگر این موضوع را خواب دیدهاند. گاهی اینجوری است ها، گاهی یک حجم زیادی از افراد تو یک موضوعی خواب میبینند. به یک نفری میگویند این خیلی [مهم است]، این جزو قواعد آخرالزمان است. در آخرالزمان این اتفاق رخ میدهد.
یک روایت دیگر هم علامه مجلسی میآورند در بحار میآورد ایشان که البته آن دیگر سندش خیلی قوی نیست، ولی چون مرتبط و مکمل این روایت است، خود علامه مجلسی هم روایت میداند و نقل میکند. جلد ۵۸، صفحه ۱۸۱. پیغمبر اکرم فرمود: این دیگر خیلی عبارتش عجیب است. «إذا کان آخر الزمان» وقتی آخرالزمان میشود، «لم یکد رؤیا المؤمن یکذب.» دیگر تقریباً مؤمن رؤیای کاذب نمیبیند. روایت پیغمبر: آخرالزمان که میشود، تقریباً دیگر هر خوابی که میبیند، درست است. قواعد عجیبی است! «و اسدقهم رؤیا اسدقهم حدیثا.» ولی کی خوابش از همه صادقتر است؟ آنی که بیشتر از بقیه راست میگوید. هرچه بیشتر صادق باشی، خوابت هم صادقترین [خواهد بود]. صداقت بیشتر باشد، رؤیا [قویتر خواهد بود]. تجربه نزدیک به مرگ [هم] اینها همه قویتر [است].
بعد فرمودند که ما سه نوع رؤیا داریم که ادامه روایت است که فعلاً کاری با آن نداریم. تا اینجا روایت و کلام مرحوم علامه. برویم سراغ کلام جناب آخوند ملاصدرا، رضواناللهعلیه. ایشان یک چیزی میگوید که آن کلاً یک، به قول این بچهها، این جوانها، آن کلاً یک لیگ دیگر است. آن چیزی که ملاصدرا میگوید یک لیگ دیگری است. همین را یکجور دیگر توضیح میدهد که آن خیلی بهدردبخور و شاهکار است. استدلال میآورد. امام خمینی فرمود: «اگر ملاصدرا مخاطب روایات ما بود...» این جمله از امام خمینی است. خیلی زیباست. فرمود: «اگر اهلبیت وقتی حرف میزدند روبرویشان ملاصدرا بود، کلاً روایاتشان را یکطور دیگر [بیان میکردند].» آدم عقلش زیاد است، میفهمد. اهلبیت آن نکات ناب و صافوپوستکنده را میگذاشتند کف [دستش]. وقتی عمومی میگویند، خب، دیگر حالا فهم عمومی. ولی همین آدم تیز، همان روایت عمومی را هم باز خوب تحلیل عمومی [میکند].
گفتم مثل اینکه مثلاً شما پیش یک مشاور درجهیک که میروید، مثلاً یک آدم معمولی مثل بنده وقتی میرود، مشاور میگوید: آقا فلان کار را بکن. من میروم به یک آدم درجهیک دیگر میگویم که آقا، آن آدم درجهیک مثلاً میرویم پیش آقای بهجت، میگویم آقا چهکار کنیم؟ ایشان به من استغفار [سفارش میکند]. ولی مثلاً میروم پیش یک مرجع تقلیدی، یک عالم بزرگی، میگویم: آقا، آیتالله بهجت به من فرموده که استغفار کن. ایشان میگوید: میدانی چرا بهت گفته استغفار؟ به خاطر این آیه، به خاطر این روایت، به خاطر این نکته، به خاطر این [دلایل]. این ده تا استدلال میآورد، ده تا نکته تویش بوده. اگر خود این آقا از آیتالله بهجت سؤال میکرد، آقای بهجت این ده تا را که هیچی، دو تا نکته بالاتر از این ده [نکته را میگفت]. این تفاوت ملاصدرا این است، رضواناللهعلیه. ولی خب، غریب است. متأسفانه در بعضی شهرها، بعضی جاها غریبتر. انشاءالله از غربت [که درآید].
کلام جناب ملاصدرا را ببینید در شرح اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۵۶۶. بهبه! حلوا! حلوا! چقدر جملات این مرد بزرگ [عمیق] و محکم است! میگوید که: قبلاً ثابت کردم و تقریر کردم نفوس انسانی (نفس آدمها، جان آدمها) از زمان پدرمان حضرت آدم «الی وقت بعثت الرسول» تا وقت بعثت پیامبر. عبارتهای دیگر. بعضی جاهایش حیفم میآید نخوانم. «کانت متدرجةً تلطف و تصفی». ببینید جملات [را]. میگوید هرچه آدمها آمدند جلوتر، نفس آدمها هی لطیفتر و باصفاتر شده. هرچه که میآیند جلوتر، نفوس آدمها از اول خلقت تا الان رشد پیدا کرده. هرچه که آمدیم جلوتر، هی به مرور، خب، ادیانی هم که بوده، وقتی نگاه کنیم، هرچه جلوتر آمده، تکمیلتر شده. توضیح میدهد. میگوید: «ترقی پیدا میکردند فی حسن القبول و الاستعداد». هی ظرفیت آدمها، پذیرش [آنها] رفته بالا. استعداد فهمشان رفته بالا.
شما همین الان خودتان مقایسه کنید با صد سال پیش. بچههای الان را با نسل خودمان مقایسه کنیم. این شوخیها، جوکهایی که میسازند... خواهرزاده [ام] آمده اینطور گفته: من همسن این بودم مثلاً میپرسیدم دستگیره در مثلاً نمیدانم ابتداییها، تو زمان این بودم مسائل خاص آنچنانی، سؤال. دایره لغت بچهها را شما نگاه کنید. زمان ما مثلاً تا سن هفت هشتسالگی ۲۰۰ تا کلمه بلد بودی مثلاً. الان بچه چهار پنجساله: «امروز اصلاً حالم خوب نیست. نمیدانم جملات امروزی که مثلاً چه میدانم یک شکست عاطفی پیدا کردم، با من صحبت نکن.» بچه چهارساله مثلاً! دارد کلمات و اصطلاحات [استفاده میکند]. هرچه جلوتر آمدیم، دایره ارتباطات بیشتر شده، فیلم دارد میبیند، کارتون میبیند، تو فضای مجازی با آدمهای بیشتری در ارتباط. زمان ما صبح تا شب ۱۰ نفر آدم به زور [میدیدید]، آن هم بچهدماغهای کوچهمان بودند. الان دیگر کوچه [کوچه نیست]. باید بیاید تو خانه حرفهای بد یاد بگیرد. هرچه جامعه انسانی پیشرفت کرده، ابزار و امکانات و تمدنش رشد کرده، عقل آدمها رشد کرده، نفس آدمها رشد کرده، درک آدمها رشد کرده، ظرفیت پذیرششان هم رشد کرده.
بعد ایشان میگوید: «لهذا کل ما جاء رسولاً بعد رسول». برای همین هر پیغمبری که بعد پیغمبر قبلی آمد، هرچه پیغمبران جلوتر آمدند، معجزههایشان از محسوس به معقول کشیده شد. محسوس و معقول چیست؟ مثلاً آقا میگوید میکروفون. میگوید: این میکروفون. واژه میکروفون را مثلاً تصور میکنید، درست شد؟ واژه بلندگو را تصور. یک سری واژهها ممکن است بگوییم که در موردش چیز حسی مثلاً نداریم. همین شکست عاطفی. شکست عاطفی یعنی چه؟ نه چیزی دیدیم که بهش بگویند به این میگویند شکست عاطفی، نه چیز بو کردنی است، نه چیز شنیدنی است. ها! ادراک عقلی است، دیگر. به این میگویند معقول. به این میکروفون میگویند محسوس. حسی [است]. درک با حس [است]. درک میشود با چشم و گوش و با لمس و اینها. درک میشود. به آن مفهوم میگویند معقول.
میگوید هرچه که جلوتر آمدیم، معجزات پیغمبران از محسوس به معقول عوض شده. اول شتر از تو کوه در میآوردند، ولی جلوتر که آمدی، هی جنس این معجزهها عوض شده. انبیای قبلی کتاب داشتند، معجزه داشتند. کمکم معجزهها هی لطیفتر شد. زمان حضرت عیسی علیهالسلام مرده زنده میکند، آیهای که دیشب خواندم. چیزهایی که تو خانه مخفی میکردند و خبر میداد. هی دارد معقول میشود، از محسوس در میآید. یک کتاب دارد، یک معجزه دارد. به پیغمبر خاتم که میرسد، کتابش دیگر چیز حسی ندارد. حالا آن شقالقمر و اینها را گفتند، بحثی نداریم، بوده، نبوده، کیا بودن، چی بوده، کاری نداریم.
اصل معجزه پیغمبر، معجزه خالده پیغمبر، معجزه جاودان پیغمبر، قرآن. چون سیر بشر یکطوری آمد جلو، به یک سطحی رسید که دیگر الان معجزه را در حد معقول قبول میکند. توضیح بیشتر بدهم یا اصلاً بحث را عوض کنم، چون نکته دارد. پس آقا، ما در یک مسیر آمدیم جلو. از اول خلقت، هرچه جلوتر آمدیم، عقل بشر رشد کرده. انبیا آمدند، بیشتر عقل این آدمها را حساب کردند، عقل اینها را تحویل گرفتند. هرچه جلوتر آمده، معجزه انبیا عقلانیتر شده. به یک سطحی رسیدیم که آخرین پیغمبر یک معجزه آورده، آن هم فقط معجزه عقلی از جنس مفاهیم عقلی برای آدمهایی که اهل تعقلند. این معجزه برای اینها است. چرا؟ چون جنس بشر رشد کرد.
از اینجا به بعدش چی؟ این جایش قشنگ است. تا این جایش را که شنیده بودیم، بلد بودیم. از اینجا تا ظهورش چی؟ از زمان پیغمبر خاتم تا ظهور. این نکته طلایی ملاصدراست. میگوید که از این به بعدش هم هرچه برویم جلوتر، هی ادراکاتشان لطیفتر میشود. یکجوری میشود که بهبه! عجب جملهای است! فقط میترسم فهمیده نشود. میگوید: آقا، این کفریات چیست؟ میگوید: میگوید هرچه که بشر میآید جلوتر، قدرت درک شخصیش میرود بالا. خودش میتواند قرآن را بفهمد. آن معجزهای که به ما داده بودند. پس یک مرحله رسیدیم، یک معجزه عقلی به هممان دادند، ولی هنوز که هممان نمیتوانیم از قرآن استفاده کنیم، توش تدبر کنیم، بفهمیم، ظرایفش را بفهمیم. ولی هرچه بشر برود جلوتر، قدرت درکش نسبت به قرآن بیشتر میشود. از بیرون از خودش، تعبیر ملاصدرا این است، میگوید: نیازش به بیرون از خودش کمتر [میشود]. عقلش رشد میکند. به یک سطحی میرسد که امام زمان را که میبیند، حضرت یک دست روی سر اینها میکشد: «تمام و اکمل احلام عقول». دیگر کامل [میشوند].
فرایند نزدیک شدن به ظهور امام زمان، فرایند رشد عقول است. هی عقلها بیشتر قویتر [میشوند و] به این دلیل آدمها استنباطشان قویتر میشود، سطح تحلیلشان قویتر میشود، درکشان قویتر میشود. تجربیات شخصی معنویشان هم قوی. خوابشان هم بهتر میشود، بیشتر میشود. چون استعدادشان هی دارد میرود بالا. دریافتهایشان هی دارد قویتر میشود. ترقی دارند پیدا میکنند در تلقینات. آخرش هم ملاصدرا میگوید: اینی که بهت گفتم، یک شعاع نوری بود از عالم انوار. قدرش را بدان. چیزی که بهت گفتم، پردهای را کنار زدم، سری را بهت منتقل کردم. برو کیف [کن]، بفهم.
خیلی چیزها نصیب [است]. قاعده صحبت کنیم. یک کمی بحثمان فلسفیطور شد. خسته شدید؟ سادهاش کنیم. آقا، سادهاش این است: هرچه به ظهور امام زمان نزدیکتر میشویم، همهچیز اوج میگیرد. تمام آدمها اوج میگیرند. عقلشان اوج میگیرد، توانهایشان اوج میگیرد، ظرفیتهایشان اوج میگیرد، احساساتشان اوج میگیرد، کفرشان اوج میگیرد، ایمانشان اوج میگیرد، درندگیشان اوج میگیرد، ظلمشان اوج میگیرد. ملئت ظلما و جورا. بشر [های] نخستین، اگر بهشان میگفتی در آینده بشری میآید که اینگونه ظلم میکند، که نمونه... اصلاً کسی از ما چیزی [نمیفهمید]. آقا، بشر [هایی] میآیند در آینده یک تقه میزنند، ۱۰۰ هزار نفر را پودر میکنند. هیروشیما، ناکازاکی. یک دکمه. عقل بشر رشد میکند، میآید در ذرات اتم به بمب اتمی میرسد و با این بمب اتمی صدها هزار نفر را در لحظه میکشد.
این بدبختها اگر میشنیدند اول خلقت مثلاً به قابیل اگر این را میگفتند، چهکار میکرد؟ بدبخت زحمت کشیدی، تق تق تو سر این داداشت میکوبیدی بکشیش، نمیمرد. یکی دیگر میکوبیدی. آیندگانی میآیند یک دکمه میزنند. آنور دنیا نشسته. الان تو اسرائیل دختر ۲۰ ساله نشسته پشت دستگاه چیپس و ماست میخورد با مخلفات و اینها که در واقع این مخلفات آنهاست. یک دکمه میزند، پنج تا فرمانده میروند روی هوا. یک زمانی رزمندههایی بودند قویهیکل، شمشیرهای آنچنانی. رستم دستان، چه میدانم، افراسیاب بود، چی بود. شاهنامه، شخصیت، بازوهای کلفت، سیبیلهایی از بناگوش در رفته، قدرتهای آنچنانی. شتر را با یک دست بلند میکردند. یل فلان، یل سیستان. الان دخترت کلاً ۵۰ کیلو است. نشسته پشت دستگاه تق تق دو تا را میزند، ۵۰ نفر اینجا پودر میشوند، ۱۰۰ نفر آنجا تکهتکه میشوند. یک ساختمان ۲۰ طبقه آنجا میریزد. با هوش مصنوعی، با ریزپرنده میفرستد آن را میزند، این را میکوبد. همهچیز دارد به اوج میرسد. درک انسان دارد به اوج میرسد. ولی این درک وقتی در خدمت خدا و پیغمبر نباشد، در خدمت ظلم است. به همین دلیل آن ظلم هم به اوج [میرسد]. هرچه به ظهور امام زمان نزدیکتر میشویم، همهچیز دارد به اوج میرسد. این یک قاعده است. این را داشته باشید. با این قاعده کار دارم.
آقا، اینجا امشب کسی قسر از این جلسه بیرون نمیرود تا اقرار نگیرم از همه، این جلسه تمام نمیشود. کار داریم با [شما]. از شما سؤال میکنم. وقتی قاعدهاش این است که هرچه داریم به پایان تاریخ. غربیها البته میگویند پایان تاریخ، مال ما نیست، ولی حالا فعلاً استفاده میکنیم. هرچه به پایان تاریخ نزدیکتر میشویم، همهچیز دارد اوج میگیرد. یک طرفش هم جنایت که اوج میگیرد، ظلم است که اوج میگیرد، کفر است که اوج میگیرد. بله. روبروی این باید ایمان اوج بگیرد دیگر، درست است؟ اگر ایمان اوج نگیرد که همیشه آن کفار غلبه میکنند. امام زمان ظهور نمیکند. بله. کار دارم با این. سؤالات را الکی «بله» نگوییدها. میآیید جلوتر، بعد پشیمان میشویدها. خوب فکرتان را بکنید. هر [یک] کلمه بیبرو برگرد باشد. خدا وکیلی هم اگر روی اش شبههای، سؤالی چیزی هست بپرسید، با همدیگر گفتگو بکنیم.
نه، این سنت خدا است. سنت خلق خدا. عالم را این شکلی آفریده. هرچه که به پایان عالم ماده و پایان زندگی اجتماعی نزدیکتر میشویم، شدت پیدا میکند. کمالات اینجوری است دیگر. تو موجودات هم همین است. گیاه وقتی به اوج خودش دارد نزدیک میشود، نهایی کمال خودش [است]، دارد نزدیکتر میشود. یک میوه همینطور. کمالاتش شدت پیدا میکند. یک وقتی به اوج آن نهایت سیب بودن خودش میرسد، خواص سیب بودن شدت پیدا میکند، طعمی که داشته شدت پیدا میکند، عرض کنم که ویتامینی که داشته شدت پیدا میکند. یک سیبی که الان به این درجه نرسیده، آنقدر ویتامین هم ندارد. هرچه میخواهد برود به آخر نزدیکتر بشود، شدت پیدا میکند. کمالات شدت پیدا میکند. یک قاعده فلسفی از آیات و روایات هم میفهمید.
یک طرف درندگی بشر به اوج رسیده، به اوج قساوت قلب، به اوج جنایت. روزی ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا دارند بچه میکشند. نمیدانم دیگر از این بدتر هم میخواهد بشود یا نه. نوزاد را جزغاله میکند. عادی شده برای ما اینها. خیلی عجیب است. این برای بنده از همه اینها دردناکتر و ترسناکتر است که به چه مرحلهای رسیده بشر که خود ماهایی که ادعای دین و دیانتمان میشود، دیگر برایمان عادی شده بچه کشتن، بچه جزغاله [کردن]. آقا، خیلی این فاجعه سنگین است. شما در بین حیوانات هم به این نحو نمیبینید بچه را بگیرند، بکشند، بعد اینجوری جنایت بکند روی بچه. این حجم زیاد. این اوج درندگی. هیچ موجودی تو عالم اینقدر درنده نیست. این اوج خباثت است، اوج کفر است، اوج قساوت قلب.
برویم قاعده بعدی. وقتی که این کفر به اوج خودش رسیده، شما میخواهی به این غلبه کنی. تمام شود. برویم ظهور امام زمان، درست است؟ آقا، بله مشخص است دیگر. شما وقتی میخواهی با این مقابله کنی، شما هم باید به اوج خودت برسی دیگر. شما به اوج خودت نرسی که [نمیتوانی]. تو هم باید به اوج قدرت خودت برسی. تو باید به اوج کمالات خودت برسی. آن وقتی اوج کمال خودشه و اوج قدرت خودشه. شما باید در اوج قدرت خودت باهاش مقابله کنی تا او را از بین ببری. خب، اوج قدرت ما کیست و کجاست؟ سؤال جدی [است]. قدرت [به دست] بیاوریم، ولی آقا شاخص میتوانی بهمان بدهی؟ ضابطه میتوانی بدهی؟ از روایت استفاده کنیم. خستگیهایتان هم در برود، البته خسته که نیستید. الحمدلله معارف دین آنقدر قشنگ و جذاب است که [شخص] خسته نمیشود.
به ما روایتها گفتند: امام زمان وقتی ظهور میکنند که جان مبارکشان در امان باشد. خیلی قاعده مهمی است. دیشب هم برایتان از قرآنش خواندم که حضرت عیسی علیهالسلام با اینکه مرده زنده میکرد، با اینکه این همه کمالات داشت، ولی وقتی به عنوان یک پیغمبر آمده، میگوید: «مرا کمک کنید، حفظ کنید. باید دست به دست من بدهید تا من بتوانم به کفار غلبه کنم. من انصاری الی [الله]». اینجا دیگر بحث شخص حضرت عیسی نیست، چون عیسی اگر به تنهایی بزند کفر را نابود کند، کمال حضرت عیسی، کمال بشر نمیشود که. حضرت آدم هم توان داشته، از اول توان داشته از اول همه کفار را نابود کند، شیاطین را نابود کند. ولی ما که نیامدیم تو این دنیا که حضرت آدم کامل شود. ما آمدیم همهمان با همدیگر کامل بشویم. جامعه کامل بشود. بشریت کامل بشود.
کمال بشریت آن وقتی است که بتواند، دقت کنیدها، بحث امشب شاید یک کمی حالت کلاسی و اینها شد، ولی اشکالی ندارد، چون بحثهای دقیقی است، بحثهای اعتقادی است، اینها خیلی مهم است. کمال ما وقتی است که دین حق را انتخاب کنیم، بتوانیم آزادانه پای دین حق بایستیم، آگاهانه پای دین حق بایستیم. دین حق را هم از گزند آسیب از جانب دشمنانش در امان نگه داریم. این کمال ما است. هر وقت وضعمان این شکلی بود، میشود ظهور امام زمان. روشن شد؟
میخواهید دوباره تکرار کنم؟ ما بتوانیم آزادانه اعلام کنیم آقا ما این دین حق را قبول کردیم. همیشه طرفداران حق تو اجبار بودن، تو اکراه بودن، تو تقیه بودن، غارنشین بودن، فراری بودند، درست است؟ اگر آزادانه و آگاهانه یا اگر هم گفتند آگاهانه نبوده آنقدر درک نداشتند. آگاهانه انتخاب بکنم، آزادانه انتخاب بکنم. دین حق را هم بتوانند از آسیب و گزند نگه دارند. این آسیب و گزندی که نگه میدارند چیست؟ بتوانند امام این دین را، رهبر این دین را حفظ کنند. اولین مرحله اینکه جانش را حفظ بکند. بیایند اعلام بکنند آقا ما اهل این دینیم، ایشان هم رهبرمان است. دشمن حمله میکند که اینها را نابود کند، نمیتواند. دشمن حمله میکند رهبرشان را نابود کند. هر وقت ما به این نقطه رسیدیم، میشود نقطه کمال متدینین.
روی قاعده بحث کردیم ها. ببین، اینهایی که دارم میگویم از هزار تا نشانههای ظهور جاهای دیگه مهم [تر هست]. حالا بروید روایت را بخوانید، آنها را با اینها تطبیق بدهید. ما اگر یک جماعتی نداشته باشیم که اینها مؤمن باشند، تشکیلات داشته باشند، دقیقتر بپرسم، آن سؤال چالشی که گفتم نمیگذارم کسی [نرود]. سؤال مهمی. فرض بفرمایید امام زمان این جمعه میخواهند ظهور بکنند. فرض بفرمایید در دوره قاجار هستیم. حالا البته اگر در دوره قاجار باشیم چون هنوز دشمن به اوج خباثت خودش نرسیده در دوره قاجار ظهور رخ نمیدهد. چون دشمن هم باید به اوج جنایت خودش برسد. حالا فرض کنیم در دوره قاجاریم، دشمنمان هم در اوج خباثت و اوج امکانات خودش [است]. درست است آقا؟
حالا ما که تشکیلات نداریم، سلاح نداریم، نیرو نداریم، نظامی، رزم بلد نیستیم، تجربه نداریم، از ساز و کار تشکیلات سر در نمیآوریم. الان صبح جمعه امام زمان اعلام بکنند آقا من ظهور کردم. من و شما چه شکلی میخواهیم جان امام زمان را حفظ کنیم؟ سؤال جدی [است]. بعضیها شعر زیاد میگویند. اینها را گوش ندهید. حرف مفت زیاد است. یکجوری امام زمان را از پشت ابرا نشان میدهد انگار مثلاً حضرت همینجور پرواز [میکند]. این جمعه دیدم هوا خوب است، گفتم بیایم دیگر! گفتم ظهور کنم. جمعه پیش دیدم نه خیلی حال نمیدهد. آقا، قاعده دارد ظهور امام زمان. این روند و این فرایند را یکساعته تکمیل بکند. میشود؟ تو هزار سال طول بکشد. آن یک بحث دیگر است، ولی قاعدهاش که به هم نمیخورد که. یک بچه را خدا میتواند کاری بکند یک ساعت جنین باشد تو رحم مادر باشد، متولد بشود تو یک ساعت به اندازه ۹ ماه رشد. قاعدهاش که دیگر عوض نمیشود که. به جای اینکه باردار بشود و اینها لکلک تاپ [با پا] یکی را بیندازد برود.
یک فرایندی دارد. باید بیاید رحم مادر و تو رحم رشد بکند، از رحم به دنیا بیاید. حالا این فرایند معمولاً ۹ ماهه است. حالا خدا اراده کند میشود یک روز، خدا اراده کند میشود ۹ سال. طرف ۹ سال باردار است. ساختارش ولی همین است. خدا عالم را این شکلی آفریده. خدا ساختاری که آفریده را به هم نمیزند. اگر میخواهید هم استدلال بیاورم. خسته نیستید؟ الو! چرا خدا سنتهای خودش را به هم نمیزند؟ خوب دل بدهید! خیلی اینها مهم است. چرا خدا سنتهای خودش را به هم نمیزند؟ چون فرض کنیم خدا یک سنت الف دارد، یک سنت ب دارد. تا به حال بر اساس سنت الف عمل میکرد. حالا از فردا خدا میگوید نمیخواهم طبق سنت الف عمل کنم. سنت ب را عمل بکنیم. معنایش چیست؟ معنایش این میشود که یا این ب بهتر از الف است، یا الف بهتر از ب، یا مساوی. مساوی که فرض ندارد، چون وقتی مساوی باشد هر دوتایش باید در جریان باشد. این هیچی. اگر الف بهتر بود، پس چرا الف را گذاشتی کنار، ب را آوردی؟ اگر ب بهتر بود، پس چرا تا حالا بر اساس ب عمل نمیکردی؟ پس تا به حال که اینجور عمل میکرد چون بهترینش همین است. چون بهترینش همین است، بهتر از این دیگر نیست. کدام [انسان] بهتر را ول نمیکند پایینتر را بگیرد؟ سخت بود؟ ببخشید.
خدا سنتش به این است که ولی خودش را به واسطه افراد حفظ میکند. تو یک سازوکار این شکلی. خیلی جالب! خیلی خیلی خیلی جالب! پیغمبر اکرم جان مبارکش در خطر بود. تصمیم گرفتند بکشندش. اینها دیگر مثال است دیگر. مثال برای اینکه خستگیتان بپرد و بحث جا بیفتد. تصمیم گرفتند پیغمبر را بکشند. همه با هم جمع شدند که شبانه پیغمبر را بکشند. تک و توکی مؤمن پای رکاب پیغمبر بود. اصل کاریشان هم امیرالمؤمنین علیهالسلام. بقیه خبر نداشتند. شاید تک و توکی خبر داشتند که داستان این است و پیغمبر در معرض خطر است. امیرالمؤمنین خبر داشت. امیرالمؤمنین آنقدری که نصرت از جانب او برمیآمد تقدیم پیغمبر. شمشیر نداشت، سلاح نداشت. جایش هم نبود برای جنگیدن. تنها کاری که ازش بر میآمد این بود که جای پیغمبر بخوابد که اینها فکر کنند اینی که خوابیده پیغمبر است. پیغمبر فرار کند. درست است آقا؟ بعد پیغمبر فرار کرد و آنها آمدند و امیرالمؤمنین را دیدند و یک فصل کتک زدند و آدرس خواستند، نداد. و دنبالش راه افتادند و از روی پهن شتر مسیر را پیدا کردند و تا پشت غار رفتند. آنجا خدا با تار عنکبوت حفظش کرد.
سؤال: خداوندا، چرا ما را بیکار فرض کردی؟ معاذالله. خب، از تو همون خانه تار عنکبوت چه کاری بود؟ پدرمان در آمد. بابا این بدبخت امیرالمؤمنین. حالا به زبان من، معاذالله ببخشید. این مظلوم امیرالمؤمنین علیهالسلام اینقدر کتک خورد. با چوب زدند، با سنگ زدند. پیغمبر این همه راه رفت. سه روز امیرالمؤمنین غذا میبرد برای پیغمبر بالا پله. تو که میخواستی با تار عنکبوت حفظ بکنی.
نکته: سنت خدا به این است که جان ولیش را بر اساس نصرت دیگران حفظ میکند. هر کی هرچی نصرت داشت آورد وسط. شما کارتان را کردید. خب آخرش بله. بعدش آخر بعد اینکه هرچی زور داشتید زدید کم نگذاشتید بر [علیه] آخرش [است]. من نگه میدارم. تو میخواهی از اولش من نگه دارم؟ زحمت کشیدی! نمیشود. امام زمان کی ظهور میکنند؟ از همان اولش بیایند دیگر! خود خدا حفظ کند دیگر امام زمان را. خب، اگه چرا غیبت کردند؟ از روز اول میآمدند، خودش حفظشان میکرد. شما باید تمام زورت را برای حفظ امام زمان بزنی، همهتان. که همه زورتان را زدید، به اوج رسید. ایثار شما، نصرت شما نسبت به امام زمان و دیگر زورتان بیشتر از این نرسید. خدا بالاتر از بالاتر از اوج منم. «فوق کل ذی علم علیم». ته همهشان منم. ناصر حقیقی منم. قدرت حقیقی منم. ولی تو هم باید زورت را تا آخر بزنی.
اگر جمعه امام زمان بخواهند ظهور بکنند، ما که نه سپاهی، نه تجهیزاتی، نه تشکیلاتی، نه فرماندهای، هیچی. امام زمان ظهور میکنند. «انا آیت الله». ترامپ میگوید آقا یک دانه اف-۳۵ بفرستید. تاپ تاپ تاپ، بمباران. تکتیرانداز گذاشتهاند. تو اخبار آمده واقعیت دارد. گفتند تکتیرانداز گذاشتهاند دائم دارد مسجدالحرام را رصد میکند. اگر کسی گفت «انا بقیة الله»، تکتیر بزند. خب، با این وضعیت شما چه شکلی میخواهی جان امام زمان را حفظ کنید؟ سؤال خیلی جدی است ها.
میخواهیم بیپروا حرف بزنم باهاتان. خیلی سریع صحبت بکنم. این سؤال سؤال ی است که اگر کسی منطقی به این جواب بدهد، دیگر به انجمن حجتیه میخندد. خیلی شسته رفته، خیلی بیرودربایستی حرف آخر را اول زدم. امام زمان «انجمن حجتیه» یک چیز هندی مندرآوردی کارتونی [است]. این امام زمانی که قبلش شیعه قدرت ندارد، قبلش شیعه حکومت ندارد، قبلش شیعه سپاه ندارد، این یک چیز تخیلی است. مگر میشود شما بخواهی جان امام زمان را حفظ بکنی، سلاح نداشته باشی؟ مگر میشود بخواهی سلاح بسازی، حکومت نداشته باشی؟ چهار تا مؤمن با همدیگر جمع میشویم تو کانادا سلاح میسازیم، میرویم از امام زمان دفاع میکنیم. آن هم که قرار است در اوج خشونت و خباثت خودش باشد. همینجور وایمیایستد مثل دسته تبر. سلاح میسازی از امام زمانت دفاع کنی. گوگولی! آفرین! خدا قوت! میگوید: بابا، من قرار است به اوج شرارت و خباثت خودم برسم. هر جا احتمال بدهم هر چیزی که بعداً بتوانی ازش سلاح تولید کنی را میکوبانم، نابود میکنم. همه را دارم با قاعده عقلی میگویمها. یک دانه روایت نخواندم. البته تک و توک لابلاش روایت خواندم.
شما باید در اوج قدرت، در اوج همبستگی، در اوج مهارت، در اوج مراعات قواعد اطلاعاتی، در اوج مخفیکاری [باشید]. میشود حکومت نداشته باشی، بتوانی از جان امام زمان دفاع کنی؟ با قاعده عقلی دارم برایتان میگویم. خب آقا، پس این روایات چی میشود؟ گفتند هر پرچمی بلند شود «طاغوت است». شبهای بعد اگر وقتی باشد، سر وقتش میرسیم، ولی شما اول باید اصل مسئله را با استدلال و برهان برای خودت حل بکنی. با قرآن سراغ روایات. روایات اینها باید تفسیر بکند. نه اینکه آیه قرآن حکم عقل را میگذاری کنار، یک چیزی که خلاف قرآن، خلاف عقل است. همان اول چون روایت گفته. کی گفته این را؟ اهلبیت به ما گفتند روایت را عرضه کن به قرآن. عرض میکنم. بعداً آن پرچم اگر طاغوت است، معنایش چیست؟ اول طاغوت چیست؟ در چه وضعیتی طاغوت است؟ پیروز نمیشود معنایش چیست؟
در این [باره] روایتی هم داریم میفرمایند: قبل از ظهور مثلاً پرچم یمانی بلند میشود، این هدایتبخش است، دنبالش راه. مشرقیها قیام میکنند قبل از ظهور که منظور ایرانیان است. فرمودند: اگر شده خودتان را روی سلج (یعنی روی یخ، روی برف) شده روی برف سینهخیز ببرید. نمیشود کسی در مورد امام زمان صحبت بکند، در مورد حکومت و تشکیل حکومت قبل از ظهور امام زمان صحبت نکند. این کشک است آقا. این دکان است. این دغل دروغ است. سر کار گذاشتن [است]. امام زمان تخیلی. با نماز سهشنبه و پیاده جمکران و اینها که خیلی هم خوب است، درجه یک است. ولی امام [زمان] نماز سهشنبه [میخوانند]؟ خیلی نماز سهشنبه میخوانند. شرمنده میشوم. بله. سلاح مؤمن دعاست. آن یک چیز دیگر است. تو سلاح اصلیات را باید استفاده کنی، سلاح ایمانت را هم استفاده کنی، سلاح دعایت را هم استفاده کنی. یک دم بودند کربلا، کنار گودال نشسته بودند. «اشیاخ من الکوفه» تعبیر مقتل این است. پیرمردهای اهل کوفه بودند. میدان را نگاه میکردند. امام حسین علیهالسلام دارد میجنگد، کشته میشود. دعا میکردند، میگفتند: «ربنا انزل من نصرک». خدایا نصرتت را برسان برای امام حسین. آنی که دنبال این نیست که جامعه شیعی به سلاح برسد، به قدرت برسد، به حکومت برسد، [و] تو حکومتداری و قدرت و سپاه و امکانات خودش به اوج برسد، هر کی که این نفهمیده ظهور امام زمان یعنی چی.
هر کی رخنه ایجاد میکند تو این مسیر، دشمن امام زمان است، خائن است. نمیخواهیم که بیپرواتر صحبت بکنم. آنهایی که تو این مملکت هستهای ما را فلج کردند، موشکی ما را فلج کردند، زمان ریاستشان بودجه را بستند، زمین بفروشم که دو تا موشک تست بکنم، دشمن امام زمانند. امام خمینی رحمتاللهعلیه فرمود: هر کی... اینها جملاتی است که ما میخوانیم، نمیفهمیم، میخندیم، مسخره میکنیم. امروز قلم گرفته علیه ولایت فقیه، فردا [علیه] امام زمان. میآیی بابا! کم قمپز در میکنیم. فکر کردیم کی هستیم. ولایت فقیه فلان. ولایت فقیه، ولایت فقیه یعنی اینکه من در زمان غیبت یک دور قرار است امتحان کنم و امتحان بشوم ببینم جان این رهبرم را میتوانم حفظ کنم در برابر این همه دشمن. امام زمان تشریف بیاورید. ما میتوانیم حفظ کنیم؟ اگر نمیتوانم، بروم دیگر حرف مفت نزنم. هر کی هر امام زمانی بهت میگوید توش ولایت فقیه نیست، دارد شعر میگوید. با استدلال دارم حرف میزنم. یک مشت بیسواد پا شدهاند آمدهاند وسط حرف مفت میزنند، مسخره میکنند. امام زمان شده ابزار اسباببازی یک مشت آدم دلقک، یک مشت آدم پلشت، ملت را سر کار میگذارند. یک راه دارد رسیدن به ظهور امام زمان، جدا از بقیه مسائل، مسائل علمی و معنوی و اینها، یک راه دارد: تشکیل حکومت. غیر از این نمیشود به ظهور امام زمان رسید. نمیتوانی جان بقیهالله. با ۱۰ نفر مگر میشود روبروی این همه سران کفر ایستاد که شدیدترین دوران خودشان [است و] تو درندهترین اوضاع خودشانند، تو اوج خباثت خودشانند؟ چهجوری میخواهی دفاع کنی از امام زمان؟ این استدلال ما بود. به این فکر کنیم.
خیلی حرف مهمی بود امشب. اصل حرف را امشب گفتیم. شبهای بعد با این کار داریم انشاءالله. روایاتی که بشارت میدهد، میگوید: قبل از ظهور امام زمان حکومت رخ میدهد و این حکومت را ایرانیها ایجاد میکنند و این حکومت اتفاقاً از جانب اهلبیت امضا شده. کشتههایی هم که این حکومت میدهد، فرمودند: «قتل شهدا». آنهایی که تو این مسیر کشته میشوند، تو پیشگاه الهی همهشان [شهیدند]. این تا اینجای مطلب. انشاءالله بقیه شبهای بعد.
بریم تو روضه. با همین جا بروم تو رو [روضه]. اوج خباثت و ظلم. تو کربلا یک بار این اتفاق رقم [خورد]. اوج ایمان در برابر اوج کفر، اوج ظلم در برابر اوج مظلومیت، در برابر اوج صداقت. اوج ظلم اینکه یک بچه شیرخواره که هیچ جرمی، هیچ تقصیری [ندارد]، آب را به رویش بستند. بچه دارد خودش از شدت عطش میمیرد. پدرش بیاید بگوید آقا به من نمیخواهد آب بدهید. خودتان این بچه را سیراب [کنید]. همین که به این بچه آب ندهند، خودش اوج ظلم است. چه برسد به اینکه به این بچه تیر سهشعبه بزنند. اینها اوج ظلم و اوج مظلومیت و حقانیت امام حسین علیهالسلام است.
یک قضیه تشرفی است. نمیخواهم مفصلش را عرض بکنم. چکیده را [میگویم]. یک آقا یک جایی میرفت توی مسیری. حالت کوهستان بود و سرما بود و شب بود و تاریک بود و اینها که میگوید من این مسیر را داشتم تنها میرفتم. یکهو دیدم کسی کنار من در آمد که بعدها میفهمد ایشان امام زمان بودند یا حضرت بودند یا یکی از نزدیکان. گفت «مرا با اسم خودم صدا زد. با لهجه محلی خودم باهام صحبت کرد.» گفت: یک سؤال میخواهم ازت بپرسم. بهم جواب [بده]. گفتم: چیست؟ داستان چه بود؟ وقتی خواستند قبر امام حسین را تخریب بکنند، چند تا گاو آوردند که آنجا شخم بزنند. زمان متوکل. این گاوها را هر کاری کردند، پاهایشان را روی قبر امام حسین نگذاشتند. ولی چطور بود که آن اسبها را بر بدن [امام] تاختند؟ چطور فرق کرد؟ میگوید من ماندم که جواب بدهم. گفتم: نمیدانم. پاسخ [چه بود]؟ ببینید چقدر پاسخ امام زمان به [آنها] فرمود: «آن روزی که امام حسین کشته شدند چون قرار بود اوج مظلومیتش را نشان بدهد تا به اوج تقرب برسد. برای خدا مصائب را تحمل بکند تا به بالاترین درجه کمال برسد، خدا اجازه داد بالاترین ظلمها به او روا داشته [شود] که این شد که [این] داستان [رخ داد]. ولی بعد از شهادتش حالا قرار [است] خدا ثمره کار او را دفاع کند. حامی آبروی او باشد، حامی موقعیت او [باشد]. چون قرار است این شکلی باشد دیگر. خدا اجازه نمیدهد کسی [به او نزدیک شود]. اجازه نمیدهد حرم او را بتوانند تعطیل کنند، نام او را از بین ببرند. از اینجا به بعد دیگر خدا مدافع [اوست]. آنجا اوج مظلومیت بود که خودش را پیش خدا عزیز کند. اینجا اوج حمایت خدا از حسین بن [علی است]». متفاوت.
حالا این روضه را برایتان بخوانم، عرضم تمام. شیخ طوسی در کتاب امالی این مطلب را نقل میکند، صفحه ۳. متوکل ملعون دستور داد بروند قبر اباعبدالله را تخریب کنند. چند دقیقه انشاءالله اشکی بریزیم. و عزیزان، انشاءالله دو نفر را فرستاد. یکیشان ابراهیم دیزج بود که اینها آمدند اول نبش قبر کنند امام حسین علیهالسلام را. بعد تمام قبر حضرت را آب بریزند و پیرامون قبر هم آب بریزند. بعد شخم بزنند آنجا را. بکنند محل زراعت. هیچی از قبر نماند. ابوعلی عماری میگوید که ابراهیم دیزج را دیدم. ازش پرسیدم چی شد؟ خوب دل بدهید. «سلطة العنصورة الامر». پرسیدم چی شد؟ گفت: من با چند تا از غلامان خاص خودم رفتم کنار قبر اباعبدالله الحسین و «انی نبشتو قبر و نبش کردم. فوجد تو باریة جدیده». «باریه» همان بوریای خودمان است. میگوید: تو قبر یک تکه بوریا دیدم. «باریت جدیده». ولی انگار نوع نو بود، کهنه نشده بود. «و علیها بدن الحسین بن علی». دیدم توی این بوریا بدن حسین را جمع کردند و «و وجدت من هورائحت المسک». دیدم بوی مشک میدهد.
«فترکت الباریه علی حالتها». بوریا را همانطور به حال خودش رها کردم و «بدن الحسین علی الباریه». بدن حسین را هم بر بوریا رها کردم و «امرتو به طرح تراب علیه». گفتم روش خاک بریزید. «اطلقت علیه الماء». دستور دادم آب ببندند به قبر. دستور دادم به گاو بیاید از روی این قبر رد بشود، شیار بزند. اینجا تبدیل بشود به محل زراعت. ولی هر کاری کردم، «فلم تتعه البقر». هرچی زور زدم گاو پایش را روی قبر حسین نگذاشت. هر کاری کردم تکان نخورد. یاران من این را دیدند. بهشان گفتم: کسی این را بیرون نقل بکند. اینی که دیدی بین خودتان نگه میدارید. این کرامت حسین بن علی است. نگذاشتند به این بدن، به این جسم [جسارت کنند]. دو کلمه. یکیش را گفتم که این روزی بود که خدا از قبر او حمایت کرد. گاو نتوانست پایش را بگذارد. ولی امان از آن روزی که اسب به بدنش جسارت کرد. چند بار اسب را بردند و آوردند. خاطرشان جمع بشود. این یک تکه روضه ام.
تکه دوم روضهام داستان بوریا چی بود؟ امروز روزی است که امام سجاد بعد سه روز آمد بدن را دفن کرد. سه روز این بدن تو بیابان [بود]. آنجوری که برخی نقل کردند، به صورت ناشناس آمد. [کسی را] دید. خود قبیله بنی اسد دارند دفن میکنند [بدن را]. کفنی هم ندارند که تو کفن بگذارند. پارچهای پیدا نمیشد برای کفن. اینجا بود امام سجاد فرمود: یک تکه بوریا برای من پیدا کنید. میخواهم پدرم را توش جمع کنم. نفرمود: میخواهم بدن پدرم را توش دفن کنم. فرمود: میخواهم بدن را جمع کنم. بس که این بدن پارهپاره و پراکنده بود.