این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*پاکدامنی و غیرت، سپر مؤمن است در برابر فتنههای اخلاقی و شهوانی آخرالزمان.[3:00]
*مواجهه فعالانه مؤمن با دوگانه نور و ظلمت در آخرالزمان، و پرهیز از انفعال و همراهی با ظلم.[5:30]
*تحلیل سهمرحلهای "یوماللهِ" ظهور، رجعت و قیامت؛ بهمثابه سیر ظهور حقیقت در هستی.[8:30]
*نقش یاران حقیقی امام زمان، بعنوان پارههای آهن استوار در شدیدترین فتنهها، در زمینهسازی ظهور.[28:40]
* تمایز و خطکشی آشکار میان حق و باطل در آستانه ظهور، و تفکیک جبهه ایمان و کفر.[21:00]
*جابهجایی جایگاه مؤمننماها و مومنان گمنام، با غربالگری نهایی در فتنههای آخرالزمان.[25:30]
*نقش فقهای ربانی در هدایت امت در دوران غیبت، و ملاک تشخیص عالمان الهی از عالمان دنیاطلب.[32:50]
*تبیین نقش غیرت دینی، حیا و روضه امام حسین در حفظ ایمان و استقامت در آخرالزمان.[53:30]
*روضه: مجلس عبیدالله و شرم عالَم از حضور دختران پیامبر صلی الله علیه و آله با ظاهری که قابل تمیز از کنیزان نبودند!!...[58:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحث به اینجا رسید که شاخصه اینکه ما به آخرالزمان رسیدیم یا نرسیدیم چیست؟ چطور میشود سفت و قرص گفت که ما وارد آخرالزمان شدیم؟ و این دوران، دوران آخرالزمان است؟ مطالبی عرض شد. مطالب دیگری هم هست که انشاءالله به آن میپردازیم؛ ولی اصلیترین نکتهای که داشتیم اینجا این بود که آخرالزمان دو پرده دارد، دو صفحه دارد: یک طرفش سفید - نور، یک طرفش سیاه - ظلمت. این گزارشی که نسبت به سیاهیها و زشتیهای آخرالزمان به ما داده شده، معنایش این نیستش که شماها خودتان را رها کنید، منفعل باشید، بدانید که همین است دیگر. همه کافر میشوند، همه جا ظلم است. دیگر عادی نگاه کنید و تماشاچی باشید یا اینکه اصلاً شماها کمک بکنید به اینکه این ظلم توسعه پیدا کند. اینکه دیگر خیلی حرف خندهدار است؛ به قول این جوانها، دیگر خیلی “هند” است. اینکه بگوییم که خب، هی به ما روایات گفتند آقا ظلم همه جا را ورمیدارد، ما هم بیاییم یک دستی بر این آتش داشته باشیم، یک گوشه را ما سیاه کنیم، یک گوشه را ما کثیف کنیم. خندهدار است، مشخص است، حرف نه. روایات ما دو جور حرف زدهاند: یک بخشی از روایات گزارش دادهاند از آن بخش سیاهیِ آینده، سیاهیِ آخرالزمان. یک بخشی از روایاتمان گزارش دادهاند از سفیدیها و نورانیتهای آخرالزمان و اتفاقاً به ما گفته جزو این سفیدها باشید. معلوم میشود جماعت خوب و مؤمنی هم هستند که ما باید جزو آنها باشیم.
نه تنها این جماعت هستند، بلکه این جماعت پرقدرت هم هستند که در مورد قدرتشان، جلسات قبل نکات را عرض کردیم. انشاءالله توفیق باشد شبهای بعد اگر برسیم انشاءالله به بحث در مورد این هم بیشتر صحبت خواهیم کرد؛ چون نکات مهمی هست، شبهاتی هم عزیزان دارند که باید به آن بپردازیم. اینها پرقدرتاند، اینها سلاح دارند، اینها امکانات دارند، اینها جان امام زمان (علیه السلام) را حفظ میکنند، اینها پیشاپیش امام زمان جهاد میکنند، اینها متحدند، اینها «کذبر الحدید» مثل پاره آهن میمانند، هیچکسی روی اینها نمیتواند اثری بگذارد که حالا یک بخشی از این روایت به صورت کلی گفته شده. یک بخشیش نقطه جغرافیایی برایش تعیین شده؛ مثلاً اهل مشرق زمین گفتند، اینها اهل قماند یا یک جایی گفتند اینها اهل طالقاناند، گنجهای طالقان، که خود این داستان طالقان هم بحثی است که باید انشاءالله به آن بپردازیم. با این ادبیات یاد کردن از این افراد، سفت و قرص و محکمی که آخرالزمان میآیند و اینها با طرف درست تاریخ میایستند. نه تنها فقط خوباند و مؤمناند، بلکه به پشتوانه حضور اینها، امام زمان قیام میکنند و ظهور میکنند. تا اینها نباشند، تا این جماعت سر بیرون نیاورند، از ظهور هم خبری نیست.
نکته مهمی است که خیلی جاها جایش خالی است. از آخرالزمان میگوییم، از ظهور میگوییم، همان فقط بخشهای سیاهش را بهش میپردازیم. یک جورهایی ماها منفعل میشویم، یک جورهایی هم اصلاً خوشحال میشویم که این همه ظلم و فساد در عالم، کأنّه باید بشود تا امام زمان (علیه السلام) بیاید. نه، این ظلم و فساد، یک بخشیاش در اثر درگیری با همان اهل ایمان است. این نکته را بهش توجه داشته باشید.
بروم ادامه بحث. نکته مهمی است. اصلاً کی ظلم به اوج خودش میرسد؟ وقتی که ایمان به اوج خودش میرسد. وقتی تقابل با ایمان به اوج کفر هم به اوج خودش میرسد. این دوتایی که جلسات قبل میگفتیم کفر و ایمان به اوج میرسد، اینها تا وقتی با همدیگر سرشاخ نشوند، به اوج هم نمیرسند، نه مؤمنین به اوج میرسند، نه کفار. مؤمنین کی به اوج میرسند؟ وقتی روبروی کفاری ایستادند که اینها اوج توانشان را به کار گرفتند که اینها را از راه به در کنند. حرف بیراه که نمیزنم. کی میشود اوج ایمان؟ وقتی طرف مقابل شما هر سلاح و حربه و نیرنگ و ترفند و قدرت و ظرفیت و امکانات هرچه داشته، به کار گرفته. شما را کافر کند، نشدی. این را بهش میگویند اوج ایمان. درست است آقا؟ از آن طرف اوج کفر کیست؟ وقتی که من پایداری بکنم. وقتی همان ضربه اول را زد، از پا افتادم، دیگر به سلاح به قدم بعدی نمیرسد. بله، اوج کفرش نمیرسد. اوج کفر یعنی دیگر من هرچه زور داشتم، هرچه شیطنت، هرچه کثافت در وجودم بود، هرچه سیاهی بود، جلوه دادم، ریختم بیرون. کی همه ظرفیتمان را میریزم بیرون؟ وقتی هرچه میزنم، کارگر نمیشود، اثر نمیکند. این دعوا و این به اوج رسیدن، مال وقتی است که اینها روبروی هم بایستند، در اوج قدرت، در اوج تقابل با همدیگر درگیر شوند. نه اینها آنور میروند، نه آنها اینور میآیند. اوج تقابل حق و باطل.
البته این یک بحث دیگری هم دارد که بخواهم این مطلب را اثبات بکنم. فعلاً اینی که گفتم استدلالش بود، [فقط یک] برهان. یک استدلال قرآنی هم دارد. نمیدانم اگر وقت اجازه میدهد سریع بگویم؛ چون مطلب خیلی برای امشب هست، نرسیم تمام بکنیم؛ ولی چون این هم نکته مهمی است، یک اشاره بکنم. حیفم میآید. بسیار نکته تویش است. واقعاً به وقتها نگرانم که این حجم مطلبی که در این شبها قرار است مطرح بکنیم، چیزی از آن بماند، چیزی نگفته بماند. ببینید عزیزان، این نکته را فعلاً داشته باشید، سریع بگویم رد بشوم.
نکته خیلی مهمی است. علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان میفرماید که در روایات ما گفتهاند که ما سه روز را داریم که اینها "یوم الله" روز خدا هستند. ایامالله ثلاثه، روزهای خدا سه تا است. این سه تا روز چه روزهایی است؟ از آخر به اولش میشود: اول قیامت، بعد رجعت، بعد ظهور امام زمان. درست است؟ علامه طباطبایی بحثی میآورد، به نظرم جلد دوم تفسیر المیزان است، میفرماید که بعضی فکر کردند اینها با همدیگر تقابل دارند، نتوانستند حلش بکنند. نه، تقابلی ندارند، مخالفتی ندارند. یک واقعیت است که هی مرتبه مرتبه شدت پیدا کرد. حالا ترجمه فارسی این مطلبی که میخواهم بگویم، این شکلی است: شما تصور بفرمایید که در یک روز ابری، نمیدانم این را تجربه کردهای تا حالا یا نه، بنده تجربه کردهام چند بار. یک روز ابری، حتی بلکه یک روز بارانی. میآیی در خیابان، باران دارد میآید، هوا هم ابری، ابر آسمان را پر کرده. سوار هواپیما میشوی، هواپیما ابرها را میشکافد، میرود بالا. به یک جایی میرسد که شما الان قشنگ از این پنجره هواپیما داری آسمان را نگاه میکنی و خورشید را. خب، خورشید بود یا نبود در آسمان؟ بله، خورشید بود. پس چی شد؟ ما یک مرحله آمدیم بالا، ابر را رد کردیم، خورشید را دیدیم. این پایین که هوا ابری بود، این ابر گرفته بود آسمانش را وگرنه خورشید که جایی نرفته بود. خورشید بود، یک ابری فاصله انداخته بود. ابر که فاصله انداخته بود، باز هم هوا روشن بود؛ چون روز بود، روز بود، ابری بود. هوای ابری در روز، هوایش روشن است. با شب فرق میکند، تاریک نیست. روشن بود ولی آنقدری نور نداشت. یکم که از این ابرها عبور کردیم، دیگر هوا کاملاً صاف شد، روشن شد. باز هم اگر بالاتر برویم، با این هواپیما مثلاً یک چیزی باشد بشود بالاتر از اینها رفت، باز هم این شدت حرارت هی شدیدتر میشود، هرچه بالاتر میرویم.
یک مثال برای اینکه مطلب نزدیک بشود به ذهن: روز ظهور امام زمان، روز رجعت و روز قیامت. یک نکته خیلی مهمی است. جزو نکات طلایی و کلیدی است که در این بحثها در مورد امام زمان، آخرالزمان و اینها، این باید جزو آن قواعدی باشد که باید کنار چشممان باشد، دائم بهش توجه کنیم. ما یک روزی داریم، روز قیامت است. روزی است که همه حقایق افشا میشود، همهچیز لو میرود. هرچه در باطن این عالم هست، عیان میشود. هیچچیزی مخفی نمیماند: «یومَ هُم بارِزونَ». روز ظهور، روز کشف حقایق است. همه پردهها کنار میرود، طبلِ سرائر آشکار میشود. سرائر، سرها، آن امور پنهانی، سرِ سریر این است. هرچه آن پشتها مخفی بود، در معرض دید قرار میگیرد، آشکار میشود. این روز قیامت. یک روزی هم داریم، حق آشکار میشود ولی به اندازه قیامت. ببینید، عالم قیامت، عالمش یک عالم دیگری است، یک ظرفیتش زیاد است. همه حقایق بخواهد افشا بشود، یک ظرفیتی مثلاً فرض بفرمایید. این مثال را بنده عرض کردم در این بحث، مثلاً فرض بفرمایید یک نفری یک آدم را کشته، یکی دیگر دو تا کشته، یکی دیگر ده تا کشته. حالا ما میخواهیم ازش انتقام بگیریم. آن کسی که آدم کشته، یکی کشته باشد یا ده تا کشته باشد، جفتشان را چهکار میکنند؟ اعدام میکند. این آدمی که اعدام میکنید، میمیرد. چه یکی را کشته باشد، خب، این الان شد انتقام یکی. مابقیاش را چهکار کنیم؟ بله. بعد تازه اگر بتوانیم دوباره زندهاش بکنیم، ده بار دیگر بکشیمش به ازای هر آدمی که کشته. یک بار در دنیا بکشیمش، این هم که شد تازه عقوبت دنیایی. کشتیمش، رفت، تمام شد. ما میخواهیم یک جور اعدامش بکنیم که بکشیمش ولی نمیرد. دنیا ظرفیت این را دارد؟ یک جور بکشیمش آن مزه کشتن را تحمل بکند ولی نمیرد. در دنیا نمیشود این کار را کرد. شما به حد کشتن برسانی، میمیرد.
ولی عالم قیامت چطور است؟ عالم قیامت جوری است که میتوانی به حد کشتن برسانی، بکشیاش ولی نمیرد؛ چون آنجا دیگر مرگی نیست، قیامت. نمیشود خیلی ساده صحبت کرد اینجا. هرچه زور بزنیم، تا یک بار میخواهیم انتقام بگیریم، میمیرد. دوباره زندهاش کنیم، انتقام نفر دوم، دوباره میمیرد. اعدام که میکنی، میمیرد. دنیا این شکلی است. یک عالمی میخواهیم که اعدام بکنیم، طرف قشنگ این اعدام را با همه وجودش لمس بکند، نمیرد. آن عالم قیامت. این یکی.
دومیش: شما این آدمی که قتل انجام داده بود. این همه بدبختی سر بقیه درآورد. خوب دل بدهید، خیلی مهم است آقا! یک آدمی برداشت یکی را کشت. یک پدری را گرفتیم، کشتیم. بچه این یتیم شد، چقدر این بچه سرکوفت خورد، چقدر این بچه تحقیر شد، چقدر این بچه در زندگیش سختی تحمل کرد. بیپناه بود، ناامنی داشت، هر روز در خانه یکی آواره بود، مشکل اقتصادی داشت، پُشتوپناه نداشت، یتیم بود. این آقایی که کشتید، همسرش بیشوهر شد، بیوه شد. چقدر این آدم زحمت تحمل کرد، بچه را بزرگ کرد. چقدر دیدههای تحقیرآمیز دیگران را تحمل کرد، طمع دیگران به خودش را تحمل کرد. همه این ظلمها، همه این بدبختیهایی که سر این مادر و دختره آمد، گردن کیست؟ گردن قاتل است. حالا ما نهایتاً کاری که نهایتاً کاری که میتوانیم با این قاتل در این دنیا بکنیم چیست؟ اعدامش کنیم. بالاتر از اعدام که کاری [نمیتوانیم بکنیم.] پس کی قرار است که چوب این کارهایش را بخورد؟ حساب کتاب اینها را پس بدهد؟ هر یک باری که آن بچه اذیت شده، باید این هم بچزانندش. دنیا جای این را ندارد. دنیا اینقدر ظرفیت ندارد. ظرفیتش مال کجاست؟ مال قیامت. درست شد؟ قیامت ریزودرشت اعمالمان و آثار اعمالمان را بهمان میچشانند، بهمان نشان میدهند. آنجا دیگر محدودیت ندارد. همه را با هم نشانمان میدهند.
اینجا نتانیاهو را اگر بگیریم، نهایتاً میتوانیم گردنش را بزنیم. نمیدانم، بکشیمش، تیربارانش، هرچه سریعتر بهتر؛ ولی این آدمی که ۶۰ هزار نفر را فقط در یک نوبت در یک جنگ در غزه کشته، جدا از جنگهای قبلی، چند هزار نفر را در لبنان کشته و آواره و اسیر کرده، ۱۲۰۰ نفر تقریباً در ایران با یک حمله کشته، در ۱۲ روز این همه آدم را آواره کرده. این همه خانه را خراب کرد. این دانه به دانه آن آجرهایی که در خانهها خراب شد، روی سر بچهها خورد، باید در سرش بخورد. دانه به دانه مرگی که این بچهها تحمل کردند، زیر آوار را باید بچشد. در دنیا میشود این کار را کرد؟ کجا میخواهد [این اتفاق بیفتد]؟ قیامت. قیامت دانه به دانه اینها را، آن مُردن را رویش پیاده میکنند. تازه این خود اصل قتلش است، آن تبعات قتلش که هیچی.
عالم حقیقت میشود یوم الله. روزی است که حق جلوه میکند. در قیامت کامل جلوه میکند. یک مرحله پایینترش، در دنیا جلوه میکند، میشود عالم رجعت. اینهایی که مُرده بودند، رفته بودند، یک دور دیگر برمیگردند اینجا میچزانندشان. درست است آقا؟ یک روز پایینترش هم میشود روز ظهور. همینهایی که الان هستند، دارند ظلم میکنند. همین جا چوب ظلمشان را الان اینهایی که زندهاند میخورند. این میشود روز ظهور. یک تعدادی هم که مُردهاند، نیستند. مثل صدام و مثل چه میدانم عرض کنم خدمتتان که شارون و اینجور یزید و شمر. اینها رفتند. اینها هم باید یک دور برگردند اینجا بچشند کارهایی که کردند. بعد هم بروند قیامت، آنجا هم بکشند کاری که کردند. این میشود سه مرحله.
پس یک مرحله ظالمینی که الان هستند، باید چوب کارشان را بخورند. این میشود روز ظهور. یک روزی ظالمینی که رفتند باید برگردند، چوب کارشان را میخورند، امشب روز رجعت، البته این فقط بخش بدها را دارم میگویم. رجعت فقط مال بدها نیست. یک روزی همیشه روز رجعت است. یک روزی هم که قیامت است دیگر، حساب کتاب اصل کاری و تمام. این شد سه مرحله. هر سه تا شد یوم الله. علامه طباطبایی، دقت کنید، علامه طباطبایی میفرماید: یک روز است ولی در سه مرحله است. فهمیدید چی شد؟ یک روز است در سه مرحله. هی این ابرها کنار میرود.
چطور ما که از اینجا رفتیم بالا، یک آسمان بود؟ اینجا که روی زمین بودیم، آسمان را نگاه میکردیم، میگفتیم ابری است. با هواپیما رفتیم بالا، گفتیم آسمان ابری نیست. یک آسمان بود، بالاتر که رفتیم دیگر ابری نبود، ابرها کنار رفت. اینجا هم یک روز است، ظهور، رجعت، قیامت؛ ولی سه مرحله. یک روز است، سه لایه. یک روز است که هی ابرها کنار میروند. خب، این خاصیت این حرف چی بود؟ خاصیت این حرف این است که هر ویژگی، خوب دقت کنید، اینها خیلی بحث مهمی است. هر ویژگی که قیامت دارد، یک کوچولو پایینتر، یک لایه پایینترش را رجعت هم دارد. یک لایه پایینترش را روز ظهور امام زمان هم دارد. هرچه قرآن در مورد قیامت گفته، شما یک دو لایه بیاور پایین، بگو: «عه، دارد روز ظهور امام زمان را میگوید.» دیدید چقدر نکته مهمی شد؟ حالا ببینید چقدر آیه قرآن دارد توصیف میکند ظهور امام زمان را. خیلی این بحث، بحث مهمی است. یکهو میبینید چند صد تا آیه قرآن همه دارد روز ظهور را میگوید. ما فکر میکردیم تا به حال سه چهار تا آیه قرآن دارد در مورد ظهور صحبت میکند. همه اینها، هرچه در مورد قیامت دارد میگوید، در مورد ظهور هم هست.
خب، حالا اینجا برای بعضیها سؤال پیش میآید که آقا مثلاً گفته: «کتابشان را میدهند دست راستشان.» این توضیح دارد. هر کدامش در ظهور یک نوعی رخ میدهد، حادث میشود. یکی از ویژگیهای روز قیامت چیست؟ «ممتاز الیوم ایها المجرمون». میگوید روز قیامت، روز امتیاز است. امتیاز یعنی چی؟ امتیاز در فارسی که ما میگوییم مثلاً میگوید آقا پرتاب سه امتیازی کرد. از این بازی سه امتیاز را مثلاً بردند یا مثلاً امتیاز بازی را بین خودشان تقسیم کردند، هر کدام یک امتیاز. این امتیاز به معنای پاداش مثلاً، چه میدانم، مزد، مثلاً این امتیاز فارسی. نه. امتیاز عربی به معنای همین میگوییم دانشآموز ممتاز. ممتاز یعنی کسی که متمایز است. امتیاز در زبان عربی یعنی تمایز. همین تمایز فارسی خودمان میشود. تمایز یعنی اینها از همدیگر متمایز میشوند. درست شد آقا؟ تمایز. مثلاً میگوید آقا من این رنگ آبی را از آن رنگ مثلاً آبی بغلش نتوانستم تمایز، نتوانستم تمیز بدهم. یکی میآید یک خطی میکشد. آبی مال مثلاً اکبر آقاست، این آبی مال اصغر آقاست. یک آبیها دیگر با همدیگر قاطی نمیشود، تمایز پیدا میکند. یک مثال ساده گفتم.
روز قیامت روز امتیاز است. همه از هم جدا میشوند. هر کی میرود سر جای خودش. الان دنیا جنگل مولاست، خیلی قرهقاط است. معلوم نیست کی به کیست. معلوم نیست همه آنهایی که در مسجدند، آدم خوبی باشند. معلوم نیست همه آنهایی که در کاوارهاند، آدمهای بدی باشند. معلوم نیست همه اینهایی که در حرم امام رضا حلالخور باشند. معلوم نیست همه آنهایی که لب دریا، ساحل ترکیه مثلاً دارند راه میروند، آدمهای چه میدانم مثلاً حرامخوری باشند. قرهقاطی با همدیگر. قرهقاطی شدهاند. خوب و بد با هم قرهقاطی شدهاند.پرواز مثلاً نجف دارد میرود ولی معلوم نیست همه خوب باشند. پرواز آنتالیا دارد میرود، معلوم نیست همه [بد باشند]. قروقاطی شدهاند. یک روزی میآید اینها از هم جدا میشوند. مثلاً بر فرض هر کی آنوری میرود این پرواز را میرود. دیگر میشود قسم خورد که آقا همه اینها خوباند. هر کی این وری [برود]. در قیامت همه حسابی از هم تفکیک میشوند. آن کسی که دو بار صدقه داده به آن کسی که سه بار صدقه داده، اینها را از همدیگر تفکیک میکند. درجهها کاملاً مشخص و معین است. قِران به قِرانش فرق میکند با همدیگر. مثقال ذره اگر کار انجام داده باشد، تفاوتش را میفهمند. دو بار لیوان در هیئت بیشتر شسته از رفیقش، تمایز پیدا میکند از رفیقش. درست است آقا؟ تمایز. میگویند این دو بار، دو تا لیوان بیشتر شسته. این دو تا قطره بیشتر اشک ریخته برای امام حسین. این یک دانه زیارت بیشتر رفته حرم امام رضا. اینجا تمایزی ندارد. همه با همدیگر، معلوم نیست. آنجا تمایز پیدا میکند. این تا اینجایش که معلوم است، سخت که نبود.
روز ظهور امام زمان هم یکی از ویژگیهایش همین تمایز است. در مرحله پایینتر. خاصیت این حرفها چی بود؟ دقت بکنید، خیلی قشنگ. هرچه ما به ظهور امام زمان نزدیکتر میشویم، این تمایز بیشتر میشود. این خطکشیها هی از هم تفکیک میشوند. این وسطمسطها آدم نمیماند. این جزو ویژگیهای نزدیک شدن به ظهور امام زمان است. این جزو ویژگیهای دوران آخرالزمان است. از ویژگیهای جالبترش هم این است که خیلی آدمهایی که آنور بودند و فکر میکردند قاطی بقیه سر میخورند، شل میشوند، هی جهنم، آرام آرام میآیند اینور. یکهو میبینی همهچیز جابهجا میشود.
از ویژگیهای دیگر قیامت این است: «حافظت رافعه». روز قیامت، سوره واقعه است دیگر. روز قیامت یک عده میآیند بالا، یک عده میآیند پایین. یک عده میآیند بالا که باورت نمیشد اینها بالا باشند. یک عدهای میروند پایین که باورت نمیشد اینها پایین باشند. جوانی بوده سر کوچه ولگردی میکرده، صبح تا شب دنبال بازی و چه میدانم، حالا اگر حرامی هم مثلاً انجام نمیداده، دنبال خدا و بر نماز و دین اینها نبوده. یکهو این میرود میچسبد در قیامت به امام حسین علیه السلام. یکی دیگر هم ۵۰ سال در حوزه علمیه بوده، صبح تا شب تحقیق، مطالعه، روایت. میخواهم بخوانم برایتان امشب که به این بحث مربوط است. همه میگفتند آقا این حاج آقا مال بهشت است. خود حاج آقا میرود جهنم. [فرمود:] «که بدترین جا را در جهنم این شخص دارد»، که بقیه میگویند: «آقا ما حرفهای تو را گوش دادیم، آمدیم بهش. [باعث شدیم] از جهنم نجات پیدا کردیم.» خودت را دارند میبرند جهنم. میگوید که آره، من عمل نمیکردم به پناه. آن یکی حرف این را شنید. جوانی هم بود که خودش هم خودش را کسی حساب نمیکرد. بقیه هم این را چیزی حساب نمیکردند. پرواز کرد، رفت بالا. این آدم با این همه دک و پز و ادعا و سروصدا، یکهو پرده کنار میرود، او چه باطنی. اوف، جنگلی، باغوحشی است. هر حیوانی بگویی هست. آن یکی آدم است، یکهو پرده کنار میرود، میبینی او چه باطن لطیفی است. این قیافهاش را نگاه میکرد، نماز نخوانده. چه ارتباطی با خدا داشته، چه دل پاک و زلالی داشته. این فتنههای آخرالزمان، غربالها این شکلی است. هی هم میزنند. هی این را تکان میدهند. هر کی برود سر جای اصلی خودش. ترسناک، خیلی ساده داریم میگوییم، خیلی ترسناک.
کسی بیاید به بنده مثلاً بگوید آقا تو خودت مثلاً، میگویم پناه میبرم به خدا، تو جزو مثلاً لشکر سفیانی هستی و قرار است مثلاً ۲۰۰۰ تا شیعه بکشی. من چهکار میکنم؟ «برو چرند و پرندها چیست؟ عاشق امام حسینیم. یک عمر گریه کردیم.» تعدادی میآیند، روایاتش را همین جا به نظرم دیشب خواندم برایت در کتاب غیبت نعمانی. میفرماید یک تعدادی امام زمان را رها میکنند که «یری انه من اهله». این تا به حال خاطرش جمع بود که جزو اصحاب امام زمان [است]. میرود قاطی دشمنان امام زمان. یک تعدادی میآیند کنار امام زمان «کَشَبَ العَبدَةَ الشمسَ والقمرَ». کسی به اینها نگاه میکند، فکر میکند اینها یا خورشید میپرستند یا [ماه میپرستند]. خورشیدپرست. این ایام یک چیزهای اینجوری دیدیم دیگر. از توی هندش، گاوپرست است، یکهو میآید ضد اسرائیل. بعد مثلاً یکهو توصیف دقیقتر بکنم، فلان شخصیت مثلاً انقلابی قدیمی در فلان کشور نزدیک ما، خودش معروف است و هم پدرش و هم خاندانش و اینها. این یکهو میآید یک حرفی میزند به نفع آمریکا، همهچیز یکهو به هم میریزد. اینجوری است آخرالزمان. این مدلی است. فتنه میگوید: «صبح یُمسی مؤمنا و یُصبح کافراً، و یُصبح کافراً و یمسی مؤمنا». ترجمه این عبارت: صبح میآید بیرون، مؤمن است. شب برمیگردد، کافر است. صبح کافر، شب برمیگردد مؤمن است. میگوید اینقدر زمانه آخرالزمان آشوب است و به هم ریخته است، هیچکس وقتی از خانه بیرون میرود، مطمئن نیست با همان اعتقادات دوباره برگردد خانه. بستگی دارد در مسیر، به تور کی بخورد. امواج فتنه و آشوب اینقدر، اینقدر تلاطم، اینقدر بالا و پایین میکند. دیدید شما وقتی در یک گرداب، یک چیزی را میاندازی، نمیتوانی با خاطر جمع بگویی که این الان فلان جا میایستد. اینقدر اینجا موج و تلاطم دارد. یکهو دیدی پرت شد آنور. یکهو دیدی پرت شد اینور. مگر اینکه خیلی سنگین باشد این، همینجور بشکند این چگالی را بشکند و بیاید پایین. یک چیز خیلی سنگینی باید باشد که این گرداب روی آن اثر نگذارد. اینها مؤمنین آخرالزمانند. این همه فتنه و هیاهو و سروصدا، سفت و قرص ایستاده دارد ادامه میدهد. اینها اقلیتند، خیلی کماند. اکثریت را امواج میبردشان، پرت میشوند، دور میشوند. یک تعداد کمی میمانند. آنهایی که بمانند، آدمهای امام زمانند. اینها بهترینهای تاریخند. تاریخ، کل هستی، کل تاریخ، آدم بهاینخوبی ندیده. این را بدانید ها! خیلی جالب استها! این مؤمنین نزدیک به ظهور که پای امام زمان و اهل بیت و اسلام و قرآن و اینها میایستند، حتی از مؤمنین بعد از ظهور هم مقامشان بالاتر است. نه تنها از مؤمنین اول اسلام بالاترند. روایت هم داریم. گفت آقا مؤمنین آخرالزمان بالاترند یا ماها؟ «دیدید ما اهل بیت را، دیدید اعتقاد پیدا کردید. اینها ندیده اعتقاد پیدا کردند.» گفت مؤمنین بعد از ظهور بالاترند یا قبل ظهور؟ فرمود: «بعد ظهور که همه در امنیتند، سختی ندارد، راحت سینه سپر میکنند، اسم خدا میآورند، اسم اهل بیت میآورند. اوضاع عوض شده.» قبل از ظهوری است که آشوب است. روایت دارد. اینجا من روایاتش را آوردهام.
خلافت عجیبی است. حالا از آن بحث اصلی که میخواستم بگویم فاصله نگیریم؛ ولی حیفم میآید این روایت را نخوانم. روایت دارد. میفرماید که آخرالزمان اوضاع این شکلی میشود. امیرالمؤمنین فرمود: «لیوم لعین الارض ظلم و جورا». زمین لبریز از ظلم و جور میشود. «حتی لایبقی فیها احد یقول الله الله». دیگر حتی کسی پیدا نمیشود که آشکارا و راحت اسم خدا را بیاورد، «الله» بگوید. و «حتی یسلون مدا». توضیح بیشتر. امیرالمؤمنین فرمود: «یدخل علی کل بیت خوف و ظلم و حرب.» چی میخواهد بشود؟ این فتنهها و آشوبهای آخرالزمان طوری است که در هر خانه یک به یک خانهها، ترس و ظلم و جنگ راه پیدا میکند. یک وجب روی کره زمین پیدا نمیکنی که امنیت داشته باشد، آتش نباشد، آشوب نباشد، جنگ نباشد، کشتار نباشد، بیماری نباشد، قحطی نباشد، ترس نباشد. فتنههای شدید آخرالزمان، یک بخشیش است، بیشتر از این است.
خب آقا، راهحلش چیست؟ برای نجات در آن زمان، دیشب عرض کردم توضیح ندادم. یکی از آن راهحلهای کلیدی که به ما گفتند این است: آقا! دستت در دست عالم باشد. فقیه معصوم، فرمانده در زمان غیبت. «من شماها را به فقیه میسپارم، این حجت من است به شماها، ازش دور نشوید.» خب آقا، خیلیها ادعا دارند. این همه عمامه و ریش و اسم و عنوان و رساله و همه اینها بر حقند؟ همه اینها خوبند؟ نه. ما چه شکلی تشخیص بدهیم؟ آخ، خدا خیرت بدهد. دسترسی به یک سؤال کلیدی. میخواهم این روایت را برایتان بخوانم. به نظر بنده میآید اگر ما در زندگیمان ۵ تا روایت شنیده باشیم که واقعاً تعیینکننده است برای زندگیمان، یکی از آن پنج تا این روایت است. یعنی یک آدم در زندگیش مثلاً اگر قرار است ۵ تا حرف بشنود که زندگیش با آن زیر و رو بشود، به نظرم یکی از آن پنج تا این است. این روایت یکم روایتش طولانی است ولی خیلی به درد بخور است، خیلی. ببینیم دیگر حالا چی میشود، چه روزیمان میشود. انشاءالله که حوصلهها میکشد و روایت را با همدیگر میخوانیم.
در کتاب احتجاج طبرسی، جلد ۲، البته روایت از صفحه ۴۵۶ شروع میشود. روایت از امام هادی (علیه السلام). یک، یک صفحهای که رد میشود، محل بحث بنده از اینجا، صفحه ۴۵۷، وسطهای صفحه. امام صادق (علیه السلام) مذمت کردن یهودیها را. خوب دل بدهید، حواست جمع. مذمت کردن یهودیها را، فرمودند که این یهودیها خیلی بد بودند، هرچه علمایشان میگفتند اینها گوش میدادند، علمایشان هم بد بودند، اینها هم حرف آنها را گوش دادند، همه با همدیگر رفتند جهنم. راوی میگوید: برگشتم گفتم خب آقا، خود ما هم که همینطوریم. چرا اینقدر برای یهودیها بد میگوییم؟ به هر حال مردم ما هرچه علما بگویند گوش میدهند دیگر. خب، چطور یهودی باشد، میرود جهنم؟ شیعه باشد مثلاً، آن که برعکس بود، میگفتند یهودی باشد ۲۰ امتیاز، شیعه باشد امتیاز ندارد که. اینجا مثل اینکه برعکس دارد. یهودی باشد، میرود جهنم. شیعه باشد، اشکال ندارد؟ چطور شد؟ سؤال خوبی [کرد]. گفت آقا، چطور وقتی مردم از علمای یهود تبعیت میکنند، شما مذمت میکنید؟ از علمای اسلام تبعیت میکنند، مذمت نمیکنی؟ چه فرقی دارد؟ خیلی پاسخ فنی و مفصلی دادند. این روایت از امام هادی، امام هادی از امام صادق دارند، روایت جدم امام صادق به این سؤال جواب دادند.
چه جوابی؟ خیلی دقیق است آقا. این از آن بحثهای کاربردی است که دقیقاً این نقطهای که در آخرالزمان، نقطه نجات است. فرمود اینی که ما از مذمت میگوییم که میگوییم آقا بابت تقلیدی که کردند، یهودیها مذمتشان میکنیم. یهودیها و علمایشان از یک جهت شبیه مردم ما و علمای ما، از یک جهت تفاوت [دارند]. این طرف یهودیها و علما، این طرف مسلمانها و علما. یهودیها دنبال علما راه افتادند، قرآن میگوید رفتند جهنم. اینور میگوییم مسلمانها دنبال علما راه افتادند، بعد میگوید میروند بهشت. اگر دنبال اینها راه بیفتند، میروند به. یک قاعدهای دارد. از یک جهت اینور هم شبیه یهودیان، دنبال علما بروند، اینها هم میروند جهنم. از یک جهت دیگر، اگر دنبال اینها بروند، جهنم نمیروند. خب چطور شد؟ فرمود: «فرق من جهة و تساوی من جهة». از یک جهت فرق دارند، از یک جهت مساوی. آنجایی که مساویاند چیست؟ «اما من حیث استوی». آنجایی که مثل هماند کجاست؟ فرمود: یک عده هستند که دنبال علما راه میافتند، کورکورانه. اصلاً کار ندارد. بررسی نمیکند، تحلیل نمیکند. همینجور هرکی هرچی بگوید. اتفاقاً موافق هوای نفسش هم وقتی باشد، خوشش میآید. این حاج آقا خوب است، خیلی خوشم آمد. ببین توضیحات بیشتر بدهم که نمونههایی که آدم میبیند. آخوند نمیدانم سگباز و آخوند نمیدانم تارزن و آخوند نمیدانم قمارباز و آخوند نمیدانم زنباز و پناه میبریم به خدا و همه اینها در اینستاگرام پر شد. آخوند آمده، بعد یک مدت لباسش را برداشته، بعد میگوید این خانمم دوستدخترمه. حاج آقا به خاطر سیکس پک و اینهایش معروف میشود و بعد کمکم از دوستدخترش هم رونمایی میکند. آخرالزمان است دیگر. باورتان بشود، آخرالزمان.
خوب، بعد شما میگویی: آها، این آخوند تراز من همین است. شما منظورم شماها نیستیدها، یک آدم نوعی میگوید که آها، آها، همین! من از همینها، نمیدانم چرا من همیشه از اینجور آخوندها خوشم [میآید]. ای کاش همهشان مثل این باشند. خوشفکر باشند، بهروز باشند. هرکه هرچی آلودهتر، محبوبتر. یک طیفی اینجوری است. چرا؟ چون این وجدانخفهکن دارد. وجدان هم میخواهد بگوید که کارهایی که میکنی، یک وقت نکند خلاف دین باشد، خلاف حرف خدا و پیغمبر باشد. بعد میگوید بیا، این حاج آقا. وقتی حاج آقا دارد این کار را میکند، دیگر معلوم است دیگر. خلاف قرآن، اهل بیت و اینها نیست. اینها کارکردشان وجدانخفهکنی است. هر کی میخواهد وجدانش درد بیاید، یک چهار تا حاج آقای اینجوری میآید، وجدانها را از درد خارج میکند. من هم مثل تو جهنمیام باشد، دوتایی با همدیگر میرویم. گردن میگیرد، گناه من را گردن میگیرد. خیلی اینها خطرناکاند.
امام صادق فرمود: یک تعدادی هستند دنبال اینها راه میافتند. اینها مثل همان یهودیان. اینجور دنبال علما رفتن به درد نمیخورد. اینجور عالم هم به درد نمیخورد. جلوتر برایتان میخوانم روایتش را. الان بگویم که خستگیتان هم در برود. ببینید چقدر مسئله حساس [است]. جلوتر حضرت میفرمایند: این علمای بدی که من بهتان گفتم، در بین همه خلایق پستترین موجودات خدا اینها. عجب جمله! تنم میلرزد، میخواهم [بگویم]. فرمود: «خطر اینها برای شیعیان ما ازر من جیش یزید». ضرر اینها از سپاه یزید بیشتر [است]. چرا؟ چون سپاه یزید تن مؤمنین را میکشد، جسم را ولی این عالم بد، روح را میکشد، روح را، غرور که نمیمیرد. منظور این است که آخرت اینها را خراب میکند. یزید نهایت کاری که میتواند بکند، این است که دنیا را از چنگ مردم درآورد. اینها آخرت را از چنگ مردم [درمیآورند]. عالم بد، عالم دنیاطلب، عالم حسد، عالم سراسر تکبر، دنبال مرید، دنبال شهرت، اینجور قضایا.
ولی یک تعداد عالم هم داریم، اینها درجه یک [اند]. اینها رو به راهند، اینها خوبند. اگر دنبال اینها بری، میبرندت بهشت. باید بگردی اینها را پیدا کنی. فرمود چرا یهودیها را خدا مذمت کرده؟ چون میدیدند علمایشان رشوه میخورند، میدیدند پول میگیرند، فتوا را عوض میکنند، میدیدند حرفی که میزنند در پستو عمل نمیکنند. باز هم دنبال اینها میرفتند. هوای نفس اینها تأمین میشد و به هر حال یک جوری با همدیگر زدوبند داشتند. آن یهودیها را به خاطر این مذمت کرده. هرکی هم که این مدلی دنبال عالم مسلمان راه بیفتد، این هم میرود جهنم. حواست باید جمع باشد. بعد چشمت را باز کنی. این آدم چه جوریه؟ چه مدلیه؟ ما فقیه داشتیم در این مملکت. بزنم دیگر شفاف و پوستکنده بهتان بگویم. وقتتان را خیلی نگیرم. روایت را تمام کنم. معطل نشوید.
آقا، ما فقیه داشتیم در این مملکت. گزینه رهبری بوده، قائممقام رهبری بوده. یعنی بعد امام خمینی میگفتند ایشان رهبر بعدی است. عکسش همهجا بود. رزمندهها در جبهه شعار که میدادند میگفتند نمیدانم بدون خمینی نمیشود عاشق مهدی شد و بدون فلانی هم نمیشود عاشق خمینی شد. یادتان است دیگر، بزرگترهای جلسه خاطرتان هست. در نماز جمعهها عکس ایشان را میزدند کنار امام خمینی. حتی برخی از علمای صاحب وجه و اعتبار ما، ایشان را تأیید کردند؛ ولی امام خمینی که خوب میشناخت، حواسش هم جمع بود. مواضع این آدم را که دید، سادهلوحی این آدم را که دید، آلوده شدن بیتش را به منافقین وقتی دید که حالا بحثش مفصل است. نمیخواهم الان اشاره کنم. در نامه امام خمینی خطاب به ایشان چی نوشت؟ فرمود: «اگر میخواهی در قعر جهنم نسوزی، تا دیر نشده به اشتباهاتت [اعتراف کن].» در قعر جهنم. امام خمینی با کسی تعارف ندارد. آدمی هم نیست که حرف الکی بزند. آدم باتقوایی [است]. همه میدانند به قائممقام رهبری دارد میگوید که در قعر جهنم میسوزی اگر دست از این کارهایت برنداری. قعر جهنم شوخی ندارد. بعد میگوید برای من مثل روز روشن است. من از دنیا بروم، تو میخواهی یک مملکت را صاف تحویل لیبرالها [و] منافقین [بدهی]. «بیت تو را نتوانستی کنترل بکنی.» عجیب این است که منافقین فرزند خود این آقا را کشته بودند. بعد یک جوری دورش زدند، خود بیت این آقا را کردند پایگاه منافقین. فیلم آوردند. آن برادر دامادش. من دیگر دارم با رسم شکل توضیح میدهم دیگر. امشبها دیگر کار به کجا رسید دیگر. مانده با پاور پوینت عکس نشان بدهم بهتان بگویم این آقا را ببینید، این را میگویم. برادر دامادش آدم کشته بود، بدبختی. عمامه به سر بود. در اصفهان کسی را کشته بود. اینها را برید بخوانید. این خاطرات چاپ شده. خاطرات مرحوم آقای ریشهری در این زمینه چاپ شده. خاطرات خود این آقا چاپ شده. تحلیلها و نقدهایی که دیگران نسبت به این داستان کردند. یکی از آن برهههای حساس تاریخ انقلاب است. خاطرات سیاسی مرحوم ریشهری، کتاب «سنجه انصاف»، نقد خاطرات خود آن آقا که اسمش را نیاوردم توسط چند نفر. خاطرات آن آقا نقل شده. اینها کتابهایی است که منابع آن آقایی که برادر دامادش بود، دستگیرش کردند. بعد کامل لو رفت که این آقا اصلاً یک جا زیرزمینی برداشتند سلاح جمع کردند و ترور میکنند و مرحوم شمسآبادی را در اصفهان ترور کردند و یک شبکه ترور راه انداختند. او داستانها دارد. خود این آقا ازش فیلم گرفتند. آن برادر داماد آمد روبروی دوربین نشست، مصاحبه کرد، گفت آقا من اقرار میکنم به اینکه اشتباه کردم. من این کارها را کردم. ۱۲۳ درخواست عفو دارم، من را ببخشید. مرحوم ریشهری میگوید که وزیر اطلاعات بود آن. خیلی هم اذیت شد سر این قضیه. خیلی هم متهمش [کردند]. میگوید که من به امام گفتم، فیلم را نشان دادم به امام. گفتم که آقا خود این آقا اینجور دارد اعتراف میکند. انشاءالله دیگر قضیه حل شد. امام خمینی فرمود: «همین فیلم را برای این آقا فلانی قائممقام ببرید، برایش بگذارید.» میگوید این را زیر شکنجه مصاحبه [کردند.] میگوید بردیم، نشان دادیم. همین را دقیقاً برگشت [و]. اینجوری. دو تا عالم روبروی همدیگر در نهایت تقابل. برای مردم این رهبر، آن هم قائممقام. خیلی جالب استها. مردم در شعارها و نماز جمعهها و اینها، این دو تا را با همدیگر میبینند. اینقدر به حسب ظاهر به همدیگر نزدیکاند. اینقدر در باطن از همدیگر دورند. خدا به دادمان برسد از فتنه آخرالزمان.
یک آدم باطنبین میخواهد مثل مرحوم آیت الله بهاءالدینی. این خاطره را بنده جاهای دیگر هم دیده بودم. با یکی واسطه شنیدم. از یکی از مراجع که در قید حیات. در منزلشان خودم از زبان خود این آقا شنیدم که ایشان که شاگرد آقای بهاءالدینی بود، خودش تعریف [کرد]. وقتی که اعلام قائم مقامی کردند برای آن آقا، به مرحوم آیت الله بهاءالدینی گفتند: «آقا خبر دارید؟ اعلام کردند امروز فلانی را قائممقام رهبری.» اینجوری کرد. آقا چی؟ نه. قائممقام رهبری اعلام کردند ایشان را. گفت: «نه، چیزی نمیبینم درش.» بابا، رهبر بعدی است این تعبیر. با یک واسطه دارم تعریف میکنم. بهاءالدینی فرمودند که: «نور ولایت را فقط در سینه یک نفر میبینم. همین آسدعلی خودمان.» کلمهاش این بود. «آ سیدعلی خودمان.» سمت آقای خامنهای نمیرفت که بر زنی بخواهد رهبر بشود. کیس دهه ۶۰، آن اوایلش مثلاً که بحث قائممقام بود. آقای بهاءالدینی فرمود: «این نور ولایت اینجاست. این چیزی نمیبینم.» یک آدم باطنبین. این را میگویند عالم اهل حقیقت، عالم ربانی. رهبر معظم انقلاب یک وقتی فرمودند: «در فتنهها برید سراغ آن علمایی که روشناند و روشن میکنند.» بعد پرسیده بودند آقا مثل کی؟ فرمودند: «مثل آیت الله خوشوقت.» ایشان اسم آورده بود. از علمای ربانی بود در تهران. متأسفانه آنقدر هم شناختهشده نبود. انسان ملکوتی بود. خیلی هم تیز، دقیق. یک افرادی را که بعد چندین سال یکم باطنشان لو رفت، آن زمانها ایشان یک تعابیری در موردش به کار میبرد که بعضی که میشنیدند، جا میخوردند. این را میگویند عالم ربانی، عالم خوب، عالمی که اهل هوای نفس نیست. تعبیر حضرت این است. ببینید. فرمود: «من کان من الفقهاء»، اگر بین فقها یکی را پیدا کردید این ویژگیها را دارد: «صائنا لنفسه»، حواسش به خودش هست. آلوده به گناه نمیشود. آلوده به جریانهای سیاسی و بازیها و اینها نمیشود. رکب نمیخورد. بازیش نمیدهند. «حافظاً لِدینه»، مراقب دینش است. «مخالفاً علی هواه»، روبروی هوای نفسش میایستد. روی خودش پا میگذارد. هرجا بین حق و خودش قرار بگیرد، روی خودش پا میگذارد. خودش را فدا میکند. «مطیعا لامر مولاه»، مطیع امر مولایش است. «فللعوام ایقلدوا». عوام وظیفه دارند از این آقا تقلید کنند. عبارت بعدیش را حتماً کمتر شنیدید. فرمود: «و ذلک لایُکون الا لبعض فقهاء الشیعة، لا جمیع الفقهاء». این هم تک و توک. در فقهای شیعه همهشان اینطور نیستند ها. تک و توک اینجوری پیدا میشود. پیدا کردی، ولش نکن. این دستگیره نجات در آخرالزمان [است]. بعد دیگر در ادامه روایت، آن نکاتی که عرض کردم و حضرت میفرمایند به عنوان نشانههای عالمی که میشود بهش تکیه کرد. هرکی هم که روبروش است، آدم میفهمد که این عالم قابل اتکا نیست. این اینجا قضیه تا اینجایش را داشته باشید.
عرضم تمام. بخش معطلتان. آخرالزمان هواها آقا همینجور غوغا میکند. این هواهای نفسانی. صبح دوستانی که تشریف داشتند، این کلام امیرالمؤمنین را خواندم. خطبه ۱۳۸ نهجالبلاغه. حضرت فرمود: «یعتف الهدی علی الهوا». امام زمان که میآید، هدایت را غالب میکند بر هوا. همه تابع هوای نفسند. امام زمان خدا را میآورد، هدایت را میآورد. دیگر بر اساس هوا زندگی نکنند. بر اساس هدایت زندگی کنند. آخرالزمان چیزی که همهجا را برداشته، هوا است. تک و توکی تابع هدایتاند. میشکند. پدر اینها را درمیآورد. مثل آتش میماند کف دستشان. این دینداری است. یک بخش جدی از این هوای نفس که در روایات ما اشاره شده که شب بعد انشاءالله بیشتر عرض میکنم، مسائل شهوانی است، آقا. اصلاً به طور عجیبی در روایات ما، تقریباً میتوانم اینجوری بگویم، شاید ۷۰ درصد توصیف آخرالزمان همهاش با این مسئله است که آقا اینها در عرصه دامنشان بیمبالات میشوند. آلوده میشوند به چه کثافتکاریهایی میافتند. غوغا میکند. شهوتپرستی، همجنسبازی، زنا و تعابیر دیگر که حالا دیگر فعلاً شرمم میآید به کار ببرم. دقیق با رسم شکل در روایاتمان توصیف میکنند که بدانید این موقع که این شکلی شد، میشود آخرالزمان. که من آوردهام اینجا تعابیری را. انشاءالله فردا شب بیشتر میخوانم برایتان. خیلی عجیب است. یعنی انگار یکی از آن فتنههای جدی آخرالزمان، شهوتپرستی [است]. نقاطی که آدمها زمین میخورند، شهوات. دامن، سرمایهگذاری جدی شیطان اینجاست.
یک داستانی هم دارد. حضرت یحیی علیه السلام از دور دید کسی دارد وارد میشود. دید که کلاهخودی دارد و یک کمربندی دارد. و گفت یک چیزی هم در دستش است، زنگولهای دارد. و گفت کی هستی؟ گفت: «من ابلیسَم.» گفت: «این چه وضعی است؟» گفت: «این زنگوله است. آهنگ میزنم، ملت را به رقص میآورم.» هی هر کدام از این چیزهایی که داشت را تعریف کرد. گفتش که: «این هم کلاهخودم است. ملت لعن و نفرین که میفرستند، چوب و چماق میشود میآید روی سر من ولی گاهی یک ضربه محکمی هم به من میخورد.» گفت: «این ضربهها را که میخوری، بعدش چه شکلی دوباره سرپا میشوی؟» گفت: «من یک سپاهی دارم.» عبارت: یک وقتی سوء تفاهم ایجاد نکنید. گفت: «من یک سپاهی از زنها دارم.» این زنها منظور افراد خانمها نیست. منظور جنس زن است؛ وگرنه ما زن مؤمن هم که زیاد داریم. این جنس زن. گفت: «من یک سپاهی از اینها دارم. هر وقت کم میآورم، در فشار میمانم، سر و کلم را دارند میزنند. پدرم را دارند درمیآورند. این را میآورم وسط. این را که میآورم وسط، بازی عوض میشود.» یعنی چه؟ منظور زن، جنسیت زن، یعنی شهوات. شهوات جنسی.
در روایات اتفاقاً همین را گفته. گفته آقا اصل دام آخرالزمان اینجاست. همه سرمایهگذاری اینجاست. همه زور شیطان این است که همه را اینجا آلوده کند. تقریباً میشود گفت همه را آلوده کرده. تک و توکی باشند سالم باشند، کثیف نشده باشند. کسی اینجا را بتواند کنترل بکند، مهار بکند، از پسش بربیاید، انشاءالله امید که اهل نجات باشد. خیلی مسئله خطرناک است و همه ضرب و زور شیاطین این است که آلودهمان کنند. دامنها را آلوده کنند. ازدواجها سخت. فحشا راحت. منکرات رایج. چشم میچرخانی، هرجا میچرخانی، گناه. روز به روز عادیتر. روز به روز فراگیرتر. زمان حضرت لوط تهش این بود: کثافتکاریشان به همجنس خودشان مراجعه میکردند. امام صادق فرمود: آخرالزمان به همجنس [هم اکتفا نمیکنند]. سر وقت حیوانات. زنای با حیوانات. این بشری که امروز ارضا نمیشود، راضی نمیشود، قانع نمیشود. این شهوت هرچه جولان پیدا کند، میزند همهچیز را نابود میکند. این آن عرصه آخرالزمان. کسانی پاک میمانند. این را خوب دقت کنید. این جمله را داشته باشید. فردا شب انشاءالله توضیحش را بیشتر [میدهم]. آخرالزمان کسانی پاک میمانند که ناموس سرشان شود. چون در روایت داریم کسی که ناموسدارش باشد، زنا نمیکند. ما زنای غیور داریم. قطعاً امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه [فرمود:] «همون آدم با غیرت زنا [نمیکند].» آدم با غیرت یعنی آدمی که ناموسدارش میشود، انگار [در] جنگ آخرالزمانی است. جدای از همه جنگها و دعواهایشان، یکی از جنگهای جدی، جنگ بین با ناموسها و بیناموسها. چقدر راحت و شفاف میگویند: آقا ما بیناموسیم! ناموس چیست؟ من ناموس هیچکی نیستم. من ناموس ندارم! افتخار میکنم به بیغیرتی.
آنهایی [که] آخرالزمان سالم میمانند که ناموس سرشان شود، غیرت سرشان میشود. اینها را محک بزند. کسانی که ناموسدارشان میشود، آره. بگذار من با روضه امشب به آدم با غیرت و با ناموس اینجا خودش را نشان میدهد. وقتی که این روضههای امام حسین علیه السلام را میشنود. خصوصاً روضه مجلس عبیدالله و مجلس یزید. آدم با غیرت و آدم با ناموس همه وجودش شعله [میکشد] وقتی میشنود ناموس خدا را وارد این مجلس کردهاند. ناموس خدا را، هر که حرمت این غیرت. این نجات ماست در آخرالزمان. این ما را از گناه نجات میدهد. این شعله غیرت و ناموسداری را در وجودمان روشن نگه دارد. دست کم نگیرید این روضهها را. خداوکیلی هرچه نجات در آخرالزمان از روضههای امام حسین است. هرچه میخواهیم در روضه امام حسین هست. هم درس دین است، هم عالم است، هم عشق است، هم غیرت. همهاش اینجاست.
خدا رحمت کند مرحوم میرزای شیرازی چقدر آدم با غیرت [بود]. نقل شده میرزای شیرازی، مرجع بزرگ شیعه بود. گفتند در سامرا مجلس روضهای گرفته بودند. خب، بنای مراجع و علما معمولاً اینطور بوده. ببینید، عالم واقعی این استها! ببینید این عالم واقعی، عالمی که آخرالزمان ما را نجات میدهد. غیرتش را ببینید. پاکیش را ببینید. این است. مجلس روضه گرفته بودند. میرزای شیرازی نشسته بود. یکی رفته بود بالای منبر روضه. این روضهخوان یک عبارت گفت که این اول روضه است، اول مقتل. با این مقتل شروع میشود. تا این جمله را گفت، میگویند میرزای شیرازی عمامه از سر بلند کرد، زد به زمین. فرمود: «دیگر ادامه نده. بگذار با همین تکه از روضه بمیریم. حقش را ادا کنیم.» آن عبارت چی بود؟ میرزای شیرازی عمامه بلند کرد، به زمین زد. آن عبارت این بود: «و دخلت زینب علی ابن زیاد». زینب را وارد مجلس عبیدالله [بن زیاد] کردند. اول روضه است. میرزای شیرازی فرمود: «بسه به. کار ناموس خدا به کجا رسید؟ وارد مجلس حرمتشکنندهها [شدند].»
اینها امتحان غیرت است، امتحان ناموسداری. چقدر پای این روضهها رگ گردنمان بیرون میزند. اگر آمادهاید من بقیهاش را هم برایتان بگویم. این روضهای که اینطور ناله زد میرزای شیرازی برایش. مرحوم شیخ مفید در ارشاد نقل میکند: «و ادخل عیال الحسین علی ابن زیاد». زن و بچه حسین را وارد مجلس عبیدالله کردند. «فَدَخَلَت زینب أخت الحسین فی جملته». زینب خواهر حسین هم در بین اینها بود. عبارتها را خوب دقت کنید. آتش بگیرید، ناله بزنید. با این روضه باید ناله [زد]. زینب بین این جماعت بود ولی چطور؟ «متنکرهتا، ناشناخته». قابل تمایز از بقیه نبود. یعنی چی؟ توضیح بدهم عبارت را. ناشناس بودن و غیرقابل تمایز بودن یعنی چی؟ آن زمانها این شکلی بود. بعضیها حُر بودند، آزاد بودند. بعضیها عبد بودند، کنیز بودند. کنیزها را میشد تشخیص داد از آن زنهایی که آزاد بودند. زنهای آزاد پوشششان فرق میکرد. سر و وضعشان فرق میکرد. زنهایی که کنیز بودند از رخت و لباسشان، از سر و وضعشان، اینها کنیزهاند. میگوید طوری زینب را وارد این مجلس کردند، نمیشد از کنیزها تشخیص داد. چرا؟ «و علیها ارذل الثیاب». بس که لباسی که تنش بود، لباس مندرسی بود. لباسش، لباس با این هیبت و با این رخت. زینب را وارد این مجلس کردند. «فَمرَت حتّی جَلَسَت ناحیتا مِن القَصَر». زینب کبری خودش رفت یک گوشهای از [قصر]، خودشان را نمایان نکرد. متمایز نکرد. یک جای خاصی ننشست که مشخص باشد این زن بزرگ این قبیله است. یک گوشهای نشست. «وحفّت بهَا عُمّاتها». کنیزانش هم دورش را گرفتند.
ابن زیاد برگشت گفت: «مَن هذِهِ الّتی ان هازَ ناحِیَتَهَا؟» این زنی که یک گوشه رفت نشست کیست؟ «فَلَم تُجبهَا زینب». زینب کبری جوابش را نداد. برای بار دوم سؤال کرد، جواب نداد. برای بار سوم سؤال کرد. یکی از این کنیزها برگشت گفت: «هذه زینب بنت فاطمه». این زینب دختر فاطمه، دختر رسول الله است. حالا ببینید این میدان را. ناموسدارها، با غیرتها! ببینید با ناموس خدا. تا فهمید زینب است، برگشت گفت: «الحمدلله الذی فضحکم و قلکم و اکذب حدیثکم». شکر آن خدایی که شماها را رسوا کرد. و شماها را کشت. و پنبه حرفهای دروغتان را زد. رسواتان کرد که شماها چقدر دروغگوید.
زینب کبری برگشت گفت: «الحمدلله الذی اکرمنا به نبیه». شکر آن خدایی که ما را خانواده پیغمبر قرار داد. ما را تطهیر کرد. «و انّمَا یفتضح الفاسق». آن که رسوا میشود، فاسق است. آن که دروغ میگوید، فاجر است. «و هو غیرنا». آن هم ما نیستیم. «والحمدلله». آن هم برگشت گفت: «دیدی خدا با برادرت، با خانوادهات چه کرد؟» زینب کبری جواب داد گفت: «اینها مردانی بودند که به عشق شهادت رفتند میدان. خدا هم جان اینها را ازشان خرید، اینها را به شهادت رساند.» این بود داستان. میگوید این را که دید، هی هرچه میگوید، زینب کبری با صلابت جواب میدهد. غضب کرد عبیدالله. یکی برگشت بهش گفت: «آقا ولش کن.» حالا اینجا ببینید اوضاع به کجا رسید که یک حرامی، غیرتش برای زینب به جوش آمد. دید عبیدالله غضب کرد بر زینب. گفت: «آقا خانم است. ولش کن. بگذار رهاش کن. مذمتش نکن.» یا الله. عبیدالله برگشت. این جمله آخرم با این روضه گریه کنیم. عبیدالله برگشت گفت: «چقدر خدا دل من را خنک کرد وقتی برادرت را کشتم.» این طاغوت را از بین بردم. این اهل بیت عصیانگر تو را نابود کردم. «فَفرقَت زینب و بَکت». اینجا بود اشک زینب جاری شد. فرمود: «لَقَد قَتَلتَ کهلی و عَبَرتَ اهَلی و قَطَعتَ نسلِی.» تو رگ و پی من را از هم پاشیدی. تو ریشه من را کندی. اگر با اینها دلت، بگذار دلت خنک بشود. اگر با سر بریده پسر پیغمبر دلت آرام میشود، بگذار دلت خنک بشود. عرض روضه من تمام. برگردم به روضه دیشب. اینجا بود که عبیدالله لجش گرفت. خواست یک طوری خودش را تخلیه کند. چهکار کرد؟ هی با این چوب به این لب و دندان کوبید.
در حال بارگذاری نظرات...