این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*تحلیل تاریخی آخرالزمانی منطقه شام، نقش قوم یهود در طراحیهای آخرالزمانی و مقابله ایران با آن.[2:30]
*جایگاه قم و فارسزبانان در روایات، بهعنوان پیشگامان نهضت جهانی ظهور.[7:00]
*موقعیت خاص امت آخرالزمان در جریان سنت استخلاف الهی و جایگزینی امت صالح به جای مفسدان.[17:00]
*ظهور منجی در گرو خیزش مؤمنان واقعی؛ نقش ایران در این انقلاب جهان محور، مشروط به حفظ ایمان و خلوص.[21:30]
*نقش علما در دوران غیبت به عنوان واسطه هدایت در نبود امام و مفهوم حجیت فقیه از نگاه امام زمان ارواحنافداه.[27:30]
*به روایت امام هادی علیهالسلام، در دوران غیبت، علما ناخدایان کشتی ایمان در طوفان آخرالزمان و مرزبانان دینند.[42:35]
*روضه: مجلس شوم عبیدالله بن زیاد، سر بریده امام حسین علیهالسلام و ضربات چوب بر لبی که بوسهگاه پیامبر بود...[57:15]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد(ص) و آل الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
مروری داشته باشیم بر مباحثی که تا به حال گذراندیم و به اینجا رسیدیم. مباحثی که سابقاً مطرح شد، بحثهایی داشتیم در مورد منطقه شام؛ اینکه از ابتدا در منطقه شام چه گذشته و تا انتها چه رخ خواهد داد. قضیه یهودیان را بحث کردیم، تشکیل دولت اسرائیل را بحث کردیم (البته مربوط به سال گذشته است؛ از مباحثی که عزیزانی قبلاً حضور داشتند). ظلم و فساد و طغیان قوم یهود را بحث کردیم، آخرالزمان را بحث کردیم، نگاه آخرالزمانی اینها. اینها اینجا دولت اسرائیل را تشکیل دادند برای آن اهداف آخرالزمانی، برای آن واقعه آرماگدونی که دنبالش هستند. در برابرش روایات آخرالزمانی ما که اتفاقاً به این منطقه شام هم نظر دارد. از طرفی نابودی دولت یهودیان را در آخرالزمان داریم، از طرفی داستان سفیانی را در منطقه شامات داریم که فعلاً به قضیه سفیانی نرسیدیم، بعداً انشاءالله عرض میکنیم.
این قضایای یهودیان در این منطقه و در تاریخ ادامه دارد تا اینکه جماعتی سر بیرون میآورند، روبروی یهودیان میایستند، به یهودیان «نه» میگویند. از ولایت یهود و نصارا خارج میشوند که قرآن اتفاقاً اینها را مؤمن میداند، چون ولایت اهل بیت روبروی ولایت یهود و نصاراست و تا کسی از ولایت یهود و نصارا خارج نشود، نمیتواند صادقانه ادعا بکند که ولایت اهل بیت را دارد.
قرآن در سوره مبارکه مائده مباحثی را اشاره میکند در تقابل بین ولایت اهل بیت و ولایت یهود و نصارا که جماعتی میآیند. اینها دلشان از محبت کفار خالی است و لبریز از محبت خدا و اهل بیت. نسبت به مؤمنین خضوع دارند، خودشان را رام میبینند. نسبت به کفار عزت دارند و سرسختاند. در راه خدا مجاهدت میکنند. از ملامت کسی هم نمیترسند. این شش ویژگی در روایت دارد که از پیغمبر پرسیدند: «اینها کین که این شش ویژگی را دارند؟ اینها چه جماعتی هستند؟» پیغمبر زد روی شانه حضرت سلمان و فرمودند: «این جماعت قبیله سلمان، قوم سلماناند.» تعابیر مختلف است. یک جا فرمودند: «هذا و قومه»، «این آدم و هممسلکان خویشانش.» یک جا دیگر فرمودند: «هذا و قومه سلمان (سلمان و قومش).» که از این فهمیده میشود اینها [فارسزباناند.] تعبیر «ایرانی» شاید خیلی تعبیر دقیقی نباشد، چون ایران الان جغرافیایش محدودتر است نسبت به فارسزبانها. فارسزبانها دایره بیشتر [جغرافیایی دارند.] ما البته تعبیر به «ایرانیها» میکنیم، ولی «ایرانیهای امروز» یک معنای خاصی دارد. همان کلمه «فارسزبانها».
این فارسزبانها کسانی هستند که بالاخره در طول تاریخ اینها میآیند بیرون؛ اینها سر بیرون میآورند. کارشان هم این است که به یهود و نصارا «نه» میگویند. روبروی یهود و نصارا میایستند، مقابله [میکنند]، از ولایت یهود و نصارا خارج میشوند. غلبه هم میکنند بر یهود و نصارا. تا اینجا وقتی که اینها نیامدند، قرآن مسلمانها را مرتد میداند. میگوید: «اینها تو ولایت یهود و نصارا هستند، تا از ولایت یهود و نصارا خارج نشوند، اینها مؤمن واقعی نیستند.»
اینجا یک پیچ تاریخی شکل میگیرد. از اینجا داستان تاریخ عوض میشود. تا اینجای داستان، یهود و نصارا دارند میتازند. مسلمانان توی چنگ اینها، برده اینها، نوکر اینها هستند. یک جماعتی میآیند «نه» میگویند. میریزند به هم بازی یهود و نصارا. که اینها (فارسزبانها) کی میآیند؟ چطور میآیند؟ اشاره دقیقی نشده است، ولی یک سری مختصات دادهاند که اینها را وقتی کنار هم میچینیم، به چیزهایی [میرسیم.] مثلاً شهر قم بسیار در روایات ما به آن تأکید کردهاند که این «نقطه»، نقطه —به قول امروزیها— «استراتژیک» است در آخرالزمان و قبل از ظهور. بسیار این نقطه، نقطه حساسی است. مردمان قم، مردمان مهمی هستند. نهضتی قبل از ظهور امام زمان در بین مشرقیها یا فارسزبانها رخ میدهد که به اصطلاح طلایهدار و پیشتاز این نهضت، قمیها هستند و مردی از قم. ویژگیهایی در مورد اینها گفتهاند که قبلاً اشاره کردیم و اینها علم را از قم به همه جای عالم میرسانند. مرکز نشر معارف اهل بیت میشود و از قم، همه دنیا با اهل بیت آشنا میشوند. توصیفی در مورد خود شهر قم و مردمان قم که مفصل در یک جلسه کامل این روایات را عرض کردم که دیگر اشاره نمیکنم.
آن کسانی هم که یهودیان را (حکومتشان را) نابود میکنند و پایشان به بیت المقدس باز میشود، همین قمیها هستند. البته توی روایتی دارد که این «اهل قم» را حضرت چند بار به مردم «ری» فرمودند: «مرحباً به اهل قم.» کیلومتر[ها] چند بار [در این زمینه] خواندم، فقط یک اشارهای میکنم. اینها اهل ری بودند. حضرت فرمودند: «از کجا آمدید؟» گفتند: «اهل ری.» حضرت فرمودند: «قمیها خوشآمدید! قمیها خوشآمدید!» برای بار سوم این را فرمودند که برخی گفتند که این معلوم میشود که این «اهل قم» که گفته شده، منظور خود آن شهر کوچک قم نیست، مکتب قم، فرهنگ قم. حتی تهرانیها و اهل ری را اینجا حضرت «اهل قم» معرفی میکند. پس یک دایره جغرافیایی، یک فکری برای دایره جغرافیایی حاکم است. یک فرهنگی حاکم است؛ فرهنگ ناب اهل بیت. مکتب زلال اهل بیت. آن از قم دارد میجوشد. از قم میرسد. همه آن جغرافیایی که بر محور این فرهنگ و مکتب قمیها دارند زندگی میکنند، زمینهسازان ظهور امام زماناند. اینها اهل قیاماند و یاران آن قیامکننده از اهل بیتاند و اینها یهودیها را نابود میکنند و حکومتشان را از بین میبرند.
«خوب، این شبها رسیدیم به بحث آخرالزمان، که اصلاً آخرالزمان کیه و چطوره؟ چه ویژگیهایی در مورد آخرالزمان داریم؟»
نکتهای را دیشب عرض کردیم که آخرالزمان، زمان پایانی است که همه چیز دارد به اوج میرسد. آخرالزمان دو تا صفحه دارد: یک صفحه سفید دارد، یک صفحه سیاه. این صفحه سفیدش به نسبت صفحات طول تاریخ، سفیدترین صفحه تاریخ است. صفحه سیاهش هم به نسبت صفحات تاریخ، سیاهترین صفحه. هر چه خوبی بوده تا به حال یک طرف، خوبیهای آخرالزمان یک طرف. هر چه بدی بوده تا به حال یک طرف، بدیهای آخرالزمان یک طرف.
یک نکتهای اگر مشغولمان نکند، این نکته درگیرمان نکند، سریع میخواهم بگویم و رد شوم. نکته مهمی است، دوستان انشاءالله با دقت به این نکته توجه داشته باشند. ببینید، ما امتهایی را سابق داشتیم، خدا اینها را نابود کرد: قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود. هر کدامشان هم یک مشکلاتی [داشتند]. قوم نوح، حضرت نوح را تکذیب میکردند، تمسخر میکردند. خب، حضرت نوح یک جنس معارفی داشت و یک ابعادی از ابعاد پیامبران در او جلوه کرده بود، اینها با همان بعد مشکل داشتند. حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعیب، حضرت ابراهیم، یک طور. البته قوم ابراهیم به خودی خود اینجا بحثی ازش نیست، ولی همزمان با حضرت ابراهیم علیهالسلام یک قوم دیگری معتکفان [بودند] و قوم لوط. که قوم لوط در واقع معاصر با حضرت ابراهیم علیهالسلام بودند. حضرت لوط علیهالسلام روبروی اینها قرار گرفته بود.
هر کدام از اینها یک سری مشکلات داشتند، یک آسیبهایی داشتند، یک گناهانی داشتند. جنس گناهانشان با همدیگر فرق میکرد. قوم حضرت شعیب گرفتار کمفروشی و دزدی و اختلاس و این حرفها بوده. قوم حضرت لوط گرفتار همجنسگرایی و الجیبیتی و این مسائل بوده. قوم حضرت نوح یک داستان دیگر، قوم [عاد] یک داستان، قوم ثمود یک داستان دیگر. هر کدام از اینها وقتی آن فسادشان، جرمشان، آلودگیشان را به اوج رساندند، خدا نابودشان کرد. در همان بخش خاص خودشان. وقتی این همجنسبازی قوم لوط به اوج رسید، خدا نابودشان کرد. وقتی این مفاسد اقتصادی قوم شعیب به اوج رسید، خدا نابودشان کرد. چون این پیامبران مأموریتهای خاصی داشتند، این امتها هم گناهان خاصی داشتند. آن مأموریت در اوج میآمد تقابل میکرد با این مردم. این مردم هم در اوج فساد نشان میدادند، آدم نمیشدند، روبهراه نمیشدند. جفت اینها به اوج میرسید، آن مردم نابود میشدند. البته معنایش این نبود که این پیغمبر پیروز بشود، نه. فقط بحث این بود که اینها دیگر از حد گذراندهاند، اینها دیگر شر مطلقاند. شهید مطهری یک کتابی دارد به نام «نبرد حق و باطل»، کتاب بسیار خواندنیای است. آنجا به این بحث میپردازد که چرا این امتها نابود شدند که نمیخواهم اشاره کنم. هر که دوست داشت انشاءالله مراجعه میکند و مطالعه [میکند].
وقتی از حد گذراندند، دیگر به اوج رساندند، سنت خدا به این است که اینها را از بین میبرد. ولی اگر یک جریان حقی روبروی اینها باشد، با اینها درگیر شده باشد، یک طیفی باشند، مؤمن باشند، پاک باشند، اینجا یک اتفاق دیگری رخ میدهد. چون بعضی شبها دوستان بیرون میآیند، سؤالاتی میکنند، احساس میکنم که بحث سنگین است و خسته میشوند، اذیت میشوند. آنقدری که زورمان میرسد، حالا مطلبمان هم چیزی بلد نیستیم. ما حالا حرف آنچنانی هم نداریم. چیزی هم بلد نیستیم، حرف میزنیم. انشاءالله خدا زبان ما را گویا کند و مطلب قابل فهم [بفرماید].
ببینید هر پیغمبری مأموریت خاصی داشت. یک امتی هم داشت. آن امت وقتی آن مأموریت را رعایت نکرد و فساد خاص خودش را به اوج رساند، خدا نابودش کرد. این یک وقتی فساد به اوج میرسد، دیگر هیچ خیری توی اینها نمیماند. آدم بشو نیستند، خدا جمعشان میکند، از بینشان میبرد. یک سنت دیگر اینجا خدا دارد، سنت «استخلاف» است. یک وقت هست اینها را خالی خالی میبرد، تمام. یک وقت هست اینها را میبرد، آن خوبها را جای اینها میآورد. سنت استخلاف. این مال کیه؟ اگر روبروی این جماعت کافر و فاسد و بیدین و اینها، یک جماعت مؤمن و خوبی باشند، خدا آن فاسدها را میبرد، این مؤمنها را جای آنها میآورد. مثل کی؟ مثل چه قومی؟ مثل بنیاسرائیل. چه وقت؟ وقتی که با فرعون درگیر [بودند]. بنیاسرائیل آن موقع مثل نان قبل انقلاب میماند (نان آن موقع با نان الان.) من الان کیرم. بنیاسرائیل آن موقع، نه بنیاسرائیل الان. بنیاسرائیل آن موقع اطمینان کردند به حضرت موسی علیهالسلام، باور نشان دادند، سختی تحمل کردند، روبروی فرعون ایستادند. فرعون هم از حد گذراند، خیلی دیگر ظلم کرد، خیلی دیگر طغیان کرد. در سوره مبارکه فجر هم میفرماید: «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ»، شلاق عذاب فرستادم تو سرشان زدم، نابودشان کردم. از حد که بگذرانند، اینطور میشود. چرا؟ «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»، خدا در کمینگاه است، حواسم هست چی به چی است. دارم، دارمش وایسادم برسانمش به آن نقطه اوجش. ولی یک وقت به نقطه اوج میرسد، خدا این را میبرد و تمام. یک وقت به نقطه اوج میرساند، این را میبرد، مؤمن را جای اینها میگذارد. مؤمنین را جای اینها میگذارد.
بنیاسرائیل [و] فرعونیان. اگر بخواهد اینطور بشود، این مؤمنین هم باید نهایت صبر خودشان را نشان بدهند. اگر صبر نکنند، راه بیایند، شریک ظالم بشوند، آن وقت خدا هم این ظالمها را میبرد، همین مؤمنهایی که شریک ظالمها شدند را [نیز میبرد.] مثل کیا؟ مثل قوم شعیب. البته این را روایت داریم، آیه قرآن اشاره نکرده. توی روایت دارد قوم شعیب ۳۰ درصد فاسد بودند، ۷۰ درصد مؤمن بودند. ولی چون اینها واکنشی نسبت به آن فاسدهایشان نمیدادند، نهی از منکر نمیکردند، تقابلی برخوردی نداشتند، از آب که نازل شد، این ۷۰ تا با آن ۳۰ تا با هم رفتند. چون شریک هم محسوب میشدند. اگر اینها استقامت میکردند، روبروی آنها وایمیستادند، درگیر میشدند، آنها میرفتند، اینها میماندند. اینها جای آنها استخلاف [میشدند.]
داستان امام زمان علیهالسلام نابودی امت نیست. خدا امت آخر را نابود نمیکند. همه این امت هم امت پیغمبرند. خدا این امت را بالکلیه نابود نمیکند، مثل قوم نوح نیست، مثل قوم شعیب نیست. اولاً که آنها دایره جغرافیاییشان محدود بود، رسالتشان هم محدود بود، هم مکانش هم زمانش. پیغمبر ما هم مکانش همه جای عالم است، هم زمانش تا همیشه تاریخ است. برای همین قوم پیغمبر نابود نمیشود. پس چی میشود؟ اینقدر ادامه پیدا میکند این جرم و ظلم و فساد ادامه پیدا میکند تا یک طایفه مؤمن سفت و چغر و بدبدن بیایند وسط وایسند، این کفار را ضربهفنی کنند. تا اینها نیایند، آنها کارشان ادامه دارد.
نکته بعدی این است که تا به حال امتهای قبلی، هر کدام یک کوچولو، یک دانه، دو دانه مشکل داشتند، فساد داشتند. این امت آخر ماشاءالله! هر چه بدها همه دارند، توی یک جا داری، کلکسیونی! خلاصه میبینی آقا همزمان هم قوم لوطند، هم قوم عادند، هم قوم ثمودند، صنعتی سنتی. درست شد؟ قبلی یک دانه را میزدند، به انفجار میرسیدند. اینها ترکیبی هم میزنند، هیچی نمیشود. روی همه امتها این حجم از کثافتکاری قفل بوده. بله آقا، خیلی دیگر ادبیاتمان دارد وارد کوچه و خیابان [میشود]. بدبختها یک دانه گناه را به اوج میرساندند. قوم لوط بدبختهای بیچاره، همین فقط همجنسگرا بودند. دیگر گزارشی از اینکه با حیوانات هم کارهای بد بد بکنند به ما نرسیده. الان با حیوانات کارهای بد بد میکنند، هیچ اتفاقی نمیافتد. چرا؟ چون اینها قوم خب [آخرالزماناند]! یعنی خدا خیلی به اینها حال داده؟ نخیر. خدا [منتظر] جماعتی [مانده است] تا بیایند. کی بیاید؟ امتهای قبلی برمیداشت میبرد، یک پیغمبر جدید میآمد یا امت جدید میآمد. بله آقا، قوم نوح رفتند، خود حضرت نوح هم رفت، و قوم نوح هم رفتند، و [فقط] درس نه [نفر] مانده بود. یک مقدار بعد قوم نوح تمام لول [لغو] کردند، جمع کردند، ریختند دور. دوباره بشر زاد و ولد کرد و روز از نو روزی از نو، و پیغمبر جدید و دین جدید و این حرفها. بعد آن پیغمبر جدید باز مواجه میشد با یک چالش جدید، با یک فساد جدید. باز یک مقداری به اینها مهلت میداد، با اینها مدارا [میکرد]. آدم نمیشدند، از حد میگذراندند، دوباره عذاب میآمد، جمعشان میکرد. دوباره نسل بعدی، امت بعدی، پیغمبر بعدی. اینجا دیگر ما پیغمبر بعدی نداریم. همین است که هست. آش کشک خاله است. ما تحمل کنیم تا کی؟ تا وقتی که یک جماعت شسته رفته، پدر و مادر دار، استخوان دار، به درد بخور بیایند وسط. اینها لول [لغو] کنند این جماعت کفار را. گرفتی چی شد؟ آقا اینها نکات بسیار مهمی است که اگر به آن توجه نشود، کلاً از جای دیگر بحث سر در میآورد. نکات طلایی بحث. پس همه بشر الان با این فساد و این کثافتکاریها و اینها لنگ کیاند؟
لنگ چهارتایی پدر و مادر دار، استخوان دار، به درد بخور که اینها بیایند بزنند زیر میز، بازی را عوض کنند. قطعاً یک روزی میآیند. آن قدر این داستان ادامه پیدا میکند تا اینها بیایند. یا ۵۰ سال بعد میآیند، یا ۵۰ روز بعد میآیند، یا ۵۰۰۰ سال بعد میآیند، یا ۵ میلیارد سال بعد میآیند. بالاخره این داستان ادامه دارد تا آنها بیایند. نمیشود توقع داشت خدا کل این امت را جمع بکند، لول [لغو] کند، بفرستیم برود. خب، بعد دیگر کی میخواهد دوباره از نو بشر بیاید؟ پیغمبری دیگر نداریم. بشری نداریم. همین است. آن کسی که کار را تمام میکند، این جماعت مسلمانند که حتماً هم الا و لا بد از خود امت، مؤمنهای درجه یک، شناسنامهدار، توپ از امت پیغمبر. که قرآن میگوید: «اینها مؤمناند، الله به قوم [منظور مومنین هستند]».
چه نکته قشنگی! و داستان زیبا. داستان اینجایش است که تو روایات گفتند: «اینها همان ایرانیها هستند.» اینجاست که من و شما باید ببالیم. به بشارت دادن گفتند: «اینی که گفتی میآیند کار را جمع میکنند، لول [لغو] میکنند، این فاسدهای دنیا را [از بین میبرند]، ورق را برمیگردانند، تاریخ را میاندازند تو صفحه جدیدش، پیچ تاریخی را اینوری میکنند. از این به بعد دیگر کفار میروند گوشه رینگ. ظالمها و فاسدها، کنار میزنند، بغل. آن جماعتی که اینها را "اوت" میکنند از میدان کیان؟ ایرانیها.»
البته ممکن است این وعدهای که دادند، قبلاً این را عرض کردم. چون بعضی سؤالات دوستان پرسیده بودند، باید هی اشاره [کنم.] حالا این ایرانیها ممکن است عوض بشود؟ بله، بهش میگویند «بداء». ممکن است خدا تغییر بدهد. آیتالله بهجت این روایت را میخواندند که خدای متعال محبت اهل بیت را داد به عربهای حجاز، مکه و مدینه. بعد دیدند اینها لیاقتش را ندارند. فرمود: «از شماها گرفتم، دادم به عجمها.» محبت اهل بیت را از این عربهای حجاز، مکه و مدینه گرفت، داد به عجمها. اینجا بیشتر سر و دست میشکنند تا آنجا. اینجا بیشتر علاقه نشان میدهند. ممکن است بعدش هم تغییر کند؟ بله ممکن است. ممکنِ [است] که هست، ممکن است. ممکن است خدا از ایرانیها بگیرد، بدهد به پاکستانی مثلاً. بعداً معلوم بشود که اصلاً این عجمها که گفتند، مثلاً پاکستانیها بودند، هندیها بودند. مثلاً. ممکن است که این نسل برود. حالا ممکن بود که از اینور برود [برداشته شود]، یا نه، توی خود ایرانیها بماند، ولی مثلاً نسل الان. این هم ممکن است. همانقدر که امید داریم به اینکه این مردمی که انقلاب کردند و پای این اسلام وایسادند، همان مردم آخرالزمانی باشند، امید داریم، خیلی هم امید داریم. خیلی هم نشانه دارد. واقعاً این مردم در طول تاریخ منحصر به فرد بودند. کجای تاریخ شما مثل این ایرانیها سراغ دارید؟ این مردمی که انقلاب کردند. کجا یک جماعتی پای یک پیغمبری، پای یک دینی، این همه سختی کشیدند؟ این همه زجر کشیدند؟ این همه عشق نشان دادند؟ کجا؟
پیامبران میدیدند این کارها را نمیکردند. دیشب خواندم. ایمان میآورند به چی؟ به سیاهی روی سفیدی، توی کاغذ نوشته، توی کتاب نوشته. کجای تاریخ شما این جور مردمی سراغ دارید؟ مردم ایران بینظیرند. ولی خداوکیلی قسم حضرت عباس میشود خورد که همین مردمی که انقلاب کردند، همینها میرسند به ظهور امام زمان ما؟ تضمینی نداریم. آن نکتهای که دیشب عرض کردم، این بود. بعضی از عزیزان گفتند آقا ما استرس افتاد توی وجودمان. استرس که باید داشته باشیم. نه، خاطرمان باید جمع باشد کامل. نه، استرس باید یک جوری باشد که ناامید بشویم. این وسطها خوف و رجا با همدیگر. خوبیهایمان را میبینیم، امیدوار میشویم. مشکلاتی هم توی ما هست. حالا مشکلات اقتصادی اینها منظورم نیست. مشکلات اعتقادی، فرهنگی. اینها گیر و گورهایی هم داریم. اینها را که میبینیم، استرس میافتد توی وجودمان. چکار کنیم استرس برطرف بشود؟ سعی کنیم گیر و گورها را برطرف کنیم. اگر گیر و گورها را برطرف کردیم، زلال شدیم، خالص شدیم، ناب شدیم، انشاءالله آن وعدهای که دادند، به دست خود ما محقق میشود. طومار یهودیها را جمع میکنیم. هم پرونده ظالمهای عالم را میگذاریم زیر بغلشان، هم زمین را آب و جارو میکنیم، تحویل صاحبش میدهیم.
انشاءالله نکتهای که اینجا هست این است که این خوبیها و بدیهای آخرالزمانی را ما باید نسبت بهش درک داشته باشیم، توجه داشته باشیم. آن صفحه سفید را مختصاتش را خوب بدانیم و حاصل کنیم توی خودمان. آن صفحه سیاه را هم خوب بشناسیم، ازش فاصله بگیریم و روبروش بایستیم. این نکته بسیار کلیدی و مهم. در عین حال این هم به ما معرفی میکند که ما توی آخرالزمان هستیم یا نیستیم. چون اصل سؤال که دیشب بهش پرداختیم و وارد این بحث شدیم این بود که: «از کجا معلوم ما توی آخرالزمانیم؟ آخرالزمانیه؟» گفتیم: «آن ویژگیها را وقتی خوب بخواهیم بخوانیم، ویژگی خوب، ویژگی بدها را خوب که بررسی کنیم، تحلیل کنیم، رخ داده توی جامعه، توی دنیا، فهمی برسیم.» قبل از اینکه بخواهیم روایتش را بخوانیم. اول بخواهم نتیجهگیری بکنم، پیشاپیش که حوصلهتان سر نرود، آخرش بعد چند جلسه پرسید: «که تهش چی شد؟» اولش حرف آخر را بخواهم بزنیم. آقا تقریباً میشود گفت تمام ویژگیهایی که چه برای خوبهای آخرالزمان گفتند، چه برای بدههای آخرالزمان گفتند، تقریباً همهاش امروز جلو چشممان است. امروز همهاش جلو چشممان است، طوری هم هست که حتی ۵۰ سال پیش هم نمیشد گفت اینها جلو چشممان است. ولی امروز که نگاه میکنی، به طرز عجیبی میبینی جفتش جلو [چشمت است].
بررسی بکنیم: صفحه سفید، صفحه سیاه، ویژگیهای خوب، ویژگیهای بد. توی ویژگیهای خوب چه ویژگیهایی میبینیم؟ که البته این توی ویژگیهای بد هم مقابلش هست. دیشب یک اشارهای [کردم.] توی ویژگی خوب آخرالزمانیها، خوبهای آخرالزمانی، ویژگیشان این است که آقا هم علمایشان درجه یکاند، اهل فهماند، اهل علماند که یک شب روایتش را خواندم برایتان. استنباط قوی دارند، درک قوی دارند، شخصیتهای بسیار ممتازی دارند. هم مردمشان رابطهشان با این علما خوب است. قاعده طلایی مهم است، به آن بحث قمی که مطرح کردم هم ربط [دارد]. آن جماعت مقدمهساز و زمینهساز ظهور امام زمان که بخش سفید آخرالزماناند، اینها جماعتیاند که هم اهل علماند، اهل علما یعنی دنبال علما، علمای درجه یک. اینها هم تبعیت درجه یک. یکم فنیتر و امروزیتر اگر بخواهم صحبت بکنم، البته از این عبارت از [آن] یک پرهیز داشتم که بخواهم این را بگویم، ولی تقریباً میخواهم رک بگویم، پوستکنده بگویم. البته میتوانم اثبات بکنم، ولی وقت زیادی میخواهد که بنشینم دانه دانه توضیحش بدهم. فعلاً اگر شما از بنده قبول میکنید، بدون آن توضیحات که وقتتان را بگیرم، توی یک کلمه بخواهم بگویم، میشود همان «ولایت فقیه».
جماعت سفید آخرالزمانی، اهل ولایت فقیه. آن مشخصاتی که از علمای اینها گفتند، میشود همان مشخصات ولی فقیه. آن مشخصاتی که از مردم اینها گفتند، میشوند همان مردم وفادار به ولی فقیه. آدمهای سفید قبل ظهور، آدمهایی هستند که دنبال ولایت فقیه و مطیع و مرید ولی فقیه. این شسته و رفتهاش. ممکن است کسی بگوید: «آقا ما این حرفها را قبول نداریم.» ۵۰-۶۰ ساعت با همدیگر بحث بکنیم. البته یک چند ساعتی حول و حوش ۱۰۰ ساعت ما تدریس کردیم، آنها را میتوانی گوش بدهی، اگر حوصلهات کشید. بعدش هم سؤالی داشتی، ۵۰-۶۰ ساعت میتوانیم بنشینیم گفتوگو بکنیم: «ولایت فقیه چیست و از کجا آمد و کی گفته؟» من دیگر شسته رفته عرض کردم تا وقتتان را نگیرم. اول قضیه گفتم. پس اولاً، نقشه علما و خصوصاً ولی فقیه، و رابطه مردم با ولی فقیه این اول داستان.
نکته قشنگش اینه که اینم برامون رخ داد. حاصل شد اونم برای ایرانیا. چقدر جالبه. هر وعدهای که دادن برای خوبیهای آخرالزمانی، معمولاً در مورد ایرانیها گفتن. هر کدامش هم پارامترهایی که میخوایم بررسی کنیم، میبینیم دقیقاً همونیه که ماها ایرانیها داریم. همه دنیا محروم از این نعمت. فقط ایرانه که از این نعمت بهرهمنده. فقط ایرانه که پاش وایساده. خیلی جالبه. ایناست که دل آدمو خیلی گرم میکنه به اینکه انشاءالله ما همون مردمی هستیم که کارو تموم [میکنیم]. انشاءالله.
خب، روایتهاشو چند تا بخونم در مورد علمای خوب آخرالزمان و اینکه مردم خوبی که دنبال این علما میرن. حوصلهتون میکشه دیگه، خسته که نیستید انشاءالله؟ بله.
روایت معروفی که شنیدید برای ولایت فقیه، اول اینو بخونم که از امام زمان ارواحنا فداست: «اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی روات حدیثنا.». از این به بعد، حوادثی که رخ میده، حضرت داره غیبت کبری رو آماده میکنه. مردم وارد غیبت کبری میشن. فرمود: «از این به بعد، اتفاقاتی که میافته، [مراجعه کنید] به روات حدیث. راویان حدیث. فإنهم حجتی علیکم.» مفصل ۱۰-۱۵ ساعت، حالا کمتر یا بیشتر، این روایت [و] کلاس درسی بحث کردیم که چطور از این [روایت] ولایت فقیه فهمیده میشه. که «اینجا الان حجت مناند بر شما. و انا حجت الله علیهم. منم حجت خدا هستم بر اینها. اینها حجت مناند بر شما.» چقدر این عبارت دقیقه. حجت من بر شما. حجت یعنی چی؟ الحمدلله همه اهل سخنرانی و منبر و همه زنها قوی و باهوش و خدا را شکر. ببینید آقایون عزیزان، کلمه «حجت» یعنی چی؟ حجت یعنی اونی که باهاش احتجاج میکنه. مثلاً شما به بچه پیامک دادی، به پسرت پیامک دادی: «تو راه که داری میای نون بخر.» بچه میاد خونه، دستش خالیه. «کی گفتی؟» میگه: «پیامک دادم.» «پیامکت نرسیده.» باباهه میاد گوشی رو نشون میده: «ایناها، چشمای کورتو وا کن ببین پیامک [رسیده]!» [پسر] بچه هم میاد میگه: «چشمای زیباتو مثل آهو رو باز کن باباجون، ببین، پیامک نیومده.» هر دو به همدیگه احتجاج میکنند. این پیامکی که فرستاده، «حجت» میگیره بر او که: «ببین فرستادم.» اونم گوشیشو نشون میده، میگه: «نیومده.» اینم حجت بر او. این حجت به اون داره، اونم حجت به این داره. حالا اینکه کدومشون حجتشون غلبه میکنه، یه بحث دیگهایه. این میشه حجت.
حالا امام زمان میفرماید که: «این راویان حدیث ما و فقیه و عالم حجت بر شما. منم حجت خدام بر اینا.» یعنی چی؟ یعنی من وقتی ظهور کردم، حالا یا تو دنیا یا بعدش در قیامت یقهتونو میگیرم. شماهایی که وارد عصر غیبت شدید، بعداً یقهتونو میگیرم. ازتون میپرسم: «چرا این کارو کردی؟» باید حجت بیاری برای من. «چرا اون کارو نکردی؟» باید حجت بیاری برا من. حجتی هم که من ازت قبول میکنم کیه؟ عالم فقیه، راوی حدیث. حرف اینو بیاری. سند. «ازت پرسیدم: چرا این کارو کردی؟» باید بگی: «شیخ مفید گفت، شیخ انصاری گفت، علامه بحرالعلوم گفت.» «چرا این کارو نکردی؟» میگی: «شهید اول گفت، شهید ثانی گفت، علامه حلی گفت.» حجت.
من پرسیدم چرا حجت؟ میفهمانی که برای من [چه کردی]. اینه. پس ما را به پشتوانه چی، امام زمان به حسب ظاهر رها کردند؟ به حسب ظاهر غیبت کردند، رابطهشان با ما قطع شد. به حسب ظاهر با تکیه به چی بود که این غیبت رخ داد؟ شهید مطهری مفصل در کتاب «خاتمیت» این را بحث میکند که بحث به پشتوانه اینکه علما و فقها بودند، امام رفت به عصر غیبت و پشت پرده. چون اینها بودند که حرف امام را بزنند. معلوم میشود که این علما اتفاقاً به نسبت همه علمای طول تاریخ هم زبدهتر و درجه یکترند. تو بعضی روایات هم دارد: «علمای امت من دو جور روایت داریم.» پیغمبر فرمود: «علمای امت من مثل انبیا بنیاسرائیلاند.» توی روایت دیگر دارد: «بالاتر از انبیا بنیاسرائیل.» درجه معارفی که دستشان رسیده، از همه کاملتر استخواندار. زحمت کشیده. چه زحمتهایی کشیدند علمای ما، این دین دست ما رسید. وقت نیست بخواهم بگویم. اصلاً آدم اشکش جاری میشود وقتی میبیند چه خون دلها خوردند علمای بزرگ. علامه طباطبایی، دکتر به ایشان گفت: «شما به خاطر مشکل چشم، تو قلب و این حرفها، به خاطر بیماریهایی که داری، سنت رفته بالا، مطالعه نباید بکنی. مطالعه ممنوع.» ایشان گفت: «پس حالا که دیگه مطالعه سنگین نمیتوانم بکنم، این مقدار چشمی که کار میکند، بزنم برای تألیفات و نوشتن و اینها.» شروع کرد. چی را نوشت؟ تفسیر «المیزان» را. وقتی که دیگه نمیتوانست کار علمی بکند، تفسیر «المیزان». خط به خطش آدم را به رقص میآورد. اینها زحمتهای علمای [بزرگ است]. سپردن به اینها. سپردند به این علمای درجه یک. ولی این علمایی که ما را به اینها سپردند، ویژگیهایی باید داشته باشند، آخرالزمان مایی ما.
علما! و به همین دلیل شیطون هم کلاهی که میخواهد بگذارد سر ما، از طریق علما. ما را از طریق علما از راه به در [میکند]. بهترینهای آخرالزمان علما، خطرناکترینها و بدترینها علما. حواست را جمع نکنی علما، علمای نامیزون پرتت میکنند جهنم. خود علما حواسشان را جمع نکنند، خودشان هم پرت میشوند تو جهنم. خطرناکترین جایگاه توی آخرالزمان مال علماست. جایگاهشان، جایگاهی که امام گفته: «دست این را بگیر، بردار، بیاور.» خیلی این جایگاه ممتازی است. یک اپسیلون اینور آنور بشود، تمام است. هم خودش نابود شده، هم یک امت را نابود کرده. پس به این دلیل اصلیترین کاری که من و شما در آخرالزمان باید داشته باشیم، تبعیت از علماست و حساسیت نسبت به [انتخاب] عالم. حواسمان جمع باشد، دنبال علمای خوب راه بیفتیم. حواسمان جمع باشد، از علمای بد رکب نخوریم. علمای بد ما را جهنم [میبرند.] این خیلی نکته مهمی است. طرف سیاه آخرالزمان، میشود گفت اصل کاریهایشان دوباره علما. اصلیهایی که میبرند جهنم، علما. ترامپ آنقدری ترس ندارد. نتانیاهو سگ کی باشد؟ [او] مرد یک جنایتکاری است، گرگ درنده. فریبی ندارد. نتانیاهو کی را میخواهد فریب بدهد؟ چه خطری دارد؟ فقط میکُشد. دین من و شما را که به بازی نمیگیرد. دین را کی به بازی میگیرد؟ آن عالمی که پشت پرده دستش با نتانیاهو تو یک کاسه است! انگار امام حسینیه. اینها. اینها اصل فتنههای آخرالزمان. اینجا خیلی ترسناک شد. نه آقا، درستش را پیدا کنی، میروی. یک کوچولو خردهشیشه داشته باشد، کارت را [تمام میکند.]
اول در مورد علمای خوب روایت بخوانم، بعد بریم سر وقت علمای بد که قراره پدرمانو دربیارند. روایت داره: «مجاری الامور و الاحکام علی ید العلماء.» مجاری امور و احکام دست علمای [خداست]. در نبود امام زمان، سررشته امور را سپردن به عالم. میری سراغ عالم، عالم ربانی درجه یک پیدا کن. حرفش را گوش بده. البته مشخصاتی دارد که عرض میکنم، ویژگیهایی باید داشته باشد.
در مورد علمای خوب، جایگاه علمای خوب. این روایت را بشنوید از احتجاج مرحوم طبرسی، جلد ۱، صفحه ۱۸. دو تا روایت میخواهم بخوانم، محشر. [خوب] هواسها جمع باشه. خیلی این روایت اول یک چیزی بگویم. این اسم امام زمان که معمولاً میآورند و ماها بلند میشویم، این اسم، خوب ماها احترام میگذاریم. احترام به امام زمان کار خوبیه، هیچ مشکلی نداره. ولی اینکه خصوص این اسم را بخواهیم احترام بگذاریم، ظاهراً دلیلی نداره. از برخی محققین که این طور گفتند. بله، آدم اسم امام زمان را میشنود، هر اسمی، حتی اسم مهدی را مثلاً میشنود، همین کلمه امام زمان را میشنود، بلند بشود، دست به سر بزند، احترام. کار [خوبی است]. ولی اینکه خصوص آن اسم خاص را بشنویم بلند بشویم، دلیل خاصی نداره. این یکی، خود اهل بیت همین کلمه را زیاد استفاده میکردند. نه، اونجا امام دست به سر میگذاشت. دست و پای ما را میبنده این کلمه را تو روایات که هست، میخواهیم بخوانیم، هی باید یک جور دیگه بگوییم کلمه را، هی دور بزنیم و اینها. خواستم بگویم آقا عذاب وجدان نداشته باشید. بنده اسم را میگویم، دست به سر بگذارید، یا دست به سینه بگذارید، احترام کنید، نیاز نیست بلند شوید، جلسه هم از هم بپاشد. البته بعضی جاها مخصوصاً یک جوری متن بهش میدهند که همه قشنگ با این متن، این همه از جا بلند میشوند.
امام هادی علیهالسلام فرمود: «لَوْلَا مَنْ یَبْقَی بَعْدَ غَیْبَةِ قَائِمِکُمْ مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ» اگر بعد از غیبت قائم شما عالمی نباشد که دعوت به امام زمان کند، دقت کنید عبارت خیلی دقیقه. بعد از غیبت امام زمان، عالمی نباشد که دعوت به امام زمان کند، دلالت به امام زمان، از دین او دفاع کند، سینه سپر کند، خودش را فدا کند، دفاع کند به حجت از حجتهای الهی. «لَوْلَا مَنْ یَبْقَی بَعْدَ غَیْبَةِ قَائِمِکُمْ مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیْهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاء عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ» اگر عالمی نباشد که بندههای خدا را از تلهها و تورهای ابلیس، نوچههای ابلیس در بیاورد، اگر این عالم نباشد، «لَمَا بَقِیَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ». سبحانالله. اگر عالمی نباشد که از دین خدا دفاع کند، عالمی نباشد که بندههای ضعیف خدا را از چنگ شیطون [نجات دهد]، هیچ احدی نیست مگر اینکه از دین خدا مرتد میشود. عالمی که شما را بعد از غیبت امام زمان نگه میدارد. عالم نباشد، همه از دین در آمدید. ارتداد دین خدا. ولی علما هستند. این قاعده هست. در زمان غیبت، به لطف خدای متعال این جاری است.
خیلی هم عجیب است ها! بیشترین دشمنی همیشه با علما بود. چه کارها که نکردند با علما! همیشه توی تبعید بودند، یا توی زندان بودند، یا توی شکنجه بودند. بروید ببینید احوالات شهید اول را، شهید ثانی را، گردنشان را زدند. واسه این است. کم [نیست.] توی چه اوضاعی زندگی کردند. همیشه همین بوده. روحانیت، علما همیشه آن تیر اصلی دشمن روی اینها بوده. سه سال پیش یادتان است؟ کف خیابان عمامههای اینها را پرت میکردند، به حوزهها حمله میکردند، به آتش میکشیدند. طلبه را از ماشین پیاده میکردند، عبایش را پاره پاره میکردند، بدنش را چاقو، تیکه تیکه میکردند. توی کرج روحانی را انکار کرده بودند. شهید آرمان علیوردی را عبا توی کولش پیدا کردم. به خاطر عبایش به قتل صبر کشتندش. گفتند: «این آخونده.» همیشه کینه و نفرت شیاطین شدیدترینش نسبت به علما بوده. چون میداند اینها بازی اینها را به هم [میزنند.] علما نباشند، شیاطین همه را میبلعند. یک طایفهاند که نمیگذارند. سینه سپر روبروی شیاطین ایستادهاند، آن هم علما. نجات از فتنههای آخرالزمان هم به واسطه اینهاست. هر که از اینها دور بشود، آسیب میبیند.
میخواهم روایت براتون بخوانم، چند تا روایت جالب. همهاش هم توی همین فرمود. علما که نگه میدارند، چکار میکنند؟ «یُمْسِکُونَ أَعِنَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَائِنَا». چقدر تعبیر قشنگیه! امام هادی [میفرماید:] دل شیعیان ضعیف ما را یک جوری نگه میدارند «کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ السَّفِینَةِ سُکَّانَهَا». ناخدا چه شکلی کشتی را نگه میداره؟ اینها این شکلی دل شیعیان ما را سفت نگه میدارند. سکان را چه شکلی نگه میداره ناخدا و کنترل میکنه؟ اینور اونور میکنه که کشتی غرق نشود. جامعه شیعیان ما، شیعیان ما را نگه میدارد که اینها از راه به در نشوند، نابود نشوند، منحرف نشوند. آن عالمه، عالم ربانی. «أُولَئِکَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ». اینها پیش خدا برترینها هستند. همان خوبهایی که گفتم توی آخرالزمان خوباند که بهترین خوبهای تاریخ. در راسش همین علما. هر کسی هم که دنبال اینها راه بیفتد، آنها میشوند بهترینهای طول تاریخ.
روایت بعدی از امام صادق، همانجا نقل کرده مرحوم طبرسی: «عُلَمَاؤُنَا وَ شِیعَتُنَا مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْرِ». این یکی چقدر قشنگ! فرمود: «علمای شیعیان ما مثل مرزداران میمونند.» «الَّذِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ». لب مرز وایساده. اونور مرز شیطان و عفریتهای شیطانه، لشکر شیاطینه. عالم وایساده اون لب مرز. داره اونجا خط را نگه داشته. «اینها میخواهم بیام توی این اتباع و چه میدانم، حالا اتباع نگیم این جاسوسها و اینها که میآیند، تروریستها، اونها که میخواهند بیاند لب مرز گیت میگذارند، چکشان میکنند، کیفشان را میگردند، بالا و پایینشان را چک میکنند.» اون عالمه که لب مرز وایساده، نمیگذارد این شیاطین بیایند تو. چقدر تعبیر قشنگه! هم نمیگذارد اونها بیاییند تو، هم نمیگذارد شیعیان ما بروند بیرون. «وَ لَا یَدَعُونَ إِبْلِیسَ وَ شِیعَتَهُ یَتَسَلَّطُونَ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا». و نمیگذارند ابلیس و شیعیانش مسلط بشوند.
بعد ادامه روایت فرمود به چقدر؟ «فَمَنْ انْتَسَبَ إِلَى ذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا». هر که بیاید برای شیعیان ما، توی این نقطه خودش را قرار بدهد. سینهاش را سپر کند روبروی شیاطین. خودش را فدا کند برای اینکه مردم را هدایت کند و نگذارد شیاطین بیایند. «این مثل چی میماند؟» خب، دل بدهید. چقدر این عبارت قشنگیه! «کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ الْأَتْرَاکَ وَ الْخَزَرَ». به نسبت کسانی که رفتند با کفار جنگیدند. کفار آن زمان اسلام که ترک و خزر و اینی که اینجور وایمیسد، از مرز اعتقادات دفاع میکند، از اون کسی که وایساده مرز کشور رو نگه میداره (از اون پاسبان، از اون سرباز) چقدر پیش خدا برتره؟ «بِمِلْیُونِ مَرَّةٍ». یک میلیون برابر. نسبت به کسی که وایساده از اعتقادات دفاع میکنه، به نسبت مرز رو نگه میداره که مواد مخدر نیارند، تروریست نیایند. کار این یک میلیون برابر او ثواب داره. با اینکه اون هم سه روز در راه خدا پاسخگویی بده بهش. بهش واجب [نیست]. اون هم روایت عجیب غریبی در موردش داریم. این در برابر او یک میلیون برابر. چرا؟ «لِأَنَّهُ یَتَّفِعُ مِنَ الْأَدْیَانِ مُحِبِّینَ ذَلِکَ وَ یَتَّفِعُ مِنَ الْأَبْدَانِ». اون مرز داره، پاسبان است، از ابدان مسلمونها دفاع میکنه. این عالم از ادیان. چقدر فرق است؟ اون دنیا اینها رو نگه میداره، دشمن دنیاشون را نابود نکنه. این آخرتشون رو نگه میداره. خیلی تفاوت [دارد]. این نباشد، دشمن میبلعه اینها رو، نابودشون میکنه. این جایگاه عالم.
ولی آقا، امان از عالم بد و زغال خوب. ترکیب این دو تا با همدیگه آدم را باید راه به در [کند.] عالم بد و زغال تا وقت هست بحث را به یک جایی برسانم. فرمود به امیرالمؤمنین، از پیغمبر نقل کرد: «یک زمانی بر امت میاد. دیگه عربی کمتر بخوانم که» [میفرماید:] «از قرآن فقط قیافهاش میمونه.» از اسلام فقط اسمش میمونه که اسمش را روی همدیگه میگذارند. به همدیگه میگن مسلمان، در حالی که مردمانش دورترین آدمها از اسلاماند. این کدام صفحه آخرالزمان را داره میگه؟ صفحه سیاهه را داره میگه. اون صفحه سفیده که هیچی، اینور هم افرادی هستند که ادعای مسلمانیشان میشه. اتفاقاً از همه هم از اسلام دورتر. مسجدهاشون آمِنه، مسجدهاشون آباده، ولی خبری از هدایت توش نیست. خرج مسجد، لوسترش، کاشیش. اینا دو قرون خرج کلاس قرآنی، احکامی، تفسیری، برای نماز وا میکنه. مسجدی که خدا تومن هزینهاش کردند. یک نمازی میزنند آدمهای پولدار به کمر مبارکشون و میرند مشغول عیش و نوش دنیا. هیچ خبری از هدایت گره از مسلمانی باز میشه نه خاصیت هم توی مملکت ما میتونه باشه هم توی کل جامعه اسلام. یعنی همه این امت اسلامی، فقط مخصوص ما ایرانیان نیست که به خودمون نگاه کنیم. همه امت اسلام، در راسش مسجدالحرام، مسجدالنبی. یک کلمه از فلسطین حرف بزنی، توی کلت میکوبند، بازداشتت میکنند. مساجد آباده ماشاءالله، از هدایت خبری نیست.
فرمود: «فُقَهَاءُ ذَلِکَ الزَّمَان شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ سَمَاءِ». فقه [های] آخرالزمان پستترین فقه [هایی] هستند که زیر این آسمون بودند. این همون صفحه سیاه است. علمای ناجور ناجنس. «مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ عَلَیْهِمْ تَعُودُ». فتنهها از همین علما شروع میشود. همهکاره فتنههای آخرالزمان، همه علما. جالب نیست فضیلت علما. فرمود: «یک زمانی میآید مردم از علما فرار میکنند.» البته این علما باز دوباره اون علم خوب. دل بدید. «یک زمانی بر امت من میآید، «یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ». از علما فرار میکنند کما اینکه گوسفند از گرگ فرار میکنه. فرمود: «وقتی این کارو کردند، معلوم میشه که علما، علمای خوبی بودن که اینها فرار کردند. شاید به هر حال اینجوری هم بوده.»
چهار تا عالم فراری شدن، فراری بشن از خوبها فرار کنن. خدا به سه تا چیز مبتلاشون میکنه. چیهاست؟ یکی: «یَرْفَعُ الْبَرَکَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ». مالشان بیبرکت [میشود.] از عالم جدا میشه، مالش بیبرکت. پولش از عالم جدا. دیگه چی؟ «خدا سلاطین جائر، ظالم را به اینها حاکم میکنه.» دیگه چی؟ «بدون ایمان از دنیا میرن.» این هم فرمود: «یک زمانی بر مردم میآید، امیرانشان، مسئولینشان ظالماند.» «عُلَمَاؤُهُمْ عَلَى الطَّمَعِ». پناه میبریم. علما. اینها اهل طمع، دندانگرد. مثال بزنم چون خودم خجالت میکشم. «عِبَادُهُمْ عَلَى الرِّیَاءِ». که عبادت میکنند ریاکارند. «تُجَّارُهُمْ عَلَى أَکْلِ الرِّبَا». تجارشان رباخوارند. «نِسَاؤُهُمْ عَلَى التَّزَیُّنِ بِزِینَةِ الدُّنْیَا». زنهایشان هم غرق تجملات دنیا. و همینطور یک چیز دیگه هم گفتند که الان جایش نیست بگویم. فرمود: «اینجا آقا اونجوری که بازار کساد میشه، امت پیغمبر.» فرمود که: «امواتشان هم حتی خیر از زندهها نمیبینند.» یعنی از زندهها خیر و اموات هم نمیرسد. خود زندههایشان هم خوب زندگی نمیکنند. «لاَ یَعِیشُونَ إِلَّا بِالأَخیَا».
توی یک روایت دیگر فرمود: «زمانی بر امت من میآید، «لَا یَعْرِفُونَ الْعُلَمَاءَ إِلَّا بِصُوَرٍ حَسَنَةٍ». علما فقط با یک چیز شناخته میشوند: با لباسهای خوشگلمشکل. سخنرانی و مطلب و اینها خبری نیست. یک پیک زده، بزرگوار، قیافه داره فقط. هی تیپ میزند و هی میآید آن جلو ادااطوار در میآورد و اینها. از عالم بودن فقط قیافهاش [میماند.] «صُوَرٍ حَسَنَةٍ»؛ لباس خوشگل. علمی خیلی خبری نیست. نه تقوایی، نه علمی، نه سوادی. فرمود: «از قرآن هم فقط صدای خوشگلش را میشناسند.» خدا را هم نمیپرستند الا ماه رمضان. اینطور که شدند، خدا کسانی را به اینها مسلط میکند که نه علم دارند، نه علم دارند، نه رحم دارند. این تا اینجایش.
یکی از ویژگیهای برگ سفید و سیاه آخرالزمان. یکی دیگر را فقط واردش بشویم، میرود برای فردا شب انشاءالله. یکی دیگر از آن ویژگیهای بارز آخرالزمان چیست؟ آقا، فحشا و منکر. گناه. آن هم چه گناهی، خصوصاً گناه دم! گفتم هر چه به آخرالزمان نزدیکتر میشویم، لطیفتر میشود. یادتان است یک شب صحبت کردم. اینها گناههایشان هم لطیفتر میشود، بتهایشان هم لطیفتر میشود. بتشان دیگر از جنس سنگ و آهن و اینها نیست. بتشان چیست آقا؟ زنها میشوند بت. «نِسَاؤُهُمْ قَبْلَتُهُمْ». قبلهشان میشوند زنها. همه مست و مبهوت و در طواف خانمها. خانمها هم هی ژیگولتر، هی خوشگلتر، هی سرووضع آنچنانیتر. اگر حوری میخواهی ببینی، حوریهای بهشتی را زنهای کف خیابان تا آخرالزمان شبیه حوری [میشوند.] چی شد آقا؟ میشود زنپرستی. بتپرستی آخرالزمان یک بخشیش پولپرستی است، یک بخشیش زنپرستی است. زنها جولان میدهند در آخرالزمان. چه جولانی! جولان خوب، جولان. اثر تقوا و علم و فضیلت و کمال. البته یک تعدادشان هم هستند. ما آن صفحه سفید آخرالزمان، یک تعداد اقلیتیاند. زنهای پاک، مؤمنِ جلسه ما، زنهایی که توی مملکت ما که زیادند، کم نیستند. اینها آن زنهای بخش سفید آخرالزماناند. زنهای درجه یک، پاک، مؤمن، با حیا. ولی اونی که فضای دنیا را پر میکند، زن آلوده، زن خبیث، زن کثیف. دنیا لبریز از فحشا میشود در آخرالزمان.
توی روایاتمان هست که چه اتفاقاتی میافتد که انشاءالله فردا شب براتون میخوانم. که یکم ترسناکه ولی متاسفانه هرچی که میخوانیم دقیقاً رخ داده و داریم با چشم آن را میبینیم. وضعیت آخرالزمان این شکلی میشه. زنا و زنازاده زیاد میشه. اتفاقاً دشمنان اهل بیت هم معمولاً از کجا متولد میشوند؟ از همین زنا و زنازادهها. یعنی آن صفحه سیاه آخرالزمان، دشمنان این آدمخوبها آنجان دیگر. دشمنهای مؤمنین، آن دشمنها معمولاً محصول چین؟ محصول زنا. زنا توی آخرالزمان زیاد میشه، زناکار زیاد میشه. اینها میروند توی سنخ دشمنان اهل بیت. جالبه برام، برای شماها حتماً، حتماً هم شنیدید. اکثر اینهایی که از اروپا میآمدند به داعش ملحق میشدند، کسانی که وضع پدرشان [مشخص نبود]، اینها توی اروپا معلوم نبود و توی اروپا به عنوان حرامزاده شناخته میشدند. جالب نیست؟ حرامزاده کشش اینجوری پیدا [میکند.] حرامزاده شد، لزوم جبری میره جهنم؟ نه. ما حرامزاده داریم بهشت هم میره. توی بهشت هم اصلاً جایگاهی داریم برای کسانی که حرامزاده به دنیا آمدند. این نیست که حالا بندگان خدا مجبور [نیستند.]
قواعدی توی عالم ایجاد کرده هم توی نسبت ما با اینها. گفته که یک سری رفتارها با اینها داشته باشیم که مردم ببینند چقدر ما نسبت به حرامزادهها پرهیز داریم. گفته این امام جماعت نشود، مرجع تقلید نشود، قاضی نشود، توی دادگاه شهادت ندهد. همه بدشان بیاید از زنا. نروند بگویند آقا بچهمان حالا زنازاده شد، میره میشه یکی مثل بقیه. بترسند. دادگاه شهادت ندهد، نمیگذارند قاضی بشود. یک بخشش هم آثاری است که به هر حال زمینههایی است که روی خود این بچه دارد. مجبور نیست ولی زمینههایش فراهم است دیگر. زمینهها فراهم است برای یک سری آلودگیها. توی کربلا آقا، قالب اینهایی که روبروی امام حسین علیهالسلام قرار گرفتند، حرامزاده بودند. یک قاعده توی روایت چی داره میفرماید که: «امام باقر فرمود: «لَا یَقْتُلُ النَّبِیِّینَ وَ لَا أَوْلَادَ النَّبِیِّینَ إِلَّا أَوْلَادُ زِنًا». انبیا را نمیکشند، بچههای انبیا را هم نمیکشند مگر بچههای زنا.» بچههای انبیا هم شامل اهل بیت میشود، هم سادات امروز ما. این نتانیاهو که میبینید اینطور سیدکشی میکند توی لبنان، سؤالات بزرگی را از ما گرفت. این نمیتواند قاعدتاً نمیتواند حلالزاده [باشد.] جنسش از حلال معمولاً این جوری در نمیآید. کسی داره بررسی بکند به چیزهایی [میرسد.]
بریم توی روضه. شب جمعه است. این روایت را بخوانم و وارد روضه امام سجاد علیهالسلام میفرماید که: «خیلی این روایت خرجنا مع الحسین علیه» ما با امام حسین علیهالسلام حرکت کردیم. «فَمَا مَنَزَّلَ مَنْزِلًا وَ لَا ارْتَحَلَ مِنْهُ». هر منزلی که پدرم امام حسین [به آن] رسید، به هر منزلی که ازش خارج شد (این منزل محل توقفهایی است که توی راه بود، شب میماندند، یک استراحتی میکردند، صبح حرکت میکردند.) هر منزلی که پدرم رسید، به هر منزلی که ازش حرکت کرد، یک چیز را هی یادآوری میکرد پدرم. چیو یادآوری؟ «ذِکْر یحیی بن زکریا». هی پدرم ما را به یاد یحیی بن زکریا میانداخت به شهادت یحیی یک جمله میفرمود. دل بدهید به این جمله. ببینید تا کجا میبره امشب این جمله ما را. میفرمود: «مَا أَهْوَنَ الدُّنْیَا عَلَی اللَّهِ». چقدر این دنیا پیش خدا خوار است، کوچک است. چرا؟ «أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا أُهْدِیَ إِلَى بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ». پیغمبر خدا حضرت زکریا را بردند پیش یک حرامزادهای. هر منزلی رسیدیم، امام حسین فرمود: «چقدر این دنیا کوچیکه! سر پیغمبر خدا را برای حرامزادهای [آوردند.]» چی میخواهد بگه امام حسین؟ پیشاپیش داره آماده میکنه این زن و بچه را برای جاهایی، برای مجلسهایی که قراره این زن و بچه برن که اونجا سر ولی خدا را پیش روی حرامزادهها میگذارند. داره آماده میکنه این زن و ...
یا الله! روضه بخوانم براتون. شیخ مفید در ارشاد اینطور نقل [کرده.] شب جمعه است. حیفم آمد این شب جمعه، این روضه را نگویم. روضهای که مال این ایام با این روضه بریم کربلا. «لَمَّا وَصَلَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ وَصَلَ ابْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ مِنْ فَوْرِ یَوْمِ وُصُولِهِ». عمر سعد آمد به کوفه. سر امام حسین هم که آورده بودند. عمر سعد آمد، سر امام حسینم آوردند. «وَ مَعَهُ بَنَاتُ الْحُسَیْنِ». دختران حسین را هم عمر سعد وارد کرد. «وَ أَهْلُهُ». و خانواده حسین را هم آورد. «جَلَسَ ابْنُ زِیَادٍ لِلنَّاسِ». عبیدالله ملعون آمد در قصر خودش نشست روبروی مردم در دارالعماره. «وَ أَمَرَ بِإِحْضَارِ الرَّأْسِ». دستور داد گفت: «سر بریده را هم بیارید.» «فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ». سر را گذاشت روبروی خودش و «جَعَلَ» ببخشید دیگه عبارتها را میخوانم ترجمه میکنم، عذر میخواهم. شلاق نالهاش را بزنیم با این زن و بچه گریه کنید که این ایام مصیبتها سرشان آمد. «وَ جَعَلَ یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ یَتَبَسَّمُ». عبیدالله هی به این سر نگاه کرد، هی خندید. «وَ کَانَ فِی یَدِهِ قَضِیبٌ یَضْرِبُ بِهِ ثَنَایَاهُ». و هی کوبید به این لب و دندان با این چوب دستی. زید بن ارقم نشسته بود کنارش، جزء صحابی پیغمبر بود، پیرمردی بود. «فَلَمَّا رَآهُ یَضْرِبُ بِالْقَضِیبِ». وقتی دید هی این عبیدالله با این چوب به این لب حضرت میزند، «فَأَنشَأَ یَقُولُ: أَبْعِدْ بِهَذَا الْقَضِیبِ عَنْ هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ». این چوب را بلند کن. «از روی این دو تا لب بلند کن چوب را.» چرا؟ گفت: «به خدایی که غیر او خدایی نیست، «لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ یُقَبِّلُهُمَا». به خدا قسم خودم دیدم دو تا لب پیغمبر را روی این دو تا لب دیدم. «مَا لَا أُحْصِی کَثْرَةً». آن قدر این صحنه را من زیاد دیدم که نتوانستم بشمارم. «کثرتاً آن قدر که زیاد رخ داد.» چکار میکرد پیغمبر؟ «یُقَبِّلُهُمَا». هی دیدم پیغمبر این لبها را میبوسید. «آن قدر به این لبها با این چوب نزن.» اینها جای بوسه پیغمبر است. روضهام تمام شد. شب جمعه است. این لبهایی بود که پیغمبر بوسید. سینه حسین را هم پیغمبر بوسید. آنجا را دیگر با چوب دستی نزدی؟ با نعل اسب روش [میتاختند.]
در حال بارگذاری نظرات...