این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*تحلیل تقابل جبهههای حق و باطل در آخرالزمان همراه با تمحیص مؤمنین.[1:20]
*ویژگی رمزی و اعجازگونه کلام معصومین در بیان آیات و روایات آیندهنگرانه.[3:57]
*روششناسی فهم و تطبیق روایات رمزآلود آخرالزمانی با قرائن و سرنخها.
*شرایط تحقق ظهور امام زمان ارواحنافداه و نقشه پازل آخرالزمانی.[9:30]
*جایگاه استراتژیک مکتب قم در تحقق زمینههای ظهور.[15:15]
*شهر قم، حجت خدا بر سایر بلاد، ابعاد معنوی و کیهانی موقعیت قم در دوران غیبت.[28:00]
*وظیفه تاریخی و معنوی مردم قم بهمثابه یاوران حضرت حجت ارواحنافداه.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که شبهای گذشته خدمت عزیزان مطرح شد، بخشی از مطالب این بود که در آخرالزمان جبهه حق و باطل، جبهه انبیا و جبهه شیاطین، کارشان به اوج میرسد و درگیریشان به اوج درگیریها. اوج تقابل و زد و خورد شدید. آخرش یکی میماند که آنهم جبهه حق، جبهه مؤمنین آخرالزمان. از جهت فرهنگی، خوب و بد به اوج میرسد، هم از جهت امنیتی درگیریها به اوج میرسد، هم از جهت اقتصادی مشکلات به اوج میرسد. یک بخشیش البته امتحاناتی است که خدای متعال برای ما دارد که معلوم بشود ما چه کارهایم. یک بخشیش هم برای قدرت پیدا کردن جریان مؤمن. در این زد و خوردها مؤمن قوی میشود. حریف قدرتمند باید داشته باشد که قوی بشود. این زد و خوردها هی جبهه حق را قدرتمندتر میکند.
آخرالزمان دو برگه، دو صفحه دارد: یک صفحه سیاه، یک صفحه سفید. صفحه سفیدش خلوص یک تعداد مؤمن که البته اینها تعدادشان زیاد نیست، اقلیتاند، کماند. اینها هی هر روز خالصتر، نورانیتر، پاکتر میشوند. در آخرالزمان تمحیص میشوند، به تعبیر آیات و روایات، غربال میشوند، ناخالصیهایشان گرفته میشود، پاک و خالص میشوند. یک طرف هم جریان سیاه و ظالم و آلوده و کافر است. اینها هی درندگیها و ظلم و جنایات و آلودگیهایشان بیشتر میشود و فسادشان بیشتر میشود. در ابعاد مختلف فساد میکنند و عالم را به لجن و فساد میکشند. "ملئت ظلماً و جوراً". (همه عالم لبریز میشود از ظلم و جور.)
ما یک سری آیات و روایاتی داریم که اینها را بهشان میگویند آخرالزمانی. برخورد با اینها کمی کار سختی است. فهم آیات و روایات آخرالزمانی خیلی راحت نیست، چون یک ادبیات خاصی دارد، یک بیان خاصی دارد. رمزآلود دارند صحبت میکنند. میخواهند یک طوری صحبت بکنند که کد بدهند، در عین حال نسوزانند نقطهای را که میخواهند مثلاً بهش هدایت بکنند یا تأیید بکنند. خیلی مهم است، خیلی جالب است. امام معصوم دارد صحبت میکند، با ده قرن و دوازده قرن بعد خودش، یک جوری حرف بزند، یک چیزهایی بگوید که دوازده قرن بعد که آمدند بفهمند امام چی دارد میگوید و بعد بتوانند با یک ادبیات مشترکی با همدیگر گفتگو بکنند، که غریبها نفهمند، غریبها نتوانند ردش را بزنند. این در نوع خودش واقعاً معجزه است، اگر بهش توجه بکنیم.
همین الان فرض بکنید بنده و شما مثلاً بخواهیم تو همین جلسه یک طوری با همدیگر صحبت بکنیم که دشمن نفهمد چی، ولی خودمان دو طرف حواسمان باشد، کامل با همدیگر تفاهم داشته باشیم؛ این خیلی کار سختی است. این منحصر به فرد است، این فقط کار امام است. غیر امام نمیتواند این کار را انجام بدهد. اولاً اینکه میداند آینده چه خواهد شد. بعد همانی را که از آینده میخواهد خبر بدهد، یک جوری بگوید که ویژگیها پیدا بشود، طرف رسوای زمانه، چه خوب چه بد. بعد دیگر اصلاً مثلاً آن خوبه را از همان بچگی سه سالگی میدانند که این مثلاً قرار است فلان شخصیت بشود و خوب از همان بچگی میروند میکشندش. نه، امام یک دوتا رد مثلاً میگذارد اینجا. یک دوتا تعبیر، دوتا تعریف میگذارد، برای رد گمکنی. این ادبیات مال امام است. همین زیارت عاشورا که میخوانید که "اولی، ثانی، ثالث، ثم رابع" (اول، دوم، سوم، سپس چهارم). اینها را لعن میکنید، بعد یزید هم پنجمیشان. چقدر امام فنی صحبت میکند و قشنگ صحبت میکند. کسی نواب اربعه امام زمان را، کسی یقه او را گرفت که "آقا اینها چیست شماها میگویید؟ شما هی میگویید ما با اهل سنت خوبیم و اتحاد داریم و اینها. این جوری رفتار میکنید تو زیارتتان و اینها. این شکلی لعن میکنید. اولی، دومی، سومی." "اولین منظور قابیل، آن دومی مثلاً نمرود، آن سومی مثلاً این اول، دوم، سوم اینها." گفت: "واقعاً، گفت واقعاً ما با همدیگر مشکل نداریم." ببینید این را میگویند فنی صحبت کردن که شمای شیعه که میشنوی میفهمی منظور چیست. به شما خوب تفهیم کردند، شما الان، شما همان اول و دوم خودتو داشته باش. پس آن چی شد؟ آنهم درست است، اینهم درست است. امام بلد است چه جور حرف بزند که یقه کسی در این وسط گیر نیفتد. این واقعاً معجزه است.
در روایت دارد، فرمود: "شماها اگر گیر افتادید، تقیه کنید. یک جاهایی مجبور بودی جان خودت را حفظ کنی، جان بقیه را حفظ بکنید. ازتان خواستند یک حرفی را بزنید که بر اساس اعتقاداتتان نیست، بگویید. ولی ما اهل بیت بلدیم اگر گیر افتادیم چه جور حرف بزنیم که هفتاد تا مخرج، یعنی راه خروج، توش باشد." این یک مدلی است، یک زبانی است، زبان اهل بیت که مخصوص خودشان است. البته با ما جوری صحبت کردند که ما میفهمیم، ولی اگر هم کسی بخواهد بگوید: "آقا امام دقیقاً این را دارد میگوید،" یا یک چیزی، یک جایی برگی بخواهد بسوزد، کدی بخواهد دشمن پیدا بکند که او را مثلاً بزند، قشنگ میشود از زیرش شانه خالی کرد. بگوییم: "نه، این اصلاً منظور این نیست." و فلان نشانه هم که گفتند مثلاً به فلان چیز هم میخورد. و این یک ادبیات خوب است.
پس از یک طرف این کار ما را سخت میکند. از یک طرف ما باید بنشینیم مدل این افسرهای جنایی برخورد بکنیم با روایات. مدل خانم مارپل باید با روایات برخورد بکنیم، شرلوک هولمز. بنشینیم این روایات را هی کنار هم بگذاریم. یک مسئله فوق سری را با یک ادبیات سری و رمزی با ما صحبت کردند. باید بنشینیم هی این تیکه رو، آن تیکه رو، این را به آن بزنیم، آن را کنار این بگذاریم، آن را دنبال سرنخ بگردیم، این را، سرنخهایی که پیدا کردیم به این یکی بچسبانیم، ببینیم از توی این چی درمیآید. این کارآگاهها این کارها را میکنند. "مجرم کیست؟ دزد کیست؟ قاتل کیست؟" از یک چیزهایی خیلی ساده و ابتدایی گاهی یک سرنخهای درست و حسابی درمیآید. وقتی قرائن خوب کنار همدیگر چیده بشود. قاتل خوب یک طوری چیده که هیچ رد پایی ازش به جا نماند. ولی ده تا چیز را وقتی کنار هم میگذارید، یکهو میرسید به اینکه "این ناکس، این قاتلها." بهش هم نمیخورهها! خودش را مثلاً اینجا مظلوم گرفته، میگوید: "من زن مقتولم." "این زنش نیست، این خود قاتل است. خود این خانمه که بیشتر از همه گریه میکند، کشته آقا." "از کجا فهمیدی؟" "بیا با این نشانه،" به قول امروزیها، "با این فکت، با این استدلال،" یکی، دو تا، سه تا، ده تا کنار هم که میگذاریم، به این میرسیم. حالا دیگر از اینجا به بعد مواجههمان باید با این خانم عوض بشود و از در اتهام با او گفتگو کنیم، بهش بگیریم و یک چند بار حرفهایش را توش تناقض پیدا کنیم، به خوردش بدهیم و خورد خورد هی از زیر زبانش اقرار بکشیم، هی قرینه جمع بکنیم، برسیم به اینکه این قاتل است. احساس میکنم روایات آخرالزمانی هم این مدلی است. یعنی ماها باید هی بیاییم چهار تا قرینه جور بکنیم، این را به آن بچسبانیم، این را از آنور رد بشویم، یکهو برسیم به یک قرائن خیلی خوبی.
یک سری قواعد داریم که اینها قواعد عقلی است. یک سری مال قرآن است، یک سری مال روایات است، یک سری قرینههای تاریخی. خب، یک شب مثلاً ما اینجا قرینه تاریخی یک مورد بحث کردیم. داستان پیشگوییهای پیغمبر نسبت به شهادت امام، خودش یک کاره دیگر دستمان میآید، اهل بیت چه مدلی حرف میزنند، چه جوری کد میدهند. قطعات مختلف یک داستان را تیکه تیکه به ما میدهند که سر وقتش بشود پیدا کنیم وظیفه را بفهمیم چه کار باید بکنیم. یک جوری هم حرف نمیزنند که حتمی و قطعی باشد. آن شب توضیح دادم. پیغمبر میآید میفرمایند: "سال شصت، اول دهه شصت پسر من را میکشند." امیرالمؤمنین هم میآیند میفرمایند که: "اول دهه هفتاد، فرج امت." دوتایش هم درست است. رو دوتا پازل دقیقاً آن سال شصت آن دوراهی است که اینوری بروند میرسند به فرج، آنوری بروند میرسند به عذاب. امام هم بلد است چه جوری حرف بزند که بعداً اگر کسی سؤال کرد، حضرت پاسخ بدهند: "من منظورم با این مشخصات و با این قواعد بود." بله. الان من و شما یک سری نشانهها را نگاه میکنیم، یکهو دلمان گرم میشود که آقا همین قضیه گفتند، یهود گفتند، قوم گفتند، خراسان گفتند، شام، سفیانی. فلان. هیچی دیگر، تکمیل شد. از یک طرف دلت گرم میشود، امیدوار میشوی. از یک طرف هم اگر شرایط عوض شد، حالا مثلاً بد اتفاق صورت گرفت یا نه اصلاً روال طور دیگری شد، یک جایی یک اشتباهی کردیم، گناهی کردیم، خطایی کردیم، مسیر عوض شد. بعداً که از امام معصوم سؤال بکنید، حضرت میفرماید: "بله، من آنجوری که گفتم دقیقاً اینور قضیه مثلاً من گفتم مشرق. من گفتم عجمیها." شما وقتی نگاه میکنی میبینی کاملاً منطبق بر ایرانیها است، یک راه دررو و فرار کنارش دارد. بعدها ممکن است اصلاً معلوم بشود که آقا این عجمیها و اهل مشرق مثلاً اهل افغانستان، اهل پاکستان بودند، اهل اندونزی بودند. اگر یک وقتی این طور هم شد، جا نمیخوری. امام میآید بهت میگوید: "ایرانیها، مثلاً من گفته بودم مثلاً فارسیزبان." به پاکستانی هم مثلاً میخورد، به تاجیکستانی هم مثلاً. میخواهم بگویم این روایت محمل دارد برای اینکه بخواهد آنوری تفسیر بشود.
این کار ما را سخت میکند. برای همین ما هیچ وقت این روایت را به صورت قطعی نمیتوانیم بگوییم، ولی قرائن را میتوانیم کنار همدیگر جمع بکنیم و به یک پازل و نقشه برسیم. این جلسات سعی کردیم به یک نقشهای برسیم. البته این جلسات فقط محدود به این چند جلسه نبود، جلسات دیگر هم قبل از این بود، بعد از این هم ادامه دارد. امشب شب آخر این جلسه یک خدمت عزیزان هستیم، ولی از فردا شب جای دیگری این بحث را انشاءالله ادامه خواهیم داد. جای دیگری در مشهد؛ چه مباحثی که مانده در این جلسات، انشاءالله آنجا بهش خواهیم رسید.
این نقشه را میخواهیم پیدا کنیم. یک سری چیزها را با همدیگر کنار هم چیدیم. دیدیم که آقا جریان کفر باید به اوج برسد، جریان ایمان هم باید به اوج برسد. جریان ایمان باید به یک قدرتی برسد که بتواند جان امام را حفظ بکند. جریان ایمان باید به یک قدرتی برسد تا بتواند ریشه فساد را بکَنَد. جریان ظلم به اوج فساد میرسد، فسادش همهجا فراگیر میشود. اینها آن قواعدی بود که ما توی این جلسات بحث کردیم. یک طرف حزب خدا است، یک طرف حزب شیطان است. ویژگی حزب خدا، ولایت اهل بیت است، نصرت اهل بیت است. ویژگی حزب شیطان، دشمنی با اهل بیت است، ولایت یهود و نصارا است. اینها هی دارد پازل ما را مرتب میکند. روایات که میفرمایند، نقش کلیدی آخرالزمان اتفاقاً توسط غیر عربها رقم میخورد، روایات بسیار زیادی میگویند عجمیها نقش کلیدی دارند که یک مقداری از روایاتش را جلسات قبل عرض کردم. پس ما باید دنبال یک تعدادی عجمی بگردیم در آخرالزمان که اینها یک هسته قدرت شکل میدهند، هم هسته قدرت علمی، هم هسته قدرت فرهنگی، هم هسته قدرت نظامی و امنیتی. اینها هم باید از اهل بیت دفاع بکنند، هم فرهنگ اهل بیت را ترویج بکنند، هم برای اهل بیت آدم تربیت بکنند، هم پیام اهل بیت را به دنیا برسانند، هم برای اهل بیت شمشیر دست بگیرند، از امام دفاع بکنند.
خب، آقا تا اینجایش درست بود دیگر، نقشه را درست آمدیم. باید بگردیم پیدا کنیم ببینیم آخرالزمان اینها کیستند؟ وقتی روایات را میخوانیم، یکهو به یک قومی میرسیم، به یک جماعتی میرسیم که میبینیم همه اینها را. کدام مردم؟ "اهل قم." تبدیل شده به "اهل قم" که چند بار این را عرض کردم. اهل قم منظور مثلاً این نیست که اگر سلف چه گون رفت دیگر از قم خارج بشود. نه، اهل قم یعنی اهل این ایدئولوژی، نگاه، این مکتب فکری، این خط. ممکن است حالا از جهت جغرافیا ساکن خود قم هم نباشد، ولی متصل به این هسته است. هسته قم، مکتب قم. قمیها مثلاً میبینید فلان آقا دارد در نجف تدریس میکند. ما الان داریم عالمانی که در مشهد تدریس میکنند. مثلاً این آقا مشهد تدریس میکند، ولی شاگردهایش میگویند: "این استاد ما نجفی است، درسش نجفی است." مثلاً این آقا نجفی درس میدهد، آن استاد قمی درس میدهد. مثلاً میگویند: "این آقا سبکش تهرانی است، تهرانی سخنرانی میکند." آن یکی خراسانی سخنرانی میکند. ممکن است آن آقا که سبکش تهرانی است، خودش تهرانی نباشد. ممکن است آن آقا که سبکش خراسانی است، خودش خراسانی نباشد. ولی پارامترهایی را رعایت میکند، فرمولهایی را رعایت میکند، قواعدی را رعایت میکند که خراسانیها پایه گذاشتند. درست است آقا؟ این را در نقاشی این را داریم، در موسیقی این را داریم. سبک دیگر یک مدلی است. شما وقتی آن استانداردها را رعایت کردی، این نوازنده دارد آهنگ میزند. میگویند: "آقا این دارد مازنی میزند." آن یکی دارد خراسانی میزند. درست شد؟ ممکن است این آقا که دارد خراسانی میزند، نه تنها خراسانی نباشد، ایرانی هم نباشد، اهل بنگلادش باشد، ولی وقتی مینوازد، آن استاد موسیقی سبک خراسانی میگوید: "آفرین، دقیقاً دارد قواعد موسیقی خراسانی را رعایت میکند، دارد در چهارچوب موسیقی خراسانی حرکت میکند." به این میگویند: "نوازنده خراسانی." نوازنده خراسانی آنی نیست که لزوماً در مشهد بنوازد. آنی است که منطبق با قواعد و ساختار موسیقی خراسانی بنوازد.
مکتب قم یعنی همین. اهل قم یعنی همین. اهل قم آنی نیست که لزوماً ساکن قم باشد. گاهی با رفقا در قم شوخی میکنیم؛ پردیسان و اینها را شامل شماها نمیشود. روایات در مورد قم، دیگر از قم که خارج بشوی پردیسان، این قدر دور است که دیگر اهل قم از شماها دیگر خارج است. دیگر شما باید دستهی ده روزه کنید. قم، قم و حوالی قم منظور. پردیسان و مهدیه، شهرک مهدیه و اینها که حوالی قم محسوب میشود، خود قم نیست. منظور جغرافیای این قضیه نیست. منظور آن مکتب و فکر است که حالا عرض میکنم. یعنی پس آقا ما داشتیم چه کارهایی میکردیم؟ داشتیم مثل یک کارآگاه تیکه تیکه این قطعات را کنار همدیگر میچیدیم. یکهو به یک نقشه خورد خورد، که نگاه بکنی هیچ کدامش ازش هیچی درنمیآید.
یک نکته فنی اینجا بگویم قبل اینکه رد بشوم. یک مشکلی که گاهی داریم این است: بعضیها میآیند، حالا بعضاً ادعای فضل و سوادشان هم میشود، آخرالزمانی را از بیخ میخورد کنج دیوار، کلاً بیارزش و بیخاصیت میشود. چرا؟ چون مثلاً در یک برههای از تاریخ یک جماعتی یک قضیهای را اشتباهی برداشت کردند، توضیح دادند و مثلاً برداشت، مثلاً دیوار فلان جای مسجد دمشق ترک خورده، بعد فلان آقا یا فلان جماعت آمدند گفتند: "عه، این همان ترکی است که گفتند قبل ظهور."
من چون غلط درآمده دیگر، هرکی خواسته هرچیزی را ازش یک برداشتی بکند. گفتند: "نه نه نه، اصلاً حق نداری از چیزی برداشت بکنی. ببین آقا گفت این دیوار ترک خورده قبل ظهور است. نشد." بابا چرا این قدر عوامانه برخورد میکنیم؟ اولاً که حالا یک عدهای یک جاهایی اشتباه برداشت کردند، خب آن که به کنار. ولی داستانی نیست که حالا شما یک کسی یک اشتباهی کرده، هیچ برداشتی نکند که یک وقتی اشتباه نشود. دانه به دانه این روایت را کسی حق ندارد بردارد، تطبیق بدهد. ببین، قیافهاش این رنگی است، موهایش آنجوری است، چشمهایش اینجوری است. "این خود ترامپ است." "ای گفته یمانی، این سید حسن نصرالله ها." "این هم اجدادش یمنی بودند." گفته: "شعیب بن صالح." همینجا بود فکر کنم گفتم. "شعیب بن صالح" را یک استادی داشتیم میفرمود: "من با یک عمر کمم تا حالا چهار بار یمانی دیدم." "چهار بار شعیب بن صالح." هر دوره یک کسی را در همین ایران خودمان، یک دوره آقای هاشمی رفسنجانی را میگفتند شعیب بن صالح. بعدش آقای رحیم صفویان را میگفتند شعیب بن صالح. شعیب بن صالح خلاصه مشکلاتی پیدا کرد، یا رفت یا از کار کنار رفت یا از دنیا رفت. شعیب بن صالح روایتش سند ندارد. خر ما از کرگی دم نداشت. چرا من هی رکب میخوریم؟ رو دست میخوریم. حالا بنده فعلاً در مورد شعیب بن صالح نمیخواهم بحث بکنم، شاید دهه بعدی اشاره به صالح بکنم. این مدل برخورد با روایات مشکل دارد. "بن صالح کیست؟ خراسانی کیست؟" این اشتباه آدم است.
نباید این یکی. خب، پس به چه درد ما میخورد؟ پازل خودت را باهاش تکمیل کن، نقشهای که بهت دادند تکمیل کن. اتفاقاً میخواهم به شما این نکته را عرض بکنم: شما اگر نقشه روایات آخرالزمانی را کنار همدیگر بچینید، میبینید هیچ وقت در طول تاریخ این قدر قطعات این پازل مثل الان هیچ وقت کنار همدیگر جور نبود. نمونههایش را عرض میکنم.
پس تمام شد دیگر، خودتان را آماده کنید. انشاءالله آخر هفته بار و وسیله آماده، دیگر انشاءالله صبح جمعه حضرت گفتند دیگر، "صبح بلیط دستت باشد. دیر." حضرت احتمالاً حول و حوش هفت، هفتونیم میگویند: "انا بقیةالله." جوری باشد که ما دیگر پنج فرودگاه جده باشیم که برسیم. "یا بقیةالله." انشاءالله صبح جمعه. اینها توهمات و خیالات است. داستان ظهور هم این مدلی نیست. بله، ناگهانی هست، ولی "الله بختکی" نیست. بین این دو تا تفاوت است. ناگهانی بودنش به این نیستش که مثلاً گوشیاش را چک میکند مثلاً یکهو خبر میآید که بنزین آقا یکهو دوازده شب سه برابر شد. یادتان است دیگر آن شبی. بعد مسئول آمد گفت که: "من خودم هم صبح جمعه فهمیدم که بنزین سه برابر شده." بعد مثلاً شما فکر کنید که خب، ناگهانی صبح جمعه یعنی این دیگر. بعد یکهو مثلاً خبر را چک میکنی صبحِ صبح جمعه ظهور حضرت رخ داده. مسئولین هم بگویند: "ما خودمان صبح جمعه فهمیدیم حضرت ظهور، ظهور این مدلی نیست." آن صبح جمعهای هست، ولی نه صبح جمعه مدل اینها. ظهور یک جوری است که همه عالم بوی ظهور را دارند احساس میکنند. قبل از ظهور همه عالم به تنگنا و اضطرار میرسند، به بیچارگی و درماندگی میرسند. همه عالم دستشان به استغاثه بلند است. روایاتی دارد، خیلی روایت عجیبی است. میفرماید: "وقتی به مردهها میرسند، خودشان را میاندازند روی این جنازهها و توی این قبرها. میگویند: 'من را دفن کنید. من میخواهم بمیرم و از این دنیا بروم.'" به مردههایشان غبطه میخورند، بس که زندگیها سخت میشود. بعد حضرت فرمود: "فکر نکنی از شوق لقاء خداست، اثر ایمان که اینها عاشق مرگ میشوند. نه، بس که زندگی سخت است، بس که زندگی پوچ و دردناک است. همش جنگ است، همش قتل است، همش فقر است." به خاطر اینها است. یک بخشی از داستان آخرالزمان این است. این داستان گرفتاریها و بلاها تا اینجاها میرود، فساد تا اینجاها.
یک طرف داستان هم ایمان مؤمنین، آدمهای خالص هستند. این پازلمان الان آنور تکمیل است برای بخش فساد و جرمش. خیلی مشکلی نداریم، چون همیشه همین بود و همیشه هم همین هست. همیشه تاریخ یک نتانیاهو هست. خدا را شکر و دستمان خالی نمیماند هیچ وقت. دستمان برای ترامپ و نتانیاهو. تاریخ تو پوست گردو نمانده. چیزی که زیاد است در تاریخ ترامپ و نتانیاهو. خیلی غصه نخورید که وای خدایا نکند این سفیانی نباشد، نکند این نمیدانم چی چی نباشد. غصه نخورید. ترامپ هم نباشد، بعدیاش میآید. آنش همیشه جنسش جور است. آنی که جنسش جور نیست تو تاریخ، همیشه کار لنگیده، آن طرف سفید ماجرا. آن جماعت برحقی که فداکار باشند، خالص باشند، مؤمن باشند، عالم باشند، قدرتمند باشند. این را تا به حال تو تاریخ نداشتیم. اولین بار است که داری میبینی. از کی به بعد؟ از بعد انقلاب اسلامی. برای همین نمیخواهیم سفت بگوییم این انقلاب دیگر کار را تمام میکند، ولی خیلی میشود امیدوار بود. یعنی یکم بیشتر از خیلی میشود امیدوار بود. اگر کسی هم احیاناً گفت من مطمئنم میشود، تحسینش کرد که آفرین. ولی ما نمیتوانیم اعتقاد پیدا کنیم. ولی ممکن است افرادی هم بتوانند کامل اعتقاد پیدا کنند، کما اینکه اعتقاد هم دارند. کما اینکه بعضیها هم سفت هم گفتند که حالا من نمیخواهم اشاره بکنم. یک قرائنی هم داریم که انشاءالله یک جلسهای توی دهه بعدی فرصتی باشد، فقط یک جلسه میخواهم بعضی از این بعد از این استدلالهایی که همه گفتم و اینها تمام شد، پروندهاش خوب بسته شد، در یک جلسه فقط میخواهم یک بخشی از این بشارتهایی که اولیا الهی دادهاند را انشاءالله عرض بکنم نسبت به انقلاب اسلامی. این جور قضایا، جملاتی که بزرگان ما فرمودند، اهل معرفت فرمودند، پیشگوییهایی که کردند. پیش یک تعداد زیادی از اینها آماده است. یعنی به دست ما رسیده که خیلی میتواند کمک بکند. بعضی سفت و قرص گفتند این انقلاب متصل میشود به ظهور امام زمان، انشاءالله. برخی حتی یک زمانبندی هم برایش داشتند که فعلاً نمیخواهم بهش اشاره کنم که مثلاً از فلان قدر سن و سال بیشتر نمیشود سن این انقلاب. فعلاً پازل خودمان را میخواهیم جور کنیم.
آقا یک تیکه از این پازل ما خالی است. این آدم خوبهای آخرالزمان، اینهایی که قرار است روبهروی آن فساد بایستند، روبهروی این درگیری رسانهای بایستند، روبهروی این درگیری نظامی بایستند. اینها کجای داستاناند؟ اینها کیستند؟ یکهو میرسیم به یک تعداد زیادی روایت در توصیف مردم قم که دوباره عرض میکنم این قمیها منظور چیست. مکتب قم. ولی آن مکتب قم پایگاهش توی خود شهر قم است. آن شهر موضوعیت دارد. این شهر در آخرالزمان خودش تحولاتی پیدا میکند. جایگاهی پیدا میکند. میخواهم برایتان یک تعدادی روایت بخوانم. حوصلهاش را که دارید ها؟ چقدر حوصله داریم؟ اللهم صل علی محمد و آل محمد. خدا خیرتان بدهد. انشاءالله با صاحب صلوات محشور بشوید.
روایات خیلی جالب است. در جلد پنجاه و هفت بحارالأنوار مرحوم علامه مجلسی تقریباً هرچیزی روایت در مورد قمیها بوده از کتب معتبر (چون بعضی فکر میکنند علامه مجلسی هم هرچیزی دم دستش میرسیده جمع میکرده، گاهی شنیدم از بعضی عوام. حرف خندهداری است. آدمی که محقق باشد اینجوری حرف نمیزند). علامه مجلسی پوشهبندی کرده، روایات را دستهبندی کرده، مرتب کرده. یک حجم زیادی روایت بوده، پراکنده تو کتابهای مختلف. دستهبندی کرده، باببندی کرده، فهرستبندی کرده، توی آن باب جمع کرده. اکثر کتابهایی هم که استفاده کرده، کتب معتبر و قابل اعتماد بوده. بعضی وقتها هم از کتبی استفاده کرده که شاید رویش بحث بوده، ولی اتفاقاً وقتی توی آن دستهبندی روایاتش را آورده، مثلاً یک دانه روایت از این کتابی که توش بحث است آورده. پنجاه تا روایت از پنجاه تا کتابی که توش آورده، "عجب، این هم شبیه آنهاست. پس میشود به این هم اعتماد کرد." "بحارالأنوار" یعنی بحارالأنوار. خب، پس هیچی. نه عزیزم، بحارالأنوار اگر نبود، خیلی از آن منابع دست اول اصلاً به ما نمیرسید. مجموعه روایاتی که ازش علامه مجلسی در بحار نقل کرده، برداشتند اینها را برش زدند، جمع کردند، دوباره آن کتاب را از نو چاپ کردند. یعنی اصلاً با این روش آن کتابها را به ما رسانده.
علامه در جلد پنجاه و هفت روایاتی که در مورد زمینها و مناطق، در مورد کوفه است، در مورد مصر، در مورد مکه و مدینه است، مثلاً باببندی کرده. یک بابش در مورد قم است. چندین روایت عجیب که وقتی کنار هم میچینید، میبینید دانه به دانه دارد آن پازل شما را مرتب میکند.
معطلتان نکنم، سریع برویم تو بحث. وقتمان کم است. میخواهیم امشب با همدیگر یک عملیات جنایی انجام بدهیم. روایت را دانه به دانه بخوانیم بعد ببینم شما آدمهای تیز و زرنگی که حالا بعضیهاتان ده شب، بعضیهاتان بیست جلسه در این بحث حضور داشتید، میخواهم ببینم که سریع به چی منتقل میشوید، مطلب را رو هوا باید بزنید. روایاتش را یکم بنده تغییر دادم جایشان را، از یک به پایین نیاوردم، جابجا کردم. مثلاً اول روایت بیست و دوم را میخوانم برایت، یکم جابجا.
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند که: "احتَجَّ اللهُ بقُمٍّ علی سائر البلاد." خوب دقت بکنید، تند تند باید روایت بخوانم دیگر، حواستان جمع باشد با دانه دانهاش. کار. میفرمایند: "خدا با قم، با زمین قم احتجاج کرده به بقیه سرزمینها." احتجاج هم یک توضیح دادند. نشانش میدهد، میگوید: "پس این چی؟" میگوید: "این میشود حجت. پس این چیست؟" یعنی خدا از اهل سرزمینهای دیگر ازشان میپرسد: "چرا رفتی جهنم؟ چرا فاسد شدید؟ چرا گناه کردید؟" یک سری توضیحات مندرآوردی میآورند. خدا قم را به اینها نشان میدهد، میگوید: "پس این چی؟ پس چطور اینها اینجوری نشدند؟" قم میشود حجت خدا بر خلایق. شهر قم میشود حجت خدا بر بقیه شهرها. درست شد؟ با اهل قم خدا به جمیع اهل مشرق و مغرب و از جن و انس. "اح" دوست داشتم خیلی توی اینها نکته است. "خدا یقه جنها را هم میگیرد. قم را بهشان نشان میدهد. میگوید: 'اگر این قم است، چرا تو اینجور بودی؟'" معلوم میشود جنهای قم هم خوباند. جالب نیست؟ و: "لَم یَذَلَّ اللهُ قُمَّ و أهلَهُ بالمُستَضعَفینَ." (خدا به اهل قم توفیق میدهد، تأییدشان میکند.) ولی، ولی ظاهری که از قم برای قم قرار میدهد اینجوری است که: "إنَّ الدّینَ و أهلَهُ بقُمٍّ ذَلیلٌ." (خیلِی اینها را تحقیر میکنند.) پلاک شانزده مثلاً. اینها قمیها، آخوندها. کرونا، یک زمانی پلاک شانزده اصلاً معادل کرونا بود. نمیدانم یادتان است یا نه. بنده سفری اول کرونا رفته بودم مازندران. از مشهد رفته بودم. توا. از ماشین پیاده شدم، گفت: "حاج آقا، کرونا." گفتم: "من مشهد آمدهام." وایسا صبر کن. اسم قم شده بود معادل کرونا، بیماری ویروس. یک نقشهای بود. خندهدار این است که شهری که فرودگاه ندارد، بندر ندارد، یعنی آدم از هیچ جایی نمیتواند مستقیم وارد قم بشود، میگفتند: "کرونا از قم شروع شده." ویروس خیلی مؤمنی بود، خیلی مذهبی بود، مقید بود. از چین دربست گرفته بود، هواپیما شخصی گفته بود مستقیم حرم حضرت معصومه. فرودگاه هم نداشت. ممکن است برایتان تعجب نباشد. ازش دیدید تعجب نکنید. خیلی شهر خوبی است قم. کرونا و اینها ازش شروع شد و این حرفها. آبش هم که شور است و هیچکس معمولاً خیلی رغبت نشان نمیدهد توی قم زندگی کند. با خیلیها هم صحبت میکنیم، میگویم: "ما که میخواهیم برویم از این شهر." اینجوری است.
میفرمایند: "خدا یک سیمای ذلیلانهای به قم میدهد." این هم ترفند خداست. چرا؟ "لولا ذلک لعَصَرَ الناسُ إلیه فخُرِّبَ قُمٌّ." (اگر این نباشد، همه میریزند توی شهر قم، شهر را خراب میکنند.) خدا یک کاری کرده، خیلی هرکسی نیاید توی قم. هرچی هم زور زدند آبش را شیرین کنند نتوانستند. او آب از کجاها کشیدند؟ آخر هم نتوانستند شیرین کنند. آب شور، راه دور و حرف زور و اینها که خود قمیها ضربالمثل دارند. هوای گرم و کویر و آفتاب جزغاله کننده و این حرفها. خیلی خیلی هرکی هرکی نشود. همه نیایند. خوش خوش نباشد. خوش نگذرد خیلی توی قم. هرکی میآید استخواندار تحمل بکند. خدا اینجور اراده کرده این شهر را نگه دارد. خیلی جالب است این روایت. دل بدهید.
که: "اَگر قُم خَراب بِشَوَد وَ بَتُلُ أَهْلَهُ فَلَم یَکُنْ حُجَّهً عَلَی سَائِرِ الْمِلادِ." (اگر قم خراب بشود و مردمش از بین بروند، دیگر حجتی بر بقیه شهرها نخواهد بود.) دیگر حجت روی زمین نمیماند که. دیگر شهری نیست حجت باشد. خدا با چی احتجاج بکند بقیه مردم؟ اگر گفتند ما گناه کردیم. خدا کجا را گناه نکردند اینها؟ چطور آدم بودند اینها؟ چطور فاسد نشدند؟ کدام قمیها را نشان میدهد؟ "إذا کانَ کذلک لَم تَستَقِرَّ السَّماءُ والارضُ." (اگر قم خراب بشود، دیگر آسمان و زمین نمیماند.) جالب نیست برایتان؟ طراحی کرده که قم هرکی هرکی نشود که اگر هرکی هرکی بشود قم خراب میشود، که اگر قم خراب بشود دیگر روی زمین حجت نداریم، که اگر روی زمین حجت نداشته باشیم آسمان و زمین هم از هم میپاشد. چقدر جالب شد نه؟
قم اگر نابود بشود. خدا یک چشم به هم زدن به این اهل فرصت. خود قمیها یقین دارم خود قمیها نود و نه درصدشان این روایت را بشنوند تعجب میکنند که چی دارد. و: "إنَّ البَلایا مَدفوعَةٌ عَن قُمٍّ." (بلاها از قم دفع شده است.) قرینه داریم از بقیه روایات که این بلاهایی که گفتند منظور فتنهها و فسادهای آخرالزمان، زلزله و سیل و اینها نیست. چون آن را در بعضی روایات دیگر گفتند ممکن است به قمیها برسد، ولی بلای فکری، فرهنگی، اعتقادی نمیآید سمت قم. مردمش از بلا محفوظ است. "وَ ذَلِکَ زَمانَ تَکُونُ بِلادُ قُمٍّ و أهلُها حُجَّةً."
حالا باز ببین امام دارد به ما کد میدهد. امام صادق (علیه السلام) چقدر حرفهای صحبت میکند. فرمود: "اینی که گفتم حجت میشود شهر قم، مال کیست؟" و: "ذَلِکَ فِي زَمانِ غَیبَةِ قائِمِنَا إلی ظُهُورِهِ." (از زمان غیبت امام زمان تا ظهور امام زمان شهر قم حجت است.) یعنی هر وقت دیدی شهر قم به یک استانداردی رسید، مکتب قم به یک استانداردی رسید که الان دیگر میشود این را به دنیا نشان داد و گفت: "آی آدمهای دنیا، از این قمیها یاد بگیرید. ببین چقدر خوشگل وتر و تمیز و مرتب و صاف و صوف و مطهرند، مثل اینها باشید." هر وقت شهر قم این شکلی شد، بدان ظهور امام زمان نزدیک است. پازل دارد تکمیل میشود. فرمود: "ملائکه بلاها را از قم دفع میکند." ملائکه خاصی دارد. یک ملک خاص دارد که اگر کسی اراده بکند به این شهر آسیب بزند، آن هم او را پودرش میکند. بنده به رفقا پارسال میگفتم، میگفتم: "فقط منتظرم اسرائیل قم را بزند." گفتند: "چرا بزند؟ کارش تمام است." چون یک روایت داریم، اینجا هم آوردم. میفرمایند: "یک ملک اختصاصی دارد، هرکی به سمت قم دست دراز کند، ماموریت دارد که او را نابودش کند." پهلوی هم وقتی نابود شد که قمیها را دست دراز کرد وگرنه هرچه اینور و آنور زد. خیلی چیزش تا نوزده دی سرش آمد دیگر، کارش تمام شد. از خودم نیست، از مرحوم آقای دشتی که مترجم نهجالبلاغه بود، که ایشان سال هشتاد از دنیا رفت. ایشان فرمود: "که دشمنان ما هر وقتی به سمت قم دست دراز کنند کارشان تمام است." بعد ایشان میفرمود: "پهلوی به سمت دست دراز کرد، کارش تمام شد." روی این قاعده بنده گفتم: "آمریکا." جالب اینکه در این قضایای اخیر هم آمریکا به سمت قم حمله کرد، "فوردو" را زد، هم اسرائیل حمله کرد. ایشالا جفتی کارشان تمام. آخر داستان آن ملکه رفته سر وقت ترامپ. حالا چهار تا مفتخور هم بروند با ترامپ دست بدهند و کله بیاورند پایین، مدال بیندازند و اینها. اینها هم ایشالا با ترامپ.
فرمود: "اگر کسی بخواهد قصد سوء داشته باشد برای قم، 'مَن قَصَدَهُ جَبّارٌ بِسوءٍ قَصَمَهُ قاصِمُ الجَبّارينَ'،" (هر جبّاری که قصد سوء قم داشته باشد، قاصم الجبّارین (خدا) نصفش میکند.) "و شَغَلَهُ عَنهُ." (بلاهای سرشان میآورد که مشغول گرفتاریهایشان بشوند و از قم دست بردارند.) و خدا با جباران کاری میکند که خیلی حواسشان مشغول قم نشود. "یَنسَی اللهُ الجَبّارينَ فِي دَولَتِهم ذِکرَ قُمٍّ." (کاری میکند خیلی حواسشان معطوف به قم نشود. قمیها بتوانند خودشان را در این وسط بسازند و تقویت کنند و راه بیندازند.) این یک روایت.
یک ربع تقریباً بیشتر وقت نداریم. چه کار کنیم دیگر. ضربتی باید روایت. دیگر از امام صادق (علیه السلام): " 'سَتَخلُو الكُوفَةُ مِنَ المُؤمِنينَ' (به زودی کوفه از مؤمنین خالی میشود). 'و یُعذَرُ عَنهُ العِلمُ کَما تُعذَرُ الحَيَّةُ فِي جَهلِها'." (علم خیلی زود.) حالا هنوز، وقتی که آقا این روایت را امام صادق فرمودند، شما ببینید چقدر این روایت جالب است. قبلاً اشاره کردم. دهه قبل داستان حضرت یوسف را یادتان است؟ توی زندان آمد گفت: "آقا، برای من تعبیر خواب کن. خواب دیدم." خاطرتان هست حضرت یوسف چی گفت به اینها؟ گفت: "بگذارید اول بهتان بگویم ناهار چی میآورند. بعد ناهار بنشینیم تعبیر خواب." خاطرتان هست آقا؟ فیلمش را دیدید دیگر. بعد گفتند: "خب، ناهار چی میآورند؟" گفت: "آقا، پلو میآورند، ماهی میآورند، ماهیچه میآورند." اینجا عدسی به ما نمیدهند. میگوید: "ماهی میآورند، ماهیچه میآورند." "برو بابا، التماس دعا." یکهو دیدم در باز شد و ظهر ماهی آوردند، ماهیچه آوردند. اینها نشستند اول یک شکمی سیر کردند، بعد گفتند: "آقا، تو خیلی کارَت درست است. حالا تعبیر خواب." گفت: "خب، شما که اعدام." یوسف از یک آینده دورتری میخواهد بگوید که کسی توقعش را ندارد. نه، این فکر میکرد اعدام بشود. جفتش برایشان غیر منتظره است. چون از آنجا میخواهد بگوید. اول یک چیزی دم دستی میگوید که همین زودیها رخ بدهد. دلَت گرم بشود، باورت بشود راست میگوید. بقیهاش هم باورت بشود.
جالب است این شیوه خدا، پیغمبریاش، خصوصاً در مورد قم. مثلاً چی گفتم؟ شما این روایت را نگاه کن. زمانی امام صادق (علیه السلام) دارند این را میفرمایند که حتی هنوز نجف حوزه نشده. میفرمایند: "حوزه نجف از علم خالی میشود. علم از نجف میرود قم." هنوز نجف حوزه نشده. جالب نیست برایتان؟ "مار میرود تو لانهاش." علم از کوفه میرود تو قم. دیگر اینجا چیزی نمیبینیم. قشنگ الان این شکلی است. حوزه نجف یکی دوتا مرجع درجه یک دارد که همان دوتا هم تدریس ندارند. آیتالله سیستانی تدریس ندارد، خیلی آنچنان. مشهد و شهرهای دیگر. حالا شاید مشهد از جهت علمی قویتر هم باشد به نسبت نجف. خیلی چیزی نمانده آقا. چند صد سال حوزه نجف درجه یک، یکهو خالی شد. فرمود: "اینی که دیدید از اینجا رفت آنجا، بدون اینکه قرار است این قمیها کار را برسانند به ظهور." قشنگ نشد؟ بعد نصفش که رخ میدهد، بقیهاش هم باورت میشود. آن ناهاره را که آوردند. " ثُمَّ یَظهَرُ العِلمُ بِبَلَدَةٍ یُقالُ لَها قُمٌّ" (سپس علم در شهری به نام قم ظاهر میشود) این زمانی که امام صادق (علیه السلام) میفرمایند، هنوز قم حتی شهر نشده، روستاست. روستایی که زرتشتیها توش زندگی میکنند. هنوز قم شهر نشده. میفرمایند: "یک شهری بعداً بهش میگویند قم. علم میرود آنجا." و: "وَ تَصیرُ مَعدِناً لِلعِلمِ" (و تبدیل به معدن علم میشود). معدن فضل میشود. یک طوری میشود که جای عالم حتی زنی که کنج خانهاش نشسته، بخواهد با دین آشنا بشود، با معارف ما آشنا بشود، قمیها بهش میرسانند. خدا وکیلی از این قشنگتر و بهتر و حرفهایتر چه شکلی میشود حرف زد؟ این معجزه نیست؟ اینها واقعاً این روایت برای شما معجزه نیست؟ آقا، معجزه نیست؟
بعضاً کتابهایی که این روایت را نقل کردند، حالا مرحوم مجلسی که در زمانی بوده که خود این روایتی که مجلسی نقل کرده، در زمانی بوده که حوزه نجف در اوج بوده. بعضی از این کتابها حتی کتاب آن راوی وقتی نوشته شده که حتی همان موقع هم حوزه نجف نبوده. مثلاً کتاب "تاریخ قم" که جزء منابع دست اول و علامه مجلسی خیلی ازش نقل میکند، این کتاب مال قرن چهار، دوازده قرن پیش، یازده، دوازده قرن پیش. همان موقع حتی حوزه نجف شکل نگرفته. جالب نیست برایتان؟
بعد میفرمایند که و "ذَلِکَ" کیف کنید، "کیف کنید، به به!" بگویید. "وَ ذَلِکَ عِندَ قُربِ ظُهورِ قائِمِنَا." (این مال کیست که گفتم حوزه قم معدن علم میشود؟ آن دیگر چسبیده به ظهور است.) "قُربِ ظُهورِ" دیگر وصل به ظهور است. هر وقت دیدید قم شد پایگاه علم، بگویید: "دیگر کار تمام است." انشاءالله خیلی نزدیک است. کیف کردید یا نه؟
بعد فرمود: "خدا قم و اهل قم را جانشین حجت قرار داده." اینها نائبان خود خود شهر قم. نائب امام زمان است. مکتب قم، نائب امام زمان است. اینها غیبت امام، شیعه امام را مدیریت میکنند، خوراک میرسانند و اینها، زمینه را فراهم میکنند که کار را تحویل خود امام زمان بدهند. و: "لَولَا ذَلِکَ لَسَاخَتِ الأرضُ بِأَهْلِهَا وَ لَم یَبقَ فِي الأرضِ حُجَّةٌ لِلَّهِ عَلَی الخَلقِ مِنَ العِلمِ إِلَی سَائرِ الْبِلَادِ." (از آنجا این فیضان میکند به بقیه شهرها، شرق و غرب، حجت خدا بر خلایق تمام میشود.) میفرمایند: "چون اگر این حجت تمام نشود، ظهور رخ نمیدهد." کی اتمام حجت قبل ظهور میکند؟ قمیها. اینها میآیند یک حرفی میزنند، ساده، قشنگ، فراگیر، به زبان کل دنیا. قمیها حجت را برای کل دنیا تمام میکنند. امام زمان میآیند، میگویند: "شما آنور، ما اینور. کار تمام." اتمام حجت به دست قمیهاست.
بعد فرمود: "ثُمَّ یَظهَرُ القَائِمُ و یَسِیرُ سَبَباً لِنَغمَةِ اللّهِ." (بعدش امام زمان ظهور میفرمایند و انتقام خدا را میگیرند.) چون خدا انتقام نمیگیرد بعد از اینکه حجت، مگر اینکه حجت تمام بشود. حجت را کیها تمام میکنند؟ قمیها. فرمود در روایت: "أهلُ قُمٍّ أَنصارُنَا." (اهل قم یاران ما هستند.) حالا برای اینکه دلتان نشکند، یک کلمه قبل این در این روایت هم هست، آن را هم میخوانم. شماها کیف کنید. روایت از امام صادق (علیه السلام) این است. فرمود: "أهلُ خُرَاسَانَ أعلامُنَا وَ أهلُ قُمٍّ أَنصارُنَا." (پرچم خراسانیان را حضرت آوردند بالا که نظر داشتند که این هم بگو که به هر حال ناراحت نشوند.) فرمود: "اهل خراسان هم به هر حال عزیز دل ما هستند، دوستشان داریم. اهل خراسان اعلام ما هستند، پرچمهای ما هستند." چون پرچمهای آخر از خراسان بلند میشود که انشاءالله توی جلسهای عرض خواهم کرد. آن حرکت آخر به سمت ظهور پرچم از خراسان بلند میشود و از اینجا راه میافتند و میروند. دیگر کار را تمام میکنند. خراسان یک بحثی. خراسانی هم در خراسان آن موقع بود، اصحابش از خراسان همراهش. "أهلُ خُرَاسَانَ أعلامُنَا، أهلُ قُمٍّ أَنصارُنَا."
چند تا روایت دیگر هم هستش که به نظرم امشب نمیرسم بخوانم. بگذارید پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که: "شبی که من را معراج بردند." خوب دل بدهید، خیلی جالب است. "شبی که من و معراج بردند، جبرئیل من را گذاشت روی کتف راستش." حالا جبرئیل، کتف راست. اینها یعنی چی؟ من سر در نمیآورم. بعد پیغمبر، یعنی چی میفرمایند؟ میفرمایند: "رفتم و نگاه کردم به این زمین، دیدم یک تیکهای سرخی است، از زعفران قشنگتر است، از مُشک خوشبوتر است. دیدم یک پیرمردی هم نشسته، شیخٌ علی رأسِه بِرنُسٌ (یک کلاه خود روی سرش)، نشسته روی این زمین." به جبرئیل گفتم که: "اینجا کجاست؟ این زمین قرمز که از زعفران خوشگلتر، از مشک خوشبوتر." جبرئیل به من گفت: "بُقعَةٌ شِیعَتِکَ." (چقدر کلمات فنی.) "اینجا سرزمین شیعه تو و شِیعَةِ وَصِّیِکَ عَلِیٍّ علیه السلام." (شیعه وصی تو علی (علیه السلام)). پیغمبر گفتند: "این پیرمرد کلاهخود گذاشته." "قَالَ: اِبلیسُ." (گفت: ابلیس.) پیغمبر: "من هم از جان اینها چی میخواهد؟" گفت: "یُریدُ أَن یُصَدَّهُم عَن وِلایَةِ أَمِیرِالمُؤمِنینَ." (کدهای قبلی که گفتم. آن جبههای که باید بر محور ولایت شکل بگیرد، حزبالله باشد، روبهروی دشمنان باشد، پاک باشد، بعد این قدر پاک باشد حسن خودش را بزند، ریشه فساد را بکند. همش یادتان است دیگر.) گفت: "این ابلیس آمده. میخواهد اینها را از ولایت امیرالمؤمنین جدا کند. دیگر چی؟ و یَدعُوهُم إلی الفِسقِ و الفُجُورِ." (شخص ابلیس آمده بالا سر قمیها وایساده. اینها را وادار به فسق و فجور کند.) چون اینها اگر پرونده ظهور جمعه، شخص ابلیس آمده. اینها جمع بشوند دیگر هیچ سپاه قدرتمندی که طرف امام و ولایت اهل بیت باشد نداریم. زمین یکسر فساد و ظلم و کثافت. یک تیکهاش، یک تیکه از زمین است که چهار نفر سفت وایسادند، نه گفتند، زدند تو دهن ابلیس، پاک، مطهر، قدرتمند. این همین تیکه خاک قم. پیغمبر میگویند به جبرئیل گفتم: "من را ببر پایین." آمدیم پایین، مثل برق با سرعت آمدیم پایین. من هم بهش برگشتم گفتم: "قُم یا مَلعونُ!" (بلند شو ای ملعون!) "پاشو بینم ملعون. فشارِ'الَّذِينَ أَعْدَامْ فِي أموَالِهِمْ'." پاشو برو سر وقت دشمنان قمیها. برو تو مال اینها شریک شو. برو تو بچههایشان شریک شو. برو تو زنهایشان شریک شو. "أَولادَهُم وَ نِسَائَهُم." (همان فساد است، همان آلودگی است.) میگوید پیغمبر فرمودند: "من بهش دستور دادم از اینجا گورت را گم کن. برو سر وقت آن یکیها. فَإنَّ شِیعَتِي وَ شِیعَةَ عَلِيٍّ لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطَانٌ." (تو سلطنتی به شیعه من و شیعه علی نداری.) با این کلمه سلطان هم بعداً کار دارم که کلمه مهم. ادامهاش را دیگر نفرمودند چی شد شیطان چه کار کرد و اینها. ولی فقط گفتند که پیغمبر بهش گفت: "قُم!" (بلند شو!) پاشو از آنجا. دیگر اسم این سرزمین شد قم. حتی جبرئیل به پیغمبر نگفت: "اینجا قم است." گفت: "اینجا یک سرزمینی است. سرزمین معرفی نامش اسمش تا قبل آن این بوده: سرزمین شیعیان تو و شیعیان امیرالمؤمنین." پیغمبر فرمودند: "قُم یا مَلعونُ." گفتند چه قشنگ. از این به بعد. البته این یک دلیلش است. چند تا دلیل دیگر هم دارد که در روایت دیگر است که باید اشاره کنم، ولی وقت کم است. چه کار باید بکنم؟ انشاءالله یک وقت دیگر. فقط یکی دوتایش را یک اشارهای بکنم.
فرمود: "فتنههایی میشود آخرالزمان." از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردند: "أَینَ المَخدَع و المَفَرُّ؟" (کجا فرار کنیم؟ پناه ببریم در آن دوران.) فرمود: "إِلَی قُمٍّ و نَواحیهَا." (بروید قم.) بعد فرمود: "فِي قُمٍّ شِیعَتُنَا وَ مَوالِینَا." (شیعیان ما، موالی ما در قم هستند.) و: "تَکثُرُ فِیهَا العِمَارَةُ." (این قدر خانه میسازند در قم.) فکر نکنی الان قم توش خانه میسازند. قشنگ میشود یک جایی تر و تمیز میشود. "یَجمَعُونَ فِیهِ." (توش جمع میشوند.) یک شهر درجه یک میشود. بعد مرحوم مجلسی اینجا تو حاشیه مینویسد که در بعضی روایات دیگر داریم: "خانه هم توش گران میشود." به اندازه یک اسب. جای اسب اگر کسی بخواهد بخرد، باید به "الف درهم هزار درهم" بدهد جای اسب بهش بدهند. واقعاً من میتوانم تصدیق کنم که روایت ما درست است و ایمان میآورد آدم. قیمتهای قم را که میبیند، پایین شهر قم از بالا شهر مشهد گرانتر است. اسنپ سوار شدم. بنده خدا پلاک شانزده بود. گفتم: "پلاک شانزده اسنپ مشهد؟ ما قمی هستیم. پول نداشتیم. هرچه این ور و آن ور رفتیم." بعد آنجا این روایت را فکر کنم بهش گفتم: "آره، روایت دارد آخرالزمان این شکلی میشود."
خوب فرمود: "إنَّما سُمِّیَ قُمُّ لِأَهْلِهِ یَجمَعُونَ مَعَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ، یَقُومُونَ مَعَهُ وَ یَستَقِیمُونَ عَلَیهِ وَ یَنصُرُونَهُ." (این اسم امام زمان که از قیام میآید. فرمود: به شهر قم میگویند قم چون اینها قیام میکنند با قیامکننده ما.) "یَقُومُونَ مَعَهُ" (با او قیام میکنند)، "یَستَقِیمُونَ عَلَیهِ" (استقامت برایش به خرج میدهند) و "یَنصُرُونَهُ" (کمکش میکنند). خلاصه آقا، کمککار اهل بیت (علیهم السلام) در آخرالزمان قمیها هستند. چندین روایت دارد. چند تایش را خواندم. بقیهاش باشد انشاءالله بعدها در فرصت دیگری که آنجا عرض میکنم. روایت آخر فرمود: "تُربَةُ قُمٍّ مُقَدَّسَةٌ." (امام صادق فرمود: خاک قم مقدس است.) "أَهْلُهَا مِنَّا وَ نَحنُ مِنْهُم." (اهل قم از ما و ما هم از آنهاییم.) حرم ما اهل بیت (علیهم السلام). یعنی آنجایی که آخرالزمان از ما محافظت میکند. خوب دقت کنید چقدر این کلمه قشنگ است. میگویند: "مدینه حرم پیغمبر است." چرا؟ چون از جسد پیغمبر محافظت میکند. کوفه و نجف حرم امیرالمؤمنین است، از پیکر امیرالمؤمنین محافظت میکند. حالا میگویند: "قم حرم اهل بیت است." چون آنجایی است که قرار است از امام زمان دفاع کند، از اهل بیت و معارفشان دفاع کند. اینجا میشود حرم اهل بیت.
بعد فرمود: "أَمَا إِنَّهُم أَنصَارُ قَائِمِنَا وَ دُعَاةُ حَقِّنا" (امّا آنان یاوران قائم ما و دعوتکنندگان به حق ما هستند). اینجا امام صادق (علیه السلام) سرشان را بالا آوردند. عرض کردم: "اللَّهُمَّ عِصمَهُم مِن کُلِّ فِتنَةٍ وَ نَجِّهِم مِن کُلِّ هَلَکَةٍ." (خدایا اینها را از هر فتنهای نگهدار. از هر هلاکت در امان بدار.) یک دعای این شکلی. امام هم پشت قومیها هست. عرضم تمام. انشاءالله ادامه این روایات را در وقت دیگری عرض میکنم.
یک چند جمله میخواهم بگویم بروم تو روضه. جملات آخر.
اصحاب آخرالزمانی، اصحاب امام زمان این مدلیاند که باید گفت فتنههای جور و واجوری را طرف میشوند، هم فتنه سیاسی، هم اعتقادی، هم فرهنگی است، هم نظامی است. همه رقم فتنهای هست. برای همین آنهایی که یار امام زمان میشوند انگار یار تمام انبیا و اولیای قبلاند. همانجور که خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نشانه تمام انبیا و اولیای سابق است، عصاره همه اینهاست. یاران امام زمان هم عصاره تمام اصحاب انبیا و اولیا در طول تاریخ هستند. اصحاب ابراهیم، موسی، عیسی (علیهم السلام). همه انبیا، همه اولیا، اصحاب پیغمبر، امیرالمؤمنین (علیه السلام)، از جنس همه اینها. یک وظیفهای دارد. شهدای کربلا اینجوری بودند. چون صحنه کربلا صحنهای بود که مظلومیت تمام اهل بیت (علیهم السلام) اینجا جمع بود. آنهایی که یار امام حسین (علیه السلام) شدند انگار یار تمام اهل بیت (علیهم السلام).
در زیارت شهدای کربلا به ما یاد دادند. دستور امام است. وقتی رفتید این طور زیارت کنید: "السَّلامُ عَلَیکُم یا أنصارَ دینِ اللهِ." (سلام بر شما ای یاران دین خدا!) "السَّلامُ عَلَیکُم یا أنصارَ رَسولِ اللهِ." (سلام بر شما ای یاران رسول خدا!) "السَّلامُ عَلَیکُم یا أنصارَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ." (سلام بر شما ای یاران امیرالمومنین!) "السَّلامُ عَلَیکُم یا أنصارَ فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ سَیِّدَةِ نِسَاءِ العَالَمِینَ." (شهدای کربلا یاران فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم بودند.) "السَّلامُ عَلَیکُم یا أنصارَ أَبِي مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ." (سلام بر شما ای یاران امام حسن.) اینها در کربلا انگار از جنس همه این فتنهها داشتند. کمکی که رساندند به امام حسین (علیه السلام) انگار به تمام آن پنج امام کمک کردند.
معطل نکنم، بروم تو روضه. از جنس تمام این فتنهها در کربلا بود. از جنس همان سنگی که به دندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرتاب کردند در کربلا. از جنس همان شمشیری که به فرق امیرالمؤمنین (علیه السلام) زدند در کربلا. از جنس همان سمی که دادند. شما ممکن است بگویید سم کجای کربلا بود؟ سم همانجایی بود که تیر سه شعبه مسموم پرتاب کرد بر سینه مبارک اباعبدالله (علیه السلام). سمی که به امام حسن (علیه السلام) دادند هم در کربلا بود. همه فتنههای قبلی در کربلا بود. شهادت مادرش هم در کربلا بود. استخوان شکسته هم در کربلا. پهلوی شکسته هم در کربلا. سلام بر یاران امام حسین (علیه السلام) که یاران فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم بودند. خیلی نرم و لطیف انگار امام دارد به ما این طور میگوید که اگر اینها بودند، اینها میرفتند پشت در از مادرم دفاع میکردند.
شب آخر این روضه است. شب بیستم. بیست شب است شما عزیزان گریه کردید، عزاداری کردید. حتماً توقع دارید مزدی اگر هست از دست مادر بگیرید. غیر از این است؟ با چه نیتی آمدهاید روضه؟ با خودتان چی گفتید؟ گفتید: "بروم یکم تو روضه شرکت کنم، شاید دل مادرش آرام بشود." دل مادرش شاد بشود؟ مادرش برای ما دعا کند. امشب بیایید برای مادرش دعا کنید. دل امام حسین (علیه السلام) شاد بشود. چون خیلی سخت گذشت به امام حسین. خدا رحمت کند شیخ عبدالزهرا کعبی را. ایشان میفرمود در کربلا روضه میخواند. فاطمیه. من از بعضی از شاگردان و پامنبریهای ایشان شنیدم این قضیه را. در کربلا فاطمیه کربلا روضه میخواند شیخ عبدالزهرا کعبی. آدم عجیبی هم. روز میلاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دنیا آمد، روز شهادت حضرت زهرا از دنیا. به شهادت رساندنش. روضهخوان عجیبی. یک شب آمد بالا منبر در فاطمیه، گفت: "مردم، دیشب خواب دیدم امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) به من فرمودند: 'ای دوتا آقازاده شیخ عبدالزهرا، دستت درد نکند، خدا خیرت بدهد. ممنونیم ازت روضه. ولی چرا روضه ما را نمیخوانی؟' فاطمیه." میگوید: "عرض کردم آقا جان، آقازادگان! من هرچه روضه میخوانم روضه شماست. روضه مادر شماست." گفتند: "نه. تو فاطمیه روضه خود ما را بخوان." گفتم: "مگر خود شما هم تو فاطمیه روضهای دارید؟" گفتند: "آره." گفتم: "چیست؟ بفرمایید بخوانم." حالا این را دارد شیخ عبدالزهرا بالا منبر برای مردم میگوید. گفت: "امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) به من گفتند: 'شیخ عبدالزهرا، آن وقتی که ریختند تو خانه ما، یک طرف دست بابا را بستند، یک طرف مادرمان بین در و دیوار. ما مبهوت و متحیر ماندیم. برویم کمک مادر؟ مادر کمک زنانه میخواهد. برویم کمک بابا؟ بابا کمک مردانه میخواهد. ایستادیم و نگاه کردیم. یک طرف با طناب میکشیدند، یک طرف با تازیانه میزدند."
در حال بارگذاری نظرات...