* رفت و برگشت نعمتها الزاما بر کرامت و فضیلت در انسان دلالت نمیکند.[1:45]
* سوءاستفاده از امام حسین در لوای شعار؛ “امام حسین متعلق به همه است”![7:45]
* خداوند میفرماید؛ من تذکر میدهم و مدارا میکنم، اما اگر هدایت نشدی همه درها را به رویت میبندم.[13:20]
* بخشی از ابتلائات، سختیهای طبیعی رسیدن به قله است.اما برخی دیگر، تاوان غفلتهای ماست.[17:00]
* سنت و قاعده خداست که مهلت دهد تا هر کس هر چه در درون دارد به صحنه ظهور آورد.
[22:55]
* در انگاره و توهمات یهود، دستان خدا بسته است؛یدالله مغلوله.[23:37]
* خدا مهلت میدهد که هم پیمانه جرم مجرمان و همپیمانه صبر مؤمنان پر شود.[25:55]
* دنیا در حال دگردیسی جدید و فروپاشی فرهنگیست، التهاب درونی خاموش که عنقریب به آشوب بیرونی میانجامد.[27:00]
* عقوبت خدا برای یهود، نابودی به دست خودشاناست.[35:30]
* رسانههای آزاد و غیررسمی، بلای جان اسرائیلیها در جریان غزه!
[38:00]
* ایرانیان فرماندهان سپاه امام زمانند. لذا ابتلائاتشان سنگینتر است و فیلترشان دقیقتر.[43:00]
* فرایند ابتلاء گاهی برای اتمام حجت است، گاهی برای رشد و تربیت.[44:50]
* مردم کوفه نخبگان سیاسی حکومت اسلامی بودند اما در ابتلائات باختند و شدند عامل نفرین امیرالمؤمنین(ع).[46:35]
* روضه امام سجاد علیهالسلام؛ وعده حضرت زینب(س) به امام سجاد که این بدنهای پارهپاره مرکب هدایت خواهند شد…و داغی که ۳۵ سال، جگرسوز شد…
[51:25]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
عرضِ آن چیزی که انسان را در ابتلائات، در امتحانات موفق میکند، "نگاه درست و تعریف درست از زندگی" است. اگر انسان تعریف درستی از زندگی داشته باشد، میفهمد که این دنیا چیزی جز امتحان و آزمون انتخاب نیست. این رفت و برگشت نعمتها هم لزوماً دلالت بر مرتبه و فضیلت و کرامت فرد نمیکند. البته قطعاً کرامت انسان در جلب نعمتها و دفع نعمتها اثر دارد: "ولو اَنّا اَهلَ القُری آمَنوا و اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ و الاَرض." یعنی اگر اهل تقوا برکت بهشان بدهیم، در همین دنیا زندگی خوب و پُر نعمت و پُر از گشایش میدهیم.
خدای متعال وعده داده، در آیاتی فرموده اگر تقوا داشته باشید من گشایش ایجاد میکنم، روزی میدهم "یَجعَلُ لَهُ مِن یُسرا"، کارت را راحت میکنم، کارت را راه میاندازم، یکسری گرههای الکی که در زندگی میافتد را مرتفع میکنم. بسیاری از گرههای زندگی ما، گرههایی نیست که برای رشد دادن ما باشد، گرههایی است که برای بیدار کردن ماست. اینها خیلی بینشان تفاوت است. انسانی که بیدار است و متوجه، از خیلی از این آسیبها و از خیلی از این تلنگرها و سیلیها و کُتکها و تنبیهها در امان و محفوظ است.
در زندگی خودمان هم همین است. آدم خیلی وقتها بچه خودش را تنبیه میکند. بسیاری از این تنبیهها، تنبیههایی نیست که تویش رشد باشد، بلکه تنبیههایی است که فقط میخواهیم بچه حواسش را جمع کند، بیدار شود، خیلی دیگر سر و گوشش میجنبد، خیلی دیگر حواسش پرت است. بله، یک بخشی هم تنبیه طبیعی است؛ تنبیه هم در واقع نیست، اتفاقاً آنجاها با شدتِ رحمت و رأفت و محبت با آدم برخورد میکند. اگر خود آن بچه ملتفت باشد که باید این سختی را تحمل بکند، اقرار داشته باشد به این سختی. فرض کنیم مثلاً بچه ۷ صبح میخواهد بلند شود برود مدرسه. این مثال را ما زیاد میزنیم. فیلم را دیدید دیگر؟ آن کلیپ که از یک بچه مدرسه اول مهر میپرسند: خوشحالی مدرسهها وا شده؟ گریه میکند، میگوید نه. بابت چی خوشحال باشم؟ سه ماه راحت بودیم، بازی میکردیم، ۷ صبح باید پاشیم، مشق بنویسیم، تا کله غروب مدرسه باشیم، امتحان و معلم و تنبیه، بابت چی خوشحال باشم؟
واقعیت چیست؟ یک وقت هست یک بچهای است که ۷ صبح پا میشود، شب هم زود خوابیده، شب را هم به ولانگاری و بازیگوشی نگذرانده، مشقهایش را هم نوشته. روی حساب آن طبیعت کودکی خودش، ۷ صبح پا شدن برایش سخت است، گلهای هم ندارد. هرچند اذیت است. اینجا پدر و مادر در اوج شفقت و محبت و رحمت با او برخورد میکنند. هر آنچه که بشود بهش کمک کرد، کمک میکنند. برایش ساده میکنند. بابایی شده از وقت اداره خودش میگذرد، میزند این بچه را میبرد مدرسه میرساند "یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا". <b id="0">هر آنچه از من برمیآید یعنی این "اَمرِهِ یُسْرًا" به این نیست که بگویم عزیزم نمیخواهد مدرسه بروی.</b> بعضی تصور رأفت و محبت این شکلی است. مثلاً میگویند امام حسین: عزیزم، حجاب نمیخواهد. آمدی اینجا، اصلاً حله، من خودم همه را جبران میکنم! خیر، خود اهل بیت بیشتر از همه اینها را مراعات میکردند، حالا تو به واسطه اهل بیت، نزدشان برداشته میشود. اینکه زینب کبری بود بیشتر از همه حجاب را مراعات میکرد. تو با گفتن «یا زینب» دیگر نمیخواهد حجاب رعایت بکنی! این تصورات، نمونه ذهنِ تحجر است. حالا باب شده است در محرم، هی میگویند تحجر تحجر. این چهار تا آدم خوب و مومن حزباللهی مان هم که داریم، کم فحش میخورند؛ یک کلمه «تحجر» هم از این ور و آن ور آمده است برای زدن اینها. باب سوءاستفاده باز شده. تحجر واقعی اینهاست: برداشتند چهار تا دختر، به قول معروف «تینِیجر» هم هستند، سنها همه ۱۴-۱۵ ساله، در کرج ماه محرم دسته راه انداختهاند، سرلخت زنجیر میزنند! که حالا معلوم شد اون مسئول هیئت با برنامه این کار را کرد.
بعد یک جوی میافتد که به اینکه امام حسین مال همه است. خب، اگر قرار است امام حسین مال همه باشد یعنی قرار است که امام حسین مورد سوءاستفاده قومی، قبیلهای، جناحی، گروهی واقع نشود. تو همین الان تو که داری بیشتر از همه سوءاستفاده میکنی از امام حسین! وسط فیلم میگیری و میدهی من و تو پخش بکنیم؟ سوءاستفادهای از این کثیفتر دیگر داریم؟ باید این هیئت تعطیل بشود. هر که میخواهد از امام حسین سوءاستفاده بکند باید هیئتش تعطیل بشود. آن هم این سوءاستفاده! سوءاستفادهات به این است که میخواهی حضرت امام حسین را استفاده کنی که نماینده مجلس بشوی! چقدر کثیف است! برای قدرت خودت! حالا تو داری اینجا سوءاستفاده میکنی برای اینکه یک دشمن قدرت پیدا کند. دشمن امام حسین قدرت پیدا کند! دیگر از این کثیفتر و رذلتر داریم؟ سوءاستفاده از امام حسین برای سفت کردن پای یزید و معاویه و شمر زمانه، با اسم چی؟ با اسم "امام حسین مال همه است"! آیا عملیات نیست؟ طراحی دارد. جنگ نرم نیست؟
اینی که «راحت میکنم»، معناش این نیست که تکلیف را برمیدارم. معناش این نیست که یک طوری میکنم که با هر ذائقهای بخواند. بله. پدره میگوید تو اگر درس بخوانی من کمکت میکنم. پسر خودمان امروز برگشت به ما گفتش که من کتانیام پاره شده، برایم میخری؟ گفتم نه. رفتیم باشگاه پابرهنه بازی کرد. جانانم یک ساعت و نیم پابرهنه بازی کرد! من دیدم نه، واقعاً لایقش است. خودم بهش گفتم بیا برویم فردا برایت کتانی بخرم. این داستان زندگی ماست. داستان همه ماست. خدای متعال وقتی ما درخواست میکنیم، میگوید چقدر صادقی؟ یک خراش افتاده، بازی درمیآوری، کتانی نو میخواهی، هوس کتانی کردی. اینطور است که اگر نشان دادی که نه، من بدون کتانی هم میخواهم بدوم، من فوتبال میخواهم، عاشق کتانی نیستم، نمیخواهم سوءاستفاده کنم، من پابرهنه بازی میکنم آنگاه خدا میگوید باش، من بهترین کتانی را بهت میدهم. داستان زندگی ماست. خدا با ما این شکلی برخورد میکند.
یک خاطره دیگر هم در بچگیاش البته دارد. حالا ماشاءالله بچه باهمتی، حالا انشاءالله تا آخر همین جور باهمت باشد. گفتم این هم قضیه مال بچگیاش را بگویم. سه سالش بود. هنوز برادر خواهرهای بعدیاش نیامده بودند. من ظهر از درس آمده بودم. خیلی خسته بودم. خانه ما هم یک خوابه بود. رفتیم اتاق پشتی بخوابیم. آمد بغل ما. خیلی ماشاءالله شیرینزبان بود، وقتی کوچولو بود، برعکس الانش. آمد گفت منو میخوابانی؟ گفتم آره، بیا بغلم بخواب. گفت برایم قصه بگو. حالا من هم خسته و کوفته و دنبال بهانه و در رفتن. گفت قصه میخواهم. گفتم که من الان قصه بلد نیستم. بعد از رو بخوانم! بعد گفت: از رو بخوان! گفتم کتاب نیستش اینجا. کتاب آن بالا تو کمد. آن بالاش است. از آن کتاب وردار بیار برایم بخوان. گفتم من حال ندارم. اگر خودت میخواهی، خودت برو بردار بیا. حالا آن بچه اینقدر کوتاه بود. آن کمد هم ارتفاعش ۳-۲ متر بالا بود. در را وا کرد. دید خیلی باحاله! رفت یک صندلی برداشت آورد و پایش را گذاشت و خودش را کشید و دست انداخت، دستش نمیرسید. کتاب آنجا بود. دیگر پا شدم و کتاب برایش برداشتم و بغلش کردم و بوسیدم و خواندم. حالا حالم یک طوری شد که... خدا از ما صدق میخواهد. اینی که میگوییم که چرا مستجاب نمیشود، دلیلش این است.
"<b id="1">بنده</b>" عوض شد، شرمنده. برای خودم خلق نکردم. شرمندهات شدم. ناراحت شدی؟ خوش آمدی. بنده خلق کردم! یک روایتهایی که آیتالله بهجت زیاد میخواندند که خدای متعال فرمود هر چه میخواهی از من بخواه ولی به من یاد نده چی مصلحتت است: "وَلَا تُعَلِّمْنِی مَا یُصْلِحُک". به من یاد نده چی مصلحتت است. تو گداییات را بکن، نهی میشود. آنجوری بدهی شود با نوکری. اگر با گدایی میخواهی گدایی کن. آره، تو گفتی "بچه!" صدای کلفت این جوریش را نمیخواستم بهت. گفتم بچه بده. منظورم بچه سالم بود. بچه مریض دیگر هم بهت میدهم. خوب شد خودت نمیفهمیدی. بهت گفتم بچه میخواهم! یعنی چی "میخواهم؟" صدای کلفتت را کار دارم! دقت میکنی؟ این نکته اصلی است.
خدای متعال محک میزند. این تعریف از زندگی. اگر توانستیم زندگی را این شکلی تعریف بکنیم... البته عرض کردم: نعمتهای خدا گاهی از یک کرامتی نشئت گرفته، از یک صلاحیتی نشئت گرفته، ولی باز هم امتحان است. باز هم امتحان. از دایره امتحان و مسیر رشد و تربیت ما خارج نمیشود. مثل همین مثال که حالا تکمیلش بکنم: بچه وقتی درسهایش را خوب میخواند، بابا صبح میبَردش مدرسه. ۷ صبح باید بروی. راه دیگری نیست. برای رشدت باید مدرسه بروی. باید درس بخوانی. باید امتحان بدهی. خرداد دارد، ترم اول دارد، امتحان نهایی دارد. اخراج که عقوبت است! این طور که به بچهای که خیلی اذیت میکند، میگویید: شما دیگر نمیخواهد بیایی. راحت باش. برو. میخواهی بروی گوجه بفروشی، لبو بفروشی، هر کاری دوست داری بکنی، بکن. مدرسه نرو. هرجا دوست داری برو. بچه هم خوشحال میشود، میگوید آخ جون!
خدای متعال در قرآن فرمود که با بعضیها این کار را میکنم: "فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ." از آیاتی است که تن آدم میلرزد. فرمود من هی تذکر میدهم، هی راه میآیم اما ببینم دیگر آدم نمیشود. در همه چیز را به رویشان باز میکنم. در همه چیز را. "ابواب کل شیء" نه فقط برای اینکه... اینجا دیگر معلمی که حتی بعضی گفتند نمیخواستم این را بگویم، در ذهنم بود به شما گفتم. حتی بعضی گفتند ابواب مکاشفات برای طرف باز میشود. که آن "ابواب کل شیء" شامل آنجاها میشود. مکاشفات شیطانی که طرف هم قدرت تشخیص ندارد. خیلی آن ترسناک است. آشیخ محمدتقی انصاری همدانی گفت: من خواب دیدم، (یک عارف همدانی) در خواب به من گفتند: از این به بعد هر چه دوست داری بخور سیرت متوقف شده. دیگر به این مرتبهای از معنویت رسیده ای که دیگر از این به بعد هر چه بخوری فرقی نمیکند. فکر میکنیم از خوبیمان است. ما را آزاد کردهاند! بیرونَت کردم! عزیز دلم، بفرما بیرون. برو. میخواهی بروی فلافل فروشی، پارک، سینما، استادیوم. آخ جون! خاک به سر! بدبخت! به بقیه دانش آموزان نمیدانم اسمها را. بدبخت واقعی این است! دکتر مهندس میشوند! آره. میگفتش که از خوشبختیهای زندگیام این است که اخراجی مدرسهام. اگر درس میخواندم دکتر میشدم، روزی ۵۰۰ نفر را ویزیت میکردم. دیگر از هیچ خوشی از زندگی درکی نداشتم! بگذار آدمیزاد رفتم یک بزهکار اجتماعی شدم!
یک عکس هم گذاشته بودند، یک پارکینگی بود، یک سانتافه بود، وسط خالی بود. بغلش یک پیکان بود. گفتند که مال سه تا برادر است. سانتافه مال داداش اولیاش است که قاچاقچی است. آن پیکان مال برادر دومیاش است که استاد دانشگاه است. سومی هم مال مهندس هستهای است. آن یکی برادرشان! دکتر هستهای! خرج آن دو تا را هم همین قاچاقچی سانتافه سوار میکند. درس خواندی چی شد؟ یک کشتی را جابهجا میکنم. منزل، کل سنوات تحصیلیات شد درآمد. حالا باز برو دکتر شو.
بابایی به بچه میگوید که آقا اگر خواستی درس بخوانی، ۷ صبح پا میشوم، با بوس بیدارت میکنم. آب پرتقال بهت میدهم. سخت است، اذیت میشوی. خودم سوار ماشین میکنم، خودم تا مدرسه میبرم. هر کتاب کمک درسی که بخواهی، معلم خصوصی که بخواهی، هر جزوهای که بخواهی، برایت فراهم میکنم. برای اینکه رشد کنی، سختیهای اضافی این رشد را ازت میگیرم. یک بخشش هم سختیهای طبیعی کار است، باید تحمل کنی. آزار دارد مشخصاً. "یُرِیدُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ". قصد سختی انداختن ما را نداره. یک بخشش طبیعت این حرکت است که به سمت این قله با این جاذبهها که تو این مسیر با این جاذبه حرکت میکند. زمین به سمت آن ارتفاع، هر چه بالاتر میروی هوا کم میشود، اکسیژن کم میشود، اذیت میشوی. اینها سختیهای بخش ایران ی است. یک بخشی از این سختیها، سختیهای طبیعی نیست. اینها چوب کارَت است. چوب ندانمکاریات است. یک بخشش را من میتوانستم کمکت بکنم.
ما هم بچه خودمان را تنبیه میکنیم. دَم امتحانات میشود، بچه درسهایش را نخوانده، در طول سال یللی و تللی کرده، شب امتحانات باز هم تو گوشی و تو پیاس است. گوشی و پیاساش را جمع میکنی. خب این دارد خیلی اذیت میشود! این حالا رنج درس خواندن و امتحان هست، رنج گوشی هم هست که ازش گرفتم. مهمانی هم نمیگذارند برود. در را هم به رویش بستهاند. خیلی زیاد شد این. از درس خواندن دارد زده میشود. خب، نباید زده میشدی. سخت نگیریم. خودت سختش کردی! من نمیخواستم اینقدر سخت بگیرم. "فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَىٰ." خیلی هم آیات فوقالعادهای است. فرمود با آن فرایند که بیایی صدقه و اعطا و اتقا کنی. تعابیری که "صدقه بالحسنی". تکذیب کنی، بخل نشان بدهی، استغنا نشان بدهی، حرف گوش ندهی، راه نیایی، "فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَىٰ." سختش میکنی. تو سختش میکنی! درس را باید بخوانی.
من کوتاه نمیآیم. من رب توام. خلقَت کردم برای یک غایتی. همه موجودات این هستی را دارند به سمت آن غایت هدایت میکنند. تو هم از این قاعده بیرون نیستی. مگر اینکه دیگر واقعاً در تو چیزی نبینم، وِلَت میکنم! کیف و حال! اینجا یک روزی دستگیرت میکنم، آنجا وقت جواب پس دادن است. گفتم این مثال، بعضیها را تای جرم کوچک میکنند، عقوبت میکند. فرض کن شما مثلاً چراغ قرمز رد میشوی، جریمه میشوی. سریع پیامکش میآید. ولی بعضیها هم هستند چراغ قرمز هم رد میشوند پیامک هم نمیآید. قتل هم میکند، دستگیرش نمیکنند! مگر داریم؟ بله. کیست؟ او کسی است که کیس امنیتی است. نباید لو برود که تحت کنترل است و حواسمان بهش هست. باید وِلَش بگذاریم. هنوز میخواهیم داده جمع کنیم. پرونده میخواهیم از این جمع کنیم. تازه یکی هم اشتباه این را دستگیر میکند، یکی تعمدی میرود این را آزادش میکند. یکی میگیرد، ماشینش را میخواباند! آن نیروی اطلاعاتی میکند برو. هیچکس حالیاش نیست! ما داریم آزاد میکنیم! یک نادان هم میآید میگوید ما یک چراغ قرمز رد میشویم، جریمه میکنند. آدم میکشد هیچکس کاریاش ندارد! بله، فرق میکند. کی تو را میخواهم متنبّه بشوی، دیگر چراغ قرمز رد نشوی. حواسش به همه هست: "إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ." حواسش به همه هست. از چشم این دور نمانده. از قلم نیفتاده. اتفاقاً روی برنامه است.
آیهای که زینب کبری خواند در مجلس عبیدالله که به خود امام حسین خواند شب عاشورا. اینها خیال نکنند که ... این فرصتی که بهشان دادیم، "خَیْرًا لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا." آزاد گذاشتیم پرونده را تکمیل کنیم. پرونده را قطور کنیم. این را الان دستگیرش بکنم تهش یک حکم پنج ساله است. من میدانم یک حکمش اعدام است. یک شبکه وسیعی هم با این افراد، حکمشان اعدام است. من میخواهم همه را دستگیر کنم. همه را اعدام کنم. تو البته بیصبری! آقا پس چی شد؟ من حوصله دارم. فرصت میدهم.
خیلی نکته، نکته مهمی است. خیلی این نکته، نکته مهمی است. بحثهای اعتقادی است که ثمرات فقدانش را داریم در جامعهمان، در اطلاعات سیاسی میبینیم. بعضی نکات را امشب عرض میکنم. انشاءالله دارم مهلت میدهم پروندهاش قطور بشود. سر برسد. همه آنهایی که توی این پرونده بودند و نقش داشتند، جایشان معلوم بشود. از تو لانه بیایند بیرون. مرتکب جرم بشوند. جرمشان ثبت بشود. همهشان باید بیایند. قصاص قبل از جنایت هم که نداریم. یک نفر جنایت کرده، ۱۰ تای دیگر بودند، آنها دخیل بودند. هنوز آن ده تا خودشان را نشان ندادهاند. هنوز جنایت بارزی نکردهاند که آن ده تا را هم اعدام کند. اینجا ظلم است. یک صحنهای شد، یکیشان دست به اسلحه برد، تیر زد. این را اگر بگیرم، این شبکه فقط یکیشان به آن عقوبتی که مستحقش است میرسد، آن ۹ تای دیگر، ۱۰ تای دیگر قسر درمیروند. این سنت من است. این قاعده من است. هر که هر چه دارد به صحنه ظهور میآید. باید هر که هر چه دارد آشکار بشود. "قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ". نشان میدهم هر کسی خودش را میریزد بیرون.
این رژیم صهیونیستی را چرا خدا جمعش نمیکند؟ روز به روز قویتر میشود. این همانی است که خدا دارد پروندهاش را جمع میکند. از دست در نرفته. خودشان، یک احمقها، یهودیها، روی حساب چی میگذارند؟ همیشه "یدالله مغلوله". دست خدا بسته است. خدا زورش به ما نمیرسد! این انگاره یهود است. این توهم یهود است. ولی آن روزی که روز ضربه به یهود میشود، خدا چطور به اینها ضربه میزند؟ "یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ." خیلی لطیفه، قشنگ و زیبا و فوقالعاده است. آن ور فرمود: "وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا". اینها میگویند دستهای خدا بسته است. "بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ". دو تا دست خدا باز است. دست اینهاست که بسته است!
آقا پس چطور ما هر کاری میخواهیم دلمون میخواهد میکنیم؟ هیچکس هم جلو دارمان نیست. بمب فسفری میزنیم، بچه میکشیم، بیمارستان میزنیم! تو بیمارستان به زن باردار تجاوز میکنیم! <b id="2">دیدی چه کارها کردند این چند وقت صهیونیستها؟</b> که آدم از شنیدنش بیتاب میشود. آن بیمارستان معدنی یک طرف، آن بیمارستان دومیاش چی بود؟ که بیمارستان شفا... اندونزی! بیمارستان اندونزی. جنایاتی که تو این اردوگاه رفح کردند! خب پس چرا خبری نیست؟ خبر هست. اینها را گذاشتم خونشان پر بشود. لبریز بشود. همهشان در این جرم سهیم باشند. همهشان توی این جنایت شریک باشند که همهشان را جمع کنم. هنوز هستند کسایی تو اینها که خودشان را تو این جنایتها نشان ندادهاند. شریک نشدهاند. دستشان به خون آلوده نشده. از پشت حمایت کردهاند، البته. خدای متعال عذاب را هم گاهی میفرستد مثل قضیه قوم ثمود. یک نفر قاتل شتر بود، اما همه را عذاب میکند. چون راضیاند همهشان. اون را هم داریم! ولی این آلوده شدن دستشان نیست که حتماً باید دانه به دانه آدم بکُشم. ولی یک پیمانهای دارد. فرصت میدهد خدا تا آنها بخواهند پیمانهشان پر بشود، پیمانه صبر این ور جبهه مومنین هم پر میشود.
میخواستم امروز بگویم این خیلی ابتلای سختی است. خدا همزمان همه را دارد امتحان میکند. بعد ما یکهو کم میآوریم. توی میدان نمیتوانیم صبر کنیم. الان شما ببینید وضعیت دنیا را. <b id="3">تقریباً همه دولتهای دنیا در حال فروپاشیاند.</b> اگر کسی با دقت نگاه کند، با تحلیل دقیق و عمیق نگاه کند، از رژیم صهیونیستی گرفته تا خود آمریکا، فقط خیلی محسوس نیست. یعنی آنهایی که اهل تدبیرند و اهل محاسبند و اهل دقتند و جدای از بحث سنتهای الهی و اینها، آن ظرافت و تیزبینی سیاسی را دارند، میفهمند دنیا در حال دگردیسی جدید است. یک فروپاشی فرهنگی! اتفاقاتی که در دانشگاه آمریکا رقم میخورد. این اتفاقاتی که کف تو میشیگان و نیویورک، تو نیویورک دیروز هلیکوپتر بلند شده با دو تا پرچم «یا حسین» بالا سر جمعیت عزادار! یعنی الان تو خود جمهوری اسلامی قفل است این کارها. پرچم یا حسین تو میشیگان! ببینید چه وضعیتی است! عزاداریهاش! خود این قضیه فلسطین. بیشترین نرمافزاری که دارد استفاده میشود در مسنجرهای ارتباطی توی آمریکا، مسنجرهای چینی است. تیکتاک در رأس. بعد خیلی جالب است، <b id="4">همان طور که آنها دارند برمیگردند از یک مسیری، دارند فرار میکنند از آنچه هستند با سرعت.</b> این ور هم این نسل زد ما دارد فرار میکند از این چیزی که همه دارند. به یک سمتی میرود. کجا دارد میرود؟ <b id="5">در میروند. همه میخواهند این وضعیتی که هست نباشد.</b> وضعیت دنیا الان این است. یک التهاب درونی خاموش است که کم کم دارد به یک آشوب بیرونی بدل میشود. عنقریب شاید سه چهار ماه دیگر، یکهو وضع دنیا عوض خواهد شد. یک کمی فشارهای اقتصادی که قاعدتاً همه دنیا را در بر خواهد گرفت، به زودی. یک کمی فشار بیشتر باشد و نارضایتی مردم از حکومت، از رؤسا، از مسئولین، از این ساختارهای اجتماعی و سیاسی، از این فسادها، از این ظلمها، ناعدالتیها، یکهو یک صحنه دیگری را ما تو دنیا شاهدیم.
<b id="6">همه جای دنیا هم درگیر است.</b> همه جای دنیا درگیر است. تو ژاپن به زبان فارسی مرگ بر اسرائیل میگویند. ژاپنی که هنوز بابت هیروشیما کسی جرات ندارد به آمریکا بگوید بالا چشمت ابرو است! یعنی از کشورهای دیگر میآیند آنجا، سالگرد هیروشیما و ناکازاکی... ناکازاکی بود دیگر. از بقیه کشورها مثلاً میخواهند در مورد آمریکا حرف بزنند که مثلاً آمریکا اینجا خرابکاری کرده، ژاپن اصلاً نمیخواهد بگویی مقصر کی بوده. بالاخره یک اتفاقی بوده، رخ داده. تقدیر بر این بوده که تعدادی کشته بشوند. پیرمردهایی که از آن قضیه ماندند، بهشان میگویند هیباکوشا. هیباکوشاهاشان را توی اتوبوسها احترام میکنند. صندلی مخصوص دارند، که اینها پیرمردهاییاند که از قضیه هیروشیما زنده ماندند. اینطور قضیه هیروشیما را زنده نگه داشتند. ولی کسی جرات ندارد بگوید مقصر کی بوده. کسی جرات ندارد! بعد تو این کشوری که به آمریکایی که زده کشته همه را با بمب اتم نمیشود چیزی گفت! به «مرگ بر اسرائیل» یک محاسبه داشته باشی میفهمی دنیا در حال پوست انداختن است. وضعیت عجیبی را شاهدیم، به زودی.
ولی تو این فشاری که همه در حال فروپاشیاند، برد از آنِ کسی است که صبر میکند. از آنِ اونی است که صبر میکند. سختیهای پیمودن این مسیر را تا آخر تحمل میکند. مملکت خودمان! اوضاع دارد میرود به سمت خوب شدنها، یکهو بیتابی! ۵۰ درصد رای نمیدهند. ۱۶ میلیون هم میآیند میگویند نمیخواهیم مثلاً این مدل حکومت را. خیلی عجیب است ها! نه، ما میخواهیم که با مذاکره، با FATF... اینها دارم میبینم که آنهایی که قرار بود بروند با مذاکره حل بکنند، رفتند نفت را رساندند به ۲۰۰ هزار تومان. اینهایی که نمیخواستند مذاکره بکنند، با همین به قول خودشان «دور زدن تحریم و کاسبان تحریم و اینها»، نفت را رساندند ۲ میلیون بشکه در روز. آنها تو همه این تورم و وضعیت اقتصادی تهش ۴۵ هزار تومان یارانه میدادند. اینها ۴۵۰ هزار تو هر ماه، با چقدر سبد کالا و کالابرگ و این حرفها. <b id="7">بیتدبیری و بیعقلیهایی که آنها داشتند.</b> کارت سوخت را برداشتند، جمع کردند. بعد یک شبه گران کردند. بعد یهویی برگشتند گفتند بین همه دوباره کارت سوخت! یک ضربه چند ده میلیاردی به مملکت وارد شد بابت همین اسطورههای نفهمی! فقط ادعا! سروصدا!
این ور تدبیر است. مردم تو امور مختلف، مذاکره با کسی رسماً، برای اولین بار در طول تاریخ به اسرائیل ما حمله کردیم. یک مبدأ سومی میزنیم. از مبدأ سومی میزنیم! نیابتی! یعنی به نیابت از ما کسی زد. مثلاً سفارت امارات را زد. مثلاً میم مستقیم زدیم تو سر اسرائیل، هیچ غلطی هم نتوانست بکند! باز تو انتخابات آمدند گفتند که اینها بیایند جنگ میشود! آقا جنگیم! ما داریم میجنگیم با اسرائیل. جنگ میشود! تعارف که نداریم با هم! بعضی طرفین وسط قالتاق میشوند. نگاهم کن! برنده کیست؟ اینها بردند ما با این ۱۶ میلیونی! اینها ۱۶ میلیون مردممان محترمند، عزیزند، ولی فریب داده شدند. تعارف نداریم. کم صبری کردند. در آن نقطهای که ما نزدیک یک جهش بزرگ، یک شکوفایی بزرگ بودیم به تعبیر رهبری که فرمودند: این دولت اگر ادامه پیدا میکرد، بسیاری از مشکلات اقتصادی حل میشد.
حالا یا دنده معکوس شدیدی را خواهند کشید. طبق قاعده ابتلا و سنت الهی. سنتهای الهی: "أَخَذْنَاهُمْ بِالسِّنِینَ." فرمود اینها را دچار قحطی میکند. سنتهای الهی. بیصبری میکنی! "لَن نَّصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ." در زمان موسی و سلوی میآید. غذای من و سلوی میآید. غذای بهشتی از آسمان. غذای مقوی. بیهزینه. برگشتند گفتند آقا ما تا کی همهاش "من"؟ تا کی همهاش یک قلم غذا؟ چرا "من و سلوی"تان متنوع نیست؟ ما دیگر واقعاً نمیتوانیم تحمل کنیم! ما آخه دلمان چیزهای دیگر هم میخواهد! "لَن نَّصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ." کتاب چی رسید؟ "اهبطوا مصراً فإن لکم ما سألتم". این جوریه. باشد. برویم تو همین روستاها زندگی کنیم. آنجا ریختم برایتان غذای متنوع. بگردید از زیر پشگل گوسفندها پیدا کنید! چیزهای مختلف هست آنجا. "لَن نَّصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ." ما دیگر نمیکشیم. بنی اسرائیل الگو است دیگر. آنجایی که حضرت موسی میفرماید: "اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ." آقا صبر کنید. دشمن شما هم در آستانه فروپاشی است! باورشون نمیشود که آقا اینکه هر روز دارد بیشتر آدم میکشد! اینکه هی دارد آن بیمارستان هم که زد که بابا یک اردوگاه هم که دارد میزند! همه هم که پشتشان ایستادهاند. کجا در آستانه فروپاشی است؟! این فروپاشیاش به دست خودش است. "یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ." اینها چون گفتند: "قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ". خدا عقوبتی که برای اینها در نظر گرفته این است که با دست خود اینها نابودشان میکند. این کاریه که خدا طراحی کرده برای صهیونیستها، برای یهود. چون گفتند: "یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ". دست من بسته است؟ باشد. با دست خودت خفت میکنم. با دست خودت نابودت میکنم.
نشستند رسانههای آزاد را تولید کردند. صهیونیستها. الان اینستاگرام پشتش کیست؟ بگو زاکربرگ. کجایی است؟ بقیهاش هم همین طور. واتساپ دست کیست؟ متا است دیگر. متا دست کیست؟ گوگل با اسرائیل قرارداد دارد. تو بعضی از اینها افسر بلندپایه موساد و آن یکی چیست مال آمریکا؟ پنتاگون. افسر بلندپایه پنتاگون توی هیئت موسس و هیئت مدیره نشستند. یک چیزی طراحی کردند آوردند که باهاش بتوانند دنیا را مدیریت بکنند. رسانههای غیررسمی تولید کردند. تریبونهای رسمی چون همیشه تریبونهای رسمی از آنِ حاکمیت بود. شما باید جزئی از بدنه قدرت میشدی تا بهت قدرت تریبون بدهند. تا حتی تو مملکت ما تا ۲۰ سال پیش چرا همیشه دعوا داشتند سر صدا و سیما؟ حرف ثابت این نامزدهایی که میآمدند توی انتخاباتهای ما ادای اپوزیسیون در میآوردند، این بود که صدا و سیما محدود کرده، صدا و سیما اینطور، صدا و سیما موتور کرده. آقای ظریف میگفت دروغهای صدا و سیما. میکروفون پرت کردند گفتند نماد شورش علیه صدا و سیما، تریبونهای یک طرفه و هنوز هم میگفتند. ولی تا قبلش واقعاً اینطور بود، یعنی صدا و سیما دست حاکمیت بود.
کامل دور خورد دیگر. رسانههای مجازی. الان صدا و سیما فیلمهایش را میخواهد تبلیغ بکند، میرود به این رسانههای مجازی، به این پلتفرمها میگوید: ما یک سریال پخش میکنیم شما تبلیغ کنید. به پلتفرم میگوید سریالهای ما را پخش کنید. دور خورد. رسانههای مجازی و غیررسمی آمد. رسانههای رسمی را دور زد. این شد یک اهرم خوبی تو دست یهود که مرکز رسانه دست اینها بوده است. همیشه مراکز قدرت و ثروت دست اینها بوده است. مدیریت میکردند افکار عمومی دنیا را. رسانههای غیررسمی مجازی یکهو تو قضیه غزه شد بلای جان اسرائیلیها. تو حملههای قبلی که اسرائیلیها میکردند به فلسطینیها، ما هیچ فیلمی نداشتیم. شبکههای رسمی همه را مدیریت میکرد. خبرنگارش را زدند! بابا الجزیره با اینهاست. خیلی پررو شدی داری علیه ما خبر میدهی ها! برج مخابراتی را زدند. رسانههای رسمی را کامل مدیریت میکرد. همین غلطها را همیشه میکردند.
یک گوشی آمد. یک تیکتاک آمد. حالا اینستاگرام را دارند مدیریت میکنند. واتساپ را دارند مدیریت میکنند؟ تا حد زیادی که هیچ حرفی از غزه و فلسطین و اسرائیل و اینها نباشد. یک تیکتاک آمد تو این بازی. یعنی صهیونیستها نشستند یک زمینی طراحی کردند. چینیها از روی دست اینها باز تولید کردند، بومیسازی کردند، به حساب موقعیت خودشون. این آمد. این به قول شهید آوینی این کژدم به خودش نیش زد. این عقرب خودش خودش را نیش زد. خدا اراده کرده این شکلی اینها را نابود کند. خب، آقا یک شبه تمامش کن. نه دیگر. این کار دارد. اینها هم سنتهایی را باید طی بکنند تا نابود بشوند. تا حالا امشب آورده بودم برایتان بخوانم ولی دیگر حالا چون وقتمان کم است، فردا شب حالا آیاتش را میخوانم. در مورد، در مورد قوم فرعون که مراحلی طی شد تا اینها غرق شدند. یک شبه نبود که حالا طغیان کرد حضرت موسی آمد و مردم هم رای دادند بریم غرق بشه. منو غرقشون کنیم. نه. کلی داستان داشت. یک بلا میآمد، اینها باز توبه میکردند. باز وضعیت طبیعی فرعونند. باشد. من باید مهلت بدهم. من هی فضایی فراهم میکنم برگردند. متذکر بشوند. تو خیلی عجله داری اینها را بفرستی جهنم. من خدایم. من خیلی حال بشر خلق کنم تالاپِی پرت کنم تو جهنم. هر چه هست مخلوق من است. من رد بشوم. من صاحبش هستم. من باهاش کار دارم. میخواهم حجت را بهش تمام کنم. هی مهلت میدهم. هی میکشم، میآورم، ول میکنم. یکم ول میکنم بیدار بشود. تازه آن ول کردن من برای تربیتش است. خوشم نیامد. با من این رفتارها را سابقه ندارد. رحمت من، رحمتم به غزالم سَبقَت دارد. شماها را البته یک مدل دیگر تحمل میکنم. بله. همین کار را آنها انجام میدهند. مهلت میدهم. تو انجام میدهی. یکی محکم میخورد تو گوشت. سه دور دور خودت میچرخی. از تو توقع این کار نداشتم. تو با این کار دور میشوی. حساب کتاب اینها آن قضیه علامه امینی را شنیدید دیگر. خیلی قضیه جالبی دارد. گفت: توی حرم امیرالمومنین بود. دید که یک اعرابی بادیهنشین، جاهلی، بیسوادی آمد و بچهاش مریض بود. روگرد به امیرالمومنین گفت با همان لهجه عراقی بیابونی خودش: "علی! این را شفا بده!" خوب شدی؟ گفت: نه. میگویم شفا بده! خوب شدی؟ گفت: نه، شفا ندادی، دیگر نمیآیم. بابا! خوب شدم فکر کردم بریم. دلش شکست. گفت من از تو چند ساله که فلان کتاب را میخواهم که اون را هم بیارم پاورقی توی الغدیر، خودت این همه منو بردی آوردی. هم التماست کردند کتاب پیدا کنم گشایش شود. خواب دید. امیرالمومنین، حضرت فرمودند: اینها غریبند. جواب ندهی دیگر نمیآیند. شما که آدم از تو خیابان ببیند یک بچه گرسنهای دارد گریه میکند، <b id="8">بچه خودت حالا بنشین پیشش، از دستت در نمیرود که, آخرش مال تو است.</b> غرضی هم داری از این کار. غرضی داری. غرض تربیتی نداره. اونی که نمیخواهی تربیتش کنی آن خیابانیست. رحمتت است. سیرش میکنی. رحمتت اجازه نمیدهد ولش کنی. ولی میخواهی تربیت کنی با این کار. این یک بارهای سنگینی است که قراره روی دوش مال ایران است! جای دیگر نمیرود. من که خود شما را تارگت کردم. شما را هدف گرفته. شما را انتخاب کرده. "نَجْعَلُکُمْ أئِمَّةً وَ نَجْعَلُکُمُ الْوَارِثِینَ." "نَجْعَلُهُم" البته آن آیه. خدا شما را انتخاب کرده برای یک بار سنگینی. شما قراره دنیا را اداره کنید. میخواهی با دو تا توپ و ترقه و شایعه "جنگ میشود" وِل معطلی بکنی؟ اینجا مگر تایوان است؟ گرجستان است؟ مگر تاجیکستان است؟ مگر... همهشان هم محترمند. قبول است. ایرانیان که قراره فرماندهان سپاه امام زمان باشند. امام صادق فرمود: دارم مسجد کوفه را میبینم. غرفه غرفه تویش نشستهاند در زمانه ظهور حجت بن الحسن. ایرانیها به عربها دینی که عربها به فارسها یاد دادند مجدداً یاد میدهند. دینی که عربها به فارسیها مسلمان کردند، ایرانیها آمدند دوباره اینها را دارند اسلام واقعی به اینها یاد میدهند. فرمود: دارم تو این حجرههای مسجد کوفه میبینم. این داستان ماست.
یک توقع دیگر. البته همان قضیه علامه امینی. فردا صبح یک کسی میآید و میبردت کربلا. باهاش برو. یک داستانی دارد که عباس علیه السلام صبحانه میخورد و اینها. همسایه میآید در خانه این کسی که صبحانه داده بوده بهت علامه امینی: یک مشت کتاب دارم میخواهم بریزم دور. از بابابزرگم بوده. به دردت میخورد؟ به درد ما که نمیخورد. کتاب تو قاطی خرت و پرتها، کرکسیف و اینها. دست میزند، ۱۲۳۴ کتابی که یک ساله دنبالش بودی میرسد سر وقتش. غصه نخور. با تو هم کار دارم. توی کار دیگری دارم. تو هم باید فرایند رشد خودت را ببینی. آن فرایندش فرایند اتمام حجت است. تو فرایندت فرایند تربیتی است. ولی تو اگر بیصبری بکنی تو این مسیر، مسیر سخت میشود. بخواهی برگردی، عقبنشینی کنی، بنشینی، من که تو را ول نمیکنم. که بعد باید معبرهای جدیدی تو را راه بیندازم. با یک اهرمهای جدیدی راه بیندازم. با چارت چکت راه میاندازم. اگر با زبان خوش نیایی مگر اینکه کلاً دیگر ببینم با چک و لگد و شیمیایی و بمب اتم و با هیچ چیز نمیخواهی کاری کنی. به آنجا دیگر "فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ." در را وا میکنم، میگویم خوش آمدید.
سورهای که به نام پیغمبر. فرمود که "أمثالکم". تو سوره مائده فرمود: اگر مُرتَد بشوی، یک قوم دیگری را میآورم. خدا دوستشان دارد. اینها خدا را دوست دارند. ویژگیهایی دارد. خوش آمدی! خلاصهاش این است: تا یک جایی نازت را میکشم. میخواهم تربیتت کنم. ببینم دیگر نه مثل که آدم بشو نیستی. میتواند نسل باشد. "قوارهای" دارد. یک گاهی، یک مدتی دارد. اندازهای دارد. به هر حال یک قدری دارد. اینها فرصتهایی است که خدای متعال میدهد. مردم کوفه مردمانی بودند که امیرالمومنین حساب ویژه ای رویشان داشت. امیرالمومنین خودش پا شد از مدینه آمد اینجا، مرکز حکومت کرد کوفه را. اینها نخبگان سیاسی حکومت اسلامی بودهاند اصلاً. شهر نخبگانی بود. شهر کوفه را نام دیگرش "کوفان" است. اینجا را عمر بن خطاب تاسیس کرد و بعد هم نخبگان را اینجا جمع کرد. بعدها هم اینها بودند. یکی از آن افراد پایه حکومت امیرالمومنین همین مردم کوفه بودند. به پشتوانه اینها امیرالمومنین جنگهایش را اداره کرد. ولی کم آوردند. خسته شدند. خسته شدم. اینها میتوانستند طلایهدار بزرگترین حاکمیت الهی در طول تاریخ باشند. ولی شدند عامل نفرین و دَغ دَغَدَغِه امیرالمومنین علیه السلام. از کجا به کجا تبدیل میشوند؟ چی؟ امیرالمومنین حساب میکرد. حالا فرصت نیست. تو بعضی جلسات دیگر اشاره کردهام اینها را.
امیرالمومنین علیه السلام تعابیر عجیبی خطاب به مردم کوفه دارد. <b id="9">در فضیلت مردم کوفه، در تأیید مردم صحبت میکرد.</b> ولی بعد سه چهار سال تو این کش و واکش تازه رونق اقتصادی را اینجا دیدند. مزهی عدالت امیرالمومنین را چشیدند. تفاوت حاکمیت امیرالمومنین با حاکمیت آل زیاد و بنی امیه را دیدند. خسته شده بودند. این خستگی دوران امیرالمومنین خود را نشان داد. دوران امام حسن علیه السلام شدیدتر شد. تبدیل شد به تحویل دادن امام حسن مجتبی. تا آنجا رفتند که امام حسین را تحویل دهند به معاویه. این خستگی تا قضیه کربلا شدیدتر شد. رسید به اینجا که بروند امام حسین را بکشند. دیگر <b id="10">حوصله هزینه دادن و جنگیدن و دعوا ندارند.</b> حوصله دعوا ندارند! میخواهم زندگی کنم. همان نگاه غلط به زندگی. همان تعریف غلط از زندگی. میخواهم زندگی کنم یعنی میخواهم مثل حیوانها باشم. جنگیدیم دیگر. دیگر وقت ثمراتش است. دیگر وقت خوشگذرانیهایش است. دیگر نمیکشند. دیگر نمیآیند.
چه تعابیری امیرالمومنین خطاب به اینها دارد! خیلی تعابیر عجیبی. فرمود: ای کاش معاویه با من معامله میکرد. ۱۰ تا از شما میدادم. "صارفني بكم صرف درهم بدینار." درهم و دینار وقتی بیع صرف انجام میدهند، چنج پول را میگویند صرف. صرف صرف. دیدی داد میزند؟ مثل مثلاً دلار ریال. الان هر دلاری چند هزار است؟ فعلاً ۶۰ تومان. حالا تا آخر سال چقدر میشود. بله. حالا مثلاً ۶۰ تومان. هر یک دلاری ۶۰ هزار تومان. هر یک دینار ۱۰ درهم. فرمود دوست دارم با معاویه معامله صرف انجام بدهم. معامله درهم و دینار. درهم بدهم دینار بگیرم! ۱۰ تا درهم بدهم یک دینار بگیرم! حاضرم معامله کنم با معاویه. خیلی تعبیر تند و عجیبی است ها! اینکه مثلا یکی بگیرم. تعبیر معامله است. حاضرم معامله کنم با معاویه ۱۰ تا بدهم یکی بگیرم. امام ایشان اینها را دعوت میکند به گناه، به طغیان، به جهنم. سفت، محکم، پاشن، متحد. من شما را دعوت میکنم به بهشت. آنقدر متفرق و بیحال و بیحس و کَرِخت و خسته و... بعد دیگر آن تعابیر تندی که: ای کاش من شما را هیچ وقت ندیده بودم! ای کاش من شماها را نمیشناختم! کلمات عجیب غریبی که امیرالمومنین خطاب به مردم کوفه فرمود: اوضاع طوری شده که اگر یک کوزه بهتان بدهم امانت بخواهیم برگردانید، امید ندارم وقتی برگردانید دستهاش را ندزدیده باشیم! قعب، دسته کوزه. فرمود من همین قدر بهتان اعتماد ندارم که اگر کوزه بهتان بدهم دسته کوزهام را ندزدید! این بلا را سر من آوردید.
تعابیر تندی فرمود: من میخواهم با شماها مداوا کنم و "وَأَنْتُمْ دَاءٌ!". این اوضاع چطور شد؟ مثل فردا که این خانواده میرسند به کوفه. در واقع مثل امشب. سحر امشب خوب تا امشب این خانواده را نگه داشتند در کربلا برای اینکه... حالا ببینید داستان عجیبی است. مردم متدین را ببینید. به حسب ظاهر متدین، کوفیان. به حسب ظاهر متدین. وایسادهاند جنازههای شهدایشان را دفن کنند. تا امشب کربلا بودهاند برای اینکه جنازهها را دفن کنند. همه را دفن کردند. غروب امروز بود که زن و بچه را راهی کردند. حالا در حالی که جنازه شهدای بنی هاشم، اهل بیت پیغمبر را روی زمین رها کردهاند! این خباثت بود. دستور داد عمر سعد که این زن و بچه را بیاورند از کنار قتلگاه عبور بدهند که اینها چه کردیم! قدرتنمایی کنیم برایش. اوضاع شد آنطوری که شنیدید که وقتی این زن و بچه آمدند مثل برگ پاییزی خودشان را از روی این مرکبها انداختند.
امام سجاد علیه السلام وقتی این صحنه را دید، بدن مبارکش شروع کرد به لرزیدن که تعبیر زینب کبری سلام الله علیها این است که دیدم برادرزادهام دارد جان میدهد. امام سجاد خب امشب بنا به روایتی شب شهادت امام سجاد علیه السلام هم هست. تو آن وضعیت زینب کبری عهدی را که از پیغمبر بهش رسیده بود، ام ایمن گفته بود، حدیث مفصلی است. برای امام سجاد گفت که: عزیز برادر! من یک عهدی دارم که اینها این جور نمیماند. این بدنها این طور روی زمین رها نمیماند. این بدنها دفن میشود. و این سرزمینی که بی آب و علف ما این طور غریبیم اینجا و با غربت دارند ما را میبرند، اینجا میشود قبلهگاهی برای دلهای عاشق که میآیند در طول سال جماعتی میآیند اینجا عزاداری میکنند، ناله میکنند، "عَلَی مَرِّ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ." هر چقدر هم میگذرد کهنه نمیشود این داغ. تازهتر میشود. هی بیشتر میآیند. هی بیشتر میآیند. اینها وعده زینب کبری بود به زین العابدین که البته امام حجت خداست. ولی این داغی که الان دارد امام سجاد را جان مبارکش را میگیرد، با این وعده آرام شد. از این وضعیت خارج شد. دلش گرم شد به اینکه این بدنهای پاره پاره لااقل مرکز هدایت خواهد شد. ولی اشک امام سجاد از آن لحظه که این بدنها را دید تا آخر عمر مبارکش که ۳۵ سال گذشت، دیگر خشک نشد. دیگر این اشک قطع نشد. دیگر این صحنه را فراموش نکرد. آقا شوخی نیست. ۳۵ سال جوانی بود اینجا. امام سجاد علیه السلام ۲۲ سال سن مبارکش. ۳۵ سال بعد، ۵۷ سال. عجیب هم هست. هم امام حسین در سن ۵۷ سالگی به شهادت رسید، هم امام سجاد در سن ۵۷ سالگی به شهادت رسید. اسراری لابد تو این است. این ۳۵ سال امام سجاد از این طرف. ۳۵ سال امام حسین علیه السلام از آن طرف. اینها به هر حال تویش اسرا ی است که حالا نمیخواهم من واردش بشوم. نکات عجیبی تو اینها هست که قابل تأمل است.
این عمر شریف امام سجاد علیه السلام. چند تا روایت بخوانم برایتان. روایات عجیبی است. میگوید که: "أَشْرَفَ مَولَاهُ عَلَی عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ هُوَ فِي سَقِیفَةٍ لَهُ وَ هُوَ سَاجِدٌ یَبْکِی." یکی از این غلامان امام سجاد علیه السلام میگوید که دیدم حضرت توی یک جای مسقفی در سجده است و گریه میکند. سالها گذشته از کربلا. عرض کردم که: آقا جان، گفتم: "یَا مَوْلَانَا یَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ! أَمَا لِحُزْنِكَ أَنْ یَنقَضِيَ؟" آقا وقتش نشد دیگر این غصه شما تمام بشود؟ آخه چه غصهای است که تمام نمیشود؟ دیگر آدم هر داغی میبیند یک ماه، دو ماه، یک سال، دو سال. ۳۰ سال شما داری گریه میکنی! با همان اشک روز اول! با همان حرارت! وقتش نشده آقا دیگر آرام بنشینی؟ داغ شما را ببین. تفاوت انسان قُدسی و انسان روزمرهای که این داغهای قُدسی را هم تو این زندگی روزمره کم کم فراموش میکند! انسان قُدسی داغش هم قُدسی است. یک داغ مادی و طبیعی و حیوانی نیست که پدرش را از دست داده، عزیزش را از دست داده. آدم همسرش را از دست میدهد، بعد یک مدت با یکی دیگر ازدواج میکند، یادش میرود. پدرش را از دست داده، با دیگرانی انس پیدا میکنی. یک داغ قُدسی است. این داغ ملکوتی است. این همان داغی است که پیغمبر فرمود: "إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَدًا." بابت شهادت حسین در دل مومنین یک آتشی است که هیچ وقت خاموش نمیشود. کی مومنتر از امام سجاد؟ این آن داغ است. آن آتش است. این داغ و آتشی است که زینب کبری را یک سال و نیم بیشتر تو این دنیا نگه نداشت. آن هم ماههای آخر، گفتند اصلاً مات زینب. داغی است که رُباب مدت کوتاهی در دنیا ماند. تعبیر مقتل این است: "مَاتَتْ کَمَدًا". دق کرد. رباب در داغ ابا عبدالله. این داغ این است.
حالا ببین امام سجاد چه ظرفیتی دارد که ۳۵ سال این داغ را در خودش تحمل کرده. یعنی مسئله عجیب اینش نیست که ۳۵ ساله گریه میکند. اینش عجیب است که این داغی که بیشتر از یک سال این اولیاء درجه یک را زنده نگه نداشت، ۳۵ سال، امام سجاد را هنوز تو این دنیا نتوانسته بکند. خیلی عجیب است. میگوید گفتم آقا وقتش نشده آرام بشید؟ "فَرَفَعَ رَاسَهُ إِلَیَّ" سر مبارکش را بالا آورد. امام سجاد فرمود: "وَیْلَکَ!" حالا یک نقل "وَیْلَکَ" است. یک نقل دیگر "ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ"! مادرت به عذایت نشیند! "لَقَدْ شَکَا یَعْقُوبُ إِلَی رَبِّهِ فِي أَقَلِّ مَا رَأَیْتُ." یعقوب مگر چه داغی دیده بود که آنقدر ناله کرد؟ سالها تا جایی که گفت: یا اصفا علی یوسف! قرآن نقل کرده از یعقوب اینطور تاسف میخورد بر یوسف. "إِنَّهُ فَقَدَ ابْنًا وَاحِدًا." فقط این تعابیر را میخواهم از رو بخوانم. این روضه را زیاد شنیدید ولی لطافتی تو این عبارات روایت هست، ظرافتهایی است که از رو بخوانم نکتهاش را میگیرید. حضرت فرمود: "إِنَّهُ فَقَدَ ابْنًا وَاحِدًا." فقط یک بچهاش را گم کرده بود. گم کرده بود. فقط "ابنًا وَاحِدًا." و "وَ أَنَا رَأَیْتُ أَبِی وَ جَمَاعَةَ أَهْلِ بَیْتِی یُذْبَحُونَ حَوْلِی." من هم پدرم را هم عزیزان و خانوادهام را دیدم. دیدم همه دور من سر از تنشان جداست. "فَقَدَ ابْنًا وَاحِدًا." یک بچه را گم کرده بود. آخر هم بهش رسید. عمر کرده بود. اینقدر گریه کرد نابینا شد. اینقدر گریه کرد که بچهها میگفتند تو مگر دیوانه شدی اینقدر یوسف یوسف میکنی. من فقط برای علی اصغر اگر بخواهم گریه کنم! فقط "ابنًا وَاحِدًا"! فقط یعنی بچههایی که تو بیشام غریبان گم شدند. بچههایی که از پدرم گم شدند. بابت همینهایی که گم شدند در جا و آن هم در دشمن، اینقدر گریه کنم نابینا بشوم. من چی بگویم؟! اربابم را، آقایم را، سید جوانان بهشت را، زینت عرش را، زینت دوش پیغمبر را دیدم پاره پاره کردند.
این جمله امام صادق را هم نقل کنم و عرض من تمام. امام صادق فرمود: "إِنَّ زَيْنَ الْعَابِدِينَ بَکَی عَلَی أَبِيهِ أَرْبَعِينَ سَنَةً." گریه کرد، البته تو روایت ۴۰ سال دارد. ۴۰ سال عدد تقریبی است دیگر. ۳۵ سال تقریبیاش میشود ۴۰ سال. امام صادق فرمود: زین العابدین چهل سال برای پدرش گریه کرد. حالا عبارات را ببینید. لطافت این، بگویم و تمام. "صَائِمَ النَّهَارِ وَ قَائِمَ اللَّیْلِ." در حالی که این چهل سال و روزهایش را روزه بود. شبهایش هم مشغول عبادت بود. با این وضع چهل سال گریه کرد. "فَلَمَّا حَضَرَ الْإِفْطَارَ" هر وقت برایش افطار میآوردند. روزهایی که روزه بود، افطار میآوردند. "وَ جَاءَ غُلَامُهُ بِطَعَامِهِ وَ شَرَابِهِ" میخواهم روضه را بشنوی. شبهای بعد با این روضه کار دارم. اینجا را داشته باش. مطلب را بعدها میپردازیم انشاءالله. فرمود آب و غذا میآوردند دم افطار برای امام سجاد. "بَیْنَ یَدَیْهِ" جلوی امام سجاد. "کُلْ یَا مَوْلَایَ!" آقا جان بخورید! بفرمایید! چی میفرمود امام سجاد؟ این چهل سال هر وقت آب و غذا آوردند جلوی امام سجاد این را فرمود: "قَتَلُوا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً! قَتَلُوا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً!" پسر پیغمبر را گرسنه کشتند! پسر پیغمبر را تشنه کشتند! <b id="11">دائماً این را. نه یک بار بگوید غذایش را بخورد. نه فقط یک جمله بگوید.</b> انقدر تکرار میکرد و گریه میکرد "حَتَّی یَبتَلَّ الطَّعَامُ مِنْ أَشْكِهِ." اشکش غذا را خیس میکرد. انقدر گریه میکرد. امام پای هر وعده غذا انقدر گریه میکرد. اشکش با آن آب قاطی میشد. این کار را کرد تا وقتی که از دنیا رفت.
گریزی که شبهای بعد میخواستم بزنم فقط یک اشاره بکنم. این حال امام سجاد است. ۳۵ سال، ۴۰ سال گذشته. هر وقت میخواهد غذا بخورد گریه میکند: پسر پیغمبر را گرسنه کشتند. هر وقت میخواهد آب بخورد. حالا ببین این زن و بچه شام غریبان وقتی آب و غذا بهشان دادند چه حالی داشتند. "رَسُوْلُ اللَّهِ." ولی یک خانومی گریهاش با همه متفاوت بود. همه غصه گرسنگی و تشنگی شهدا را داشتند. یک خانوم دیگر گریه میکرد. گفتند چی شده؟ گفت: تازه شیر جاری شد!
اَلا لَعنَةُ اللهِ عَلَی القَومِ الظّالِمِین. وَ سَیَعلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ.
خدایا در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، ذویالحقوق، ذویالارحام، ملتمسین دعا، اموات این بیت، شهدای خدمت، مرحوم آیتالله رئیسی را الساعه از سفره با برکت امام سجاد متنعم بفرما. شب اول قبر امام سجاد به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. اسرائیل و آمریکا را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. مرضای اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. در دنیا زیارت در آخرت شفاعت اهل بیت نصیبمان بفرما. هر چه گفتی و صلاح ما بود، هر چه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
بانبی و آله. رحم الله من قرا الفاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...