این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*نقش ایرانیان در آخرالزمان به عنوان یاوران حقیقی امام زمان ارواحنافداه.[2:30]
*تسلیم پرچمهای سیاه، به امام عصر ارواحنافداه، توسط ایرانیان، بعنوان نماد حق طلبی.
*روایاتی مبنی بر نقش قم، بعنوان پایگاه اصلی فکری- معرفتی نهضت آخرالزمانی و مردی از اهل قم، آغازگر این نهضت.[10:30]
* نقش سپاه خراسانی و شخصیتهایی چون شعیب بن صالح، بعنوان زمینهسازان ظهور و فتح بیتالمقدس.[14:50]
*پایان مظلومیت اهل بیت علیهمالسلام به دست مشرقیها، صاحبان پرچم هدایت و پیونددهنده قیام به ظهور.[19:00]
*اتحاد جبهه حق برای تحویل پرچم به امام عصر ارواحنافداه، پس از فتنه ها و درگیریهای داخلی![50:00]
*هدف نهایی قیام آخرالزمانی: انتقام خون سیدالشهدا و اقامه عدل جهانی به دست امام زمان ارواحنافداه.[57:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که خدمت عزیزان داشتیم و مباحثی که مرور میکردیم این بود که در آخرالزمان، توصیفی که اهلبیت (علیهمالسلام) از آخرالزمان دارند، دو جریان دیده میشود:
یک جریان، جریان باطل، اهل فساد و اهل ظلم است. ظلمش فراگیر، فساد و آلودگیاش عالَم را پُر میکند؛ کفر و بیاعتقادی خیلی نمایانی دارد؛ گناهان را به اوج میرسانند؛ بدترین گناهان، زشتترین گناهان و گناهانی که شاید تاریخ به خودش ندیده باشد.
از طرفی هم یک جریان مؤمنی در آخرالزمان دیده میشود که اینها با همۀ فشارها و سختیها پای حق میایستند. نه تنها سختیها را تحمل میکنند، بلکه جبهۀ حق را نصرت میکنند؛ امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را یاری میدهند و حتی مقدمهساز ظهور امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) هستند. این جریان را گفتیم در روایات ما با یک ادبیاتی ازشان یاد میشود. گاهی تعبیر به اهل مشرق میکند، "مشرقیها"؛ یعنی به نسبت حجاز و عربستان، مشرقِ عربستان میشود. گاهی تعبیر به "عجمیها" میکند؛ عرب نیستند. این مشرقی که مثلاً عراق باشد، نیست؛ مشرقی است که عجماند. گاهی تعبیر به "فارس" میکنند، "قوم فارس". گاهی هم تعابیر خاصتری را به کار میبرند، مثل "اهل قم" که این دیگر تعبیر ویژه و منحصر به فردی است. گاهی هم تعبیر "اهل خراسان" و "اهل طالقان"، گاهی هم تعبیر "اهل ری".
اما آنی که بیشتر مدنظر است و به آن پرداخته شده، تعبیر "اهل قم" است که این را به عنوان یک مکتب معرفی میکند. این اهل قم، آن جماعت نَوید دادهشدۀ آخرالزمانیاند؛ دل اهلبیت (علیهمالسلام) به اینها گرم است، دل اهلبیت به اینها خوش است و قرار است که اینها نقش اصلی را ایفا بکنند. خوب تعدادی روایت بود که خدمت عزیزان عرض کردم. آیاتی از قرآن کریم در مورد ایرانیها به طور خاص، متن آنها را کرده که در روایات ما توضیح دادهاند که این آیه مرتبط با ایران است. مثلاً آیهای در سورۀ مبارکۀ نساء، آیۀ ۱۳۳ است: "ان یشا یذهبکم ایها الناس و یات بآخرین، و کان الله علی ذلک قدیراً" که خدا اگر بخواهد، همۀ شماها را میبرد؛ یک جماعت دیگری را میآورد جای شما. خدا نسبت به این قدرت دارد. در روایت دارد که پرسیدند آقا این چیست؟ این آیه چه میگوید؟ پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) توضیح دادند که "اگر خدا بخواهد شماها را میبرد"، یعنی هلاکتان میکند و نابودتان میکند و "یأت بآخرین"، یعنی "قوماً آخرین غیرکم"، یک جماعت دیگری میآیند با شما فرق میکنند؛ "ینصرون نبیه"، اینها ویژگیشان چیست؟ پیغمبر را کمک میکنند و "یازرونه"، بار پیغمبر را برمیدارند و رو دوش میکشند. گفتند وقتی این آیه نازل شد، "ضرب النبی یده علی ظهر سلمان"؛ پیغمبر دستشان را زدند پشت سلمان و فرمودند: "هُمْ قَومُ هَذَا"؛ یعنی "العَجَمُ الفُرس". اینی که میگویم قوم سلمان، عجم فارس، ایرانیها، این جماعتیاند که خدا فرمود شماها را میبرم، یک جماعت دیگری میآورم. آن جماعت دیگری که میآیند با شما فرق میکنند، آن جماعتی که از پیغمبر حمایت میکنند و کمک میکنند، آنها کیانند؟ ایرانیها هستند.
آیات دیگری هم هست؛ چند تا آیه در قرآن هست که اینها را همه به ایرانیها تطبیق دادهاند. آیۀ ۳۸ سورۀ مبارکۀ محمد (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم): "ثم یتولوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم"، شماها اگر کاری که باید انجام دهید را انجام ندهید، خدا یک قوم دیگری را جای شماها میآورد. "ثم لا یکونوا امثالکم"، اینها دیگر مثل شماها نیستند.
آیۀ دیگری دارد در سورۀ مبارکۀ مائده که خوب مفصل این آیه را به آن اشاره کردیم که فرمود: "فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه"؛ دو ویژگی دارند. فرمود این جماعت را خدا میآورد که فرمودهاند اینها ایرانیها هستند. آیات دیگری هم در مدح ایرانیها هست در قرآن که مثلاً یکیاش آیۀ سوم سورۀ جمعه است: "خدا این پیغمبر را فرستاده برای اُمّیین که به اینها کتاب و حکمت تعلیم بدهد، یعلمهم الکتاب و الحکمة". بعد میفرماید: "و آخرین منهم لما یلحقوا بهم"؛ یک جماعت دیگری هم هستند هنوز ملحق نشدند. پرسیدند اینها کیند؟ فرمود: "ایرانیها هستند." جماعت دیگری که پیغمبر، پیغمبر آنها هم هست، آنها هنوز ملحق نشدند؛ آنهایی که هنوز نیامدند که پیغمبر، پیغمبر آنهاست. پیغمبر به آنها هم کتاب و حکمت تعلیم میدهد: "یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة". آنها کیانند؟ یعنی اصلاً انگار اینها را از آنها سوا کردهاند، یک تافتۀ جدابافتهاند! کأنه یک جماعتیاند، اینها حسابشان جداست. یک عده معاصر پیغمبرند، خیلی قدر پیغمبر را هم نمیدانند، کمک هم نمیکنند، خیلی آنقدر که باید به درد پیغمبر و اهلبیت (علیهمالسلام) نمیخورند. یک جماعتی بعداً میآیند، اینها پیغمبر را ندیده: "آمنوا بسواد علی بیاض"؛ به سیاهی رو سفیدی ایمان میآورند و اهلبیت (علیهمالسلام) را هم ندیدهاند. آنها اتفاقاً فداکاری میکنند، آنها قدر این معارف را میدانند، آنها اهلبیت (علیهمالسلام) را میدانند، آنها کمک میکنند پیغمبر را؛ که آنها کیانند؟ ایرانیها هستند.
خوب، یک روایتی بود؛ دیشب این روایت را خواندم و با آن رفتیم به روضه. این روایت خیلی روایت مهمی است. دوباره باید بخوانیم. چند تا روایت هم در این زمینه داریم که باید به آن اشاره کنیم. این کلمات را هم باید با دقت خواند. دیگر عرض کردم عبارات این روایات خیلی مهم است. بحثهای اعتقادی هم لابهلای آن هست که کم کم، انشاءالله واردش میشویم. مخصوصاً این بحثی که آقا "قبل از ظهور پس این پرچمهایی که گفتند بلند بشود، پرچم ضلالت و حکومت نباید تشکیل داد" و اینها که بحثی است، انشاءالله آرام آرام داریم به آن نزدیک میشویم و یکی دو جلسهای شاید به آن بپردازیم. بحث خیلی مهمی هم هست؛ نقل محافل هم هست، مخصوصاً در مشهد این حرفها بیشتر مطرح است. ظاهراً آنقدر که ما دیدهایم و شنیدهایم، انجمن حجتیه مثل اینکه اینجا پایگاهش قویتر است تا جاهای دیگر. باید به این بحث هم انشاءالله بپردازیم که بحث خیلی مهمی است.
ما البته سیر بحثمان یک جنس دیگری بود؛ یعنی از این روایات وارد نشدیم که آقا حکومت باید تشکیل داد یا نداد. ما یک تحلیل آخرالزمانی کردیم که بر اساس تحلیل عقلی و بر اساس فرهنگ قرآنی، وقتی جبهۀ باطل به اوج خودش میرسد، جبهۀ حق هم باید در اوج قدرت باشد وگرنه ظهور محقق نخواهد شد. چه کسی میخواهد از اهل حق دفاع کند؟ چه کسی میخواهد از جان مطهر امام (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) دفاع بکند؟ این را مفصل چندین بار به آن اشاره شد که امام (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) اگر قرار باشد جانش با اسباب ماورایی حفظ بشود، دیگر اصلاً غیبت نمیخواهد. اسباب ماورایی حفظ بشود، حضرت حکومت تشکیل بدهند. مردم باید به یک بلوغی برسند، جامعه و تاریخ باید به یک سطحی برسند، پیشرفتی بکنند، کمالاتی پیدا کنند. جبهۀ حق یک قدرتی پیدا کند، توانی پیدا کند. اینها بتوانند جان امام را حفظ بکنند، امام را نصرت بکنند، کمک بکنند. دنبال این جماعت میگشتیم. بر اساس این قاعده گفتیم میتوانیم این را پیدا بکنیم. ببینیم چیزی از آخرالزمان به ما گفتهاند؟ ردّی از این جماعت به ما دادهاند؟ نشانهای دادهاند؟ دیدیم بله، این قومیهایی که در روایت دارند میگویند همینها.
هرچه که ما در وصف این آدمها گفتیم و شنیدیم و اهلبیت (علیهمالسلام) در وصف قومیها گفتهاند که این قومیها، منظور یک دهکورهای و یک شهرک و یک شهرِ منفک از بقیۀ جاها نیست؛ مشرقیها و ایرانیها و عجمیها و فارسها، همۀ اینها مدّنظرند. ولی یک پایگاهی این وسط هست، به قول امروزیها، یک هستۀ سختی دارد. آن هستۀ سخت فکری و فرهنگی و ایدئولوژیکِ اینها قم است. آن هم نه به خاطر اینکه شهر قم موضوعیتی دارد، اهل قم را تفسیر کردهاند، معرفی کردهاند به چه؟ به فقها و علما و اهل عبادت و اهل درایت و اینها. معلوم میشود یک حوزۀ علمیهای، یک پایگاه علمیای اینجا هست. یک شخصیتهای علمی تراز اینجا هستند که معارف اینها منطبق با معارف اهلبیت (علیهمالسلام) است. قرائت اینها از دین درست است، تفسیر اینها از دین درست است. بعداً هم یک مردی از همین اهل قم: "یَخرُجُ رَجُلٌ مِن اهلِ قُم"؛ یک مردی از همین اهل قم خروج میکند.
دنبال این هم نیستیم، اصرار هم نداریم که بگوییم "الّا و لابد امام خمینی است." اصلاً بحثمان ربطی نداشت. دیدید اصلاً کاری نداشتیم اینکه این مرد کیست؟ نمیخواهیم زور بزنیم که "این رجل من اهل قم" را بکنیم امام خمینی. نه، نمیخواهیم زور بزنیم آن "مرد خراسانی" را بکنیم مقام معظم رهبری. اصلاً کاری به اینها نداریم. ما نقشه را میخواهیم تعیین بکنیم. میخواهیم ببینیم که بالاخره این قومیها که آنقدر ازشان تعریف شده، آخر کارکردشان کجا معلوم میشود؟ کارکردشان اینجاست که یک روزی دعوت به حق میکنند، حرکت به سمت حق میکنند و استقامت نشان میدهند؛ و این حرکت اینها همینجور پیش میرود تا فتح بیتالمقدس که فرمود: "هُمْ وَ اللّهِ اهل قم"؛ سه بار امام صادق (علیهالسلام) فرمود: "اینهایی که عقوبت میکنند یهودیها را و حکومت یهودیها را در شام نابود میکنند، اهل قم هستند." سه بار حضرت با "والله" فرمود. یک جورهایی از آن فهمیده میشود که انگار خیلی تخلفپذیر نیست؛ چون هم دیگر تخلفپذیر باشد، امام قسم نمیخورد، آن هم سه بار. یک جورهایی از آن میشود حتمیت را فهمید.
سه بار قسم جلاله میخورد: "به خدا قسم، اینها اهل قم هستند که حکومت یهودیها را نابود میکنند." نه یعنی بین اینها مثلاً کرجی و قزوینی و شمالی و اینها پیدا نمیشود، همهشان قمیاند، قمیِ خالص، غیر قمی هم بیرونش میکند؟ نه، اتفاقاً یک ردّ پا هم از خراسانیها اینجا نشان میدهند، یک ردّ پا هم از طالقانیان این وسط نشان میدهند که میخوانم انشاءالله. تکه تکه ایرانیها را هی ضمیمه میکنند به این قومیها؛ که شما در ذهنتان نیاید که پس یک انقلابی باید در خود شهر قم باشد، یک حکومت مستقل، میگفتند چند سال پیش یک واتیکان میخواهیم تشکیل بدهیم. کشور جداگانهای بشود و اینها! چقدر هم جوک درست کردند! گفتند حمید معصومینژاد... قم به جای حمید معصومینژاد، آره! قم هم یک کشور مستقل و پاسپورت بگیریم وقتی میخواهیم وارد بشوید و اینها. نه، آن جوکها و طنزها و اینها را نمیخواهیم که بگوییم آقا قم یک کشور دیگر میشود، خودش انقلاب میکند علیه جمهوری اسلامی، بعد دیگر همه را بیرون میکنند و بعد هم میروند دیگر تلاویو فتح میکنند. مثلاً یک پایگاهی هم در خراسان دارد، یک پایگاهی هم در طالقان دارد، یک پایگاهی هم در ری دارد. درست شد؟
یک فرمانده با عظمتی هم اینجا از او یاد میشود که خیلی مهم است؛ باید به آن برسیم انشاءالله. مفصل در موردش صحبت بکنیم به نام شعیب بن صالح که ایشان جز یاران سردار خراسانی، سید خراسانی است. فرمانده سپاه سید خراسانی است و بعد از این هم یعنی فتح فتوحاتی در این مسیر انجام میدهند. اینها با همدیگر دفع سفیانی را به واسطۀ این دو نفر، فتح قدس هم به واسطۀ سپاه این دو نفر. این دو نفر هم جز اولین کسانی که با امام زمان (عج) بیعت میکنند و شعیب بن صالح فرمانده سپاه امام زمان (عج) هم هست. حالا شعیب بن صالح را گاهی اسمش را شعیب بن صالح گفتند، گاهی صالح بن شعیب گفتند. از جاهای مختلف، بعضی جاها از ری گفتند، بعضی جاها از سمرقند گفتند. اینها خوب مختلف است، یعنی روایات بیانش مختلف است. دنبال تطبیق و تشخیص و اینها هم نیستیم که ذره بین برداریم، بندازیم تک تک مسئولینمان را بگردیم پیدا کنیم. یک بار گفتم این تا حالا چهار پنج نفر را شعیب ابن صالح کردهاند. مثلاً یک جا روایت دارد "این ریش کوسج" یعنی ریش خیلی ندارد. به یک شخصیتی میگفتند که خوب این هم اینجوری است؛ موهایش این مدلی است؛ قدش اینجوری است. باز تطبیق به یکی دیگر. گفتم محل زندگیاش فلان جاست. با تطبیق! بعد یک مدت هم به هیچکس نمیخورد. هر که را میگوییم تو زرد از آب در میآید. بعضیهایشان البته همهشان گفتند که آقا اصلاً شعیب ابن صالح سند ندارد. نه، دنبال تطبیق نیستیم. دنبال آن نقشهایم.
پس ما در آخرالزمان باید یک جای کار ببینیم. یکی وایمیایستد روبروی اهل باطل. اینکه معلوم است روایات ما یک جوری بیان میکند. مشخص است که اینها آن اهل قماند؛ بین آن ایرانیها هستند. خوب، این روایت را دیشب عرض کردم، دوباره میخوانم؛ چون چند تا روایت با این مضمون داریم. روی کلماتش هم باید دقت کنیم. میفرمود که "ما اهلبیتی هستیم که خدا آخرت را برای ما انتخاب کرد." بعد فرمود: "اهلبیت من بعد از من بلا و تشرید و تطرید دارند؛ طرد میشوند و آواره میشوند." پیغمبر: "حَتَّی یَأْتِیَ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ"؛ یک جماعتی از سمت مشرق بیایند. "مَعَهُمْ رَایَاتٌ سُودٌ"؛ با اینها پرچمهای سیاهی است. این را بعداً باید در موردش صحبت بکنیم. یکی از کلمات کلیدی، این پرچمهای سیاه است؛ مخصوصاً که یک بار هم ما یک رکب تاریخی خوردیم از این پرچمهای سیاه که آنها هم تو زرد از آب درآمدند و از همین، یک عده کلاً اعتمادشان را از دست دادند. نمیگذارند اصلاً با کلمۀ "پرچمهای سیاه" بیاوریم. آن رکب تاریخی چی بوده؟ ابومسلم خراسانی! که او هم آمد به اسم همین پرچم و اینها که قیام و ظهور و موعود و فلان و اینها. یک آدم تو زردی و خرابکاری که بعضی از روایات را هم هی یک جوری صابونش زدند که بخورد به ابومسلم. یک مشکل این شکلی هم داریم. یعنی هم برایش جعل روایت کردهاند، هم روایاتی را تحریف کردهاند. یک گرفتاری اینجوری داریم که باید آخرش ببینیم پرچمهای سیاه را چکارش کنیم، واقعاً؟ کلاً اینها همهاش روایت جعلی است یا نه، یک داستان جدی داریم؟ و آن داستان جدی کجاست؟ این پرچمهای سیاه اصلاً چیست؟ پرچم همین کتیبهها و پرچمهایی که دست میگیرند یا نه، "رایات" منظور نشانههایی است؟ چون مثلاً دارد که "رو سر اینها پارچۀ سیاه، تن اینها پارچۀ سفید است." خوب، مثلاً میشود عمامۀ سیاه، پیراهن سفید. مثلاً، آن هم دنبالش باز خیلی نیستیم که دقیق ببینیم چیست ها! اجمالاً یک چیزهایی فهمیده بشود، کفایت میکند. مجموعه کنار همدیگر میخواهیم نقشهاش را پیدا کنیم.
فرمود: "یک جماعتی..." فرمود: "ما اهلبیت (علیهمالسلام) همیشه مظلومیم، همیشه در آوارگی هستیم، همیشه طرد میشویم تا یک جماعتی از مشرق بیایند." پایان مظلومیت اهلبیت (علیهمالسلام) و آوارگی اهلبیت به دست کیا رقم میخورد؟ مشرقیها. که از روایات دیگر میفهمیم این مشرقیها، ایرانیها هستند. درست شد؟ مثلاً "مشرقیان"، منظور ترکیه نیست. هیچ کسی هم که این روایت را شنیده، حتی احتمال اینکه به ترکیه و اینها بخورد را نداده. همه که گفتند، گفتند این منظور ایرانیها هستند، فارسها هستند. تعبیر رایجش را میگویند. به قول "مشرقیها" همینجور که ماها میگویم "به قول غربیها". ما "غربیها" که میگوییم منظورمان عراق که نیست که! درسته، عراق هم غرب کشور ماست، عراق هم غرب کشور ماست؛ ولی هیچ وقت نمیگوییم "به قول غربیها". بگو: "خوب غربیها از کجا شروع میشود؟" الان تو خراسان که هستیم بگوییم "به قول غربیها" که از سمنان و اینها همهاش میشود غرب ما. "غربیها" یعنی سمنان، شاهرود اینها؟ یک اصطلاحی است. معنای خاصی استفاده میشود. "غربیها" که میگویند منظور اروپا و آمریکا. در روایات هم وقتی میگویند "مشرقیها"، یک اصطلاحی بوده. وقتی میخواستند ایرانیها را یاد بکنند، معمولاً با تعبیر... وقتی دقت نمیشود، مسائل با همدیگر قاطی میشود.
"این مظلومیت ما ادامه دارد تا یک جماعتی از مشرق میآیند." اینها چکار میکنند؟ "اینها پرچمهای سیاهی همراهشان است." "فَیطْلُبُونَ الْحَقَّ"؛ این کلمۀ حق را باید اینجا داشته باشیم که مهم است. اینها حق را طلب میکنند. در آن یکی روایت "قُمیها" چی داشت؟ "یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اهلِ الْقُمِّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ." حوصلههایتان که سر نمیرود؟ اینها معمولاً چیزهایی است که در درسهای طلبگی و اینها بحث میشود، خیلی در فضای عمومی اینجوری بحث نمیکنند؛ ولی چون روایت مهمی است، حیفم میآید که اینها مطرح نشود؛ چون خیلی به درد ما میخورد. هم بحثهای اعتقادی تویش است، مباحثی مرتبط با آینده و ظهور و اینها از تو دلش درمیآید. دیگر حالا باید بحثهای تخصصی که حالا فهم بنده، ولی انشاءالله هر چقدر که بفهمیم و بتوانیم و اینها، سادهتر بگوییم که عزیزان هم خسته نشوند و مطلب برسد.
پس آقا ما یکی در آن روایت قومیها داشتیم؛ فرمود: "مردی از قم میآید، خروج میکند، مردم را دعوت به حق میکند." آنجا دعوت به حق داشت که "یَجْمَعُ مَعَهُ قَوْمٌ"؛ یک قومی کنارش اجتماع میکنند. "كَزُبَرِ الْحَدِیدِ". با این روایت کار داریمها! تا حالا شاید ده بار این روایت را خواندم، ده بار دیگر هم خواهم خواند انشاءالله. در هر سری با یک کلمهاش کار داریم. دوباره این روایت را باید کنار همدیگر بگذاریم به آن پازل برسیم. "یک قومی باهاش اجتماع میکنند مثل پارههای آهن میمانند." یک بحثی علامه طباطبایی (علیهالرحمه) دارد در تفسیر المیزان، در سورۀ مائده، دقت کنید. ایشان میفرماید، "فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ"؛ کلمات برایمان مهم است. قرآن کریم میفرماید: "شماها اگر وِل کنید، بروید، مرتد بشوید، من یک قومی را میآورم که اینها خدا اینها را دوست دارد، اینها خدا را دوست دارند." ویژگی که قبلاً چندین بار اشاره شد: جهاد میکنند و اینها. "یک قومی میآیند." علامه طباطبایی میفرماید که "باید یک امت بیایند، یک قوم بیایند." یک نفر و دو نفر و چهار نفر و پنج نفر نیست. از این چهار نفر و پنج نفرهای تاریخ زیاد آمدهاند. در هر دورهای چند تا آدم این شکلی بودهاند. در هر قرنی چند تا این مدلی داریم. اینها کفایت نمیکند. "قومی باید بیاید که مجاهدت بکند، طلب حق بکند، روبروی کُفار بایستد." "قومی باید بیاید." این کلمۀ قوم را دیگر کجا میبینید؟ اینجا میبینید. یک مردی از اهل قم دعوت به حق میکند، یک قومی کنارش جمع میشوند که اینها مثل پارههای آهن میمانند. قومی باهاش جمع میشوند. آیۀ قرآن فرمود: "یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ". در این روایت میفرماید ویژگی این قومی که با آن مرد قمی جمع میشوند این است که "از جنگ خسته نمیشوند، نمیترسند، روبروی دشمن میایستند و سرسختاند." این میشود همان "عِزَّةً عَلَى الْکافرین". معلوم شد آقا! هی دارد این کلمات با همدیگر همپوشانی میکنند. در این یکی روایت پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: "یک جمعی از مشرق میآیند، پرچمهای سیاه دارند، طلب حق میکنند." خوب، بعد چی میشود؟ چقدر جالب است! دقیقاً این کلمات را میبینید. هر یک کلمهاش در چهار، پنج تا روایت دیگر پیدا میشود. خیلی اینها برای ما مهم است.
میفرماید: "اینها طلب حق میکنند." "فَلَا یُعْطُونَهَا". حقی که اینها طلب میکنند را به اینها نمیدهند. حالا باید جلوتر بحث بکنیم این حق چیست که به اینها نمیدهند؟ چون حق، حق در برابر باطل است دیگر. بله، یک حق در برابر باطل داریم، یک حق هم به معنای حق و حقوق، یعنی یک چیزی که حقمان است، سهممان است. این حق در برابر باطل است یا یعنی یک حق عمومی است؟ خوب دقت بکنید. برویم ادامۀ روایت ببینیم چیست.
"فَیُقَاتِلُونَ فَیُنصَرُونَ". حق اینها را بهشان نمیدهند. باهاشان میجنگند. جنگ میشود. اینها میجنگند و نصرت هم میشوند؛ یعنی خدا کمکشان میکند. از پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در منابع اهل سنت و روایت از امام باقر (علیهالسلام) در منابع شیعی هم داریم که آن هم سندش هم خوب است. راویاش ابوخالد کابلی در غیبت نعمانی. سندش هم عالی است. این هم روایت از پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در منابع اهل سنت. کنار همدیگر که میگذاریم، چقدر به هم شبیه است! اینها یکدیگر را تقویت میکنند. شما یک خبر شبکۀ خبر میشنوی یک وقت. مثلاً میزنی در تلگرام میبینی فلان کانال هم یک تیکۀ فیلم گذاشته. میبینی این چقدر مختصاتی که آن گفته، یک تیکههایش نزدیک است. از چهار، پنج تا، ده تا کانال که گرفتی، میبینی قطعی میشود برایت. دیگر مثلاً آقا یک جا میگوید آقا "اسرائیلیها میگویند محل استقرار سید حسن نصرالله را زدیم." یکی دیگر میآید میگوید آقا "چند تا از... بعد مثلاً صدا و سیمای ما میگوید چند تا از فرماندهان حزب الله مورد ترور قرار گرفتهاند." بعد میبینی پیج سید حسن نصرالله مثلاً سکوت کرده، هیچی نمیگوید. این همه شبهه و ابهام است. نباید بیاید بگوید آقا سید حالش خوب است؟ او هیچی نمیگوید. این سه تا را که کنار هم میگذاریم، مطمئن میشود "سید را ترور کردند." دو تایش خبر است، یکیاش عدمِ خبر است؛ ولی همان خبر ندادن باعث میشود که شما مطمئن بشوید. تجمیع قرائن، تراکم ظنون؛ گمانها هی با همدیگر تراکم پیدا میکند. قرائن هی با همدیگر جمع میشود.
یک روایت از امام باقر (علیهالسلام) است، سندش هم خوب است که همین مضمون را دارد که قبلاً هم چند بار خواندم. یک روایت از پیغمبر همین مضمون را دارد. نکات دیگری دارد میگوید. آنجا پرچمهای سیاه ندارد. آنجا حرفی از پرچمهای سیاه نیست. اینجا پرچمهای سیاه را هم دارد. چون نصفه به بعد پرچمهای سیاهش را آنور تأیید میکند. پس این پرچمهای سیاه هم باید ملحق بشود به آن. نکته را گرفتی؟ پای پرچمهای سیاه دارد کم کم باز میشود. پرچمهای سیاه را میبرند کجا؟ میبرند خراسان. پرچمهای سیاه از خراسان آغاز میکند حرکتش را. پس معلوم میشود که قمیها یک طایفه و یک داستانی دارند، خراسانیها یک طایفه و یک داستانی دارند؛ ولی همهشان توی حرکتند. یک انقلاب اولیه کأنه اینها دارند. یک خروجی دارند که دعوت به حق میکند. میآیند که حقشان را بگیرند. بهشان هم نمیدهند. باهاشان هم میجنگند. نصرت هم میشوند. بعدها بهشان میگویند: "بیایید حقتان را بهتان بدهیم." که حالا باید ببینیم این حق چیست؟
این یک داستان است. یک داستان دیگر، داستان خراسان است. پرچمهایی که از خراسان بلند میشود، حرکتش به سمت کجاست؟ به سمت تلآویو. دیگر خروج داخلی نیست. داستان قومی هم ازش فهمیده میشود که یک خروج داخلی است. کأنه یک حاکم ظالمی دارند قومیها، علیه حاکمشان قیام میکنند. حقشان را از حاکم خودشان میخواهند. ولی آن پرچمهای سیاهی که از خراسان بلند میشود، دیگر بحث داخلی نیست. میگوید: "این پرچمها نمینشیند، حَتَّى یُنصَبَ بِإِیلِیَّا." "إِیلِیَّا" نام دیگر تلآویو، نام قدیمی و عربی تلآویو است. "این پرچمها نمینشیند، پرچمهای سیاهی که از خراسان بلند میشود مگر اینکه مینشانندش در ایلیا." یک روایت دیگر دارد: "این پرچمها نمینشیند، مگر اینکه لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ." مگر اینکه پرچم را تحویل امام زمان میدهند. معلوم میشود آن فتح بیتالمقدس با ظهور هم ارتباط دارد. در آن یکی روایت فرمود "قومیها بیتالمقدس را فتح میکنند." در آستانۀ ظهور امام زمان (عج). هی تجمیع قرائن میشود. اگر پاورپوینت بود میشد نشان داد که خیلی بهتر بود. شما بعد از قوه حافظه و اینها استفاده کنید و چهل پنجاه تا روایت هر شب ما میخواهیم مرور بکنیم با همدیگر، باید در ذهنتان باشد دیگر. یک کُد میگوییم، دیگر باید سریع یادتان بیاید.
اینجا پیغمبر فرمود: "اینها حقشان را میخواهند. به اینها حقشان را نمیدهند." بعد چی میشود؟ میجنگند، نصرت میشوند. اینها حقی که میخواستند را دشمنانشان میگویند که "خوب، بیایید بهتان بدهیم." "فَلَا یَقْبَلُونَهُ". دیگر حقشان را قبول نمیکنند. از شما سؤال میکنم، رویش فکر کنید. ماشاءالله شماها هوشتان هم خوب است، قدرت تحلیل هم دارید الحمدلله. این چه حقی است که اول اینها میخواهند، بهشان نمیدهند. بعد که جنگ میشود، دشمن میخواهد به اینها بدهد، اینها قبول نمیکنند؟ چه جور حقی میتواند باشد؟ مثلاً حق حاکمیت است؟ میتواند حق حاکمیت اینجوری باشد. حکومت کنیم، بهشان نمیدهند؟ بعد باهاشان میجنگند. وقتی که جنگ شد، میگویند آقا "بیا بهت حکومت بدهیم." میگویند: "نه، دیگر ما حقمان را نمیخواهیم. بجنگیم تا بجنگیم." این به حکومت نمیخورد. درست شد؟ که بخواهند حقشان را بهشان بدهند و بعد قبول نکنند. دیگر چیست؟ همینجور دانه به دانه اگر بخواهیم بحث بکنیم، اینی که دشمن راضی میشود به اینکه "این حق را اینها داشته باشند" و اینها دیگر نمیخواهند، معلوم میشود یک امر حق الهی و اینها نیست. حق شرعی نیست. چون معنا ندارد که یک حق شرعی را به اینها بگویند: "بیا بهت بدهیم." میگویند: "یعنی چه؟ حق شرعی را نمیخواهیم. خدا گفته. نخواستنشان دیگر معنا ندارد." این حق میخورد به یک حق ملی، به یک منفعت، به یک منفعت عمومی. حالا آن منفعت چیست؟ خدا میداند. شاید یک منفعت اقتصادی است، یک منفعت سیاسی. مثلاً "اینها را به رسمیت بشناسند." "اینها را فشار اقتصادی بهشان وارد کردهاند." بر فرض، اینها طلب میکنند که آقا "حقمان را بهمان بدهید، ما را از این فشار و از این تحریم خارج کنید." اینها قبول نمیکنند. جنگ هم با اینها میکنند. اینها که دیگر آمدند پای کار. مثلاً آنها میگویند: "خوب، خیلی خوب. بیا. این تحریم را برمیدارم برایت. بیا حق را بهت میدهم." میگویند: "دیگر حق." این حق بیشتر به این میخورد؛ من که یک چیزی که خدا به اینها گفته "باید داشته باشید." اول میروند بگیرند، دشمن نمیدهد. وقتی خدا گفته "باید داشته باشی" یعنی چه؟ دیگر "دیگر نمیخواهیم" معنا ندارد. توانستم جا بیندازم؟ حل شد؟ این حق، پس حق در برابر باطل نیست. یک حق ملی، یک منفعت عمومی، یک چیز این شکلی باید باشد. این را دقت کنید.
"فَلَا یَقْبَلُونَهُ"؛ دیگر قبول نمیکنند. "حَتَّى یَدْفَعُونَهَا إِلَى رَجُلٍ مِنْ اهل بَیْتِی." این پرچمی که بلند کردهاند، امام باقر (علیهالسلام) فرمود: "میدهند به صاحبکم." که مشخص است. یعنی پیغمبر اکرم (ص) میفرمایند: "صاحب خودتان." میفرمایند: "پرچم را میدهند به رَجُلٍ مِنْ اهلِ بَیْتِی!" به یک مردی از اهلبیت من. این مردی که از اهلبیت است، کیست؟ "یُواطِیءُ اسْمُهُ اسْمِی"؛ نامش، نام من است. همنام من است. اسم امام زمان هم همنام پیامبر اکرم است. "فَیَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطًا"؛ مالک زمین میشود. "زمین را پر از قسط و عدل میکند." چه کسی زمینۀ این ظهور را فراهم کرد؟ این قدرت امام زمان (عج) را؟ ایرانیان. پرچمهای سیاهی که از مشرق بلند شد. طلب حق کردند، حقشان را ندادند. جنگ شد، خواستند حق اینها را بدهند، دیگر قبول نکردند. جنگ ادامه پیدا کرد. ادامۀ این جنگ منجر شد به ظهور امام زمان (عج) و اینکه مدیریت جنگ دست امام زمان افتاد. جنگ اینها جوری است که در بستر جنگ اینها ظهور رخ میدهد و ادامۀ جنگ با فرماندهی امام زمان است. با حرکت خراسانی شروع میشود، ولی در وسطهایش دیگر حضرت ظهور میکنند و کار را تحویل امام زمان میدهند.
البته ظاهراً فتح بیتالمقدس قبل از ظهور است. یعنی سپاه خراسانی بیتالمقدس را فتح میکنند، ولی در آستانۀ ظهور، نزدیک. خیلی فاصله چندانی ندارد. اینکه بعضی عزیزان، بعضی بزرگان ازشان کلیپهایی در آمده که مثلاً ممکن است ۵۰ سال، ۱۰۰ سال فاصله باشد بین فتح بیتالمقدس و ظهور، خیلی مطلب دقیقی نیست. با اینکه آثار این بزرگان جلو دست ماست. همیشه همین کتاب، همین بزرگوار که اشاره کردم، از کتب خیلی خوب مرحوم علامه کورانی است. آثارش آثار قابل استفاده است. مخصوصاً این کتاب خوبی که ایشان دارد، البته این مختصرش "المعجم الموضوعی لأحادیث الامام المهدی" است. یک دستهبندی دارند احادیث امام زمان را دستهبندی کردهاند. کتاب مفصلتر، چند جلدیای هم همین را کار کرده. بانک آثار ایشان آثار خوبی است، قابل استفاده است. ولی بعضی وقتها برداشت ایشان از بعضی احادیث مورد مناقشه است و محل. ایشان میفرمایند که ممکن است فاصله باشد بین فتح قدس تا ظهور، ۵۰ تا ۱۰۰ سال فاصله باشد. نه، از خیلی به همدیگر نزدیک است. و این ایرانیها و قومیها یا خراسانیها که هر دو تاشان هستند، پرچمهای خراسانی که آمده، همین سپاه قمی که بوده، اینها بیتالمقدس را فتح میکنند. خیلی نمیگذرد که امام زمان در قدس نماز میخواند و حضرت عیسی هم پشت ایشان نماز میخواند. این فاصله زیادی ندارد. البته آن منطقه محل درگیری است. یعنی با سفیانی هم در همان منطقه درگیر میشوند. چند بار عرض کردم بحث سفیانی بحث مفصلی است. انشاءالله آخرهای این دهۀ کوچولو به آن میرسیم. دهۀ بعدی، دهۀ اول سفر، مفصل در مورد سفیانی انشاءالله بحث خواهیم کرد؛ قضایای سوریه.
میفرماید که "اینها زمین را پر از عدل و قسط امام زمان میکنند بعد از این." "كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَ ظُلْمًا"؛ همانطور که اینها قبلش لبریز از جور و ظلم کردند. حالا عبارت پیغمبر (ص) را ببینید: "فَمَنْ اَدْرَکَ ذٰلِکَ مِنکُمْ"؛ هر کی این دوران را درک کرد از بین شماها. پیغمبر (ص) دارد به مردم عربستان میگوید، مردم مدینه را میگوید در قرن اول هجری، اوایل هجرت، بلکه دهۀ اول هجری. بله، میفرماید که هر کدام از شماها این قضیه را درک کردید، "فَلْیَأْتُمْ"؛ بروید خودتان را به این سپاه مشرقیها برسانید. یعنی چه آقا؟ مگر قرار نشد همۀ پرچمهای قبل از ظهور طاغوت باشند؟ مگر نمیگویند هر کی قبل از ظهور پرچمی بلند میکند، حکومتی تشکیل میدهد، طاغوت است؟ "حکومت ظلم است، باید ساقطش کرد، بدعتگذار، کذّاب!" مگر نمیگویند؟ این قبل از ظهور بود یا بعد از ظهور بود؟ بعد از ظهور که نبود که! طلب حق کردند، دعوا شد، ادامه دادند و اینها. "یَدْفَعُونَهَا إِلَى رَجُلٍ مِنْ اهل بَیْتِی." پرچمی که بلند کردهاند، تحویل دادند به یک مردی از اهلبیت من. پس یک قیامی، یک نهضتی قبل از ظهور هست که هم منجر به ظهور میشود، هم پیغمبر فرمود: "هر کدام از شما که این را دیدید، بروید به اینها ملحق بشوید." گرفتید مطلب؟ "ملحق بشوید، وَ لَوْ حَبْوًا عَلَى الثَّلْجِ"؛ حتی اگر شده روی برف سینهخیز بروید. من که حالا هر کی نزدیک بود، شرایط آماده بود. هر کی در ایران بود. هر کی انقلاب اینها را درک کرد. هر جای عالم بودی، با همۀ سختیها و موانعی که داری، باید خودت را به این جماعت برسانی. تقویتشان کنی. انتخابات شرکت نمیکند، رأی نمیدهد، با نظام مشکل دارد. نمیدانم این از با کدام امام زمان (عج) اینها دقیقاً کار دارند؟ این حکومت شیعهای که تشکیل میشود که مردی از اهل قم تشکیل میدهد، یعنی پایهاش، پایۀ ولایت است و پایۀ فقاهت است. بر اساس برون آمده از دل مکتب قم. اینجوری است که باید پشتش در بیاید، باید حمایت کنی. هر جای دیگر دنیا بودی، باید خودت را به این برسانی، ولو رو برفا سینهخیز بروی. خیلی عجیب است ها! رو برف سینهخیز بروی باید خودت را به اینها برسانی. چرا؟ "فَإنَّهَا رَایَاتٌ هُدًى." اینها پرچمهای هدایتند. بقیۀ پرچمهایی که گفتیم، پرچم ضلالت است. چون پرچم اینها نیست، پرچم ضلالت است. نه، هر کی هر پرچمی بلند کرد، قبل از ظهور، یک پرچم که قبل از ظهور باید به آن اعتنا کنی، آن هم پرچمی که قومیها و مشرقیها بلند میکنند. پرچم اینها پرچم هدایت است. بقیۀ پرچمها ضلالت است. پرچمی که دست فقیه نیست، پرچم ضلالت است. پرچمی که از مکتب قم بیرون نیامده، پرچم ضلالت است. روشن شد آقا مطلب؟
این یک روایت است. این آدرسش کجا بود؟ در "کنز العمال"، حدیث ۳۸۱۶۷. حدیث بعدی خدمت شما عرض کنم که در "الملاحم و الفتن"، صفحه ۱۱۸. حدیث بعدیاش هم باز در "الملاحم و الفتن"، صفحۀ ۳۰۴. میفرماید که همان عبارات. فرمود: "ما در مظلومیتیم تا یک جماعتی از مشرق بیایند." دستشان را اشاره کردند به سمت مشرقند. "از این سمت یعنی مشرق بیایند، اَصحَابُ رَایَاتٍ سُودٌ." اینها اصحاب پرچمهای مشکی. حالا بحثهایی کردهاند بعضی که "این پرچمهای مشکی" یعنی چی؟ بعضیها دیدم، حالا خیلی نباید سمت تطبیق این مسائل رفت. گفتند آقا این پرچم، همین پرچمهای عزاداری امام حسین (علیهالسلام) و اهلبیت (علیهمالسلام) و اینها. ایرانیان پرچم اهلبیت را بلند میکنند و محرم و صفر و پرچم مشکی و اینها. این همان پرچم مشکی است. بعضی دیگر گفتند نه، چون اینها بهشان حمله شده، کشته دادهاند. بعد انگار انتقام کشتههایشان را میخواهند بگیرند. پرچمهای مشکی چون ایرانیها رسم دارند مثلاً برای کشتههایشان پرچم ... پرچم مشکی کشتههایشان است که بلند میکنند. با همان هم حرکت میکنند به سمت بیتالمقدس را فتح میکنند. اینها همهاش احتمال است. خیلی جدی، پرچمهای مشکی هم بیشتر صحبت کنیم.
فرمود که "یَسْأَلُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطُونَهُ"؛ اینها حق طلب میکنند، بهشان نمیدهند. "مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا"؛ دو بار یا سه بار طلب حق میکنند. اینجا دوباره "یا سه بار" اضافه است. در آن حدیث امام باقر (علیهالسلام) هم دو بار طلب حق بود. فرمود "دو بار طلب حق میکنند، نمیدهند. بار سوم که جنگ میشود، دشمن میگوید بیا حقات را بدهم." میگویند: "دیگر نمیخواهیم. بجنگ تا بجنگ." درست شد؟ "فَیُقَاتِلُونَ وَ یُنْصَرُونَ مَا فَلَا یَقْبَلُونَهُ." "این مردی از اهلبیت من، یَمْلَأُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا." "فَمَنْ اَدْرَکَ حَبْوًا عَلَى الثَّلْجِ." همه اینجا شبیه روایت قبلی بود. "فإنَّهُ الْمَهْدِیُّ." اینجا یک عبارت دیگر داشت. فرمود: "این پرچم را که دیدید همهتان ملحق بشوید به آن، ولو شده از رو برف سینهخیز بروید که این مهدی است." حالا یا منظور این است که یعنی اینجا امام زمان را میشود پیدا کرد یا منظور این است که "این پرچم، پرچم هدایت شدۀ مهدی" به معنای هدایت. این هم یک روایت.
یکی دیگر هم که دیشب خواندم که حضرت رنگشان تغییر کرد و جملات را فرمودند که این هم شبیه به همان قبلی است. آن روایت امام باقر (علیهالسلام) هم که چند بار امشب اشاره کردم، این روایت است. فرمود: "كَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا." این "کأنی بقوم" یک عبارتی است. وقتی از آینده میخواهد بفرماید، میفرماید: "انگار دارم میبینم." نسبت به امور قطعی آینده گاهی این شکلی تعبیر کرده اند: "انگار دارم میبینم پسرم حسین را این شکلی دارم به شهادت میرسانم." انگار میبینم. درسته کلمهاش "انگار دارد"، ولی "انگارش" به معنای احتمال نیست، قطعی است. ولی با این بیان. امام میفرماید: "اکثر اخبار غیبی اهلبیت نسبت به آینده با این تعبیر که خیلیهایش هم محقق شده." فرمود: "انگار دارم میبینم." امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در مورد قوم مغول فرمود که "قیافههایشان این مدلی است. دارند اینجوری آدم میکشند. انگار دارم میبینم." "كَأَنِّی بِقَوْمٍ فلان." یک اصطلاح است برای خبر آینده که معمولاً هم قطعی است. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: "انگار دارم میبینم یک قومی را." اصطلاحات آشناست دیگر. در ذهنتان. این قوم کجا بود؟ دیگر آن اصحاب آن مرد قمی که خروج میکرد، یک قومی باهاش جمع میشد. درست شد؟
یک روایتی دارد. این را نشنیده بگیرید، خیلی جدی نگیرید این حرف را که میزنم. یک روایتی دارد در مورد یک جماعتی که یک قومیاند. "یَتَحَابُّونَ بِرُوحِ الله." یک قومی میآیند که اینها محور محبتشان "روح الله" است. این هم روایت که کلی هم از اینها تعریف کردهاند. فرمودند: "اینها شیعیان خالص امیرالمؤمنیناند." روایتش را دارم اینجا. حالا وقت نیست بخوانم برایتان. کجایند و چطور و اینها. بعضی آوردهاند این روایت را چسباندند به اینکه آقا "این روح الله اولاً اسم است، نام شخصی است. نه آن روح خدا که قرآن میگوید روح ایمان؛ روح خدا نام یک شخصی است." "یک جماعتی بر محور محبت یک شخصی به نام روح الله دور هم جمع میشوند" که این قوم، اینها مورد تأیید اهلبیتاند. خیلی این را من جدی به آن نپرداختم به خاطر اینکه همهاش فرضیه و احتمال است. ولی کنار اینها میشود یک نیمنگاهی به آن هم داشت. برخی خیلی جدی به این پرداختند. حتی در ذهن من است که بعضی از علما شاید مرحوم آیتالله صدوقی (ره) بوده که همین روایت را برای حضرت امام (ره) میخواند، میگوید: "روح الله شمایید." به نظرم که امام لبخند میزند. بعضی خیلی جدی روی این قضیه بودند که همین... همین انقلاب اسلامی و این روح الله هم امام خمینی. مقالاتی در این زمینه یعنی افرادی نظریات در این زمینه دادهاند. خوب، میفرماید: "یک قومی را میبینم. قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ." "اینها از مشرق خروج میکنند، یَطْلُبُونَ الْحَقَّ." "حق" را طلب میکنند. "فَلَا یُعْطُونَهُ." "حق" را به اینها نمیدهند. "ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلَا یُعْطُونَهُ." دوباره طلب میکنند، حقشان را نمیدهند. خیلی روی مطالب فکر بکنید. حقی که اینها طلب میکنند، یکی دیگر باید اذنش را بدهد. دست یکی دیگر است. آن اجازه نمیدهد. حق اینها را نمیدهد. دوباره طلب میکنند، نمیدهد. "فَإِذَا رَأَوْ ذَلِكَ"؛ وقتی میبینند آنها حق اینها را نمیدهند، چکار میکنند؟ "وَ زَعْقُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عِظَامِهِمْ." [شاید منظور "أَعْنَاقَهُم" یا "قَتَامِهِمْ" باشد] این شمشیرها را میگذارند رو گرده [=پشت گردن]. علامت جنگ: "بیا بجنگ." "آمادهایم." "فَلَا یَقْبَلُونَهُ"؛ دیگر قبول نمیکنند. "حَتَّى یَقُومُوا." اینجا دیگر قیام میکنند. کلمۀ "قیام" را در مورد کیا داشتیم؟ اهل قم. فرمود: "اهل قیام." قیام و قعود. جای قیام، جای دیگر. اهل قیام داشت. این قیام هم میخورد به قمیها. اینها قیام میکنند. "وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ." این پرچم را دیگر زمین نمیگذارند به کس دیگر نمیدهند، مگر اینکه تحویل صاحب شما میدهند.
یک بحثی را مرحوم آقای کورانی دارد. دیگر حالا چون نکاتی که در ذهن من است و احساس میکنم به درد میخورد را حیفم میآید مطرح نکنم، یک اشارهای میکنم. مرحوم آقای کورانی خیلی اصرار دارد. هم در این کتاب هم جای دیگر ازشان دیدم. از این عبارت یک برداشتی ایشان دارد. به نظر بنده این برداشت درست نیست، ولی حالا میگویم برداشت ایشان. ایشان میگوید که "اینجا در این روایت میفرماید که اینها پرچم تحویل نمیدهند، مگر به صاحب شما." ایشان میگوید که "من از این عبارت میفهمم که یک جنگ داخلی میشود در ایران، سال آخر ظهور." یعنی سالی، منتهی به ظهور. میگوید "از این کشمکش فهمیده میشود که تحویل کسی نمیدهند مگر به صاحب شما." انگار چند نفر دارند هی این را میکشند، این پرچم را به سمت خودشان. در این کشمکش هر کی میخواهد بکشد در این جدال. "تحویل امام زمان میدهند." یعنی یک جماعتی بین اینها هستند که میخواهند پرچم را تحویل یک جماعت دیگر بدهند، میخواهیم پرچم را بربایند، تحویل کسای دیگر بدهند، جاهای دیگر ببرند. "اینها تحویل نمیدهند، مگر اینکه پرچم را تحویل امام زمان (عج) دهند." ایشان از این بیان، اینجوری بیان چیست؟ "تحویل کسی نمیدهند، مگر صاحب شما." این روایت نفرموده که پرچم را تحویل امام زمان میدهند. میگوید "تحویل کسی نمیدهند، جز امام زمان." روشن است چی دارم عرض میکنم؟ ایشان میگوید "از این فهمیده میشود که انگار چند نفر میخواهند این پرچم را بربایند. تصرف، تسخیر." در این کشمکش آخر "تحویل امام زمان" است. خیلی اصرار دارد. به نظر بنده اینطور... یعنی نمیگویم غلط است. خیلی در ذهن من از این روایت این فهمیده نمیشود که لزوماً یک کشمکش فهمیده بشود. بعید است. چون اینجا "حَتَّى یَقُومُوا." بعد قیامشان است که پرچم را تحویل امام زمان میدهند. به این آخر کار میخورد. یک کمی شاید بشود این حرف را به آن اعتنا کرد.
فقط یک اشارهای میکنم. بعداً باید مفصل بپردازیم برای اینکه سفیانی یک مدتی جولان میدهد در منطقه. یک مدتی جولان میدهد، یک مدتی منطقه آشوب است و خیلی خبری از ایرانیها در منطقه نیست. این یک کمی جای ابهام است که چرا ایرانیها یک کمی انگار با تأخیر، حالا نمیشود تعبیر "تأخیر" به کار برد. خراسانی و سفیانی و یمانی در یک روز، ستایششان خروج میکنند. این را قبلاً عرض کردم. بعداً مفصل باید به این بحث، جز علائم حتمی هم هست. این خیلی مهم است. خود یمانی را هم باید به آن بپردازیم، خراسانی را هم بپردازیم، سفیانی را هم که انشاءالله باهاش کار. یعنی دست دست نمیکنند. آن روزی که سفیانی علناً دیگر کار را دست میگیرد، خراسانی هم علناً وارد درگیری ایرانیها حرکت میکنند به سمت عراق. یعنی سفیانی حرکتش به سمت کوفه است و تصرف نجف. خراسانی هم حرکتش برای حفظ نجف است و این منطقه درگیر میشود و خراسانی پس میزند سفیانی را. ولی کی؟ وقتی که پای سفیانی به نجف و کوفه میرسد، قتل عام میکند، نابود میکند. خیلیها را میکشد. در کوفه خیلی خرابی به بار میآورد. یک کمی بوی این میآید که انگار ایرانیها دیر به صحنه میرسند. خوب، دل بدهید! حواستان جمع باشد! یک کمی ابهام ایجاد میکند که خوب ایرانیها چرا زودتر از اینها نیامدند؟ این نقطه اینجا، این سؤال، این طور آدم را حساس میکند. نکند یک کمی یک درگیریهای داخلی داشتهاند که این متوقفشان کرده؟ این را به آن دقت داشته باشیم. یک ربطی هم به آن پرچمهای سیاهی که از خراسان میآید دارد که فعلاً باهاش کار ندارم. شاید بعداً هم باهاش کار نداشته باشد. کلاً باهاش یک ربطی با آن که چرا خراسان و پرچم سیاه و یکهو از آنجا و همه با هم و اینها. یک داستانی به نظرم دارد. انگار یکهو متحد میشوند ایرانیها. انگار یکهو یک حرکتی، خیزشی شکل میگیرد. اینها از مجموعۀ روایات یک ابهام، یک ایهامی تویش است ها! انگار یک کمی از درون یک تلاطم و آشوب و درگیریهای بینشان هست. آقای کورانی که خیلی اصرار دارد میگوید "آن سال آخر، ایرانیها درگیر فتنۀ داخلی هم در کتاب میگوید، هم در کلیپش هست. درگیر جنگ داخلی نکند، ولی درگیر داخلی، فتنۀ داخلی سنگین است." یک کمی این آدم را در آن فضا میبرد دیگر. که اگر اینها درگیر نباشند، زودتر از اینها باید در این منطقه خودش را نشان بدهند و شاید هم به خاطر همین است که دشمن مستقیم با اینها درگیر جنگ نیست. چند تا احتمال کنار همدیگر گذاشتم. دیگر به آن توجه داشته باشید. ایرانیها مستقیم وسط میدان جنگ نیستند. معرکۀ جنگ در این حوالی، در شام و عراق. شاید دشمن دیده اینها از توی درگیری دارند. دیگر از بیرون به اینها کار ندارد. یعنی مستقیم در کُوران آتش نیستند ایرانیها.
این منطقه را سفیانی دارد اداره میکند. او دارد فتنهانگیزی میکند، حرکت میکند. درگیری وسیعی هم دارد یمنیها. چرا یمنیها وسط دعوا هستند؟ یعنی یمنیها ازشان هیچ وقت تأخیر و عقبنشینی و اینها فهمیده نمیشود. همیشه در دل ماجرا تا آخر هم هستند. برای همین در بعضی روایات فرمود: "پرچم یمانی از پرچم خراسانی هدایتبخشتر." چون از اول کار هست و همیشه هم هست و یک شعار هم بیشتر ندارد. شعار امام زمان را دیگر پیگیریم، نه دعوا با خودشان. انتخابات و اصلاحطلب و اینها. این ایرانی که تصریح میکند میگوید دقیقاً به خاطر همین است. حالا به آن کار نداریم. پس یک سری شواهد و قرائن شد برای اینکه ایرانیان انگار یک درگیری دارند که یک کمی تا این را بگذرانند، به یک اتحاد و انسجامی برسند، خودشان را سر حال کنند طول میکشد. تا دیگر بعد دیگر سر حال میشوند. دیگر حسابی سر حال میشوند. دیگر قشنگ یک دست میشوند و میآیند در میدان.
یک کمکی هم به این بگویم، برویم بحث را تمام کنیم. یک کمکی هم در این قضیه میتواند داشته باشد، آن هم این است که به هر حال ایرانیها هم امتحانات داخلی باید داشته باشند. منافقینشان از بین بروند. فتنههای آخرالزمان منافقین را از بین میبرد. این را هم باید ما دنبالش بگردیم دیگر. به هر حال یک فتنهای هم باید اینجا باشد که منافقین را از بین ببرد. پس اینها همه میشود قرینه بر اینکه انگار یک جنگ داخلی، یک درگیری داخلی بین ایرانیها آن اواخر کار هست. کی؟ دیگر این منافقین ذوب میشوند یا ملحق به دشمن میشوند یا کشته میشوند یا هرچه، فرار میکنند یا هرچه. اینها کارشان تمام میشود. بعد چی میشود؟ بعد دیگر میدان شفاف میشود. دیگر جبهۀ حق با قدرت و یک دست وارد کار میشود. دیگر این پرچمها، حالا چرا از خراسان میآید؟ دیگر بحثی دارد. این هم ازاین.
"قِتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ." فرمود: "کشتههای اینها شهیدند. امّا إِنِّی لَوْ أَدْرُکْتُ ذَلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ." فرمود: "من اگر آن شرایط را درک بکنم، خودم را برای صاحب این امر اِستبقا میکنم. تلاشم را میکنم که نگه دارم." خوب این هم یک سؤال است. بگویم و دیگر بحث را تمامش کنیم. هنوز کلی روایت مانده است. انشاءالله شبهای بعد باهاش کار داریم. یعنی چه این همه آقا از اینها تعریف کرد، حمایت کرد، بعد آخرش میفرماید: "ولی من باشم، خودم را برای ظهور نگه میدارم." کشتههای اینها شهیدند، ولی من باشم خودم را برای ظهور نگه میدارم. وقتی کشتههای اینها شهیدند، بفرمایید منم دوست دارم با اینها شهید بشوم. خوش به حال این شهدای اینها. اینها کشتههایشان شهیدند. کاش من هم با اینها شهید میشدم. کشتههای اینها شهیدند. کاش من آن روزگار بودم خودم را به ظهور میرساندم. عجیب نیست؟
مرحوم آقای کورانی (ره) این شکلی تعبیر میکنند. به نظرم این تعبیر خوب است، یعنی جای بحث دارد که به نظرم میشود ازش دفاع کرد. ایشان میخواهد بگوید: "امام میفرماید اینکه همهاش درست. کشتههای اینها شهیدند و جریانشان حق است و پرچمشان حق. آنقدر این حرکت اینها متصل به ظهور و زمانبندیاش آنقدر نزدیک به ظهور است، من باشم اصلاً همۀ حواسم به این است که کی ظهور میشود؟" یعنی همۀ توجه من به این است که "الان است که قضیه تمام بشود و منجر به ظهور بشود." من میخواهم خودم را این وسط در این معرکه یک جوری مدیریت بکنم به ظهور برسم. حالا کشته هم شدیم، شدیم. یک وقت هست داستان یک جوری است که این کشمکش خیلی طولانی است. حالا حالاها باید شهید بدهند. یک نسل بعدشان شهدایی دارند میدهند. ولی از تو دل این شهادتها و این داستانها، سریع دارد منجر میشود به "من باشم یک جوری طراحی میکنم از آن وسطها خودم را به ظهور برسانم." گرفتی چی شد؟
از یک سری روایات دیگر، ایشان یک برداشتی میکند. این به نظرم قابل دفاع نیست باز که "این قیام مشرقیها با ظهور امام زمان به اندازۀ فاصله، به اندازۀ سن عمر طبیعی یک آدم فاصله دارد." ایشان میبرد رو اعداد حول و حوش ۸۰ سال. میگوید: "زیر ۸۰ سال." به نظرم نمیشود اینجوری خیلی با قطعیت تهمت زد، ولی نمیشود یک عدد خالص داد که آقا "از ۵۷ که انقلاب بشود، زیر ۸۰ سال دیگر حضرت ظهور میکنند." این به نظرم شاید خیلی دقیق به این شکل نباشد. خوب، این شد روایاتی در این زمینه که انشاءالله ادامهاش را شبهای بعد عرض خواهیم کرد.
این شد جبهۀ حق. پیغمبر (ص) فرمود: "تا وقتی این جبهه بیایند، ما اهلبیت (ع) در مظلومیتیم، ما آواره در... ." خیلی تعبیر عجیبی! دیشب اشاره کردم. اهلبیت (ع) یک نگاه ویژهای به این ایرانیها و مشرقیها دارند. آخر آنی که قدرت ایجاد میکند، اینها هستند. آنی که نصرت میکند، اینها. اول بحث چی عرض کردم؟ آیه را که خواندم، فرمود: "شماها پیغمبر را کمک نمیکنید. آخرین، خدا یک قوم دیگر میآورد. اینها کمک اینها کمک امام حسین (علیهالسلام) را کمک نکردند." آنهایی که همزمان باهاش بودند، همنژاد باهاش بودند، حتی بنی هاشم بودند، حتی بنی هاشم در مدینه امام حسین (علیهالسلام) را کمک نکردند. بنی هاشم کمک نکردند. مردم کوفهای که خیلیهایشان نان و نمک امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را خورده بودند، کمک... . حتی این زنهایی که بعضیهایشان شاگردان زینب کبری (سلاماللهعلیها) بودند در درس تفسیر زینب کبری (سلاماللهعلیها) گفتند: "زینب کبری در کوفه سورۀ مریم را تفسیر میکرد." یک تعداد اینها بودند. اینها خیلی واکنش آن وقتی که لازم بود را درست نشان ندادند. ولی آخرالزمان مردمی میآیند؛ ایرانیهای مشرقیهایی میآیند. اینها میشوند ناصر امام حسین (علیهالسلام). در روایت دیگر دارد، شبهای بعد میخوانم برایتان. میفرماید: "شعار اینها چیزی نیست جز یا لَثَارَاتِ الحُسَین (علیهالسلام)." شعار اینها این است که ما میخواهیم انتقام امام حسین (علیهالسلام) را بگیریم. آخرش هم ایرانیها انتقام امام حسین (علیهالسلام) را... . آخرش هم ایرانیها از حرم امام حسین (علیهالسلام) دفاع میکنند. آخرش هم ایرانیها دور منتقم امام حسین (علیهالسلام) جمع میشوند. ایرانیها! به پشتوانۀ ایرانیها، امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) انتقام خواهد گرفت.
شام جمعه است. بگذارید امشب از زبان امام زمان روضه بخوانم. امامی که خودش فرمود: "لأبْکِیَنَّ علیکَ صَباحاً و مساءً." هم صبح برایت گریه میکنم، هم شب برایت گریه. "وَ لأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بدل دمع الدم." من اشک نمیریزم بر تو؛ من خون گریه میکنم برایت. شاید خیلی نشنیده باشید این را. حضرت برای چه میفرمایند؟ برای چه قضیهای میفرمایند؟ در زیارت ناحیه میفرماید: "زمانه من را به تأخیر انداخت." آن وقتی که تو به کمک نیاز داشتی، من نبودم کمکات کنم. تو طلب نصرت کردی، من نبودم سینهسپر کنم. من نبودم جلویت بایستم. من نبودم خودم را فدایت کنم. برای همین صبح و شب گریه میکنم. برای این گریه میکند. برای این خون گریه میکند که نبودم کمکات کنم. یک روزی ولی کنار کعبه صدا میزند: "أَنَا الْمَهْدِيُّ، أَنَا قَاتِلُهُ، أَنَا صَاحِبُ السَّاعَةِ، أَنَا مُنْقِذُهُ." من آمدم انتقام بگیرم. به پشتوانۀ این جماعت دلاور مشرقی، این ایرانیهای فداکار. دیگر میتواند انتقام جدش سیدالشهدا (علیهالسلام) را بگیرد. ولی خودش را چه شکلی معرفی میکند؟ چند تا جمله دارد. آیتالله بهجت (ره) هم اشاره میکردند به این که امام زمان خودشان را این شکلی معرفی میکنند: "أَلَا يَا أَهْلَ الْعَالَمِ إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَيْنَ قَتَلُوهُ عَطْشَانًا." چند جمله دارد امام زمان طبق این روایت کنار کعبه. اولین حرفش حرف از حسین است؛ حرف از انتقام است. حرف از انتقام آمده. انتقام حسین را بگیرد. پنج تا جمله دارد. یکیاش این بود که گفتم: "أَلَا يَا أَهْلَ الْعَالَمِ إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَيْنَ قَتَلُوهُ عَطْشَانًا." چهار تا دیگر هم دارد. دو تایش را میگویم برایتان، چون روضهاش سنگین است. یک جمله دیگرش این است: "أَلَا يَا أَهْلَ الْعَالَمِ إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَيْنَ سَحَقُوهُ عُدْوَانًا." شرح بدهم یا ندهم؟ "سحق" آن وقتی است که یک چیزی را زیر پا و دست له میکنند، خُردش میکنند. به تعبیری پودرش میکنند. "اِنَّ جَدِّیَ الْحُسَیْنَ سَحَقُوهُ عُدْوَانًا." یک جمله دیگر، عرضم تمام: "أَلَا يَا أَهْلَ الْعَالَمِ إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَيْنَ طَرَحُوهُ عُرْیَاناً." جدم را عریان... .
در حال بارگذاری نظرات...