این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*درگیری نهایی جبهه های حق و باطل در بالاترین سطح در آخرالزمان و نقش مقاومت مؤمنان.[2:00]
*چالش دینداران با اسلام حقیقیِ امام زمان پس از ظهور.[10:00]
*جغرافیای قیام و ظهور و جایگاه ایران در آغاز نهضت مهدوی.[12:00]
*نقش برجسته قم و ایرانیان در انتقال معارف اهلبیت علیهمالسلام و زمینهسازی ظهور.[27:00]
*برتری و فضیلت اهل فارس در روایات و همت بالای آنان برای درک ایمان و علم.[33:30]
*بهره مندی ایرانیان از علم و رحمت الهی و معرفی آنان بعنوان بنیاسرائیل واقعی، بر طبق روایات.[43:00]
*امید اهلبیت علیهمالسلام به ایرانیان برای پایان دادن به غربت و مظلومیتشان.[48:20]
*روضه: مظلومیت آقایی عفیف که از پیراهن کهنه اش هم نگذشتند و بدن بی سرش را عریان کردند![51:20]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که خدمت عزیزان مطرح شد، این بود که در آخرالزمان دو جبهه حق و باطل با هم درگیر میشوند. در عالیترین سطح درگیری و شدیدترین و قدرتمندترینش، جبهه باطل، فساد و انحرافش فراگیر و وسیع، همه جا را میگیرد. جبهه حق غریب، تعدادش زیاد نیست، ولی در عین حال قدرت رویارو شدن با جبهه باطل را دارد. البته ظرفیتش، امکاناتش، توانش به اندازه جبهه باطل نیست، ولی ایستادگی میکند. خدای متعال هم نصرت میرساند و البته جبهه باطل را هم خدای متعال به خودش مشغول میکند که روایاتی در این زمینه داریم. درگیریهایی بین خودشان پیش میآید که فرمودند: «اگر این درگیریها نباشد به شماها امان نمیدهند و شماها نمیتوانید زنده بمانید.»
هم بین رومیها و غربیها درگیریهایی رخ میدهد که تعبیر شده به آن «حَرج و روم» یا «هَرج و روم». هم هَرج و روم داریم هم مَرج و روم داریم که جفتش هم هَرج خوانده میشود و هم حَرج. هم مَرج، هم حَرج، جفتش. که نشان میدهد در روم بین غربیها جنگی میشود، اختلافاتی میشود، درگیریهایی میشود و اینها توانشان تا حد زیادی آنجا تحلیل میرود. در شام هم اینها درگیریها و اختلافاتی دارند که باز تا حد زیادی توانشان آنجا دچار فرسایش میشود.
آخرالزمان لبریز از فتنه است، هم فتنههای اعتقادی و فرهنگی، بهخصوص فساد شهوانی و هم جنگ و درگیری نظامی و البته از طرفی هم قحطی و گرسنگی و مشکلات اقتصادی. با این حال از یک جماعتی یاد کردهاند روایات ما که اینها پایدارند، تا آخر میمانند، در این عهد میمانند، بر این ولایت و ثابتقدماند. گاهی به صورت کلی از اینها یاد شده در برخی از روایات «طوبال الغرباء» در مورد اینها گفته شد. گفتند که: «آقا این دین غریبانه شروع کرد و بعدها هم دوباره غریب میشود.» آن وقتی که غریب شد یعنی با یک وضعیت ضعف و با شرایط غربت کارش پیش میرود، آن وقت آن جماعت، جماعت مورد تایید و ستایش خدای متعالاند که روایات فراوانی در این زمینه داریم. از یک طرف یک جماعتی را معرفی کردند که اینها ثابتقدم میمانند؛ از یک طرف هم یک جماعتی را معرفی کردند که اینها بعد از ظهور با امام زمان که مواجه میشوند، با اسلام جدیدی مواجه میشوند.
ببینید این روایات خیلی روایات مهمی است. کنار همدیگر وقتی چیده میشود، هر کدامش دارد یک بخشی را تعریف میکند، توضیح میدهد. با اسلام جدید که مواجه میشوند، حالا احادیثش را میخوانم انشاءالله، یعنی اسلام را قبول داشتند، اعتقاد داشتند، دوست داشتند، حتی امام زمان را قبول دارند به عنوان امام پذیرفتهاند. معارفی که امام زمان به اینها انتقال میدهد، اینها میبینند خیلی متفاوت است با آن چیزهایی که تو ذهنشان بوده. معلوم میشود حتی بین آن جریان اسلامی و علاقهمند به اهل بیت و معتقد، حالا با درجات و مراتبش این، همانها هم یک اقلیتی هستند که اینها معارفشان، معارف مورد تایید است. این نکته مهمی است، باید به آن توجه شود. یک اقلیتی هستند که در روایات دیگر داشت فرمود: «اینها بعد از ظهور، تو مسجد کوفه به مردم قرآن یاد میدهند، به عربها قرآن یاد میدهند که [علی العرب شدید] به عربها سخت میگذرد که اینها بهشان قرآن یاد بدهند، آنجوری هم قرآن یاد میدهند کما انزل القرآن؛ آنجوری که قرآن نازل شده.» معلوم میشود که یک جماعت کمی هستند که اینها فرهنگ و معارفی که دستشان است، درست است. اینها میآیند تعلیم میدهند.
یک جماعتی هم هستند که اینها علاقه به اهل بیت دارند، پذیرش دارند، اسلام و قرآن را، ولی این چیزهایی که امام زمان میفرمایند، را اینها احساس میکنند که این با آن قرآنی که ما تا به حال بلد بودیم و تو ذهنمان بود جور در نمیآید. آن اسلامی که ما تو ذهنمان است جور در نمیآید. برای اینها انگار یک دین جدیدی یک اسلام جدیدی میآید. یک طیف هم که خب، به هر حال طیف فاسد و منحرفاند و یک طیف کافرند و تو خود کفار هم درجهبندی دارد. یک طیف دشمناند، شدیداً هم دشمناند. یک طیفی منحرف هستند ولی قابل تغییر یا اصلاً دست برمیدارند از جنگ اگر باهاشون پیمانی بسته شود. همه چیز یکدفعه نیست. بعضی فکر میکنند امام زمان که تشریف میآورند از فردا یکدفعه کل عالم کن فیکون میشود. نه، آرام آرام، تدریجی. یک بخشیش حتی حضرت وارد مذاکره میشوند، بسته میشود، یعنی آتشبس برقرار میشود با یک جماعتی، که روایاتی دارد. یعنی حضرت توافق میکنند که با فلان جمعیت، با فلان جا نجنگند. فعلاً نیروش متمرکز باشد تو همین بخش شامات و عراق و سوریه و لبنان و اینها. فعلاً انرژیشان را متمرکز میکنند، سمت روم نمیروند. دارد که حضرت با رومیها یک توافقی دارند که فعلاً با آنها نجنگند. خب، آنها هم قول میدهند، البته بعدش زیرش میزنند که حالا یک بحث دیگری است.
یک تعداد اینجوریاند، یعنی آتشبس میکنند. یک تعداد آمادهاند اتفاقاً برای اینکه وقتی که امام زمان را دیدند هدایت شوند. وقتی امام زمان قدم میزنند به بیت المقدس، که درستش بیتالمقدس باشد، حضرت مسیح علیهالسلام آنجا نازل میشوند، آنجا فرود میآیند که پشت امام زمان نماز میخوانند و آنجا اعلام میکنند با نشانههایی که دارند، انجیلی که در انطاکیه است، با اهل انجیل و حتی اهل تورات حضرت گفتوگو میکنند، نشانههایی را ارائه میدهند که برای آنها این نشانهها قابل اطمینان است، باورش میشود که ایشان حضرت مسیح است. تعداد زیادی از اینها آنجا ایمان میآورند، مؤمن میشوند، قبول میکنند و یک سپاهی تشکیل میدهند. یعنی حضرت مسیح فرمانده میشود در سپاه امام زمان. البته این بعد از ظهور، قبل از ظهور هم که خب، جماعت دیگری که یک اشاره به این کردیم، این یک رتبهبندی دارد. آرام آرام انگار سیر تحولات این شکلی است که یا مثلاً حضرت مدینه که تشریف میبرند یک جماعت زیادی از مسلمین آنجا حق برایشان روشن میشود نسبت به صدر اسلام، افرادی که ظلم کردند به اهل بیت، غصب کردند حق امیرالمؤمنین را. حضرت کاری انجام میدهند که فعلاً نمیخواهم اشاره بکنم که باعث میشود مردم روشن میشوند نسبت به این قضیه. تعدادشان، تعدادشان هم قبول نمیکنند، پای تعصبشان میمانند. یک تعداد میپذیرند، اینها همانجا شیعه میشوند در مدینه. این هی رتبهبندی دارد و هی به تدریج افرادی به امام زمان ملحق میشوند، حق برایشان افشا میشود.
ولی یک هسته سختی دارد سپاه امام زمان. اینها خیلی مقاوماند. از اولش حق را تشخیص دادند. اصلاً برای حق قیام کردند، پای حق ایستادند و الان قدرت دارند برای دفاع از حق، قدرت دارند برای انتقام گرفتن از دشمنان اهل بیت. جماعت ویژه و منحصربهفردند که مرکز، در واقع، قیام امام زمان اینان، بلکه به تعبیر برخی از روایات، مبدأ قیام امام زمان است. مبدأ من قبل المشرق کجاست؟ مبدأ ظهور امام زمان، آنی که ما شنیدیم و بلدیم و گفتند که درستم کنار کعبه است. بله آقا، میگوییم حضرت از کنار کعبه قیامشان را شروع میکند. نه، قیام امام زمان از کنار کعبه شروع نمیشود. ظهور امام زمان از کنار کعبه است. این دو تا با همدیگر تفاوت دارد. نکاتی است که کمتر شنیده میشود. یک قیام دارند، یک ظهور دارد. قیام حضرت از قبل از این شروع شده، شیعیان خاص و خالص او و قدرتمند او و مورد تایید، قیامی را شروع کردهاند، پرچمی را بلند کردهاند که آن پرچم، پرچم حق است و اینها زمینهساز حکومت و قدرت امام زمان بودهاند و همین بستر را فراهم میکند برای ظهور امام زمان. ظهور امام زمان از کنار کعبه، قیام امام زمان از کجاست؟ من قبل المشرق. قیام امام زمان از مشرق. کی؟ مشرق را گفتند کجاست؟ ایران. قیام امام زمان از ایران شروع میشود، ظهور امام زمان از مکه شروع میشود.
اینها نکاتی است که آنقدر نشنیدیم تعجب میکنیم، در حالی که وقتی روایت را میخوانیم همهاش همین را دارد میگوید. و تعجب است که این روایات با این حجم وسیع که شیعه و سنی نقل کردهاند به دست ما نرسیده و گفته نمیشود. «مبدأه من قبل المشرق»، آغاز ظهور امام زمان، مشرق. البته این روایت را وقتی کنار همدیگر نمیگذارند، درست هم فهمیده نمیشود، و وَایها. و برخی اهل سنت آمدهاند گفتند که خب، پس این روایت دارد میگوید که آغاز قیام منجی [از ایران]، پس معلوم میشود که از بنی هاشم نیست، عرب نیست، فارس ایرانی. چهار تا روایت هم که آوردند که حالا بعدها بهش میرسیم: «پرچمهای سیاه خراسان». این را هم برداشتند زدند به طالبان و داعش. اصلاً پس منجی اینجاست، تو افغانستان است و با پرچم سیاه میآید و ایرانی هم هست و بنی هاشم هم نیست، مهدی موعود اینجاست! وقتی آدم جنس از هر کسی میگیرد باید عواقبش را مد نظر داشته باشد. مجموعه روایات، چند صد تا روایت اینها و کنار همدیگر چیده شود، درست حسابی فهمیده شود. دونه به دونه برمیداریم روایت را میخوانیم، واسه خودمان تحلیل میکنیم و یک چیز دیگر از تویش در میآید. خیلی حجم روایات اینجا وسیع است.
ما پس باید دنبال یک جماعت آخرالزمانی بگردیم که اینها تو فساد آخرالزمان آسیب نمیبینند، تو کفر آخرالزمان کافر نمیشوند، آلوده نمیشوند به آلودگیهای آخرالزمان. اینها غریباند. «طوبال الغرباء» در مورد اینهاست. «بدأ الاسلام غریباً و سیعود غریباً». اسلام غریبانه شروع میشود، بعداً هم غریبانه کارش دوباره غربت میکشد. که این را گفتند، یعنی قبل از ظهور، مرحوم صدوق ازش فهمیده میشود که قبل از ظهور امام زمان است. غریب با اسلام، غریب شده. نباید مونده باشه، نه، حالا حالاها کار دارد. غربت اسلام غریب، آغاز میکند، دوباره کارش به غربت میکشد. «طوبال الغرباء»، خوش به حال غریبهها. معلوم میشود یک جماعاتیاند که اینها با همه غربت پای اهل بیت وا میایستند، پای حق وا میایستند. غربت دارند ولی ضعف ندارند. این خیلی مهم است، بین غربت و ضعف تفاوت. مقتدرِ مظلوم، تعبیر قشنگ است، مظلوم مقتدر. مظلوماند ولی مقتدرند. غریباند. تو دنیا هیچکس اینها رو به حساب نمیآورد. دیدید دیگر، تو این جنگ دوازده روزه هیچ جای دنیا به نفع اینها چهار تا کشور که آن هم به خاطر منافع. اقتصاد، هیچکس پشت حرف اینها در نمیآید. پشت اینها هیچکس در نمیآید. تو دنیا هیچکس هوای اینها را ندارد، طرف اینها نیست. اینها غریباند ولی یک تنه وا میایستند. پدر آمریکا و اسرائیل را هم در میآورند. اسرائیل را له میکنند، آمریکا را تحقیر میکنند. غریبند ولی قوی. غریبند هم قویاند.
از مجموعه روایات، اینطور فهمیده میشود. پس این «طوبال الغرباء» یک بخشی از روایات ما است که حالا روایات فراوانی هم هست. اینجا بنده یک تعدادی از این روایات را آوردهام که حالا میخواهیم چند تاش را بخوانم. ملاحظه بفرمایید. میفرماید که حالا جاهای مختلفی، مثلاً از امام رضا علیهالسلام این روایت را دارد. حسن بن جَهْم میگوید در عیون اخبار الرضا، جلد ۲، صفحه ۲۰۰. حسن بن جهْم میگوید در مجلس امام رضا علیهالسلام، حضرت و مجلس المامون، باید بگوید مجلس امام رضا. میگوید مجلس. آن هم درست است. در مجلس مأمون بودم و عنده علی بن موسی الرضا علیهالسلام. در مجلس امام رضا بودم، کنارش مأمون بود. میگوید: «در مجلس مأمون بودم، کنارش امام رضا علیهالسلام بود. تعدادی از فقها و اهل کلام جمع شده بودند از فرقههای مختلف.» مأمون گفت: «یا اباالحسن، فما تقول فی الرجعة؟» در مورد رجعت چی میگویی؟ امام رضا فرمودند: «انه لحق، قد کانت فی الامم السالفة.» رجعت حق است، قبلاً هم رخ داده. به صورت موردی رجعت رخ داد و قرآن هم که گفته و پیغمبر هم که فرموده: «هر آنچه که در امتهای قبلی رخ داده تو این امت رخ میدهد.» که یکی از آن چیزهایی که رخ داده، رجعت است.
پس رجعت امام رضا اینطور استدلال کردند. این خیلی مهم است. با فضای ذهنی مأمون استناد به قرآن میکند، استناد به کلام پیغمبر میکند. مأمون بیشتر از اینها که نه میفهمد، قبول دارد. البته ادعای تشیع داشت، میگفت پدرم هارون الرشید من را شیعه کرد. مأمون خودش را شیعه میدانست. امامان بعد امیرالمؤمنین را قبول دارم، امیرالمؤمنین را قبول دارم، فرزندانش را قبول دارم که حرف ولی تو فضای ذهنی او و فضایی که حکومت او، حکومت عباسی، حضرت با آن فضا جواب میدهند که هم قرآن گفته، هم پیغمبر فرموده. صغری و کبری. پیغمبر فرموده: «هرچه در امتهای قبلی رخ داده، اینجا هم رخ میدهد.» این کبری. صغرایش هم این است که در امتهای قبلی رجعت رخ داده. صغری، کبری، نتیجه: پس در این هم رجعت رخ خواهد داد. استدلال حضرت فنی و قشنگ. بعد اینجا امام رضا فرمودند که: «اذا خرج المهدی من ولدی، نزله عیسی بن مریم.» مهدی از فرزندان من وقتی به دنیا آمد، امام رضا فرمود: «نزله عیسی بن مریم.» روی چه موردی دست گذاشت برای رجعت؟ رجعت حضرت عیسی علیهالسلام. فرمود: «مهدی که از فرزندان من است، وقتی که بیاید عیسی بن مریم هم برمیگردد، رجعت میکند.» این نکته ایست که چون بحث که حضرت عیسی از دنیا رفتند یا زندهاند، برگشتنشان به چه نحوی؟ اینجا حضرت طوری بیان میکنند که انگار مصداق چیست؟ رجعت. فرمود: «فصلی خلفه.» حضرت عیسی میآید پشت امام زمان نماز میخواند. یعنی این را هم نقل قول از نقل قول از پیغمبر میکنند. تا امام رضا علیهالسلام هرچیزی که میفرمود متصل میکرد به پیغمبر. پیغمبر فرمود که: «عیسی برمیگردد، پشت مهدی نماز میخواند.» و جدم پیغمبر فرمود: «ان الاسلام بدأ غریباً و سیعود غریباً، فطوبی للغرباء.» پیغمبر فرمود: «اسلام غریبانه شروع میکند، دوباره غریب میشود. خوش به حال غریبهها.» امام رضا فرمود: «از پیغمبر پرسیدند که یا رسول الله، ثم یکون ما ذا؟» بعدش چی میشود؟ بعد این غربت چی میشود؟ که «سیعود غریباً.» خوب به ذهن میآید که وقتی غریب میشود یعنی آقا این هم یک بدبختهای گوشههایی، تک و تنها و چهار تا آش و لاش میمانند و اینها مسلمانان دیگر زندگی میکنند. وقتی میفرماید غریب میشود، همه تو ذهنشان میآید که یعنی اینها منهدم میشوند، مضمحل میشوند، گوشه نشین، گوشهگیر میشوند. درست است؟ از پیغمبر سؤال میکنند این که غریب میشود بعدش چی میشود؟ «ثم یرجع الحق الی اهله.» بعدش حق برمیگردد به اهلش. معلوم میشود که غربت اینها غربت ضعف نیست. غربت چیست؟ قدرت. خیلی اینها مهم است. خیلی مهم است. روی دونه دونه نشست کار کرد، فکر کرد، مطالعه کرد. همینجور فلهای و کشکی نمیشود کار کرد. فرمود: «اینها غریباند، غربتشان هم منجر به این میشود که حق را به اهلش برمیگردانند.» تو آخرالزمان که فساد و ظلم و کفر همه جا را برداشته، یک تعداد غریبی میمانند پای اهل بیت. بعدش چی میشود؟ اینها حق را به اهلش برمیگردانند. ماندنشان به این نیست که حالا میخورد تو سرشان و دیگر حالا مسلمانند تا بمیرند، تمام بشود برود. نه، این غربت به خاطر استقامت است ولی نتیجه این استقامت پیروزی است. قدر استقامت میکنند، غریب واقع میشوند، میمانند و ورق هم به نفع اینها برمیگردد.
این نکته خیلی مهم. باز تو روایت دارد که یک روایت دیگر است که خب، این مفصل. اگر بخواهم بخوانم از امام باقر علیهالسلام فعلاً بهش نپردازیم، شاید بعداً یک وقتی بهش اشاره کنم. در غیبت نعمانی دارد از امام باقر علیهالسلام فرمود: «ان قائمنا اذا قاما دعا الناس الی امر جدید.» امام زمان وقتی قیام میکنند مردم را دعوت به امر جدیدی میکند، «کما دعا الیه رسول الله.» همانطور که پیغمبر وقتی آمد مردم را دعوت کرد. پیغمبر حرفی که زد، حرف جدید بود. چرا پس میگویند جدید بود؟ مردم منحرف شده بودند وگرنه این حرف حرف حضرت ابراهیم بود، حرف موسی بود، حرف عیسی بود. مردم منحرف شده بودند. البته یک طبقه خاصی، بنی هاشم، حضرت ابوطالب، عبدالمطلب و امثال اینها، اینها برایشان حرف جدید نبود. یک گروه کمی بودند که اینها دیگر حرف پیغمبر برایشان جدید نبود. یک گروه زیاد بودند کنار اهل توحید بودند ولی آنقدر از توحید فاصله گرفته بودند که حرف پیغمبر برایشان جدید بود. یک طایفه هم که کلاً بیرون از این دایره، بله آقا این طبقه خاص بنی هاشم، اینها همان غربا بودند. «ان الاسلام بدأ غریباً.» اسلام غریبانه شروع کرد. یعنی این غریبانه شروع کرد، یعنی پیغمبر بود و امیرالمؤمنین بود و خدیجه بود و ابوطالب بود و تازه حضرت ابوطالب هم نمیتوانست راحت و آشکار اظهار توحید بکند، یک جوری که نه سیخ بسوزد نه کباب، پشت پیغمبر بود. این شد غربت اسلام، خیلی. چون آن غربت بعدی دوباره از همین جنس است. «سیعود غریباً.» دوباره غریب میشود. دوباره این غربت تکرار میشود. دقت بکنید، خیلی مهم است. یک غربت آن اول بود، دوباره از جنس آن غربت دوباره پیش میآید. ظهور پیغمبر تو یک بستر غربت بود، ظهور امام زمان هم تو غربتی. روشن شد؟ توانستم جا بیندازم این مطلب را یا نه؟ سخت بود؟ اگر نیاز به توضیح بیشتر دارد. پیغمبر تو یک بستر غربتی ظهور پیدا کرد. حرفی که زد جدید بود، برای یک طبقهای. البته بنی هاشم برایشان جدید نبود. به تعداد کمی این حرف آمادگیشو داشتند، منتظرش بودند، منتظرش بودند.
در مورد امام زمان هم همینطور است. یک تعداد کمیاند که منتظر همین حرفها هستند، همینها را بلدند، منتظرشاند، ولی کماند. یک تعداد وسیعتری امام زمان را قبول دارند ولی این حرفها را نشنیدهاند، نمیدانند. درست شد؟ یک تعدادی هم که بیرون از ماجرا. این غربتی که اول بود دوباره تکرار میشود. «فتوبا للغرباء.» خوش به حال اونایی که اونجا اون غربت آخرالزمانی رو دارند، اون غریبهای آخرالزمان خوش به حال اونا. این «توبا» هم یک مطلب مفصلی است ها! که توبا چیست. من یک جلسه وقتی فاطمیه مفصل داستان طوبی را عرض کردم که الان چون وقتش نیست دیگر اشاره نمیکنم که این درخت، داستان شیرین که ما هی میگوییم طوبا، طوبا، این را توضیح دادند این چه درختی است؟ از چی روییده؟ خاصیتش چیست؟ کجا؟ کجای بهشت؟ چکار میکند؟ پیغمبر تو معراج چطور دیدند طوبی را؟ [تا] بدن چی شد؟ مفصل تو یک بحثی تو فاطمیه اشاره کردم. این هم شد از این. این شد غربت قبل از ظهور امام زمان. خب یک طایفه غریبی پس ما این وسط باید داشته باشیم. دنبال یک طایفه غریبی باید بگردیم تو آخرالزمان که اینها خالصاند، اینها مشتیاند، اینها خیلی درست و درماناند. همه منحرف میشوند و چون منحرف میشوند حرف پیغمبر برایشان [جدید]، حرف امام زمان جدید است. اینها منحرف نمیشوند، واسه همین حرف امام زمان برای اینها جدید نیست بلکه اینها پشت امام زمان میآیند. اینها اتفاقاً معارف امام زمان را هم قبل ظهور منتشر میکنند، هم بعد ظهور تعلیم میدهند. اینها کیان؟
اینجوری کار کردیم. روایات وقتی کنار همدیگر میگذارید درست حسابی میبینی یک چیزی از تویش دارد درمیآید. یک جماعت غریبیاند که اینها دیگر حرف امام زمان برایشان جدید نیست بلکه اینها از قبل ظهور حرف امام زمان را منتشر کردهاند. اتمام حجت کردهاند به پشتوانه اینکه اینها گفتند امام زمان میآیند. اینها کیها بودند؟ آقا، تو روایت شبهای قبل خواندیم، قمیها بودند. آفرین! اهل قم. احسنت! که اهل قم هم فرمود: «فقهاییاند که اهل درایتاند، اهل فهماند، اهل عبادت هم علمشان هم معنویتشان.» حالا میخواهم البته ما روایت اهل قم را زیاد خواندیم. یک چندتاییش البته مانده که نخواندیم. یک دور میخواهم همین از بالا بیایم پایین این جماعت غریب را ببینیم، خرد خرد پیدایشان بکنیم. قبل از اینکه به قمیها برسیم یک مختصاتی برای اینها گفتند. هی زوم میکند، زوم این میکند. هی میآید رو نقشه تو گوگل ارث اینها را به ما نشان دادهاند، معرفی کردهاند. میخواهی از آن بالا هی زوم کنیم بیایم پایین اینها را پیدا کنیم. اول میگویند آقا مشرق، سمت شرق. حالا هی خرد خرد بیایم پایین برسیم به آن جمعیت خاص.
خیلی روایت جالبی است. چند دسته است. بعداً با این روایت کار داریم. خیلی وعدهها این را باید برای ما مهم باشد. تو روایت دارد پیغمبر اکرم فرمود: «اعظم الناس نصیباً فی الاسلام اهله فارس.» جماعتی که بیشترین نصیب را تو اسلام دارند، ایرانیان، اهل فارس. این روایت به درد کجا میخورد؟ با همدیگر مرور بکنیم نکاتش را. این که فرمود بقیه میگویند آقا دین جدید آوردی، قرآن جدید آوردی، چون هی نصیبشان از اسلام کم شده هی فاصله افتاده بین اینها و اسلام، کجا بیشترین سهم را تو اسلام دارد؟ سهمش کم نشده، واسه همین از این معارف دور نشده، اهل فارس، ایرانیها. «اسعد العجم بالاسلام اهل فارس.» خوشبختترین عجمیهایی که با اسلام خوشبخت شدند، اهل فارس. تو روایت دیگری هم دارد که حالا یک خوابی است، پسر خلیفه دوم میبیند، در واقع از پیغمبر نقل میکند که میگوید من پیغمبر فرمودند که من این خواب را دیدم. ایشان نقل میکند که پیغمبر فرمودند: «خواب دیدم یک گله گوسفند سفید بودند، آمدند وارد گله گوسفند سیاه.» بعد به پیغمبر گفتند آقا چی تعبیر میکنید؟ گوسفند خوب، همه وجودش خیر و برکت و منفعت است دیگر. بیدردسر و بیحاشیه و بی آزار. و هرجا هم که هست منفعت. هم گوشتش هم پوستش. همه چیزش زنده و مرده و همه چیزش خیر است و برکت. مصداق برکت. گفتند آقا این را چی تعبیر میکنی؟ فرمود: «العجم یشرکونکم فی دینکم و انصارکم.» یک عجمیها میآیند قاطی شما میشوند. خب، معمولاً سبزهترند دیگر آن عربهای حجاز و اینها. اینور هم سفیدپوستترند. این تعبیر رویای پیغمبر. «قاطی شماها میشوند. هم تو دینتان شریک میشوند باهاتان هم تو نسبتان، نژادتان هم با اینها قاطی میشود.» جملهای فرمود پیغمبر که این خیلی مهم است: «معلقاً بالثریا.» معمولاً میگویند: «دانش اگر در ثریا باشد.» که آن هم یک روایت است اکثر روایات دانش نیست یا دین است یا ایمان است. روایات را هم تحریف میکنیم ما. کلاغ روی ۵ تومانیها قبلاً بود با آرم انرژی هستهای. تا قبل از اینکه انرژی هستهای را به افلاک ببرم بودش آن موقع. بعد دیگر [مرد] آنجا نوشته بود که اگر دانش در ثریا باشد، مردانی از فارس میآیند و این را پیدایش میکنند. فرمود: «اگر ایمان در ثریا باشد، لنا له رجال من العجم.» حتماً یک مردانی از عجم بهش میرسند. میخواهد بگوید افق اینها آنقدر بلند است، آنقدر همت اینها بلند است، آنقدر پرتلاش است.
جالب است یک آیهای دارد در قرآن. الان آیدادگر کلش را میخواند: «و لو نزلنا علی بعض الاعجمین...» بخوان از اولش. خب، اگر قرآن را بر برخی از عجمیها نازل کنیم... اول بگو کدام آیات است؟ کدام سوره؟ از کدام آیه؟ سوره شعراء آیه صفحه ۳۷ برنامه محفل. اینجا راحت باشد. حالا توضیح این آیه: «اگه ما این قرآن را بر برخی از عجمیها نازل میکردیم، علیهم ما کانوا به مؤمنین.» خیلی آیه جالب. روایت در توصیفش جالب. «قرآن را به عجمیها نازل میکردیم، [اگر] عجمیها میآمدند به عربها میخواندند، عربها ایمان نمیآوردند.» تو تفسیرش، یعنی روایتش: «چی فرمودند؟ عربها برای عجمیها خواندند اینها باور کردند، اعتقاد پیدا کردند.» از آنجا: «اگر برای... قرآن اگر به غیر عرب نازل میشد، عرب قبولش نمیکرد.» ولی به غیر عجم نازل شده، به غیر ایرانیان نازل شده، ایرانیها قبول کردهاند. بعد تازه فرمود: «بعدها شماها میزنیدش کنار.» قرآن دارد میگوید بابا! «قرآن به زبان شماهاست، ای عرب!» «قرآنی که به زبان توست، دارد میگوید من باید این را باز به تو یاد بدهم.» «به تو عرب که قرآن عربی که شما به ما یاد دادید، این را دارد میگوید من و فارس به این چسبیدیم تویی عرب ولش کردی.» چقدر قشنگ است این روایت. قشنگ. الان شما این را با همه وجودتان میبینید.
باید به عربها یادآور بشویم آیات قرآنی که خود عربها به ما یاد دادند و ما رفتیم با زبان آنها یاد گرفتیم به زبان ما هم نبوده. پیغمبر فرمود: «این فضیلت فارس است، عجم بر عربها که با اینکه به زبان اینها نبود ولی قبول کردند.» «شما اگه به زبان شما نبود قبول نمیکردید.» اصلاً این نژاد، آقای نژاد معرکهای. واقعاً دارم میگویم ها! یعنی به خاطر همین فوقالعاده بودنش است که آنقدر دارند میکوبانندش، آنقدر مورد هجوم است. واقعاً من دلم میسوزد این جوانهایی که تو این بمباران جنگ شناختی توسط دشمن، از ایرانی بودنش متنفر است، خجالتزده است: «چرا ما اینجا به دنیا آمدیم؟ چرا مثلاً تو سمانه به دنیا آمدیم؟» هجمه ابلیس و شیاطین نمیگذارد بفهم این آدمها، این موقعیت جغرافیایی، این موقعیت تاریخی، موقعیت بینظیری است که کل کره زمین و کل تاریخ به خودش ندیده. بهترین جماعت تمام طول تاریخ هم امروز روی کره زمین مردمانی مثل ایرانیها نیستند. هم در طول تاریخ نبوده و نخواهد آمد، چون بعد ظهور هم هر کسی که میآید، آخرش میخواهد پشت دست ایرانیها. همهشان تحت تعلیم ایرانیاند. میخواهند شیعه امام زمان بشوند. این نژاد، خدا یک عنایت خاصی بهش کرده، یک هوش و امتیاز خاصی بهش. البته ما ایرانی-عربی نمیخواهیم بکنیم که حالا آقا ما برتریم و شماها عربید، ما عجمی. نه! دنبال اینها نیستیم. ولی حالا همین را میخواهم عرض بکنم. آنی که فضیلت داده به این مردمان این است که اینها مردمانیاند که تابع حقاند و برای رسیدن به حق فداکارند. و آن حق اگر در ثریا باشد که تو عالیترین نقطه آسمان است، اینها برای اینکه بهش برسند سنگ تمام میگذارند و آخر هم بهش میرسند. فرمود: «این علم و ایمان و دین و اینها اگه تو ثریا باشد، اینها میروند بهش میرسند.» «اینها بهانه درنمیآورند که دور است، زبانش عربی است، ما بلد نیستیم.» «او کی میخواهد برود این را یاد بگیرد؟» در بین اهل سنت ۶ تا کتاب داریم بهش میگویند صحاح سته. در بین شیعه چهار تا کتاب داریم بهش میگویند کتب اربعه. درست شد؟ هرچه که اهل سنت دارد اصلش از این شش تا کتاب. هرچه که شیعه دارد اصلش از این چهار تا کتاب. هم آن ۶ تا کتاب را، هم این چهار تا کتاب را تمام ۱۰ تاش را ایرانیها، با اینکه زبان هیچکداماتشان عربی نبوده، فارس بوده، ایرانی. ایرانی، افغان بودند. بخارا، مثلاً که مال نیشابور است. درست. اینها همهشان مال همین منطقه یا مال سرخساند یا مال مال تاجیکستان. تمام شش تای صحاح سته را ایرانیان نوشتهاند. تمام چهار تای کتب اربعه را هم ایرانیان نوشتهاند. البته چهار تا سه تا مؤلف دارد. کلینی که اهل تهران است، صدوق که اهل قم است، طوسی هم که اهل خراسان است.
پیغمبر چی دارد میگوید و تاریخ چند بار این را خودش را نشان داده. وقتی که پیغمبر میفرمود کی؟ اینها که یک مشت کنیز و برده بودند تو دسته عربها و مثلاً اینها را تو جنگ اسیر کرده بودند آورده بودند مثلاً بعضیهایشان را یا خودشان پاشده بودند آمده بودند پایینترین سطح داشتن زندگی میکردند بین مسلمانها کی باورش میشد که در آیندهای نه چندان دور تازه اوضاع طوری بشود که این ایرانیها به اینها یاد بدهند؟ فارسها به اینها یاد بدهند؟ بگویند: «پیغمبر شما گفته بابا! به زبان شما گفته، قرآن شما گفته.» «من فارسزبان رفتم پدر خودم را درآوردم، عربی یاد گرفتم. رفتم قرآن شما را خواندم. با چه بدبختی فهمیدم روایات عربی شما را. با چه بدبختی فهمیدم.» «حالا من باید به تو یاد بدهم عربیاش را بخوانم که تویی عرب عمل کنی.» «علی العرب شدیدا.» درست شد؟ فشار میآید دیگر. این آن جماعتی است که از اول اهل بیت روش حساب اینجوری کردهاند. تا آخرش هم گفتند اینها اصل داستاناند، اینها داستان ظهور را رقم میزنند.
این قضیه را یک بار دیگر عرض کرده بودم. کم کم باید تمام کنیم، جلسه بعدی برسیم. آیتالله بهجت میفرمود: که آقای بهجت حرفهایی فرمودند که فقط روی حساب اینکه آقای بهجتاند ما قبول میکنیم دیگر. وگرنه اگه کسی دیگر گفته بودیم از کجا معلوم؟ «امام زمان از شدت علاقه به ایرانیها...» خب میدانید عمامه روحانیون مدلهای مختلفی بسته میشود. لبنانی داریم، نجفی داریم، به سبک ایرانی متفاوت. امام زمان از شدت علاقه به ایرانیها، عمامهشان را مدل ایرانیها میبندند. خیلی حرف است! خیلی حرف. یعنی میخواهد خودش را در سیمای ایرانیها جلوه بدهد. مدل لباسشان چطور؟ مثلاً لباس ایتالیایی میپوشیم که خودمان بگوییم آنها متمدنترین آدمهای امروزند. لباس آمریکایی، لباس نمیدانم هلندی، لباس نمیدانم کجایی، لباس بنگلادشی مثلاً نمیپوشیم هیچ وقت. ولی تیپ آمریکایی میزنیم که بگوییم آقا ما اهل آن تمدنی باکلاسیم. امام زمان به قول ماها تیپ ایرانی میزنند. میخواهم بگویم من هم اهل این قبیلهام.
خیلی حرف. در مورد قمیها به طور خاص فرمود: «نحن منهم و هم منا.» ما از اینهاییم، اینها از مااند. ما هم قمی، قمیها از مااند. ما هم قمی، حرممان قم است. از ما اهل بیت بپرسند کجایی هستید ما میگوییم قمی است. آقا شوخی نیست این حرفها. آدم باید پشتک بزند با این حرفها. چه کردهاند با ما که قمی بودنمان خجالت میکشیم از ایرانی بودنمان، احساس حقارت داریم. این کار شیطان است دیگر. که البته فرمود خدا کاری کرده که اینها تو این ذلت ظاهری باشند که طمع نکنند، بگویند که خب اینها که چیزی نیستند. خیلی حسابشان ننیاورند. حرکتشان را انجام بدهند. وگرنه همه حساس بشوند روی اینها، میزنند نابودشان میکنند. نه قم مهم است نه قمیها مهماند. بله. تو چشم افراد ظاهر بین اینها مهم نیستند. اهل باطن میفهمند اینها چقدر مهماند. همهکاره اینها. تو چشم جماعت ظاهر بین، روحانیت و علما و اینها یک چیز بیمصرف، بیخاصیت، الکی، اضافی. اهلش میفهمند که آن کسانی که قرار است آینده تاریخ را رقم بزنند، دوشادوش امام زمان عالم را اداره کنند، مفاهیم و معارف اهل بیت را به عالم یاد بدهند، همین جماعت، اهل همین کسوتاند، اهل همین لباس. حالا باید چقدر التماس بکنیم به یک جماعت که آقا بیایید طلبه شوید، درس بخوانید، طلبه، لباس بپوشید. نمیدانند دیگر. اگه میدانستند میفهمیدند همهکاره عصر ظهور این جماعتاند تو طبقه اول. بقیه هم پشت دست اینها بازی میکنند. این خیلی مهم است.
پس آقا یک سری از روایات فرمود که این جماعت ایرانی نسبتشان با این معارف این است و حتی اگر در ثریا باشد میروند میگردند و پیدا میکنند و بهش اعتقاد پیدا میکنند. یک روایت یکی دو تا دیگر واسهتان بخوانم و بعد بقیهاش باشد انشاءالله شبهای بعد. هنوز خیلی حرف داریم. انشاءالله که برسیم تو این دهه این مطالب را به یک جاییاش برسانیم چون خیلی مطلب هست. هنوز خیلی بحث مفصلی است. تک تکش هم لازم است. تک تک مباحثی که عرض میکنم. پیغمبر فرمود که حضرت ابراهیم علیهالسلام میخواست نفرین کند اهل عراق را. ما دو تا عراق داریم: عراق عرب، عراق عجم. تو این فیلم مختار دیدید هی میگوید عراق عرب، عراق عجم. یعنی آن موقع ایران به این معنا نبود که مثلاً به اسم ایران بشناسنش. به اسم عراق عجم معروف بود که حالا مثلاً آغازش هم از همان مداین بود که نزدیک بغداد. شماها قاعدتاً هیچکدامتان مداین نرفتهاید. درست است؟ آقا! ولی ما توفیق داشتیم رفتیم. یک بار ایوان مداین هم رفتیم. با ایشان رفتیم. ایوان مداین هم از نزدیک دیدیم و حضرت سلمان را هم زیارت کردیم و خیلی قبر باصفا ایشالا روزیتان بشود حتماً برید. محل غسل جناب سلمان را آن بغل معین کردهاند که امیرالمؤمنین اینجا ایشان را غسل داد. و خیلی قبر بسیار با برکت بسیار و خلوت. آنجا دروازه عراق عجم بوده که انوشیروان و داستانهای این شکلی و اینها. طاق کسری. کسری به پادشاه عجم، ایرانیها میگفتند. طاق کسرا آنجا بوده دیگر. ایوان مداین آنجا را بهش میگویند عراق عجم. از آنجا شروع میشود میآید اینجا تا همین آلاتا، خراسان بلکه آنورتر شامل میشود همه را. میگفتند عراق عجم. عراق عرب هم که همان بخش کوفه و اینها تا به سمت حجاز و اینها. میگوید حضرت ابراهیم میخواست عراقیها را نفرین کند که تو شرحش گفتند که این منظور عراق عجم بوده. حالا تو چه قضیهای بوده و اینها ذکر نشد. یک قضیهای میخواسته این عراق عجم را ایشان نفرین کند. خدای متعال بهش وحی میکند میفرماید: «لا تفعل! نکن! عراق عجم را نفرین نکن. انی جعلت خزائن علمی فهم. من گنجینههای علمم را آنجا قرار دادم. بین این ایرانیها قرار دادم. و اسکنت الرحمة قلوبهم.» رحمت را هم تو دل اینها قرار دادهام. خیلی جالب است.
این نژاد، نژادی که هم بسیار نژاد عالمخیزی است، هم بسیار نژاد مهربانی است. یک جملهای را نمیخواستم بگویم. اگه قول میدهید بهش محل نگذارید میگویم. بعداً باید مفصل بهش بپردازیم چون این خیلی مهم است. اول سؤال کنم این بحثهای به وقت شام را کدام یک از عزیزان کاملش را گوش کردهاند؟ تمام صد ساعت. هوای دادگر، حاج آقا و شما. شما. خب این بحث حدوداً صد ساعت، تقریباً البته بیشتر از صد ساعت، این بحثهایی که داریم عرض میکنیم از پارسال که شروع شد بیش از صد ساعت گفتگو کرد. اصل بحث در مورد شام و بنی اسرائیل. این حرف را نمیخواستم بگویم ها! دیگر حالا امشب به مناسبت این روایت اگه نگویم این ناگفته میماند. بعداً باید مفصل بهش بپردازیم. این نژاد ایرانیها را تو روایت پیغمبر فرمود: «اهل فارس اینها فرزندان اسحاقاند.» «من ولد اسحاق.» کار تاریخی میطلبد و بحث بشود که از کجا ایرانیها نژادشان شکل گرفت و اینها و آن داستان مادها و اینها که معمولاً گفته میشود و اینها آریایی و نژاد آریایی و اینها ولی تو روایت پیغمبر دارد که «اینها فرزندان اسحاقاند.» یعنی نژاد ایرانی، نژاد فرزندان اسحاق. در واقع بنی اسرائیل واقعی که قرآن ازشان تعریف کرده، ایرانیان. اصل حرف تمام این صد ساعت تو این حرف است. بنی اسرائیل واقعی ماییم. آن بنی اسرائیلی که خدا بهشان وعده داده سرزمین شام را به اینها میدهد، ماهاییم. اهل قم، فرزندان اسحاق. آنجا در مورد بنی اسرائیل میگفتم، خدا نژاد علمی به اینها داده. آنها نژاد علمی را داشتند ولی رحمت نداشتند. آن نژاد اسحاق که خدا هم بهشان علم داد هم رحمت داد که بنی اسرائیل واقعیاند، ایرانیان. خدا نژاد اینها را نژاد دانشمند و دانشمندپرور قرار داد. در کنارش یک چیزی به اینها که به آن اسرائیلیهای سمت شامات نداد، آن هم رحمت است. چیزی که آنها ندارند. میخواستم حالا بگویم ها، این گل بحثم بود. میخواستم یک شب کلاً فقط تبلیغات کنم براش. بعداً یک جلسه مفصل ولی دیگر امشب خرجش کردیم. دیگر گفتیم حالا شاید زنده نباشیم شبهای بعد. چون خیلی حرف مهمی است. پرواز کرد! بنی اسرائیلی واقعی ماییم. فرزندان اسحاق ماهاییم. درست شد؟ آن نژاد ابراهیمی خالص و سالم و بهدردبخور که براش دعا کرد ریه خودش را حضرت ابراهیم. در واقع ما ترکیب بنی اسرائیل و بنی اسماعیل میشویم. ایرانیها نژاد برتریم. آن مدل نژادپرستی اسرائیلی. ولی به هر حال اهل بیت من هم نگویم. پیغمبر فرمودند از این نژاد اینطور تعریف کردهاند که این ایرانیها ایناند. نژادشان این است. خدا به این مردم یک عنایت و توجه ویژهای داشته و خدا رحمت را تو دل اینها قرار این را تا این جایش داشته باشید. انشاءالله شبهای بعد بیشتر به این مطلب میپردازیم و انشاءالله نکات بیشتری را عرض خواهم کرد.
یک روایت هم بخوانم و با این روایت بریم کربلا. البته روایت اصلش هم به ظهور میخورد هم به کربلا. این روایت از پیغمبر اکرم فرمود: «انا اهل بیت، اختیار الله لنا الاخرة علی الدنیا.» البته این روایت اصلش اینطور است. بگذارید نقل اصلیاش را برایتان بخوانم. میگوید: «ما نشسته بودیم کنار پیغمبر اکرم. یک جوانی از قریش آمد رد شد. یکدفعه دیدیم رنگ پیغمبر عوض شد. قنبری نگاهی به این کردند گفتیم آقا چی شد؟ میبینیم چهرهتان انگار گرفته است، ناخوش است.» فرمود: «انا اهل بیت، اختیار الله لنا الاخرة علی الدنیا.» ما خانوادهای هستیم که خدا برای ما آخرت را بر دنیا ترجیح داده. «و ان اهل بیتی خوب دل بدهید. ان اهل بیتی، هؤلاء.» این خانواده من، این اهل بیت من: «سیصیبهم بعدی بلا.» بعد از من گرفتاریهایی بهشان میرسد: «و تترید و تشرید.» بعد از من آواره میشوند، تبعید میشوند. تا کی؟ خوب دل بدهید، چقدر این روایت هم حزنانگیز است هم شورانگیز. «تا کی خانواده من در بلا و تبعید و آوارگیاند؟ حتی یخرج قوم منها هنا.» با دست حضرت به شرق اشاره کرد. فرمود: «تا وقتی که یک جماعتی از شرق بیایند. معهم رایات سوداء.» پرچمهای سیاهی دارند. مفصل انشاءالله در مورد پرچمهای سیاه بحث خواهیم. «یک جماعتی از شرق میآیند. پرچمهای سیاه دارند. یسألون الحق فلا یعطونه.» طلب حق میکنند، بهشان نمیدهند. «و یسألون فلا یعطونه.» دوباره درخواست میکنند بهشان نمیدهند. «فیقاتلون و یصبرون.» میجنگند و صبر میکنند. «بعد از اینکه کارشان به جنگ میرسد، حالا دشمنانشان میگویند بیایند حقشان را بهشان بدهیم. دیگر قبول نمیکنند.» وقتی کار به جنگ رسیده دیگر قبول نمیکنند. «تا کی این جنگ را تا کی ادامه میدهند؟ حتی یدفعوها الی رجل من اهل بیتی.» تا این پرچم سیاهی که بلند کردهاند را تحویل بدهند به یک مردی از اهل بیت من. «این مرد از اهل بیت کیست؟ یملأها قسطا و عدلا.» همان کسی که عالم را لبریز از قسط و عدل میکند. «کما ملئت ظلماً و جوراً.» همانطور که عالم لبریز از ظلم شده. «فمن ادرکه فلیأتهم و لو حَبُوا علی الثلج.» هر کی این جماعت بودی تو مشرق که پرچم را بلند کردهاند، این پرچم حق را بلند کردهاند، برود خودش را به اینها برساند حتی شده از روی برفها سینهخیز برود.
یک بخش پایانی داشت که یک مقدارش را قبلاً عرض کردیم. یک مقدارش را بعداً کار داریم که دارد تایید میکند این پرچم را. یک بخشی هم اولش بود. فرمود: «این آوارگی اهل بیت من ادامه دارد تا این مشرقیها بیایند این پرچم را بلند کنند.» خیلی نکته است. با همین بریم تو دل روضه این شب جمعهای. بریم کربلا. میگوید پیغمبر رنگشان پرید، رنگشان عوض شد، چهرشان درهم شد. فرمود: «خانواده من همیشه در بلا و گرفتاری، چشمشان به سمت ایرانیها بوده، ایرانیها کی میآیند این قاعده را تمام کنند؟» خیلی معنا دارد این حرف پیغمبر. تا منتقل میشود به گرفتاری اهل بیت میفرماید که آخرش آنی که ما را از این غربت و مظلومیت در میآورد ایرانیهاست. اینها وا میایستند پای ماها. اینها برای ما میجنگند. اینها تا آخر کار میمانند و پرچم را تحویل ما میدهند. معنایش چی میشود؟ معنایش این است که وقتی فاطمه زهرا در مدینه حقش را طلب کرد، بهش ندادند، بین در و دیوار فریاد زد، کسی اجابت نکرد. تو دل مبارکش [فکر میکرد] این ایرانیها کی میآیند حق ما را بگیرند؟ یک کم رو این فکر کنید ببینید اهل بیت رو شماها چه حسابی باز کردهاند. معنای این حرف یعنی چی؟ یعنی وقتی که خیمهها را آتش زدند، این بچه ها تو بیابان دویدند، پاهایشان رو خار [رفت]، دامنهایشان آتش گرفت، تو دلشان این بود: «پس این ایرانیها کی میآیند ما را از این غربت و مظلومیت در بیاورند؟» «اهل مشرق.» پیغمبر فرمود: «تا اهل مشرق قیام کنند این گرفتاری و آوارگی ادامه دارد.» آوارگی، «طریدون»، «شریدون»، «وحید»، «غریب». وصفی که امیرالمؤمنین از امام زمان کرد: آواره است، تنهاست، غریب است. تا کی این غربت و آوارگی ادامه دارد؟ تا وقتی که ایرانیها قیام کنند برای امام زمان. او هم چشمش به من و تو است. خدا ما را تو چه سرزمینی قرار داده؟ کجای تاریخ قرار داده؟ و چقدر دل اهل بیت شاد میشود، قرص میشود. تو این مصیبتها این پایداری را میبینند که مثلاً بچه ۸ ساله دیدی تو تلویزیون، توی این کانالها و اینها، بچه ۸ ساله. میگوید: «من از وقتی پدرم شهید شده گریه نکردم.» میگویند: «چرا؟» میگوید: «نخواستم اسرائیل خوشحال بشود.» باریکلا! دمت گرم. شما همانهایی هستید که اهل بیت به شماها دل خوش کردهاند. به شماها تکیه کردهاند. به شماها اعتماد دارند. چقدر تو این مصیبتها مادران شهدا، همسران شهدا. دیدی چه غوغایی بود بین این مردم. یکدفعه محبت جلوه میکند. میگوید: «فدای سر امام حسین، فدای سر علیاصغر، فدای سر رقیه.» اصلاً به حساب نمیآورند این مصیبتها را.
یک روضه ایرانی برایتان میخواهم امشب بخوانم. شب جمعه است. با این روضه بریم کربلا. با یکی از شهدای ایرانی امشب بریم کربلا. این شهید آرمان علیوردی عزیزمان. مادر ایشان به بنده میگفت. گفتوگو میکردیم با هم. میگفتش که: «حاج آقا، این آرمان این اواخر اینطور شده بود. از وقتی که طلبه شده بود و اینها، خیلی حیا و عفتش بیشتر شده بود. پاک بود، نجیب بود.» «این اواخر خیلی حیا و عفتش بیشتر شده بود.» میگفت: «طوری شده بود که این اواخر دیگر حتی پیش من که مادرش بودم با آستین کوتاه تو منزل نبود. حتی پیش عمهاش مثلاً آستین کوتاه نمیپوشید. این طور شده بود. سختش بود، شرمش میآمد حتی پیش محارمش.» «بعد گفت مادرش گفت گفت یک جا خیلی به من سخت گذشت وقتی فیلمش بعد شهادت درآمد دیدم این بچه را عریان کردهاند. جلو نامحرم عریان کردهاند. فیلمش هم پخش کردهاند. همه دیدند.» گفتم: «چقدر به بچهام سخت گذشت موقع شهادت؟ چقدر این بچه حساس بود. این بچه را عریان کردهاند.»
بریم کربلا امشب با این شهید، با این شهید عریان ایرانی. فدای آن آقایی که آمد دم خیمه به اهل حرم فرمود: «یک پیراهن پارهای برای من پیدا کنید. پیراهنی باشد که «لا یرغب فیه» کسی نسبت بهش رغبت نشان ندهد. ارزش نداشته باشد. بهدردنخور باشد.» پرسیدند: «برای چی میخواهی؟» فرمود: «میخواهم زیر البسه [بپوشم].» «تحت ثیابی. میخواهم زیر این لباسهایم بپوشم. لعلی مجرد.» که اگر این لباسهایم را کندند، این زره را کندند، این پیراهن را کندند، خب اینها به هر حال شاید یک ارزشی داشته باشد، یک قیمتی داشته باشد. بهش طمع میکنند، میکنند. «میخواهم یک لباس بیارزش، بیفایدهای که دیگر واقعاً ارزش مالی برای کسی ندارد آن زیر بپوشم. اگر همه لباسهای رو را کندند، آن را از تنم بیرون نکنند. لعلی مجرد، عریان نشوم، عریانم نکنند.» سید بن طاووس در ادامه چی میفرماید؟ «و لما قتل صلبوه منها.» وقتی کشتنش همان پیراهن کهنه را هم از تنش درآوردند. پسر فاطمه را عریان کردند.
در حال بارگذاری نظرات...