*وظیفهی منتظران در عصر غیبت و اهمیت ساختار قدرت دینی پیش از ظهور.
*مرجعیت قرآن در تشخیص حق و رد روایتهای ناسازگار با آن.
*مشروعیت حکومت دینی در عصر غیبت و نقد نگاه مخالفین.
*نهی قرآن از اطاعت از کفار و تاکید بر عزت و استقلال هویتی مؤمنان با نفی ولایت طاغوت.
*نقش پرچمداران مشرق زمین با انگیزه های الهی، به عنوان پیشقراولان زمینهسازی ظهور.
*توصیف منتظران حقیقی و ویژگیهای فردی و اجتماعی آنان در دوران غیبت، به روایت امام سجاد علیه السلام.
*روضه: گریههای امام سجاد علیه السلام برای مظلومیت امام زمان ارواحنافداه و تعقیب خانه به خانه حضرت ...
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (صلوات الله علیه) و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. (رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی).
یک سیر بحثی داشتیم در این جلسات که البته فصلهای مختلفی داشت و در هر فصلی به مباحثی پرداخته شد. در این فصلهای اخیر که به موضوع ایرانیان پرداختیم، سیر رطوبت بحث را پیگیری کردیم که این سیر و مدل آمدنش موضوعیت دارد و مهم است. آنجور که این بحث را شروع کردیم، این شکلی بود که آیاتی را از قرآن مدنظر قرار دادیم و محل بحثمان آن آیات بود؛ خصوصاً آیاتی در سورۀ مبارکۀ مائده که البته روایاتی هم در موردش داشتیم که تطبیق داده بودند به مردم ایران و قبیلۀ سلمان.
بر اساس آن آیات، دنبال وظیفۀ آخرالزمانی خودمان بودیم که این خیلی مهم است. سیر بحث و آن آیات جلو آمدیم و گفتیم که خب حالا وقتی این وظیفه برای ما معلوم شده، بگردیم ببینیم که آیا توصیفی هم نسبت به این جماعت در روایات داریم یا نه؟ آن آیات چه میگفت؟ حالا این بحثها، بعضی دوستان میگویند آگاهی هم تکرار میشود (این مباحث). اولاً که در خود تکرارش لطفی است؛ یعنی تکرارش لازم است. ثانیاً، تکرارش هم هر سری که به این مباحث اشاره میکنیم، از یک زاویه و باز نکات جدیدی در آن تکرار (شعر) هست. بعدها هم معلوم میشود، انشاءالله جلوتر، که این سیر بحث خاصیتش چه بود.
چون بعضیها از ته داستان شروع میکنند. یک اشاره به این بکنم چون مهم است. بعضیها از ته داستان شروع میکنند؛ میآیند چهار تا روایت پیدا میکنند که داریم – البته – که مثلاً گفته: آقا، هر پرچمی قبل از ظهور بلند شود، طاغوت است. هر حکومتی که تشکیل شود، فقط غم و غصۀ ما را اضافه میکند. چهار دسته تقریباً روایت داریم. بعدش گفته: شما بنشینید در خانههایتان، تکان نخورید تا وقتی که سفیانی ظاهر شود و با هیچ کس بیعت نکنید، هیچ پرچمی را قبول نکنید، از خانههایتان تکان نخورید. یک تعداد روایات این است.
یک عده از اینجا شروع میکنند داستان را؛ یعنی این را میگذارند مبنا. بعد دیگر بر اساس این باید تحلیل کرد. خب این غلط است؛ یعنی اصلاً جای شروع داستان اینجا نیست که شما با این روایات بخواهید شروع کنید. جای شروع داستان بر اساس یک سری مبانی عقلی است. اگر هم خواستی سراغ مبانی نقلی بروی، باید اول بروی سراغ قرآن. نه اینکه شما آن مبانی عقلی را میگذاری کنار، مبانی نقلی قرآنی را هم میگذاری کنار، یک سری روایات، یک سریاش فقط، آن هم همهاش نه، یک سریاش، آن هم آن جاهایش که اتفاقاً متشابه است، معلوم نیست دقیقاً چه دارد میگوید. اخذ به متشابهات که -چون محکمات را ول بکنی، متشابهات را بچسبی- این یک مشکلی دارد. این طرح بحث مشکلی دارد. بعضیها هم که شروع میکنند پاسخ دادن به اینها، باز از همین جا شروع میکنند پاسخ دهند. این هم غلط است. برای اینکه آن ته داستان است. شما از اول باید بچینی. یک سری پایهها معلوم شود، بعد برسیم به اینها که خب اینها چه دارند میگویند. بحث به خاطر این، سیر بحث این مدلی است.
به هم تأکید دارم، به هم دوباره برمیگردم، گاهی از نو میگویم، باز یک سری روایات برایش میخوانم، آیات میآورم که ببینیم این سیر کاملاً مستحکم و قدرتمندی است. نمیشود با چند تا روایتی که هم تازه سندش اکثراً مشکل دارد، هم دلالتش – به قول طلبهها – دلالت واضح و شفافی نیست، این را بگذاریم مبنا، بگذاریم اصل. هر کسی هر چه میگوید، باید به اینها جور دربیاید. نمیشود اینجوری. آنی که برای ما اصل است، اولاً حکم قرآن است. تازه قبلش ما حکم عقلی داریم که قبلاً اینها را مفصل چندین بار اشاره کردم. سراغ قرآن هم که میآیی، قرآن یک توصیفی دارد از جدال حزبالله و حزب شیطان، از جدال مؤمنین و کافرین. یک توصیفی دارد، یک جهادی میطلبد، یک تقابلی دارد. این تقابل صبر میطلبد، تا جهاد نباشد، نصر و فتح نیست. به آن امتی که جهاد نمیکند، خدا نصر و فتح نمیرساند. اینها واضحات قرآنی است.
نمیشود ما این را بگذاریم کنار، بعد بگوییم: «انشاءالله آقا میآیند، هر وقت آقا آمدند، ما کمکشان میکنیم.» آمدن آقا یک بخشی از این پروسه است، یک بخشی از این داستان. یک جهادهایی قبلش دارد، یک نصرتهایی دارد، یک فتحهایی دارد، در امتداد آن، ظهور میفرماید. این قاعده خیلی مهم است. نمیشود اینها را محل نگذاریم، بگذاریم کنار، دو تا روایت بگیریم که از این، فهمیده میشود و هر کسی هر پرچمی بلند کرد، طاغوت است، هیچ حکومتی قبل از ظهور ما نداریم. نمیشود که از خودمان که نمیشود ببافیم، تفسیر به رأی که نمیشود کرد! نمیشود که منطق قرآن و منطق عقل را بگذاریم کنار به خاطر اینکه آن هم تازه این روایت، دقیقاً هم معلوم نیست همین را دارد میگوید یا نه. «حکومتی که بیاید، هر قیامی که شود، غصۀ ما را افزایش میدهد.» از این واقعاً فهمیده میشود که هر حکومتی که بیاید، باطل است؟ آقا، هر چیزی که غصۀ ما را افزایش بدهد، لزوماً باطل است؟ الان من به شما میگویم: من هر بچهای که خدا به من داد، غم و غصهام افزایش پیدا کرد. یعنی پشیمانم؟ یعنی غلط بود؟ یعنی به شما توصیه میکنم بچهدار نشوید؟ جملۀ درست بود؟ اینکه گفتم درست یا غلط است؟ اشتباه است. کلاً اشتباه است! یک ابعادی دارد دیگر.
آقا پول پوشکاش، پول مدرسهاش. امسال یکیشان ۶۰ میلیون، آن یکی ۵۰ میلیون، آن یکی ۴۰ میلیون. حالا فعلاً سه تا مدرسه داریم، سال دیگر میشود ۴ تا، چند سال دیگر هم میشود پنج تا. مدرسه فقط در یک سال باید ۲۰۰ میلیون پول مدرسه اینها را بدهیم. هر بچهای که میآید، غم و غصۀ ما را افزایش میدهد. ولی آیا غلط است؟ اشتباه بوده؟ هر غم و غصهای که افزایش پیدا بکند، یعنی لزوماً باطل است؟ نه، آقا. شما هر وقتی که طلب حق هم میکنی، غم و غصه افزایش پیدا میکند. کاری که حضرت زهرا سلام الله علیها کرد، غم و غصۀ اهل بیت را افزایش داد. اشتباه بود؟ نباید این کار را انجام میداد؟ حضرت زهرا سلام الله علیها هر جا که بیشتر حق را طلب کرد، بیشتر مظلوم واقع شد، بیشتر حد کیفیتاش کردند، غم و غصۀ اهل بیت افزایش پیدا کرد. ولی غلط بود کارش؟ حالا همین روایت را دست میگیرد، میگوید: آقا، هر حکومتی بیاید، غم و غصۀ اهل بیت را افزایش میدهد. باطل است! مرگ بر فلانی و مرگ بر این یکی و مرگ بر آن یکی و «انشاءالله سقوط جمهوری اسلامی».
این حرفها، حالا خیلی به جمهوری اسلامی -به عنوان این مصداق و این مورد- کار ندارم. اصل قضیه را کار دارم که آیا کلاً میشود حکومتی تشکیل داد یا نه؟ طرحت چیست؟ پیشنهادت چیست؟ تو چه حکومتی را میخواهی قبل از ظهور تشکیل بدهی که مقدمه ساز باشد؟ با چه کسانی میخواهی تشکیل بدهی؟ با چه سبکی؟ با شیعیان انگلیسی؟ با پول ملکه؟ کدام یک از شاخصهای قرآنی را دارد؟ ببین خیلی اینها مهم است. اینی که این آیات را فکر کنم تا حالا شاید بیش از ۲۰ بار در این جلسات بنده خواندهام، بازم به نظرم میرسد باید ده بیست بار دیگر هم بخوانم، چون خیلی مهم است. میفرماید: (من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم ویحبونه). شماها اگر مرتد شوید، خدای جماعتی را میآورد که اینها خدا را دوست دارند، خدا اینها را دوست دارد. خدا (یُحبّهم) خدا اینها را دوست دارد و (یُحبُّونه) خدا را دوست دارند. (اَذِلَّة عَلَی الْمُؤمِنینَ اَعِزَّة عَلَی الْکافِرینَ) مجاهدت میکنند در راه خدا. یک جماعتی باید بیایند. اصلاً غیر اینها را مرتد میداند. هر کسی که غیر این است، مرتد است.
آقا من الان میخواهم به این آیه عمل کنم، همین الان، همین الان، همین ساعت. چه کار کنم؟ میگوید: هر طایفه و جماعتی که این مدلی نباشند، مرتدند. غیر از این است؟ جماعتی که در ولایت یهود و نصاری باشند، مرتدند. ولایت یهود و نصاری روبروی ولایت اهل بیت است. با ولایت اهل بیت باشم. آن روایت پیغمبر هم که برایتان خواندم، فرمود: «اگر سبک زندگی، سبک زندگی دشمنان من باشد، تو هم جزء دشمنانی.» همانی که آنها میخورند، تو میخوری. همانی که آنها میپوشند، تو میپوشی. هر چه آنها دستور میدهند، تو انجام میدهی. تازه حتی اگر دستور هم ندهند، تو خودت را شبیه آنها کنی، میشوی جزء آنها. چه برسد به اینکه آنها به تو دیکته کنند، تو اجرا کنی.
آقا من الان میخواهم به این عمل کنم. آنها برداشتهاند برای ما کاپیتولاسیون آوردهاند. دارند دیکته میکنند به ما. میگویند که مرجع تقلید شما اگر یک سگ آمریکایی را بکشد، باید ببرندش آمریکا محاکمهاش کنند ولی سرباز آمریکایی اگر مرجع تقلید شما را بکشد، حق ندارید کاریش بکنید، باید آزادش کنید برود. این بردهداری نیست؟ این کاپیتولاسیون بوده. یکی از چیزهایی که امام سرش غوغا به پا کرد و حق هم بود و اصلاً یکی از مبانی انقلاب بود و قضایای دیگر. به رسمیت شناختن اسرائیل و خیلی مسائل دیگر. من امروز میخواهم به این آیه عمل کنم. من میخواهم (اَعِزَّة عَلَی الْکافِرینَ) باشم. گفته اگر (اَعِزَّة عَلَی الْکافِرینَ) نباشی، مرتدی. من میخواهم خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم، نمیخواهیم کفار برای ما دیکته کنند. خودمان با همدیگر مینشینیم، میگوییم: آقا، اسلام را میگذاریم وسط، مردم با همدیگر بیاییم طرح بدهیم که این حکم اسلامی را چه شکلی اجرا کنیم که همهمان موافق باشیم، بهمان سخت نگذرد. این شده جمهوری اسلامی. خیلی هم آنقدر غلیظش هم نکردیم که هر چه ولی فقیه گفت. فقط مخالف قرآن نباشد. در اجراءش میخواهیم اکثریت نظرشان باشد که مقدور است برای ما.
ما میخواهیم «نه» بگوییم به کفار. ما میخواهیم زیر بلیط کفار نباشیم. این را باید چهکارش کنیم؟ الان در امروز، نه. شما حق نداری با کفار «نه» بگویی. این اگر بخواهی «نه» بگویی، پرچم باید بلند کنی. بگویی: «آقا، من خودم این پرچم خودم هستم، پرچم شما نه.» هر پرچمی بلند کنی، میشود طاغوت. بلند نکنی، که میشود طاغوت. چرا به آنجایش فکر نمیکنی؟ پرچم بلند نکنیم، خودمان برویم زیر پرچم طاغوت؟ بعد آن هم یک همچین طاغوت قلمبهای؟ واقعاً اهل بیتت اینند؟ یا اهل بیتت را عوض کن، یا ساقیات! اهل بیت این مدلی نیستند که برگردند بگویند که آقا این طاغوت است. بعد بگوییم: خب چهکار کنیم؟ بگویند: «بنزین پرچم آمریکا» دیگر معلوم است چه کار کنید! «استقلال داریم و به اسلام عمل کنیم، به قرآن عمل کنیم، این میشود طاغوت.» پیش میآید دیگر. طبیعی است. این اگر اهل بیت این است که... و کم نداریم متاسفانه آدم بیعقل این مدلی که اهل بیتش این است، زیر پرچم ملکۀ انگلیس میرود، با آنها راه میآید، اطاعت از آنها میکند، با این جماعت نمیتواند کنار بیاید، با جمهوری اسلامی و اینها. جالب نیست برایتان؟ با آمریکا و کانادا و اسرائیل؟ با خود اسرائیل؟ یک کلمه شما از این شیعیان انگلیسی در این دو سال، یک کلمه علیه اسرائیل چیزی شنیدید؟ به جمهوری اسلامی حمله شد، ۱۲ روز هزار و خردهای نفر را کشتند. یک کلمه از اینها شما چیزی شنیدید علیه اسرائیل؟ جالب نیست برایتان؟ خندهدار نیست؟
آقا، قشنگ زیبا نیست؟ چرا بنده وقتی استفتاء کردم از این گندهشان، ۱۲-۱۴ سال پیش، از بزرگش پیدا بکنم بین این ایمیلها و اینها. چهار تا سؤال پرسیده بودم. یکی که جواب نداد. آن سه تای دیگرش هم یکیش در مورد حکومت و اینها بود که گفت مثلاً منظورش این بود که ما وظیفه به تشکیل حکومت و اینها نداریم در آخرالزمان. بعد خندهدار بود که در عین حال تقیه را هم واجب نمیدانستند، مستحب میدانستند. این حجم از تناقض آدم تسمه تایم پاره میکند که بهش میگوییم آقا چرا لعن خلفاء میکنی؟ تقیه چه میشود؟ میگوید: تقیه واجب نیست، مستحب است. تشکیل حکومت چیست؟ میگوید: دلیل نداریم برای تشکیل حکومت. خب اگر تو قرار است حکومت تشکیل ندهی، تقیه هم نکن. فقه و دین و اسلام و اینها چه میدهند؟ میکشید بالا؟ با همدیگر دور هم؟ چطور میشود اینجوری؟ یک وقت حکومت تشکیل ندهی، مامور به تقیهایم. باز یک دوزار میتوانم بفهمم منظورش چیست. حکومت که نه، تقیه هم که نه... بکش دیگر! کشته شود مزدور. مشخص است چهجوری اعلام کند مزدورم؟ آدم ملکه است دیگر. نه تقیه را ملکه قبول دارد، نه حکومت و ملکه را قبول دارد. جانم فدای ملکه! جفتش با اهداف ملکه مشکل دارد. گرفتی چه میگویم؟ توجه داشتی؟
بعد جالب است، این پرچم طاغوت نیست. ولی پرچمی که سرتاسر رشادت، شجاعت، حقطلبی... خیلی ما با اینها بحث میکردیم. یک زمانی بیشتر هم بودند. از حالا یعنی بیشتر که نبودند، پرروتر از حالا بودند. سروصداهایشان خوابیده، ولی باز هم هستند. زیاد هم هستند. مخصوصاً در این مشهد و اینها، هیئتهایی دارند، جمعیتهای زیادی دارند. «علنی خلفاء میکنید، شیعه را به کشتن میدهید.» گفتند: «به همان دلیل که شما مرگ بر اسرائیل میگویید، شیعه را به کشتن...» جالب نیست برایتان؟ گفتیم که: «خب الان اینجا دشمن است، آن دشمن است.» آخه این میگوید: «خب این هم دشمن است آخه.» گفتم: «خب آخه الان ما اگر با اینها همدست بشویم و دشمن بزرگتر را بزنیم، بهتر نیست؟» «دشمن بزرگتر؟ بزرگتر نیست!» خیلی جالب شد! بعد میگفتیم که: «اگر مردید، بروید وسط اینها لعن کنید.» نشستید در مشهد، در امنیت، بعد لعن میکنی؟ آن چیست؟ «پاراچناها را به کشتن میدهید.» وسط غزه بنشینیم؟ «مرگ بر اسرائیل.» هر چه میگفتیم، یک چیزی معادل جواب میدادند!
بعد خندهدار این است که اینهایی که مرگ بر اسرائیل میگفتند، در میدانم نشان دادند درگیریشان را، یعنی تا پای جان. خیلی جالب است، جماعت پیچیدهای. ما بعدها با این جماعت کار داریم. یک سری روایات حتی بعد ظهور، حالا بعدها باید بهش برسیم. پس ما باید سیر قرآنی آمدیم جلو. قرآن تکلیف ما را مشخص کرده. ما وظیفه داریم که زیر بار طاغوت نرویم، زیر بار اطاعت کفار. این «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ» که گفت، جای دیگر تفسیر کرده، میفرماید: (فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا). درست خواندم؟ «ای دادگر! از کفار و منافقین اطاعت نکن وایسا، مجاهده کن، جهاد کبیر انجام بده.» معلوم میشود این اطاعت نکردن، جهاد کبیره است. به قرآن عمل میکنیم. حالا چهکار کنیم که جماعت قرآن را قبول ندارند؟ جالب است واقعاً. از قرآن که میخوانی، میگوید: «قرآن دلیل ندارد! روایت برای من بیاور.» روایتی که سندش به این قطعیت نیست، دلالتش به این وضوح نیست، چندین طیف روایت ضدش داریم. به این روایت اخذ میکند، عمل میکند. قرآنی که اینقدر صاف و پوست کنده و شفاف در این حجم. بعد اینها میشوند دنبال شعائر اهل بیت، احیاکننده شعائر و از این حرفها. جالب نیست برایتان؟ قرآن را میاندازند کنار، شعائر را زنده میکنند؟! قرآن وقتی نباشد، کدام شعائر دیگر؟ از قرآن چه در شعائر از قرآن بالاتر زنده کنیم؟ خیلی خندهدار است، واقعاً دردناک است.
البته با سیر قرآنی میآییم جلو، میبینیم ما وظیفه داریم به اینکه نه بگوییم به کفار. اطاعت نکنیم. برای خودمان حد و حدود و مرزی قائل باشیم در برابر دستور آنها. معارف خودمان را عرضه میکنیم. میگوییم ما دستور داریم، ما سنت داریم، ما سیره داریم، ما سبک زندگی داریم. ما زیر بار آن نمیخواهیم برویم. آقا، فلسفۀ انقلاب اسلامی -والله قسم- همین بود. هیچی دیگر نبود. آقا ما در برابر آنی که شماها میخواهید به ما دیکته کنید، ما خودمان سنت نبوی داریم، شریعت اسلامی داریم. ما خودمان سبک زندگی داریم. ما با اینها میخواهیم عمل کنیم. همین. «نه! شما اگر همجنسبازی برایتان آزاد نباشد، شراب اینطور نباشد، لخت و پتی نباشین، جریم...» تو میخواهی من را بیدین کنی؟ تو میخواهی من را به لجن بکشی؟ من نمیخواهم تن بدهم. چهکار باید بکنم؟ آقا، تن بدهیم دیگر؟ بعد الان اگر بخواهیم تن ندهیم، یک پرچم باید بلند کنیم. طاغوت! این پرچم الان تن بدهیم چیست؟ این پرچمی که بهش تن میدهیم چیست؟ آن دقیقاً چیست؟ طاغوت به اینها که باشد؟ که با اینها کیف میکنند، مشکل ندارند! «خیلی جمهوری اسلامی نباشه، همجنسبازی هم باشه، باهاش کنار میام!» بعضیها خیلی عجیباند واقعاً.
ما میخواهیم به این آیه عمل کنیم. حالا در مسیر عمل به این آیه، میخواهیم ببینیم در فکر اهل بیت، فرهنگ اهل بیت و پیشگوییها و اخبار آخرالزمانی اهل بیت، جماعتی هم هستند که توصیف شده باشند به اینکه اینها وایمیستند پای معارف ما در زمان غیبت و مدحشان کرده باشند؟ دیدید باز از یک بیان جدید امشب وارد شدم. همان مطالب، ولی با یک ادبیات جدید. میآییم میبینیم بله، تا دلت بخواهد مدح و توصیف داریم از پیغمبر و اهل بیت در منابع شیعی و سنی. فقط هم مدح نیست که مثلاً اینها آدمهای خوبیند؛ له و لورده میشوند، خورد و خاکشیر میشوند، ولی – اتفاقاً – این را استقامت میکنند. با استقامت قدرت پیدا میکنند. با آن قدرت مقدمهساز ظهور امام. یک بیان دیگر است. معلوم میشود اصلاً راه همین است، اصلاً فرآیند ظهور همین است. وظیفه داریم. اگر وظیفه داریم، ظهور را محقق کنیم. چون بعضیها یک جوری وظیفه هم ندارند. به اینکه خودش دوست ندارد بیاید، من حالا زور بزنم آقا بیاید؟ خودش دوست داشت میآمد دیگر! ما وظیفه داریم دیگر.
وظیفه داریم به نصرت امام. درست شد؟ وقتی وظیفه داریم به نصرت امام، اگر ما نصرت بکنیم، فرآیند ظهور محقق میشود. بعدش هم اصلاً علت غیبت ماییم. (عَدَمُهُ مِنَّا) به قول خواجه نصیر. (وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرُّفٌ لُطفٌ آخَر وَ عَدَمُهُ مِنَّا). از آن جملات تاریخی خواجه نصیر. یک خط چقدر مطلب گفته رضوان الله علیه. وجود امام زمان لطف است. تصرف در این عالم وقتی میکند، یک لطف دیگری است. نبودنشم از ماست. تقصیر ماست. مانع بودنش او نرفته که. او بوده، ما یک کاری کردهایم، مجبور شده برود. یعنی ما در واقع بردهایمش. ما فضا را ناامن کردهایم که مجبور شده در خفا قرار بگیرد. پس ما وظیفه داریم که فضا را امن بکنیم برایش. پس ما وظیفه داریم که مقدمات بازگشت او، حضور او، ظهور او را فراهم بکنیم. این ظهور و حضور بدون قدرت فراهم نمیشود. ما وظیفه داریم قدرت فراهم بکنیم. ما وظیفه داریم مجهز باشیم. این وظایفی هم که داریم، همهاش هم آیه قرآن است. (لَهُم مَّا ٱستَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ). تا آنجا که میتوانی باید توانمند باشی. دشمن خدا را بترسانی، دفع شر کنی. شر دشمنت را دفع کنی. قدرت داشته باشی، تحقیرش کنی، ضربه بهش بزنی، او را وادار به عقبنشینی کنی. اینها همه آیات قرآن است.
عمل بکنیم، ظهور محقق میشود. من این همه آیه را بگذارم کنار، چون یک روایتی گفته هر کسی که پرچم بلند کند، طاغوت است. هر پرچمی بلند کنم، غم و غصۀ ما اهل بیت افزایش پیدا میکند که من نفهمیدم که این منظورش از این پرچم چیست؟ نفهمیدم منظورش از آن غم و غصه چه؟ همه اینها را بگذارم کنار، چون یک چیزی آنجا دارد که این آقای انگلیسی بزرگوار این فهمیده. من هم نمیفهمم. این فهمیده که اینها مثلاً هر حکومتی تشکیل شود، طاغوت است. چون این خوشش نمیآید. معصوم هم نه. چون خوشش نمیآید. ما نباید حکومت تشکیل بدهیم. حضرت امام رضوان الله علیه خیلی تعابیر قشنگی در مورد اینها دارد. در یک نامهای دارد، در اسفند ۶۷ خطاب به مراجعین. نامه را حتماً بخوانید. دوازده/سهاش یا دوازده/پنجاش. خیلی خواندنی است. جز اواخر است دیگر. اواخر عمر حضرت امام است. تقریباً دو ماه بعد دیگر امام وضعشان، وضع بیماریشان شدت پیدا میکند و دیگر بعد هم از دنیا میروند.
آنجا میفرمایند که: «زمان شاه با کاباره و فحشا و سینما و اینها این حضرات حجتیهای مشکل نداشتند، بلکه میگفتند فساد بیشتر بشود اتفاقاً باعث میشود ظهور نزدیک شود.» بعد که انقلاب شده، یک کسی یک جایی یک غلطی میکند که بالا تا پایین نظام هم بدشان میآید، مخالفند، انتقاد دارند، برخورد میکنند. یک مأموری، یک پاسبانی، یک مدیری، یک جایی یک غلطی میکند، «وا اسلامای» اینها بلند میشود. زمان شاه اگر غلطی میکرد، مشکل ظهور نزدیک میشد. یک جمله امام بودند که گفته. جالب نیست تناقضات؟ خیلی مهم است. پس این میشود سیر بحثمان. میبینیم که آقا، یک جماعت آخرالزمانیاند که اینها مدحشان شده. بعد که دقیقتر بررسی میکنیم، میبینیم این جماعت آخرالزمانی که مدحشان شده، معمولاً نقطۀ جغرافیایی که برای اینها معرفی شده، شرق، مشرق زمین، عجمها و فارسها هستند. بعد دیگر به طور خاصتر، قمیها هستند و کنارشان هم اهل خراسان. در بعضی روایات اهل طالقان، در بعضی روایات اهل ری، که اینها را هم به عنوان یک نقاط خاصی اسم گذاشتند. بیشترش البته اهل قم. معلوم میشود که اینها هم در آخرالزمان پایدارند، به این معارف وایمیستند، در این فساد ذوب نمیشوند، قدرت پیدا میکنند و با آن قدرت مقدمات ظهور را فراهم میکنند.
خب این را تا اینجا داشته باشید. من چند تا روایت برایتان بخوانم در این بحث. این مدل را باز هم شاید باز به همین سبک دوباره بحثها را برگردم، اشاره بکنم و بعد هم باز هی روایاتی را در این لابلای عرض بکنم. این کتاب، خدمت شما عرض کنم که، «معجم أحادیث الامام المهدی علیه السلام» که اشاره کردم، که البته این خلاصۀ این کتاب است. اصلش ۸ جلد است. در گوشی دارم خلاصهاش را. اینجا دارم مطالب خوبی دارد. هشت جلدیش خیلی مفصلتر منابع روایات را گفته. از مرحوم آقای کورانی دستهبندی کرده روایات را. در جلد دوش یک بحثی در مورد ایرانیها دارد. اینجا هم یک بحثی دارد که «الایرانیون أنصار الامام المهدی.» ایرانیها یاران امام زمان. روایت خوبی دارد. چند تا روایتش خیلی به درد ما میخورد. البته همهاش به درد میخورد، ولی با این سیر بحثی که آوردیم، خیلی به ما کمک میکند. غالباً هم اینها که ایشان آورده در منابع اهل سنت است.
قبلاً هم اشاره کردم چرا روایات اهل سنت اتفاقاً در این باب روایت دارد که از اهل سنت ابن حماد نقل کرده. اینها بحثهای فنی هم اینجا دارد که خیلی بهش نپرداختهام. یک دردی که ما داریم، این است که بحثهای ما عمومی است. ما باید در فضای عمومی گفتوگو بکنیم. یک جوری مطرح بکنیم که مخاطب عمومی بهش فشار نیاید. دیگر بحثهای تخصصیش را مطرح نمیکنیم. عزیزانی را داریم، اثر اخلاص و وظیفه، انشاءالله اینجوری گفت: «اون جایش مشکل دارد، این جایش مشکل دارد.» بعد توقع دارد من بیایم مثلاً تخصصی را اینجا در جلسۀ عمومی جواب بدهم. این بدبختی ماست! بزرگوار، گوشی: میگوید: «دم دهنش هر چه میرسد میگوید، پخش میکند.» که این صد تا اشکال به اینجایش؟ برای جواب داریم ها! خندهدار است که گاهی ده بار هم جواب دادهام. دهنش هر چه میآید میگوید. یعنی به گوش اینها برسانیم. ما هی داد میزنیم: «عمو! عمو! این جوابت است!» نمیدانم چهجوری باید به اینها برسانیم! این هم یک بدبختی فراتر از بدبختیهای دیگر.
یکی از شبهاتی که مطرح کرده بودند، این است که این ابن حماد، مثلاً شما ازش روایت خواندهاید. حالا درد دل اینجا زیاد داریم. وقت شما را نمیخواهم بگیرم. نکته جالبی که هست، این است که این جناب ابن حماد یک کتابی دارد به اسم «الفتن». مرحوم سید بن طاووس هم کتاب را قبول دارد، هم مؤلفش را قبول دارد. مرحوم آقای ریشهری، دانشنامۀ امام زمان دارد. در آن دانشنامۀ امام زمان اتفاقاً ابن حماد را قبول میکند، هم کتابش را میپذیرد، هم خودش را قبول میکند، هم استناد میکند و هم کلام سید بن طاووس در مورد ایشان.
و خندهدار این است که بعضی از این حضراتی که به ما فحش میدهند... ابن حماد تو مجموعۀ آقای ریشهری درس میخوانند! درد من کجاست ببرم؟ «استاد ما، بزرگ ما، گندۀ ما و اینها.» بعد ما از حرف استاد، آتینا... شاگردهای ریشهری هم نیستند، شاگردِ شاگردانشاند. حرف استادش را که میگوییم، نه خودش خبر دارد بندهخدا، نه گوش میدهد که من دارم میگویم استادت این را گفته! دیگر اینها بدبختیهایی است که به هر حال ما گرفتارشیم. انشاءالله کفارۀ گناهان.
خب «الفتن» ابن حماد میگوید که روایت نقل میکند. البته بعضی از چیزهایی که نقل میکند، معلوم نیست روایت باشد. یک مشکل اینجوری دارد، ولی سید بن طاووس اعتماد دارد به «الفتن» ابن حماد. (لا یَکُونُ حَتَّى یَلْقَى أَهْلَ بَیْتٍ) یک مبنای دیگر هم که حالا یک بحث علمی کردیم، یک چیزی هم اشاره کنم نسبت به روایات. دو جور بحث داریم. یک عمومی گفت، آن هم که گوش نمیدهند. حالا لااقل شماها بدانید. اگر شما به شما گفتند، شما بگویید اینها را. دو سبک مواجهه با روایات داریم. یک وقت وثاقت صدوری، یک وقت وثاقت سندی. دو شیوه است. برخیها سند را برایش فقط ارزش قائلند. آن هم با یک پارامترها. برخیها نه، یک شیوه دیگری دارند. نمیخواهم دیگر وارد جزئیاتش بشوم. چون یکی دو جلسه وقت مفصل میطلبد و اصلاً کلاس درس. بعضیها مکتبشان، مکتب فقهی و رواییشان، مکتب وثاقت صدوری است. میگوید: «برای من مهم است که معصوم گفته باشد. برای اینکه بفهمم معصوم گفته، به دانه دانۀ راویان کار ندارم، روشهایی دارم برای اینکه کشف بکنم به اینکه معصوم گفته یا نه.» سبک مرحوم آیتالله العظمی بهجت این مدلی بود. (وثاقت صدوری). ما استادی که محضرشان بودیم، که از شاگردان زبدۀ فقهی مرحوم آیتالله العظمی بهجت بودند، سبکشان این بود. این مدلی به ما یاد دادند. یک اصطلاحی هم ایشان داشت به نام «تشابک أدله». یعنی ادله را باید شبکهبندی... حالا باز طرف میآید میگوید که: «این استاده اسمش چه بود؟» میگویم: «راضی نیست بگویم.» یا: «بیا. تموم استاد کیست؟» بدبختی دیگر! خب آقا، وقتی راضی نیست، من چهکار کنم؟ تو حرف را بررسی کن. این هم باز یک گرفتاری دیگر است. اگر بخواهم بگویم باز مفصل به این هم بپردازم، خستهتان کردم، ببخشید. ولی بدانید اینها را به هر حال، اشکالات و حرفهایی که گاهی مطرح میشود، پاسخهایش هم یک آدرس ده بار تا حالا گفتیم، فایده...
پیغمبر از یک بلایی یاد کردند، خسته شدید، ببخشید. یک صلوات بفرستید، سرحال شوید. (صل علی محمد و آل محمد). پیغمبر فرمودند که: «اهل بیت من با یک گرفتاریهایی مواجه میشوند، حتى یَبْعَثَ اللَّهُ مِنَ الْمَشْرِقِ سُوداً؛ تا اینکه خدا یک پرچم مشکی از مشرق را بلند کند.» در مورد پرچم مشکی اشاره کردم، بعداً انشاءالله باز مفصلتر بهش میپردازم. (مَن نَصَرَها نَصَرَهُ اللّه) هر کسی این پرچم را کمک کند، خدا کمکش میکند. پیغمبر تأیید میکند. (وَمَن خَذَلَها خَذَلَهُ الله). هر کس این را ول کند، خدا هم او را ول میکند. (حتى یَأْتُوا رَجُلًا اسْمُهُ كَاسْمِي) تا اینکه برسند به مردی که اسمش مثل اسم من است، همنام پیامبر است. (فَیُلِیهِ أَمْرَهُ) در بعضی نسخهها «یُوَلیه» دارد. منابع دیگر اهل سنت هم نقل کردهاند این را، مثل سیوطی در «الحاوی»، مثل برهان المتقی و منابع دیگر که آنها «یولونه» دارد که اینجا متولی امر اینها امام زمان میشود. اینها پرچم را اول بلند میکنند، حرکت میکنند، بعد تحویل حضرت میدهند. بعد حضرت متولی امر. (فَیُؤَیّدُهُ اللهُ وَ یَنصُرُه). خدا تأییدش میکند و کمکش میکند. این یک روایت.
یک روایت دیگر دارد، در سنن ابن ماجه است و المعجم الاوسط طبرانی. بیهقی گفته، مصباح الزجاجة گفته، بیان شافعی، قرطبی در تذکره دارد و... که این روایت خیلی روایت مهمی است. میفرماید: (يَخْرُجُ نَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ). یک جماعتی از مشرق خروج میکنند. خروج بهمعنای اینکه زیر بار طاغوت و ظلم و اینها نمیروند دیگر. امشب همین «خروج نه میگویم» به این کفار و طواغیت و اینها. این جماعت از مشرق که خروج میکنند، (فَیُوَطِّئُونَ لِلْمهْدِي). اینها زمینهسازی میکنند برای امام زمان، مقدمهچینی میکنند. خیلی مهم است. در یک روایت دیگر دارد: «سلطان هم دارد.» یعنی برای حکومت حضرت مقدمهچینی میکنند. در منابع شیعی هم در کشفالغمه داریم، در اثبات الهدی، جاهای دیگر. اینها را مفصل مرحوم آقای کورانی دانه به دانه منابعش را آورده. یعنی روایت را روی خط نقل میکند، دو صفحه گاهی فقط منابع را میآورد. در آن کتاب هشت جلدی که الان اینجا جلد ۲ صفحه ۲۱۲. قشنگ میشود.
(تَجِیعُ الرَّایَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ). پرچمهای سیاهی از سمت مشرق میآید. (كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ). دلهایشان مثل پارههای آهن میماند. یاد چی افتادیم؟ پارههای آهن. حدیث قمیها که مردی از قم خروج میکند، جماعتی با او جمع میشوند، دلهایشان مثل پاره آهن (فَمَنْ سَمِعَ بِهِمْ فَلْیَأْتِهِمْ). هر کسی شنید صدای اینها را، قیام اینها را، برود به اینها ملحق بشود. بیعت کند. برود سینهخیز برود خود را به اینها برساند. این هم هم در منابع اهل سنت آمده، هم در منابع شیعه.
روایت دیگر چیست؟ (إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّایَاتِ السُّودَ خَرَجَتْ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ). وقتی پرچمهای مشکی را دیدید، از سمت خراسان خارج شده، دارد حرکت میکند، (فَأْتُوهَا). بروید سمت این پرچمها، ولو روی برف سینهخیز بروید. (فَإِنَّ فِیهَا خَلِیفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِي مُحَمَّدًا). و در این لشکر، زیر این پرچم، خلیفه خدا مهدی (عج). محمد و... چقدر مهم است حضرت! مخفی که حالا انشاءالله میخوانم برایتان. یعنی یک حرکتی شروع شده. این حرکت، حرکت نابی است. این حرکت، اهل بیتیه است. این حرکت هم قبلش یک خروجی داشته. یک هو که جمع نشدند بزنند بیایند بیرون. خودشان یک حاکمی دارند. حاکم طاغوت است، اول این را باید کنار بزنم. یک قدرتی پیدا بکنند. عقلیه دیگر. خودشان وقتی حکومت طاغوت دارند، ۱۰ نفر دور هم جمع بشوند، چه میشود؟ مگر میتوانند انقلاب بکنند؟ مثلاً شیعی ۵۰ نفر جمع میشوند، یک الله اکبر بگویند، همه را تق تق زدند، کوبیدندش. اول یک خروجی میکنند که (یَخْرُجُ مِنْ قَوْمٍ) بعد قدرت پیدا میکنند، توان پیدا میکنند. درست شد؟ بعد کمکم زورشان به اینجا میرسد که میتوانند فراتر از سرزمین خودشان وارد معرکه و نبرد بشوند. که این پرچم خراسانی دقیقاً همین است. «خراسانی خروجش دقیقاً آن روزی است که خروج سفیانیه.» سفیانی جز علائم حتمی ظهور است، هیچ بحثی درش نیست. قطعاً سفیانی خروج خواهد کرد. هیچ ظهوری قبل از خروج سفیانی نخواهیم داشت و در روایات متعددی هم به بیانهای متعددی داریم که سفیانی یک سر داستان، خراسانی یک سر دیگر، یمانی را هم البته داریم که باید بعداً بهش بپردازیم.
خب این خراسانی چهجور حرکت میکند؟ میرود با سفیانی درگیر میشود. یک «شبه الکی» بچهها، «سفیانی دارد میآید و حرم امام رضا». خراسانی پرچم مشکی برمیدارند راه میافتند. بندهخدا «مطیعُ الارض» مثلاً در هواپیما چارتر میکنند و صاف میروند آنجا مینشینند ور دل سفیانی. میگوید: «به به! خوش... پرچمهای سیاه از خراسان میبینم. به به! میخواهم بکشمتان ولی دلم نمیآید. نمیدانم چرا. نمیزنم، شمشیر میزنم نمیبُرد.» چرا فیلم هندی آدم باید کمتر ببیند اگر میخواهد روایت تحلیل بکند؟ فیلم هندی، فیلم ترکیهای کمتر باشد. خب اینم یک روایت دیگر.
روایت بعدی هم بخوانم و بعد بروم. فرمود: (إِذَا خَرَجَتِ الرَّایَاتُ السُّودُ...). خیلی دوست داشتم تک تک منابع این روایتی که میخوانم را بگویم، چون خیلی منابع فراوانی را زحمت کشید انصافاً مرحوم کورانی. خدا رحمتش کند. یکم مظلوم واقع شد آقای کورانی. صبحش از دنیا رفت. آقای رئیسی خدا رحمتش کند پیام تسلیت داد. ساعت ۲ پیام تسلیت گذاشتند در سایت آقای رئیسی. ۱:۲۰ دقیقه خود آقای رئیسی شهید شده بود. یعنی پیام تسلیت آقای کورانی وقتی منتشر شد در سایتهای رئیسی، خودش شهید شده بود. بعد دیگر آن خبر شهادت آقای رئیسی آنقدر بزرگ بود، دیگر همه از آقای کورانی فراموش کردند. دیگر این هم ضایعهای بود در گذشتههای کورانی. صبحش کورانی بود، ظهرش چه روز سخت و تلخی بود واقعاً. یعنی صبحش یک مصیبتی بود، ظهرش هم آقای رئیسی و آل هاشم و شخصیتهای درجه یک دیگر که همراه ایشان بودند. ایام سختی بود. روح همهشان شاد باشد انشاءالله.
(إِذَا خَرَجَتِ الرَّایَاتُ السُّودُ). وقتی پرچمهای سیاه خارج شد، (فَاسْتَوْصُوا بِالْفُرْسِ خَیْرًا). همدیگر را نسبت به ایرانیها وصیت به خیر کنید. پرچمهای سیاهشان که بلند شد، دیگر شروع کنید خوب ایرانیها را گفتن. خیلی جالب است. (فَإِنَّ دَوْلَتَنَا مَعَهُمْ). دولت ما پیش اینهاست. دولت ما اهل بیت با اینهاست. پرچمهای مشکیشان که بلند شد، دیگر کسی حق ندارد در مورد اینها بد بگوید. همه باید خوب بگویند. اینها دولت ما را محقق میکنند. خیلی اینها عبارات بلندی است. بله، به به! به این روایت که دیگر اصلاً معرکه است. منابع شیعی هم این را نقل کردهاند به کرات. از آن روایات فوقالعاده است.
یکی دیگر شبیه این داریم. فردا شب انشاءالله یادم باشد برایتان میخوانم، چون روایت مهمی است. (يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِق). از فرزندان حسین علیه السلام، یک مردی از مشرق خروج میکند. این قطعاً امام زمان نیست. چرا؟ به چه دلیل؟ برای اینکه امام زمان که از مشرق ظهور نمیکند. امام زمان از کجا ظهور میکند؟ از کنار کعبه. این فرزند امام حسین از مشرق خروج میکند، پس معلوم میشود قبل امام زمان یک سید دیگری هست که از فرزندان حسین که خروج میکند. حالا توصیف بقیهاش هم قشنگ است. فرزند حسین کیست؟ از بعضی روایات دیگر فهمیده میشود این همان خراسانی است. سید حسینی است. چرا این را گفتم؟ بعداً انشاءالله لباسش را میخوانیم در مورد خراسان، آنجا مفصل بهش میپردازیم. بعضی جاها که خراسانی را گفتند، اسمی از سید بودنش نیست، ولی یک جای دیگر تعبیری دارد که «مردی از بنی هاشم» و چون این مشرق و پرچم سیاه و اینها را برای خراسانی گفتند که او مورد تأیید است، این مردی از فرزندان حسین هم به همان میخورد. پس هم سید است، هم از نسل امام حسین است، سید حسینی.
خب این سید چه ویژگیای دارد؟ (لَو اسْتَقَبَلَتِ الجِبَالَ لَهَدَمَهَا). کوهها بیاییم جلویش وایسند، همه را میزند پودر میکند. همچین همتّی دارد. (وَاِتَّخَذَ فِیها طُرُقاً). تعبیر را ببینید، اصلاً مو به تن آدم راست میشود. همه کوهها روبروش وایسند، کوهها را میشکافد، راه میکشد، از وسط کوهها رد میشود. چه شخصیتی! فعلاً حالا تا الان داشتیم که این مدلی باشه، سید حسینی باشه، هزار کوه جلویش بکشند و همه را بشکافد و رد شود؟ تا به حال که نداشتیم دیگر. غیر از این چند سال اخیر که یکی داشتیم که نمیتوانم اسمش را بیاورم، یک سید حسینی خیلی عزیز و بزرگوار متولد مشهد. تا به حال که نداشتیم، انشاءالله بعد از این هم نخواهیم داشت. همین، انشاءالله کار همین جا انشاءالله خاتمه پیدا کند.
فرمود: (تَخْرُجُ مِنَ الْمَشْرِقِ رَایَاتٌ سُودٌ لِبَنِی الْعَبَّاسِ). اول از مشرق پرچمهای سیاهی برای بنی عباس بلند میشود. این پرچم سیاه کیست؟ ابومسلم. معمولاً پرچمهای سیاه که گفتم، تطبیق دادند به ابومسلم. تا جایی که برخی گفتند اصلاً کلاً ما پرچم سیاه در روایات غیر از آنی که ابومسلم بوده... ماشاءالله، یک مدتی هستند این پرچمهای سیاه بنی عباس. (ثُمَّ بَعْدَ هَذِهِ الرَّایَاتِ السُّودِ رَایَاتٌ سُودٌ صِغَارٌ). خیلی مهم است. پرچمهای سیاه کوچولو. پس همچین خیلی پرچمهای بزرگ نیست، پرچمهای سیاه کوچکی است. (تُقَاتِلُ رَجُلًا مِنْ وُلْدِ أَبِی سُفْیَانَ وَأَصْحَابِهِ). تا به حال توصیف خود این پرچم سیاهها بود که از کجا میآیند و با کی میآیند و اینها. اینجا میفرماید با کی میجنگند. با کی میجنگند؟ با یکی از فرزندان ابوسفیان که این کی باشد؟ سفیانی باشد. (مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِق). از سمت مشرق میآید. پس آن سپاهی که با سفیانی درگیر میشود، سپاهی است که از خراسان میآید. با پرچم مشکی میآید. مردی از فرزندان امام حسین، به تعبیری خراسانی. اینها میآیند و البته غلبه میکنند، پیروز میشوند. در بعضی هم دارد که فرمانده صالح است که انشاءالله باهاش کار داریم. (يُعِدُّونَ الطَّاعَةَ إِلَى الْمَهْدِي). اینها حرکتشان منجر به این میشود که همه را مطیع امام زمان میکند. یعنی فرماندهی را تحویل میدهند. پرچمشان، پرچم خودشان نیست. برای خودشان پرچم بلند نکردهاند. یکی از تفاوت پرچم اینها با بقیۀ پرچمها این است. بقیه پرچمش خودشان را بلند کردهاند. اینها پرچم خودشان را بلند نکردهاند. اینها پرچمشان به این است که ما میخواهیم زیر بار طاغوت نرویم. اگر هم قرار است کسی فرمانده و رهبر ما باشد، فرمانده و رهبر ما امام است. وقتی نیست، به دستوراتش عمل میکنیم. وقتی بود، تحویل خودش میدهیم. «آیا ولایت فقیه و جمهوری اسلامی چیزی غیر از این بوده؟» جملات تاریخی رهبر انقلاب: «سید امام، مولای ما، صاحب ما تویی، صاحب این انقلاب تویی.» درست شد؟ هیچ ادعایی از اینکه این مال ماست و خودمانیم و...
روایت بعدی: آخرین روایتم. یکی دو تا روایت دیگر هم بخوانم برایتان. اگر خسته نشدید، پروندۀ روایات ایرانیها را از یک جایی ببندیم. میفرماید: (تَخْرُجُ رَایَاتٌ سُودٌ لِبَنِی الْعَبَّاسِ). پرچم سیاهی برای بنی عباس میآید. بعدش: (تَخْرُجُ مِنْ خُراسانَ أُخرىٰ سُوْداءَ). یک پرچم سیاه دیگر از خراسان میآید. بعد آن پرچم ابومسلم... (قَلَانِسُهُمْ سُودٌ). اینجا دیگر پرچم سیاه ندارد، کلاهخودهایشان مشکی است. حالا یا کلاهخود یا عمامه است. (وَثِیَابُهُمْ بِیْضٌ). لباسهایشان سفید است. عمامۀ سیاه، پیراهن سفید. جالب نیست؟ (عَلَي مُقَدِّمَتِهِمْ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ). فرماندهشان هم که پیشاپیش دارد میرود، شعیب بن صالح است. که اینجا راوی میگوید: «یا شعیب بن صالح است، یا صالح بن شعیب است.» (مِنْ تَمِیمٍ). از قبیله تمیم. (یَهْزِمُونَ أَصْحَابَ سُفْیَانَ). اینها اصحاب سفیانی را شکست میدهند. (حَتَّى تَنْزِلَ بَیْتَ الْمَقْدِسِ). سفیانی را شکست میدهند، پایشان میرسد به بیتالمقدس. معلوم میشود فتح بیتالمقدس به واسطۀ سپاه خراسانی، با فرماندهی شعیب بن صالح بعد از شکست سفیانی است. یعنی انگار یک سفیانی این وسط مانع و حائل میشود برای اینکه بیتالمقدس را فتح کنند. اینها خیلی مهم است این روایت.
(وَ تُوَطِّئُ لِلْمَهْدِیِّ سُلْطَانَهُ). اینها مقدمهساز ظهور امام زمانند. (وَ یُمَدُّ إِلَیْهِ ثَلاثُ مِئَةٍ مِنْ الشَّامِ). سیصد تا از شام کشیده میشود سمت اینها. حالا سیصد تا سپاه است، سیصد تا گروه هست، سیصد نفرند؟ نمیدانم. (یَکونُ بَیْنَ خُرُوجِهِ وَ بَیْنَ أَنْ یُسَلِّمَ اْلأَمْرَ لِلْمَهْدِي). از روز خروج اینها تا تحویل کار به امام زمان چقدر فاصله است؟ از خروج خراسانی تا تحویل به امام زمان. اینجا این روایت دارد، در روایت دیگر عدد دیگری است. اینجا دارد که (اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ شَهْرًا). ۷۲ ماه فاصله. شاید این خروج، مقدمه، یعنی مرحله به مرحله باشد. شاید اینطور زد و خوردیه از قبل ۷۲ ماه میشود چند وقت؟ ۶ سال. درسته؟ ۶ سال. شاید این ۶ سال، این ۷۲ ماه آن خروج مقدمهای اول دورادور باشد. بعد آرام آرام و زمینی و اینها. یکهوئی نه که مثلاً از وقتی میآیند جنگ، چون آن جنگ زمینی ظاهراً ۸ ماه بیشتر طول نمیکشد. داریم بعداً انشاءالله بهش بپردازیم.
حالا این شعیب بن صالح را فعلاً بخوانیم. (يَخْرُجُ بِالرَّيِّ رَجُلٌ رَبْعةٌ أَسْمَرُ). در ری یک آقای چهارشانه میآید که گندمگونه است. اسمر معمولاً گندمگون که میگویند یعنی مثلاً رنگش سبز است، مثلاً باشد. یک مردی است اینجا ساکن ری. در روایت دیگر سمرقندی گفتند. این را سمرقندی گفتند. شعیب بن صالح را اینجا گفتند مال ری. تهرانی. که از قبیله بنی تمیم. ک... ریش و مو و اینها ندارد. سر همین هم به بعضیها تطبیقشان ... صالح بهش میگویند شعیب بن صالح. (فِي أَرْبَعَةِ آلَافٍ). با ۴۰۰۰ تا. (ثِیَابُهُمْ بِیْضٌ وَ رَایَاتُهُمْ سُودٌ). لباسهایشان سفید است، پرچمهایشان مشکی است. (یَكُونُ عَلَى مُقَدِّمَةِ الْمَهْدِي). اینها پیشقراول سپاه امام زمانند. یعنی اینها دارند میروند که راه را وا کنند برای امام زمان. (لا یَلْقَى أَحَدًا إلا فَلَّهُ). به هر کسی هم برسند، شکستش میدهند. اینها باخت ندارند. این سپاهی که شعیب بن صالح فرماندهاش است، که البته خودش فرمانده سپاه خراسانی است. مهم است دیگر. اینها راه بیفتند، باخت در کارشان نیست. هر جا بروند میزنند. پیروز میشوند، میآیند جلو. این هم یک روایت دیگر. دیگر سندش را هم که نخواندم. دیگر اینها سندهایش کجاست؟
روایت بعدی: (یَخْرُجُ عَلَی لِوَاءِ الْمَهْدِي غُلَامٌ حَدِیثُ السَّنِّ). یک نکتهای اینجا دارد. در گوشی، حالا همینجوری فقط شما بهش توجه کنید. فرماندههای این سپاه سنهایشان زیاد نیست. خیلی پیرپاتال ندارند. فکر کنید در این سپاهی که قرار است مقدمهساز ظهور امام زمان باشند، فرمانده ریشسفید خیلی ندارد. روی همۀ فرماندههای ریشسفیدمان شاد باشد انشاءالله. این شعیب بن صالح هم کمسن و سال است. خیلی پیر و پاتال نیست. (خَفِیفُ اللِّحْیَةِ). ریشاش هم کم است. (أَصْفَرُ). زرد. حالا یا رنگش زرد است یا ریشهاش زرد است. (اصفر، بور) مثلاً. (لَوْ قَاتَلَ الْجِبَالَ لَحَطَّمَهَا). اگر با کوه بجنگد، کوهها را میشکند تا (حَتَّی یَنْزِلَ إِیلِیَا). تا میرود به ایلیا میرسد. ایلیا اسم قدیمی عربی اورشلیم. البته من دیشب گفتم تلآویو. چون تلآویو و اورشلیم ۵۰ کیلومتر فاصله دارد. خیلی فاصله چندانی ندارد.
اینکه حرکت میکند شعیب بن صالح دیگر توقف ندارد. در یک روایت دیگر فرمود میرسد بیت المقدس که بعد از شکست سفیانی باشد. در این روایت میفرماید میرسد به ایلیا که همان بیت المقدس باشد. بیت المقدس را فتح میکنند. فتح بیت المقدس به دست شعیب بن صالح و سپاه خراسان. اینهاش دیگر آقا ترسناک است. اینها باشد شبهای بعد بخوانم. چون دیگر مانده ترسناک است دیگر. دارد از جنایات سفیانی میگوید که در چه وضعیتی اینها با سفیانی درگیر میشوند. قبلش سفیانی چه کرد. این باشد طلبتان. انشاءالله فردا شب اگر یادم باشد و فرصت بشود، قبل از اینکه بحث را تمام بکنیم، یعنی با این روایت بحث را تمام بکنیم. ایام شهادت امام سجاد علیه السلام. فردا شب، شب شهادت امام سجاد علیه السلام. دهۀ سوم را به دوستان عرض میکردیم. جا دارد اسمش را بگذاریم «دهۀ سجادیه». هم شهادت امام سجاد علیه السلام در این دهه است، هم دیگر اوج مصیبتهای اهل بیت در مسیر کوفه به شام و در آستانۀ رسیدن به شام. واقعاً این ایام، ایام خاص مصیبت امام سجاد علیه السلام است.
از امام سجاد برایتان بخوانم. هنوز بحثمان خیلی مانده ها! یعنی انشاءالله که در این دهه برسانیم به یک جایی. هنوز کلی روایت و کلی مطلب شبهای بعد با هم مرور بکنیم انشاءالله. این روایت از امام سجاد، ابوحمزۀ ثمالی از ابوخالد کابلی نقل میکند. ابوخالد میگوید که: «من رفتم خدمت مولای خودم علی بن الحسین.» این روایت را دل بدهید. چند بار، یک چند جایی، یک تیکههایی از این روایت خواندهام. تا حالا کاملش را به نظرم میآید که نخوانده باشم. برای اولین بار کامل روایت را بخوانم. ابوخالد کابلی میگوید: «رفتم خدمت امام سجاد علیه السلام. (دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ).» گفتم: (يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی بِالَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ) روایت مرحوم صدوق، کمال الدین نقل میکند. جلد ۱ صفحه ۳۱۹. «پسر پیغمبر! به من بگو چه کسانی محبتشان واجب است؟ چه کسانی را باید دوست داشته باشیم؟ خدا واجب کرده دوست داشته باشیم و اطاعت کنیم؟ چه کسانی را خدا واجب کرده که اقتدا کنیم بهشان، تبعیت کنیم ازشان؟» بعد پیغمبر اسمش کنکر بود. اهل کابل بود. یک جورایی بچهمحل او محسوب میشود دیگر. ایرانی میشود. ابوخالد کابلی جز شیعیان درجه یک امام سجاد. گفتند سه تا شیرۀ ناب دارد امام سجاد، یکیش این ابوخالد است.
حضرت فرمودند: (یَا کُنْکَرُ، أَنَا أُولی اْلأَمْرِ). این اولوالامری که خدا محبتشان را واجب کرد و اینها را امام کرده و طاعتشان واجب است، اسم آوردند: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، (ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ابْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ). خیلی جالب است. حال امام حسن و حسین فرزندان امیرالمؤمنین. (ثُمَّ انْتَهَى اْلأَمْرُ إِلَيْنَا). بعد هم که دیگر امر به ما منتهی است. بعد دیگر سکوت کرد. گفتم که: (یَا سَیِّدِی، رُوِیَ لَنَا). «آقا! برای ما روایت شده از امیرالمؤمنین که زمین از حجت خدا خالی نمیماند. (فَمَنْ الْحُجَّةُ وَ الْأَمَامُ بَعْدَکَ)؟» خب من شما را که به عنوان امام میدانم، بعد شما کیست حجت و امام؟ فرمود: (اِبْنِي مُحَمَّدٌ وَ سَمَّةٌ فِي التَّوْرَاةِ بَاقِرٌ يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً). «پسرم که اسمش محمد و در تورات نامش باقر. در تورات باقر به خاطر اینکه علم را میشکافد.» (هُوَ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدِي). بعد از من حجت و امام ایشان است. (وَ مَنْ بَعْدَ مُحَمَّدٍ اِبْنُهُ جَعْفَرٌ). «خب دل بدهید.» بعد محمد، پسرش جعفر است. (وَ سَمَّاهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ الصَّادِق). «پیش آسمانیان اسمش صادق است.» گفتم: (يَا سَیِّدِی فَكَیْفَ صَارَ اسْمُهُ اَلصَّادِقُ وَ کُلُّكُمْ صَادِقُونَ). «شما که همهتان صادقید! چطور این شد جعفر صادق؟ خب بقیهتانم شما بشوید علی صادق، بعدی هم میشود محمد صادق. چطور جعفر صادق به طور خاص میگویید صادق؟»
امام سجاد فرمود: (حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِیهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب سَمُّوهُ الصَّادِقَ لِأَنَّ مِنْ نَسْلِهِ یَطْلُعُ وَاحِدٌ یُسَمِّی نَفْسَهُ جَعْفَرَ یَدَّعِی الْاِمَامَةَ بِغَیْرِ حَقٍّ) پدرم امام حسین از پدرش روایت کرد که پیغمبر فرمود: «وقتی فرزند من جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب به دنیا آمد، اسمش را صادق بگذارید. چون از نسل او یک بچه میآید در نسل پنجمش، نسل پنجم امام صادق، اسمش جعفر، که آن هم اسمش جعفر است. (یَدَّعِي الْإِمَامَةَ ادِّعَاءَ إِمَامَةٍ مِنْ غَیْرِ حَقٍّ و جُراَةً عَلَى اللَّهِ وَ کَذِباُ). ادعای امامت میکند از سر جرأت بر خدا و دروغ. (فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ الْمُفْتَرِی عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ). او پیش خدا اسمش جعفر کذاب است. برای اینکه اسم این جعفر با آن جعفر اشتباه نشود. بگویید جعفر صادق که آن جعفر کذاب معلوم باشد یکی دیگر است.» دقت بکنید خیلی جالب است اینجا روایت خیلی جالب میشود. «بر خدا افترا میبندد، ادعای چیزی را میکند که مال خودش نیست.» (الْمُخَالِفِ لِأَبِیهِ و الْحَاسِدِ لِأَخِیهِ). «مخالف پدرش است و حسود نسبت به برادرش امام عسکری.» (ذَلِکَ الَّذِي يَرُومُ کَشْفَ سِرِّ اللَّهِ). «این دنبال این است که پرده را کنار بزند. پردهای که خدا انداخته روی امام زمان، روی حجت خدا. پرده را کنار که چهکار بکند؟»
حالا اینجا روایت را داشته باشید. میگوید: این را که فرمود که «پرده را از ولی خدا کنار بزند.» (ثُمَّ بَکَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بُکَاءً شَدِیداً). اینجا یک گریه شدیدی کرد امام سجاد علیه السلام. بعد فرمود: «انگار دارم جعفر کذاب را میبینم.» این عبارت (کَأَنِّی بِهِ) گفتم بهتان. (کَأَنِّی بِجَعْفَرٍ الْکَذَّابِ) «انگار دارم جعفر کذاب را میبینم که دارد طاغوت زمان را میآورد، حجره به حجره دنبال امام زمان میگردد. دنبال مهدی ما که این را پیدا کند، تحویل طاغوت بدهد. دارم میبینم انگار این جعفر کذاب حرص آن حرص آن منه علی قتله.» «حرصی که دارد که امام زمان را بکشد. اگر دستش برسد به امام زمان، میخواهد بکشدش.» همین را که امام سجاد دیدند از آینده، مظلومیت امام زمان را، (بُکَاءٌ شَدِیدٌ) کرد. «چه روزگاری میآید؟ مهدی ما اینطور مظلوم واقع میشود. عمویش دنبالش میگردد که پیدایش کند، بکشدش، جایزه بگیرد. و طمع دارد در میراث او و میراث او را بدون اجازه میگیرد.»
بعد میگوید که برمیگردم به ابوخالد. میگوید: «گفتم آقا جان، یابن رسول الله، واقعاً اینهایی که فرمودید میشود؟» فرمود: (أَیْ وَ رَبِّی إِنَّ ذَلِکَ لَمَکْتُوبٌ عِنْدَنَا). «آره، به خدا! این در یک صحیفهای که پیش ماست، مکتوب است. این قضیه حتماً اینطور خواهد شد.» در آن صحیفهای که محنتها درش نوشته شده. محنتهایی که بعد رسول الله بر ما جاری میشود. (رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ یَکُونُ مَاذَا)؟ «بعدش چیست؟ بعد از امام زمان چیست؟» فرمود: (تَمْتَدُّ اَلْغَیْبَةُ بِوَلِيِّ اللَّهِ). «این ولی خدا که امام دوازدهم است، غیبت طولانی میکند.» بعد فرمود: (یَا أَبَا خَالِدٍ...) جمله را داشته باشید خیلی جالب است. «ابوخالد، اهل زمان غیبت او که قائل به امامت او باشند، منتظر ظهور او باشند، از اهل تمام زمانها بالاترند. چون خدا به اینها عقلهایی داده، فهمهایی داده و معرفتی داده که برایشان بودن و نبودن فیزیکی امام فرقی نمیکند.» با این عبارت کار دارم. چرا؟ قبلاً هم یک اشاره بهش کردم. انشاءالله فردا شب یک توضیح در مورد این عرض میکنم.
فرمود: «کسی که در زمان غیبت او منتظر او باشد، انگار پیشاپیش پیغمبر وایساده.» مجاهده، اینطور ثواب و اجر دارد که (أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً). «اینها مخلصین واقعیاند.» (وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً). «اینها شیعیان واقعیام هستند.» (وَ دُعَاةٌ إِلَی دینِ اللَّهِ). «اینها دعوت به دین خدا میکنند، هم آشکار، هم مخفیانه.» اینجا امام سجاد فرمود: (وَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ). «انتظار که این انتظار فرج خودش از بالاترین درجات فرج است.» عرضم را تمام کنم، برویم در روضۀ امام سجاد. یک لحظه ملتفت شدن به اینکه روزگاری میآید که فرزندش، امام زمان تنها میشود و دشمن دنبال او میگردد که او را بکشد. حالا این دشمن، عموی خود امام زمان، جعفر کذاب. از توجه به این و این مظلومیت امام زمان، (بُکَاءً) (بُکَاءً) خیلی معطلتان نکنم، زود برویم در روضۀ این امامی که آنقدر لطیف است، این دلی که آنقدر سوخته که از توجه به مظلومیت امام زمانی که هنوز به دنیا نیامده و قرار هم نیست کشته شود، دست کسی هم بهش نمیرسد، از همین که فقط دشمن دنبالش است که او را بکشد، وقتی مرور میکند و یادش میآید، گریۀ شدید میکند. حالا ببینید این امام چه حالی داشته وقتی که حجت خدا را کشتند، اولیای خدا را کشتند.
یک جای دیگر میخواهم ببرم روضه را انشاءالله عزیزدلمان هم بعد از همین روضه را ادامه میدهد. امام زمانی که هنوز به دنیا نیامده، دنبالشاند که بکشندش و نمیتوانند هم بکشندش. چه گریهای که از امام سجاد برایش! حالا ببینید چه حالی داشته امام سجاد برای آن بچه شیرخوارهای که روی دست پدر تلذّی میکرد! چه؟ امام سجاد برای این بچه معصوم، هیچ جرمی نداشته. حتی زبان نداشت بگوید من تشنهام. حتی زبان نداشت با زبانش زخمی به دشمن بزند. مظلومیت این بچه. اوضاعش هم طوری است که اگر آبش ندهند، خودش دارد میمیرد. نمیدانم چه حالی بوده حال امام سجاد در شهادت این بچه. حال امام سجاد را نمیدانم، ولی حال امام حسین را برایتان گزارش بدهم. در میدان چه حالی بود. هی این خون را به آسمان پاشید. خدایا میدانم تو میبینی، برایم آسان میشود. خودش دارد به خودش تسلیت میگوید امام حسین. یادم نمیآید، ندیدم جای دیگر در کربلا امام حسین خودش به خودش تسلیت گفته باشد. تازه انگار این تسلیت خودش به خودش کفایت نمیکرد، خدا هم به امام حسین تسلیت گفت. کجا؟ آنجایی که یک ندایی بین زمین و آسمان بلند شد: (دَعْهُ یا حُسَیْنُ). «رها کن بچه را.» (فَإِنَّ مُرْضِعَهُ فِي الْجَنَّةِ). «تو بهشت دارند بچهات را شیر میدهند.»
در حال بارگذاری نظرات...