این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*مرور روایاتی در مورد نقش کلیدی غیر عربها، خصوصا ایرانیها در آخرالزمان.[1:30]
*ویژگی علمی، فقهی و نظامی یاران ایرانی امام زمان ارواحنافداه، به روایت امام باقر علیه السلام.[2:30]
*نسبت خونی ایرانیها با اهل بیت علیهمالسلام از طریق حضرت شهربانو، نسبتی قویتر از هم قبیلهگی با جناب سلمان![13:20]
*ازدواج امام حسین علیه السلام با شهربانو( دختر یزدگرد سوم) و نقش ایشان در تداوم نسل اهل بیت علیهمالسلام.[26:00]
*تأکید امام رضا علیهالسلام بر پیوند نَسَبی با ایرانیان، تأییدی بر پیوند عمیق اهل بیت علیهمالسلام با مردم ایران.[41:50]
*سابقه تاریخی دلدادگی عاطفی، دینی و تمدنی ایرانیان به اهل بیت وامام حسین علیهمالسلام.[50:00]
*تحلیل دشمنی بنیامیه با اهل بیت علیهمالسلام و هویت شیعی ایرانی، بهعنوان یک جبهه واحد![56:30]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد). فعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهو قولی.
بحثی که این شبها خدمت عزیزان داشتیم، مروری بود بر اخباری که قرآن و روایات نسبت به آخرالزمان داریم و وظایفی که در آخرالزمان داریم و خصوصاً نقشی که در آخرالزمان ایرانیها ایفا خواهند کرد. به تعبیر روایات ما، نقش ایرانیها نقش اساسی در داستان ظهور امام زمان است. در یک روایت هم حتی امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «تمام ۳۱۳ نفر اصحاب امام زمان از اعاجم هستند، تمام ۳۱۳ تا غیر عرباند. البته ۳۱۳ تایِ اول، حلقهی اول حفاظت از امام زماناند و حُکّامی هستند که بعد از ظهور بر عالم حکومت خواهند کرد.»
در یک روایت هم دارد که میفرماید: «اینها همهشان فقیهاند، ۳۱۳ نفر همهشان عالِم دیناند.» البته در روایت دیگری به این شکل نفرمودهاند، یعنی اینکه ۳۱۳ تا همهشان عَجَم باشند یا به تعبیری فارس باشند، اینطور نیست؛ ولی اینطور است که بخش عمدهای از این ۳۱۳ تا ایرانی یا فارساند. بعضیهاشان هم ظاهراً فرمانده نظامیاند، بعضیهاشان هم فرمانده نظامی نیستند، در جنگ هم مشارکت ندارند. شبی که ظهور میخواهد رقم بخورد، از توی بسترشان ملحق میشوند به امام زمان. اینها روایاتی است که فعلاً نمیخواهم بخوانم؛ یک جلسهی دیگری انشاءالله بنا شده جمعهها، شاید چند هفته صبحهای جمعه اشارهای به این بحثها داشته باشیم. فعلاً که مشهد هستیم، بعد هم که انشاءالله برگردیم تهران، انشاءالله این جلسات تهران ادامه پیدا میکند. آنجا مفصل در مورد ۳۱۳ نفر انشاءالله مباحثی را خواهیم داشت؛ چون دوستان هم درخواست داشتند، هم در این جلسه هم بیرون از جلسه، که در مورد ۳۱۳ تا و یاران امام زمان، البته حلقهی اول یاری امام زماناند بلافاصه، یعنی حضرت در میانهی این ۳۱۳ تا اعلام میکنند ظهورشان را. شب قبل از ظهور اینها جمع میشوند دور حضرت، اعلام وفاداری میکنند و پاسبانی میکنند از حضرت. صبح حضرت اعلام ظهور میفرمایند و بیعت صورت میگیرد با حضرت که اولین کسی هم که بیعت میکند جناب جبرئیل است. ملائکهی مقرب امام زمان بیعت میکنند، و این افراد هم بلافاصله بعدش جمعیت زیادی به حضرت ملحق میشوند؛ سپاه هزار نفره و چند هزار نفره و اینها. اینها لایههای بعدی یاران امام زمان هستند، بعد هم که تعداد دیگری از سرتاسر دنیا ملحق میشوند به سپاه امام زمان.
بعضی از این ۳۱۳ تا با اینکه قبل از ظهور داستان جنگ جدی است، ولی اینها از منزلشان ملحق میشوند به امام زمان. معلوم میشود اینها خیلی شاید حضوری در این داستان جنگ و اینها به این شکل نداشته باشند، در حالی که در روایت دیگر داریم که این سپاهی که حالا خصوصاً سپاه خراسانی و شعیببنصالح که در منطقه درگیر میشوند، در عراق و در شام، اینها درگیری دارند. آنجا تصریح شده در بعضی از روایات که بعضی از اصحاب امام زمان، یعنی اصحاب درجه یک، در این سپاه هستند و درگیرند. معلوم میشود که اینطور برداشت میشود: بخشی از اون ۳۱۳ تا فرماندههای نظامیاند، برخیشان هم فرماندههای نظامی نیستند ولی جایگاهشان جایگاه فرماندهی است که بیشتر بهنظرم از تعابیر به اینکه اینها عالِمند، عالِم دیناند. در بعضی روایات تعبیر قاضی دارد، اینها قاضیاند که حضرت میفرستندشان به اقصا نقاط عالم برای حکومت، یعنی استانداران حضرت در واقع میشوند که حضرت یه دستم البته بر سینهی اینها میکشند بهعنوان اینکه الهام میکنند علم قضاوت را به اینها که اینها دیگر اگر با مسئلهای مواجه شدند به چالش نخورند. بخشی از ۳۱۳ تا اینجورند، بخششان هم فرمانده نظامیاند. در بعضی روایات دارد: همهشان عجماند این ۳۱۳ تا. در بعضی روایات دیگر اینطور است که نه، بخش عمدهایشان عجماند. در بعضی روایات هم به تفکیک استان، صندوقصندوق جدا حساب کردند که از فلان شهر دو تا، از فلان شهر ۵ تا، از فلان شهر ۱۰ تا که اگر فرصت بشود، شاید در این جلسات اگر فرصت بشود، یه شب برایتان میخوانم به تفکیک استان و شهر که آن هم عمدتاً شهرها مال ایران است، حالا نه ایران فعلی، ایران قدیم و منطقهی فارس که مجموعهی این مناطق آذربایجان و ترکمنستان و تاجیکستان و افغانستان، مجموعهی اینها را شامل میشود. بخش عمدهای از اصحاب امام زمان مال همین مناطق هستند که حالا انشاءالله روایتش را میخوانیم، بعداً باید بحث هم بشود که اصلاً این روایت سندش چطور است.
یک نکتهی مهمی میماند که امشب میخواهیم بهش اشاره بکنیم. امشب یکی از آن بحثهای مهم تمام این صد و خردهای ساعتی است که از پارسال تا به حال بحث کردیم. یکی از مهمترین مباحثش امشب بهش پرداخته میشود که یک در جدیدی در بحث باز میشود. خب، تا به حال همیشه این تعبیر را میدیدیم از پیغمبر اکرم که «قبیلهی سلمان، قوم سلمان». این را زیاد دیدیم، گاهی میزدند پشت سلمان، گاهی میزدند روی پای سلمان، گاهی دست روی سر سلمان میگذاشتند، به مناسبت آیات مختلفی از قرآن. وقتی سؤال میکردند: آقا اینها کیان؟ خدا دارد از اینها تعریف میکند و پیغمبر زدند پشت سلمان، فرمودند: «این هموطنان سلمان، همنژادها و همقبیلههای سلمان.» خب، این در زمان پیغمبر است. این عبارت هم خیلی عبارت رایج است، ولی واقعش این است که ما قبیلهی سلمان نیستیم، ما قوم سلمان نیستیم، پس ما چی هستیم؟ خیلی مهمتر از اینها هستیم. یک بحث جدیدی دارد مطرح میشود. تا به حال ایرانیها را بهعنوان همقبیلهی سلمان میشناختیم. از یک جایی از تاریخ حضور ایرانیها خیلی خیلی خیلی جدیتر میشود. نقش ایرانیها خیلی خیلی خیلی پررنگتر میشود. نقش ما و جایگاه ما چه بوده در تاریخ اسلام؟ بله، اولش یک سری برده بودیم که ما را مثلاً در جنگ گرفتند و این حرفها. امیرالمؤمنین فرمود: «شما اول با اینها جنگیدید و مثلاً شما اینها را سر به راه کردید.» البته ما با شمشیر مسلمان نشدیم، ولی به هر حال با ما جنگ شد. بعد بعد از آن جنگ، خب خیلی فضای ایران عوض شد و اقبال نشان داد به اسلام. فرمود: «آیندهای میآید که اینها شما را سر به راه میکنند و اینها اسلام را به شما یاد میدهند. شماها مسیر را ول میکنید، اینها خط را ادامه میدهند. بعدها اینها شما را سر خط میآورند.»
خب، معمولاً ما وقتی میخواهیم افتخار کنیم به ایرانی بودنمان، به این افتخار میکنیم که سلمان از ماست. اولین ایرانی که مسلمان شد جناب سلمان. خودش هم پا شد، راه افتاد، حرکت کرد و پیغمبر را پیدا کرد. نشانههای رسالت را که شنیده بود، در پیکر پیغمبر پیدا کرد، تصدیق کرد، ایمان آورد و بعدها در قضایای بعدی، خب جماعتی مسلمان شدند، پیشتاز ما جناب سلمان است که ما معمولاً اصرار هم داریم ایشان را بهنام سلمان فارسی یا سلمان فارسی معرفی کنیم، که جالب است در روایت نهی شده، ولی باز ما کار خودمان را میکنیم. امام صادق فرمود: «سلمان الفبا نگو سلمان فارسی، بل قل سلمان المحمدی.» (اللهم صل علی محمد و آل محمد). سلمان را نباید به یک آب و خاک نسبت داد، سلمان را باید به پیغمبر نسبت داد. سلمان، سلمان خانوادهی پیغمبر. ارزش و عظمت سلمان به این است. البته افتخار این سرزمین هم هست، ولی آنی که سلمان را سلمان کرده، ایرانی بودنش نیست، آن نسبتی است که با پیغمبر دارد. «فمن تبعنی فانه منی، هرکی دنبال من راه بیفتد از من میشود.» فرمود: «سلمان منا اهل البیت.»
خب، ما افتخار میکنیم به جناب سلمان، خودمان را هی به سلمان میچسبانیم و میخواهیم سلمان را برای خودمان داشته باشیم و حالا سریال هم که دارند میسازند، انشاءالله میآید و دیگر احتمالاً پدر کل جهان را درمیآوریم با اینکه سلمان از ما اهل بیت است! آن که مختار بود، توش پرچم ایران نشان میدادند، سبز و سفید و قرمز سر خاک خانم کیسان و اینها پرچم ایران برده بودند که دیگر اصلاً کُلِّش واسهی ماست. اینکه دیگر از بیخ واسهی ماست. اینجا چه خواهیم کرد و تاریخ را زخم خواهیم کرد. سلمان دیگر بماند چه خواهیم کرد. ولی مسئلهی اصلی این است که ما اتفاقاً یک نقش جدیتری یک جایی پیدا کردیم در تاریخ. کجای تاریخ؟ کی میداند؟ کی میتواند بگوید؟ ببینم کی زودتر میگوید؟ انقلاب اسلامی! کیان ایرانی (اللهم صل علی محمد و آل محمد). از یک جایی داستان ایرانیها جدیتر میشود. دیگر نه تنها خدا بهواسطهی اینها اسلام را کمک میکند، ائمه و اهل بیت را هم خدا بهواسطهی ایرانیها به این عالم میآورد. مادر دو امام، حسن و حسین (علیهما السلام)، فاطمه زهراست. حالا بعد از این مادر، خدا میخواهد یک زن دیگر را انتخاب بکند، بشود مادر امام بعدی. این بانو را از کجا انتخاب کرده؟ از این سرزمین، از این نژاد. امام سجاد (علیه السلام) از یک مادر ایرانی بهنام شهربانو، که البته عرض میکنم انشاءالله داستانش را مختصری، البته چون مطلب در مورد ایشان زیاد است. یک زنی یهو وارد داستان میشود. البته خیلی حضور چشمگیر تاریخی ندارد، توضیح میدهم چرا، ولی نقش بینظیری دارد. از امام سجاد به بعد تمام امامان ما بهواسطهی این زن، گوهر این زن، در این عالم جایگاه پیدا میکنند و وجود مادی پیدا میکنند. امام سجاد یک رگ مادری ایرانی، تمام اهل بیت بعدی هم از این رگ ایرانی، که روایتش را از امام رضا برایتان میخوانم انشاءالله که حضرت فرمود: «ماها خراسانی هستیم از طریق مادر امام سجاد (علیه السلام).» روایتی است که شیخ صدوق در "عیون اخبار الرضا" نقل کرده. خیلی روایت فوقالعادهای است و چقدر حیف است که اینها را محکمتر نشنید.
ما قبیلهی سلمان نیستیم، ما قبیلهی امام سجادیم. ما همشهریهای امام سجادیم. آن زمان امکانات نبود، امام سجاد نبوده که هی ما را به سلمان معرفی کنند. از وقتی که دیگر شهربانو آمد، ما دیگر قبیلهی سلمان نیستیم. ما قبیلهی مادر اهل بیتیم. مادر، بعد از فاطمه زهرا، از ماست. ایرانی. خیلی حرف است! این عظمت اینجاست. بازی عوض شده. رسماً بازی عوض شده. خب، البته بیلیاقتیهایی هم نشان دادند آن جماعت، با این اهل بیت. ظلم و جور و جفا به سرحد خودش رسیده. کار به اینجا رسیده که دیگر خدا اراده کرده از این نسل، این نژاد. البته ما نمیخواهیم هی ایرانی عربی این را بکنیم ها، این را چند بار عرض کردم. مزیت نژادی و اینها نمیخواهیم بگوییم. یک بخشی از این صحبتها به خاطر این است که بعضیها که تربیت شدهی درست نیستند، تربیت اسلام بهشان نرسیده، هی دنبال مزیت دادن نژادهای عربی و اینها به نژادهای غیر عرب عجماند. خب، اینها یک پاسخ: شماها مزیت که ندارید. نکتهی دومش هم این است که مزیت به پذیرش اسلام این است که ارزش میآورد، و ما به این دلیل در تاریخ خوش درخشیدیم. به این دلیل به این نژاد افتخار میکنی، نه چون نژاد فارسی و ایرانی داریم. نه، چون سابقهی ما، تاریخ ما نشان داده ما سراسر ایمان بودیم، عشق بودیم، یکرنگی و همراهی با اهل بیت و تعابیری که اهل بیت در مورد ما، در مورد نژاد ما، در مورد سرزمین ما به کار بردند، تعابیر عجیبی است. فرمود: «من به هیچ جماعتی مثل ایرانیها اعتماد ندارم.» افتخار میکنیم که اهل بیت در مورد ما اینجوری حرف زدند.
اینها برگ برندهی ماست، نه چون نژادمان فلان، زبانمان فلان است. نه، ما از اول با اهل بیت روراست آمدیم وسط. نامه ندادیم، سر راه راهشان را ببندیم، آب به روی آنها ببندیم، پیکرشان را پارهپاره کنیم. ما ندیده عاشق شدیم. ما بیعت نکرده جون فدا کردیم. برای همین اینقدر این جماعت همیشه مورد تأییدند. اتفاقاً خود این جناب شهربانو هم همینطور است. اصلاً انگار خمیرهی این ملت با محبت اهل بیت و خصوصاً محبت امام حسین عجین شده. خیلی این جملهی «ما ملت امام حسینیم» مال امروز و دیروز نیست. ما از زمان شهربانو ملت امام حسین بودیم. این بانو عاشق و دلدادهی امام حسین (علیه السلام) بود. آن نکات اصلی این عشق و ارادت مال امروز و دیروز نیست. ما یک تاریخ دلدادگی به امام حسین داریم. ما با امام حسین شیعه شدیم. ما با امام حسین مسلمان شدیم. ما پایمان این شکلی به اسلام باز شد. ما از وقتی که پایمان به اسلام باز شد، زن ما، زنی که از نژاد ما بود، شد مادر اهل بیت. خیلی نکات مهمی است که بهش توجه نمیشود.
خراسانی دیگر یک سیدی نیست که در آخرالزمان میخواهد قبل از ظهور، ظهور بکند. خراسانی، همهی اهل بیت خراسانی. امام سجاد خراسانی. امام باقر، امام صادق خراسانی. خود امام زمان. تعبیر امام رضا (علیه السلام) است: «ما خراسانی هستیم.» جناب شهربانو، بنده نتوانستم آدرس دقیق پیدا کنم از اینکه ایشان کجا زندگی میکرده است، اینها. ولی یک سری مختصات جغرافیایی را که حالا اجمالاً بررسی کردم، ظاهراً مال همین محدودهی مرو و همین همین حوزهی خراسان بوده، همین بخشی که بعداً امام رضا (علیه السلام) تشریف آوردند. این بانو مال اینجاست، که حالا در مورد یزدگرد باید بیشتر صحبت بشود. این عقبهی ماست. این سابقهی ماست. این جایگاه ماست و نقش ماست در تاریخ اهل بیت. ما دیگر فقط نقشمان کمک رساندن به یک امام در آخرالزمان نیست. ما سهممان در تولد اهل بیت بعد از پنج تن شوخی نیست. اینها را توجه کردهاید؟ نمیدانم چرا ما اینها را خیلی بهش نمیپردازیم، یعنی نمیخواهیم مصادره کنیم امام سجاد را هی اشاره کنیم که امام سجاد ایرانی است، ولی خب دیگر اینقدر نباید فراموش کرد. بابا، این امام یک رگشان ایرانی است. خیلی مهم است.
چند تا روایت برایتان بخوانم، بعد برگردیم به آن روایت پریشبمان که مانده بود و هنوز فرصت نشده که بخوانیم. به هر حال به مناسبت شهادت امام سجاد (علیه السلام) یکم بحثمان رفت سمت امام. اشکال ندارد. نوش جان امام سجاد، همهی این حرفها و کلمات و جلسات فدای تار موی امام سجاد. این "به وقت ایران" مان هم شد "به وقت امام سجاد". ایران گره خورد به امام سجاد. ورق برگشت کلاً، یک چیز دیگر شد داستانِ تاریخ.
در مورد حضرت شهربانو ما روایات برایتان بخوانم. یک روایتی است که این روایت معروفی است، خیلی نقل شده. آنقدری که حالا بنده بررسی کردم، این تعبیر زیاد نقل شده از پیغمبر. بخوانم برایتان. بعد این را ابن شهرآشوب نقل کرده، دیگران هم نقل کردهاند، خیلیها این تعبیر را نقل کردهاند. ابن شهرآشوب در "المناقب"، جلد ۲، صفحهی ۲۶۴. اینها را باید سندهایش را بگویم که باز یک عده دردسر برای ما درست نکنند، باز حرف بیخود نزنند، بعداً باز وقتمان تلف بشود بخواهیم جواب بدهیم. ابن شهرآشوب از "ربیعالابرار" نقل میکند، از زمخشری که از پیغمبر روایت میکند. [خیلی] این روایت، روایت مهمی است که پیغمبر فرمود:
**«لله من عباده خیرتان»** در واقع خدا از بین بندههایش دو تا جماعت انتخاب شده دارد. دو تا جماعت برگزیده دارد. اینها کیان؟
**«فخیرته من العرب»** ما عرب داریم، یک عجم داریم، درست است؟ آقا، عرب و عجم. میگوید: غیر از این نداریم دیگر، یا عرباند یا غیر عرباند. غیر عرب میشود عجم. از عرب یک جماعت ویژه و برگزیده داریم، از غیر عرب که عجم باشند هم یک جماعت برگزیده داریم. شما این روایت را نگاه کنید، همین یک روایت، پایان باز باید بزنیم بعد این روایت. فرمود:
**«و خیرته من العرب قریش»** از عرب آن جماعت برگزیده قریشاند که میشود نژاد اهل بیت. قریشی دیگر. قریشی درست شد، که بنی هاشم باز خودشان سرآمدان قریش، برگزیدگان از عرب. بحث نژادپرستی نیست ها، یک توضیحی عرض کردم، به همان دلیلی که فضیلت واقعی است، اینها میشوند برگزیده که آن ایمان، آن خلوص و وفاداری و اینها باشد. جماعت برگزیده از عرب، قریشاند و
**«و من العجم فارس»** جماعت برگزیدهای از عجم، ایرانیها، فارسزبانان.
شما همین روایت را ببین، دیگر بس است، دیگر حرفی نمیماند. کل عالم میشود عرب و عجم. در عرب بهترینهایی که خدا انتخاب کرده میشوند قریش، در عجم بهترینها که خدا انتخاب کرده میشوند ایرانیها، فارس.
و واسه همین
**«و کان یقول علی بن الحسین علیه السلام»** امام سجاد اینطور میفرمود:
**«انا بن الخیارتین»** من فرزند این دو نژاد برگزیدهام.
**«لان جده رسول الله صلی الله علیه و آله»** جد پدریش پیغمبر بود. نژاد پدری میشود قریش. و
**«و امه بنت یزدگرد الملک»** مادرش هم دختر یزدگرد پادشاه بود که آخرین پادشاه ساسانیان، که این هم میشود نژاد فارسی و عجمی. امام سجاد حضرت افتخار میکرد. این دو تا نژاد برتر فابریک عالم ترکیب شده، شده امام سجاد. یک طرف داستان کیست؟ ببین ایرانیها را، نژاد ایرانیها را هموزن کیا گرفتند! هموزن نژاد قریش. شوخی نیست آقا.
یک سری روایت هم که عرض کردم داریم که ایرانیها را فرزندان اسحاق معرفی کردند که اینها اصلاً پیغمبرزادهاند، یعنی فرزندان ابراهیم. اگر یک جماعت برگزیدهای باشد… ما که نژادپرست نیستیم، با نژادپرستی هم مخالفیم. ولی اگر بنا باشد نژادپرستی باشد، فرزندان واقعی ابراهیم ماییم، نه این سگهای صهیونیست، نه این جانوران، گرگهای درنده. قوم برگزیده ماییم.
**«انا اولی الناس ب ابراهیم»** فرمود: «نزدیکترین جماعت به ابراهیم کیان؟» **«الذین اتبعوه»** «آنانیاند که دنبال ابراهیم رفتند.»
ما هم نژادمان بر اساس این روایات به حضرت ابراهیم (علیه السلام) میخورد، هم مراممان مرام حضرت ابراهیم است. مرام ابراهیم اتفاقاً آنی است که مادری درست شد. آقا، یک نکتهی مهم این شد، کلام امام سجاد (علیه السلام).
روایاتی دارد در مورد قضیهی اینکه چه شکلی حضرت شهربانو همسر امام حسین (علیه السلام) شد. روایت متعددی است. بنده فقط ۱۱۴ صفحه فیش برایتان در این زمینه پرینت گرفته شده آوردم که منابع مختلفی که در مورد این قضیه مطلب دارند که خب مطالب مهمی هم هست، خیلی هم زیاد است، یعنی اگر بخواهم بهش بپردازم قطعاً امشب کفاف نمیدهد، بحثمان هم دور میشود. حالا بعدها شاید به مناسبتی بیشتر به این بپردازیم.
اصل قضیه آن جنگی بود که زمان خلیفهی دوم ایرانیها رخ داد که فتح ایران صورت گرفت. حامد بهایی که مال طبری مفصل این را نقل میکند، ولی تعابیر خاصی توش است. بنده این نقل ایشان را بهش نمیپردازم، چون بحث مبسوطی میطلبد. ولی بهار یک معرفی خوبی از این داستان، یعنی شاید کاملتر از بقیه جاها نقل کرده که آخر قضیه اینطور میشود که وقتی اینها به هر حال فتح میکنند ایران را، دختر پادشاه را اسیر میکنند که همین جناب شهربانو باشد. البته این شهربانو اسم ایشان نبوده، این اسمی است که امیرالمؤمنین عرض میکنم، اسم ایشان "جهانشاه"، اسمش باقیش خدمت شما عرض کنم که، و ایشان را میآورند و به هر حال سیما و هیبت و جلالت و اینها در ایشان چون خیلی در حد عالی بوده، خیلیها متقاضی این بودند که ایشان را از آنِ خود بکنند و بهعنوان کنیز میخواستند ایشان را برای خودشان بردارند که امیرالمؤمنین مخالفت میکنند. میفرمایند: «دختر پادشاه به کنیزی گرفته نمیشود، حرمتی دارد. با کریم قول باید کریمانه برخورد کرد. این بزرگزاده است، این پادشاهزاده است. این نباید کنیزش گرفت، حرمت دارد.»
خلیفهی دوم گفت: «خب پس چه باید بکنیم؟» گفت: «خودش را آزاد بگذارید، هر کسی را خواست بهعنوان همسر انتخاب بکند» که بهش گفتند: «خب، کی را انتخاب میکنی؟» خودش رفت امام حسین (علیه السلام) را نشان داد. مرحوم مجلسی در جلد ۴۶ "بحار" یک توضیحی در مورد این دارد که چی شد که ایشان امام حسین (علیه السلام) را انتخاب کرد. برایتان بخوانم. در جلد ۴۶ "بحار"، صفحهی ۱۰. روایت این است. قطب راوندی. خیلی روایت جالب است. چند تا روایت با این مضمون.
روایت از امام باقر (علیه السلام) میفرمایند که وقتی که دختر یزدگرد که این نوهی همان خسرو پرویز هم میشود، یعنی یزدگرد نوهی خسرو پرویز، این دختر میشود در واقع نتیجهی خسرو پرویز. یزدگرد پسر شهریار. حالا یک بحث خود اینها دارد که اصلاً اینها چی بود و جنگشان سر چی بود و داستان ساسانیان و خسرو پرویز که آخرین پادشاه فارس است، دیگر. یعنی عملاً اینجا حکومت فارس منهدم میشود و میآید زیر بلیط حکومت اسلامی. استان میشود از استانهای حکومت اسلامی و استاندار آن را دیگر خلفای اسلامی تعیین میکردند، دیگر. آخرین پادشاه فارس همین یزدگرد. وقتی که وارد مدینه میشود جناب شهربانو…
نیت بکنید، این بنده نیت خودم. نیتم این بود که این جلسه هدیه باشد به جناب شهربانو، مادر امام سجاد. کمتر هم از ایشان یاد میشود و توسلی فکر نمیکنم تا حالا خود ماها در عمرمان به ایشان داشتیم، یادی کردیم. ها، تا حالا شده شما متوسل بشوید به مادر امام سجاد (علیه السلام)؟ نیت بکنید. جلسه را انشاءالله اولین حرمی که مشرف شدید به نیت مادر امام سجاد. شام شهادت امام سجاد هم است دیگر، خیلی مناسبت هم وارد است. و همهی این دخترهای دوشیزهی مدینه آمدند ببینند کیست، دختر پادشاه فارس آمده. خب، خیلی مهم است. همه آمدند ببینند این کیست، چه مدلی است، چهکاره است.
**«و اشرق المجلس»** حالا تعبیر امام باقر هم قشنگ است از مادربزرگ خودشون، امام باقر تعبیر از مادربزرگ خودشون، فرمودند:
**«اشرق المجلس بزوع وجهها»** نور چهرهی این بانو کل مجلس را روشن کرد. اینقدر چهرهی ایشان نورانی بود.
**«و رعت عمر»** ایشان خلیفهی دوم را دید.
**«فقالت: آه، دیروز باد هرمز!»** به فارسی این دختر این خانم مجلله گفت: «آه، پیروز باد هرمز!» یه جا اینجا پیروز باد دارد، چند تا روایت دارد، حالا بعضیاش بعدش هم عربی است، از بعضیاش مثلاً اینطور برداشت میشود که دعا کرد که ای کاش ما پیروز میشدیم، در بعضیاش دارد که نفرین کرد اجدادش را که مسبب این داستان شدند، با مسلمین جنگیدند و قضیه اطلاعی نداشتند.
**«فقضب عمر»** ایشان عصبانی شد. خیلی هم، همیشه هم نمیدانم چطور بود که خیلی زود عصبانی میشدند.
**«و شتم متنی هذه العلج»** گفت: «این زنیکه به من توهین کرد.» و هم بها حمله کرد: «بکشش!»
**«فقال له علی (علیه السلام)»** امیرالمؤمنین به این خلیفه گفتش که:
**«لیس لک انکار»** «بابا، این به تو چیزی نگفت، با تو کار نداشت. جملهای که گفت به تو توهین نکرد.»
آن دستور داد که بخوان بیایند و بساطی پهن بکنند و ایشان را به فروش بگذارند. خلیفهی دوم گفتش که: «این دختر را بردارم ببرم بفروشم دیگر.»
امیرالمؤمنین فرمود: **«لا یجوز بیع بنات الملوک»** «دختر پادشاهها را نمیشود فروخت.» و
**«و ان کافرات»** «هرچند کافر باشند.»
«چیکار کن؟ بهش عرضه کن
**«ان تختار رجلاً من المسلمین»** که «خودش انتخاب کند یک مردی از مسلمانها را.»
**«حتی تتزوج منه»** «ازدواج کند خودش.» و
**«و تحسب صداقها علیه»** «شما هم باید مهریهی ایشان را حساب کنی.»
«مهریهاش هم باید خلیفه بدهد، خلیفهی اسلامی.
**«من عطائه من بیت المال حضو نشود [هزینهاش هم باید از بیت المال بدهیم.]»**
گفتش: «باشه.» بهش گفتند که: «خب، شما انتخاب کن همسرت را.»
**«فجالت»** آقا، این عقبهی ما ایرانیهاست، ما این بودیم از اولش.
**«فجالت و وضعت یدها علی منکب الحسین (علیه السلام)»** پا شد گشت، دست گذاشت روی شانهی امام حسین. از اول انگار خمیرهی ما را با محبت امام حسین (علیه السلام) خدا عجین کرده. مسلمان شدیم، ما اصلاً با عشق امام حسین آمدیم در داستان، آمدیم در بازی. مال امام حسین، برداشته آورده روی اینها. فکر کنید، خیلی شیرین است.
**«فقال: ما اسمک یا سبیه؟»** بهش فرمود: «اسمت چیست کنیزک؟» البته خب کنیزک، من که واقعاً، کن.
**«قال: جهانشاه»** «اسم من جهانشاه است.»
امیرالمؤمنین ازش پرسیدند که: «اسمت چیست؟» گفت: «جهانشاه.» حضرت فرمودند: **«بل شهربانو»** «نه، تو اسم شهر بانو.»
**«قالت: تلک اختی»** حالا چرا یک روایت دیگر دارد، آنجا هم فارسی است، میخوانم که چرا حضرت فرمودند جهانشاه نه، پیدا کنم برایتان که حضرت چرا. بله، اینترنت. قبل اینکه رد بشوم، آن یک را برایتان بخوانم، اینجا دارد که فرمود: خیلی قشنگ.
**«ما اسمک؟»** پرسید: «اسمت چیست؟» این روایتی که الان برایتان دارم میخوانم، این در "دلائل الامامه" طبری صفحهی ۸۱ است.
حضرت فرمود: «اسمت چیست؟» گفت: «شاه زنان.» نژاد جهانشاه. یک جا دارد شاه زنان میگوید. حضرت فرمود: «نه، شاه زنان نیست، مگر دختر محمد (صل الله علی محمد و آل محمد)؟ یا سیده النساء. شاه زنان مال فاطمه است. شاه زنان عالم، شاه زنان، ترجمهی فارسی سیده نساء العالمین است. شما اسمت چیست؟ و انت شهربانو.» شما اسم شهر بانو. شهربانو یعنی چی؟ یعنی تو سیدهی نساء سرزمین خودت هستی. سیدهی نساء عالم مال فاطمه زهراست. ربط دارد ها! مادر امام بعد از حسن و حسین، آن سیدهی نساء العالمین است. این سیدهی نساء زنان دوران خودش. توی یک سری روایات دارد حضرت اسمش را مریم هم گذاشتهاند. این هم نکته دارد. چرا؟ چون مریم سیدهی نساء عالمین بود، این را قرآن گفته، ولی سیدهی نساء عالمین زمان خودش، بی بی شهربانو سیدهی نساء عالمین هست، ولی سیدهی نساء عالمین سرزمین خودش. درست شد؟ البته شاید، به هر حال در آن زمان هم این معنا درست است. به هر حال مادر امام است دیگر، در زمان خودش هم سیدهی نساء عالمین برایش صدق میکند. از جهت اینجا دارد.
حضرت بهش فرمودند: «نه شما اسمت شهربانو.» برگشت گفت: **«تلک اختی»** «آن خواهرم است.»
حضرت فرمودند: «راست گفتی، اینجا بین ما به نام شهربانو معروف میشوی. از این به بعد به این اسم میشناسند.»
**«ثم التفت الی الحسین (علیه السلام)»** امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک نگاهی کرد به امام حسین (علیه السلام).
**«فقال امیرالمؤمنین، خطاب به امام حسین فرمود: اتفذ بها و احسن الیها.»** جمله را داشته باشید. امیرالمؤمنین به امام حسین فرمود: «مراقب این خانم باش و خوب باهاش برخورد کن.»
**«فستلد لک خیر اهل الارض فی زمانه بعدک»** «بهترین موجود روی زمین بعد از تو بهواسطهی این دختر متولد میشود.» و
**«و هی ام الائمه و هی ام الاوصیا و الذریه الطیبه.»** «این دختر مادر اوصیا، مادر ذریهی طیبه است.»
مادر اهل بیت است. مادر چند امام آقا؟ مادر ۸ امام. درست است؟ امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام عسکری، امام زمان. مادر ۹ امام است. مادر نه امام است.
**«فولدت علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام)»** ایشان مادر امام سجاد (علیه السلام) است.
در بعضی روایات دیگر هم دارد که همان سرِ زایمان ایشان از دنیا رفت. یک روز مثلاً یکی دو روز بعدش، ظاهراً ایشان زنده بوده و بزرگ شدن [پرورش یافتن] نوزادی امام سجاد توسط یک بانوی دیگری بزرگ شدند که انشاءالله روایتش را از امام رضا میخوانم برایتان اگر وقت بشود.
**«ماتت فی نفاسها»** گفتند: «در زایمان، در خونریزی زایمان از دنیا رفت.»
حالا داستان را ببینید، نقل مرحوم مجلسی است. خیلی زیباست:
**«و ان ما اختاره الحسین (علیه السلام)»** چی شد که ایشان امام حسین را در مجلس انتخاب کرد، بین این همه آدم؟
**«بانه رعد فاطمه (علیه السلام)»** ایشان قبلاً خواب دیده بوده. کی را؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها). شبیه به این را برای مادر امام زمان هم داریم. و
**«و اسلمت قبل ان یخذها ذکر المسلمین»** قبل از اینکه سپاه مسلمین ایشان را بگیرند، مسلمان شده بود. در خواب توسط حضرت زهرا (سلام الله علیها).
**«و لها قصه»** «داستانی دارد.» داستان چیست؟ خودش میگوید:
**«رایت فی المنام قبل ورود عسکر المسلمین»** «قبل از اینکه سپاه مسلمانها برسد، یک شب خواب دیدم محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله).»
**«رایت محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) دخل دارنا»** «خواب دیدم پیغمبر اکرم وارد خانهی ما شد.**
**«و قعد مع الحسین (علیه السلام)»** و «دیدم با امام حسین نشستم در خانهی ما.» و
**«و خطبنی له»** «پیغمبر من را برای امام حسین خواستگاری کرد.» و
**«و زوجنی منه»** «خودش هم من را به ازدواج حسین درآورد.»
**«فلما اصبحت»** ما ایرانیها آقا، اقلامان این است. نژاد. میگوید: «صبح که کردم
**«کان ذالک یعثر فی قلبی و ما کان لی خاطر غیر هذا»** «دلم رفت و دیگر اصلاً به هیچی غیر این فکر نمیکردم.» بیتاب رسیدن امام حسین (علیه السلام) بوده.
**«فلما کان فی اللیله الثانیه»** «شب دوم که شد،
**«رایت فاطمه بنت محمد (صلی الله علیه و آله)»** «حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در خواب میبینم.»
شب اول پیغمبر و امام حسین آمدند، شب دوم فاطمه زهرا آمد.
**«و عرضت علیه الاسلام»** و «اسلام به من عرضه کرد، گفت مسلمان شو.»
**«فاسلمت»** «پس مسلمان شدم.»
**«ثم قالت صدیقه طاهره به من فرمود: ان الغلبه تکون للمسلمین»** «به زودی مسلمانان به شما غلبه میکنند.» و
**«و انک تسلمین عن قریب الی بنی الحسین»** «تو به زودی به پسر من امام حسین (علیه السلام) میرسی.»
**«سالما لا یصیبک بسوء احد»** «سالماً میرسی، احدی هم نمیتواند دست درازی بهت بکند.»
**«قالت حضرت شهربانو (سلام الله علیها) فرمود: کان من الحال انی خرجت الی المدینه و ما مسنی انسان.»** «من از آنجا که سرزمینم بود تا اینجا که رسیدم، یک انسان به من دست نزده.» چون وعدهی فاطمه زهرا بود که به تو هیچ تعرضی نمیکنند، صحیح و سالم میرسی دست امام حسین (علیه السلام). این در مورد حضرت شهربانو.
آن روایت امام رضا را هم برایتان بخوانم، روایت مهمی است، روایت جالبی است. اینجا در این روایت دارد که سندش را هم خدمتتان عرض کنم: در "عیون اخبار الرضا" مرحوم صدوق نقل میکند، جلد ۲، صفحهی ۱۲۸. سهل بن قاسم نوشجانی میگوید: «دقت کن این عبارت را، عربیاش را هم دارم میخوانم که اصل روایت به گوشمان خورده باشد.»
**«قال لی الرضا (علیه السلام) فی خراسان»** میگوید: «در خراسان امام رضا (علیه السلام) به من فرمود.» سهل بن قاسم میگوید: «میگوید در خراسان امام رضا به من فرمود.» جمله را دقت کنید، این یکی از آن شاهکلیدهای این مباحث ماست. خیلی این جمله برای ما مهم است. میگوید امام رضا به من فرمود:
**«ان بیننا و بینکم نسبا»** «بین ما و شما خراسانیها نسبتی است.» «ما به شما فامیلیم.» «من امام رضا با شما خراسانیان نسبت دارم.» «ما با هم فامیلیم.»
گفتم: **«ما هو ایهاالامیر؟»** «چه نسبتی داریم با همدیگر؟»
فرمود: **«ان عبدالله بن عامر بن کریز لما فتح خراسان»** «وقتی که خراسان را فتح کرد،» حالا این را باید به این شکل، دو تا دختر آن موقع یزدگرد داشت. یزدگرد ابن شهریار، یزدگرد پسر شهریار دو تا دختر داشت.
**«فبعث بهما الی عثمان بن عفان»** این یک جور دیگر است، یک کمی تفاوت دارد با آن نقل. «این دو تا دختر را که در زمان فتح ایران یزدگرد داشت، این دو تا دختر را با خودشان آوردند دادند به عثمان، خلیفهی سوم.» این داستان میشود زمان خلیفهی سوم.
بعد چی شد؟ **«فوهب احداهما للحسن و الاخری للحسین»** «عثمان هم یکی از این دخترها را داد به امام حسن، یکی را داد به امام حسین.»
**«فماتتا عندهما نفسا»** «هر دو هم موقع زایمان از دنیا رفتند.» این دو تا دختر یزدگرد هر دو موقع زایمان از دنیا رفتند.
**«و کانت صاحبه الحسین (علیه السلام) من نفس به علی بن الحسین (علیه السلام)»** «آن خانمی که با امام حسین (علیه السلام) بود، ایشان وقتی از دنیا رفت، امام سجاد را متولد کرده بود که از دنیا رفت.»
دو تا دختر، دو تا خواهر، دخترهای یزدگرد، یکی برای امام حسن، یکی برای امام حسین. هر دو سر زایمان از دنیا رفتند. اونی که همسر امام حسین بود، یک بچه ازش به جا ماند که همان امام سجاد (علیه السلام) باشد.
بعد حضرت یک توضیح هم بعدش میدهند که این هم البته مهم است، ولی نمیخواهم بهش بپردازم، چون خیلی داستان دارد که فرمود یک خانم دیگری از این همسران، یعنی از کنیزان امام حسین (علیه السلام) کفیل امام سجاد میشود، ایشان را بزرگ میکند و، و چون از آن اول متکفلش بوده، یک عدهای فکر میکردند که ایشان مادر امام سجاد (علیه السلام) است، در حالی که ایشان مادرش همان اول از دنیا رفته بود. و جالب است در روایت دارد که بسیار هم امام سجاد (علیه السلام) به این خانم احترام میکرد، با آنکه مادرش نبود. مادر واقعیاش هم حتی دارد. به ایشان گفتند: «آقا، شما خیلی خوبید، خیلی ویژگیهای خوبی دارید، ولی یک چیزتان برای ما قابل حل نیست.» حضرت فرمودند: «چیست؟» گفتند: «شما هیچوقت با مادرتان غذا نمیخورید. چرا اینجوری رفتار میکنید؟» ایشان فرمود که: «لطافت ببینید. لطافت میکشد آدم. فرمود: من از یک چیزی ترس دارم. میترسم سر سفره به یک لقمهای دست دراز کنم، یک سبزی چیزی، قبلش مادرم به آن توجه کرده، میخواسته آن را بردارد، من زودتر دست دراز کنم بردارم، مدیون ایشان بشوم. واسه همین سعی میکنم یکم با فاصله از ایشان غذا بخورم که این مشکل پیش نیاید.» با آنکه خانم مادر امام سجاد (علیه السلام) نبوده.
این شد داستان حضرت شهربانو (سلام الله علیها) که البته بیشتر از این قضایا هم هست. حالا در مورد اینکه مزار ایشان کجاست و اینها، ظاهراً ما اطلاعات دقیقی نداریم. حالا یک عدهای کوه بی بی شهربانو شهرری را بهعنوان مزار ایشان معرفی میکنند. ظاهراً اینها سند ندارد. ظاهراً که این واقعاً سند ندارد. سند محکمی ندارد. ولی اجمالاً اینقدری ظاهراً دیگر معتبر است که حضرت شهربانو، مادر امام سجاد، [وضعیت] شهربانو ایرانی هستند. این را میشود تقریباً مطمئن گفت. تقریباً که میگویم بهخاطر اینکه یک عده یک بحثهایی کردهاند که نمیخواهم واردش بشوم که حالا یک کمی تشکیک کردهاند. به آن کار ندارم.
این نکته را اگر ما گرفتیم، یک بحث مهمی پیش میآید. چند کلمهای صحبت بکنم، یک روایت دیگر بخوانم و بحث را تمام کنیم امشب. ادامهاش انشاءالله فردا شب.
اگر اینطور باشد، اینجا از اینجا به بعد این خراسانی خود اهل بیت، اهل بیت خراسانی میشود. امام سجاد خراسانی میشود. و هرکه از نسل امام سجاد (علیه السلام) باشد، عنوان خراسانی بهش صدق میکند. خراسانی آخرالزمان که ما دنبالش میگردیم، ویژگیهایی برایش گفتهاند، یک جاهایی گفتهاند از فرزندان امام حسین. اگر از فرزندان امام سجاد هم باشد، باز عنوان خراسانی بهش صدق میکند. از فرزندان بقیهی اهل بیت هم باشد، باز به این معنا عنوان خراسانی بهش صدق میکند.
توجه داشته باشید، یک نکتهی دیگر هم میماند که این را انشاءالله در روضه عرض میکنم. مرتبط با فضای درگیری خراسانیها و شامیها. در واقع آن جنایتی که در شام صورت گرفت، جنایتی بود که فقط به اهل بیت پیغمبر نبود. به خراسانیها هم جنایت کردند. به امام سجاد، از مادر ایرانی. بنی امیه با ایرانیها خیلی بد بودند. یک بحث مفصلی دارد، نمیخواهم واردش بشوم. هرجا هم که رفتند، زبان ایرانی را استفادهاش را ممنوع کردند. شما اگر ایرانی باشی، طرفدار اهل بیت هم نباشی، بهخاطر رگ ایرانی بودنت باید با بنی امیه مشکل داشته باشی. چون بنی امیه با ایرانیها، جدای از محبین اهل بیت و شیعیان، با نژاد ایرانی مشکل داشتند. اینها را تحقیر میکردند، سرکوب میکردند. یک بحث مفصلی است. ابوریحان بیرونی جاهایی اشاراتی به این بحثها دارد. اگر بعداً وقت بشود، شاید یک اشارهای بهش بکنم که بنی امیه با ایرانیها چهکار کردند. بعداً خب ایران افتاد در حکومت بنی امیه. اینها چه جنایتهایی کردند در حق ایرانیها؟
یک بحث مفصلی است که انشاءالله بهش اشاره خواهم کرد.
از آن روایتهای پریشب، یکیاش را بخوانیم و بحث را تمام کنیم، انشاءالله. بقیهاش باشد برای فردا شب.
خب من روایت را بیاورم، شما بیکار ننشینید. هدیه به حضرت شهربانو یک صلوات بفرستید. (اللهم صل علی محمد و آل محمد).
روایتی که رسیدیم، یکم طولانی است. من نمیدانم چقدر وقت داریم؟ ۹ و ۱۰ دقیقه است. در روضه هم بخواهیم بخوانیم و اینها خیلی وقت گرفته میشود. بگذار من چند تا روایتهای کوتاهترش را بخوانم. آن طولانیهاش باشد انشاءالله فردا شب عرض بکنم خدمتتان.
میفرماید: **«و سیخرج من صلب هذا فتن یملأ الارض جورا و ظلما و سیخرج من صلب هذا فتن یملأ الارض قسطا و عدلا»**
«از نسل بنی امیه یکی میآید که عالم را پر از ظلم و جور میکند، از نسل بنی هاشم هم یکی میآید که عالم را پر از عدل و قسط میکند.» این داستان بنی امیه و بنی هاشم یک داستان جدی است. انشاءالله دههی بعد مفصل میپردازیم.
**«فاذا رأیتم ذل و ذالک»** «وقتی این دوگانگی را دیدید،
**«فللیکم بالفتل التمیمی»** «یک جوان تمیمی هست، مال قبیلهی تمیم، که این همان شعیب بن صالح باشد، شما بروید در خط او، همراه او باشید.»
**«فانه یقبل من المشرق»** «این آقای تمیمی که شعیب بن صالح باشد از مشرق میآید، از سمت ایران میآید.»
**«و هو صاحب رایه المهدی»** «این پرچم امام زمان دستش است.»
پس پرچم امام زمان از ایران بلند میشود. پرچم سپاه امام زمان از اینجا شروع میشود. این جبهه از اینجا آغاز میشود. این پرچم از اینجا بلند میشود. این لشکر از اینجا شروع میکند به مهار کردن فتنهی سفیانی. زمینه فراهم میشود برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه).
یک روایت دیگر دارد که: **«تدخل مدینه الزوراء»** اوه اوه، اینها دیگر یکم بحثهای سفیانی طورش است که باید بعداً بهش بپردازیم. «سفیانی وارد شهر زوراء میشود.» زهرا با "ز"، همان "زور" خودمان، یک "ه" آخرش بگذارید، یک "الف" هم بهش بدهید: زوراء. دو تا شهر به اسم زوراء معروف است. یکی بغداد، یکی تهران. در روایت آخرالزمانی اسم زهرا آمده. بعضیاش به بغداد میخورد، بعضیاش به تهران میخورد. روایت تهرانش را نمیخوانم برایتان. چرا؟ چون دلم میخواهد قانع شوید دیگر انشاءالله. چون میترسم نگران شوید. به هر حال در مورد تهران یک چیزهایی گفتهاند که ممکن است بعضیها را نگران کند. یک بار یک جایی اشاره کردیم که آقا من یکی دو روزه سفیانی وارد زهرا میشود. این زورای اینجا به بغداد میخورد.
**«فکم من قتیل و قتیله»** «او چقدر میکشد در بغداد.»
**«و ما منتحب»** «چقدر اموال به غارت میبرد.» این روایت را حسین بن طاووس نقل کرده در "ملاحم و الفرج".
**«و مستحیل»** «پناه بر خدا چقدر دامن از شیعه و مسلمین و اینها آلوده میکند، تعرض میکند به ناموس مسلمین. رحم الله.» خیلی تعابیر سختی است. حتی تصورش هم سخت است. انشاءالله صورت بگیرد و به فضل و کرم خدا همهی اینها دفع بشود.
**«رحم الله من آوا نساء بنی هاشم یومئذ»** «خدا رحمت کند هر کسی را که در آن روزگار به زنهای بنی هاشم پناه دهد.» آن روزی که سفیانی وارد بغداد میشود. بس که تعرض میکند به زنهای شیعه و به حرمت زنهای بنی هاشم حرم منه پیغمبر فرمود.
**«ثم ینتهی الی ذکر سلطان به ذی القرین»** «بعد حرکت میکند به سمت و القرین که این ذوالقرنین معمولاً در مورد نجف گفته میشود.»
اول بغداد را میگیرد، بعد حرکت میکند به سمت نجف.
**«فیخرج الیهم فتیان من نجله»** «آنجا جماعتی باهاش درگیر میشوند.»
**«علیهم رجل یقال له صالح»** «یک فرماندهی دارند که بهش صالح گفته میشود.» این همان داستان شعیب بن صالح.
**«فتکون الدائره علی اهل الکوفه»** «این گرفتاری به اهل کوفه میرسد.» محل دعوای جدی و جنگ اصلی کوفه که همان کجا باشد آقا؟ به زبان امروزی نجف. نجف میشود زد و خورد اصلی. این سپاه شعیب بن صالح که سپاه ایرانیها باشد با سپاه سفیانی، چون او قصدش گرفتن کوفه و نجف است و احتمالاً تخریب حرمهای اهل بیت و اینها. و وقتی حرکت به سمت کوفه میکند، این سپاه هم از سمت ایران حرکت میکند. اینها با همدیگر درگیر میشوند در کوفه.
**«فومن تنتهی الی المدینه، فتقل الرجال»** «به شهر میرسد، مردها را میکشد.» و
**«و طبقوا بطون النساء بنی هاشم»** «شکم زنهای بنی هاشم را پاره میکند.»
**«فاذا ظهر ذلک فعلیکم بشوابق و خلف دروغ»** و انما ذلک حمل امرائت. اینجا دیگر از این نقطه ۹ ماه طول میکشد که کار سفیانی تمام بشود.
**«ثم یقبل الرجل التمیمی شعیب بن صالح ثقه الله بلاد شعیب»** «اینجا شعیب صالح میآید و کار جدی را او انجام میدهد و دفع شر سفیانی میکند.» «شیعه را نجات میدهد. شهر را نجات میدهد. کوفه و نجف و این مناطق را.»
«خدا سیراب کند سرزمینهای شعیب را که سرزمینهای شعیب کجا باشد؟ ایران.»
حضرت برای ایران، برای ایرانیان دعا میکنند که قرار است شعیب بن صالح از اینها بیاید.
**«به رایت سوداء المهدیه»** «با پرچم سیاهی میآید که هدایت شده است.»
**«به نصر الله و کلمته»** «با نصرت خدا و کلمهی خدا.»
**«حتی یبایع المهدی بین الرکن و المقام»** «این جناب شعیب بن صالح بین رکن و مقام با امام زمان بیعت میکند.»
در مورد سید خراسانی هم جدا داریم که ایشان هم با امام زمان بیعت میکند. حضرت میفرستند دنبالش، میگویند: «برید بیاوریدش» که با ایشان بیعت میکند. اینها را تا اینجا داشته باشید، انشاءالله بقیهاش باشد برای فردا شب که ادامهی قضایا را عرض بکنم انشاءالله.
خب، برگردم به آن نکتهای که عرض کردم. امام سجاد (علیه السلام) با این توصیفاتی که کردیم، دیگر فقط نمایندهی بنی هاشم نیست. فرمود: **«انا بن الخیارتین»** «فرزند دو نژادم.» نمایندهی دو تا جریان. این بنی امیه و یزید ملعون این جنایت و جسارتی که کرد، فقط به امام سجاد و اهل بیت پیغمبر نبود. هم به اهل بیت پیغمبر، هم به سرسلسله و بزرگ نژاد ما و قبیلهی ماست. لذا ما یک کینهی این شکلی با اینها داریم. یک انتقام این شکلی و یک تسویهحساب این شکلی با اینها. یک جورایی شاید، شاید میگویم، یک جورایی شاید داستان خراسانی و شامیها یک رگ و ریشهی اینجوری هم داشته باشد. البته خیلی اتفاقات هست، هم دفاع از مسلمین، هم انتقام خون امام حسین. همهی اینها هست.
ولی این انتقام داستان شام هم توش نهفته است. ما انتقام خودمان را هم خواهیم گرفت که به بزرگ ما خراسانیها و ما ایرانیها در مجلس یزید توهین کردند. جسارت با دست بسته و گردن بسته چهل منزل او را کشاندند و بردند. آزارش دادند، تحقیرش کردند. از دروازهی ساعات واردش کردند. به سمت او سنگ انداختند، شکمبه انداختند. جلوی اشک او زدند و رقصیدند و خندیدند و شیرینی پخش کردند. او را به مجلس شراب بردند. با دست بستهی امام سجاد به یزید فرمود: «به نظرت اگر الان پیغمبر در مجلس بود، ما را این شکلی میدید، چه میگفت؟ چه میکرد؟ اگر اینجا پیغمبر بود، میدید دست بچههایش را این شکلی بستی؟»
در این داستان دو سر دارد: یک سرش جسارت به بنی هاشم، یک سرش جسارت به ایرانیها و خراسانیهاست. داستان جسارت به اهل بیت برای یزید و بنی امیه ابعاد وسیعی دارد. این را خوب دل بدهید بریم در روضه. با این توضیح خیلی کمک میکند.
اینها سراسر لبریز از کینه و نفرت نسبت به بنی هاشم و خصوصاً نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. این همان شامی است که هفتاد هزار منبر، وقتی میخواست شروع بکند به سخنرانی، اول لعن بر امیرالمؤمنین کردند، بعد سخنرانی کردند. این همان شامی است که وقتی خبر شهادت علی آمد، گفتند مگر علی نماز میخوانده؟ مگر علی مسلمان؟ از سر نفرت اینها بود، از سر دشمنی با اینها بود که امام حسین فرمود: «خدا هرچی بچه به من تا قیامت بده اسمش را علی میگذارم.» چشم بنی امیه کور بشود که اینها چشم ندارند علی را ببینند. «خدا هر پسری به من بده، اسمش را علی میگذارم.»
ببینید چقدر این کینه و حساسیت و نفرت در اوج است. حالا این اوج این نفرت اینجا، در این مجلس یزید و این حضور اهل بیت در شام جلوه کرده. اینها چقدر دوست داشتند علی را در جنگ دستگیر کنند یا بکشند یا دستگیر کنند. آرزو به دل معاویه و قبیلهاش ماند که علی را با دست بسته وارد شام کند. از دروازهی ساعات علی را وارد کنند، با دست بسته تحقیرش کنند، سنگش بزنند، بهش برقصند. این آرزوهای انباشته شده در دل اینها ماند تا کی؟ تا وقتی که این زن و بچه قرار است وارد شام بشوند. هرچه کینه از علی دارند، الان وقتش است. خصوصاً که نام این آقا هم علی است، علی بن الحسین، امام سجاد. اینها همه را تصور کنید تا بتوانید بفهمید چرا سه بار فرمود: «مثل شام سخت نگذشت.»
برخی مقاتل نقل کردهاند از قول امام سجاد که حضرت فرمود: **«یا لیتنی لُِمْتُ لَدَنی اُمی»** «کاش مادرم من را به دنیا نیاورده بود.» نمیدیدم این صحنهها را. نمیدیدم این جسارت، این جنایتها را به آل بیت رسول الله چه میکنند. چه حجمی از کینه و نفرت و جسارت و تعرض.
در یک نقلی دارد، سید بن طاووس نقل میکند، سری از کنار این رد میشوم، خیلی نمیخواهم روی این عبارتم بمانم هدرچند که این عبارت کمر آدم را میشکند.
**«وقف اهل الذمه»** میگوید: «مسیحیها و یهودیهای شام جمع شدند در بازار شام.» بماند چرا اینها بازار رفتند و این بازار، بازار چی بود. این بازار خوراکی و تغذیه و اینها نبود. این بازار بردهفروشی بود. بماند چرا اینها را اینجا بردند. امیرالمؤمنین فرمود: «با دختر یزدگرد خوب [برخورد کنید].» دختر پادشاه. این کریمزاده. دختر پیغمبر.
**«فوقف اهل الذمه مسیحیها و یهودیا جمع شدند یبصقون فی وجوهن»** «در صورت زن و بچه آب دهان.»
ولی کجا بیشتر سخت گذشت به زینب کبری و امام سجاد. آنجا که به ساربان دستور داد، پولی دادند، حتی مجبور شدند درخواست کنند، گفتند: «اگر راه دارد، این سرهای بریدهای که بر نیزه است یکم جلوتر بیاورید. یکم بیاورید سمت این زنها. نگاه این بینندهها را نسبت به این زنها کور کند. یکم این که میخواهند نگاه کنند، مشغول این سرها بشوند. درست نتوانند این زنها را نگاه کنند.»
اول و آخرش را بگویم که شمر ملعون وقتی این را شنید، دستور داد: «پس اینطوری است؟ سر فاصله دهید. این زنها خوب دیده بشوند.»
بعد یک تعبیری دارد سید بن طاووس از قول این مخدرات، این بانوان، این کاروان. تعبیر این است:
**«لقد خزینا من کثره النظر الینا»** «خیلی ما را خرد کردند بس که به ما زل زدند.»
در حال بارگذاری نظرات...