*ضرورت فراهم شدن شرایط قدرت، امنیت و استقلال مؤمنین و خروج آنان از حالت تقیه و ولایت کفار، بهمنظور تحقق ظهور.
*تبیین صحیح معنای تقیه از منظر روایات و نقد برداشتهای انحرافی از آن.
*تحلیل زیارت اربعین، در اثبات هدف قیام عاشورا بعنوان مقدمه تحقق حکومت اسلامی.
*فدا شدن امام به بهای حفظ حکومت اسلامی! با استدلال به فداکاری امام حسین و حضرت زهرا علیهماالسلام برای حمایت از ولایت و بیداری امت.
*بررسی روایات معتبر آخرالزمانی درباره نقش پیشتاز ایران، خراسان، یمن، شام، یهودیان و بنیامیه در تحولات منتهی به ظهور.
*جایگاه خراسانی در روایات معتبر پیش از ظهور، با تاکید بر احترام مکرر امام باقر و امام رضا علیهماالسلام به خراسان و سجستان.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آله الطیبین الطاهرین. لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
ما در این مباحث، سیری داشتیم که چند باری این سیر را مرور کردیم و گفتیم باز هم مرور خواهیم کرد؛ هم از باب اینکه مطالب تثبیت بشود، هم اینکه هر مرتبهای که این مطالب را مرور میکنیم، ابعاد جدیدی را در مباحث به دست میآوریم. در سیر مباحث اینطور بررسی شد و به اینجا رسیدیم؛ یعنی این مطلب را بحث کردیم که ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) بدون پشتوانهی یک قدرت و یک حاکمیتی که بخواهد امنیت امام زمان را تأمین بکند و مقدمات ظهور امام زمان را فراهم بکند، ممکن نیست و این غیبت ادامه پیدا میکند تا آن وقتی که افراد بشر و خود مؤمنین بتوانند امنیت امام زمان را تأمین بکنند و جان مبارک امام زمان را در حاشیهی امن قرار بدهند؛ قدرت داشته باشند، حفاظت بکنند از جان امام زمان.
این خب، یک مطلبی بود که هم به نحو عقلی ثابت کردیم، هم با آیات قرآن بحث شد و ثابت شد. این میطلبد که مؤمنین یک استقلالی داشته باشند. اگر قرار باشد مؤمنین در ولایت کفار باشند و تحت حکومت کفار باشند، نمیتوانند قدرت داشته باشند و نمیتوانند جان امام را تأمین بکنند. این هم یک اصل واضح است. این استقلالشان میطلبد به اینکه از در استقلال دربیایند نسبت به کفار و از دایرهی اطاعت و ولایت اینها خارج بشوند. به کفار نه بگویند، تسلیم اینها نباشند و عملاً دیگر دست از تقیه بردارند.
اینها هی میبینید نکاتی است که خیلیهایش گفته شده. بعضی از این نکات لابلایی که گفته میشود، جدید است؛ مثل این بحث تقیه. اگر قرار است اینها استقلال داشته باشند، دیگر از وضعیت تقیه باید خارج بشوند. وضعیت تقیه، مؤمنین درش قدرت ندارند. قرآن هم در آیات سورهی مبارکهی مائده، آن وضعیت ایدهآل جامعهی اسلامی و جامعهی ایمانی را آن وضعیتی میداند که مؤمنین آنجا نسبت به همدیگر از «أذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» هستند، نسبت به کفار «أعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ»؛ نسبت به کفار عزت دارند، سرسختاند، نه میگویند، نفوذ ندارند کفار نسبت به اینها و دیگر تقیه هم ندارند. بعد اینها میفرماید: «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ». مجاهده میکنند در راه خدا، دیگر داستان تقیه تمام میشود.
بعضیها دوست دارند ما همیشه در وضعیت تقیه باشیم، همیشه توی لاک دفاعی باشیم و این وضعیت عدم قدرتمان ادامه پیدا کند. نه، تقیه البته هست، این درش بحثی نیست. فرمود: «التقیة دینی و دین آبائی». تقیه هم دین خودمه، هم دین پدرانمه. پیغمبر فرمود: «کسی که تقیه نداره، دین نداره.» (روایات ماست) ولی این معنای این نیستش که: «آی مسلمون، آی مؤمن، آی شیعه! سعی کن تا آخر عمرت خودت رو تو این نگهداری که تقیه کنیم.» این هم غلط است.
تقیه اتفاقاً برای این است که من در پوشش تقیه قدرت پیدا کنم، در پوشش تقیه آسیب بزنم به دشمن، در پوشش تقیه تشکیلاتم را جمع کنم، آدمهایم را پیدا کنم، آدمهایم را تربیت کنم، پرورش دهم. نه اینکه فقط ما یک گوشهای از این مملکت شما کافرها زنده بمانیم، صدقهسر شماها! بعضی فکر میکنند تقیه یعنی این. حالا حرفهای همین لابلابند. خاطراتی دارم که اگر بخواهم بگویم، وقت جلسه گرفته میشود، که پس از این جماعت ملکهدوست، ملکهی انگلیس، اینها چه استدلالهای خندهداری میآورند که میگویند: «ما میخواهیم اتفاقاً تقیهی واقعی کار ماست! ما داریم شیعه را حفظ میکنیم. شما دارید شیعه را به خطر میاندازید. میبرید با آمریکا دعوا میاندازید.» و اینها. «شیعه را حفظ میکنیم.» بله، راست میگویند. شیعهای که با بودجهی ملکه حفظ بشود و پول داشته باشد و امنیت ملکه را تأمین بکند و «ام آی سیکس» خود را متعهد بداند نسبت به اینکه جان اینها را حفظ بکند و اینها دارند شیعه را حفظ میکنند. ولی مسئله این است که امام حسین و حضرت زهرا اینهایشان فرق میکند. وگرنه جملهشان راست است که: «ما شیعه را داریم حفظ میکنیم»، شیعهی ملکهی انگلیس، شیعیان ملکهی انگلیس، «سیدة نساء العالمین»، «ملکه الیزابت» عالمینشان فرق میکند وگرنه همهچیزش درست است، بدون اجازهی ملکه نمیتوانند آب بخورند. خب، این چه شیعهای را در واقع داری حفظ میکنی؟
بله، ما البته چالش الکی هم نمیخواهیم داشته باشیم، الکی هم با کسی نمیخواهیم سرشاخ بشویم، الکی هم با کسی دعوا نداریم، دنبال جنگ هم نیستیم، دنبال این نیستیم که خودمان را به کشتن بدهیم. بلدیم با اهل دنیا هم گفتگو بکنیم، منطقی صحبت بکنیم، قوانین بینالمللی را رعایت بکنیم، اینها هست، ولی فقط میخواهیم زیر بار زور نرویم همین! خصوصاً آنجایی که باید از حق و حقوقمان دست برداریم، خصوصاً آنجایی که باید از دیانتمان دست برداریم، از غیرتمان دست برداریم، به زور باید کافر بشویم، به زور باید به لجن کشیده بشویم، به زور باید جهنم برویم، به زور باید گناه کنیم. چرا؟ نمونههایش را جلسات قبل عرض کردم. ما اینجا نه میگوییم تقیه هم ندارد و میایستیم. این میشود مجاهده.
خب، این یک بخشی از جلسات قبلی بود. بگذارید قبل اینکه رد بشوم، ادامهی سیر بحث، یک نکتهای را هم با همدیگر مرور بکنیم. این هم نکتهی خوبی است. شبههای هم اینجا هست. در زیارت اربعین یک عبارتی داریم، جملهی معروفی است. خیلی هم میگویند. یعنی افرادی هم که مثلاً ما را دعوت میکنند به اینکه به جای اینکه برای امام حسین عزاداری کنید، راه امام حسین را ادامه بدهید، از این حرفها اینها هم این جمله را میخوانند.
این جمله چیست؟ در زیارت اربعین دارد: «و بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ». امام حسین خون مطهر خودش را بخشید، هدیه کرد، یعنی جانش را داد تا بندههای تو را از جهالت دربیاورد. خطاب به خدا: «خدایا! امام حسین خونش را در راه تو داد تا بندههای تو از جهالت خارج بشوند، از حیرت و گمراهی در بیایند.»
خوب، سؤال! خوب دقت کنید. سؤال مهمی است. یک بار دیگر این جمله را با هم مرور کنیم، ببینیم درست است یا غلط. امام حسین جان خودش را بخشید، جان خودش را داد تا بندههای خدا، بندگان خدا از جهالت و حیرت در بیایند. درست است؟ آقا، این جمله را قبول دارید؟ مشکلی ندارد این جمله؟ به غیرتتان برنمیخورد؟ من تو توضیحات میخواهم بدهم، بعدیهایش احتمالاً به غیرتتان به هم میخورد. با این که مشکل ندارید الان؟ آقا، این «الف»یه که بگی «تا» یا میبرمتانها! میگفت: «الف»، بعد میگویی: «به فلان». اینها را همان اول میگویم نه که خلاص بشوم.
پس این جمله قبول است، در زیارتنامه آمده است، زیارتنامهی معتبر، و گفته امام حسین جانشان را فدا کردند که مردم از گمراهی در بیایند، از جهالت در بیایند، از نادانی در بیایند. یعنی خوب سؤال! یعنی مردم بیدار بشوند. آنقدر ارزش دارد که امام خونش را فدا کند؟ به درک که میخواهند بیدار بشوند یا نشوند! جان امام مهمتر است. بیداری مردم چه ارزشی دارد؟ مردم همهشان با همدیگر بروند جهنم. سؤال، سؤال خوبی است. شبهه را گرفتید الان؟ چه ارزشی دارد میخواهند بیدار بشوند، نشوند؟ ما از جان امام حسین مهمتر چیزی داریم؟ باارزشتر داریم؟ چهار نفر میخواهند نمازخوان بشوند، امام حسین خودش را فدا بکند که آیا بشوند یا نشوند که نشد! امام فدا بشود که آیا چهار نفر نمازخوان بشوند یا نشوند که نشدند؟ جان امام کجا، اینها کجا؟ ولی شما گفتید این جمله درست است، پایش هم وایسادیدها! من چند بار تأکید کردم، هی گفتید درست است، درست است. آقا، هنوز هم سر حرفتان هستید یا میخواهید پس بگیرید؟ دویست تومان بدهم گزینهی دوم را انتخاب کنیم، این را پس بگیریم؟ پس پای حرفتان هستید الان؟
که خوب دقت میکنیم، میبینیم که حالا من آن حرفه را گفتم، پایش هم هستم ولی اینجوری اگر بخواهد بشود نه! خدا، جان امام حسین هم گرفته بشود چهار نفر مسلمان بشوند. خب، حالا از اینجا به بعد خطرناکتر هم میشود. اگر بخواهیم ادامه بدهیم، خیلی جالب و انگیزناک و توتر هم میشود. چطور شما میگویی امام حسین خودش را فدا کرد که از جهالت خارج بشوند، از حیرت دربیایند؟ خب، حالا از حیرت در آمدند، از جهالت در آمدند چی میشود؟ بیدار میشوند. بیدار میشوند یعنی چی میشوند؟ آگاه میشوند. حق را پیدا میکنند. حق را پیدا میکنند یعنی چی میشوند؟ درست است، هدایت میشوند. میخواهم عینی برسیم به یک چیزهایی. آقا، الان من هدایت شدم. بسم الله. الان امام حسین خودشان را فدا کردند من هدایت بشوم، من هدایت شدم یعنی دقیقاً چی شدم؟ حق امام را میشناسند. بگذارید قشنگتر و دقیقتر بگوییم: وظیفهاش را میفهمد. کلمه را بگویم درست است. با وظیفهاش آشنا میشود. وظیفهاش را که آشنا میشود، تازه مرحلهی بعدش چیست؟ به وظیفه عمل میکند. بخواهد به وظیفه عمل بکند، یک سری کارها باید بکند. در رأس این کارها، در اوج این وظایف، از همهی اعمال مهمتر: «ما نُودِیَ بِشَیءٍ کَما نُودِیَ بِوِلایَةِ». مهمترین چیز چیست؟ ولایت.
ولایت یعنی چی؟ ولایت یعنی محبت و اطاعت، تسلیم، تبعیت. مکث نمیکنم. هر جایش را دیدید غلط یا سؤال و ابهام دارد، تذکر بدهید. امام حسین جانشان را فدا کردند که فقط بیدار بشوند. تازه بعدیهایش را نگفتند. همین قدر که اینها از جهالت در بیایند، این شد معادل خون امام حسین. جالب نیست! حتی نگفتند با وظیفه آشنا شوند، به وظیفه عمل کنند. اینها هم نه. از جهالت در بیایند! این را گذاشتند ما به ازای خون امام حسین. ما به ازای جان مطهر امام حسین از جهالت درمیآیند. با وظیفه آشنا میشوند. به وظیفه عمل میکنند. در اوج وظایف، ولایت و ولایت یعنی ولایت خدا و پیغمبر و اهل بیت در برابر ولایت طاغوت، ولایت شیطان، ولایت یهود و نصارا، ولایت کفار. درست است؟ آقا، اگر ما آمدیم به یک نقطهای رسیدیم که به کفار و طاغوت و شیاطین و یهود و نصارا نه گفتیم و به خدا و پیغمبر و اهل بیت آری گفتیم. گفتیم میخواهیم پشت دست اینها بازی کنیم نه آنها. میخواهیم حرف اینها را گوش بدهیم نه آنها. قانونمان را میخواهیم چیزی بگذاریم که اینها گفتند نه آنها. اسم این را چی بگذاریم خوب است؟ اینی که الان بهش رسیدیم اسمش را چی بگذاریم خوب است؟ خوب است، بگوییم حکومت اسلامی؟ نظرتان چیست؟ مثبت. این چیزی غیر از حکومت که نیست. بله آقا، درست میگویم یا غلط میگویم؟ آقای دکتر. دکترند. خیلی. معاون فرهنگی آموزشی دانشکده شاخصارزیابی، مال دکتر است. آقای دکتر، هر جا بیراه میگویم بگویید. حرف اگر منطقی نیست بگویید.
پس امام حسین جانشان را فدا کردند برای اینکه از جهالت در بیاییم. از جهالت که در میآییم، با وظایف آشنا میشویم. بعد به وظایف عمل میکنیم. به وظایفی که عمل میکنیم، به ولایت تن میدهیم. در اوج وظایف، مهمترین وظیفهمان است ولایت خدا و پیغمبر و اهل بیت. روبهرویش ولایت کفار، طاغوت، شیطان، یهود، نصارا. یعنی از اینها اطاعت میکنیم، از آنها اطاعت نمیکنیم. از اینها تبعیت میکنیم، از آنها تبعیت نمیکنیم. به دل میدهیم، به آنها دل نمیدهیم. مجموعهی اینها میشود «أذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»، «أعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ، یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ». و چیزی غیر از تشکیل حکومت و تشکیل قدرت در برابر دشمن از تویش در نمیآید.
حالا از شما سؤال میکنم. امام حسین جانشان را فدا میکردند که ما از جهالت در بیاییم. میتوانم بگویم امام حسین جانشان را فدا میکنند که حکومت اسلامی حفظ بشود؟ میتوانم بگویم امام زمان هم باشند جانشان را فدا میکنند که حکومت اسلامی حفظ بشود؟ خدا رحمت کند کسی را که این حرف را زد و چقدر فحش شنید. جملهای از امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمودند: «امام زمان هم که باشد جانش را فدا میکند برای این حکومت.» چقدر فحش شنید؟ بروید ببینید تو اینترنت. حرم حضرت عبدالعظیم دیدم طرف منبری آمد پایین نمیدانم چی گفته بود، بنده خدا. من وارد حرم شدم. یک جوانی هیکلی گنده هم داشت، داشت داد میزد سر این بنده خدا منبری، فحشش میداد: «این چرت و پرتها چیست! امام زمان را هم فدای حکومتتان کردید؟ امام زمان هم بیاید میخواهید فدای حکومتتان کنید؟ کم بدبختمان کردید؟ امام زمان هم این وسط دارید برای خودتان فلان میکنید.» این از نادانی، امام حسین که امام حسین بود جانش را فدا کرد که فقط اینها از جهالت در بیایند. اگر حکومت بود که امام حسین اگر با فدا کردن جانش حکومت اسلامی حفظ میشد که ده بار جانش را فدا میکرد! جانش را فدا کرد که فقط اینها از این حیرت در بیایند، از این جهالت در بیایند! جان امام کجا، حکومت کجا؟ بابا، چرا قاطی میکنی با همدیگر ماست و قیمه و اینها. جان امام کجا، بیداری چهار نفر کجا؟ توانستم شبهه را خوب مطرح کنم؟ حالا پاسخش خیلی مهم نیست. اصل شبهه را بتوانم خوب مطرح کنم، این هم خودش یک فعالیت حسنی است. یک عده نادان جاهل اصلاً نمیفهمند این حرفها را، کلاً نمیدانم چیست اصلاً.
اینها از تنظیمات کارخانه مشکل دارند. از ویتنام تا ویتنامی مثلاً بودند، جنس اصلی کرهای بوده، اینها مثلاً تقلبی ویتنام، اندونزی، چین. نمیدانم. از بیخ اصلاً کلاً هر چی از این جنس است، از حکومت فلان اینها کلاً اصلاً نمیفهمی یعنی چی. امام زمانش چیست؟ این اصلاً طرحش برای حکومت چیست؟ اصلاً طرحش برای ظهور امام زمان چیست؟ اصلاً دقیقاً امام زمان قرار است بیاید چکار بکند؟ واقعاً آقا، این حکومت حفظش اوجب واجبات است. امام زمان هم که باشد برای حفظ این حکومت جانش را فدا میکند. خیلی فشار میآید با این جمله. آن که امام حسین بودند، جانشان را فدا کردند برای رفع جهالت. ما همینجور در پله رفتیم جلو، از جهالت ما رسیدیم ته داستان. آن که اولش بود، امام حسین خودشان برای همان قدم اول فدا کردند. اگر ده قدم جلوتر میرفتیم چکار میکردند؟ بعدش هم جان امام که فدا میشود، جان امام فدا نمیشود، تن امام فدا میشود. جان امام که فدای مغالطاتی که اینجا میشود، تن امام فدا. بعدش هم مگر مثلاً حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودشان را فدا نکردند برای اینکه مردم را بیدار کنند نسبت به ولایت امیرالمؤمنین؟ تازه مردم بیدار هم نشدند. میدانست که بیدار هم نمیشوند. اگر نمیدانست که چطور سیدهی نساء العالمین بود؟ میدانست اینها بیدار هم نمیشوند، ولی در عین حال خودش را فدا کرد. واقعاً ارزش جان حضرت زهرا کم بود؟ بر اساس این حرفهایی که اینها.
چرا آنقدر ارزش جان امام را پایین میآورید برای حکومت پاکستانی خودتان؟ حکومت فشکنی. آرزوی همهی انبیا و اولیا. کفار بگویند ما اینجور رفتار میکنیم. بله، البته این حکومت با آنی که باید باشد خیلی فاصله دارد. من هم آن گند و خرابکاریها و اینهایش را نمیخواهم ماستمالی کنم. مالم دستم نیست. صدایم هم از همه بیشتر در آمده و در میآید. اوضاعمان مشخص است دیگر. جای حاشا و انکار هم ندارم. «الحق» وضع ما معلوم است. ولی همین حکومت با همین ساختار، با همین گیر و گورها، با همین مشکلات، با همین قطعی برق، آب و فلان و این حرفها، با همین دلار صد تومانی. این داستانهایش بابت همان چهار تا حکمی که از خدا عمل میکند و قبلیها عمل نکردند و جاهای دیگر عمل نمیشود، خاکش را باید طوطی چشم کرد. بابت همین چهار تایی که عمل میکنی. بابت همین که همجنسبازی همه جای دنیا قانونی است. حقوق مشروع دارند. باید حمایت کرد از اینها. باید به رسمیت شناخت حقوق اینها را. همین که ما قاطی قوم لوط نیستیم. قانونی! قانونی قوم لوط. خود قوم لوط قانون دیگر رویشان قفل بود که اینها بتوانند پارلمان قانونیاش کنند. الان دنیا اینجوری است. قوم لوط پارلمان دنیا را دست گرفتند و قوانین دنیا را دست گرفتند و لوط و فرزندانش را وادار میکنند به همجنسبازی. خود قوم لوط خواب این چیزها را نمیدیدند که مگر کثیفتر از ما هم پیدا میشود؟ بله، آخرالزمان یک کاری میکنند خود بچههای لوط با همدیگر همجنسبازی کنند. داستان امروز دنیا این است. یک جا وایساده میگوید: «آقا، من تن به این نمیدهم. من این را قانونی نمیدانم. زیر بارش نمیروم.» همین! همین یک دونهاش هم بس است واسه اینکه ما جانمان را فدا کنیم، این را حفظش کنیم. بماند که صد تا مؤلفهی خوب دیگر هم دارد. بماند که عیب و ایرادهایی هم که دارد، خودش قبول دارد و در صدد جبران، در صدد اصلاح. توجیه نمیکنم زبان کسی که اینها را بازگو میکند باز است. خیلی مهم است.
به اینها توجه نمیکنیم. وقتی یک کسی میآید یک حکم اسلامی را سر دست میگیرد، فریاد میزند. زندان نمیاندازنش. مملکت عمل نمیکند به این. آفرین که گفتی، بیا این را تو این ساختار به هر نحوی باید واردش کرد تو پارلمان و این و آن، قانون و اینها. بعد اجرایش کرد. این خیلی مهم است. با همهی ضعفها و عیبها و ایراد و اینور حقوق نجومی دارد، آنور اختلاس دارد، صدا و سیمایش آنطور، فیلمهای تلویزیونش آنطور، فیلمهای سینمایش آنطور، موسیقیش فلان، مجوزش فلان. صد تا ممکن است حالا عیب شرعی، غیرشرعی، اینور و آنور، آدمهایش، حتی ساختارش، هزار تا اشکال هم داشته باشه. ما که جانمان را فدا میکنیم به خاطر حقوق نجومیخورها و اختلاسگرهایش نمیکنیم. ما جانمان را فدای آن ساختار میکنیم که از تویش قاسم سلیمانی درآمده است. آن ساختاری که قاسم سلیمانی پرورش داده است. ساختاری که حاجیزاده و سلامی و رشید و باقری و فخریزاده و شهریاری و آن ساختاری که از تویش این آدمها درآمدهاند، ما جانمان را فدای این ساختار میکنیم که قدرت دارد این آدمها را تربیت بکند. با آن توضیحاتی که دادم، میخواهم بگویم امام زمان هم که باشند، حاضرند جانشان را فدا کنند برای این جمله. جملهای که بعضیها را فشار میآورد. خیلی اذیت فشار میخورند از این جمله. ولی با آن استدلال قبلی اثبات میشود که این درست است.
یک نکته از بحثهای قبلی مانده بود، مرتبط با بحثهای قبلی بود، بهش رسیدیم. این تکلیف ماست. ماییم و این حکومت و این حکومت شرط است برای اینکه بتوانیم برسیم به ظهور امام زمان. یک نکته گفتیم. حالا بیاییم ببینیم تو اخبار و اطلاعات و گزارشهای آخرالزمانمان هم چیزهایی پیدا میشود که تأیید بکند این را. این بود دیگر حرف. آمدیم دیدیم که آقا ما یک حجم وسیعی از روایات داریم که هی گفته: «ایرانیها باریکلا، ایرانیها ای جونم، ایرانیها ای عزیزم!» ایرانیها! این همه مدح و ثنای ایرانیان. پیغمبر یکطور. اهل بیت یکطور. به مناسبتهای مختلف. به تعابیر مختلف. ایرانیها باید یک داستانی داشته باشند متفاوت از بقیه که اینقدر اهل بیت از اینها تجلیل میکنند. بعد آمدیم دیدیم که اهل بیت دارند میگویند: «بابا، اینها خیلی مهماند. اینها دین را تو آخرالزمان حفظ میکنند. اینها مؤمنهای واقعیاند.» مخصوصاً مکتب قم را پایش را کشیدند وسط، یک تأیید خاص. بعد دیدیم یک حجم وسیعی روایت داریم که اصلاً میگویند: «اینها مقدمهساز ظهور امام زمان است.» این قدرش اینها برایمان واضح است که ایرانیها پیشتاز و جلودار داستان ظهور امام زمانند. اون یک بحث که با استدلال بهش رسیدیم، تشکیل حکومت و این حرفها. اون جدا. این هم یک بحث با اخبار و گزارشهای آخرالزمانی میبینیم که این حکومت تأیید هم شده. درست شد.
حالا این وسط میرسیم به یک سری روایاتی که به طور خاصتر دارد گزارش میکند آخرالزمان را که گفتیم این روایتها را نمیخواهیم قسم حضرت عباس رویش بخوریم که حتماً همین است و جز این نیست و بخواهیم آدمهایش را پیدا کنیم که حتماً فلانی است و جز این نیست. ولی یک نقشهای به ما میدهد که آن نقشه کمک میکند و خصوصاً دلگرمی میآورد برای ما، بشارت است. یک تصویر ذهنی از آینده به ما میدهد. این تصویر مجموعهی حلقه شدن و زنجیر شدن یک حجم وسیعی از روایات است. خب، این تا اینجا مطلبی که شب قبلاً بهش پرداختیم.
دیشب به این نکته رسیدیم که آقا، یک خراسانی نامی تو روایات داریم که تو کتب معتبر. بعضی نکات را هی یادآوری میکنم چون مهم است. گفتیم آقا، یک وقت میگوییم روایت معتبر، آن یک چیز است. یک وقت میگوییم کتاب معتبر. یک کتاب ممکن است معتبر باشد، ولی روی دونه دونه روایتهایش که میآید، ممکن است به هر حال به هر دلیلی روی آن گزارشها و نقلها حرفی باشد. ولی کتابه معتبر است. یک عالم بزرگی مثل شیخ طوسی کتاب نوشته است، یک عالم بزرگی مثل شیخ صدوق نوشته است، مثل شیخ نعمانی نوشته است، مثل سید بن طاووس نوشته است. اینها کم آدمهایی نیستند. اینها وزن علمیشان کم نیست، هم وزن علمیشان، هم وزن تقوایشان.
امام زمان (عج) اینطور میآیند مثلاً یا پیغمبر آنطور فرمودند. میگویند: «بابا، تو حواست هست این حرفی که میزنی چه باری دارد؟ گردنت گیر است. حقالناس، حقالله، این حرفها.» یک وقت یک آدمی مثل سید بن طاووس میآید گردن میگیرد، گزارش میدهد، میگوید: «آقا، اینطور خواهد شد. چون پیغمبر اینطور فرمودهاند.» بر فرض هم که تو روایتش «ان قلت» باشد، ولی تو این آدم که «ان قلت» نیست. این استدلال است. استدلالی که شبهای گذشته اشاره نکردم به طور خاص و مشخص، ولی لابلای حرفهایم خیلی یک استدلال خاصی است.
یک وقت یکی از اساتید سر درس، نام نمیبرم. به هر حال نکاتی است که بعضی نکات عمومیتر است، بعضی نکات خصوصیتر است. ولی به هر حال چون دایرهی مخاطبین وسیع است و همه طیفی از عزیزان بحثها را پیگیری میکنند، باید یک حرفی باشد که به هر حال خواص هم وقتی که شنیدند «ان قلت» نیاورند. هرچند به درد عموم هم میخورد. یعنی بدانند که این پایهی این حرفها سفت است، استدلال پایش هست. یک وقت تو درس خارج یکی از اساتید روایتی خواندند. این مهم است. یکی از طلبهها برگشت گفت: «آقا، این سندش ضعیف است.» گفت: «باشه، سندش ضعیف است. من به سندش کار ندارم. این را شیخ طوسی نقل کرده. من به این کار دارم که برای چی باید شیخ طوسی این روایت را نقل بکند؟ شیخ طوسی نه سوادش از شما کمتر است، نه تقوایش از شما کمتر. نمیدانسته این سندش ضعیف است؟ آنقدر تقوا نداشته بفهمد آقا حرفهای ضعیف نباید بزند؟ روایت الکی نباید بخواند؟» با آن علم آن آدم، با تقوای آن آدم معلوم میشود که تو ذهن این عالم بزرگ این شکلی است که وقتی نگاه میکند، میگوید: «میشود فعلاً قبولش کرد. میشود به اسم روایت نقلش کرد.» این خیلی چیز مهمی است. ما نمیخواهیم اعتقاداتمان را بر اساس این روایات آخرالزمانی بسازیم که آقا قطعاً اینطور میشود، قطعاً آنطور. آخه بعضیها یا افراط میکنند یا تفریط. یکجور صحبت میکنند که انگار من همین الان باید به خراسانی ایمان بیاورم و خراسانی هم جز فلان شخص کسی نیست. اگر قبول نکردی میروی جهنم. از اینها. بعضیها میگویند: «کلاً اینها را بریز دور. خراسانی، خراسانی میخواهد باشد، نباشد. ظهور از شام مثلاً. فتنهها مال شام باشد، جای دیگر باشد، چه فرقی میکند؟» خب، این همه روایت برای چی به ما گفتند؟ این همه علما برای چی زحمت کشیدند؟ این حجم از روایات. آنها علاف بودند، بیکار بودند، عقلشان کم بوده؟ شما خیلی با شعورید، فرصت نکردند خدمتتان برسند درس بگیرند ذکاوت و هوش و تدبیر شما را نداشتند؟ یا نه، شما داری یک چیزهایی میبافی؟ خیلی سادهاش این است دیگر. چون بعضیها دقیقاً همین برخورد را میکنند. «چکار داریم بعدها چی میشود؟ خراسانی کیست؟ سفیانی چیست؟ سفیانی از کجا میآید؟ اصلاً اهمیتی ندارد.» زحمت کشیدند این همه روایت، این همه کدگذاری، این همه برندسازی. اصلاً رسماً دارند از سفیانی برندسازی میکنند. هی حواسها را میخواهند به این جمع بکنند.
این را باید. تو چند بار خواندم، مأمون به امام رضا گفت: «این حکومت در اختیار شما.» گفت: «آقا بفرمایید، حکومت از آن شما.» حضرت فرمود: «حکومت از آن بنیهاشم قبل از خروج سفیانی.» امام رضا به مأمون فرمود: «بنیهاشم حکومت کنند، سفیانی نیامده باشد، مگر میشود؟» نداریم، ننوشتند برایمان. حکومت قبل از خروج سفیانی نداریم. عجیب نیست برایتان؟ جالب نیست؟ روشن چی دارم میگویم؟ یک ادبیاتی امام دارد، دارد روی یک چیزی تأکید میکند. یک چیزی را هی دارد میکوبد به هر مناسبتی. یعنی ما شل کنیم سفیانی بیاید. پس ما چکار کنیم؟ هیچی، شما کارت را انجام بده. سفیانی هم میآید، خیلی غصه نخور. اینکه باید بیاید، میآید. شما کارت را انجام بده، ولی بدان تقدیر و سنت و قضای الهی چیست. گزارش این نقشه را باید داشته باشی. منتظر نباشی امام زمان از فیلیپین ظهور کند. جنگ مثلاً اندونزی و پاکستان مثلاً صورت بگیرد تا امام زمان ظهور کند. این همین منطقه است، همین حوالی است. روی این تأکید دارد. قضایا و وقایع قبل از ظهور مال خاورمیانه است، خصوصاً شام. این هم چند ضلعی. این حرفی است که از پارسال دارم میزنم. دیگر صد و خردهای ساعت است که این را دارم میگویم. یک قضایای چند ضلعی. جغرافیا شام. یک طرفش یهود است. یک طرفش بنیامیه با پرچمداری سفیانی از نسل ابوسفیان. یک ضلعش ایرانیها. یک ضلعش یمنیها. این چهار ضلع اصلی قضایای قبل از ظهور از مجموع روایات این برداشته میشود. حالا بله، خراسانی ابروی چپش بالاتر، ابروی راستش پایینتره. اینها را نمیدانیم. قسم حضرت عباس هم نمیتوانیم بخوریم. ولی اینی که ایرانیها قیام میکنند، قیامشان معتبر است، یک دستگاهی پشت این قضیه است. یک طرفش قم است، یک طرفش خراسان است. یک جماعت مؤمنین خالصند، پاکباختهاند. اینها مسلم است. آن جبههی حقی که قرار است تو این منطقه نصرت برساند به امام زمان، یک سرش ایرانیان، یک سرش یمنی. آن جبههی باطلی که قرار است آسیب بزند به امام زمان، نوک پیکان دشمنی با امام زمان، یک سرش یهودیان، یک سرش بنیامیه. اینها مطالب اصلی داستان است.
داستان را ببینیم که میشود به یک گزارشهایی برسیم که دقیقتر توصیف بکند برای ما داستان سفیانی و خراسانی و دیگران را. گفتیم بله، اول به کتابهای معتبر مراجعه میکنیم؛ مثل غیبت شیخ صدوق، مثل غیبت شیخ طوسی، مثل غیبت نعمانی. اینها کتابهای معتبر. تو این کتابهای معتبر یک کلیتی از داستان آمده. حواست جمع باشد، این مقدمهمان هر شب یک چند دقیقه مقدمه میروم، بعد میروم تو دل داستان که جلسات تبدیل به قصهگویی و داستانپردازی و اینها نشود. شد داستان؟ خیلی شیرین است. یعنی یکجوری است که اصلاً همان داستان قشنگ اولش که یک سری حرفهای کلی. حرفهای کلیاش مهمتر است برای بنده و اگر اینها را نگویم بعد دیگر میشود بله، این آمده یک سری داستان، یک حرفهای جذاب میزند از آخرالزمان مشتری جمع کند کما اینکه بعضی.
خوب، خدمت شما عرض کنم که گفتیم گزارشهای معتبر ما در مورد خراسانی دو سه تایش را دیشب خواندم. یکیش این بود که خراسانی همان سال، همان ماه و همان روزی که سفیانی خروج کند، خراسانی هم خروج میکند. درست شد؟ روایت دیگری داشتیم که آن روز خروج سفیانی ماه رجب است. معلوم میشود که خروج خراسانی هم ماه رجب است. در یک روایت دیگر داریم که خروج سفیانی با ظهور امام زمان تو یک سال واقع میشود، تو همان سال. فاصلهی زیادی ندارد. معلوم میشود که پس خروج خراسانی هم تو همان سال ظهور، جز وقایع متصل به ظهور است. این یک. تو یکی دیگر داشتیم سفیانی از غرب میزند برود کوفه را بگیرد، خراسانی از شرق آن هم میزند بیاید کوفه را بگیرد که این وسط هم بنیعباس بودند در کوفه و عراق. تو این دو تا، تعریفی از خراسانی ندیدیم. مدح و چیزی ندیدیم. فقط گفته بود خراسانی. تو یکی دیگر هم فرموده بود پنج تا اتفاق رخ میدهد قبل از ظهور. یکیش خراسانی است، یکی یمانی است، یکی سفیانی و اینها. آنجا معلوم نشد خراسانی خوب است، بد است، شهروند است، مافیاست، گادفادر است، شهروند ساده است، از دکتر شهر اینهایش معلوم نشد. درست است آقا؟ هنوز نقش خراسانی را پیدا نکردیم. یکم دیگر باز بریم تو روایات از کتب معتبر ببینیم به نقش خراسانی میتوانیم برسیم یا نه. خوب است، سیر بحث را دارید دیگر. قدم به قدم داریم میرویم جلو با یک پایههای سفتی. همینجوری یکهو نمیپریم بریم خراسانی از ته داستان شروع کنیم بعد دیگر ببندیم یک سری چیزها را برای خودمان. از اول داریم آنقدری که مطمئنیم میگیریم، آنقدری هم که احتمال ظن و گمان است میگذاریم کنار. خوب است آقا؟
بریم سراغ روایت دیگر ببینیم در مورد خراسانی اطلاعات بیشتری یکم پیدا کنیم از همین کتابهای معتبر. فعلاً دارم روی کتاب معتبر سیر میکنم. پایه را که چیدیم، سراغ کتابهای دیگر هم میرویم که یکم جزئیات بیشتری به ما بدهد. آن جزئیات دیگر خیلی جالب میشود. هر چه برویم جلوتر به جزئیات جالبتری میرسیم. از کتاب غیبت نعمانی که عرض کردم اگر ما سه تا کتاب درجه یک در عرصهی مهدویت داشته باشیم، یکیش این غیبت نعمانی، شاگرد شیخ کلینی، جز علمای درجه یک و آثارش هم جز آثار درجه یک. روایت امام باقر (علیه السلام). خوب دل بدهید، حواست جمع باشد. روایت از امام باقر (علیه السلام). این روایت حالا خیلی شفاف نیست ولی میخوانم برایتان چون این را نعمانی تو مقدمات ظهور آورده است. این روایت را من میخوانم، میدانم شما هم ذهنتان جایی نمیرود ولی مهم است که نعمانی از این روایت ذهنش جایی رفته است. میگوید که: «معروف بن خربوز» اسم ایشان بوده، یعنی اسم بابایش بوده. اسم بابایش بوده «معروف بن خرب». میگوید: «مَا دَخَلْنَا عَلَي أَبِی جَعْفَرٍ الْباقِر عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَطُّ» نشد ما بریم خدمت امام باقر هیچ وقت نشد ما بریم خدمت امام باقر (علیه السلام) «إلا وَ قالَ خُراسانُ خُراسانُ، سَجِسْتانُ سَجِسْتانُ». هر وقت که رفتیم خدمت امام باقر، این دیگر برای شما کیف کنید دیگر. خراسان به ما چه ربطی دارد دیگر، حالا از نوبت شماست. میگوید: «هر وقت رفتیم حضرت فرمود، نشد بریم و حضرت این را نگه بگه خراسان خراسان، سجستان سجستان.» سجستان کجا میشود دقیقاً؟ سجستان سجستان است. بجستان که میدانیم کجاست. سجستان کجاست؟ بعد میگوید که ما چی میفهمیدیم از کلام حضرت؟ حواسها جمع، خوب دل بدهید. میگوید: «ما چی میفهمیدیم از کلام حضرت؟ کَأنّهُ یُبَشِّرُنَا بِذلِکَ.» ما میفهمیدیم حضرت دارد بشارت میدهد به خراسان. خراسان سجستان. چون اینها قاعدتاً ایرانی بودند، میرفتند خدمت حضرت. میگوید هر وقت رفتیم حضرت فرمودند: «به خراسان». این روایت را دیدی نعمانی روایت را کجا آورده است؟ توی وقایع قبل از ظهور! چه ربطی دارد؟ میگوید: «این تعریف خراسان نشان میدهد این خراسانیها را به خاطر اتفاقات قبل ظهور دارند تحویل میگیرند.» گرفتی چی شد؟ همانطور که قمیها را حضرت تحویل میگرفتند، فرمودند: «اینها اهل بیت نجباءاند، اینها خانواده اهل شهرند که بعداً یاران ما هستند، یاران امام زمانند.» روایت از امام رضا (علیه السلام). قمیها را تحویل میگیرد بعد میفهمد که اینها انصار مهدیاند، از اول دارد میخ اعتنا و احترام به قمیها را میکوبد. اینجا هم دارد میخ عزت و جلالت و شأن و منزلت خراسانیها را میکوبد. روشن آقا؟ میخواهد از اول اسم خراسانی که آمد احترام بگذاری، خراسانی جماعت را احترام بگذاری. چرا؟ اینها خیلی مهماند. اینها قرار است نقش اصلی را تو ظهور امام زمان ایفا کنند. این یک روایت. دیگر چی؟ روایت بعدی از داوود دجاجی.
در حال بارگذاری نظرات...