این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*اختلاف اهل شام، پرچمهای سیاه از خراسان، و صیحه آسمانی، نشانه های سه گانه فرج به روایت امیرالمؤمنین علیهالسلام.[00:20]
*اثبات حقانیت و اهمیت خراسانیها و نقش مثبت آنها در روند ظهور، بر اساس روایات معتبر.[7:40]
*نقش خراسانی بهعنوان ضلع مقابل سفیانی و زمینهساز ظهور و تعیین محدوده جغرافیایی خراسان.[10:30]
*بررسی روایتهای آخرالزمانی درباره نبردهای منطقهای، ورود ترک و روم، ظهور سفیانی و پرچمهای زرد در مصر.[13:10]
*تحولات آخرالزمانی در شام و مکه، تضعیف حکومت حجاز، شهادت نفس زکیه، و نداهای آسمانی.[26:10]
*روضه: روایت نورانیت و کرامت سر امام حسین علیهالسلام در مسیر انتقال به شام و برخورد راهب مسیحی با سرمبارک...[31:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
روایت بعدی از داوود دجاجی از امام باقر علیه السلام این روایت نقل شده است که:
«سوئل امیرالمؤمنین علیه السلام عن قوله تعالی از امیرالمؤمنین پرسیدند، امام باقر فرمود از امیرالمؤمنین پرسیدند آقا این آیه چه میگوید؟ فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ [آیه ۳۷ سوره مریم] این احزاب با همدیگر اختلاف پیدا کردند. این آیه چه دارد میگوید؟»
حضرت فرمود: «انتظر الفرج من ثلاث» از سه چیز منتظر فرج باشید. یک نکته، بعضی گفتند این فرجی که گفته میشود ربطی به ظهور ندارد. فرج یعنی گشایش؛ یعنی منتظر گشایش ولی پاسخش این است که نه، اگر بدون قرینه در روایات ما گفتند فرج، اتفاقاً منظورش ظهور است. اگر فرجِ دیگری بخواهند بگویند، آن قرینه میخواهد. روشن شد؟ فنی در بحث فقیله داریم.
«یا امیرالمؤمنین، وَ مَا هُنَّ؛ یا امیرالمؤمنین آن سه تا چیست؟»
منتظر فرج باشید از این سه تا. آن سه تا چیست؟ فرمود:
۱. «اختلاف اهل الشام بینهم» بین اهل شام اختلاف میافتد، حسابی اختلاف میافتد. الان که روزهای خوشش است. الان که دارند زندگی میکنند (شام دیگر محل زندگی نیست.) شام یک تلی از خاکستر [است] قبل از ظهور، نابود. هیچی نمیماند از هر طرف (کشیدند و بردند و زدند و خوردند و تکهپاره...). البته سیفیانی آنجا حکومت تشکیل میدهد، دو مقر حکومتش. فرمود: از این سه تا منتظر فرج باشید. اول، این.
«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ» در واقع این سه تا حزباند که دعوا میشود؛ یعنی این سه تا مرتبط با ظهور، دعواهای قبل ظهور این سه تاست.
۲. «ورایات السود من خراسان» این هم در غیبت نعمانی. دومیاش پرچمهای سیاه از خراسان.
۳. «والفزع فی شهر رمضان» سومیاش هم صیحه در ماه رمضان، یک صدایی میآید.
فقیلَ: «وَ مَا الْفَزَعُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ؟» پرسیدند که آقا این فزعه (فزعه با "زِ" زنبور و "عِ" جزا و فزع میگویند دلهره) این دلهره در ماه رمضان چیست؟
فرمود: «اوَ مَا سَمِعْتُمْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي الْقُرْآنِ؟» مگر این آیه قرآن را نشنیدید؟ آیه ۴ سوره شعرا: «إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ آيَةً» اگر میخواستیم از آسمان یک آیه میفرستادیم «فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ» گردنهاشان خم میگشت. «آیهً تُخرِجُ الفَتَاتَ مِن خِدْرِهَا» یک آیه که دخترهای پردهنشین را هم از کنج خانه در میآورد، میآورد زیر آسمان ببینند چه خبر است، که دیشب یک توضیح در مورد این «وَ توقِظُ النائِمَ» خواب را بیدار میکند «وَ تُفْزِعُ الْيَقْظَانَ» بیدار را هم میترساند.
«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ» سه تا چیز شد. فرمود: از این سه تا منتظر فرج باشید:
۱. یکی اختلاف اهل شام.
۲. یکی پرچمهای سیاه از خراسان.
۳. یکی این صیحه آسمانی.
دوباره باز اینجا خیلی معلوم نبود خراسان. پرچمهای سیاه خراسان خوب بودند؟ بد بودند؟ روشن. آقا ولی خراسان یک کلمهای به آن چسبیده اینجا، آن هم پرچمهای سیاه است. پای پرچمهای سیاه باز شد! پس نکته بازاریابی میکنم ولی پدری از آدم درآمد که این مطالب اینجوری شسته... آره، فکر نکنید که حالا مثلاً همینجور، دیگر بیشتر توصیف نمیکنم.
این نکتهاش به چه دردی میخورد؟ نکتهاش این است که خیلیها گفتند آقا پرچمهای سیاه اصلاً ربطی به قبل ظهور ندارد. گفتند پرچمهای سیاه را اهل بیت پیشگویی کرده بودند. امام باقر پیشگویی کردند، امیرالمؤمنین پیشگویی کردند. بعداً هم رخ داد. رخ داد، تمام شد رفت. داستان ابومسلم خراسانی! خیلیها اینطور تحلیل کردند، گفتند آقا اصلاً پرچم سیاه به ظهور ربط ندارد. هر چه پرچم سیاه بوده مال همین قضیه بعد بنیامیه بوده که پرچمهای سیاه خراسان، که ابومسلم و اینها بودند؛ که آن هم جماعتی بود که مورد تأیید اهل بیت هم نبودند. ابومسلم نامه داد به امام صادق(ع)، حضرت نامهاش را سوزاندند، اصلاً باز نکردند، رویش هم سوزاندند. تا چند سال پیش شما باشگاه به نامش داشتی. کسی بود که حضرت نامهاش را سوزاندند، درست شد؟
بعد هم "سیاه جامگان"، یعنی باز کوتاه نمیآید، اصلاً بیرون نمیکشد از این داستان، اسمش نباشد لباسش را باید بالاخره داشته باشد. این سیاه جامگان. اگر آن است که خب وا مصیبتا! اگر این یکی هم هست اینها جامگانشان سیاه نیست، پرچمشان سیاه است. درست شد؟ پس یک عده میگویند آقا این پرچمهای سیاه به ظهور ربط ندارد. اینجا دیدیم که اتفاقاً ربط دارد، چون امیرالمؤمنین فرمود: فرج را از این سه تا چیز منتظرش باشید. که صیحه قطعاً مرتبط با ظهور است. اختلاف اهل شام هم به قرینه صیحه معلوم میشود مرتبط با ظهور است. این دو تا که مرتبط با ظهور بود، سومیاش هم که پرچمهای سیاه خراسان باشد، مرتبط با ظهور است. مدل خانم مارپل حرکت میکنیم دیگر، هی کنار هم میچینیم تا برسیم به یک شواهد و قرائنی. فعلاً معتبرترین کتاب [را] رفتیم زوم کردیم ببینیم چه ازش فهمیده میشود. هنوز خیلی توصیف خوبی از خراسانی ندیدیم. هیچ تعریفی از اینها نکردند توی این کتابهای معتبر که آقا اینها خوبند و به آنها ایمان بیاورید و بیعت بکنید. فعلاً ندیدیم ولی گفتند قبل ظهور خراسان و پرچم سیاه خراسانیها یکی از نشانهها و یکی از حرکتهای قبل ظهور است. تا این جایش روشن است دوستان عزیزان؟
بریم یک قدم جلوتر، پس یک صلوات بفرستیم. آقا اینجا یک روایت داریم در غیبت شیخ طوسی. این روایت تعیین کننده است؛ این گل طلایی است. اینجا یکهو ورق را برمیگرداند. خیلی خوب است. ببینید، قدم به قدم میرویم جلو. حواستان باشد.
در غیبت شیخ طوسی، صفحه ۴۵۲، روایت از جابر از امام باقر علیهالسلام. فرمود: «تنزل رایات السود حتی تخرج من خراسان الی الکوفه»؛ این پرچمهای سیاه پایین است، یک روزی میآید بالا. پرچمهای سیاه از کجا میآید بالا؟ از خراسان. به سمت کجا میآید؟ به سمت کوفه. آنور هم که داشتیم خراسانی میرود به سمت کوفه. معلوم میشود این پرچمهای سیاه مرتبط با خراسانی است. پرچمهای سیاه خراسان از خراسانی جدا نیست. روشن است؟ خوب اینها خوبند یا بد؟ کلمه تعیین کننده: «فاذا ظهر المهدی علیهالسلام بعث الیه بالبیعه»؛ وقتی مهدی ظهور میکند اینها را میخواند برای اینکه با او بیعت کنند. این «الیه» حالا یا میخورد به پرچم یا میخورد به خود خراسانی. چند مدل بوع سر بعث. هر کدامش باشد فرقی نمیکند. مهم این است که دارد میگوید این پرچمهای سیاه، پرچمهایی است که آخر ختمِ کارش چه میشود؟ بیعت با امام زمان میشود. معلوم میشود این پرچمها، پرچمهای حقاند. پس پرچمهای سیاه اهل خراسان شد پرچم حق. پس خراسانی شد پرچمدار سپاه حق. خیلی مهم شد؛ خیلی مهمها! یک پدری از آدم درمیآید به اینها برسد. بروید ببینید مقالاتی که نوشتند، کتابهایی که نوشتند، رسماً میگویند اصلاً خراسانی مهم نیست. هیچ نشانهای هم نداریم برای اینکه خراسانی خوب باشد، قیامش اصلاً ارزش داشته باشد. هیچ. نمیخواهم آدرس بدهم چه کسانی این حرفها را زدهاند ولی این مدلی که بحث میکنیم ببینیم خیلی هم مهم است.
خراسانی اولاً که، داستان ایرانیها را به صورت کلی داشتیم. زمینهساز ظهور بودن را داشتیم. بعد میبینیم آقا در کتابهای معتبر اینجور دارد میگوید: اولاً که خراسانی ضلع مقابل سفیانی است. پس معلوم شد اینها نمیآیند سر چپاول با هم رقابت بکنند که از آنور سفیانی بیاید از اینور خراسانی بیاید «من بکنم تو بکن». اینها بلکه برای چه میآیند؟ برای دفع فتنه سفیانی میآیند. به چه نکات مهمی داریم میرسیم! خراسانی برای دفع فتنه سفیانی میآید. میآید که کوفه را از چنگ سفیانی نجات بدهد. آخرش هم کارش ختم به بیعت با امام زمان میشود. پس پرچمش حق است. این پرچم هم قبل ظهور بلند میشود. این جماعت هم قبل ظهور تربیت شدهاند که میتوانند بجنگند. یک شبه که بلند نمیشوم بروم بجنگم. خب اینها کجا تربیت شدند؟ کجا قدرت پیدا کردند؟ کجا سلاح جمع کردند؟ معلوم میشود یک جایی بوده که اینها قدرت داشتند، حکومت داشتند، تشکیلات داشتند، نیرو تربیت کردهاند. پس این حکومتی است که وظیفه ما بود تأسیس بکنیم که با دلایل دیگر به آن رسیدیم. معلوم میشود که این نقش کلیدی دارد در ظهور امام زمان.
خراسان را هم گفتند از کجا تا کجاست؟ این هم نکته مهمی است. چون خراسان خیلی گفتند و توضیح ندادم خراسان اصلاً چیست داستانش. خراسان را مرحوم علامه مجلسی پدر، در کتاب روضة المتقین، نمیدانم از کجا نقل میکند ولی نکته ایشان میگوید: خراسان از دامغان شروع میشود. دامغان، شاهرود، به بعد بلخ و قندهار. این مجموع شهرها را بهش میگویند خراسان. بلخ و قندهار میشود افغانستان. شاید بشود این محدوده ازبکستان، ترکمنستان و اینها را هم در زمره خراسان به حساب آورد ولی معمولاً خراسان که گفته میشود همین راستا است، بیشتر هم این وسطش است، همین همین سمت طوس و اینها، همین مشهد خودمان بیشتر این ناحیه است. ولی از دامغان به بعد بهشان خراسانی طرف شاهرودی هم باشد بهش خراسانی میگویند، اهل قندهار هم باشد بهش خراسانی میگویند. آخوند خراسانی اصلاً مال همان منطقه است، مال افغانستان. درست؟ این هم یک نکته مهم.
باز هم ببینیم روایت داریم اینجا به دردمان بخورد. چند تا روایت طولانی دارم که ببینم کدامش را بخوانم برایتان. این را هم بگویم قبل اینکه عبور کنیم. ما دهه ۹ شب شد. این دهه آخر محرم ولی بنا شد که شب اول صفر هم جلسه ادامه داشته باشد که ۱۰ شبمان انشاءالله تکمیل بشود. همین ساعت انشاءالله شب اول صفر هم یک شب اضافهتر که دههمان تکمیل بشود.
خب، بریم سراغ این روایت. روایت مهمی است. از اینجا دیگر، آقا، روایت خیلی جالب میشود. هی جزئیتر میشود تا جایی که حتی توصیف ظاهری خراسانی را هم داریم که حتی گفتند یکی از دستهایش به نحوی است که تویش نشانه خاصی است. تو بعضی روایات گفتند دست چپش. تو بیشترش گفتند دست راستش نشانه خاصی دارد. کمکم به ویژگیهای خاصتری نسبت به خراسانی میرسیم که روایتش را میخوانم برایتان ولی قدم به قدم باید برویم جلو. یکهو نمیپرند. هر پله را خوب سفت کنیم بعد برویم پله بعدی.
در کتاب غیبت شیخ طوسی، صفحه ۴۶۳، این روایت آقا، روایت از اهل بیت نیست. روایت از عمار بن یاسر. طوری ایشان بیان میکند مشخص است که از اهل بیت گرفته است، حرف خودش نیست. عمو یاسر هم که شخصیتی است که نمیشود رویش حرف زد. چه میگوید؟ میگوید: «إنّ دولَةَ أهلِبَیتِ نَبِیِّکُم فی آخِرِ الزَّمانِ» یک روایت آخرالزمانی از عمار. معلوم هم است که این از خودش نیست، همینجور ننشسته بگوید آقا به نظرم میرسد. در آخر از اهلبیت یاد گرفته است، صاحب سر اهلبیت بوده است. فرمودند از فرق سر تا نوک پاش... بیا! از پیغمبر یا از امیرالمؤمنین. فرمودند عمار از فرق سرش تا نوک پاش ایمان است، یک گوله ایمان. فرمود: دولت اهل بیت پیغمبر شما در آخرالزمان: «و لَها إماراتٌ» نشانههایی دارد. خوب دل بدهید، جالب است.
«فاِذا رَأیتُم فَالتَزمِ الأَرضَ و کُفُّوا حتّی تَجَاوَزَ إماراتُه.» وقتی اینها را دیدید دست به کار نشوید. وایسید همه امارات بیاید بعد اقدام کنید. بعضیها این را که میشنوند میگویند خب پس این وایسید یعنی حکومت هم تشکیل نده، هیچ کاری نکن تا این امارات را ببینی، نشانهها را ببینی. نه آقا، آن حکومت را که باید تشکیل داد. دست به کار نشو یعنی خودت را وسط بازی نینداز. بگذار خوب پیش برود، همه اینها جمع بشود.
در بعضی روایات دیگر هم گفته: شما وایسید سفیانی بیاید. شما صاف برید سر وقت سفیانی. بقیه این داستانهایی که در منطقه میشود، خودت را درگیر نکن. مثلاً یک روایتی دارد انشاءالله اگر بشود فردا میخوانم برایتان. میفرماید یک آتشی میشود در مشرق که مشرق بیشتر منظور آذربایجان. آتش میشود در آذربایجان به طور خاص اسمش میآید، آتش طولانی میشود، کل منطقه را هم میگیرد. شما هیچ کاری نداشته باشید. بگذارید بسوزاند هرچه میسوزاند. از آنها میسوزاند. وارد دعوا نشو. کاری به اینها نداشته باش. آذربایجان و ارمنستان و اینها مثلاً آن منطقه گر میگیرد، به جان هم میافتند. کاریش نداشته باش. بگذار بسوزد. شما حواستان به سفیانی باشد، انرژیتان را هدر... یک کاربرد این شکلی هم میتواند برای ما داشته باشد. درست شد؟
جناب عمار فرمود که وقتی اینطور شد، فعلاً صبر کنید، نشانهها خوب ظاهر بشود بعد اقدام کنید.
«فَإِذَا اسْتصَارَت عَلَیکُم الرُّوم و الترک» روم و ترک میآیند سر وقتتان. منظور در روایتمان ترک کیست؟ بله، آفرین، مغولها. اینها ترکیه نیستند. اردوغان و اینها اصلاً توی داستان نیستند. اردوغان بنده به آن ایام نرسد، نرسد چه بشود، اصلاً کار... سر وقت اوضاعش چطور میشود؟ هیچی! ترک وقتی گفته میشود منظور قوم مغول است. در روایت هم قوم مغول یعنی این آسیای شرقی، چین و روسیه و اینها. این نژاد این طرف را میگویند ترک. روم هم یعنی اروپا و آمریکا. درست. فرمود: اینها میآیند سر وقت شما. آسیای شرقی و غرب اروپا. روم و ترک میآیند سر وقت شما.
«وَ جَحَّزَتْ الْجُیُوشَ» با سپاههای با تشکیلات آماده و آماده به رزم. که در یک روایت دیگر توصیف میکند جفت اینها سرباز پیاده میکنند در شام، اسم منطقهاش هم آوردند که انشاءالله برایتان میخوانم که رومیها کجای سوریه پیاده میشوند سربازانشان، ترکها، یعنی چینیها و روسها، کجا پیاده میشوند سربازانشان. کی؟ منطقه اینها همدیگر را به آتش میکشند، به خون و خاک میکشند. شما هم کار نداشته باشید. همدیگر را تکه پاره میکنند. برای شما هم خوب است اتفاقاً. یک دانه فرمود: یک دانه شیعه ما بین اینها نیست. توی اینها که تکه پاره میشوند. در یک واقعه صد هزار کشته در یک روز میدهند. صد هزار کشته در یک روز! دو سال است دارند فلسطین را میکشند، ۶۰ هزار تا نشده! صد هزار کشته در یک روز میدهند که نمیتوانند دفنشان کنند. لاشخورها میآیند جنازههایشان را میخورند. که اسم واقعی چیست؟ واقعه قرقیسیا. اینها را داشته باشید. یادگاری. بعداً اگر فرصت بشود عرض میکنم انشاءالله.
«ممات خليفتکم الذين يجمع الاموال» آن خلیفهتان که خیلی پول جمع میکند، آن هم میمیرد. زیاد داریم. «وستخلف بعده رجلاً صالح» بعد او یک آدم سالمی میآید. «فیخلع بعد سنين من بيعته» چند سال که از بیعتش گذشت، خلعش میکند. «و یأتی هلاکم ملکهم من حیث بدء» از همان جایی که ملکشان شروع شده، از همانجا هلاک میشوند. نمیفهمم دیگر. اینها همش رمزنگاری شده است؛ یعنی چه؟ دقیقاً نمیفهمم.
«و یتخالف الترک و الروم» اینش مهم است. ترک و روم با همدیگر درگیر میشوند. «و تکثر الحروب فی الارض.» خیلی جنگ میشود در زمین. ترک و روم با هم درگیر میشوند، خیلی میجنگند. «و یونادی مناد من صور دمشق» از صور دمشق یک منادی صدا میزند: «ویل لاهل الارض من شر قد اقترب» وای به اهل زمین از این شری که دارد بدبختمان میکند.
«و یخصف بغربی مسجدها» مسجد دمشق، سمت غرب مسجد. این سمت غرب مسجد دمشق فرو میرود در زمین! «حتی یَخَرّ رایاتها» دیوارهایش میریزد. «و یَظهَرُ ثلاث نفر بالشام» سه نفر در شام ظاهر میشوند. «کلهم یطلب الملک» هر سه تا دنبال مردی «ابق» است. بحث دهه بعدمان است. انشاءالله فرصت بشود. یکیشان اسمش ابغ است یا اسمش هست یا وصفش. حالا ابغ یعنی چه؟ بحث میکنیم بعداً انشاءالله. «رجل ابق، رجل اصحب». ابغ با قاف و عین. اصحب با صاد و ه دو چشم. یکی ابقه، یکی اصحبه. نفر سوم کیست؟ «و رجلٌ من اهل بيت ابی سفیان» نفر سوم از اهل بیت ابوسفیان است که میشود سفیانی. «یَخرجُ في کَلْب» در منطقه کلب خارج میشود. «و یَحضُرُ الناسَ بِدِمَشقَ» مردم را در دمشق حاضر میکند. «و یَخرجُ اهلُ الغَرْبِ الي مِصر» اهل غرب خروج میکنند به مصر. مصر هم وارد داستان میشود. یک حضور جدی دارد. پرچمهای زردی دارند. تو قضایایی دارند و اینها که بعداً انشاءالله باید به داستان مصر هم بپردازیم. اهل غرب میروند به مصر.
حالا یعنی چه؟ اهل غرب یعنی چه کسانی؟ غربِ خیلی غرب میشود تونس و مراکش و آن طرفها، غرب آفریقا، آنها منظورند؟ یا همین غرب حجاز؟ که اگر غرب حجاز باشد همین همین فلسطین و اینها هم میشود. اینها میروند مصر یا آنها میآیند مصر؟ معلوم نیست. یک جبهه مؤمن خالصیم، آدمهای خوبیم این وسط از توی مصر درمیآیند که اینها هم بعداً به امام زمان ملحق میشوند که بعداً باید در مورد مصریها جداگانه صحبت بکنیم. فعلاً با مصر کار نداریم.
«فاذا دخلو فتلک عماره سفیانی» اینها که وارد شدند یعنی آن باید پایش را گذاشت دمشق، آنها هم پاهایشان را گذاشتند مصر. اینها که آمدند این آغاز عمارت سفیانی است. یا امارت سفیانی یا امارت سفیانی. نشانه سفیانی یا حکومت سفیانی شروع شد. جمله طلایی مهم که کل روایت را به خاطر این جملهاش خواندم. «و یَخرجُ قبلَ ذالکَ مَن يَدعُو لِآلِ مُحمدٍ صَلَّی اللهُ و آلِ مُحمد» ولی قبل سفیانی یک نفری خروج کرده که دعوت میکند به اهل بیت پیغمبر. حالا این را نگفتند اینجا کیست و کجاست. از یک سری روایت میشود برداشت کرد که همان ایران است. حالا یا داستان آن آقا قومی است یا داستان خراسانی است. یک روایت دیگر هم داریم که یک مردی در کوفه است. این را بعداً انشاءالله فرصت بشود برایتان میخوانم. یک شخصیت بزرگی در کوفه داریم که هم نام اهل بیت و دعوت به اهل بیت میکند و سفیانی اتفاقاً ایشان را میکشد. در نجف، یک نفس زکیهای در نجف توسط سفیانی کشته میشود. شخص مهمیست اینی که گفته میشود دعوت میکند. میخورد به حد مراجع تقلید و رهبران بزرگ، توی این سنخ آدمها. هم نام اهل بیت، در آن لول، در آن درجه. و توسط سفیانی کشته میشود. در بعضی روایات دیگر دارد با ۷۰ تا از اصحاب کشته میشود که وضعیت نجف وضعیت افتضاحی به خاک و خون کشیده میشود که حالا عرض میکنم انشاءالله فردا اگر برسیم، نشد پس فردا، ببینیم چطور. پس قبل از سفیانی یک نفری خروج کرده که این دعوت میکند به اهل بیت. این یک ضلع آن داستانی است که پایه جبهه حق باشد. این است. و «و تَنزِلُ التُّرکُ الحیرَهَ و تَنزِلُ الرُّومُ فِلَسطینَ» روایت: ترکها میآیند به منطقه حیره وارد شوند. تعبیر «تنزل» را دارد. یک بار دیگر هم دو سه بار دیگر اشاره میکند، نمیگوید وارد میشوند، میگوید فرود میآیند. تنزل: فرود آمدن. خیلی جالب است. ترک در منطقه حیره، که در سوریه است، آنجا فرود میآید که الان هم شما بررسی میکنید پایگاههای روسیه و چین و اینها همان طرف است. «و تَنزِلُ الرُّومُ فِلَسطینَ» رومیها در فلسطین فرود میآیند. اینجا در این روایت فلسطین دارد. در یک روایت دیگر رمله دارد، کرمل میشود همین فرودگاه بن گوریان کنار تل آویو. آنجا منطقه رملس.
«و یَسبِقُ عبدُالله» عبدالله. دو تا عبدالله داریم. اینها با همدیگر مسابقه دارند. «حتی یَلتَقِيَ جُنودُهُما بِقَرقیسیا عَلَی النَّهرِ» این دو تا عبدالله دارند همینجور میدوند، میآیند جلو. دوتایی قرقیسیا کنار نهر به هم میرسند. «و یکونُ قَتَالٌ عَظیمٌ» یک جنگ بزرگی میشود کنار آن دریا (نهر) در قرقیسیا. قرقیسیان منطقهاش را بزنید دیگر، در جنوب.
«و یَسیرُ صاحبُ المَغرب» غربی هم صاحب مغرب میرفت سمت مصر و اینها. آن هم از آنور راه میافتد. «فَیَقتُلُ الرِّجالَ و یَسبی النِّساءَ» مردها را میکشد، زنها را هم اسیر میکند. «ثُمَّ یَرجِعُ فی قَیسٍ» بعد برمیگردد در قیس. «حتی یَنزِلَ الجَزیزَةَ» سفیانی اینجا نزول میکند در جزیره که باز این هم در منطقه شامات.
«فَیَسْبِقُ الیَمَانِی و یَهُودُ و سفیانی» ما جمع… از آنور یمانی راه میافتد بیاید با اینها درگیر میشود. و سفیانی هرچه اینها جمع کردند یک لقمه میکند. «ثُمَّ یَسیرُ إلَی الکُوفَةِ» خدا کند که اینها تویش بد آدرس و رخ ندهد. اینجا حرکت میکند سفیانی به سمت کوفه. «فَیَقْتُلُ أعوَانَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ و سَلّم» یاران اهل بیت را میکشد. معلوم میشود که جماعت مؤمنین، که این طرفداران اهل بیت، شیعه، حتی شاید بنی هاشم... سفیانی اینها را میکشد. «و یَقتُلُ رَجُلاً مِن مَسْمَیِّهمْ» یک مردی را میکشد که این هم نام اهل بیت است. «ثُمَّ یَخرُجُ المَهْدِیُّ» بعد از این خروج امام زمان. این درگیریهای کوفه. «عَلَی لِوَاءِهِ شُعَیْبُ بنُ صَالِحٍ» پرچمش دست کیست؟ دست شعیب بن صالح است. باید یک جلسه در موردش صحبت کنیم.
«و اذا رَأی اهلَ الشّامِ قَد اجتَمعَ امرُها عَلَی ابنِ ابی سُفیانَ» «فَالْحَقوا بِمکَّه» وقتی اهل شام را دید که همه جمع شدند سفیانی، اینجا عبارت یک طوری است معلوم نیست دقیقاً چه بوده. «فَالْحَقوا» یعنی شما ملحق بشوید. بیشتر میخورد به اینکه خودشان حرکت میکنند. حالا هرچه که هست میگوید اینها اهل شام همه دور سفیانی جمع شدند ولی این جریان حق حرکت میکند سمت مکه. معلوم میشود مکه یک اوضاعی دارد که انگار یک شلم شوربایی است که برای اینها یک امنیتی دیگر دارد. به جان هم افتادهاند حکومت حجاز، فرزندان آل فلان سر حکومت دعواشان شده. همدیگر را دارند تکهپاره میکنند. به شدت تضعیف شدهاند. غافل شدهاند از وضعیت داخلی کشور خودشان. فضا فراهم شده که مؤمنین بروند آن لوءلوءها (گوهرها) را در مکه و مدینه و اینها همدیگر را پیدا کنند، جمع بشوند. زمینه فراهم بشود برای اینکه حضرت از کنار کعبه اعلام حضور کنند. آرام آرام در مکه جمع میشوند به صورت ناشناس. امام زمان هم حضور دارند. اینها به حضرت ملحق میشوند. زمینه فراهم میشود که حضرت یکهو نیست که صبح جمعه. همه داستان دارد.
«فَعِندَ ذَالِکَ تُقْتَلُ نَفْسٌ زَکِیَّةٌ» در همان ایام نفس زکیه را میفرستم که برود کنار کعبه اعلام بکند. دو هفته قبل از ظهور است که ایشان را میکشند بین رکن و مقام. و «اخوهَ بِمکَّه» برادرش را هم در مکه میکشند. «فَیُنَادِی مُنَادِ مِنَ السَّمَاءِ» اینجا یک منادی از آسمان ندا میدهد: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أمیرَکُم فُلانٌ و ذالکَ هُوَ المَهدِیُّ» اینجا از آسمان ندا میآید که مردم امیر شما فلانیست که اینجا فلانی امام زمان است. «الَّذِی یَملَأُ الأرضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کما مُلئتْ ظُلْمًا وَ جَوْراً» زمین را لبریز از عدالت میکند بعد از اینکه این زمین لبریز از ظلم شده است.
این روایت را بگویم با این برویم توی روضه. در روایت دارد که از امام صادق پرسیدیم، این را داشته باشید، این را گوش بدهید. آخرین مطلب برویم توی روضه. میگوید پرسیدم. «سَاَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ عَلَیهِ السَّلَام» عبدالله بن ابی منصور میگوید: میگوید امام صادق سوال کردم اسم سفیانی چیست؟ «دُلَّنا وَ مَا تَسْمَعُ بِاسْمِهِ» تو به اسمش چه کار داری؟ «اِذَا مَلَکَ کُنُوزَ الشَّامِ» وقتی گنجهای شام را میگیرد تو دیگر به اسمش چه کار داری؟ اینجا «کنوز» دارد. تو یک روایت دیگر «کوبرش» یعنی چند تا نقطه مهم شام. «اَلخَمس» که میشود پنج تا نقطه. آن پنج تا نقطه کجاست؟ دمشق و حمص و فلسطین و اردن و نسرین. این پنج تا منطقه را میگیرد. دمشق و حمص و فلسطین و اردن. نسرین که قنصرین است توی همین منطقه شامات. «فَتَوَقَّعْ عِندَ ذَلِکَ الْفَرَجَ» اینجا دیگر منتظر فرج باشید. گفت: آقا چند ماه این منطقه دستش است؟ ۹ ماه. فرمود: نه هشت ماه که یک روز هم اضافه نمیشود. البته اینجا ۸ ماه دارد. در روایت دیگر ۹ ماه دارد که حالا باید بعداً به آن بحث بین ۸ تا ۹ ماه حکومت سفیانی در این منطقه است. یکی از این مناطق قنصرین است. نسرین توی منطقه شامات. حالا اینقدر نسرین یا داستانی دارد. میخواهم با این به نسرین برویم توی روضه. یک سابقهای دارد توی روایات ما اسم این منطقه آمده است.
در بحار، جلد ۴۵، صفحه ۳۰۳، این روایت را، این دیگر روضه امشبمان که مرتبط با این ایام. منطقه بین کوفه تا ... از کوفه که میبرند شام تو مسیر یکی از منزلها، یکی از مناطق نسرین است. پس معلوم میشود بین عراق و سوریه. حالا داستان این منطقه چیست؟ «لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ نَزَلُوا مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ قَنصَرینَ» وقتی که سر امام حسین علیه السلام را از کوفه به شام میبردند، یکی از این منزلهای بین راه که رسیدند و توقف کردند، منزل قنصرین بود. «اَطَّلَعَ رَاهبٌ مِن صَومَعَتِهِ اِلَی» یک راهبی بود، پدر روحانی در مسیحیت، راهب بهش میگویند، در صومعه بود، در کلیسا. حالا این جماعتی که به حسب ظاهر مسلماناند دارند سر نوه پیغمبر را میبرند. این آقایی که به حسب ظاهر مسیحی است، راهب مسیحی، این باخبر شد یک همچین اتفاقی در این منطقه رخ داده است. این سر را آوردند اینجا. آمد. «فَرَأَی نُوراً سَاطِعاً» خوب دل بدهید به تکتک کلمات این مقتل. اشک بریزیم انشاءالله امشب با این روضه. این راهب آمد به این سر بریده نگاه کرد دید یک نوری از این سر دارد به آسمان میرود. «یَخرجُ مِن فِيهِ» دید از دهان این سر مبارک نوری دارد به آسمان میرود. «وَ یَصعَدُ اِلَی السَّمَاءِ» آمد به این جماعتی که این سر را حمل میکردند که در روایات دیگر دارد اینها خودشان توصیف کردهاند گفتهاند ما هر شهری که رسیدیم این سر را از نیزه درآوردیم تو یک صندوق گذاشتیم کنارمان گذاشتیم. کنار شطرنج بازی کردیم، عرق خوردیم. هر جا رسیدیم این کار را کردیم که یکی از آن منزلهای بین راه این منزل نسرین بود. اینجا این راهب مسیحی آمد به اینها گفتش که میشود این سر را امشب به من امانت بدهید؟ «فَأَعْطَاهُمْ بِعَشرَةِ آلاَفِ دِرهَمٍ» گفت من ۱۰ هزار درهم به شما میدهم این سر را امشب به من بدهید. صبح که خواستید بروید تحویلتان میدهم. فدای این غربت سر مبارکش! ها که ندیدید سر چه اوضاعی گذشت. سر مبارک میوه دل فاطمه. پول داد. ۱۰ هزار درهم همسر امام حسین را قرض گرفت. «وَ أَخَذَ الرَّأْسَ» سر را با خودش «وَ أَدْخَلَهُ صَوْمَعَتَهُ» سر را آورد تو کلیسا. «فَسَمِعَ صَوتاً و لم يرَ شخصاً» این راهب یک صدایی شنید ولی کسی را ندید. شنید یک صدایی میآید دارد به این میگوید: «طُوبَى لَكَ وَ طُوبَى لِمَنْ عَرَفَ حُرمَتَهُ» خوش به حالت و خوش به حال هر کسی که حرمت این را رعایت کند. سرش را آورد بالا. این راهب دید صدا میآید ولی کسی نیست. خطاب کرد به خود این سر مبارک. آن نورانیت سر و جاذبه سر گرفته بود و فهمید این سر یک شخص بزرگی است. گفت: یا رب به حق عیسی! اینجا با خدا نجوا کرد. گفت خدایا تو را به حق عیسی قسم میدهم «تَأمُرُ هَذَا الرَّأسَ لیتَکَلَّمَ مَعِی» دستور بده این سر با من حرف بزند.
«فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ» وقتی صادقانه آدم از خدا بخواهد حتی این اموری که به حسب ظاهر ناشدنی است میشود. این سر شروع کرد به سخن گفتن. چه گفت؟ فرمود: «يا راهب أي شي أن تريد» ای راهب چه میخواهی؟ این امام حسین ماست. سر بریدهاش هم کار راه میاندازد. با سر بریدهاش هم حاجت برآورده میکند. امام حسین دل ندارد کسی را دست خالی رد کند. فدای محبتت یا اباعبدالله. فرمود: راهب چه میخواهی؟ میگوید پرسید: «مَن أَنتَ؟» به من بگو تو کی هستی؟ فرمود: «أنا اِبْنُ رَسُولِ اللَّهِ وَ اِبْنُ عَلِيِّ المُرْتَضِی وَ اِبْنُ فَاطِمَةِ الزَّهرَاءِ» من پسر پیغمبر خدا هستم و من پسر علی مرتضیام و من پسر فاطمه زهرا. حالا این جمله را ببینید! امام حسین خودش برای خودش روضه خوانده است. این سر بریده این روضه را امشب بشنوید. فرمود: «أَنَا المَقتُولُ بِکَربَلَاءَ» من همانیم که کربلا من را کشتند. «أَنَا المَظْلُومُ» من مظلومم. من تشنهام. «و سَكَتَ فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَى وَجْهِ» دیگر چیزی نگفت این سر بریده. این راهب سرش را گذاشت روی این سر، صورتش را گذاشت رو این صورت. گفت: «لا أَرفَعُ وَجْهِي عَن وَجهِكَ» صورت از روی صورتت بلند نمیکنم. «حَتَّى تَقُولَ أَنَا شَفيعُكَ يومَ القِیامَةِ» باید بهم بگویی روز قیامت من را شفاعت میکنی وگرنه صورت از روی صورتت برنمیدارم.
«فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ» فدای سر نازنین! دوباره این سر به سخن آمد. فرمود: اگر میخواهی شفاعتت کنم باید به دین جدم پیامبر وارد بشوی. راهب گفت: «أشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» شهادت داد به رسالت پیغمبر. «فَقَبِلَ لَهُ الشَّفَاعَةَ» امام حسین شفاعت او را قبول کرد. همین! نه اشکی ریخته، نه سینه زده، پولی خرج کرده، نه مشکی برایش پوشیده، نه پیاده حرمش رفته، نه عمرش را نوکری گذرانده. همین گفت ازت درخواست میکنم من را شفاعت کن. آن هم فرمود: همین شهادتین را گفت. فرمان شفاعتت با من. رحمة الله الواسعه. بگذار ادامه روایت را بگویم، برگردم روضه را تمام کنم.
«فَلَمَّا أصْبَحُوا أَخَذُوا مِنْ الرَّأْسِ» صبح که شد سر را از این راهب گرفتند. آن هزار درهم را هم گرفتند. از آنجا که رد شدند دست کردند این درهمها را درآوردند دیدند این درهمها همه تبدیل به یک تکه سنگ شده است. همینقدر هم گیرشان نیامد. این جماعت بدبخت! این پولها هم بهشان نرسید و فایده نکرد. چه کردند این جماعت پست و نامرد با این سر مهربانی که یکی یک کلمه بهش گفت که من را شفاعت کن سر به سخن آمد. فرمود: تو مسلمان شو، شفاعتت با من. این آقا این بود. این آقا این بود. مسیحی بود طرف باهاش حرف زد جواب داد. این رحمة الله الواسعة است. این یک دل پر مهریست که واقعاً خیر همه را میخواهد. ولی چه کردند با این دل پرمهر؟ چه...
این روضه مال چند شب دیگر است. میگویم و زود رد میشوم. خیلی اذیتت نمیکنم. ماه صفر شروع بشود از این روضهها زیاد میشنوی، اذیت میشوی. میگوید که وقتی این سرها را وارد شام کردند، این همان سر بریده است. دیدی چقدر مهربان بود؟ یک کلمه مسیحی بهش گفت من را شفاعت کن پذیرفت. این جماعت نامرد چه کردند با این سر؟ چه کردند با این سر؟ سید بن طاووس میفرماید: حالا داستان شام که مفصل است. چه گذشت؟ چی شد؟ خیلی مفصل است. فقط این یک دانه را برایتان میگویم. مگر سرهای مبارک وارد شهر شام شدند روی نیزه بودند؟ این مردم جمع شدند چه کردند؟ بماند. میدانید خودتان که چه شد. خیمهای بود یک جایی بود کنار این خیابان. چند نفر توش نشسته بودند. یک پیرزنی بود که حتی راوی توصیف میکند میگوید دیدم تو دهانش یک دانه دندان است؛ یعنی اینقدر پیر و فرتوت بود. کمرش. میگوید این پیرزنه فرتوت خمیده گفت: این سر حسین را به من نشان بدهی؟ سر را از روی نیزه بهش نشان دادند. خم شد یک سنگ بزرگ پرتاب کرد. خورد به پیشانی. خون از پیشانی حسین جاری. فدای مظلومیتت بشوم! اینقدر خودشان جرات دادند. چه جنایتها کردند این پیرزن با آن قد خم به خودش جرات داد اینطور به تو جسارت کرد. یاالله! این پیرزن شامی بود. ببینید آن یزید ملعون با این... لعنت الله علی القوم الظالمین «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ».
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوق الارحام، ملتمسین دعا، الساعة سر سفره با برکت امام حسین مهمان بفرما. شب اول قبر امام حسین به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. پرچم این انقلاب را به دست امام زمان برسان. خدایا حاجات مسلمین خصوصاً مردم بی پناه غزه را به فضل و کرمت پرده بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت فداء اهل بیت نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما را برای ما رقم بزن. «بِنَبیِّ وَ آلِهِ رَحِمَ اللهُ مَنْ قَرَأ الفاتِحةَ».
در حال بارگذاری نظرات...