این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*ولایت حقیقی و دل سپردهگی به خدا، مرز حق و باطل است در دل مؤمن.[02:10]
*مصادیق آشکار «مغضوبٌ علیهم» در دنیای امروز.[04:43]
*بی هویتی دل سپردگان به دشمنان خدا؛ نه مؤمنان او را از خود میدانند، نه بیگانگان به او اعتماد دارند.[06:50]
*سپرسازی از ظواهر دین و حضور پر سرو صدا درمناسک، توسط منافقین با هدف اخفای خیانت خود![11:50]
*شمشیر کشی با نام امام حسین علیهالسلام، علیه فرهنگ و راه امام حسین، خطرناکترین حیلهٔ دشمن.[13:25]
*فراموشی یاد خدا و تبعیت از فرمان دشمن خدا، ریشهٔ تمام این انحرافهاست.[21:25]
*انتخاب ملت ایران، درهم شکستن دوراهی «دینداری یا تجدد» است و ساختن مسیر جدید پیشرفت، بر مدار استقلال و ایمان.[32:00]
*تداوم جریان دوگانه استقلال عزتمندانه و دنیاطلبی مذبوحانه در دنیای معاصر. [37:45]
*روضه: سَرِ مطهّری که نظارهگر بزم ناپاکان شد...[48:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در سوره مبارکه مجادله، از آیات ۱۴ تا آخر سوره مطالبی هست که مرحوم علامه طباطبایی در جلد ۱۹ المیزان میفرمایند که این مرتبط با منافقینی است که تحت ولایت یهود بودند و هستند و رشته علقه و محبت با یهود دارند. یهودیان که همیشه نوک پیکان دشمنی با پیغمبر، اهل بیت و مؤمنین بودند. منافقین نیز اوضاعشان اینگونه است که میشوند آتشبیار آن یهودی. به اینها وابستگی دارند، به اینها کشش دارند.
مرحوم علامه طباطبایی میفرماید که این آیات دارد این جماعت را مذمت میکند؛ جدا از آن یهودیها، اینهایی که دلداده آنها هستند، وابسته آنها هستند. اینها را دارد مذمت میکند و دارد تهدیدشان میکند: «تضمهم علی ذلک و تحددهم». تهدیدشان میکند به چه؟ «بالعذاب»؛ یکی تهدید به عذاب میکند و [دیگری] تهدید میکند به شقاوت. «تهدیدا شدید»؛ خیلی تهدید شدیدی [است] برای کسانی که با یهود وابستگی دارند.
از آنور میفرماید که ایمان به خدا و پیغمبر... دقت بکنید [به] عبارت: «ان الایمان بالله والیوم الاخر یمنع موادت من یحاد الله و رسول کائناً من کان». ایمان به خدا و پیغمبر نمیگذارد آدم دلبسته کسی بشود که با خدا و پیغمبر جنگ و ستیز دارد؛ هر که میخواهد باشد. نمیشود آدم ایمان داشته باشد و برود زیر بلیط اونی که رسماً شمشیر کشیده و روبروی خدا و پیغمبر و مؤمنین دارد میزند و هیچ ابایی هم ندارد. ایمان اصلاً از جنس محبت است دیگر؛ «هل الدین الا الحب و البغض؟» همه دین، حب و بغض است؛ اصل دین همین است. «والذین آمنوا اشد حباً لله». ایمان از جنس محبت است: «ولکن الله حبب إلیکم الإیمان و زینه فی قلوبکم».
لما یدخل الایمان فی قلوبکم، جای ایمان، دل است؛ ایمان ظرف محبت است؛ ایمان از جنس محبت است. چه جور محبتی؟ به پیغمبر و خدا، که هیچ آدم هیچچیزیاش نمیشود وقتی میبیند که یک تعدادی ایستادهاند و با خدا و پیغمبر میجنگند و هیچ حسی بهش دست نمیدهد، به خاطر منافع ظاهری و مادی و اینهایش، موقعیتش و این حرفها. که عاملش این است، حالا باید بهش اشاره بشود. آیه چه میگوید؟ آیات را بخوانیم با همدیگر.
«ألم تر إلى الذین تولوا قوماً غضب الله علیهم»؛ دیدی اینها که جماعتی را به ولایت گرفتند که آن جماعت مغضوب خدا بودند، مورد غضب خدا بودند؟ مغضوب علیهمی که ما در نمازها همیشه میگوییم. این را قرآن بهطور خاص در مورد چه کسانی به کار برده است؟ «غضب الله علیهم». بله، در مورد چه کسانی بهطور خاص فرموده؟ اینها جماعتیاند که مورد غضباند. در مورد یهودیها فرمود. کدام آیه؟ آیه ۶۰ سوره مبارکه مائده: «من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القردة والخنازیر وعبد الطاغوت». یهودیها را خدای متعال جماعتی دانسته که اینها مورد غضب خدا، مورد لعن خدا هستند. مغضوب علیهم که همیشه در نماز میگوییم، اولین مصداق یهودیان هستند.
ما روزی لااقل ده بار داریم از خدا میخواهیم که خدا ما را قاطی یهودیها نکند. بد میشود کسی نماز بخواند [اما] «مرگ بر اسرائیل» نگوید. خندهدار نیست به نظر شما؟ جالب نیست؟ دنیا زیباییهای خودش را هنوز دارد! نماز میخواند [اما] مرگ بر اسرائیل [نمیگوید]. تو در نماز دقیقاً چه میگویی؟ یا بگو تو در نماز چه میگویی، یا اسم ساقیت را بگو! «غیر المغضوب علیهم» که میگویی، دقیقاً منظورت کیست؟ خدا دارد میگوید: «من گفتم بگو غیر المغضوب علیهم؛ مغضوب علیهم یهودیها هستند.» خدایا نشد دیگر، من با یهود مشکل ندارم! نه، زشت است. حالا آیات دیگری هم هست که طلب مرگ از خدا برای اینها کرده که آن هم بحث «قاتلهم الله» است.
پس آنهایی که خدا به آنها غضب کرده کیانند؟ در اوجش، در رأسش یهودیاند. میفرماید که یک تعدادی هم در ولایت اینانند. «ألم تر إلى الذین تولوا قوماً غضب الله علیهم ما هم منکم ولا منهم». اینها نه از شما هستند و نه از آنها. علامه طباطبایی میفرماید: «نه از شما و نه از آنها». جای دیگر در آیه دیگر فرموده: «فإنه منهم»؛ اینها از آنها هستند. اینجا میفرماید نه از شما و نه از آنها. آقا، تناقض نمیشود؟ در قرآن [آمده است]: هر کسی که به آنها دلبستگی داشته باشد، «فإنه منهم»، جزو آنهاست. اینجا میفرماید آنهایی که بین شماها ولایت یهود را دارند، نه از شما هستند و نه از یهود! سؤال خوبی جا انداختم در مرحله کفرش؟ الحمدلله موفق بودیم. در مرحله ایمانش به کجا میرسیم الان؟
میفرماید پاسخش این است: میفرماید از آنها هستند؛ یعنی من اینها را قاطی آنها محسوب میکنم. من اینها را قاطی آنها محسوب میکنم، چون هر جماعتی با امامشان محشور است، با ولی خودشان [محشور است]. «من أحب حجراً حشره الله معه». کسی اگر سنگی هم دوست داشته باشد، قیامت با همان محشور میشود. روایت دیگر [آمده است]: هر که هر که را دوست دارد، از هر که خوشش میآید، با همان محشور میشود. مخصوصاً که اینها فقط به دوست داشتن نیستند، بالاتر از دوست داشتن است. اینها تن میدهند به حرف آنها، به خواسته آنها تسلیماند، روی حرفشان نه نمیآورند. خیلی دیگر محبت غلیظ است؛ ولایت است. [وقتی] من میگویم «فإنه منهم»، یعنی من جزو آنها حساب میکنم. ولی اینها نه از شما و نه از آنها. معنایش چیست؟ از شما نیستند، یعنی شماها اینها را از خودتان حساب نمیکنید. از آنها نیستند، یعنی آنها هم اینها را از خودشان حساب [نمیکنند].
دیدی جولانی را؟ قشنگ مصداق و تفسیر عینی این آیات. برویم آنجا تا کمر خم بشوی و نوکری و مزدوری [کنی] و مملکتت را زیر و زبرش را بزند، بعد بگویی: «ما با یهودیها جنگ نداریم، اما مشکل نداریم، وارد جنگ نمیشویم، ما در تله جنگ نمیافتیم.» تلش این است. خود این دیگر مادربزرگ جنگ است. تله دیگر دقیقاً چیست؟ تو «در تله جنگ نمیافتیم». آن تله مال اونی است که قراره مثلاً میگوید: «من نمیجنگم که اگر جنگ بشود یک چیزهایی از من بخواهند بگیرند.» من در تله جنگ نمیافتم؛ دو دستی تقدیم میکنم. آخر هم میبینید هیچ جایی به هیچ حسابی نمیآورندشان. آدم حسابشان نمیکنند. نه برای جولانی که حالا ارزشی هم ندارد، جایی به حساب نمیآید. تحقیر و توهین هم خورده. داشتیم میآمدیم، یک مسیر میآمده، بشار فرار کرده، این هم آمده جایش نشسته. نه آدمی است که مبارزات سیاسی دارد، نه سابقهای دارد، نه هنر و توانی دارد، نه ثروتی، نه جایگاهی دارد.
باز آل سعود را یک چیزی میشود به حساب آورد مثلاً. یا بعضی از این دیکتاتورهای منطقه را، مثل حالا اردن، هاشمی اردن، مثلاً موقعیتی دارند، یک جایگاهی دارند، یک سابقهای دارند. این بدبختی که از تو لپلپ درآمده که هیچی. آن یکیهایشان هم که سابقهای دارند و موقعیتی دارند و سابقه دیرهنگامی در نوکری و مزدوری و اینها دارند، آنها را هم آدم حساب نمیکند. تحقیر میکند. سعودیها را هر وقت که میآید، قشنگ میدوشد، دو تا لگد هم به آنها میزند و میرود. زیبا نیست؟ ترامپ میآید، اینها را میدوشد، کسریهای بودجهاش را از جیب سعودیها و قطریها و اماراتیها و اینها درمیآورد. چهار تا لگد به اینها میزند و این آنها را مسخره میکند، آنها کف میزنند برایش. خیلی قشنگ! بالا سرتان نباشم، دو هفتهای باید فارسی صحبت کنیم، همه کف و جیغ و سوت و هورا و یک برنامه ببینیم! بعد برای بعضیها اینها مدل توسعه است. حالا نمیخواهم به این بپردازم. این مدل توسعه را فعلاً باهاش کاری ندارم. بعضیها اینها را معیار اسلام میدانند. اینها را مسلمان اصیل میدانند. به این میگویند اسلام واقعی. که باز من دوست دارم هر که آدرسی از ساقی اینها دارد، شمارهای، چیزی... خیلی مهم است این جنس. معلوم است که خیلی خالص است که اینقدر عسل دارد در افکار و جهانبینی انسان!
قرآن میفرماید که اینها نه از شما و نه از آنها هستند: «و یحلفون علی الکذب و هم یعلمون». چرا قسم زیاد میخورند؟ قسم دروغ! ولی خودشان هم میدانند که چیکارهاند. قسم دروغ یعنی یک حربهای، یک چیزی را به عنوان اینکه این [ابزار] را وسط نگه دارند، در چنگشان هی این را به رخ بکند، به واسطه این خودشان را مؤمن نشان بدهند، مسلمان نشان بدهند. این را حالا ازش تعبیر میکند به قسم دروغ. این را هی میآورند وسط که: «آقا به قرآن ما عاشق امام حسینیم، اصلاً پیاده میرویم کربلا، اصلاً شما از نجف میروید کربلا، ما از بصره راه میافتیم میرویم کربلا.» یعنی در تمسک به مناسک و ظواهر دین کوتاه نمیآیند. خیلی جالب است ها! اتفاقاً بعضی از اینها وقتی که در این موقعیت قرار میگیرند، دوبرابر در مناسک، خودشان را در عرصه میآورند و نشان میدهند. چون آنور متهماند به اینکه اینها یهودیاند، اینها وابستهاند، اینها وا دادهاند. در مناسک دوبرابر خودشان را نشان میدهند که چهار نفر آدم گول بخورد. یا خود آن دشمنها، آن یهودیها و آنهایی که بالا سر اینانند، اجازه میدهند اینها در مناسک خودشان را نشان بدهند که بتوانند جماعتی را فریب بدهند. قبلاً هم اشارهای شد: «أعد الله لهم عذاباً شدیداً إنهم ساء ما کانوا یعملون». میفرماید که خدا برای اینها عذاب شدیدی را مهیا کرده، به خاطر کارهای زشتی که کردند. «اتخذوا ایمانهم جنة»؛ اینها این یمینهاشان را، این ظواهر دین را سپر کردهاند. آدم وقتی چیزی را سپر میکند [که] نخورد دیگر! این مناسک ظاهری، این ظواهر دین را گرفته دستش که هر که خواست بزند، [بگوید]: «مگر تو چگونه من را متهم میکنی به بیدینی؟ ببین من چقدر هیئت میروم! من چقدر فلان میکنم! من چقدر نمیدانم برای امام حسین هزینه میکنم!»
دیشب یک عزیزی بعد همین جلسه که حالا جای دیگری بود، مطلب خوبی را مطرح کرد. حالا خودشان در جلسه حضور ندارند، ولی خب دیشب با هم گفتگو کردیم و قانعشان کردم در گفتگو. [گفتند:] «من طرفدار این جریانی که حالا شما بهشان میگویید لندنی و اینها نیستم، ولی سوالم این است که حالا چه مشکلی دارد آدم مثلاً از انگلیسیها پول بگیرد و شیعه را تبلیغ کند؟ اینکه خیلی هنر است! آنها را بترکانی، بیایی و اسلام را معرفی کنی. اگر بر فرض اینطور باشد که مثلاً آدم از انگلیسیها بکند، از آمریکاییها بکند یا در بلاد آنها تبلیغ دین کند، اینکه خیلی خوب است، اینکه هنر است.» حرف قشنگی است، ظاهرش البته. ولی پاسخش چیست؟ پاسخش این است که: کدام شیعه؟ کدام اسلام؟ این چقدر شیعه است؟ این چقدر اسلام است؟
اسلام همهاش به ولایت است. ولایت؛ تأمین منافع شما. منافع که را داری تأمین میکنی؟ منافع خدا و پیغمبر و اهل بیت؟ یا منافع ملکه؟ به نظرت واقعاً ملکه انگلیس اینقدر بیعقل است که پول میدهد که منافعش را به خطر بیندازی؟ نشناختی پس ملکه انگلیسیها را نشناختی. «الذی سمیه فی السماء إبلیس و فی الارض انگلیس» (آن که در آسمان او را ابلیس و در زمین او را انگلیس نامیدهاند). یک وقتهایی اصلاً خود شیطان در یک جاهایی، در تست کنکور اینها که دارد کار میکند، کم میآورد. میآید به اینها میگوید: «مگه بانو، این چه میشود؟ جواب این چه میشود؟» از اینها سؤال [میکند]. اینقدر که اینها موجودات عجیب [هستند]؛ یعنی انگلیسیها که البته همین انگلیسیها هم آمریکا را فتح کردهاند و در واقع راه انداختهاند دیگر. آمریکاییها باز دوباره عقبشان انگلیسی است. در طول تاریخ واقعاً موجودات عجیبی [هستند]، با یک لطافتهایی، با یک مهارتهایی، با یک ترفندهایی. بعد اینقدر پخمه و سادهاند که پول میدهند شما در لندن امام حسین تبلیغ [کنی]! اینقدر مهرباناند، حالیشان هم نمیشود! میگوید: «عشق من.» یک وقتها احساس میکنم دردم میآید؛ ولی میگویم طبیعی است، برای همه پیش میآید. احساس میکنم اینها امام حسین میگویند، من دردم میآید. درد بعد از زایمان مثلاً معمولی است برای همه! نه بابا جان، اینها بیشرفتر از این حرفها هستند. اینها واردتر از این حرفها هستند. اینها کارشان این است که با امام حسین، امام حسین را سر میبُرند. این دیگر یزید نیست که با تیغ سر ببرد؛ پدربزرگ یزید است. اینها با خود تیغ، با تیغی که نامش امام حسین است، سر امام حسین را میبرند. خیلی اینها حرفهایاند. خیلی اینها پدر سوختهاند. امام حسین میسازد برایت که از دل آن امام حسین، تقابل شیعه با شیعه در میآید. نه با سنی؛ آن مال قدیمها بود، یعنی هنوز امکانات نبود. تقابل شیعه با شیعه در میآید، تقابل شیعه با یهود در نمیآید. زیبا نیست؟ یک کلمه با یهود و اسرائیل و اینها کار ندارد. پسر فلان آقا را دو شب بازداشتگاه خواباندند، میریزند سفارت جمهوری اسلامی در لندن را، میریزند، میگیرند. زیبا نیست؟ خیلی قشنگ است! چقدر بسیجی ما داشتیم در لندن! اینها کجا بودند؟ این همه در غزه را کشتند، نبودند؟ این همه شیعه اینور و آنور کشتند، نبودند؟ اصلاً روبروی اسرائیل نبودند. اینها با پول ملکه دارند تربیت میشوند. برای چه روزی؟ برای چه کاری دارند تربیت میشوند؟ اسلام را یاد گرفتند، شیعه را یاد گرفتند. کجا قرار است خاصیتش را نشان بدهند؟ آن روزی که قرار است پرچم سفارت جمهوری اسلامی در لندن پایین بیاید، میبینی اینها آنجا هستند. اینها برای آن روز تربیت شدهاند. اینها نه روبروی داعش خبری ازشان هست، نه روبروی اسرائیل خبری ازشان. خیلی قشنگ است.
اینها تیغشان قرآن است. اینها همان جنس کار عمروعاصاند که البته روی خود عمروعاص هم قفل بود که با قرآن، علی را از میدان به در میکند. قرآن میآورد. شمشیری که علی را میزند، قرآن است. خیلی قشنگ است. اینها دیگر شمشیرشان خود امیرالمؤمنین است، خود حضرت زهراست، به اسم برائت و این حرفها. این اسلامشان این است. بله، اگر بشود شما حرفهای باشی، بله. موسی بن جعفر (علیه السلام) هم، امام کاظم (علیه السلام)، هارون الرشید را میتراشید! به تعبیر خیلی قشنگ و حرفهایاش، اهل بیت ما میتراشیدند قشنگ خلفای جور را. بلد بودند چه مدلی حرف بزنند، تعامل بکنند، کار بکنند، بهرهمند بشوند. البته آنها آسیبهاشان را هم داشتند، ولی به هر حال بلد بودند که شیعه را در این لابلای [سختیها] حفظ بکنند و تقویت بکنند. امام کاظمی که هارون الرشید او را «امام» دانسته؟ امام کاظم به این میگویند. این را من تقویتش میکنم، نه آن امام کاظمی که باقری را میاندازد زندان، معرفیش نمیکند، ترویجش نمیکند. این نکته خیلی مهمی است که باید به آن توجه [کرد]. اینهایی که میروند زیر بلیط یهود، ولو در مناسک ظاهری هم خیلی خودشان را اتفاقاً دوبرابر مسلمان نشان میدهند.
امام خمینی میفرمود: «این منافقین، مجاهدین خلق، آمده بودند نجف با من گفتگو بکنند. دیدم طرف تا نشست، شروع کرد یک قرآن خواند، پشت بندش یک نهج البلاغه خواند، دوباره پشت بندش یک ترکیب نهج البلاغه و قرآن خواند. دیدم هی دارد پشت هم قرآن، نهج البلاغه، قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، قرآن، صحیفه سجادیه، قرآن، نهج البلاغه…» چه میدانم دیگر، حالا یک چیز دیگر. «من دیدم که این خیلی مشکوک است. آدم نرمال اینقدر قرآن و نهج البلاغه نمیخواند. تو یک مشکلی داری.» به این اطرافیان گفتند: «اینها مشکل دارند. مشکلشان چیست؟» پیش گرفته بودند اینها اصلاً به معاد اعتقاد ندارند. همان تصوراتی که حالا قبل از انقلاب هم در کتابهاشان بعضیهاشان مینوشتند. حالا نمیخواهم اسم بیاورم کتابهاشان را که بهشت جای دیگری نیست، بهشت همینجاست. وقتی ما توانستیم فاصله طبقاتی را از بین ببریم، دنیا میشود بهشت. بهشتی که در قرآن به ما وعده داده، همین است. جایی است که هیچکس حق کسی دیگر را نمیخورد. کارگر و کارفرما نداریم، از این حرفهای مارکسیستی و سوسیالیستی و این حرفها. اینها اصلاً اعتقادشان به بهشت و جهنم این بود. طرف هی شصت تا آیه و روایت [میخواند]. وقتی که کار مشکل دارد، اتفاقاً بیشتر آیه و روایت میخواند. مبادا فکر کنی حرف سیاسی دارم میزنم اینجا. آدم بیشتر احساس خطر میکند. داشته باشید، بعداً شاید لازمتان بشود این حرف.
«لن تغنی عنهم أموالهم ولا أولادهم من الله شیئاً یوم یبعثهم الله جمیعاً». که دیگر حالا آیات چون نکته زیاد دارد، رد بشویم، وقت نمیشود. «استحوذ علیهم الشیطان فأنساهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان». اینها کسانیاند که شیطان بر اینها مسلط است. اینها از ذکر خدا غافلاند. فراموش کردند ذکر خدا را. «أولئک حزب الشیطان». اینها حزب شیطاناند. اینهایی که دنبال یهود راه میافتند، مطیع میشوند، سرسپرده میشوند، دل میسپارند، سر میسپارند، اطاعت میپذیرند، اینها را به عنوان حزب شیطان معرفی میکند. اینها کسانیاند که ذکر خدا را فراموش کردهاند. ذکر خدا را فراموش کرده، یعنی اصلاً برایش مهم نیست این مسئله. در این موضوع آنی که خدا گفته چیست؟ آنی که دین میگوید چیست؟ دیگر بعضی مثالهای تند و تیز سیاسی هم دارم، دیگر خیلی زهر دارد. اگر دوست دارین که اگر خستگیتان میپرد بگویم، یا نه؟ حاج آقا خیلی استقبال میکند.
اونی که وقتی به او یک سند ۲۰۳۰ میدهند و دارد میآورد [و] اجرا میکند، مخفیانه اجرا میکند، بعد هم که لو میرود دوباره اجرا میکند، بعد هم میگوید: «من از هر چه کوتاه بیایم، از این کوتاه نمیآیم.» این را نمیشود در زمره ولایت خدا و اهل بیت تعریفش کرد. این را نمیشود در حزب الله معرفیش کرد. حزب شیطان است این. این که هیچی، خود شیطان است. این که هیچی، این حزب شیطان است. هر که هم که باز به این دل داده باشد، هر که هم که پشت دست این [شخص] بازی کند، این هم در حزب شیطان است. زیادی تلخ میشود. دلتان را میزند، اذیت میشود. شصت درصدش باشیم، هشتاد درصد دیگر اذیتتان میکند. این «فأنساهم ذکر الله». وقتی بهش میگویند که آقا ما در مدرسه از تو میخواهیم اینجور نیرویی پرورش بدهی برای سال ۲۰۳۰. این نمیگوید: «پس قرآن و معارف دین من چه میشود؟ من خیر سرم، ارواح عمم، عمامه سرم است.» این میگوید: «آمریکا از ما این را خواسته است.» [بعد] «جانم فدای رهبر» میگوید. [و ادامه میدهد:] «فقط یک جوری اجرا نکن که لو برود!» دوباره میگوید: «جانم فدای رهبر. پس من چه کنم؟ یک جوری همه را دور میزنم، هیچکس نفهمد.» بعد هم که لو میرود، دوباره یک جور اجرا میکند که [میگوید]: «گذاشت!» خیلی حماقت میخواهد که ما فکر کنیم اینها به هر حال از دست در میرود، برای خودش باید قائل باشد. «فأنساهم ذکر الله» یعنی کار ندارد به اینکه اینجا دستور خدا و دین و ولایت این است. مجموعه معارف ما چه میشود؟ ما برای خودمان یک آرمانی داریم، آموزهای داریم. به ما یاد دادند قرآن یک چیزی گفته، اهل بیت یک چیزی گفتهاند، گفتهاند بچه را این شکلی تربیت میکنی، این ویژگیها را باید [داشته باشد]، این افق را باید داشته باشد. آن به تو میگوید: «نه، یاد شهدا در مدرسه ممنوع. اسم شهدا نمیدانم در متون اینطور و آنطور.» مؤلفاتش را شما میدانید دیگر. سند ۲۰۳۰ با اینکه خیلی هم از آن هفت، هشت سال یا چقدر گذشته، آن ایام خیلی قضیهاش داغ بود. حالا خود ایام انتخابات داغتر است. مرکز انتخاباتی، دورهاش گذشت. نه، اینها جریاناند. اینها دو تا جریان، دو تا نمادند. من حالا یک حرفهایی دارم. دیشب وعده داده بودم امشب اگر وقت هست، چند دقیقهای در مورد این حرف [بزنم]. فردا شب اگر فرصت بشود باز تکمیلش میکنم.
ببین آقا، این جریان ولایت یهود و نصارا. علامه طباطبایی در تفسیر سوره مائده میفرماید که این یک قضیهای است که در آینده پررنگ خواهد شد. زمان نزول قرآن خیلی چالش با ولایت یهود و نصارا به این شکل ما نداشتیم. خوب دل دهید چند کلمه. ممکن است حالا مطلب حجیم شده باشد، دیگر حالا باید خوب دل بدهید. غلظت مطلب بالا است. علامه طباطبایی میفرماید که زمان نزول قرآن درگیری با این کفار قریش بوده که اینها کافر بودند و بیدین بودند و اینها. یک کمی هم یهودیها بودند. نصرانیها که دیگر تقریباً در بازی نبودند، مسیحیها خیلی در بازی نبودند. یهودیان آنقدر قدرت نداشتند که زدند اینها را پرپرشان کردند. اینی که در سوره مائده داستان را کشیده روی یهود و نصارا، بهش میخورد آینده مسلمین یک خطر جدی اینجا است. این مال [تفسیر] طباطبایی در المیزان است. قربان شعور این آدم! اینقدر محشر! داستان ولایت یهود و نصارا را ما اینچنین میبینیم، اینچنین خردخرد و نمنمک در تاریخ ما این دعوای ما با یهود و نصارا هست، تا یک دورهای که خیلی جدی میشود. آن دوره کیست آقا؟ در قضایای سقوط امپراتوری عثمانی که اول قرن بیستم، عثمانی متلاشی میشود. یهود و نصاری، و خصوصاً جنگ جهانی اول و دوم... ای کاش وقت بود! ای کاش دو دهه، سه دهه مثلاً وقت داشتیم تا فقط این تکه تاریخ را با همدیگر مرور میکردیم. از جنگ جهانی اول تا امروز و چه اتفاقات مهمی رقم خورده. نه در منبرها که نیست، که آن که هیچی. کلاً هیچ جا نیست. در تلویزیون و رسانه و مستند و اینها نیست. با اینکه خیلی بحث مهمی است.
از جنگ جهانی اول و دوم که اتفاقاتی رخ داد، یک تقسیمبندی جدیدی دنیا به خودش گرفت. خصوصاً این منطقه ما که بهش میگویند خاورمیانه. حکومت عثمانی تبدیل شد به چندین کشور متلاشی. اینجا شد دستهبندی و تقسیم غنایم یهود و نصارا. که یک تکه درشت و درسته برای خودشان فلسطین را کندند، همانجا. این تکه خوبش را که اول برداشتند، بقیهاش را هم چپاول کردند با همدیگر. از اینجا بود، البته از قبلش هم ما درگیریهایی داشتیم. از اینجا بود که اینها نفوذشان خیلی در این منطقه ما جدی شد. عملاً دیگر ولایت یهود و نصارا به صورت جدی متعلق به این زمان است که مسلمانها کامل رفتند زیر بلیط یهود و نصارا. حیاتشان بند به خواست آنهاست، به اراده آنهاست، به تبعیت از آنهاست.
یک نقطه است که این نقطه در تاریخ واقعاً بینظیر است، آن هم کجاست؟ ایران خودمان. از قبل فروپاشی عثمانی، در دولت قاجار، قضیه نفوذ انگلیسیها که مطرح میشود. در قضیه تنباکو، وقتی که میبینند به واسطه تنباکو انگلیسیها آمدهاند، دارند نفوذ میکنند، کشور را میخواهند دست بگیرند. پوشش تنباکو... به واسطه تنباکو صد جا را دست گرفتند. کارخانهها را دارند دست میگیرند. قراردادها را دارند دست میگیرند. دست گرفتند به اسم اینکه کسی به تنباکوی ما دست نزند. کل مرزهای ما را، گمرکهای ما را اینها دارند میگردند. اینها میگویند چه بیاید، چه نیاید. تسلیحات امنیتی ما را، تسلیحات نظامی ما را دارد از ما میگیرد، به اسم تنباکو. همه قدرت ما را دارد از ما میگیرد، به اسم اینکه تنباکو را به ما دادید.
یک مرجع پیدا میشود، خیلی در اینها حرفهای است. یک مرجع پیدا میشود، عالم دینی پیدا میشود، ایرانی. (رضوان الله علیه) در سامرا. میرزای شیرازی فتوایی صادر میکند که: «آقا حالا که این است، استفاده از تنباکو حرام و در حکم محاربه با امام زمان است.» در حکم محاربه با امام زمان است. این ملت فوقالعاده، این ملت بینظیر در تاریخ، آنجا به دستور میرزا، قلیانها را میشکنند. حتی در دربار ناصرالدین شاه، شنیدید دیگر، معروف است. زنانی که در دربار بودند نیز میزدند و میشکستند. گفتند: «آقا فتوا داد.» [در] قضیه معروف میرزا [با] ناصرالدین شاه، [وقتی ناصرالدین شاه] گفت: «به تو چه؟» [میرزا پاسخ داد:] «همان کسی که من را بر شما حلال کرده است، دستور داده، گفته تنباکو حرام است.» این نقش علما در زمان غیبت. این کار علماست. اینها وقتی این قضیه را دیدند، خب به بعدش چالش جدی پیدا کردند با علما.
از آنور دیکتاتوری قاجار است. مردم بابت دیکتاتوری هم اعصابشان [خرد بود]. بیکفایتی قاجار [باعث شد] به سمت مشروطه [بروند]. داستان مشروطه مطرح میشود. اولاً توسط علما مطرح میشود. دوباره یهود و نصارا میآیند این را در مشت میگیرند که: «اگر قرار شد از دیکتاتوری خارج بشود و بیاید سمت قانون و مجلس و دموکراسی و اینها، از درونش اسلام، اسلامی درنیاید.» دوباره چه کسی است که روبروی این مشروطه منحرف شده ایستاد؟ شیخ فضل الله نوری. ایشان را گرفتند و اعدامش کردند. حالا باز قضایایی که بعد شهادت ایشان پیش میآید و وضعیتی که پیش میآید. شخصیتی مثل سید حسن مدرس (رضوان الله علیه) که او هم عالم دینی است. همهاش عالماند. ما هر وقت پشت علم حرکت کردیم، موفق بودیم. هر وقت از اینها فاصله گرفتیم، بدبخت شدیم. این تجربه تاریخی ماست. این قضیه مال امروز و دیروز نیست. اینی که امروز دستمان رسیده، محصول چند قرن بالا و پایین شدن و امتحان کردن و آزمون و خطا است که تجربیات مشروطه به ما یاد داد که ما باید از بستر فضای عمومی و رأی مردم و مجلس و قانون و اینها پیش برویم. این میشود که مدرس خودش میرود عضو مجلس میشود، در مجلس حضور پیدا میکند. به واسطه مجلس میخواهد نظام را اسلامی کند. مهار کند نظام را که روبروی اسلام قرار نگیرد. که رضا شاه تحمل نمیکند و ایشان را تبعید میکند. و بعد دیگر اساساً آش را با جایش میخواهد بردارد و میافتد به اینکه اصلاً حوزه را نابود کند و روحانیت را نابود کند و عمامه را از بین ببرد و قضایایی که پیش میآید. دوباره یک عالم میآید وسط، مردم پشتش در میآیند: آیت الله کاشانی.
در هر کدام از این دورهها ما تجربیاتی داریم. همیشه مردم اقبال نشان دادهاند نسبت به این علما. جالب این است، خیلی اینجا حرف دارم ها! وقت کم است متاسفانه. خیلی مهم است. به نظرم امسال اگر در محرم بحث خیلی جدی کرده باشیم، یکیاش همین است؛ از بحثهای خیلی مهمی است که باید بهش [بپردازیم]. مردم ایران همزمان با اینکه دنیا دارد به سمت مدرن شدن پیش میرود، مدرن شدنی که سردمدارش یهود و نصارا هستند، اینها همزمان به سمت مدرن شدن میروند و روبروی یهود و نصارا میایستند. این خیلی نکته مهمی است. همه دنیا در این تقابل گیر کردهاند که یا باید پای دینت بمانی یا باید مدرن بشوی. سر همین هم همه مسلمانها را بلعیدند. دیدند با این دنیای مدرن نمیشود گلاویز شد. نمیشود عصر حجری زندگی کرد. اگر میخواهی پای دینت بایستی، عصر حجری میشوی. اگر هم زندگی مدرن و بهروز و امکانات و تکنولوژی و اینها را میخواهی، باید مطیع یهود و نصارا بشوی. یک جا در عالم بود که گفت: «من از دینم دست برنمیدارم، مدرن هم میشوم. از شما هم بهترم. خودم هم مدرن میشوم.» آن هم ملت ایران است. البته اصل این قضیه که الان گفتم، مال بعد از انقلاب ۵۷ است.
یک جمله رهبری تازگی گفتند، جمله خیلی مهمی است. نمیدانم چرا؟ اینجا همه دشمنیشان با ما سر علم و ایمان ماست. علم و ایمان ما و ملت ایران از این علم و ایمان دست برنمیدارد. اولاً که این تفسیر روایت پیغمبر نشان میدهد که ما همان جماعتی هستیم که پیغمبر وعده ما را داد: «لو کان العلم فی الثریا لناله رجال من فارس». اگر علم در ثریا باشد، تعدادی از مردان ایرانی به آن میرسند. «و لو کان الدین فی الثریا لناله رجال من فارس». اگر دین در ثریا باشد، ایمان در ثریا باشد، مردانی از فارس [به آن میرسند]. این کی بروز پیدا کرد؟ خصوصاً در این یک قرن. بماند که حوزه نجف هم اگر حوزه نجف است، اگر علم و ایمانی [دارد]، از اول ایرانیها بنا کردند. مؤسس حوزه علمیه نجف، شیخ طوسی، یک ایرانی است. همیشه هم در طول تاریخ، سرآمد مراجع نجف که دین را نگه داشتند و مرجعیت را نگه داشتند، ایرانیها بودند. یک طوری بوده که درسهای خارج نجف شیخ انصاری بوده، آخوند خراسانی بوده، هر کدام از بزرگان بودند، فارسی درس میدادند، شاگرد فارسی مینوشتند. حوزه نجف را ایرانیان نگه داشتند. مرجعیت را ایرانیان نگه داشتند. نمیخواهم برای خودمان نوشابه باز کنیم، بگوییم ما ممتازیم و طبقه ویژه و اینها. نه، ما همان جماعتی هستیم که شیخ فضل الله را ما اعدام کردیم. هر دویشان را ما داریم. هم حوزههای نجف را ما اداره کردیم، هم خودمان [او را] اعدام کردیم. نمیخواهم بگویم ما درجه یک، هیچ مشکلی نداریم. ولی خوبیهای ما وقتی به ظهور رسیده، این خوبیها بوده که دین را تا اینجا پیش آورده. خوبیهایمان هم به این بوده که ما تابع دین بودیم، پشت علما بودیم. اینها خوبیهای ما بوده. هر وقت هم به علما پشت کردیم، چک و لهولوردهمان کرده است. اینها نکات مهمی است که باید به آن توجه [داشت].
ما هم به یهود و نصارا «نه» گفتیم. خصوصاً با انقلاب ۵۷. تا قبلش خیلی هی کجدار و مریز و آزمون و خطا زیاد داشتیم، اشتباه زیاد کردیم. از یک جایی فهمیدیم که آقا، ما اگر بخواهیم مدرن باشیم، به این سبکی که اینها میگویند، دینمان را باید کنار بگذاریم. کاری که رضا شاه کرد. رضا شاه گفت: «نمیشود هم دیندار باشی، هم مدرن باشی. یا دنیا، یا آخرت؛ تکلیف خود را معلوم کن. نمیشود هم حجاب داشته باشی، همزمان هوایی سوار شوی، هم هواپیما سوار شوی.» جالبش این است که این را هم گذاشتیم کنار. دیدیم آن را هم به ما نمیدهند. کما اینکه به خیلی جاهای دیگر هم نمیدهند. دیشب در موردشان صحبت کردم. مصریها بیدین شدند، ولی مدرن نشدهاند، پیشرفته نشدهاند. آنها ما را برای مدرن شدنمان نمیخواهند. آنها ما را برای دوشیدن میخواهند. این خیلی نکته [مهمی است]. آنها دوست ندارند ما هم قدرتمند باشیم، ما هم دانشمند باشیم، ما هم دستمان پر باشد. بماند که حالا دیگر بحث مفصل در مورد اینکه اینها تکنولوژی را چه شکلی به دنیا میدهند، کی میدهند، چقدرش را میدهند؛ یک جوری میدهند که وابسته ات کنند، مشکلت را برطرف کنند. حالا این حرفها نمیدانم چقدر به دردتان میخورد. به نظر من که خیلی حرفهای مهمی است. یعنی ابتدایی باید این حرفها جزو کتابهای درسی باشد. با یک بیان قوی و متقنی اینها یاد داده بشود.
ما تاریخ میگوییم، تاریخ پادشاهان را میگوییم. مثلاً قاجار، بیکفایتی دربار و ... گذاشتند و رفتند. نه بابا، داستان این است؛ یک سیر تاریخی است. هر جا که ما پای دینمان ایستادیم، پیشرفت کردیم، هم دنیا، هم آخرت. هر جا که ولش کردیم، چک خوردیم، هم دنیایمان را از ما گرفتند، هم آخرت را به ما ندادند. یعنی آخرتمان هم که اول به باد فنا رفته بود. سابقه تاریخی! تاریخ باید این مدلی خوانده شود. زمان قاجار، ناصرالدین شاه وقتی که پشت امیرکبیر میایستد (و او را حمایت میکند)، پیشرفت میکند. وقتی میآید آخر [کارش]، آن سه سال اول، اوایل کار ناصرالدین شاه با امیرکبیر، میبندد [با او]. بعد خودش امیرکبیر را میکشد. بعد اواخر کارش میرسد به قضیه فتوای تنباکو. وقتی به فتوای تنباکو میرسد، هم امنیتش را از دست میدهد، هم دنیایش را از دست میدهد، هم آخرتش را از دست میدهد. مردم به فروپاشی [میرسند]، به آن قحطی عجیب انگلیسیها که در ایران رقم زدند. ۱۵۰ سال پیش است. [عباس: شروع کرد این تکه از تاریخ!] بابا، ما صد بار این را شنیدهایم. نه اینکه اینقدر جالب باشد بگویم: «آه، چه تاریخ مهمی!» این مال صد سال پیش است.
دوران پهلوی به ما میگویند: «یا دین، یا دنیا! یا آخوندها، یا مدرنیته و پیشرفت و امکانات!» خب تعارف که ندارد. گول خوردیم. بین دین و دنیا، دنیا را انتخاب کردیم. بدبخت هم شدیم. آنها فحشا را برایمان آوردند، علم را نیاوردند. این خیلی نکته مهمی است. به قول حضرت امام: «کتابخانههای ما را زیاد نکردند، قمارخانههای ما را زیاد کردند.» برای ما کتابخانه نیاوردند، برای ما قمارخانه آوردند. این خیلی درش نکته است. آنها وقتی میآیند برای شما کتابخانه نمیآورند، منابع علمی نمیآورند، دانشمندان درجه یکشان را نمیآورند که به شما مفت و مجانی تعلیم بدهند و پیشرفت کنی. پورن استار برایت میآورد، کوفت و زهر مار برایت میآورد، مواد مخدر میآورد. اینها را برایت میآورد؛ پیشرفت، تمدن، تجدد، مدرنیته! و چالشمان هم که همین امروز است.
اما در انقلاب اسلامی، در جمهوری اسلامی، داریم همین دو تا نگاه [را]. که اگر میخواهیم پیشرفت کنیم، ما باید با اینها باشیم. «اینقدر سفت شعار ندهید، موضع نگیرید. مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و فلان و استقلال و این حرفها را نزنید. خوب باشیم. امکانات دست اینهاست، تکنولوژی دست اینهاست، دنیا دست اینهاست.» ادامه همان داستان است. اینها مال امروز و دیروز نیست. یک روزی رضا شاه بود، چکمه داشت. یک روزی حسن روحانی عمامه دارد. خیلی فرقی با هم ندارند. آن حالا زورش میرسد چادر میکند، [این هم] یک جنساند، یک هویتاند. خیلی باید نادان باشد کسی نفهمد اینها از یک جنساند. خیلی بیپروا دارم صحبت میکنم، هزینه هم برایم دارد، ولی نوش جانم! یک جوری آدم شفاف صحبت بکند.
دیگر این یک جریان است. جریانی که میگوید اگر میخواهی پیشرفت کنی، زنده بمانی، رشد کنی، باید با اینها ببندی. شاخ و شانه نکش برایشان. تهدیدشان نکن. به ترامپ [تهدید نکن]. ترامپ... چهار تا آدم از یک جایی پیدا میشوند و تهدید میکنند. بعد از اینکه بالا و پایین مملکت را تهدید کرده، حمله نظامی کرده، چهار نفر پول جمع میکنند که اگر کسی خواست او را بکشد، به او پول میدهیم. اینها بهشان برمیخورد، صدایشان بلند میشود! اسم این را ولایت یهود و نصارا میگذارند. تعارف ندارد. این دو تا جریان امروز هم هست.
اگر شما در پشتبند آن آدمهایی رفتی که تابع یهود و نصارا هستند، دنیا را میخواهند. اولاً که دنیاشان نیز بسته به اراده و تصمیم و خواسته یهود و نصارا است. شما میروید در ولایت یهود و نصارا، دنیا و آخرتتان را از دست میدهید. اگر آن جریانی که با فتوای تنباکو شروع شد، با شیخ فضل الله پیش رفت، با مدرس پیش رفت، با کاشانی پیش رفت، با انقلاب ۵۷ به اوج رسید، در قشنگترین قالب خودش قرار گرفت، در عقلانیترین مسیر خودش قرار گرفت، اگر پشتبند این بروید، این ولایت خدا و اهل بیت، ولایت امام زمان است. این مسیر به ظهور منجر میشود. این قابلیت اثبات تاریخی دارد، قابلیت اثبات عقلی دارد، قابلیت اثبات قرآنی و روایی دارد. به این میگویند ولایت یهود و نصارا، البته هزار و یک اشکال هم در خودش دارد. بله، ما در قانوننویسیمان، در اجرایمان، در اینها مشکل داشتیم. بله، ما اول گفتیم استقلال. اول گفتیم که نمیخواهیم یهود و نصارا برای ما تعیین تکلیف کنند. خودمان، خودمان، یعنی دینمان، یعنی قرآن و عترتمان. با همین آدمهایی هم که داشتیم، پیش رفتیم. اولاً علم نداشتیم.
حرفهای مهمی است، وقت گذشته، نمیدانم بگویم یا نه. ما اولش که دانشی نداشتیم، دانشگاهمان مال غربیها بود. دانشجویان و دانشمندانمان مال غرب بودند. امام خمینی از اول انقلاب، از قبل انقلاب فرمود: «ما انقلاب که بکنیم، دانشگاهیها باید مملکت را اداره کنند.» روحانیت که مسلط به علوم روز نبود آن دوران؛ حالا الان هم شاید خیلی نباشد. آنی که از تکنولوژی سر در میآورد، از صنعت سر در میآورد، میتواند نفت استخراج کند، نفت بفروشد، آخوند و طلبه که نیستند؛ علمی میخواهد. آن علم هم آن روز در اختیار دانشگاه و دانشگاهیان و دانشمندان بود که همه اینها تربیتشده غرب بودند. این بود که امام خودش انقلاب کرد، خودش بازرگان را نخست وزیر کرد، چون ما این جنس آدمها را لازم داشتیم. «دانش روز باید داشته باشد. دین داریم؛ بس است. در کپر مینشینیم و زندگی میکنیم.» [این حرف اشتباه است.] امام میدانست روبروی جریان مدرن امروز نمیشود قرار گرفت، مگر اینکه مدرن باشی. خیلی حرفهای مهمی است که امشب دارم میزنم، تا حالا نگفتهام. خیلی حرفهای مهمی بود. شما تا مدرن نباشی از پس جهان مدرن بر نمیآیی. تو در این جهان مدرن زنده نمیمانی. نه مدرنی که آنها میگویند و میخواهند و تربیت میدهند. مدرنی که خودت باید بروی علمش را حاصل کنی، پیشرفت کنی. با تحریم، با فشار میزنند، میکشند. دانشمندت را میکشند، دانشت را تحریم میکنند. آنها با هستهای تو مشکل ندارند، با مدرن شدن مستقل تو مشکل دارند. این است که اگر رشد [ایران] رشد بکند، امام زمان را میآورد. دنیا را دارد عوض میکند. خیلی باید آدم نادان باشد فکر کند که مثلاً ما یک هستهای داریم که حالا خیلی هم به درد نمیخورد. «اینقدر فشار هستهای، الان آنقدر هم چیز نیست.» آخه بهتر از هستهای هم داریم. نه، اصل داستان این نیست. داستان این است که تو روی پای خودت ایستادی، گفتی: «من در این جهان مدرن زنده میمانم، بدون نوکری مدرن میشوم، پیشرفت میکنم، با دینم مملکتم را اداره میکنم.» البته در مسیر اجرای این هدف ما همیشه ناگزیر بودیم که آدمهایی را در رأس امور اجرایی بگذاریم و حتی قانونگذاری، که اینها مسلط به دانش روز بودند. بنی صدر بوده، دیگران بودند. غرب رفتند، آمریکا رفتند، درس خواندند آنجا. تا آدمها هم رشد کنند، تا دانشگاههایمان رشد کند، تا دانشمندانمان رشد کنند، دانشمندان خوب تربیت کنیم، اینها کار را دست بگیرند. این زمان میبرد. گلایههایی هم که شما دارید، اتفاقاً از همین آدمهاست. هر جای کار انقلاب که میلنگد، از این طیف است، نه از آن طیف عاشق و پابند اسلام و قرآن، مثل قاسم سلیمانی، آنها که درجه یکاند. شما از همین طیف مینالید که اتفاقاً غربگرایند. همینها بیکفایتاند، همینها بیعرضهاند، همینها هارت و پورتشان زیاد است، همینها میگویند نمیتوانیم؛ «آمریکا بیاید اداره کند.» اینها کارشان همین است که شما را از دست آخوندها بگیرند و به قول معروف تحویل آمریکا بدهند. این دعوای پنجاه سالمان هم در همین کش و قوس بوده. یکبار دست آخوندها بودیم، یکبار دست آمریکا؛ بغل به بغل شدیم تا تکلیفمان معلوم بشود، بفهمیم آقا.
البته منظورم از آخوندها حالا نه یعنی من و ایکس و ایگرگ و آقا سید و اینها مثلاً؛ یعنی آن جریانی که خودش را وابسته به دین و معارف میداند. آن جریانی که یک نمونهاش میرزای شیرازی است. آن جریانی که وقتی بهش میگویند آقا آمریکا این را گفته، میگوید: «آمریکا غلط کرد! خدا این را به ما گفت.» «فأنساهم ذکر الله» این است که آن حزب شیطان ذکر خدا را فراموش کرد. برایش مهم نیست خدا چه گفته، پیغمبر چه گفته. «من میخواهم زنده باشم، [زندگی راحت] بخورم، نانم را بخورم.» [میگوید:] «این را آمریکا باید بدهد.» میگفتند بعضیهاشان میگفتند: «آب خوردنت هم اگر میخواهی، با مذاکره است.» این همان جنس کربلاست. خیلی فرقی نکرده. در فشار قرار میدهد، میگوید: «اگر آب میخواهی، آب دست یزید است. نان میخواهی، عبیدالله باید تحریم را بردارد. وگرنه میکشندت. با گرسنگی هم میکشند.» آن هم میگوید: «من شرف دارم، من دین دارم، من ذلیل شما [نمیشوم].» اگر این را حلش نکنی، اصلاً امام حسین با داستانش، داستانی کاملاً باخته است. از چه امام حسین داری دفاع میکنی؟ آخرش هم بهش آب ندادند، آخرش هم نان ندادند، آخرش هم از گرسنگی و تشنگی تلف میشدند، هم آخرش کشته شدند به بدترین شکل. کجای این داستان الان شما با منطق این سکولارها و غربگراها بخواهی بیایی جلو، اصلاً کجای امام حسین حماسه است؟ کجای کربلا قابل افتخار است؟ کاملاً حرکت اشتباهی بود. همه را به کشتن داد. همانجور که جمهوری اسلامی با این سرسختی که دارد میکند، ملت را در تحریم انداخته، همه را دارد به کشتن میدهد. این همان داستان است دیگر. سرسختی سر چیست؟ میگوید: «شما نمیخواهد برای من تعیین تکلیف کنی. من هر چه که خودم مصلحت مملکتم ببینم، همان را خودم [انجام میدهم]. هر چه که دینم گفته، هر چه که مردمم میپذیرند.» این میشود جمهوری اسلامی. تمام این داستان ماست. حواستان باشد کلاه سرتان نرود.
هر چقدر هم که به خود این جمهوری اسلامی ما وابسته بودیم و پایدار بودیم و وفادار بودیم، پیشرفت کردیم. همه پیشرفتهایمان مال آدمهای جمهوری اسلامی، مال طرز فکر جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی برای ما امنیت آورد، جمهوری اسلامی برای ما پیشرفت آورد، جمهوری اسلامی برای ما قدرت منطقهای آورد. جمهوری اسلامی؛ این سبک، این مدل. خیلی اینها مهم است. این را داشته باشید. فردا شب اگر وقت شد بیشتر در موردش صحبت کنیم. این میشود بغض دشمنان اهل بیت. شما اگر از یزید متنفری، اینجا باید خودش را نشان بدهد. یزید یک مجموعهای از افکار، عقاید، سبک زندگی است. امروز این افکار و عقیده و سبک زندگی کجا بروز پیدا کرده؟ یهود و نصارا، غرب. چهار تا کار خوب هم ممکن است درشان پیدا بشود، ولی جنس همان جنس است. همان طغیان است، همان کفر است. این خیلی نکته مهم [است].
معطلتان نکنم. بگذار روضه را بخوانم و انشاءالله اگر مطلبی ماند و فرصتی بود، فردا شب انشاءالله بیشتر با هم صحبت کنیم. خیلی جالب است در روایات ما فرمودند که شما هر وقتی که کفر و گناه دیدید، یاد دشمنان امام حسین کنید، و این باعث میشود که ریشه گناه در دلت خشک شود. با بغض دشمنان اهل بیت، ریشه گناه و میل به گناه در وجود آدم خشک میشود. اینی که میگویم، آن مناسک هم وقتی درست میشود که ولایت آدم درست بشود. آدمی که واقعاً امام حسین را دوست دارد، خردخرد در رفتارش هم درست میشود. راهش همین است. این روایت را امشب برایتان بخوانم، ببینید این روایت چقدر کاربردی است. هم روضه است، هم دستورالعمل است، هم سبک زندگی است، هم روش تربیت است.
روایت از امام رضا (علیه السلام)، شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا نقل میکند. فضل بن شاذان میگوید: «از امام رضا (علیه السلام) شنیدم: «لما حُمل رأس الحسین بن علی (علیهما السلام) إلی الشام»، وقتی که سر مبارک امام حسین را آوردند شام، «أمر یزید لعنة الله» من عذر میخواهم، خیلی متن سختی دارد. یعنی واقعاً از آن مقتلهایی است که خواندنش سخت است، ترجمه کردنش خیلی سخت است. پیشاپیش عذرخواهی میکنم بابت ترجمه که از این کلمات [است]. این دیگر مقتل نیست، این روایت امام رضا (علیه السلام) است، این گزارش معصوم است از این واقعه.
«أمر یزید لعنة الله»، یزید ملعون دستور داد «فَوُضِعَ» سر را روی زمین گذاشتند «و نُصِبت علیه مائدة»، و کنار این سر، سفره پهن کردند. «فَقَعدَ هو لعنة الله علیه و أصحابُه یأکلون»، خودش با اصحاب ملعونش نشستند سر سفره، شروع کردند غذا خوردن، «و یَشربون الفُقّاع»، و شروع کردند آبجو خوردن. کنار این سر مطهر، شراب میخوردند. «فلما فَرغوا» وقتی که غذایشان را خوردند، شرابشان را خوردند، «أمر بالرأس فوضع فی تَشت»، دستور داد سر را در تشت بگذارند. پس تا حالا سر در تشت نبود. همین تازه دستور داد سر را در تشت بگذارند. «تحت سریره»، زیر تختش. من خیلی سخت است، خدا میداند این عبارات را خواندنش برایم. دستور داد سر را در تشت کنند، تشت را بزنند زیر تختش، «وبَسَطَ علیه رقعة الشطرنج»، بساط قمار دستور داد آوردند. این سر پایین بود، بساط قمار را گذاشت روی سر، شروع کرد قمار کردن. یا صاحب الزمان! «یَلعَبُ بها الشطرنج»، قمار بازی میکرد، «ویَذکر الحسین و أباه و جَدَّه و یَستهزِئُ بهم». اسم حسین و علی و پیغمبر، اسم اهل بیت، اسم امام حسین، امیرالمؤمنین، پیغمبر. اسم اینها را میآورد و هی دانه دانه مسخرهشان میکرد. هی اینها را مسخره میکرد. «فَمَتَی قَمَرَ صاحِبَهُ»، هر بار که یک دست میبرد در قمار از حریفش، «تَناوَلَ الفُقّاع»، یک مقدار شراب میخورد. من خیلی این تکهاش برایم سخت است، ببخشید، حلالم کنید. میدانم اذیت شدید با این روضه امشب. روضه از امام رضاست. اگر دلت به درد آمد، برو گلایههایت را با امام رضا کن. برو حرم، آنجا بزن، برو به امام رضا تسلیت بگو. بگو: «آقا من خیلی از شنیدنش اذیت شدم.»
«تناول الفقاع»، هر دستی که در قمار میبرد، یک مقدار شراب میخورد. «فشَرِبَ منه ثلاث مرات»، یا الله! سه بار، سه بار بالای این سر، شراب خورد. «فَضَلَ منه علی ما یَلیه من الأرض». هی شراب میخورد، پسمانده شراب را میریخت در تشت. تشتی که سر مطهر [در آن بود]. الکی نبود در مجلس یزید یکهو زینب کبری (سلام الله علیها) بلند شدند، شیون کشیدند، گریبان دریدند. اینها را دیده بودند در مجلس. اینها را دیدند این زن و بچه. نالهات را زدی، گریهات را کردی. حالا آن نکته اخلاقی امام رضا (علیه السلام) را آخر این روایت بشنو. این روایت با آدم کار میکند. آدم را ببین از امروز چه شکلی میل گناه در دل آدم میخشکد.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «فَمَن کانَ مِن شیعَتِنا فَلیَتَوَرَّع عَن شُربِ الفُقّاع»، اگر کسی شیعه ماست، سعی کند شراب نخورد، سعی کند قمار بازی نکند. «وَمَن نَظَرَ إلى الفُقّاعِ أو إلى الشَّطرَنجِ»، اگر کسی نگاهش افتاد به شراب یا قمار، اگر نگاهش به اسباب قمار افتاد یا نگاهش به شراب افتاد، «فَلیَذکُر الحُسینَ»، یادش بیاید از آن آبی که بالای سر [حسین] خوردند. یادش بیاید از قماری که بالای سر [حسین] کردند. «و لیَلعَن یَزیدَ و آلَ زیادٍ». هر وقت شراب دیدی، یزید را لعن کن، آل زیاد را لعن کن. هر وقت قمار و قماربازی دیدی، یزید و آل زیاد را لعن کن. بعد جمله را ببینید، عجب جملهای فرمود امام رضا (علیه السلام)! فرمود: «یَمحُو الله عزوجل بذلک ذُنوبَهُ»، همین که شراب را دیدی، یاد حسین بیفتی، همین شراب را دیدی، یاد حسین افتادی، قمار را دیدی، یاد حسین افتادی، خدا همه گناهانت را، «وَلو کانَت بعددِ النُّجومِ»، حتی اگر به تعداد ستارهها باشد [میآمرزد]. چون در این دل محبت حسین زنده است. آتش عشق حسین، آتش عشق حسین آدمها را از شراب نجات میدهد، از قمار نجات میدهد، از گناه نجات میدهد. خوب گریه کردی، گریز دیگر هم بزنم، حیف است. آتش عشق حسین آدم را از چشمچرانی نجات میدهد. فقط یادت بیفتد یک جماعت چشمچرون در شام اینقدر به این زن و بچه نگاه کردند. «و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون».
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. ارواح علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوقدارها، ذوی الارحام، ملتمسین دعا، اصحاب سر سفره با برکت اباعبدالله را مهمان بفرما. شب اول قبر اباعبدالله را به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بگردان. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. رزمندگان اسلام را غلبه و فتح و نصرت عنایت بفرما. مظلومین عالم، خصوصاً مردم بیپناه غزه را نجات و خلاصی عنایت بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. هر چه گفتیم و صلاح ما بود [و] نگفتیم و تو صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
بنبی و آله، رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...