این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*ایمان و و ولایت، دو رکن اصلی و شرط تحقق عضویت در حزب الله.[04:50]
*استدلال تجربی-تفسیری شناسایی مؤمنان واقعی، با استناد به آیات قرآن.[06:00]
*ارتباط دشمنی یهود با ایمان واقعی و نقد وضعیت کشورهای هم پیمان با اسرائیل.[10:40]
*اهمیت استقلال محوری و مقایسهٔ وضعیت ایران با کشورهای سازشکار و وابسته![13:00]
* تبیین تفاوت «مناسک دین» و «هویت دین»، با تأکید بر ولایت بهعنوان روح دین.[26:22]
*نقد اسلام مناسکی با تأکید بر روح ولایی دین، بهعنوان معیار اصالت دینداری در مقابل بیولایتی دینی.[27:10]
*استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، سه مصداق عینی " ولایتمداری دینی".[35:45]
*روضه:غربت امام حسن علیه السلام، از کوچه پس کوچه های مدینه تا تنهایی در میان یاران و خانواده...[40:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی آل الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا بحثی.
بحثی را این شبها با هم مرور میکردیم. البته قرار بود که زمان زودتر باشد. این ساعتی که خدمتتان رسیدیم، «عرف الله به فسخ العزائم»؛ دیگر ما هی گفتیم انشاءالله فردا شب زودتر. هر بار که گفتیم فردا شب زودتر، فردا شبش دیرتر شد! حالا امشب میگویم انشاءالله فردا شب دیرتر، که لااقل چند دقیقهای زودتر برسیم خدمت عزیزانم.
بحثی که اینجا داشتیم خدمت عزیزان، این بود که با اوضاع و احوال و ویژگیهایی که امروز ما داریم، خصوصاً در مملکتمان و در ملتمان، چقدر میشود امیدوار بود به اینکه ما مصداق آن توصیفاتی بشویم که از ایرانیهای آخرالزمان شده است؟ حالا نه بهصورت قطعی و یقینی بخواهیم تطبیق بدهیم به خودمان؛ ولی آیا نشانههایی، امارههایی، مؤیداتی، مبشراتی، چیزی داریم که بشود کمی امید داشته باشیم که داریم در آن مسیر حرکت میکنیم، داریم نزدیک میشویم؟ یا نه، ما اساساً داریم غلط میرویم؟ با این مدلی هم که داریم میرویم، داریم از ظهور امام زمان و نصرت امام زمان دور میشویم؟ یا به قول بعضیها اصلاً خود نظام و این سیستم و این اوضاع و احوال، همهاش خودش مانع ظهور امام زمان است؟ بعضیها اینجور میگویند.
میخواهیم ببینیم که چقدر ما در آن مسیر، در آن افق، داریم حرکت میکنیم. آیا میتوان امید داشت که این ریلگذاریمان، لوکوموتیو ما را به سمتی میبرد که لااقل آن جهت به امام زمان نزدیک است، به دولت و حکومت امام زمان نزدیک است؟ آیا میشود این را گفت؟
چیزی که شبهای گذشته عرض کردیم به عنوان پاسخ، این بود که بله، میشود این را بگوییم که ما داریم در آن جهت حرکت میکنیم و آن اوصاف را داریم. البته معنایش این نیستش که کاملاً منطبقیم و کاملاً روبهراهیم و همهچیزمان، به قول معروف، اوکی است و هیچ کم و کسری و مشکل و اینها در ما نیست؛ نه! ولی مسیر حرکتمان مسیر درستی است، جهتمان جهت درستی است، افقمان افق درستی است. این را با استدلال میشود گفت.
استدلالمان هم استدلال قرآنی است. استدلالمان به این است که خدای متعال در قرآن «حزبالله» و «حزبالشیطان» را روبروی همدیگر آورده، فرموده: «حزب خدا بر حزب شیطان پیروز است.» «حزب خدا»، «إِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ» و «إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ»؛ اینها هم پیروزند، هم مورد نصرت خدا واقع میشوند. خدای متعال جماعتی را به خودش نسبت داده، فرموده: «اینها سپاه منند. این جماعت سپاه منند، حزب منند.» خیلی چیز مهمی است. اینها کیان؟ این «حزبالله» چه ویژگیهایی دارند؟
در یک آیه دیگر هم فرمود: «وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»؛ شما اگر مؤمن باشید برترید. یعنی شرط آن برتری و آن غلبه را آورد روی چه؟ روی ایمان. این ایمان چیست که خدای متعال فرموده؟ اینهایی که مؤمناند، که آیه سوره مائده را که دیشب خواندیم، فرمود: «آنهایی که ایمان دارند و ولایت دارند، ولایت خدا و رسول و اهل بیت.» و این ایمان و این ولایت – یعنی این دو تا، ایمان و ولایت – این میشود چه؟ میشود راز ورود به حزب خدا. با این دو تا انسان جزو حزب خدا میشود. این ایمان چیست؟ این ولایت چیست؟
دیشب این نکته را عرض کردم: این ولایت روبروی ولایت طاغوت است. ولایت طاغوت، ولایت کفر است، ولایت اهل کتاب (که از کفر است)، ولایت یهود و نصاراست. نوک این هرم، نوک این جنگ، نوک این دشمنی، یهود است. فرمود که «شدیدترین دشمنی را با مؤمنین چه کسانی دارند؟ یهودیها دارند.»
این قضیه را نمیدانم قبلاً عرض کردم در این جلسات یا نه، پارسال گفتم یا نه. این قضیه را بنده از افراد متعددی شنیدم. از یک عزیزی در عراق شنیدم، ایشان خودش آنجوری که یادم است، خودش از سید حسن نصرالله شنیده بود. متنهایی هم در این زمینه بوده، خواندم؛ یعنی جدا از اینکه چیزهایی بود، مکتوبی بوده که خواندم، نقل با واسطه هم دارم. چند سال پیش، در منزل یکی از علمای عراق بودیم، ایام اربعین، ده سال پیش به نظرم تقریباً. ایشان یک قضیهای را تعریف میکرد که از سید حسن نصرالله، جماعتی نامه داده بودند به ایشان و اعلام کرده بودند که آقا، «ما شیعه شدیم.» و توضیح داده بودند: «علت شیعه شدنمان این است. ما دیدیم قرآن فرموده: ﴿إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودُ﴾. شدیدترین دشمن نسبت به مؤمنین یهودیان هستند.» درست؟ حالا این قضیه مال قدیمها است؛ مثلاً شاید مال بیست، سی سال پیش باشد.
اینها گفتند: «آقا، ما دیدیم در آیه قرآن گفته: شدیدترین دشمن برای مؤمنین، یهودیان هستند.» گفتیم: «خب، با این میشود فهمید مؤمن یعنی چه کسی؟» ذوقی و البته عنایتی خدا به اینها کرده، اینجوری یکهو یک فهمی نسبت به این آیه پیدا کردند. حالا ظاهراً اهل سنت بودند، یعنی قاعدتاً اهل قرآن بودند ولی شیعه نبوده. گفته بودند که: «ما برایمان سوال شد که آقا خب این "مؤمنین" را قرآن میگوید که دشمن مؤمنین، یهودیان هستند. شدیدترین دشمن مؤمنین، یهودیان هستند.» گفتیم: «پس بر اساس این آیه میشود فهمید مؤمنین کیستند؟ مؤمنین آنهایی هستند که یهودیها بهشدت با آنها دشمناند.» گفتند: «روی همین حساب رفتیم بررسی کردیم ببینیم که امروز در عالم یهودیها با چه کسانی دشمناند؟» گفتیم: «خب، با آل سعود دشمناند؟ مثلاً با صدام دشمناند؟ نه. با اردن، حکومت اردن، حکومت بحرین، اندونزی، مالزی؛ همه اینها که ادعای مسلمانی دارند. دیدیم آقا یک جماعتند که یهودیها با اینها مشکل دارند: ایران، هسته مقاومت، حزبالله لبنان، رهبر ایران، سید حسن نصرالله.» گفتند: «بر اساس این آیه، ما فهمیدیم که مؤمن واقعی روزگار ما اینها هستند و ما نیز شیعه شدیم.»
یا الله، یک صلوات! حاج آقا امشب دیگر شرمندگی را برای ما به اوج رساندند. دیگر من عذرخواهی میکنم. امثال بنده، درس است که اساتیدمان، بزرگترهایمان وقتی که ما کوچکها را به ما محبت دارند، ما کوچکها هم باید یاد بگیریم که اینجور اهل تواضع و ادب باشیم، انشاءالله. من شرمنده حاج آقای بهشت شدم. سر شب، جلسه قبلی را در مسیرم خدمتشان بودیم و اینجا هم با محبت و صفا و تواضع تشریف آوردند. حقاً ایشان باید منبر بروند و بنده باید بنشینم. بدون هیچ تعارفی شرمنده میکند. انشاءالله که خدای متعال دستگیر ایشان باشد و روح پدر بزرگوارشان هم انشاءالله مهمان امام حسن مجتبی (علیه السلام) باشد. به روح همه اساتید، علما، بزرگان، خوبان و محبین اهل بیت، یک صلوات بفرستید.
این پس یک استدلال شد، یک قاعده شد: آن وقتی که دشمن یک جماعتی، یهود باشد، آن شدت دشمنیاش حکایت از این میکند که آن جماعت مؤمنه است. یک استدلال دیگر: قرآن گفته شدیدترین دشمن مؤمنین یهود است. البته حالا این استدلال از جهاتی میشود رویش بحث کرد ها! من نمیخواهم حالا کار طلبگی و فنی انجام بدهم که از این آیه چهجور میشود استنباط کرد و اینها. این یک بحث دیگر است؛ ولی این آدمهای پاکسیر با وجدان پاک وقتی این آیه را خوانده بودند، گفته بودند: «خب بابا! این یهود امروز با هیچ کدام از این آدمهای به ظاهر مسلمان مشکل ندارد. قرآن دارد میگوید اینها شدیدترین دشمنی را با مؤمنین دارند. اینها چهجور مؤمنی هستند که یهود هیچ مشکلی با اینها ندارد؟»
رسماً به ما پیشنهاد میدهند که «مدل مثلاً اردنیها باشید.» میگویند دیگر آقا! «مدل نمیدانم عربستان...» ترامپ برگشته بود گفته بود که: «ایران هم اگر وارد این پیمان ابراهیم میشد، مثل بقیهشان، آن هم الان اوضاعش خوب بود!» انگار خیلی بقیه اوضاعشان خوب است! حالا وارد این بحثها نمیخواهم بشوم. شما یک نمونه مصر را دارید جلوی چشممان. بغل گوشش، دیوار به دیوارش دارند قتل عام میکنند، ملت را میکشند، از گرسنگی دارند میمیرند و ککش نمیگزد. مرزها را بسته، درها را بسته. قدیم برداشته بودند، حالا در حکومت حسنی مبارک - خدا عذابش را بیشتر کند - تا اعماق زمین، برای اینکه اینها تونل نزنند، تا صدها متر زیر زمین چیزهایی کار گذاشته بودند که یک وقتی این فلسطینیها تونل نزنند به سمت مصر مثلاً. اینجور اینها را بسته.
اوضاع و احوال کشور مصر را ببینید: کشوری که یک ذره چالش با اسرائیل ندارد، کمپ دیوید را امضا کرده، پیمان ابراهیم را قبول دارد، یک کلمه «مرگ بر اسرائیل» نمیگوید. اوضاع اقتصادیاش را ببینید! کشور مصر؛ اینها خیلی نمونههای مهمی است ها! کمتر هم به اینها پرداخته میشود. نمیدانم چرا این قضیه را که به نظرم روزی ده بار باید همه جا گفت، این نمونه عینی که اگر شما با آمریکا مشکل نداشته باشی، با اسرائیل مشکل نداشته باشی، شریک در جنایات اسرائیل هم باشی: یک دانه مجروح از غزه نمیگذارند بیاید مصر. رفح را بستهاند. دارند ملت را در رفح تکهتکه میکنند. بیخ گوش مصر است دیگر. مرز است. یک ذره آب به اینها نمیدهند. یک ذره آرد به اینها نمیدهند. حالا برداشتهاند حرکت نمادین چند روز پیش. توی این بطریها کمی آرد درست کردند و یک بطری آب و یک بطری آرد را روی آب رها کردند که مثلاً برسد به دست مردم غزه! از این حرکات، چی بگویم؟ حالا چه تعبیری باید به کار برد؟ مسخره! فانتزی! شما بیخ گوشتان است، مرزتان است.
یک تیر یک وقتی اشتباه از دست یک سرباز رد شده بود و در رفته بود، خورده بود به کسی هم نخورده بود، اینور مرز شلیک شده بود، صد تا عذرخواهی. فکر نکنی کسی تیراندازی کرده. «سرباز خودش خودسر این کار را کرد.» اینها اینجوری است. خب، وضع مصر را بروید نگاه کنید. «انتفاضة الخبز» را بروید سرچ بکنید. یکی از چالشهای جدی که کشور مصر دارد، «انتفاضة الخبز»، انتفاضه نان است. نان ندارد. بیشترین بدهی! یکی از کشورهایی که بهشدت اَبَربدهکار بینالمللی است. وقتی بنده توی جلسهای مفصل آمار اینها را دانهبهدانهاش را گفته بودم، یک زمانی میگفتند سه میلیون قبرستانخواب. این مال ده پانزده سال پیش است. تازگی مثل اینکه بهروزش کردهام، گفتم پنج میلیون قبرستانخواب. قبرستانخواب نه اینکه میروند در قبرستان برمیگردند؛ یعنی صبح تا شب در قبرستاناند.
ما اصلاً در ایران نداریم. چند سال پیش یک قضیه گورخواب بود که یادتان هست؟ گفتند طرف مثلاً قبری کند و توش زندگی میکند. که حالا دو سه نفر اینجوری درآمدند، چقدر بلبشو در مملکت که: «مگر ما گورخواب هم داریم؟ گورخواب دیگر چه صیغهای است؟» که آنجا بحث شد که آقا جاهایی را تدارک ببینید، درهای حرمها را باز کنید، در مساجد را باز کنید. اینهایی که وضعشان اینقدر خراب است در حرم، مسجد بخوابند. که برنامهریزی هم شد و حرم هم از همان موقعها، همان سالها تقریباً اینجوری شد که شبها اجازه میدادند مردم بیایند در حرم بخوابند. ما اصلاً در کشورمان گورخواب نداریم. تک و توکی اگر باشد. در مصر پنج میلیون گورخواب دارند! تازه آمار رسمی دقیقی هم نداریم. طرف در قبرستان زندگی میکند، خانه درست کرده، آشپزی میکند، میخوابد، غذا میخورد، کنار قبرها. چون پول اجاره جایی را نمیتواند بدهد. زندگی این کشوری است که صنعت توریستش در اوج است، شراب آزاد است، هتلهایش همه جور خدمتی دارد، مرگ بر اسرائیل نمیگوید، FATF را باهاش مشکل ندارد، هزار و یک قضیه دیگر. وضع اقتصادیاش این است.
اینها نکته دارد ها! بعداً اگر فرصت بشود میخواهم به این نکات بپردازم. حالا امشب نه، فردا شب یک بحث خیلی مهمی دارم. اگر انشاءالله وقت بشود میخواهم بهش بپردازم که الان چالش اصلی ما در این روزگار چیست؟ داستان چیست؟ قضایایی که در این یکی دو قرن اخیر باهاش مواجه شدیم. یک بحثی باید در موردش بشود که چرا اینقدر انقلاب اسلامی مهم است و اصلاً بدون این انقلاب و چیزی از جنس این انقلاب نمیشود به ظهور امام زمان رسید. یک بحثی میطلبد. حالا یک مقدارش را امشب اشاره میکنم، یک مقدارش انشاءالله فردا شب که بحث مهمتر است.
خب، ببینید. میآید میگوید که: «آقا میشود آدم مسلمان هم باشد؟» کشور مصر که الازهر دارد، قله دانشگاههای اسلامی؛ کشور مصر که بالاترین قاریان اسلامی مال مصرند، بالاترین دانشمندها مال مصرند؛ اخوانالمسلمینش چقدر ادعا دارد! کشور مصر کشور منحصر به فردی است دیگر. مخصوصاً در قیاس با ایران هم خیلی جای بحث دارد. برای اینکه ما کشوری بودیم که از جهت فرهنگی و اقتصادی خیلی به هم نزدیک بودیم. خیلیها نمیدانند، خیلیها هم نمیگذارند که بقیه بدانند، خیلیها نمیگویند و نمیگذارند که بقیه بگویند. این شاه پهلوی داماد مصر بوده، میدانستی؟ میدانستید که باید بدانید. حالا شاید یادتان نبوده. داماد مصر بوده. شاه ما میرود با مصر وصلت میکند. از خاندان شاه مصر دختر میگیرد که فوزیه باشد که بعداً به چالش برمیخورند. فوزیه در ایران نمیتواند زندگی بکند؛ آب و هوا، یک سری مسائل، خود محمدرضا و مسائل خاص خودش را... اینها طلاق میگیرد. شاه ما که زن، زندگی، آزادی و امثال اینها... زن و زندگی و آزادی و اینهایش به چه کیفیتی بوده؟ و هر کدامش واقعاً در خور توجه است. اگر فوزیه بچهدار میشد، ولیعهد ما دورگه ایرانی-مصری بود. به جای آقای سس خرسی، سس ترکیبی داشتیم که نصفش ایرانی بود، نصف هزارجزیره. (خوب گفتی!)
ما وضعمان با مصر اینجور بود. تقی هم به توقی میخورد، محمدرضا فرار میکرد مصر. آخر هم محمدرضا را در مصر دفن کردند. هم رضا شاه و هم محمدرضا را برش گرداندند... (چاپ عبدال) خود پاسپورت فرح و اینها جالب است، باید بدانید. الان ملیت فرح را میدانی در پاسپورتش چیست؟ ملیت فرح در پاسپورتش مصریه است. با کشوری منصوب باشیم دیگر! این کشور مصر است. حالا شما بروید اوضاع و احوال اقتصادی این کشور را ببینید.
چند سال پیش که داستان هستهای ایران بود، یک موجی در کشور مصر افتاد. آقای احمدینژاد بهشدت محبوب در کشور مصر. آن زمان دولت اول قضیه هستهای که شده بود، مصاحبههای تلویزیونی مصریها خیلی جالب بود. کلیپهای آن زمانها منتشر میشد، الان هم اگر کسی بگردد میتواند پیدا کند که ملت مصر میگفتند: «آقا، اینها را شما میگویید که کل دنیا تحریم کردهاند، در سرشان میزنند، همه محکومشان کردهاند. اینها هستهای شدهاند، اینها فضایی شدهاند. آمریکا نمیتواند به اینها بگوید بالای چشمت ابرو. هستهایشان هم تحریم کرده، دانشمندشان را هم میکشد، باز هم هستهایاند، باز هم تهدید میکنند دنیا را که: هیچ غلطی نمیتوانی بکنی، اگر بخواهیم از این هم جلوتر میرویم به کوری چشم تو! شما با همه جا خوبید، یک دسته شیلنگ ما نداریم، یک دسته آفتابه ما نداریم. این چه وضعی است؟»
یک مطالبه عمومی شده بود در کشور مصر. خودشان مقایسه میکردند با ایرانیان. سر همین قضیه خیلی آقای احمدینژاد محبوب شده بود. بیداری اسلامی با مصر شروع شد دیگر. یعنی اول تونس بود و بعدش مصر بود. آنجا هم که موفق شد مصر بود. حالا بعداً البته پدرشان را درآوردند و کلاً چنگشان را درآوردند که معلوم میشود هر انقلابی به ثمر نمیرسد؛ رهبر مقتدر، دانا میخواهد، کاربلد میخواهد. اگر نه، یک شور عمومی و یک خیزش و اینها کار به جایی نمیرسد.
غرضم این است که این کشور مصر، دشمنی یهود با اینها در چه حد است؟ با دولت، مردم، حکام، مینشینند، میخندند، میروند، میآیند. اوج ذلت و حقارت. باید مطالعه کرد. متأسفانه در این مسائل ما خیلی ضعیفیم. هم در اطلاعرسانیاش، خبرش، در اطلاعش؛ یعنی عموم مردم ما اصلاً از این قضایا خبر ندارند. از این کشورهای منطقه و اوضاع و احوال کشور ترکیه.
این را چند بار بنده گفتم. ما کلاسی داریم در قم با این طلبههای خارجی، بچههای جامعهالمصطفی. اینها هی به من میتوپند که: «آقا چرا وضع مملکت شما اینجوری است؟» میگویند که: «چرا مردم شما مثلاً اینها را نمیدانم، گاهی مینشینند حرفهایی که میشنوند و اینها، کوچه و خیابان و اینها... بعضی حرفها که میشنوند خیلی اینها عصبانی میشوند. سطح فرهنگی شما پایین است؟ چرا اینقدر سطح اطلاعاتتان پایین است؟ مثلاً ملتتان میگویند ما با آمریکا خوب بشویم، اقتصادمان فلان میشود.»
بچههای ترکیهای به من میتوپیدند که: «آقا چرا اینها را به مردمتان نمیگویید؟ چرا نمیگویید ما با آمریکا اینقدر خوبیم، ما اصلاً نوکر آمریکاییم، ما نوکر اسرائیلیم.» در مضیقه خورده بود در قضیه غزه، ترکیه صادراتش را افزایش داده بود که اینها وقتی کم نیاورند. اوضاع ترکیه. گفتند: «آقا چرا نمیگویید وضعیت تورم ما را؟ وضع اقتصاد ما را؟ چرا نمیگویید وضع اجاره مسکن ما را؟ چرا نمیگویید ما کشور ترکیه مثلاً هیچ مشکلی، هیچ چالشی با هیچ جا نداریم، ولی مثلاً سر نان مشکل داریم، سر اجاره خانه مشکل داریم.»
بعد به بعضی از اینها میگفتم: «بابا، من بگویم، قبول نمیکنند. تو اگر میآیی، تو بگو. شماها باید بیاورید بگویید. از شما البته قبول نمیکنند. آنها جیرهخوار جمهوری اسلامیاند، نانخور جمهوری اسلامیاند، خبر ندارند.» آن یکی میگفت: «آقا چرا نمیگویید مثلاً در فنلاند؟» یکی از این بچهها، بچه از فنلاند آمده بود، طلبه شده. با اطلاعات و آمار که من بهش میگفتم: «بابا، بیا یک مصاحبه با هم بگیریم، اینها را منتشر کن.» یک بخش هم به خاطر مسائل امنیتی که نمیتوانم... خود جامعهالمصطفی را سازمان تروریستی اعلام کرده آمریکا. از ترسش هم، اولین مشکلات اینجوری را داریم.
«بابا، ما در فنلاند اصلاً آبگرمکن نداریم. آب از مبدأ گرم میشود، برایمان میفرستند. اینقدر کشور ما پیشرفته است. لولهکشی اینجوری است که آب گرم است. یک لوله آب گرم میآید، یک لوله آب سرد میآید. اینجوری آب میفرستند. وضع رفاهی و امنیتی و فلان و اینها هممان مثلاً در اوج. ولی من میبینم مردم شما که مثلاً در تحریمید و در فشارید و پول ندارید، اینقدر مینالید و هی میگویید ما بدبخت و مفلوکیم و جهان سومی هستیم؛ شما همهاش آخر هفتهها یا در سفر، جادههایتان غوغاست. همهاش در سفر هستید. سالی چند بار مسافرت میروید. بیا من به شما اطلاعات بدهم. در فنلاند اصلاً خواب و خیال کسی است که بتواند در سال یک بار، دو بار مسافرت برود. نه اینکه آخر هفته تقی به توقی بخورد، به خاطر برق تعطیل کنند، ملت شمال. به خاطر زلزله تعطیل کنند، به خاطر جنگ تعطیل کنند، ملت شمالاند! یعنی جنگ میشود باز ما میرویم مسافرت، کیف میکنیم. جالب نیست؟ یعنی جنگ هم جزو اسباب تفریح ماست. آخ جون! جنگ! تعطیل! میرویم لب آب، کیف و حال و نخود!»
میگوید: «اصلاً نمیشود! اینها به خوابشان هم نمیبینند که مثلاً آخر هر هفته بخواهد طرف سفر برود. بیا من به شما آمار بدهم. این درآمدش چقدر است؟ پول آب و برقش چقدر است؟ پول اجاره مسکنش چقدر است؟» با آمار حرف میزد. میگفت: «بابای من دکتر است در فنلاند. ما درآمدمان گاهی مماس میشود با خرج ضروریات زندگیمان. اصلاً پسانداز درازمدت برای خواب و خیال است.»
«در مملکت ما هم اینطور است.» بله. ولی آخه دو تا کشور را باید در شرایط مساوی با هم مقایسه کرد. به کشوری که همه دنیا باهاش جنگیدهاند، جنگ اقتصادی کردهاند، جنگ نظامی کردهاند، جنگ فرهنگی کردهاند، چند صد هزار رسانه صبح تا شب به طرق مختلف با بودجههای کلان دارند اینها را میزنند، فکر و عقاید و فرهنگ و سبک زندگی و تاریخ اینها را هدف گرفتهاند. کجا؟ کدام کشور؟ با چه کسانی اینقدر کار دارند؟ بعد این کشور بماند، بعد رشد بکند، در وضعیتی باشد که رشد اقتصادی داشته باشد، رشد تمدنی داشته باشد، قابل مقایسه با بقیه کشورها باشد، آمارهایش در بعضی جهات از بقیه کشورها بالاتر باشد. جالب نیست؟
آقا، تازه حرف من چی بود؟ تازه اگر همه اینها نبود، اگر ما در فقر و فلاکت شدید بودیم، مثل مردم غزه؛ آخرش با مردم غزه خودمان را مقایسه میکردیم. شاخص ایمانمان این بود که یهودیها دشمن ما هستند. اگر این را نداشتیم، از ایمان محروم بودیم. این را که [داریم]، خیلی مهم است. اینها را خدا در ولایت خودش تعریف کرده است. اینها را به عنوان حزبالله معرفی کرده است. اینها البته محکوم به پیروزیاند. این «محکوم به پیروزی بودن» معنایش این نیستش که همین امروز که میزنند فردا همهچیز جمع میشود و یک بادی میآید، طوفان، نتانیاهو را میبرد و یکهو مثلاً، چه میدانم، هواپیمایش گم میشود و آن یکی نفتالی بنت مثلاً غرق میشود و اینها. نه. جنایت میکنند، جنایتشان هم به اوج میرسد. اینها مقاومت میکنند، مقاومتشان هم به اوج میرسد. البته آخرش خدا چهجور نصرتش را میرساند، کی میرساند، به چه کیفیتی میرساند، یک بحث دیگری است؛ ولی مهم این است که اینها در اعتقاداتشان ذوب نشدهاند. این یک بحث خیلی مهمی است.
یک نکتهای بگویم که بحثمان مرتبط است و کمکم تمام کنیم. ببینید عزیزان، ما یک بحثی که داریم با بعضی از افرادی که ضدانقلاباند، دارم خیلی دیگر میروم در اوج چالش بحثها؛ یعنی جا دارد که الان یک سری مقدمات بگویم و بعد بروم. ولی دیگر چون یازده و خردهای شب است و اینها، و به دلایل دیگری که حالا ممکن است به منطقه پیرامونمان ربط داشته باشد، میخواهم صاف سراغ بعضیها بروم که مذهبیاند مثلاً و با انقلاب مشکل دارند. یک چالششان این است که یک سری از مناسک دین را میبینند که آقا در این مملکت، در این حکومت اجرا نمیشود. مثلاً بحث ربا که در بانک چالش جدی و مشکل جدی داریم. مثلاً بحث حجاب. حالا البته حجاب قدیمترها بیشتر مطرح بود، الان دیگر ماشاءالله همه روشنفکر شدهاند، همه فهمیدند که اختلاس از حجاب مهمتر است. بحث اختلاس و ربا و چه میدانم، حضور بانوان و یک سری قضایای این شکلی که یک طیف مناسکی سنتی سر این قضایا با نظام مشکل دارند. موسیقی و سینما و اینجور مسائل که: «آقا چرا تلویزیونتان اینطور است و سینماتان آنطور است؟» و به همین دلایل اینها طاغوتاند. مشهد و اینها شاید طیفشان وسیعتر هم باشد.
مسئلهای که هست این است که ما یک «مناسک دین» داریم، یک «هویت دین» داریم. خیلی مهم است. خیلی نکته، نکته طلایی است. مناسک دین همین نماز و روزه و حجاب و اینها است. هویت دین، ولایت، روح دین است. «لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»؛ هیچی در مقایسه با ولایت اصلاً در عرضش محسوب نمیشود، قیاس نمیشود با ولایت. اینها همه قطعات یک پیکرهاند. شما قشنگترین چشم را داشته باش، قویترین هیکل را به حسب ظاهر داشته باش. این بدن خیلی همهچیزش اوکی است، ولی روح ندارد. یک وقتی هم روح دارد، حالا یک بچه دو ساله است. این وقتی روح هست، میشود تقویتش کرد، میشود باهاش کار کرد، میشود رشدش داد. وقتی روح نباشد، ظاهر باشد، هیچ رشدی ندارد؛ این مرده است، میته است.
بله، یک سری جاها هست، حالا بعضیها که ما را با بعضی کشورهای اسلامی مقایسه میکنند، بعضی وقتها ما را با کفار مقایسه میکنند، این دیگر خیلی خندهدار است. مثلاً بانکداری آمریکا ربایش از ما کمتر است؟ مردم مثلاً دروغ نمیگویند آنجا؟ که حالا اینها یک سری شعر است. یعنی واقعاً اگر کسی اوضاع چگونه است، میداند که چقدر اینها شعر است. نو! خیلی شعر است که مثلاً آنجا دروغ نمیگویند و چقدر مردم همه قانونمدارند و... بله، آمارها هم حکایت از این دارد. کاملاً مشخص است. دروغ نمیگوید، اصلاً هیچکس سر هیچکس کلاه نمیگذارد، هیچکس به جیب هیچکس طمع ندارد و هیچ خیانتی انجام نمیشود!
حالا بر فرض که اینها باشد. قبول! سلم! شما بگو آقا: «صادقترین مردمان کره زمین در اروپا و آمریکا زندگی میکنند و اقتصاد سالم و ربا ندارند.» و این قضایا. اینها همهاش میشود مناسک دین. دین را قبل از اینکه با مناسکش بسنجند و نمره بدهند، با هویتش میسنجند. دیندار قبل از اینکه با صورت اعمال دینداریاش معرفی شود و ارزیابی شود، با هویت و روحش ارزیابی میشود. روحش ولایت است.
ولایت یعنی اینکه آقا، اینهایی که گوش دادی و عمل کردی، از که شنیدی؟ به دستور که بود؟ برای که بود؟ به اطاعت که بود؟ این را نگاه میکنند. اصل عبودیت این است: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ». همه پیامبران آمدهاند هم یک کلمه را بگویند: شما اول هویتت باید درست شود، بعد ذیل این هویت مناسکت درست شود. البته اینها خیلی اول و دوم هم ندارد، همزمان هر دو باید رشد بکند؛ ولی آنی که اولویت دارد، اگر مالیتی هم نداشته باشد، اولویت دارد، روح، هویت است.
وگرنه که در سپاه عمر سعد هم نماز میخواندند، نماز اول وقت میخواندند، شاید صدقه هم میدادند، شاید قربانی. مناسک که آنور هم خیلی بهتر شاید بشود پیدا کرد. در کوفه به شکرانه قتل امام حسین (علیه السلام)، به شکرانه قتل امام حسین (علیه السلام) چهار تا مسجد ساختند! به شکرانه قتل امام حسین! مسجد شکر که در روایات ما تصریح شده است که در این مسجدها و اینها نماز نخوانید. آنها را به شکرانه قتل امام حسین. میدانی یعنی چه؟ یعنی آقا پول جمع کردند! الان ما چقدر برای مسجد ساختن چالش داریم، مشکل داریم؟ پول بدهند بیایند کار بکنند، عمله بیاید در گرما، صبح بیاید تا ظهر کار بکند، بند بکشد، چه میدانم، آرماتور ببندد، آجر بالا ببرد، ملات درست کند. چهار تا مسجد! چقدر پول دادند؟ چقدر بانی داشته؟ چقدر کارگر داشته؟ شما اگر بخواهی با مناسک برخورد بکنی، مناسک بیهویت و بدون روح که مردم کوفه که از همهمان مسلمانتر بودند؟ که از ما مسلمانتر نبودند؟ لااقل خیلی نمراتشان خوب بود. خوش به حال مردم کوفه که اینقدر مردمان خوبی بودند! مسجدساز، خیر، اهل نماز، اهل نماز جمعه! چه نمازهای شلوغی!
بعضیها میروند مکه و مدینه همینها را میبینند دیگر. چالش داریم با بعضیها. چه نمازهایی اول وقت! سر اذان که میشود، مغازهاش را میبندد، میآید مسجد نماز را میخواند. مسجدالنبی. بین دو تا نماز. حالا نماز مغرب و عشا در تابستان هم فاصلهاش هم کمتر است. خودم دیدم. تا برمیگردد مغازه را باز میکند، چون مغرب و عشا را با فاصله میخواند، برمیگردد مغازه را باز میکند. مثلاً بیست دقیقه بعد دوباره اذان عشا است، دوباره میبندد، دوباره راه میرود، راه میافتد میرود مسجدالنبی نماز را میخواند، دوباره برمیگردد باز میکند. آدم نگاه میکند اصلاً کیف میکند. به این میگویند مسلمان. اسلامِ مناسکی! اسلامِ مناسکی! اسلامی که خوارج در آن در اوجاند، بنیامیه دارند. دشمنان امام حسین دارند. امروز هم در حجاز و این طرف آن طرف نمونههایش پیدا میشود، ولی آن روح و هویت را ندارد. آن روح و هویت چیست؟ «هل الدین الا الحب و البغض؟» به که تمایل داری؟ از عشق که است؟
بله، آن ولایتی که پشت این داستان است که ولایت طاغوت است. اصلاً بودجه میدهد، میگوید: «این یک ابزار سرگرمی است، ابزار مهار چالش، تأمین امنیت میکند برای این گاو شیرده.» من وقتم دارد تمام میشود ولی مطلب را برسانم به یک جایی چون حیف است. وقتی یک حکومتی مثل سعودی گاو شیرده آمریکا و انگلیس و اسرائیل و اینهاست، مینشینند بررسی میکنند که چه مؤلفههایی امنیت این کشور را تأمین میکند؟ باعث میشود که این گاو خوب شیر بدهد برای ما. یکیاش این است که اینها قرآن میخوانند، حج دارند. آه! حجشان کمک میکند که بهتر به ما شیر بدهند. «پول بدهید حج (کنند).» قرآن که میخوانند، شیرشان بیشتر میشود. «پول بدهید قرآن بخوانند! تبلیغ کنید! کلاس بگذارید! دوره بگذارید! جشنواره بگذارید! جایزه بدهید!» جایزههایی برای دورههای قرآن. هرچیزی که این گاو شیرده را در این شیردهی نگه میدارد، شیرش را بیشتر میکند.
آدم ظاهری میآید نگاه میکند، میبیند: «عَه! چقدر اینها بینشان یک سری مناسک مثلاً اقتصادشان، بانکشان...» یا بعضی از مسائل، حالا در مورد زنها و فلان و اینها. مثلاً اگر شما با مناسک بخواهی بیایی جلو، به چالش میخوری. هم اینور در مناسک کم و کسریهایی میبینی، هم آنور در مناسک قوتهایی میبینی. ارزیابی کردن، درست حرکت کردن، اصلش ولایت است؛ یعنی سرسپردگی، یعنی تسلیم. تسلیمِ که؟ به که نه میگویی؟ به که نمیتوانی نه بگویی؟ حالا نمیخواهم به این بپردازم، چون اگر کمی جدیتر بپردازم در تحلیلهای داخلیمان هم خیلی میآیند لب تیغ.
بعضی وقتها بعضیها هستند که در بعضی از منکرات میگویند: «ما نمیتوانیم مثلاً روبروی مردم قرار بگیریم.» این اساساً از بیخ، طرحش مشکل دارد. معنا ندارد. اگر فریضه اجتماعی، اگر تکلیف عمومی را انجام دهی، البته با یک مدارا و یک تدبیری، نه اینکه از بیخ بگذاری کنار، بگویی: «من روبروی مردم واینمیستم.» معنا ندارد! یعنی چه؟ دوباره کفر است؟ که مردم کیستند اینجا؟ دقیقاً مردم منظورت مؤمنین یا کفارند؟ روبروی چه کسانی میخواهی واینستی؟ بعد تو داری روبروی خدا وایمیستی؛ با اینش مشکل نداری؟ خدا که نمیخواهد رأی بگیرد از مردم. روبروی اینها نباید وایستاد.
اینها میشود شاخصهای ارزیابی ولایت. شما یک ملت را باید با اینها تحلیل بکنی. چقدر این ملت موفق بودهاند. جملهای که عرض کردم و بگویم تمامش کنم و برویم در روضه، این بود که ما انصافاً، حقاً، در این قضیه نمره قبولی [آوردیم]. ما وایستادیم، «نه» گفتیم. شعار اصلیمان هم در این انقلاب، سه تا کلمه بود که خداوکیلی، اولاً چقدر هوشمندانه بود انتخاب این سه عنوان و چقدر مردم واقعاً پای کار این وایستادند! با همه ضعفها و مشکلاتی که در این حدود پنجاه سال داشتیم. «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». این استقلالش یعنی: «من نمیخواهم کسی دیگر برای من تعیین کند من چه داشته باشم، چه نداشته باشم، چهکار بکنم، چهکار نکنم. خودم میخواهم تعریف کنم.» این «خودم» هم در آن «جمهوری اسلامی» است. اسلام میگوید و مردم هم غالبشان پذیرش دارند در مقام عمل. استقلال، آزادی. آزادیاش هم معنایش چیست؟ آزادی نسبت به باید و نباید. کدام باید و نباید؟
این آزادیاش با «زن، زندگی، آزادی» مشترک است؟ این آزادی با آن آزادی فرق میکند. آن «زن، زندگی، آزادی»، آزادی از باید و نباید خداست. این آزادیِ «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، آزادیاش از باید و نباید ابرقدرتهاست. اینها تومانی دو هزار با همدیگر فرق میکند. میگوید: «من آزادم.» یعنی: «تو حق نداری به من بگویی من چهکار کنم. تو حق نداری به من بگویی من کجا باشم، کجا نباشم. خودم انتخاب میکنم؛ آزادم.» در انتخاب [مسائلم]. مینشینم، مصلحتم را بررسی میکنم، ملت من چه نیاز دارد.
ببینید آقا، ملت ما در همین قضایا که سر هستهای ما به ما حمله نظامی شد، خیلی جالب بود. رهبری فرمودند که: «آمریکا حق ندارد برای ما تعیین بکند؛ غلط میکند به ما بگوید ما هستهای داشته باشیم، نداشته باشیم، چقدر داشته باشیم.» این حرفها را که مردم میشنوند، اتفاقاً دلشان گرم میشود، خوششان میآید، جان میگیرند، پشت رهبر میایستند. اینها خیلی مهم است. بابا! اینها نیست در دنیا. مگر کسی جرئت دارد برای آمریکا تعیین تکلیف کند؟ اگر یکی هم تعیین تکلیف بکند، مگر یک جماعت کثیری این جرئت را دارند که پشتش درآیند و پایش وایستند؟
هزینه هم میدهد، شهید میدهد، حمله بهش میکنند، خرابی میدهد، پای این وایمیستد، پای این استقلال و آزادی، باید و نباید (اسلامی) میایستد. به این میگویند ولایت. ممکن است حجابش هم آنچنان نباشد. ممکن است تیپش هم، سبک زندگیاش هم، ممکن است ویسکی هم بخورد. میدانی؟ در بعضی [اخبار] زده بودند: «بطری ویسکی پیدا کرده بودند در انفجارهای اخیر.» ممکن است خدای نکرده الان این داستانها هم باشد. عروسی آنچنانی هم بگیرد. اینها مشکلات مناسکیاش است. این در هویتش پایبند است، در حب و بغضش [صحیح است]. در مناسکش باید دستش را گرفت و تقویتش کرد. بعد آرامآرام، آرامآرام برایش برد. آرامآرام. این خیلی مهم است. آرامآرام. این اصل قضیه را دارد.
یک وقتی هم هست در مناسک اوکی است، در حب و بغضش مشکل دارد. این را بهش میگویند «شیعه انگلیسی» که رهبری از آن به شیعه انگلیسی یاد میکنند. «سنی آمریکایی». اتفاقاً در مناسک خیلی اوکی است. بیا حجابش را ببین، عزاداریاش را ببین، کربلا رفتنش را ببین. دو کیلومتر صورتش را روی زمین میخراشد و میرود. خب، بعد که وایستاده؟ کف میزند، میگوید: «آفرین! باریکلا!» بیا! ملکه انگلیس! جالب نیست برایتان؟ خندهدار نیست؟ ملکه انگلیس! آفرین! به این میگویند مناسک، به این میگویند شعائر! به این امام حسین (الهی قربان امام حسینت بشوم)! به این میگویند عزادار! پول چقدر میخواهی خرج امام حسینت کنی؟ شام چی میخواهی بدهی در موکبت؟
بعد میگویند: «آفرین! ما به جای اینکه برویم با گاو سرشاخ بشویم، رفتیم از پستانش داریم میدوشیم.» این حرف را زدهاند و میزنند ها! این حرف را میزند. خیلی هم میگویم: این خودش گاو است. خیلی سادهپوستکنده و راحت نفهمید اصلاً چالش با اینها سر چیست. بعد فکر کردم مثلاً فردا شب انشاءالله بیشتر به آن میپردازیم.
آیه سوره مبارکه مجادله، توصیفش از حزبالله این است که اینها دلبستگی به کفار ندارند. واسه همین حزبالله، واسه همین روح ایمان در اینها دمیده شده و تأیید شدهاند. این شاخص اصلی مؤمنین است، این شاخص اصلی ارزیابی حزبالله است. با این حساب شما میبینید یک جماعتی که اتفاقاً در مناسک هم همان زمانش هم خوب بودند، در مدینه، در مکه از جهات زیادی نمره میآوردند، ولی فهمشان، دلبستگیهایشان را میبینی که مشکل دارد. اینها همافق با اهل بیت نیستند. اینها باعث میشوند که امام تنها میماند. روز واقعه نمیتوانند از خودگذشتگی کنند، اصلاً امام را نمیفهمند، در افق امام حرکت نمیکنند. این میشود غربت امام حسن (علیه السلام).
بعضی از اینهایی که خیلی عصبانی بودند از اینکه امام مجتبی تن داد به این صلح تحمیلی، که اسمشان آمده در تاریخ، کمی با حضرت تند برخورد کردند. امام مجتبی، خیلی جمله دردناکی است، تصورش بکنید: شروع کرد با یک توپ پر! یک کلمه زشتی گفت به حضرت که نمیخواهم بگویم. شنیدید عبارت «با توپ پر» را؟ به حضرت یک چیزی گفت که: «تو آبروی ما را بردی! برای چی تن دادی به این صلح؟» میگوید: حضرت بهش فرمودند که: «من اگر چند تا دانه مثل تو داشتم، تن به این صلح نمیدادم.» چند تا دانه مثل تو، یعنی همینهایی که حتی به خود حضرت هم هتّاکی میکند.
میخواست بفهماند اینقدر اوضاع و احوال سپاه من ناجور بود، اینقدر بیکس و کار بودم. اگر چند تا مثل تو بودند، من از این میدان اینشکلی برنمیگشتم! کار را به کجا رساندند؟ از آن میدانی که فاتح بودند، همینجور جماعت پشت هم ول کردند امام مجتبی را. بعضیهاشان به دشمن ملحق شدند، بعضیها کنج خانه نشستند. کار به اینجا رسید که هیئت مذاکرهکننده فرستاد معاویه برای اینکه بنشینند و صلح را با امام مجتبی ببندند. معطلت نکنم؛ در این هیئت مذاکرهکننده افرادی بودند، عمر وعاص بود، افرادی بودند. یکی از کسانی که در هیئت مذاکرهکننده بود، مغیره بن شعبه. کار به کجا رسید؟ مغیره آمده سر میز مذاکره نشسته، با امام مجتبی گفتگوها را انجام دادند. خیلی هم توهین کردند به حضرت. خیلی شروع کردند جلسه را تبدیل کردند به جلسه محاکمه، به جای مناظره و مذاکره و این حرفها. خیلی توهین کردند. حضرت هم با اینها راه آمدند. مغیره خیلی بد و بیراه گفت، خیلی جسارت کرد.
این جمله را برایتان بگویم. مرحوم طبرسی در احتجاج میگوید. این روضه امشبمان باشد، جگرمان آتش بگیرد با این روضه. خیلی (از جسارتها) دیدند. اما با طمأنینه، با آرامش. امام مجتبی یکهو رو کرد به مغیره. یک جملهای به مغیره فرمود. خیلی این جمله درد دارد. فرمود: «أنتَ ضربتَ فاطمة بنت رسول الله! من یادم نمیرود اونی که دست روی مادرم بلند کرد تو بودی. حتی أدْمَيْتَهَا و أَلْقَتْ ما في بطنها.» نمیدانم ترجمه کنم یا نه. تو باعث شدی مادرم بچهاش را سقط کرد. من یادم نمیرود تو با مادر من چهکار کردی. فدای غربت و مظلومیتت. یادش نرفت. این را باهاش چهکار کردند؟ تا آخر یادش بود. هر وقت از این کوچه رد شد، دوباره سیلی در گوشش پیچید. هر وقت از این در داخل آمد، دوباره صدای مادرش بین در و دیوار به گوشش رسید.
علی لعنة الله علی القوم الظالمین، ﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ﴾.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. خدایا رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت بفرما. شر ظالمین را به خودشان بازگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نابود بفرما. خدایا گرفتاران عالم، خصوصاً مردم مظلوم غزه را به فضل و کرمت رفع گرفتاری بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. در دنیا زیارت و در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیبمان بفرما. ذویالحقوق، ملتسمین دعا، علما، شهدا، فقها و امام راحل (رضوان الله علیهم) را همهشان سر سفره با برکت امام مجتبی (علیه السلام) مهمان بفرما. هرچه گفتی و صلاح ما بود و هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی، برای ما رقم بزن. و نبی و آله. رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...