این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*اهمیت راهبردی فلسطین و بیتالمقدس برای تحقق اهداف مذهبی و سیاسی یهودیان.[03:00]
*نقش کلیدی ایرانیان و اهل قم در مقابله با حکومت یهود پیش از ظهور.[06:55]
*وعده امام کاظم علیه السلام به پیروزی نهایی گروهی متقی و مقاوم، به رهبری عالم دینی در آخرالزمان.[07:00]
*نقش کلیدی ایرانیان در نابودی سفیانی به فرماندهی شعیب بن صالح، نماینده مکتب علمی و فقهی قم.[09:00]
*تقابل نهایی حق و باطل در آخرالزمان، نابودی حکومت صهیونیستی به دست اهل قم.[09:46]
*آیا ما میتوانیم خود را همان قوم موعود آخرالزمان بدانیم؟[14:33]
*روضه: تقابل جریان علوی پاک و مهربان با جریان اموی کثیف و ستمگر، بهویژه در مواجهه با مظلومان...[21:50]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
ما گفتند که زمان جلسه تا یازده و دوازده دقیقه [شب] میشود، فقط حال و احوال بپرسیم، حالتان چطور است و خسته نباشید بگوییم. البته حالا یک ربعی به وقت این جلسه ما اضافه کردند. حالا انشاءالله که بشود چند نکتهای را که این پنج شب به نظرم رسید، خدمت دوستان اشاره داشته باشیم.
با توجه به اینکه پارسال هم ما اینجا خدمت عزیزان بودیم، نمیدانم چقدر از عزیزانی که امشب حضور دارند، پارسال زیارتشان کردیم؛ چند درصد؟ البته خب خیلیها که رفقا را میشناسیم و پارسال زیارتشان [کردیم]. پارسال بحث خوبی را اینجا شروع کردیم خدمت عزیزان در مورد منطقه شام. شام از اولش چه قضایایی داشته تا آخر چه قضایایی رخ میدهد؟ نقطهی بسیار حساس و کلیدی در وقایع آخرالزمان، همین منطقه است. همین دهه اول سفر پارسال اینجا، یعنی در همین جلسات، که گمان میکنم یک شب آن هم اینجا بود. آن سال انقدر جابجا شدیم که هر شب یک جا بودیم. این بحث به مدت ده جلسه اینجا و چند جلسه در جاهای دیگر ادامه پیدا کرد و کمی این بحث را پیش بردیم.
نکتهای که آنجا به آن اشاره شد این بود که در منطقه شام، یک داستان تاریخی داریم؛ ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام، فرزندان ابراهیم و یک وعدهای که حالا یهودیها اینطور قائلاند؛ یک وعدهای که خدا به اینها داده، به فرزندان ابراهیم که «این سرزمین شام، آن سرزمین موعود شماست، تحویل شما میدهم و حکومت شما از اینجا در واقع برقرار میشود و پایگاه حکومت شما [خواهد بود].» این بود که این یهودیها آمدند و اینجا، منطقه شام را برای تشکیل حکومتشان انتخاب کردند. البته دلیل دیگری هم داشت ولی یکیاش این بود که اینجا را به عنوان سرزمین موعودشان به آن نگاه میکردند؛ خصوصاً فلسطین، خصوصاً بیتالمقدس و اورشلیم.
آن هیکل و معبد حضرت سلیمان علیه السلام که به هر حال سابقه تاریخی داشته برایشان؛ اینجا حکومت داشتند و جن و اینها در تسخیرشان بودند و الان هم دارند دنبال آن اذکار و اوراد و اینها میگردند. شخم زدند زیر بیتالمقدس را که پیدا کنند آن اذکار و آن، عرض کنم که، صندوقچههایی که تویش آن اوراد و ذکر و اینها بوده که با آن جنها را تسخیر میکردند و حکومت تشکیل میدادند. زیر بیتالمقدس انقدر شخم زدند که دارد میریزد، بس که خالی کردند و دنبال این چیزها گشتند.
پروژهای هم دارند که پروژه معبد سلیمان است؛ که میخواهند این را [بازسازی کنند]. حالا به تعبیری هیکل، به تعبیری معبد سلیمان. از بعضی روایات ما هم برداشت میشود که اینها دوباره زنده میکنند، قبل از نابودیشان، یهودیها این معبد سلیمان یا هیکل را دوباره بنا میکنند. طرحش را هم دارند، حتی تجهیزاتش و مواد ساخت آن بنای سلیمان را هم حتی وارد اسرائیل کردهاند؛ یعنی سالهاست که کارهایش را کردهاند و آماده کردهاند، مهیا کردهاند. دنبال فرصتیاند که مسجدالاقصی و بیتالمقدس را خراب کنند و جایش هیکل سلیمان یا معبد سلیمان را بنا بکنند.
خودشان هم یکی از اسباب ظهور ماشیح میدانند که البته ما میگوییم مهدی و خودشان میگویند موشیَخ؛ آن منجی نهاییشان. یکی از اسباب ظهور او را جزو هفت شرطی که دارد، یکیاش همین معبد سلیمان میدانند که باید بنا بشود. قضایای آرماگدون و اینها که باید قتل و غارت و خونریزی و کشتار وسیع و اینها انجام بشود، یکیاش هم این است که باید معبد سلیمان بنا بشود تا منجی اینها ظهور کند. خود نتانیاهو و این جماعت پلید که خوب، بهشدت منجیگرایانه فکر میکنند و عمل میکنند، ترامپ هم بهشدت وابستگی اعتقادی دارد به این جریان. برای همین هم یهودیها به طور خاص به او علاقه دارند، هم او به طور خاص به یهودیها علاقه دارد؛ دنبال همین پروژه هستند که بساط را به پا کنند و به راه [بیندازند].
پارسال به این نکته رسیدیم که طبق روایاتمان، آنی که کاسهکوزه یهود و حکومت یهود را در این منطقه جمع میکند، ایرانیها هستند. امام صادق (علیه السلام) سه بار فرمودند: «هم والله اهل قم، هم والله اهل قم، هم والله اهل قم.» آنهایی که میروند بساط اینها را جمع میکنند و حکومتشان را نابود میکنند، اهل قم هستند. این اهل قم را ما البته خوب مفصل مباحثی داشتیم که این اهل قم، منظور آدمهای ساکن در یک جغرافیا با یک نژاد خاص و اینها نیست؛ یک مکتبی است، یک فکری است، یک نگاهی است.
در روایاتمان اهل قم را معرفی کردهاند به عنوان فقها، علما، کسانی که هم از جهت علمی در تراز بالاییاند و هم از جهت معنوی در تراز بالاییاند. که اینها قبل از ظهور هم خروجی یک قیام و یک انقلابی دارند. «مردی از اهل قم خروج میکند و جماعتی هم دورش جمع میشوند: «اجتمع معه قوم کزُبُر الحدید»». یک جماعتی با او جمع میشوند. تعبیر «قومٌ مِن قم» هم دارد. نمیفرماید اهل قم با او جمع میشوند؛ اهل قم است که خروج میکند ولی یک قومی با او جمع میشوند. خودش اهل قم است ولی آدمهایی که با او هستند، اهل قم نیستند ولی مجموعه اینها را به آنها میگویند اهل قم. یک «اهلی» دارد، یک «جماعتی» دارد، یک «قومی» دارد. اینها ازش حمایت میکنند، پشتش درمیآیند.
توصیف شدهاند در روایت امام کاظم علیه السلام: «این جماعت دلهایشان مثل تکهی آهن میماند؛ آنقدر ایمانهای سفت و قرص دارند که اصلاً نفوذناپذیرند و اهل توکل بر خدایند، ترس ندارند و از جنگ خسته نمیشوند.» و العاقبة للمتقین؛ عاقبت هم از آن اینهاست، یعنی ورق را اینها برمیگردانند. این همان اهل قمی است که یهود را از بین میبرد. همین اهل قم، همین جریانی است که سردمدارانشان عالم فقیه، پرچمدارانشان عالم دینی، رو به استاندارد اهل بیت حرکت میکنند، بر اساس تقوا حرکت میکنند. «العاقبة للمتقین»؛ این کلام امام کاظم علیه السلام ازش فهمیده میشود که اینها جماعتیاند، اینکه همه متقین، همه اهل تقوا و چون اهل تقوایند، پیروز میشوند. در روایت دیگر هم دارد که اینها هر جایی که پا بگذارند، پیروز میشوند؛ با هر جماعتی که درگیر بشوند، غلبه میکنند.
حالا یک طرفش داستان یهود و دولت یهود، یک طرفش هم داستان سفیانی در منطقه است که خب یک بحث مفصلی است. سفیانی را هم همین ایرانیها نابودش میکنند که حالا این ایرانیها را گاهی ازشان تعبیر کردهاند به اهل قم، گاهی تعبیر کردهاند به اهل خراسان. هر دوش هم درست است؛ از جهت فکری و مکتبشان، مکتبشان مکتب قم است، مکتب فقه، مکتب علمی. از جهت اینکه رهبرشان کجایی است، که تعبیر خراسانی دارد، اینها را اهل خراسان معرفی کردهاند. جفتش هم [درست است]. اهل ری هم همان وسطها دارد که حالا شعیب بن صالح باشد که فرمانده سپاه خراسانی است.
آیت الله نجمالدین طبسی میفرماید: «روایت در مورد شعیب بن صالح در حد استفاضه است.» این مطلب علمی مهمی است که حالا دانستنش هم خوب است. روایات ما چند مدل میشود؛ چون جاهای دیگر گفتیم، چون دوستان اینجا این بحث را نگفتیم، بعضی چیزها تکراری هم میشود. یک حدی از روایات تواتر است؛ آنقدر یک حجمی از مطلب میرسد که دیگر تویش جای بحث و بررسی نمیماند. مثلاً همه ما خبر داریم که سازمان ملل کجاست؟ در نیویورک. شما تشریف بردید نیویورک؟ سازمان ملل تشریف بردید؟ مثلاً برادرتان آنجا زندگی کرده؟ از کجا اینقدر مطمئنیم که سازمان ملل در نیویورک است؟ آها! آنقدر که اخبار زیاد از کانالهای مختلف به ما رسیده، جای هیچ تردیدی نمیگذارد؛ از منابع مختلف، آدمهای مختلف، طُرُق مختلف. آنقدر حجم زیادی از خبر به ما رسیده که دیگر جای بحثی نیست که آقا قطعاً سازمان ملل در نیویورک است. مثلاً غدیر خم این شکلی است؛ آنقدر حجم زیادی اخبار از کانالهای مختلف به ما رسیده که دیگر جای بحث نمیماند؛ قطعاً غدیر خم رخ داد، این واقعه رخ داد، امیرالمومنین را دستش را بالا بردند و اینها. این تواتر است.
یک حد پایینتر داریم، به آن میگویند خبر واحد. شما دارید میآیید تو کوچه، به شما میگویند که: «آقا نرو بنبست!» حالا کی بهت میگوید؟ سر کوچه مثلاً یک پیرمردی بهت میگوید یا یک بچه بهت میگوید. این خیلی مطمئن نیست خبرش؛ یک آدمی است، حالا ممکن است آدم خوبی هم باشد، حاجی مسجدی فلان، ولی حالا ممکن است اشتباه بکند. به هر حال ممکن است یک انگیزهای این وسط داشته باشد. ولی وقتی نفر دوم هم آمد گفت: «آقا نرو بنبست!» نفر سوم هم آمد گفت: «نرو بنبست!» هی این، تک و توک. همین واحدش به معنای یکی نیست، به معنای تک و توک است؛ تک و توکی خبر به ما رسیده، این را میگویند خبر واحد. بین خبر واحد و خبر متواتر، یک چیز دیگر داریم؛ به آن میگویند «استفاضه». نه تک و توک، نه آنقدر زیاد که بگوییم تواتر است؛ چندتایی است که بالاخره میشود به آن اعتنا کرد.
روایاتی در مورد شعیب بن صالح در حد استفاضه است؛ یعنی تک و توک نیست ولی تواتر هم نیست. که شعیب بن صالح یک فرمانده ایرانی در سپاه خراسانی در جنگ با سفیانی و بعداً هم میشود فرمانده سپاه امام زمان (ارواحنا فداه). اصل قضیه شعیب بن صالح در حد استفاضه است، دیگر روش بحث و بررسی نمیماند. این کلام آیت الله شیخ نجمالدین طبسی است که محققین برجسته عرصه مهدویت [هستند]. در جزئیاتش البته بحث است ولی در جزئیات هم معمولاً یک دو سه تا روایت داریم که شعیب بن صالح را اهل ری معرفی کرده است؛ تهران. از تهران حرکت میکند. انگار که سید خراسانی داریم، یک سپاهی دارد اهل قماند، یک صدای پایی دارد اهل ریاند. درست شد؟ اینها همه حرکت میکنند و داستان ظهور را رقم میزنند.
این شد یک مطلب کلی که آقا پس این داستان شام و داستان اسرائیل، پایانش، پایان خوشی که متصور است برای اینکه تمام بشود این ظلم و ستم این رژیم خونخوار و نژادپرست صهیونیستی، آخر به دست باکفایت چه کسی رقم میخورد؟ به دست ایرانیها که حالا گاهی ازشان تعبیر شده به اهل قم، گاهی اهل خراسان و گاهی هم خراسانی و شعیب بن صالح و اینها. مجموعاً یک همچین قضیهای. این یک بحث.
چیزی که این شبها میخواهیم بحث بکنیم، چیست؟ آنچه این شبها میخواهیم بحث بکنیم، در مورد این است که چقدر میشود امید داشت که ما با این وضعی که الان داریم و شرایطی که الان داریم، خودمان را همان ایرانیهای موعود بدانیم؛ [همانهایی] که کار دولت صهیونیستی را تمام میکنند و سپاه امام زمان را شکل میدهند و هستهی قدرت امام زمان، بخش عمدهاش توسط ایرانیها شکل میگیرد. و اینها چقدر میشود به این [موضوع] مطمئن بود و دلگرم شد؟ سوال خوبی است، یا نه اصلاً کلاً حوصلهتان نمیکشد، کلاً به این حرفها [توجه ندارید] و زودتر تمامش کنیم و برویم؟
این بحثی است که امشب و شبهای بعد خواهیم داشت. امشب که حالا در حد هفت هشت دقیقهای که مانده و شبهای بعد بیشتر، یک سیری را هم میخواهیم بیاییم جلو. اولش بر اساس آیه قرآن میخواهیم یک تطبیقی بدهیم که چقدر ما میتوانیم خودمان را این جماعت بدانیم. بعد بر اساس یک سری روایات، بعد هم شبهای آخر، حالا یا یک شب یا دو شب، بر اساس یک سری مبشراتی که داده شده؛ حالا رویاهایی که بزرگان دیدهاند و قضایایی که رخ داده و اینجور جنس مطالب. ولی آن را آخر میخواهیم بگوییم؛ یعنی اصل حرفمان آنها نیست. اصل حرفمان قرآن و روایت است. آن دیگر بعد اینها به عنوان یک چیزی که دلگرممان کند، بشارت باشد برایمان؛ که مثلاً در مورد امام خمینی (ره) چیزهایی که گفته شده، در مورد رهبر عزیز انقلاب چیزهایی که گفته شده، حالا به تعبیری مکاشفات بزرگان، حالا رویایی بوده، مکاشفهای بوده، تجربه نزدیک به مرگی مثلاً بوده، این جنس مطالب را میخواهیم یکی دو جلسه آخر بحث بکنیم به عنوان اینکه اینها هم بشارتی است تویش. ولی اصلش بر اساس قرآن میخواهیم بیاییم جلو.
از قرآن دو تا آیه را میخواهیم بحث بکنیم؛ یکی سورهی مبارکهی مائده است، آیه ۵۶، و یکی هم آیات پایانی سورهی مبارکهی مجادله. امشب این آیه ۵۶ را میگوییم و انشاءالله [آیات] مجادله میافتد برای فردا. فرمود: «العاقبة للمتقین.» حالا به این هم که کار نداشته باشیم، یک جریان حق داریم، یک جریان باطل داریم. ببینید آقا، روی قاعده اگر بخواهیم حرف بزنیم، روی قاعدهی عقلی ما یک حق داریم، یک باطل داریم؛ درست است؟ از این دو تا که بیرون نیست دیگر. داستان این قضایای شام و حالا حکومت و دولت صهیونیستی و این قضایا این شکلی است. این دعواها و این جنگ از دو حال خارج نیست. این جریان اینکه باطل است، مشخص است، در آن بحثی نیست. یا یک باطلی میآید اینها را از بین میبرد یا یک حقی میآید اینها را از بین میبرد؛ درست است؟ اگر باطل بخواهد اینها را از بین ببرد که خب، آن خودش دوباره میشود باطل. ولی در روایات ما فرمودند: «این افرادی که قبل از ظهور، نزدیک عند قرب ظهور قائمنا، تعبیر این است: نزدیک ظهور امام زمان، نزدیک ظهور امام زمان، دولت صهیونیستی را، حکومت صهیونیستی را، اهل قم از بین میبرد.» نزدیک ظهور امام زمان، این خودش یک نشانه است؛ یک نشانه است که اینها متصل و مرتبط با امام زماناند. آیهی قرآنش هم «بَعَثْنَا عَلَیکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» است. که این هم خیلی آیهی مهمی است. میفرماید: «ما یک سری بندگانمان را میفرستیم بر شما؛ بندگان ما که اینها خیلی هم پرقدرتاند، میآیند پدرتان را در میآورند.»
از این کلمهی «عبادًا لنا» هم این فهمیده میشود. حالا اینجا من نکات علمی سعی میکنم نگویم، یعنی خسته نشوید وگرنه بحثهای مهمی است. علامه طباطبایی ذیل این آیه در سوره اسراء که بحث میکند، اگر حوصلهتان سر آمد، خیلی فسفر نسوزانید، اذیت نشوید، ولی نکتهاش به درد [میخورد]. ذیل این آیه در سوره اسرا که بحث میکند، «عبادًا لنا» را یک طوری تفسیر میکند که انگار ازش خیلی معلوم نمیشود که اینها بندگان ویژه و ممتازی باشند. ولی جای دیگری در آیه [که] «عبادًا لی» [دارد]، آن «عبادًا لی» را یک جوری بحث میکند که انگار اینها بندگان خالصاند. ما از کدام عبارتش استفاده میکنیم؟ از آن جای دیگرش استفاده میکنیم. از [آن چیزی] که در سوره اسرا است استفاده [نمیکنیم. اما] آن نکتهای که آنجا میگوید، به درد ما میخورد. معلوم میشود این «عبادًا لنا» یک سری بندههای خالص خدایند که امام صادق (علیه السلام) این «عبادًا لنا» را اهل قم دانستهاند.
درست شد؟ پس یک اهل قمیاند، بندگان خالص خدا هم پرقدرتاند. اینها میآیند حکومت صهیونیستی را از بین میبرند. با این توصیف، این آدمهایی که دولت صهیونیستی و حکومت یهود را از بین میبرند، اهل حقاند یا اهل باطلاند؟ اهل [حق]. پس این تقابل دولت صهیونیستی با اهل قم، میشود تقابل حزب الشیطان با حزب الله؛ درست است آقا؟ خوب گفتم. پس میشود تقابل حزب الله و حزب الشیطان. اینها چرا غلبه میکنند؟ چون «حزب الله هم الغالبون». آنها چرا میبازند، چرا شکست میخورند؟ چون «حزب الشیطان هم الخاسرون». حزب شیطان در شکست هم محکوم به شکست است. حزب الله محکوم به غلبه و پیروزی است.
این جریانی که آخرالزمان کار رژیم صهیونیستی را تمام میکند، ایرانیهایند. با توصیف قرآن، میشوند حزب الله. آنها که حزب شیطان و [مشخص است]. حالا ما باید بررسی بکنیم بر اساس فاکتورهای قرآنی و استانداردهای قرآنی، حزب الله هستیم؟ اگر به این رسیدیم که حزب اللهی که قرآن گفته، به ماها میخورد، میتوانیم امید داشته باشیم که همان ایرانیهای موعودی که گفتند کار رژیم صهیونیستی و دولت یهود را تمام میکنند و اینها زمینهساز ظهور امام زماناند، میشود امید داشته باشیم که آنها [ما هستیم].
این تا اینجا مقدمه بود که دیگر وقت جلسه تمام شد. اگر بخواهم توضیح بدهم، یک پرونده جدیدی باز میشود و باید یک چند دقیقه اضافهتر [بمانیم]. بنا کردیم دیگر؛ دوستان گفتند نهایتاً یازده و ربع باید تحویل بدهیم. پنج دقیقه تقریباً مانده که به یک روضه فقط میرسیم. این را انشاءالله ادامهاش را فردا شب [خواهیم گفت]. اگر انشاءالله زودتر بیاییم، انشاءالله این آیه را با آن آیهی سورهی مبارکهی مجادله بحث میکنیم که اول اصلاً قرآن توصیفش از حزب الله چیست و چقدر به ماها میخورد. چقدر میشود ما ادعا بکنیم که اینها [همانهایی] که گفتند، امروز ما میتوانیم ادعا کنیم ما هستیم؛ این حزب الله که قرآن گفته هست. این را تا اینجا داشته باشیم، انشاءالله فردا شب به آن [بیشتر میپردازیم].
***
خب، عرض روضهی من طولانی نیست، مختص چیزی است که میخواهم عرض بکنم در این جلسه. حالا عزیزانمان هم چون دیگر روضه خواندهاند، روضهی مفصلی نمیخوانم. فقط اشارهای که انشاءالله اسم ماها را هم بنویسند در این مجلس، ذکر مصیبت حضرت رقیه سلام الله علیها است. امشب به تعبیری لیلة الدفن حضرت رقیه است.
خیلی فضای این جلسه شما با فضای خرابه متفاوت است. اصلاً اینجوری نبود خرابه که بتوانند بنشینند راحت عزاداری کنند، گریه کنند. اصلاً معلوم نیست برای این بچه توانستند کفن پیدا کنند، توانستند با آداب کامل این بچه را دفن کنند. دیدم برخی از محققین اصل قضیه را انکار کردهاند، گفتهاند یزید ملعون مگر غسّال فرستاد؟ نه، خودشان بردند. معلوم هم نیست بچه را چه شکلی دفن کردند. یک شاهدی که دارد این قضیه، برخی محققین اشاره کردهاند این است، گفتهاند بعد سالها که قبر مبارک این بانو آب افتاد و پیکر مجروحش را از این قبر درآوردند که قبر را اصلاح کنند، این یک نقل است. گفتهاند دیدند بچه کفن ندارد، دیدند بچه را در لباس خودش دفن کردند. اوضاع خرابه خیلی اوضاع به هم ریختهای بود. معلوم است بچهای که میخواهند آرامش کنند، سر بابا برایش میآورند، نمیشود توقع داشت با احترام دفن [کنند]. فدای مظلومیت این بچه!
روضه امشب این را میخواهم بگویم برایتان. نمیدانم پارسال این روضه را خواندم یا نه. اگر نخواندهام، این انگار از پارسال از بحثهای پارسال میماند. اگر هم خواندهایم که دوباره با آن گریه میکنیم، اشکال ندارد. یک نقلی دارد، یک روایتی دارد؛ این را خوب دل بدهید با این روایت، برویم شام. خیلی عجیب میشود با این روایت روضهی شام. میدانید داستان حضرت یعقوب و حضرت یوسف را؟ برادران یوسف پیراهن خونی آوردند برای یعقوب، گفتند: «بچهات را گرگ خورد.» حضرت یعقوب هم فرمود که: «مگر میشود؟ خب اگر گرگ خورده، با لباس میخورد و لباس [شما] دروغ است؛ شما یک بازی درآوردهاید.» در اینها داستانش مفصل است که بو برد حضرت یعقوب که این بچه را در چاه انداختهاند ولی خب دیگر حالا به بعدش در جریان قضایا واقع نشد. به دستور خدا و ارادۀ خدا بود. یک زمان زیادی گذشت، دیگر حالا مثلاً حول و حوش سی سال گذشت تا توانست یعقوب یوسف را ببیند. بعد از آن قضایای مفصل، یک نقل تاریخی، روایت تاریخی دارد. بعد از این چندین سال طولانی که حضرت یعقوب، حضرت یوسف را دید که حالا در این سریال هم دیدهاید، با آن وجد و آن شوق، اینها همدیگر را در آغوش کشیدند، دویدند به سمت همدیگر، همدیگر را بغل کردند. در روایتی این آمده؛ اولین جملهای که یعقوب نبی به یوسف گفت، این بود: «من خبر دارم تو را در چاه انداختند، فقط به من بگو جایی زخم که نشد؟ من سی سال است درگیر اینم [که] نکند [زخمی شده باشی].»
این هم تکملهی این روضه، یک روضهی دیگر است؛ ببخشید دیگر، اذیت [میشوید]. ساربان آمد گفتش که: «آقا امروز اوضاع عجیب شده است.» در مسیری که دارند میآیند سمت شام. [مردم] گفتند: «چه شده؟» [ساربان] گفت: «نیزهای که هر روز دست میگرفتیم، سر را به نیزه میزدیم [و] حرکت میکردیم، امروز این نیزه خیلی سنگین شده، نمیشود آن را راه برد.» هر کاری میکنیم تکان نمیخورد این نیزه. آن یکی آمد امتحان کرد، آن یکی آمد امتحان کرد، دیدند یک امر عجیبی است. گفتند: «لابد خود اهل این قافله میدانند. این جماعت خودشان از سِرّ خودشان خبر دارند. بگذار به خودشان بگوییم ببینیم چه میگویند.» آمدند به امام سجاد (علیه السلام) گفتند: «گفتند مثل هر روز این سر را به نیزه زدیم ولی نیزه راه نمیرود.» فرمود: «بروید نگاه کنید ببینید سر کدام طرف است.» آمدند گفتند: «سر به سمت بیابان است.» فرمود: «افق چشم را نگاه کنید، به همان سمت حرکت کنید.» چشم باز بود، دیدند سر یک گوشهای را دارد نگاه میکند. رفتند همان افق، دیدند یک بچهای زمین خورده، داشته از قافله جا میمانده. خلاصه بگویم حرفهای عاشقانه رقیه (سلام الله علیها) را به زبان حال زیاد شنیدید این شبها: «بابا، انقدر من را تازیانه زدند. بابا، انقدر پایم زخم شد.» اینها زبان حال است دیگر، رقیه که اینها را نگفت؛ زبان حال است. زبان حال این ورش را شنیدید، بگذار زبان حال آن ورش را هم بگویم. امام حسین (علیه السلام) هم به زبان حال گفت: «بابا! همه را دیدم من از بالای نیزه، همش چشمم به شماها بود. هر از روی ناقه زمین خوردید، من اشک ریختم. بابا! آن شبی که من در تنور بودم، شماها [هم] [آن جا] بودید.»
اللهم، و سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ.
اَسْئَلُکَ اللَّهُمَّ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الْاَعْظَمِ، الْاَعَزِّ الْاَجَلِّ الْاَکْرَمِ، بِعَظَمَتِکَ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ وَ یَا رَحِیمُ، یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قُلُوبَنَا عَلَی دِینِکَ. إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.
خدایا، فرج آقامان، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، [و] حقوق ذوی الارحام و ملتمسین دعا را سر سفرهی با برکت سهسالهی امام حسین (علیه السلام) مهمان بفرما. شب اول قبر، سهسالهی امام حسین (علیه السلام) را به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. اسرائیل و آمریکای جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. رزمندگان اسلام را غلبه و فتح و نصرت عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان و گرفتاران، خصوصاً این مردم بی پناه غزه را به فضل و کرمت برآورده بفرما. خدایا، بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. در دنیا زیارت و در آخرت شفاعت اهل بیت (علیهم السلام) را نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی، برای ما رقم بزن.
به نبی و آله، ارحم من قرأ الفاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...