این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
*ضرورت فهم ریشهای نفاق و بیماردلی، از دل قرآن و سنت. [01:55]
*پرسش اساسی؛ چالش میان افشاگری منافق یا حفظ حرمت مسلمان؟![03:40]
*حکم صریح قرآن جهاد با منافق است و اجرای این حکم مشروط به افشای منافقین و آگاهی مؤمنین.[08:35]
*شاخصه های رفتاری و فکری منافق؛ تکیه بر کفار، تحقیر مؤمنین و محاسبات حسی و مادی صِرف![10:25]
*جایگاه منافق در تقسیمبندی ایمانی و دینی.[13:05]
*تبیین تفاوت میان غیبت و افشای رفتار منافقانه، در احکام شرعی.[15:16]
*حساسیت قرآنی نسبت به تحریف و شکاف میان سخن خدا و پیامبر، به عنوان مرجعیت وحی.[18:22]
*مصادیقی از مصلحتسنجی رهبری در افشای نفاق به روش های غیرمستقیم.[20:02]
*خطر نفوذ منافقان در مسئولیتهای کلیدی از اشعث بن قیس تا بنیصدر.[27:36]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی.
جلسه قبلی که اینجا خدمت دوستان بودیم، خب مباحثی مطرح شد که البته آن جلسات، بحثی که اینجا خدمت دوستان مطرح شد، یک سابقه تقریباً چهل و خردهای جلسه داشت که طبعاً میطلبید دوستان آن مباحث را هم -اگر کسی بود که گوش نداده بود- گوش بدهند. خب، سیر استدلالی بحث دست دوستان میآمد و بعضی دوستان یکهو با مطلب مواجه شدند و خب طبعاً جا میخورند؛ چون سیر استدلالی بحث را نداشتند. مثلاً در مورد منافقین، باید سیر بحث مفصلی در قرآن -سوره مبارکه مائده به طور خاص- میداشتیم. در مورد منافقین و بیماردلان البته جلسات دیگری هم داشتیم و در مورد اینکه ویژگیهای منافقین، ویژگیهای بیماردلان را مفصل بحث کردیم. به طور خاص خود بیماردلان را ده جلسه فکر میکنم در موردشان بحث کردیم. در مورد منافقین هم، هم اینجا هم جلسات دیگری، مفصل مباحثی داشتیم؛ در جلسات آنلاینمان که در مورد تفسیر سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و سلم، آنجا بحث نفاق و منافقین را، عباراتی که علامه طباطبایی در المیزان دارند را به طور خاص خواندیم، بحث کردیم، توصیف منافقین را.
به چه نحوی؟ علامه طباطبایی... خب، سؤالاتی برای دوستان هست؛ سؤالات خوبی هم هست، چالشهایی هست که میطلبد ما به اینها بپردازیم. خب، سؤالات دوستان، سؤالات خوبی است. خیلی هم مفصل است؛ یعنی خودِ خواندن سؤالاتشان، اینی که برای من فرستادند از آن جلسه، خود خواندنش فکر میکنم نیم ساعت فقط خواندن سؤالات طول میکشد. حالا هرکدام را بخواهیم ده دقیقه جواب بدهیم، دیگر یک هفته باید مشغول باشیم! ولی حالا خردخرد شروع میکنیم. سؤالات هم البته اینی که باز دوستان فرستادند کمی پراکنده است، حالا بعد مرتبش بکنیم.
مثلاً یک سؤال اول پرسیدند که باید دوم یا سوم باشد، حالا من سؤال دوم را میخوانم. گفتند: «آیا باید نام منافق را علنی افشا کنیم؟ حرمت مسلمان و شیعه چی میشود پس؟ آیا منافق مشرک است؟ برخورد با منافق طبق قرآن و رویه اهل بیت در حکومت اسلامی چگونه است؟» سؤال خوبی است. خیلی سؤال مفصلی است. همین سؤال یک ساعت، فقط بیشتر از یک ساعت، چندین جلسه بحث میخواهد، ولی همینجا هم اگر بخواهیم به آن بپردازیم، یک ساعت بحث میبَرد شاید.
ببینید، یک وقت هستش که ما اوصافی را از منافق به طور واضح و عیان داریم، از قرآن و روایات. بعد نمونههای عینی داریم که عیناً منطبق بر همان است؛ یعنی همان منطق، همان کلام است، همان [برخورد]. خب، اگر قرار باشد که ما کلاً منافق را -چون یک شخصیت در پرده است و پنهان است نفاقش و جلوی چشم نیست- به قول شهید مطهری بحثی دارد توی «جاذبه و دافعه» که شناخت منافق سخت است، به خاطر همین که حسی نیست. [کسی که] از بیخ هیچی را قبول ندارد و در رفتارش هم دارد نشان میدهد [با منافق فرق دارد]؛ ولی منافق [در دل] قبول ندارد، ولی در رفتارش هیچی اینجوری نیست که شما احساس کنید که قبول ندارد. به همین خاطر معرفی کردنش خیلی سخت است. شهید مطهری هم آنجا همین بحث را دارد، توی جاذبه و دافعه، بحث خوارج و اینها را که مطرح میکند، میفرماید که خیلی سخت است معرفی منافقین به مردم. معرفی منافقین به مردم خیلی سخت است و زیر بار نمیروند، به خاطر اینکه طرف نشانههایش همهاش دال بر مسلمانیاش است. [حالا پرسیدند:] «اعتقاد دارد حرمت مسلمان پس چی میشود؟ حرمت شیعه پس چی میشود؟ غیبت مسلمان و شیعه حرام است و شما داری هتک حرمت میکنی.»
حالا اینجا چند تا پاسخ نسبت به اصل این قضیه. یکیاش این است که یک پاسخ آبکیاش این است که افرادی که به هر حال میبینیم، میبینیم آسیبهای بزرگی زدهاند، حالا ما میگوییم اینها شیعه، مسلمان است و در موردشان چیزی نگوییم. غیبت. خب، مثلاً بنده که در مورد اینها چیزی میگویم، خب من هم مسلمانم، شیعه. [آنها میگویند:] «من هم چیزی نگویید دیگر. پس چرا پشت سر من غیبت میکنید؟ وقتی پشت سر آقای روحانی نمیشود غیبت کرد، پشت سر مثلاً من برای چی غیبت میکنی؟» این یک پاسخ آبکیاش است که البته پاسخ خوبی است؛ چون یک جاهایی تقوای ما یکهو گُل میکند. خب، او مسلمان است، من هم مسلمانم. او شیعه است، من هم شیعهام -انشاءالله- و مثلاً اگر من بگویم آقای روحانی این را گفته و این میشود غیبت، خب شما نباید پشت سر من حرف بزنی، این هم غیبت است دیگر! حتی این را هم نباید بگوییم که این غیبت کرده، این هم دوباره غیبت. و چه فرقی میکند؟ یعنی اصلاً کلاً باب هر بحثی را بستن عملاً.
اگر قرآن توصیف منافقین را گفته که هیچکس نفهمد، به هیچکس نگوید، اصلاً برای چی گفته است؟ اگر قرار است که داستان نفاق یک جوری باشد که کلاً همهچیز مکتوم و سری باشد، اصلاً نباید قرآن کد بدهد، نباید معرفی بکند زیر و زبرشان را که اینجور میگویند، اینجور رفتار میکنند، کارهایشان این است. اینها را گفته که ما پیدا کنیم یا گفته که به رو نیاوریم، کاریاش نداشته باشیم؟ پیدا که کردیم، چهکار کنیم؟ بعد گفته: «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ»، «لَا تُطِعِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ». با کفار و منافقین بجنگ! بجنگ دیگر! مجاهده کن! منافقی که میشناسی یا منافقی که نمیشناسی؟ بعد من اگر منافق را شناختم و نشانههایی دارد که میشود به دیگران معرفی کرد، نباید به دیگران بگویم؟ بقیه مگر وظیفه ندارند با منافق بجنگند؟ منافقی که نمیشناسند و با او بجنگند؟ این الان اصلاً این چه تکلیفی است؟ تعلیق به محال است دیگر! آقا، یک چیزی که نمیشود پیدایش کرد و نمیشود معرفیش کرد، حق ندارد غیبتش را بکند و کسی حق ندارد بگوید این منافق است، ولی با او بجنگید! هرکه پیدا کرد با او بجنگد! من دستور میدهم که با یک سید هادی نامی که کسی حق ندارد اگر شناخت بگوید این سید هادی است، ولی هرکه پیدایش کرد با او بجنگد! جنگ با او واجب است ولی معرفیش حرام! زیبا نیست؟ این اسلام خیلی زیبایی است واقعاً!
گفته منافق را با او بجنگ، منافق را بشناس، منافق را بشناسان. در عین حال به کسی اتهام نفاق نزن، الکی. جوری منافق را [معرفی] نکن که بتواند خودش را زنده نگه دارد. به پوشش او آسیب نزن. آن جاهایی که از پوشش درآمده را معرفی کن، نه آنجایی که تو پوشش رفته است. این خیلی مهم است، خیلی مهارت میخواهد. نمیخواهم بگویم من دارم، من بلد نیستم، ولی این معنای اینکه ما وظیفهای نداریم در برابر منافقین، نه معرفیشان، نه شناختنشان، افشای اسمشان به طور علنی، کی گفته؟ از کجا آوردید؟ کجای اسلام است: «افشای اسم منافق حرام است»؟ این را کی گفته؟ فتوای کیست؟ بله، شما حق نداری بگویی فلانی منافق است، همینجور به هرکسی ببندی. باب نفاق را خیلی توسعه دادند. کسی یک وعدهای داد، عمل نکرد، میشود منافق. خب، حالا مثلاً من گفتم ساعت هشت میآیم، نُه آمدم، به هر دلیلی دیر کردم، وعده داد، عمل نکرد. از این به بعد بهش میگوییم منافق؟ این نیست. آن منافقی که گفتند: «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ» این نیست که حالا یک ساعت دیر کرده، وعده [اش را عمل نکرده].
یک بحثی در مورد تفسیر سوره مبارکه صف داشتیم که حالا صوتش هنوز منتشر نشده است. آنجا عرض کردم -جلسات اولش از علامه هم هست- یک وقت یک کسی یک چیزی را میگوید، بنای عمل دارد، ولی در مقام عملش خیلی قوتی ندارد. این از ضعف اراده است، از نفاق نیست. [قرآن میگوید:] «تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» و «لَا تَفْعَلُونَ مَا تَقُولُونَ». دو تاست. یک [مورد] «لَا یَفْعَلُ مَا یَقُولُ» است؛ چیزی که میگوید را انجام نمیدهد به هر دلیلی. یک وقت چیزی را میگوید که [اصلاً بنا ندارد] انجام دهد. این رفع سلاح است. خوب دقت کنید. یک وقت یکی شعار میدهد، شعارش با عملش فاصله دارد. یک وقت اصلاً کسی عملش شعار دادن است، قرار نیست کاری بکند، فقط «باید باید» میکند. مخاطب «بایدها» خودتی. یعنی یک فرض هم بگذار که باید عمل کنی، یک جایی هم برای عمل بگذار، یک بنایی به عمل داشته باش. یک وقت یک کسی فقط در مقام شعار است و حرف. این خیلی تفاوت [دارد]. یک چیزی میگوید، حالا از ده تا هشتش را عمل میکند یا عمل نمیکند، دوستدار عمل کند، بنا دارد، ضعف به چالش میخورد، ضعیف است، ارادهاش سست است. اینها را اول باید از همدیگر تفکیک کرد. اینکه «یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ» این میشود منافق [یعنی] عمل [انجام] نمیکند. آنچه عمل نمیکند را میگوید.
یک وقت یک کسی چیزی میگوید ولی عمل نمیکند، حالا به هر دلیل ضعیف است، میخواهد عمل کند، نمیتواند. کارش این است: فقط حرف، شعار. یکی از شاخصهای منافقین [این است]. یکی دیگر این است که طلب عزت میکنند از کفار. با کفار رابطهشان خوب است. به آنها بالا چشمت ابرو نمیگویند، تحقیرش نمیکنند، توی سرش نمیزنند، بد و بیراه نمیگویند، رابطهشان خراب نشود. تا دلت بخواهد منافقین مؤمنین را تحقیر میکنند، رابطهشان با اینها خراب شد، به درک! این شاخصهای خیلی مهمی است. به جای اینکه «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ» باشد، [منافق] «أَذِلَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ، أَعِزَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» [است]. خنده و عشوه و رفاقت و با دیگران... اینها ویژگیهایش [است]. بعضیهایش هم جای انکار و حاشا و اینها ندارد؛ یعنی خیلی عیان و واضح است. آدم وقتی نگاه میکند، میفهمد. یک بار و دوبار نیست، صد بار این جلوه کرده است. این با آن نفاقی که طرف یک چیزی گفته حالا ده صبح گفته میآیم مثلاً یازده آمده، این خیلی فرق میکند.
یکی دیگرش این است که: «وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ». میفرماید که در تحریمهای اقتصادی که حالا یک بحث مفصلی است که دوستان هم مطرح کردهاند، یکی از سؤالات این است: فکر میکنند که پول نباشد، همه دور پیغمبر را خالی میکنند و اصلاً استراتژیشان این است که پول را بردارند که دور پیغمبر خالی بشود. «حَتَّى يَنْفَضُّوا مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ» -درست خوانده باشم- «از دور پیغمبر جمع کنند، بروند». سوره مبارکه منافقون [آیه ۷]: «لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ». منافقین حسگرا هستند، همهاش امور حسی، همهاش محاسبات حسی.
بله، منافق مشرک است. منافق را نمیشود مؤمن ملحق کرد. منافق جزو مؤمنین نیست. منافق مؤمن نیست. منافق شیعه نیست. منافق مسلمان هست. بله، ما یک دستهبندی اسلام و کافر داریم، یک دستهبندی مؤمن، منافق، مشرک که البته اینها بعضیهاش هم قابل جمع با همدیگر است؛ یعنی یک میزانی از ایمان را دارد یا یک میزانی از شرک را هم دارد، یک میزانی از ایمان را دارد، یک میزانی از نفاق را هم دارد. اینها قابل جمع [است]. ایمان و نفاق قابل جمع است. اسلام و نفاق نه، اسلام و شرک نه، اسلام و کفر نه؛ ولی ایمان و کفر آری. [باید] از هم تفکیک کرد چون مهم است. «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ». سوره مبارکه یوسف [آیه ۱۰۶]: «اکثر کسانی که ایمان به خدا دارند، مشرک هم هستند.» آن یک شرک دیگری است. بله، منافق مشرک است ولی مسلمان هم هست. به حسب مسلمانی، چه وظایفی ما داریم؟
شما حق نداری همسر او را که حالا در جنگ قرار گرفته، به اسارت -به معنای کنیزی- بگیری، با کافر فرق میکند. حالا کافر [با مسلمان فرق دارد]. مسلمان اموالش حرمت دارد. امیرالمومنین با خوارج [اموالشان را] تقسیم نکرد، اموالشان را تقسیم غنایم نکرد، همسرانشان را [به اسارت نگرفت]، با اینکه منافق بودند. یکی از همسران پیغمبر در جنگ با امیرالمومنین بود دیگر! اینها گفتند: «تقسیم غنایم چی میشود؟» حضرت فرمودند که نکند میخواهید همسر پیغمبر را خودتان تقسیم کنید؟ قواعدی دارد. میشود کشتش، دارد میکشدش. میشود او را کشت، سر از تنش جدا کرد، ولی حق نداری به زنش دست بزنی، به پولش دست بزنی، به خاطر آن نفاقش و محارب بودنش. هرکدام احکام جداگانهای دارد دیگر. اینها را نباید با همدیگر خلط [کرد]. در مورد غیبت هم بحث داریم. غیبت افشای آن امر مستور [است]، یک چیز پنهانی است که طرف دوست ندارد افشا بشود. غیبت، بله. طرف مثلاً حالا با خانماش توی خانه اینجور برخورد میکند، دوست ندارد کسی بداند. یک عیب است. اولاً عیب است، ثانیاً مستور است، ثالثاً یک چیزی است که اگر بشنود خوشش نمیآید. البته مستثنیاتی هم دارد. ما بحث غیبت را مفصل -نمیدانم چند جلسه شد، صد جلسه شد، چقدر شد- درس خارج رهبری را بحث کردیم. فایلش هم موجود است. آنجا حضرت آقا نظرشان این است که غیبت مسلمان حرام است. مؤمن را مسلمان میدانند.
امام نظرش این است که مؤمنِ شیعه [است]. خودِ مؤمن، مؤمن در برابر مشرک و منافق و اینها [قرار میگیرد]. آقا قائلند که نه، مسلمان، ولو اهل سنت هم مثلاً باشد؛ چون میدانید که مثلاً اگر مؤمن را بخواهیم در نظر بگیریم، باید ولایت امیرالمؤمنین را قبول بکند، وگرنه از دایره مؤمن به این معنا خارج میشود. ولی آقا میفرمایند که نه، این مؤمن همان مسلمان است. غیبت دیگران هم حرام است.
خب، غیبت یک چیز است. اینکه طرف این را گفته، این کار منافقانه را انجام داده، این رفتار منافقانه را دارد، این حرف منافقانه را زده، بر اساس این مجموعه ادله این را میشود جزو منافقین به حساب آورد، این یک چیز دیگری است. حالا نمونههای تاریخی مفصلی هم داریم. مثلاً عبدالله بن ابی، حالا نمونههای تاریخی بعضیهایش را عرض میکنم خدمتتان. عبدالله بن ابی را فعلاً داشته باشید. با اشعث بن قیس. این دو تا را داشته باشید تا نمونههای ابوموسی اشعری مثلاً جزو نمونههای دیگر است. افراد دیگر که حالا بعضیهایشان هم خیلی صریح نمیشود اسمشان را آورد. این را هم بدانید که بحث اسم نیاوردن از منافقین گاهی بر اساس دلایل دیگری ممنوع است؛ از باب اینکه مثلاً اتحاد فلان و اینها به هم میخورد. این از باب حرمت منافق نیست که مسلمان یا شیعه است، مثلاً از باب مصالح دیگر است. ما خیلیهای دیگر را منافق میدانیم، در رأس نفاق میدانیم، بلکه شاید کافر بدانیم. طرف قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها [است] که نه مسلمان میشود دانست نه مؤمن میشود دانست، ولی بر اساس مصالحی هم نمیآییم بگوییم نه، میگوییم کافر است، نه میگوییم منافق است. حتی بر اساس مصالح دیگر، نه به حرمتش که احترام دارد. آن کسی که احترام حضرت زهرا سلام الله علیها را نگه نمیدارد، چه احترامی دارد؟ حتی اگر کسی توهین به او بکند، گفتند کافر است؛ چه برسد به اینکه او را بکشد، دست روی او بلند بکند، جنایت انجام بدهد، جنایتی که شنیدید و خبر دارید. این افراد را نمیشود مسلمان [محسوب کرد].
این هم یکی دیگر از شاخصهای منافقین. یکی دیگر از شاخصهای منافقین، علامه طباطبایی به طور خاص میفرماید اگر کسی برگشت گفتش که «اینو خدا گفته یا پیغمبر گفته؟» پیغمبر را، حرفش را از خدا سوا کرد، بر اساس نص صریح قرآن اینها منافقند. در المیزان عین عبارتی که در آن جلسات آنلاینمان [بود]، عین عبارت علامه را خواندم؛ آدرسش را گفتم، جلد دو یا سه المیزان بود، صفحهاش را گفتم، از رویش هم خواندم. ایشان میفرماید که اگر کسی برگشت گفتش که تازه نمیگوید [که این را]، میگوید فقط همینقدر سؤال میکند که خدا گفته یا پیغمبر گفته؟ تفکیک این دو تا از هم. حالا اگر کسی برگشت گفت: «اگر پیغمبر گفته، میشود به آن انتقاد کرد؟» چی [میشود] خودمان؟ منافقین صدر اسلام قُفلت [شدند]. خب، الان من اگر بگویم این آقا این حرف را زده، کسی این کار را کرده، در تریبون رسمی گفته، بعدش هم عذرخواهی نکرده، اصلاح نکرده که اصلاح بعدیاش هم به دردمان نمیخورد؛ برای اینکه منافق اهل فریب است و فریبش را [هم] نیامده درستش کند.
با منافقین بجنگید، مجاهده کنید. جنگ، جنگ نظامی نیست. مجاهده، مجاهده فکری، تبیینی، هرچی. الان دقیقاً با کی میخواهی بجنگی؟ با خورزوخان درگیر میخواهی بشوی مثلاً؟ منافقین یعنی که عمه خورزوخان را میخواهی پیدا [کنی و] مجاهده کنی؟ منافق کی هست؟ یکی باشد که آقا، این متعلق تکلیف شما باشد، باید وجود خارجی داشته باشد، باید بشناسی، علم تبیین باید داشته باشی، تفکیک کنی. این را بزن، آن را نزن. این منافق است، آن منافق نیست. [مثلاً] منطقه طلاب مشهد، مثلاً بگوییم منافقین اینجا بین اینهایند، با اینها درگیر شویم؟ منافق دقیقاً چی میگوید؟ خب، بله. نمیخواهد اسم بیاری. بله، شاید مصلحت بر این است که اسمش را نیاور که این منافق است.
آقا فرمودند: «من در یک دورهای به این رسیدم که ما نمیتوانیم در مورد بنی صدر به طور خاص با بیان اسمش کار تبیینی بکنیم.» به امام گفتم: «من به نظرم رسیده که باید همان کاری که [در] زمان شاه میکردم -شاه را معرفی میکردم، میگفتم فرعون و نمرود و فلان و اینها- توی طرح کلی اسم از شاه نمیآوردم ولی همه چیز که میگفتم، همه میفهمیدند من شاه را دارم میگویم، ولی کسی نمیتوانست یقهام را بگیرد؛ دیدم که در مورد بنی صدر هم همین کار را باید بکنم.» امام توی موضعی بود که حتی در حد تأیید همین هم دست و پایش بسته بود که بخواهد چیزی [بگوید]. لبخندی زد. «من فهمیدم که راضی است به این کار. آفرین، باریکلا، خوب است.» امام حتی همینقدر دستش بسته بود که بگوید برید با رئیس جمهور اینجوری برخورد کنید. ولی فهمیدم ایشان به همین راضی است. دوباره همین مدلی شروع کردم، همان کاری که با شاه میکردم، حالا بعد جمهوری اسلامی، این همه شهید، ملت رأی دادند به جمهوری اسلامی، دوباره با بنی صدر باید همان کاری را بکنم که با محمدرضا [میکردم]. فکتش هست، موجود است. اگر خواستید من توی کانالم اصلاً یک زمانی متن صحبتهای آقایان را گذاشتم. اگر میخواهید همین پیدا کنم برایتان بخوانم، آدرسش را هم میتوانم بیاورم، اگر حوصله دارید که پیدا کنم برایتان؛ چون به نظرم میآید که با چشمهایتان دارید میگویید که: «این کجا، کی گفته؟ اینها کجاست؟» برایتان سؤال و ابهام است؟ سؤال بکنید. آنها هیچکس، من یادم است و دستم الان به آن میرسد که بخواهم عرض بکنم.
الان خدمت شما عرض کنم که بله، ۴/۹/۱۳۷۰، بیانات حضرت آقا در دیدار با جمعی از هنرمندان. از رویش میخوانم. میفرمایند: «در دوران انقلاب هم اگر کسی دچار یک سختی شد، باید به یاد بیاورد که نگهداشتن ایمان مثل نگهداشتن آهن تفتیده در دست است.» این به سؤالات بعدیتان هم چون مرتبطه، خوب است شنیدنش. «یعنی واقعاً سختی دارد. حالا اگر این سختی داشت، اعتراض بر آنکه این سختی را به وجود آورده، وارد است؛ اما اگر من تسلیم سختی بشوم، بر من هم اعتراض وارد خواهد بود. این را واقعاً قبول کنید. در زمان ریاست جمهوری بنی صدر، وقتی مأیوس شدیم از اینکه امام حرف ما را درباره آقای بنی صدر قبول بکند؛ مأیوس شدیم از اینکه امام حرف ما را در مورد بنی صدر قبول بکند، خدمت ایشان رفتیم. ما یکییکی میرفتیم، چند نفری میرفتیم، نوشتهای میگفتیم، زبانی میگفتیم. من یک بار خدمت امام رفتم و صریحاً گفتم: "من به این نتیجه رسیدم که چون دیگر نمیشود با آقای بنی صدر برخورد بکنیم، من به همان روش قبل از انقلاب باید عمل بکنم."» غیبت نبود اینجا! آقا در مورد بنی صدر پیش امام؟ خیلی زشت است واقعاً، توقع نداشتم. بعد بنی صدر را دارد با شاه مقایسه میکند؟ خیلی زشت بود واقعاً، خیلی حرکت زشت بود.
«من به همان روش قبل از انقلاب باید عمل بکنم. ما قبل از انقلاب حرفهایی میزدیم که وقتی کسی در آن حرفها میاندیشید، موضعی نسبت به آن دستگاه پیدا میکرد. من به ایشان گفتم مجبورم الان حرفهایی بزنم که وقتی کسی درباره آنها اندیشید، موضعی علیه آقای بنی صدر بگیرد.» امام نگاه کردند و تبسمی کردند و هیچ چیز نگفتند. حتی نتوانستند تأیید بکنند. حتی دستش بسته است که بخواهد اعلام کند که «آفرین، باریکلا.» یعنی من بعدها مثلاً خبری درز بکند که یا همان یا مثلاً که امام مثلاً کد داده که برید همانجور که با شاه پهلوی برخورد میکردید، با بنی صدر هم برخورد کنید. این همان امامیه که شاه را لت و پار کردهها! چه تعابیر سنگینی برای شاه به کار برده! بعد اینجا به بنی صدر که رسیده، بنی صدر اون زمانی که امام قدرت نداشت، یک طلبه کنج فیضیه [بود]، به رگبار میبست. الان که خودش رهبر مملکت است، یک کلمه حتی تأیید نمیکند که [اینطور برخورد شود].
در مورد بنی صدر، اهل فهمی چون ماشاءالله همهتان باسوادید، تحصیل کردهاید؛ میفهمید چقدر [تفاوت هست]. برای اینکه روش مبارزه فرق میکند. روش مبارزه با کافر پهلوی را در زمره کفار باید تعریف کرد دیگر، به یک معنا جزو منافقین، به یک معنا جزو کفر؛ یعنی صریحاً وایستاده با اسلام و انقلاب و طلبه و قرآن و مسجد و هیئت و باباش یک جور، خودش یک جور. صریحاً موضع گرفته که آقا، من نمیگذارم، من آخوند میکشم، من فلان میکنم، منم و آمریکا، من با آمریکا بستم، من نوکر آمریکام، هرچی آمریکا [بخواهد]. این به معنای کفر است دیگر.
حالا بماند که بعضی دوستان همینها را هم تازه مسلمان [میدانند]. در مورد شاه و فرح و اینها یک عزیزی [میگوید]: «غیبت نکنید، فرح بالاخره مسلمان بود.» من پاسخی ندارم برای گفتن، واقعاً. بنی صدر چی بود؟ سید هم بود تازه! گفت: «تازه روزه هم هستم.» با پیرزن مسجد بود، توی نماز بود، نماز امام زمان. «تازه روزه هم هستم، تازه سید هم بود.» بنی صدر، باباش هم عالم بود، باباش صاحب کرامت بود. بنی صدر هم سید، هم عالمزاده. هیچ جایی هم شما نمیبینید بنی صدر موضعی علیه مقدسات شیعه، فلان اینها [گرفته باشد]. با بهشتی مشکل داشت، با امام مثلاً... تازه امام هم علنی برخورد نمیکرد. هرچی داشت علیه بهشتی میزد، هرجا را هر کی را هر جور میخواست بزند، بهشتی را میزد. بهشتی و حزب جمهوری. برای چی آقا این را برد با پهلوی مقایسه کرد؟ بعد به امام گفت؟ امام لبخند زد. «امام غیبت نکن، رئیس جمهور مملکت، وفاق، این حرفها.» شهید دادهاند. اگر هم قرار است که امام موضع بگیرد و این منافق است، خب تو همان [شاه] بود، تو بالا و پایینش را میزدی، آن وقتی که قدرت نداشتی. امروز که خودت رهبر مملکتی، همه هم که مطیع تو. صافش کن دیگر. روشن [کن].
آقا! هرجایش که ابهام است، نکات [را] دوستان یادداشت میکنید، انشاءالله. اشکالات را هم بنویسید، هرجایی که ابهام و سؤالی هست که بعدش با هم مطرح [کنیم].
[آقا] میفرماید که: «در آن زمانها گاهی میشد که من با دل پُر خدمت امام میرفتم، اما وقتی میآمدم به رفقا میگفتم که امام دستی به سر و صورت ما کشیدند و لقمه حلوایی با لطف و نگاه خودشان در دهان ما گذاشتند، ما را رها کردند.» بعد که میآمدیم باز در سخنرانی خودشان میگفتند: «آقای رئیس جمهور، آقای بنی صدر.» یعنی همان، همان بود. «امام یک محبت میکرد، [ما میگفتیم:] خب، الان دیگر عوض میشود.» فردا دیگر امام میزند، آقای رئیس جمهور را به کشتن میدهد. لب مرز، این [شخص] باید استراتژی جنگیاش [را درست کند]. همه را دارد به فنا میدهد. این فیلم صیاد یک گوشهای از این بنی صدر را نشان داد دیگر. یک گوشه کوچولو، یک اپسیلون از خیانتهای بنی صدر را به تصویر کشید. یک کوچولویش. که همان یک دونَش را شما ببینید، وقتی توی آن صحنه فیلم میبینیم چه چقدر ملت کشته شدند با این لجبازیهای بنی صدر. خب، بعد امام الان موضعش چیست؟ بعد امام شریک قتل این جنایتهای بنی صدر هست یا نیست؟ خب، چرا تو موضع نمیگیری؟ چرا کاری نمیکنی؟
امام دارد میسنجد. به اینکه حالا این باید در موردش بعداً صحبت میکنم. نکتهای دارد. اول باید یک دور برویم تاریخ را [ببینیم]. نمیخواهم برای اینکه امام را سفید کنم، بروم امیرالمومنین را بخوانم. یک دور باید کامل ذهنمان را اول خالی کنیم، بعد برویم تاریخ را بخوانیم، بعد برگردیم اینها را تحلیل کنیم با همدیگر. فعلاً فرض بر اینکه امام مقصر بود، اصلاً امام و بنی صدر دستشان توی یک کاسه بود، اصلاً امام نه تنها آن موقع مقصر بود و بعد آن پولی هم که توی بورس از حسن [مردم] خوردند، آن هم تقصیر امام بود. را [بعداً بحث کنیم]. یک کلاه گنده سر این بدبخت رفتیم بورس، به خاک سیاه نشست. حالا آقا چی میگویند؟ ایشان مصلحت میدیدند؛ چون بالاخره ایشان حکیم بودند. امام یک حکیم به معنای واقعی بود؛ یعنی واقعاً پشت دیوار و پشت حجاب را میدید که ماها قادر نبودیم آن را ببینیم. ایشان چیزهای خیلی ریزتری از آنچه که در حد دید ما بود و هست، میدید. آقا چرا این خاطره را نقل میکنند؟ برای اینکه بگویند که شماها نباید کم بیاورید. بنی صدر مقصر بود، غلط کرد. تو برای چی کم میآوری وقتی که بنی صدر دارد فشار میآورد؟ این حرف آقا [است]: «ما وقتی در آن شرایط قرار میگرفتیم، چهکار میتوانستیم بکنیم؟ نمیشد که ول کرد. بعضیها بریدند، این اسمش بریدن است. آدم که نباید ببُرد، باید بالاخره بایستد. دشمن دارد ما را میبُراند. از انواع و اقسام وسایل هم استفاده میکند. اگر ما هم بریدیم، به دشمن کمک [کردهایم].»
یک مطلب پس: آقا، ما توصیفاتی داریم از منافقین در قرآن؛ از پیوندی که به کفار [میخورند]، «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ»؛ «يَقُولُونَ تُصِيبُنَا دَائِرَةٌ». ما را ضعیف میکنند، ما را ضعیف نشان میدهند، دشمن را قوی نشان میدهند، ما را از دشمن میترسانند، به دشمن امید میدهند، برنامه دشمن را پیاده میکنند، طراحی او و سناریو را اجرا میکنند، دست و پای ما را برای زدن دشمن و پاسخ دادن به دشمن میبندند. توصیف منافقین است. برو خودت پیدا کن پرتقالفروش را. اینها که گفتم، برو با سواد سیاسی و اطلاعات و دانش و اخباری که داری، پیدا کن کیست. بیشترش را من نمیگویم، نیازی نیست. حالا یا این است یا کُلفت است یا ظریف است یا نحیف است، هرچی هست، در نگاه شما ممکن است باشد، در نگاه من ممکن است نباشد. در نگاه من ممکن است یکی دیگر باشد، در نگاه شما ممکن است آن نباشد. نمیخواهم یک جوری بشود که خودِ برخورد با منافقین بشود عامل شقاق ماها با همدیگر. این نکته مهمی است. ما قرار است با منافقین مجاهده کنیم، به خاطر اینکه منافقین دارند آسیب میزنند به جبهه حق و جبهه ایمان. اگر قرار باشد که خود این یک عامل آسیب خوردن جبهه ایمان باشد که میشود نقض غرض. یک نکته مهمی استها.
شما باید مؤلفههای قدرت را بشناسی. شما باید آن هویت جمعی و آن سازمان عمومی و آن نظام کلانی که جامعه اسلامی، جامعه مؤمنین را دارد اداره میکند در برابر دشمنانش، در برابر بیگانگان و بدخواهانش، این را باید بشناسی. حتی گاهی لازم است که پشت کسانی درآیی که حتی اینها را بنا به مصلحت لازم باشد، پشت همانهایی درآیی که اصلاً مسلمان هم نمیدانی. [مثلاً] امام مجتبی، خیلی بعضی روایات عجیب استها. اصلاً من شاخ در میآورم! امام مجتبی مینشست پای منبری که مروان بالای آن منبر امیرالمومنین را لعن میکرد! میآمد پایین، میرفت توی محراب نماز میخواند. امام مجتبی پشتش نماز میخوانده! الان برای شما عجیب نیست؟ بالای منبر امیرالمومنین را لعن میکرد، خطبه نماز جمعه میخواند، نماز جمعه میخواند، امام مجتبی پشتش نماز جمعه میخوانده! عجیب نیست؟ چرا امام سجاد به هشام پیشنهاد ضرب سکه میدهند؟ یکی دیگر از این حکام بنی امیه، برای اینکه حالا باز هم تردید بین امام سجاد یا امام باقر. امام باقر! امام باقر پیشنهاد ضرب سکه میدهند، برای اینکه سکه رومی بازار را نگیرد، اقتصاد دست بیگانه نیفتد. شما حتی باید پشت بنی امیه درآیی. نظام اسلامی معنایش این است. اینجا بله. خب، این معنایش این است که سفید کنیم بنی امیه را؟ همان بنی امیه که بعد هر نماز اهل بیت لعنشان میکند؟ زیارت عاشورا که میخوانید، بالا و پایینشان را لعن میکند؟ قرآن هم به اینها گفته شجره ملعونه، کل این دودمان ملعون است، مگر تک و توکی که خودشان از این دودمان خودشان را خارج کرده باشند. پس هم میشود شجره ملعونه باشد، هم شما پشتش نماز بخوانی! آقا، پشت ملعون مگر میشود نماز خواند؟ فاسق که چه عرض کنم، ملعون است. این کافر است، غاصب. نماز دیگر پشت این چه صیغهای است؟ این را آنهایی که بعضیها نمیتوانند هضمش بکنند، خلط میشود اینوری آنوری میشوند و بعد نظام یکهو میشود طاغوت و بعد یک خیلی خندهدار [میشود].
امام میفرمود زمان شاه با شاه کنار میآمدند، خروار خروار فساد هم که میدیدند، میگفتند اشکال ندارد، به ظهور هم کمک میکند. اینجا یک دانه فساد کوچولو توی یک مسئولی میبینند، مشکل دارند و با او برخورد میکنند، میگویند نظام فاسد است، طاغوت است، باید با او برخورد کرد. [این] جملات از امام خمینی مال سال ۶۷، اسفند ۶۷. میفهمم اینها خلط مباحث با همدیگر است. این نظام یک ساختاری دارد. حالا من فعلاً نمیخواهم وارد نظام بشوم که بحث بعدی تو این ساختار [است]. میشود کسی را بر اساس ادله و مبانی منافق بدانیم، بر اساس مصالح ازش حمایت بکنیم. تکلیف داشته باشیم، حتی پشتش نماز بخوانیم. از نماز که دیگر بالاتر نداریم. با آنها مشکل داریم و حتی ممکن است اینها را در جرگه منافقین بنامیم. قانونی تصویب میکنند، یکی از پنجاه نفر، یکی از سی، بیست نفر که همان حضورش هم بنا به مصالحی است. در مورد آن مصالح یک بحث دیگری است، مفصل انشاءالله با هم گفتگو خواهیم کرد.
این یک نکته در مورد منافقین که آیا میشود افشا کرد؟ پاسخ این است که اولاً اگر قرار باشد که افشا نشود، پس چه مجاهدتی با آنها [میشود]؟ قرار باشد نشناسیم، با کسی که نمیشناسیم که نمیتوانیم مجاهده کنیم. باید اتفاقاً بشناسیم، دقیق هم بشناسیم. این منافق است، آن منافق نیست. [باید] تمیز و تفکیک داشته باشد. ولی آیا به هر صورتی باید افشا کرد؟ در هر جایی باید افشا کرد؟ هر کسی را باید افشا کرد؟ نه. آن غرضی که ما از مبارزه با منافقین داشتیم چی بود؟ باید جوری افشا بکنیم که آن غرضه تأمین بشود. مظلوم شد. همین زدنه شد یک پوشش دیگر برایش. شما باید پوششهایش را کنار بزنی. آنجایی که از زیر پوشش درآمده، او را بزنی؛ نه آنجایی که زیر پوشش رفته. نه اینکه یک جوری بزنی که خود همین بشود برایش پوشش. خیلی اینها مهم است.
لذا حضرت زهرا سلام الله علیها با منافقین چه شکلی طرح بحث میکند؟ امیرالمومنین طرح بحث میکند؟ یا فاطمه زهرا؟ امیرالمومنین وارد میدان نمیشود. حق امیرالمومنین را خوردن، خیلی مهم استها! خیلی خیلی اینها مهم [است]. کاسه داغتر از آش شدهایم. [شاید بگویند:] «فاطمه زهرا [چرا اینطور میکند؟] آقا، این را ملت بیعت کردند دیگر. خودش چرا هیچی نمیگوید؟» برای اینکه اتفاقاً طراحی منافقین و دشمن همین است. او نشسته جوری طراحی کرده که ایشان [حتی] برای موضع گرفتنشان هم طراحی [کرده است] که چی بگوید. اگر این را گفت، من چهکار بکنم؟ اگر آن را گفت، چهکار بکنم؟ خودش نمیآید توی میدان. کی میآید توی میدان؟ فاطمه زهرا؛ کسی که رویش هیچکس هیچ حرفی ندارد، همه به صداقت و ایمان میشناسنش. نه خونی از کسی ریخته، نه جنگی با کسی کرده، هیچ حرف و حدیث و بحثی [علیه او نیست]. امیرالمومنین که کلی محل بحث و دعوا و جنجال و اختلاف و تهمت و اینها بود -به ناحق البته- کلی آدم کشته بود. همین خودش یک حربه بود دیگر. میگفتند آقا، این زیاد کشته. قریش به او دید منفی دارد. این خودش یکی از حربههایی بود که علیه امیرالمومنین استفاده [شد]. اینجاها به چالش میخوریم.
یک عده الکی با ما دشمنی میکنند. همین بحث وفاق هم، اتفاق، وفاقمان به هم میخورد. ولی فاطمه زهرا که میآید چی؟ ولایت امیرالمومنین. نمیگذارد. حقش هم اصلش چی بوده؟ زمان پیغمبر مالک فدک بوده. بینه داشته. آقا دریافتی داشته از مزایای فدک زمان خود پیغمبر. اینها آمدند گفتند که «شاهد نداری؟ شاهد بیاور.» که آنجا که شاهد آورد، کنیز پیغمبر، گفتند: «این زن [او] است.» امیرالمومنین شاهد آورد، گفتند: «این هم که از خودت است.» امام حسن و امام حسین، این دو تا هم که بچه [های او هستند]. هرکدام یک جور خراب کردند برای مالکیتش. نتوانست شاهد بیاورد. [به او] فرمود: «خیلی خب، مالکش نبودم؟» یعنی مالکش پیغمبر بوده. پیغمبر تا روز آخر مالکش بود. از دنیا رفت، ارث است دیگر. [آنها] سهام [را] شروع کردند، حدیث جعل کردن: «پیغمبر به ما در گوشی، یک جایی توی خلوتی با هم بودیم، گفته بود که ما انبیا ارث به جا نمیگذاریم.» حالا جالب این است که خانه پیغمبر به ارث رسید به همسران پیغمبر. هیچکس هم به چالش [نکشید]. همسران [او] نشستند بدنش را تقسیم کردند. یک هفتاد و دوم به یکی از همسران پیغمبر؛ چون یک هشتم میرسد به زن وقتی که بچه دارد. نُه تا زن بودند. نُه هشت تا هفتاد و دو. یک هفتاد و دوم میرسید به یک زن که میشد یک متر. توی آن یک متر هم باباش را دفن کردند، رفیق باباش را هم [دفن کردند]. نگذاشتند امام حسن را دفن کنند. یک هفتاد و دوم! هیچکس هم به چالش نخورد با همسران پیغمبر که اینها ارث [بردهاند]. چطور اینها ارث بردند، خانه پیغمبر، فدک و ارث ندارد؟ با قرآن، با اینها محاجه کرد. چی را میخواست اثبات کند؟ قرآن را قبول ندارند. مسلمانند ولی قرآن را قبول ندارند. [آیا منافق] اطلاعی از قرآن دارد؟ وقتی هم که اطلاع پیدا میکند، برایش قرآن میخوانم، اذعان بهش نمیکند. مؤمن یعنی چی دیگر؟ آقا مؤمن یعنی کی؟ بله. برای اینکه نجس، پاکیاش درست بشود. با او بشود ازدواج کرد، با او معامله بشود کرد. درست است. اینکه مؤمن نمیشود بهش گفتش که یعنی چه ایمانی دارد؟ دارم بهش میگویم قرآن این را گفته، انگار نه انگار! کافر یعنی انگار نه انگار. معجزه میبیند، انگار نه انگار. حرف خدا، انگار نه انگار. مراتب هم دارد دیگر. کفر و نفاق و شرک و اینها همه مراتب [دارند]. این شدیدترین مرتبه است. انگار نه انگار دیگر.
صدیقهای که دروغ نمیگوید وایستاده، سیدة نساء العالمین است. شما اگر این را دروغگو بدانی، پیغمبر را دروغگو دانستهای. چرا؟ بلکه پیغمبر فرمود: «این صدیقه است.» صدیقه طاهره است. پیغمبر فرمود: «سیدة نساء العالمین» است. روضهها دارد اینجا اگر بخواهم گوشهایش را باز کنم ولی اشارهای میکنم چون به بحث مرتبط است. فاطمه زهرا فرمود: «من اگر دو نفر شهادت بدهند که من دزدی کردم، دستم را قطع میکنید؟» گفتند: «آره، قطع میکنیم.» اینجایش خیلی درد دارد، خدا میداند، اصلاً اذیت میشود آدم. فرمود: «اگر چهار نفر شهادت بدهند فاطمه زهرا زنا کرده، [چه؟]» گفتند: «آره.» خیلی سنگین است چهار [نفر] شهادت بدهند این عمل را فاطمه انجام داده. این معنایش چیست؟ معنایش این است که پیغمبر دروغ گفته. مگر پیغمبر نفرمود سیدة نساء العالمین؟ سیدة نساء عالمی میتواند زنا کند؟ سیدة نساء العالمین میتواند دزدی کند؟ سیدة نساء عالمی دارد میگوید مال من بوده، [شما] میگویید: «سند بیاور.» سند بیاور یعنی چی؟ یعنی دارد دروغ میگوید. اگر فاطمه دروغ میگوید، پیغمبر هم دروغ گفته [است]. این تکذیب پیغمبر است. تکذیب رسمی، جدی، علنی، کامل پیغمبر. نفاق آیا چیزی جز این است؟ اگر این است، پس ایمان چیست؟ مؤمن کیست؟ مؤمن و کافر و منافق نداریم؟ هرکه هر جور بود، مؤمن است دیگر؟ این میشود نفاق. ظواهر [را] عمر هم کاملاً رعایت میکند. «جانم فدای رسول الله! عزیزم پیغمبر! بگردم!» در غدیر هم اولین کسانی بودند که با امیرالمؤمنین بیعت کردند. اگر به اینها [گفتن] شیعه میشود، کسی که خب اینها را باید شیعه بدانی! به چیها میخواهید شما محک بزنیم؟ آقا، هر جایی که او دارد یک خطی میدهد، قرآن دارد یک خطی میدهد، [او] تحریفش میکند، تکذیبش میکند، یک جور دیگرش میکند. یک بار، دو بار، یک جا خطا کردی، یک جا نفهمیدی. دیگر عمدی است. دیگر روشن [است]. آقا، این میشود داستان برخورد با منافقین.
در حال بارگذاری نظرات...