این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
جدایی ایران از جمهوری اسلامی، یک توهم شکستخورده است.[01:51]
اقتدار نظام، مخالفان را برای حفظ امنیت وادار به تمکین کرده است. [03:31]
بر طبق روایات پرچم خراسانی قدرتمند اما درگیر سازشهای سیاسی است؛ پرچم یمانی هدایتبخشتر است. [04:20]
قیام امام حسین علیهالسلام برای حاکمیت اسلام علوی نبود؛ هدف، کنار زدن یزید به نفع «اسلام عمری» بود. [07:45]
جریان رقیب با فریب و وعدههای دنیوی، مردم را تحقیر و بقای خود را تضمین میکند. [11:45]
پیروزی پزشکیان یک «مصلحت تکوینی» برای نظام بود، هرچند رأی ما نبود. [16:48]
نظام برای بقا، فرزند انقلاب را به دست «نامادری» اصلاحات میسپارد. [23:42]
در جنگ جدید، تصرف خاک معنا ندارد؛ هدف، تحمیل هزینه راهبردی به دشمن است. [32:40]
این فتنهها کارخانه تولید رهبران آینده است: تو خودت باید «خامنهای میدان» باشی. [49:46]
خدا با بنیصدر، خامنهای را ساخت و با فرعون، موسی را تربیت کرد و.... [55:43]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
اینجا هستیم. ملتی که این کار را میکنند، مشروعیت میبخشند. این مشروعیتبخشیدن، در نگاه مردم، مشروعیتداشتن است و این یک مؤلفه قدرت است؛ این نکته خیلی مهم است. اینکه نه، نه، کمی تغییر میکند، ولی باز همان گزینهای که شما میخواهید، رأی میآورد. یعنی اینطور نیست که مثلاً درصد مشارکت مردم ممکن است تا شصت درصد بیاید. این در صورتی است که در کوران جنگ باشیم، نه الان. نکتهاش این است که شما در جنگ ترکیبی هستید. همان نکتهای که عرض کردم که یک مؤلفه قدرت داری، ولی ده تا از آن مؤلفههای قدرت در دستت نیست. تا این ابزار را زمین میگذاری و افکار عمومی از این فارغ میشود، یکدفعه متوجه آن نُه تای دیگر میشوند که در آن نقطه داری میبازی. امر سیاسی با امر گستردهای پیوند خورده که عملاً همان امر نظامی است. فضای مجازی هم، زمانی خطی نیست که انقلاب آینده وجود دارد. وقتی آن چیزی که شعار دادیم در آسمانها بوده، [در] جنگ تحمیلی قدیم و دفاع مقدس خیلی کم و کاستی زیاد بود، خیلی هم شدید بود.
در دوران آقای رئیسی نیز ما معاصر آن را دیدیم؛ یک سری اقدامات پیش رفت. واقعاً [کارهایی که] آقای [امیر]عبداللهیان انجام داد، همین الان نتایج کارهای آنهاست. سیستمی که در واقع در وزارت خارجه راه انداختند، میشد آنجا را تا یک حدی متزلزل کرد. یک سری کارهای اینطوری واقعاً آن بخش مذاکره و اینها را با سیستم اقتصادی هماهنگی تازه پیدا کرده بود. [اما] مقایسه با دوران امیرالمؤمنین صلاح نیست که الان در این دوره ما بتوانیم کاری بکنیم [و] کاری از کار پیش ببریم. انگار جایگاه مال همینهاست؛ باید با همینها همراهی کرد و [ضربه] بخوریم تا کلی شهید دادیم. این دوباره یک جریان دویستساله است؛ لااقل به عمر ما نمیرسد.
بحث آخر؛ چون گفتی دیگر انشاءالله بحث آخرمان هم باشد، به یک جایی برسانیم. ببینید، ما یک دوره آرمانی کامل داریم که این دوران ظهور است و نمیشود توقع داشت قبل از ظهور ما به آن دوران برسیم. تقریباً قطعیت دارد؛ شرایطی که داریم، یک شرایط چندبعدی است، خصوصاً بر اساس روایات. اینطور نیست که در یک منطقهای کامل به صد برسد. بعد از ظهور، در منطقهای که حرکت میکند برای رسیدن به صد (به صددرصد)، [شاید] به ما [مستقیماً] سودی نرساند، که به هر حال در این زد و خوردها قدرتی هم پیدا میکند، ولی هزار و یک درگیری و مشکل و اینها [پیش میآید]. با اینکه گفتند نابودی سفیانی به دست خراسانی است، گفتند پرچم یمانی هدایتبخشتر است. نکته دارد دیگر؛ یعنی اینکه این اقتدار نظامی دارد، ولی آسیبهای کنارش هست.
این اگر به یک اقتدار نظامی رسیده، صد جای کارش هم میلنگد. [این] اصفهان (یا هر جریان مشابهی) با آن لنگیدنهاست که به این اقتدار نظامی رسیده؛ یعنی با مسئولین لیبرالی — مثلاً میگویم — راه آمده، خواستههایی را از اکثریت برآورده کرده، در خیلی چیزها کوتاه آمده که توانسته یک سازه سیاسی را شکل بدهد. در آن سازه سیاسی، زیر سایه یک اقتدار، توانمندیها ایجاد بکند، تسلیحاتی برای خودش دست و پا بکند که تسلیحاتش حرف اول را میزند. ولی پرچم یمانی هدایتبخشتر است؛ او این دنگ و فنگها را نداشته؛ از اول گفته من [با] رأی ریاست جمهوری و انتخابات و فلان و اینها کاری ندارم. مثلاً من زیر بار داستان خاص اکثریت نمیروم. انگشتم، گردنم زیر گیوتین انتخابات نیست که پس برای تو رأی بخواهم.
بعد اصلاً از جهت تمدنی هم، اینقدر در هجمه رسانهای [قرار گرفته است] و مزیت تمدنسازی [آن اینقدر است که] کشور پیشرفتهای است که حالا مثلاً خیلی در عرصه تکنولوژی حرفی برای گفتن داشته باشد، وارد میدان رقابت فناوری شده باشد با دنیا در میدان دانش. مثلاً همین یمن که دارد از آنها [یعنی ایران] گرفته دیگر؛ یعنی ایرانیها برایش این فناوری تسلیحات را به او آوردند. بدون اینکه درگیر این باشد که من الان باید با دانشگاه دنیا مراوده داشته باشم، دانشگاه میخواهم، دانشگاه من باید در دنیا رسمیت داشته باشد، بعد قوانین بینالمللی را ملاحظه بکنم، باید قواعد سیاسی را ملاحظه بکنم، عرف دیپلماتیک را ملاحظه بکنم، تحریم بینالمللی نشوم... اینها را ندارد یمن دیگر. از اول خلاص است؛ پرچمش میشود هدایتبخشتر، چون دیگر هیچ دنگ و فنگی ندارد. ولی اینور قدرتش را دارد، ولی آن سَتر (پوشش، محافظت) را پذیرفته، به این قدرت رسیده. نکته دارد؛ یعنی مختصات این شرایط را تحلیلگر با آن نگاه آخرالزمانی [و] این روایات، یک همچین نگاهی به آدم میدهد. ما الان در شرایطی هستیم که باید این سازه سیاسیمان را حفظ کنیم. با چنگ و دندان باید شانههای آقای پزشکیان که هیچی، شانههای آقای روحانی را هم بمالیم. این سازه را باید حفظ بکنیم، کما اینکه امیرالمؤمنین شانههای خیلی بزرگتر از اینها را میمالید برای اینکه این حکومت حفظ شود.
یک بحثی را امسال داشتم؛ اگر وقت و حوصله کردید گوش بدهید، [در سخنرانیهای] بایزید، خصوصاً جلسات هشت و نُه و ده. آنجا بحث مفصلی مطرح شد که امام حسین که کشته شد، دنبال این نبود که اسلام علوی پیاده بشود. و پیروزیاش هم در این نبود که اسلام اموی در کنار اسلام علوی بیاید. نه، پیروزیاش در این بود که اسلام اموی برود کنار و اسلام عمری بیاید. کار به یک جایی رسید که امام حسین کشته شد که لااقل همان اسلام عمری حاکم باشد؛ لااقل ظواهر دین را عمل کنند؛ لااقل خلیفه خود را مسلمان بداند؛ لااقل خلیفه پیغمبر را قبول داشته باشد. اینها حرفهای عمیق و بهشدت دردناکی است. نه اینکه کشته بشود که خلیفه بعد از من، امیرالمؤمنین بشود! نه، مگر بعد از امام حسین، امام سجاد خلیفه شد؟ ولی یزید هم دیگر دوام [نیاورد]. یزید هم حتی شهادت امام حسین را گردن نگرفت، [گفت] مرجانه کشته [است]. و حتی به مدینه هم که حمله کرد، گفت «این بنیهاشم در امانت [هستند]؛ با بنیهاشم کار ندارم.» خیلی حرف است! شما ممکن است در یک شرایطی به یک جایی کارتان برسد که به اینجاها برسید، برای اینکه فقط بنیهاشم در عالم اسلام به رسمیت شناخته بشوند. امام حسینت کشته بشود که بنیهاشم را دشمن خلافت ندانی. بنیامیه را هم خلیفه پیغمبر ندانیم. [بلکه] خلیفه پیغمبر، بنیعباس [باشند] که بگویند ما بنیهاشم خوبیم، پیغمبر را هم قبول داریم. ولی در عمل، بیشترین عیاشی و افسارگسیختگی فرهنگی را که داشتند، عباسیان بودند. شراب را کی به طور وسیع باب کرد در حکومت؟ موسیقی و غنا را کی آورد وارد عالم اسلام کرد به طور گسترده؟ عباسیان! کنسرت زنده عباسیان [بود]. خودت نه، حکومت عباسی.
شما میگویی که امام حسین کشته شد که آخر عباسی بیاید سر کار؟ حکومت عباسی؟ این همه شهید دادیم، قاسم سلیمانیمان کشته شد که مثلاً اصلاحات سر کار باشد؟ آری، برای اینکه یک تقابلی است. بعد تو قدرت را باید پلکانی ببینی. نمیشود که از روز اول همه حق را بخواهی اجرا کنی. همین آقای رئیسی هم که به قول شما اینقدر خوب بود، اقبال عمومی چقدر [بود]؟ انتخابات مجلس در زمان آقای رئیسی، به قول شما بعد از دو سال کار پس داده، که [اقتصاد] را درآورده بود و به یک ثباتی رسانده بود، مجلس سال ۱۴۰۲ مشارکت چقدر [داشت]؟ سی درصد! ضعیفترین مشارکت انتخابات در زمان آقای رئیسی رقم خورد. [اگر اینطور ادامه دهیم] مردمت را از دست میدهی. حکومت به چه قیمتی؟ حاکم خوب به چه قیمتی؟ حاکم بیمردم... صحبت کرده [بودیم]؛ یعنی میشود این جلوه هم به یک بلوغی برسد، با این تفاوتها. آری، ولی تفاوتهای جدی [هستند]. تفاوتهای جدی [که] شما از عنصر فریب نمیتوانی استفاده کنی. شما باید با صداقت بیایی، ولی جریانهای رقیب شما دروغ میگویند، فریب میدهند.
شما میخواهی مردم را تعالی بدهی. امام حتی وقتی میشنود بازرگان شعار معیشتی داده، ناراحت میشود. میآید، میزند روی شعار [او]. این جمله امام را میدانید دیگر؟ شما مال بازرگان است. بازرگان گفته بود که «ما اتوبوسهای شما را رایگان میکنیم، آب و برق شما را رایگان میکنیم.» امام واکنش نسبت به این شعار نشان میدهد: «به این دل خوش نباشید که آب و برق شما را رایگان کنیم، ما آخرت شما را میخواهیم آباد کنیم.» خیلی مهم است! شما میخواهی تعالی بدهی مردم خودت و جامعه خودت را. حتی حاضر نیستی در عرصه شعار، تنزل پیدا کنی. تیکه بشود که فقط بشود دنیا و اتوبوس و آب و برق. ولی جریان رقیبی داری که همین را تارگت میکند. همین را هم با فریب به خورد مردم میدهد که «فقط یک کار برات کردم؛ آن هم اینکه واتساپ الان که اومده...» آن خانمه میگوید که «خدمت ما این بود که برق را برای شما قطع کردیم، با احترام برق را قطع کردیم، با کرامت برق برایتان قطع میشود.» یک کاری کرد که شما یک کاری با مردم بکنی که اینقدر حقیرشان کنی، اینقدر اینها را تحقیر کنی، اینقدر حقیرشان کنی، اینقدر بیمایهشان کنی که از همین ده ساعت برقی که بهشان میدهی، تشکر بکند. برق وقتی قطع میکنی، منظم قطع بکنی، با گزارش قبلی قطع بکنی، این رزومه برایت محفوظ [میماند].
ولی این میدان ما [نیست]. ما نمیخواهیم انسان را اینقدر تنزل دهیم که به همین حد از ما قانع باشد. ما میخواهیم که اولاً وراثت زمین را [از] آن آرمان کوتاه نیاید. «یرثها عبادی الصالحون» (بندگان صالح من وارث زمین میشوند) به کمتر از بهشت هم راضی [نیستند]. آقای روحانی چه کار میکند؟ شما را ببرم به خلاص رقابت سعید جلیلی؟ گفتم که تو هم یک کاری بکن در مناظره سال ۹۶، بهش حرکتی بزن! بابا یک برگهای دستت بگیر، یک کاری بکن! تأییدش بکنم، نه ردش بکنم؟ حالا پاسخی بود که آنجا «نود روزه درست میکنم.» یک میدانی را دارد باز میکند که آن میدان رقابتپذیر نیست. در میدان فریب و دروغ چه کار میشود [کرد]؟ اینهایی که شما [به] من میگویید، یک میدانهایی دارند. مثلاً وقتی میگوید که آقا اینها میخواهند دیوار بکشند، من بیایم کنسرت میآورم، نمیگذارم دیوار بکشند. من در این میدان چه شکلی با این [رقابت کنم]؟ او مثلاً میخواهد فلان کند، من میآیم ساحلها را برایتان لختتان میکنم، در ساحلها مثلاً کنسرت برگزار میکنم. چه کار [باید کرد]؟ مثلاً ابراهیم تاتلیس را [با چه چیزی رقابت کنم]؟ من چه رقابتی با این دارم؟ این میدان خودش است. نان اینها در ضعف ایمان مردم، در تضعیف ایمان مردم است. این میشود جریان نفاق. برای این [است که] ما [میگوییم] اینها، این جریان، جریان نفاق است. اینها از دیندار شدن مردم آسیب میبینند. از دیندار شدن [مردم]. اینها تعابیر امیرالمؤمنین [در] خطبه قبل از خطبه متقین، خطبه منافقین است. عیناً این تعابیر را بخوانید؛ من یک بار شرح دادم، صوتهایش موجود نیست. در توصیف منافق که اینها از دیندار شدن مردم آسیب میبینند. مردم اگر دیندار بشوند، جایگاه اینها [کجاست]؟ وقتی جایگزین [میشوند که] مردم کنسرت بروند، مردم در واتساپ باشند، مردم پورن ببینند، مردم شورتک بپوشند، مردم ویسکی بخورند، مردم فلان بکنند... حیاتشان به اینهاست دیگر. حیاتشان به این است. اگر قرار باشد که همه هیئت بروند و کسی عرق نخورد و کسی، همه در ایتا باشند و اینها، که خب معلوم است من حیاتم به تلگرام، حیاتم به واتساپ است. من حیاتم به واتساپ هویون! من حیاتم به انگیزه اینهاست، به امید دادن به این، به آلوده کردن اینهاست. من که قرار است زنده باشم، باید مردم را از ایتا بفرستم تو واتساپ. بعداً میآیم واتساپ، یارو را میترسانم یا به فراخور واتساپ به اینها وعده میدهم، رأی میآورم. تو هم که اصلاً میدانت نیستم، میتوانی ایتا را بهشان [پیشنهاد کنی]. این میدان بسیار کثیف است.
شما تا زمان ظهور این را دارید؛ چون فتنههای آخرالزمان منافقین را نابود میکند. تعبیر امام زمان [در] زمان ظهور این است که «تعزّ به الاسلام و اهله و تذلّ به النفاق و اهل النفاق». [یعنی] نفاق و اهل نفاق ذلیل میشوند. شما با این جریان نفاق باید کنار بیایید. آن ساختاری که دنبالش هستید، با اینها حفظ میشود. اینها میشوند سپر این ساختار. از زبان اینها «مرگ بر آمریکا» را تو باید بگیری. اگر اینها هم نبودند، شما این وفاق ملی و این اتحاد را هم نداشتید. آن جملهای که میگوید درست است: «دولتی که دست سعید جلیلی باشد، جنگی که یک طرفش سعید جلیلی باشد...» مردم [همین را میخواهند]. این تحلیل من است. من به آقای جلیلی رأی دادم، انتخابات قبلی. رأیم به حق یعنی درست میدانم. ترجیحاً برایش قائلم، ولی رأیآوردن آقای پزشکیان را مصلحت نه، مصلحت تشریعی، [بلکه] مصلحت تکوینی میدانم. نه، یعنی مصلحت بود که بهش رأی بدهم. مصلحت بود که رأی بیاورد. [بلکه] مصلحت تکلیف بود که بهش رأی ندهیم، ولی حق بود که رأی حق [بیاید]. مصلحت کلان در آن مصالح عمومی که لحاظ کرده، با مجموعه شرایط خوشحالم؛ برای اینکه خیلی خیلی خیر است، خیلی. میدانم که گرفتار است؛ یعنی بابت تکتک این کارهایی که میکند، بابت اصل اعتمادی که به آقای ظریف کرده، باید پاسخ بدهد در قیامت. آخر بابت حسن ورودش در عرصهای که شناختی نسبت بهش نداری، قدرتی نداری، در عین حال خیلی جزو الطاف خفیه الهی میدانم. همانجور که داعش خیلی جنایت [کرد]... نمیخواهم خدای ناکرده اینها را با هم مقایسه بکنم؛ میخواهم بگویم میشود یک چیزهایی در اصل خودش [بد]، ولی منفعت داشته باشد. جنگ ایران و عراق بد، ولی خیر بود برایمان.
این مدلی که [دشمن] حمله کرده، کلاً باید اینها بفهمند [که] نظامی آری. یعنی خود هزار و دویست شهید [از نظر] تکتک شرعی مشروع نبود شهادت اینها، ولی از جهت اینکه یک ارادهای [بود]، «ما رأیتُ الا جمیلا» (حضرت زینب گفتند من جز زیبایی ندیدم). از چه جهت زیبایی ندیدم؟ یک خیری در این قضیه است، یک حقانیتی در این قضیه است، و اینی که رقم خورده باطل محض [نیست]. امام [حسین] را کشتن چه خیری [داشت]؟ ولی این وقایع مجموعهاش با همدیگر یک دستی دارد و رقم [میخورد]. در نیاوردن ایشان هم همین است. و [اینکه] ماها را، زبانمان را باز میکند که اعتراضمان را بکنیم؛ هم زبان یک عده را میبندد که اعتراض بکنند. این خیلی مهم است. ما زمان رئیسی زبانمان بسته بود برای طرح یک سری اعتراضها، زبان دیگران باز بود برای یک سری اعتراضها که باز برمیگشت به اصل انقلاب و نظام دیگر. به نظرم یک سه سالی بود که خدا [این] نظام را از ته چاه درآورد دیگر، که آقای روحانی برده بود. آخرها دیگر داشت خفه میشد و اینها. یک سه سالی یک نفسی کشید. گفت: «خب، دوباره برگرد دست خودت.» مثل اینکه مثلاً شما — بلا تشبیه — بچه خودت را به دست یک نامادری بسپاری برای اینکه زنده بماند. بعد دیگر این میگیرد زیر چک و لگد و اینها، دیگر میرود تو کما. و یک چهار روز مادره میآید که فقط این را نجات بدهد، تنفس، اکسیژن، فلان. زنده میشود. و حالا که زنده میشود، دوباره اگر قرار است که این زنده بماند، در بغل من زنده نمیماند؛ صد تا عامل هست که در بغل من این را میکشد. دوباره میدهمش بغل نامادری، میگویم تو نگهش دار.
من جریان اصلاحات را این شکلی تحلیل میکنم. نسبتش با جمهوری اسلامی کدام است؟ به واسطه اصلاحات، جمهوری اسلامی نگه داشته شد. هرچند همه آسیب که خوردیم از این جریان [هم] بود. اصولگرا را هم نمیخواهم سفیدش بکنم ها. یک جاهایی اصولگرایی و اصلاحات عملاً تفاوتی با همدیگر اینقدر خیلی نقشی ندارد. این طبیعی است برای اینکه اهل حق — آری — برای اینکه اهل حق همیشه در اقلیت هستند: «و لاکن اکثرکم للحق کار» [اشاره به "وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُم لِلْحَقِّ كَارِهُونَ" – اما بیشتر شما از حق بیزارید]. کار حق محض [نیست]. برعکس به نظر میآید که پاکسازی دارد انجام میشود. زمان برای ریزش و در واقع آزمایش جریان وجود دارد که این اتفاقات، هشدارهای قبل ظهور بله. و از این ناحیه دارند ضربه میخورند که نیستند. به خاطر این است که در واقع اصلاحات آمده توی یک برجستگی افتاده که گرایش به سمتش هست. اگر جریان حق یک عملکرد درستی داشته باشد، بینش سیاسی را داشته باشد، بصیرتی که این کار را کردیم و جبهه شدیم. یک جورهایی در جریان سیستم نظامی، آن بخش موشکیاش دقیقاً همان جریان [اهل] حق بودن که واقعاً مخلصانه کار [کردند]. یک سیر تاریخی دارد این بحث. بحث مهمی است. ببینید قضیه ما خدای ناکرده با زدن آقا [پایان مییابد] اینکه انشاءالله اینطور نشود! نه، این را به نظرم دنبال زدن آقا بودند، نتوانستند. یعنی امیدوارم این هست؛ چون شو [نیست]. نه، آن آن چیزهای آن قمپوزهایی بود که ترامپ درک [کرد]. اخباری که بنده دارم که این بود که نه، دنبال زدن آقا [بودند]، حتی اقدام هم کرده [بودند]، ولی بهار این [کار] دست قدرت خدای متعال [بود]. حالا روی چه حسابی بوده؟ شاید از اجرای [آن] پشیمان شدند، شاید حالا باز حساب و کتاب کردند، نمیصرفید. یا به هر دلیل دیگری.
یک نکته این است که کما اینکه همه فرماندهانمان را هم نتوانستند بزنند؛ یعنی فرمانده سپاه را هم نتوانستند بعدش بزنند. یعنی یک تعدادی را زدند، ولی بعد که عوض شد، باز هم هوافضا را نتوانستند بزنند. فرمانده کل سپاه آقای رشید بود و بعدش آقای [رحیمزاده]. [دشمن] اعلام [کرد]: «مهمترین نیروی شما را زدم.» عملاً چیزی نمانده بود از نیروهای نظامی ما و الان هم خیلی سردرگماند. و آقای نیروی زمینی را چون حس نمیکردند خیلی درگیریهای سنگینی ما از ناحیه زمینی داشته باشیم، شاید ایشان [حرف شما را قبول دارد]. حالا حرف بعضی از دوستانی که انشاءالله [خیر باشد]. عملاً یک اتفاق خیلی عجیب و غریب افتاده که آیندهاش خیلی تاریک است. حالا باز من نگاهم نسبت به آینده خیلی [خوشبینانه است]. یک بخشی از اتفاقاتی که به نفع ما رقم خواهد خورد، در شکستی است که خدای متعال در جبهه دشمن از درون ایجاد میکند. این مصداق نصرت خدای متعال و جزو وعدهها و جزو قضایای آخرالزمانی ماست. مظهری از [نشانههای] ظهور را یکی از وقایع آخرالزمانی [میدانم که] نشانههایش هویداست. الان دشمن از درون بسیار آسیبپذیر است و مستعد درگیری بسیار [زیادی است]. نه، نه، این اتفاقات آرام آرام رقم میخورد، یکهو نیست؛ یک پروسه است، یک پروژه نیست، خود به خودی است. در جبهه حق همین استقامت است. شما ببینید، استقامتی که جبهه حق [دارد]، آسیب میزند به جبهه [باطل]. همین همین داستانی که الان برای حزبالله لبنان پیش [آمده است].
یک وقت هست حزبالله تمام مقاومت را تحویل میدهد. مقاومتش خیلی هزینه دارد، منجر به جنگ داخلی هم ممکن است [بشود]. ولی هم بین [خودشان] پاکسازی میشود، هم قدرتمند میشود. کی؟ بعد حاج قاسم که خب هنوز داستان چیز بود دیگر؛ داعش و اینها. خب آن به ما برنمیگشت. به ما برنمیگشت، برمیگشت به خود بشار که عملاً همکاری نداشت دیگر. [او] دست یاری به سمت جمهوری اسلامی دراز کرد و عامل تأمین امنیتش را در جمهوری اسلامی دید. از یک جایی به بعد حالا یا خیالش راحت شد، مثل عراق الان. «یک کمی امنیتمان تأمین شد، دیگر حالا جمهوری اسلامی میخواهی باشی، نباشی...» اینها گاهی آدم احساس اینجوری [بهش دست میدهد]. در حالی که اگر این حس بهش دست بدهد، اول شکست است. اگر خالی بشود پشتش، خودش پشتش را خالی کند. ما خالی نکردیم. خودش یک جوری عملاً فاصله انداخت، کشید کنار که بین ما و او فاصله [ایجاد شود]. به هر [حال] منجر به شکستش هم ما نقشی نداشتیم در اینکه او شکست بخورد. ما دخالت نداشتیم، عامل شکستش نبودیم. آن چیزی که دنبالش بودم بافت فکری و فرهنگی و تمدنی سوریه، اقبال عمومی به بشار [اسد] بود. بشار حتی اگر خودش هم میخواست و دست یاری دراز میکرد، نه پول داشت، نه اقبال عمومی. داستانش متفاوت از حزبالله است، کاملاً. حزبالله بله، دولت ندارد، ولی اقبال عمومی دارد، مردم حزبالله را میخواهند. جایگاه بسیار بلندی در دل مردم دارد. لبنان هم به هم میریزد. لبنان هم قاعدهاش به این است که حالا بر اساس اخبار آخرالزمانی و اینها، لبنان هم میافتد تو جنگ سفیانی. ولی تعداد [اندکی] هستند که اینها پایدارند بر حق که در جلسات دیگر خوانده [بودم]. یک تعدادند که اینها در اهل شاماند، ولی خدا اینها را حفظ میکند از حکومت سفیانی. میشود همین جماعت را مثلاً احتمال داد که همان [افراد]، یعنی از این جنس آدمها دیگر، جنس حزبالله لبنان. به هر حال اینها هستند.
این استقامتشان [را نشان] میکند، آسیبش را هم میبیند. خود این استقامت [مهم است]؛ چون وقتی یکی قرار است به شما فشار بیاورد، او هم دارد انرژی میگذارد دیگر، و او هم هزینه دارد. خود حتی یک تیر در کردن، هزینه دارد. این از یک جایی که دارد تیر در میکند، از یک جای دیگر باید، از یک بودجهای بزند که اینجا تیرش را خرج بکند. او هم که چاه [نفتش] که وصل نیست دیگر. او هم بالا و پایینی دارد، و او از یک جای دیگر زدن، خرج یک جای دیگر کردن و از یک جای دیگر زدن، یک آسیبی برایش دارد. تا یک جایی هزینهها را تأمین میکند، خرج نظامی میکند، وارد جنگ میشود. بعد افکار عمومیاش را میخواهی چه کار کنی؟ از یک جایی چالش است. اصلاً تعارض منافع صورت میگیرد. برای اسرائیل هم اگر اینجوری باشد، برای آمریکا [هم همینطور]. [چگونه] پیروزی به دست بیاورید در میدان [و] سریع آتشبس [بشود]؟ سیستم نظامی همراهی میکند و آن بحث آتشبس یک بحث مفصلی است. اگر آن یک حوصلهای میخواهد که بنشینیم یک نیم ساعت چهل دقیقه جداگانه در مورد آتشبس صحبت بکنیم که اصلاً آتشبس داستانش چه بود، چرا آتشبس شد و الان آتشبس چیست.
آتشبس به این نیست که تا نزنی، نمیزنی. آتشبس نیست؛ یعنی جنگ متوقف نشده. او هم [یعنی] اسرائیل درگیر جنگ منطقهای شده. میرود مثل چیزها هست، یک نفر با پنجاه نفر شطرنج بازی میکند، مهره را تکان میدهد بعد میرود نفر بعدی. استایل این شکلی است. الان اسرائیل نمیتواند متمرکز در یک جنگ بشود. در همین قضیه اگر [آنها] باندهاشان را میزدند، محاسبه میخواهد. من اطلاعات چون از آنجا ندارم که در روز اول خودش گفته. او هم وقتی این را شنید، تدبیری برایش اندیشیده دیگر. اصلاً آذربایجان و اینها داشت [نقطهای را] میزد. خیلی به باندهای خودش که مرتبط نبود. حالا این بحث را تمامش کنیم، بحث قبلی را که اینور وقتی اقتدار شما نشان میدهی، آن مشتی که میزند، جدا از اینکه قاعده الهی [است]. گفتیم که الان اسرائیل خودش دیگر نمیتواند. هی باید برود اینور و آنور، نمیتواند یک جا متمرکز [بشود]. تازهای که آمده بود گوشه رینگ، تازه به ضررمان بود. ادامه جنگ [میدادیم]، ما هم آسیب دیده بودیم. ما پدافندمان از کار افتاده بود روزهای آخر. اینها هم هست دیگر. اینها که تعارف ندارد. اولاً آنها پیشنهاد آتشبس [دادند]. یعنی ما از موضع اقتدار، جنگ را که نمیشود گفت خاتمه دادیم. حالا نمیشود هم گفت متوقف کردیم. از موضع قدرت بود که دیگر نزدیمشان. اینکه دیگر نزدیم، از موضع قدرت [بود]. یک نکته، نکته مهمی. در شرایطی هم بودیم که توان زدن ممتد [نداشتیم].
اصلاً این جنس جنگها این مدلی است. اینها اینجوری نیست که [مثل] دفاع مقدس عملیات عملیات داشتی دیگر. مثلاً والفجر یک، والفجر دو، صادق سه. جنس عملیاتهای دفاع مقدس [این بود که] دفاع مقدس میگوید: «آقا من این شهرک، این روستا را میخواهم آزاد کنم. من میخواهم خرمشهر را آزاد کنم.» تمام. راه میافتیم، میرویم خرمشهر را آزاد میکنیم. تمام. خرمشهر آزاد بشود، عملیات [تمام است]. طول این عملیات هم یک نیروی هوایی دارد، یک نیروی زمینی دارد، یک نیروی دریایی دارد. مثلاً من مینشینم طراحی میکنم، شناسایی میکنم. لشکر دشمن اینقدر مثلاً تانک دارد. اینجاها مثلاً آن مناطق اصلی لجستیکش است. اینجا را باید بزنم، تانکهایش را فلان کنم، از کار بیندازم. تکتیرانداز میخواهم، فلان میخواهم. عملیات [اینگونه بود]. الان اصلاً از این جنس [نیست]. الان پیشروی و پسروی نیست در جنگها. یعنی شما جایی را نمیگیری، جایی را از دست نمیدهی. الان فقط آسیب [زدن به] نقاط کلیدی که اینها تعیینکننده در میزان هزینهای است که برای آن متخاصم ایجاد میکند و بازدارندگی و نگاههای بلندمدت. یعنی یک جایی را باید بزنی که در درازمدت خیلی برایش هزینه داشته باشد، ترمیمش خیلی دشوار باشد، خیلی سرمایه علمی و انسانی و اینها آنجا هزینه شده باشد. مثلاً وایزمن یکی از آن نقاط کلیدی در این داستان [است]. صد تا فرمانده در اینجور جنگ [میمیرند]. بله، در جنگ زمینی، در فتح خرمشهر صد تا فرمانده [بود]. یعنی پیروزی مطلق معلوم نیست. یعنی ما اطلاعات دقیق از فرمانده آنها نداریم. ما خیلی زدیم. بعدش هم اینجا تعیینکننده فرماندهها نیست. اصلاً میدانش از آن جنس نیست. آنجایی که شما فرمانده را میزنی، یک لشکر از کار میافتد. آنجا فرمانده اگر دو تا بخورد، سه تا بخورد، تمام است. اینجا که لشکر از کار نمیافتد. اینجا دارد کار خودش را میکند.
نه، ببین، اول آن نکته را با هم تمامش کنیم. اول جنس این جنگ را ببینیم چیست که میخواهد آسیب بزند دیگر. شما باید مراقب باشی که آسیب نخوری و آسیب [نزنی]. بعد هم شما داشتههایی داری، استراتژی جنگی داری، امکاناتی داری. اول باید از این امکاناتت محافظت بکنی برای بازدارندگی. وقتی اینها آسیب دیده، باید ترمیمش سریع [باشد]. نیاز به مجالی داری برای ترمیم. این نکته خیلی مهم است. استراتژی برتر را باید داشته [باشی]. یعنی شما باید یک جوری به طرف بزنی که در محاسباتش نباشد. وقتی که محاسبات جوری میشود که لو میروی، نیاز به یک فرصت داری که دوباره یک استراتژی جدید [بسازی]. این میدانهای جنگ بیشتر کسب اطلاعات از دشمن است. این خیلی [مهم است]. برای همین اصلاً جنگیدن طولانی در آن مهم [نیست]. شما دو روز با طرف بجنگ، دستت بیاید که چه چیزی دارد و چه شکلی دفاع میکند و چه شکلی [حمله میکند]. این اصلاً به این نیست که شما بیست روز ممتد بزنی. شما دو روز بزن، برو سال بعد بزن. از آن دو روز اطلاعاتی کسب کنی که برای سال بعد بتوانی یک روز بزنی، ولی کارش را تمام کنی. یک روز بزن جاهای اساسی را. این خیلی مهم است. جنس جنگ با جنس مثلاً پنجاه سال پیش، چهل سال پیش عوض شده. آخرش هم فتوحاتی ندارد. آخر فتوحات در میدان جنگ زمینی است که دست میگیرد. یا شما باید مرز مشترک باهاش داشته باشی، از اینور بریزی آنور؛ یا آدم داشته باشی. وقتی زدی از غزه بریزند [و] استراتژی دست بگیرم که ما تقریباً داریم. آدمش را هم در حزبالله داریم، هم در [غزه]. آنها ندارند. برای همین طولانی شدن این جنگ یا باید شرایطی باشد که ما بتوانیم نیروهای حزبالله و غزه را زمینی وارد کنیم و اسرائیل را [به دست] بگیریم. کلان، شرایط حزبالله و غزه هم یک جوری است که آنها هم نمیتوانند زمینی وارد [شوند]. یا یک جوری باشد که آتشبس بحث [شود]. کنار جنگ زمینی، وقتی که اصلاً این جنس جنگ دیگر گلایه ندارد از اینکه چرا آتشبس [شد]؟ دو تا زده، دو تا خورده؛ دو تا کلیدی زده، دو تا کلیدی خورده. دفعه بعد هم بزند، یک دانه میزند، یک دانه میخورد. قرار نیست اگر یک دانه زد، باهاش بجنگیم؛ مگر اینکه آن پتانسیلهای انضمامی ما عوض بشود. ما یک جایی باشیم، یک جوری نیرو پشت خط اسرائیل داشته باشیم، آنقدر بزنیم که نیروهایمان [پیروز شوند].
او هم شرایطش همین است. او هم یک روزی با شما اینجور میجنگد که بتواند پشت بندش زمینی [جایی را] دست بگیرد. او هم برایش فایده ندارد این ادامه جنگیدن. نه برای شما فایده دارد، نه برای او. خب، او هم نمیخواهد ادامه بدهد، شما هم دوست داری ادامه ندهی. چه نفعی برایت ندارد؟ محاسباتمان. یعنی داستان این نبود که آقا دیگر ما کم آوردیم و ولش کردیم و کوتاه آمدیم و فلان. نه، اصلاً اصلاً این مال فرایندی است که شما یک جنگ کشداری را داری که قطعات متصلی پشت هم دارد. پنج تایش را رفتی، چهار [تایش را] ادامه ندادی. اینها قطعات متفرداتی است که یک دانه زدی، یک دانه میخوری؛ یک دانه کلیدی زدی، یک دانه کلیدی میخوری. اساساً زنجیر ندارد او. تا زنجیره زمینی و دریایی و اینها کنارش نباشد و آورده میدانی [نداشته باشد]، فایده ندارد. یک جوری بزنی که غزه را آزاد کنی یا یک جوری بزنی که مردم غزه از گرسنگی در بیایند یا تسلیحات بهشان برسد یا کرانه باختری مسلح بشود یا کرانه باختری و غزه بریزند تو اسرائیل یا حزبالله بریزد تو اسرائیل. اینها میشود انضمام جنگ. ما نادیده [گرفتیم] آورده [ها را]. حتی همین زدن رهبری هم یک بخشش هم همین است. رهبری را بزند، برای کی باشد؟ اگر به این بخواهد منجر بشود که حزبالله زمینی بریزد توی اسرائیل، جریان به نظرم کل جبهه مقاومت با همین جریان [از بین میرود]. اولاً که اینجور هم نیست که سیبزمینی [باشد]. حالا خیلی چیزها میشود توی احتمالات آورد. اولاً که اینجوری نیست که ما کاملاً هم دستمان خالی باشد از اینکه اولاً که آقا را حفظ بکنیم. آقا بینظیر است، انشاءالله تا آخر هم تحت عنایت امام زمان باشد، انشاءالله پرچم را تحویل امام زمان بدهد. اینجور هم نیست که احساس بکنیم کاملاً دیگر اگر آقا مثلاً خدای ناکرده نباشد، ما صفر صفر [هستیم]. نه، یعنی تدبیرهایی دارد برای افراد دیگری که آنها هم درست است با آقا فاصله [دارند]، ولی میتوانند این هندسه را [حفظ کنند]. اینجور دلمان خالی نباشد.
ثانیاً هزینهاش برای اسرائیل خیلی زیاد است. یعنی همینقدر که او در محاسباتش بیاید که مردم حزبالله، مردم لبنان دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و دیگر میزنند به سیم آخر، میریزند میان مثلاً زمینی، مثلاً میآیند توی اسرائیل. مثلاً میگویم؛ و مثلاً اینها که زمین آمدند، بعد دیگر جمهوری اسلامی میزند به آن سیم آخر، مثلاً میآید اینها را از زمینی و هوایی و اینها مثلاً کمک [میکند]. هرچند که اسرائیل خودش یک بار زمینی به حزبالله حمله [کرد]. در زمینی، حزبالله واقعاً دست برتر دارد نسبت به اسرائیل، این را بدانید. ولی از جهت هوایی چون نمیتواند لجستیک بکند، آسیب میزند. او چون هوایی و زمینی با هم میزند، از این جهت تفوق داشت. و هرچه هم که فرماندهها را زد هوایی، ولی زمینی که آمد، زمینگیر شد. یعنی هوایی زد که بیاید زمین را بگیرد، همانجا گرفتند [و] ترکاندند. مجموعه مؤلفاتی کنار همدیگر [هستند] که او را به این نتیجه میرساند که این اینقدر ریسک ندارد. بعدش هم همان که عرض کردم؛ یعنی لایه لایه است. این نیست که شما بگویی آقا من یکهو دیوانگی میکنم، میزنم سیم آخر. نه، لایههایی دارد. او هم افکار عمومیاش را هم باید راضی کند و قانع کند. فقط ما نیستیم که با اف [کار داریم]. او بیشتر در فشار افکار عمومی [است]. نتانیاهو برای مقبولیت عمومیاش بسیار پایین آمده. حمایتش در آمریکا بسیار ضعیف شده؛ یعنی افکار عمومی اصلاً همراهی نمیکند. و برای او اینجور بهصرفه نیست که یکهو بیاید هی برای خودش بیاید شخصیتهای قهرمانی را در جبهه رقیبش برجسته [کند]. الان ترجیح اسرائیل این است که نظام جمهوری اسلامی توسط داخلیها ساقط بشود. «من هزینه نمیکنم، من برای چی باید بیایم هی بکشم شما را؟ هی شماها گنده بشوید، هی ملتتان عکس فرمانده شهید و قهرمان دست بگیرد و سنوار را بکشم بیایند روی مبلش بنشینند عکس بگیرند و اینها؟»
مشکل اصلی استراتژی که ما بیاییم با این اصلاحات و اینها بخواهیم ستون نظام را نگه داریم، همین است که زمانی که آنجا میآید هزینه فایده میکند، بازدارندگی ندارد که نابودی [نباشد]. با این تفاوت که افکار عمومیمان روشن میشود. قدرت [داریم]. نکته [این است]. آری، نسبتش با هم [در] پیش [است]. آری، در حد آن میدان هیچ وقت نیست. آری، این هست. در عین حال اقتدار؛ یعنی هی دارد آن جماعت پایبند مؤمن و معتقد هم در این پیچیدگیها هی دارد زبده [تر] میشود، هی دارد قدرتمندتر [میشود]. یاران امام زمان [تعدادشان] سیصد و سیزده تا یاران حلقه اول لشکر امام زمانند. گفتند یک لشکر اول، یک حلقه سیصد و سیزده تایی است، بعد هزار نفره، بعد ده هزار نفره، مثلاً صد هزار [نفره]. یعنی فرایند ظهور با یک جمعیت مثلاً یک میلیون [یا] ده میلیون رقم نمیخورد؛ با یک جماعت نهایتاً مثلاً صد، صد و پنجاه هزار [نفر]. ولی صد و پنجاه هزار تا زبده! اینها خیلی مهماند. این خیلی مهم است. به ما هم نگفتند که شما باید جمعیتتان زیاد باشد. گفتم: «قلیله را من پیروز میکنم.» «عشروناً صابرون» [یعنی] بیست [نفر] صبور.
یک بخشی از این آماج این فتنهها در این است که این جماعت مؤمن باید اینقدر دیگر از صد جا ورز داده بشوند که اینها دیگر خدای فتنهها باشند، اینها دیگر ضد فتنه باشند. اینها دیگر هیچ فتنهای — در روایات هم همین است دقیقاً — که اینها دیگر هیچ فتنهای رویشان اثر [نمیگذارد]، از هیچ جا دیگر آسیب [نمیبینند]. این یک هدف است. توجه [کنید]، یعنی فقط این نیست که ما یک جماعت زیادی را همراه کنیم. شما در شهادت حاج قاسم، یک جماعت زیادی را میبینی. در قضیه شهید رئیسی میبینی؛ یعنی اینها به هر حال افکار عمومی [را به دنبال دارند]. الان افکار عمومی [را] میشود آورد. مثلاً دوباره حرفهایی که سال ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ در مورد آقای رئیسی میگفتیم، الان دوباره بگوییم. بله، خیلی هزینه دادیم، ولی شما الان یک کارت «مرگ برندهای» در این نظام داری به اسم رئیسی. هر جا هر که هر چی گفت، میگویی «رئیسی». یک برنده برای شما. آدمی که سر تا پا گفتمان انقلاب است. این را دست میگیری. هر جا هر کی گفت، میگویی «ولی زمان...» یعنی مردم آخر ارجاع میدهی به همین مؤلفه. همین برایت دارد تولید قدرت [میکند]. راه رئیسی را ادامه ندادند، ولی رئیسی که بود، این نکته است دیگر. خیلی متفاوت است.
خدمت شما عرض کنم که از آنور هم یک جریان خاصی را خدا، یک اقلیتی را دارد هی در این کورهها ورز میدهد. یعنی شما یک جماعتی هم داری که اینها دیگر آبدیده [اند]. آب دیدهاند. همهجور فتنه روی اینها اثر کرده؛ یعنی اجرا شده و عمل نکرد. ما مجموعه اینها را باید همزمان با یک هسته سختی [ببینیم که] دارد شکل میگیرد از یک جماعتی که دشمن هر چی فتنه داشته، روی اینها پیاده کرده و اثر ندیده. همینها در این کورهها و این محک. همین الانش هم شما نگاه کنید واقعاً جنس این فتنهها و اطلاعات گرما [یی] که باهاش درگیریم. پنجاه سال [بعد] تشخیص این فتنهها [و] تشخیص وظیفه [را میدانیم]. یک زمانی چند وقت پیش نکتهای را گفتم: یک زمانی امام معصوم میدیدند و امام به صراحت بهشان میگفت فلان کار را بکنید. الان نایب امام شما از نزدیک نمیبینی و حتی فرمان سریع هم بهت نمیدهد. ولی تو یک منظومهای داری. این خیلی مهم است. «هُمْ نَجْلُهُمْ أئِمَّةٌ» (آنان، امامان نسل بعدند). یک جوری این منظومه رهبری دارد پیدا میکند که ابوالفضل عباسی هم خودش اینقدر با منظومه [ی امامت] عجین بود و انس داشته و محک خورده و آبدیده شده [بود]. این یک ورژنی از آن منظومه رهبری در یک حدی، در یک سطحی، همان منظومه اینجا پیاده شده. این خودش یک رهبری است. رهبران آینده را خدا در این موقعیت تربیت میکند. نکته مهمی است. به این نکته باید توجه بکنیم. کجا تربیت بشوند؟ با مقیاسی؟ با چه شرایطی؟
یک طرف قضیه این است که خدا آنها را سیبل کرده، سپر کرده. ستون این انقلاب را روی شانههای اصلاحات و این جماعتی که مثلاً گاهی هم قبولم ندارند این حرفها را، این بنا را حفظ کرده. یکی دیگر هم که زیر این سایه اینها [هستند]، این جماعتی که آماج همه تیرها و حملات و اینها [بودند]، اینها هم دارند آبدیده میشوند، دارند گنده میشوند. اینجا خدا یک آزمایشگاه کرده برای ساخت اینجور آدمهایی که قرار است آن بار سنگین رهبری آینده را [به دوش بکشند]. «نَجْلُهُمْ أئِمَّةٌ»؛ همه اینها قرار است امام [شوند]. شما باید در این فتنهها یک جوری موقعیت را درک بکنی. رهبری [که] نگوید، خودت بفهمی. تو خودت خامنهای میدانی [هستی]. آقا [خودشان] ساعت قبل خواندند دیگر. فرمودند: «من به این رسیدم، به امام گفتم.» امام حتی جواب نداد، لبخند زد. امام دارد تربیت میکند آقا را. این خودش دارد رهبر آینده را اینجور تربیت میکند در این فتنهها. آقا گفت: «خیلی سخت بود، ولی ما نبریدیم.» فقط به اینکه نبری نیست که. در این نبریدنها دارد رهبر بعدی را تربیت میکند. تو خودت الان خمینی میدانی. یک خمینی است با یک کنشهایی، با یک مسئولیتهایی، با یک حدود و شرایطی. تو یک خمینی دیگر میدانی. خدا دارد خمینیها را تکثیر میکند در این فتنه. خیلی نکته مهمی است. اینهاست که بشارت است و امید. اصلاً جای ناامیدی نیست. خدا دارد کارخانه تولید انبوه سید حسن نصرالله، سید علی خامنهای، قاسم سلیمانی [میسازد]. اینهاست.
این شرایط جوری [شده] که رهبری نمیتواند موضع بگیرد، نمیتواند بیان بکند. یک زمانی برسد، آقای [خامنهای] مدتی اصلاً در دسترس نباشد، کسی از آقا خبر نداشته باشد. شما خودت باید با یک منظومهای تشخیص بدهی الان وظیفهات چیست. در قبال این مسئله باید چه کار کنیم. اینقدر به آن گفتمان عجین شدی، اینقدر با معارف انس پیدا کردی و توی تمام تار و پود وجودت رخنه کرده [که] به یک حکمتی میرسی، به یک بصیرت و تشخیصی. دیگر حتی نیاز به دستور مستقیم رهبرت هم نداریم. اینها آن بلوغی است که به واسطه این بلوغ به بحث غیبت رسیدیم. اینقدر این تراز فقها آمد بالا که دیگر حتی نیاز به گفتگوی حضوری و معاشرت ظاهری با امام نداشت. در نبود امام هم میفهمید منطق امام را و میتوانست اداره بکند جامعه دینی را با همان منطق. ما با آن منطق و این رشد فقها و رشد علمی جامعه شیعی به غیبت رسیدیم. با همین مقیاس به ظهور [میرسیم]. همین وقتی تکثیر [شود]. خیلی نکته ارزش [مندی است]. در [بحث] خاتمیت شهید مطهری نزدیک به این را دیدم که حالا یک همچین بیانی [دارند]، ولی به طور خاص از کسی ندیدم که اینجوری بیان [کند]. افق امت [این است]. آن امت هم قرار نیست هشتاد میلیون ایرانی باشد. یک میلیون [یا] یک میلیون خالص نیست که اینها قرار است دنیا را اداره کنند. اینقدر آبدیده [اند]، اینقدر فتنه دیدهاند، اینقدر مشکل و مصیبت دیدهاند؛ هم از نظامی سر در میآورند، هم از فرهنگی سر در میآورند. نه فقط سر در میآورند؛ اینقدر در فتنههای مختلف دانه به دانه این مسائل حضور داشتند و نقش ایفا کردند. الان اینها عملاً شدهاند امام در این فتنهها. یک طرف قضیه بدبخت میشویم. فقط ما شدیم سیبل این وسط. فقط ما را دارند میزنند. اصلاحاتیها میخورند، مثلاً ریاست مال آنهاست، چوبش مال ماست، بدبختیاش مال ماست. ما باید دنبال کار انقلاب [باشیم]. ما اینجا بجنگیم. به قول آقا، هم اقتصادی بریم، هم در نظامی بریم، هم در فرهنگی بریم. صد جا را ما باید بریم. آری، این اسمش این است که «گرفتاری». باطنش این است که خدا دارد شما را به عنوان امام یک جماعتی برای یک نسلی آماده میکند، تربیتت میکند. آن بار سنگینی که قرار است در اداره عالم در بعد از ظهور روی دوش افرادی باشد، در همین بستر شما را دارد میسازد. ولی ما اصلاً اینقدر درگیر گرفتاریهایمان هستیم، فکر نمیکنیم به این رشد و این پیشرفت. فکر نمیکنی که ما چقدر بزرگ شدیم. به چشم خودمان نمیآید، از بیرون که نگاه میکنند، میفهمند. این است که هرچی او شما را میزند، از خودش کم میشود، به شما افزوده میشود. او ضعیف میشود، شما قوی میشوی. با این ساختار، خدا اهل حق را پیروز میکند. ما فقط زد و خوردش را میبینیم. تعداد کم خودمان را میبینیم. تعداد زیاد آنها را میبینیم. آسیبهایی که میخوریم را میبینیم، ولی این خیلی فراتر از این حرفهاست. آسیب هم دارد. بله، یک تعداد زیادی از مردم هم آسیب میبینند؛ بیدین میشوند، بیاعتقاد میشوند، از جمهوری اسلامی برمیگردند. آخوندها را وسط خیابان میکشند، بسیجی را لخت میکنند. بله، این [رخ میدهد]. ولی این معنایش این نیست که اینها برگشتند و فرایند عوض شد. اتفاقاً معنایش این است که این فرایند هی دارد روی آن خلوص و در آن تربیت آن آدم تراز که قرار است اداره عالم [را بر عهده] باشد، روی آن [کار میکند]. خدا آن را هدف گرفته. همه اینها بازی خداست.
این پاسدار را، این طلبه را هدف گرفته، گفته: «میخواهم تو را در این فتنهها ببرم. میمانی با این فتنه چه کار [میکنی]؟» آن سیاسی امنیتی، این فرهنگی، آن اقتصادی است، علمی است، این فلان. همه را خوردی و زنده ماندی تو. پس میتوانی اینجا امام شوی در برابر همه. بیا به بقیه یاد بده چه شکلی با این فتنهها زنده بمانی. این خیلی اتفاق مهمی است. یک بستری است که خدای متعال [ایجاد کرده]. ولی وابسته به این است که آن سازه را ما حفظ بکنیم. آن سایبانی که زیر آن سایبان میشود این عملیات را انجام داد، این همین نظام جمهوری اسلامی [است]. یک وقتی به خاطر حفظ آن سازه، لازم است شانه آقای روحانی را هم بمالیم. یک وقتی لازم است شانه هشام بن عبدالملک را هم اهل بیت [بمالند]. این برای اینکه آن سازه نظام اسلامی حفظ شود. امام صادق زرارهاش را تربیت میکند زیر آن سایه. خیلی نکته مهمی است. زیر همان سایه.
[اما] یک طرفی [دیگر]. صحبت آخر، کوتاه صحبت کردم چون وقتم گذشته و خستهام شدید و اینها. این خیلی خیلی حرف در این زمینه دارد. آری، این نکته خیلی مهم بود چون دیگر حالا حُسن ختام بحث بود که میخواستیم بحث را یک جایی تمام بکنیم. وگرنه اگر به آن دغدغهها و طرح مشکلات و اینها باشد، من مینشینم ده سال دیگر هم با همدیگر صحبت میکنیم. یعنی آنجا خیلی حرف مشترک با همدیگر داریم. خیلی دغدغه داریم. خیلی هم گلایه داریم. ممکن است خیلی هم حتی سرخوردگی داشته باشیم از جاهایی. ولی اونی که در این داستان مهم است، این است که این جبهه حق دارد همینجوری پیش میبرد. یک اشاره به هشام بن عبدالملک [بود]. آنجا گذاشته [بود]، امام باقر هم این را در برابر روم علم کرده. من و شما که نگاه میکنیم، میبینیم کار به کجا رسیده؛ امام باقر و پشت هشام بن عبدالملک در بیاید! آری، ولی امام باقر دارد اینجا زراره تربیت میکند، محمد بن مسلم تربیت میکند. این زراره و محمد بن مسلم قرار است چند هزار روایت را برسانند به نسل چند صد ساله. این خیلی مهم است. ما که آن کلان قضیه را که نمیبینیم. میگوییم: «حالا مثلاً هشام بن عبدالملک را هم نگه داشت، چهار تا کلام هم مثلاً حالا زراره یاد گرفت. چی شد؟ چی شد؟» همین چهار تا شد حوزه علمیه قم، حوزه علمیه جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی شد. پدر آمریکا را در منطقه درآوردند، مثلاً میگویم. همان چهار تا روایت زراره بود. امام باقر، هشام بن عبدالملک را سپر کرد. زیر سایهاش زراره تربیت کرد. چهار تا زراره، چهار تا حدیث [را] رساند. هزار و چهارصد سال و هزار و دویست سال بعد شد جمهوری اسلامی، شد حوزه علمیه قم. همین چهار تا حدیث زراره کل دنیا را گرفت، عالم را با شیعه آشنا کرد. ما آن روز نفهمیدیم امام باقر دارد چه کار میکند. آن روزی که نگاه میکردیم، کامل سرخورده بودیم. گفتیم: «چی گیرمان آمد؟ امام حسینمان را هم کشتند. تهش هم همین بنیامیه و هشام بن عبدالملک و امام [ما] مظلوم [شد].» حالا چهار نفر میآیند سؤال [میپرسند]. یک کار بزرگ خدا دارد میکند، اصلاً جلو چشم ما نیست. در این فتنهها خدا دارد سیصد و سیزده نفر را تربیت [میکند]. سی و سه نفر چه شکلی باید تربیت بشوند؟ کجا باید تربیت بشوند؟ چه چیزهایی دارند؟ اینی که از پس هر فتنهای برمیآید، در هر میدانی قدرت اداره دارد. این باید قبلاً در هر میدانی آسیبش را دیده باشد، چکشش را خورده باشد. چرا آقا در میدان فرهنگی حرف اول را میزند، در میدان نظامی حرف اول را میزند، در میدان علمی حرف اول را میزند؟ چون در همه اینها [حضور داشته]. کی فکرش را میکرد آن روزی که آقای خامنهای شده رئیس شورای دفاع، خدا دارد سید علی خامنهای را تربیت میکند که قرار است موشکهایش بخورد تو سر اسرائیل؟ به ما اگر میگفتند، میخندیدیم. آدم چه میآید وقتی همه کار دست بنیصدر است؟ چه خاصیتی بنیصدر [داشت که] به کشتن سید علی خامنهای [انجامید]؟ میرود آنجا تفنگ دستش میگیرد. آن تفنگ دستش میگرفت، شد فرمانده کل قوا، فرماندار. همه را زدند. یک صبح تا شب همه را مدیریت کرد. میدان را دوازده روزه عوض کرد. اسم سید علی خامنهای دنیا را پر کرده. یک شیعه است و یک سید علی خامنهای. عالم پشت این آدم در آمده. پرچم شیعه را خدا با همین سید برد بالا توی میدان نظامی. این سید هم آن روز که بردش لب خط، موشک و ... [به] دستش [داد]. آنجا سید علی خامنهای را آورد تو میدان نظامی، آبدیده میدان نظامی. او اگر درگیر با بنیصدر نمیشد، به آن چالشها نمیخورد، سید خامنهای میدان رزم [را تجربه نمیکرد].
من و تو آن تیکهاش را نگاه میکنیم: «آقا ما بدبختیم، آقا چی گیرمان میآید؟ بنیصدر مگر میگذارد کار کنیم؟» بابا، دارد با بنیصدر علی خامنهایاش را تربیت میکند. دارد با فرعون موسیاش را تربیت میکند. چهار هزار تا را که کشت، چه شد؟ بله، چهار هزار تا را کشت، یک دانه را آورد. خدا دارد کاخداری را به موسی با رسم شکل نشان میدهد در کاخ فرعون. فرعون کرده مسئول تربیت موسی. خدا کارهایش این مدلی است. بعد صد سال میفهمی چه کار کرده. خیلی [باید] بیایی بالا، از بالای تاریخ نگاه کنی. وقتی تو وسطش هستی، نمیفهمی. آقا جمهوری اسلامی پنجاه سال اصلاحطلبان اصل کار بودند. چه شد؟ با اصلاحطلبان موشکی [شدیم]. زیر سایه اصلاحطلبها حاجیزاده پرورش پیدا کرد. زیر سایه اصلاحطلبها خرمشهر ساختیم. آسیب دیدیم، خیلی آسیب هم زمان آقای خاتمی هزار تا آسیب دیدیم، زمان آقای روحانی هزار [تا دیگر]. یک مقدارش هم که خودمان مقصر بودیم. ما بعد رأی دادیم و بعد انتخاب کردیم. ما به تبعیت از هوای نفس و غرایز و پایین تنه و فلان و اینها یک سری تصمیمات گرفتیم. «آنها میآیند دیوار میکشند، آنها میآیند فلان میکنند, میآیند فیلتر میکنند.» [بله، اینها] خورد. ولی خدا هم کار خودش را کرد. خدا بنده به این داستانهای ما نبود. خدا زمان خاتمی ما را کرد موشکی. وقتی خاتمی رأی آورد، دشمن گفت: «خب، این خاتمی برای اینها بس است. اصلاحطلبها کار اینها را تمام میکنند.» یک سخنرانی آقا دارد، [سال] ۸۹، به نظرم دیدار مسئولان نظام، میگوید که دولت قبل، یعنی دولت خاتمی و خصوصاً دولت هاشمی، گفتند آقا جنگ خیلی جدی است. «خدا کند نزنند، هرچی داریم جمع میکنیم به باد میرود.» خیلی نگران بودم، خیلی هم جدی بود، ولی نزدند. یعنی یک محاسباتی یکهو خدا با همینها [که] برو آن طرف، ایجاد میکند. «فلانی آمد، فلان جای کار همین زن، زندگی، آزادی [شد]. دولتم افتاد دستش.» من و شما خیلی میسوزیم. وزیر فلان، خیلی دردمان میآید. آقا شهید دادیم، اینجور شد، فلان شد. خدا همین را سپر کرده بود. دشمن [میگوید]: نتانیاهو میگوید هم فلان وزیر [ضد] انقلاب! همان وزیری که وزیر بهداشت زن زندگی آزادی بود، بعد یکهو شد عامل خدمترسانی به حزبالله لبنان. همه آنها پا شدند، آمدند اینجا به اینها خدمت [کردند]. آنجایی که دشمن فکر نمیکند. آیه قرآن میفرماید که: «فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا» (خداوند از آنجایی که گمان نمیبردند به سراغشان آمد). از آنجایی که حسابش را نمیکردند، رفتم سر وقت [شان]. در مورد یهود هم هست، دقیقاً تو قضیه خیبر. اول سوره [حشر] «فَأَتَاهُمُ اللَّهُ». خدا از آنجایی رفت سر وقتشان، «مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا»، از آنجایی که حسابش را نمیکردند. این خیلی مهم است. الان از همان جایی که هیچکس حسابش را نمیکند، خدا دارد کار خودش را میکند. سی و سه [نفر] شماره دارد میکند، امام یک جماعتی برای یک نسلی. وسط همین ناامیدیها، همین سیاهیها، همین پریشانیها، همین «که چی» گفتنها. اصلاً قشنگیاش به همین است. [با] یک روز چشم همینهایی که میگفتی «که چی؟». در همین «که چی»ها و یک روز اینجا برجام، یک روز آنجا نمیدانم حجاب، یک روز آنجا فلان، در همین جا آبدیده شدی. از همه اینها سر در میآوری. این خیلی مهم است. یعنی دست تربیت خدا را ما بهش توجه [نمیکنیم]. بحث مهم نیست، یک مقدارش را عرض کردم، خیلی بیشتر از اینها میشود به این بحث [پرداخت]. خدا انشاءالله به همهتان خیر بدهد. اذیت شدید، حوصله کردید، خدا خیرتان بدهد. انشاءالله باز هم وقتی بشود با هم گفتگو کنیم. انشاءالله که مورد رضایت امام زمان باشد و به وظایفمان انشاءالله عمل کنیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و [آل محمد و عجل فرجهم].
در حال بارگذاری نظرات...