- شبهه: چرا اول میگفتید اسرائیل را نابود میکنیم و بعدش گفتید همین که به دست اسراییل نابود نشدیم پیروزیم؟
- پاسخ 1: شرایط امروز ما و دشمن ، با شرایط 12 سال پیش فرق کرده.
- مروری به آنچه ح.روحانی با کشور کرد.
- انتخابات 403 و پیامهای داخلی و خارجی آن
- پاسخ دوم: آنچه کردیم در حد نابود کردن اسراییل بود.
_ علی رغم خیانتهای داخلی ، ضربههای مهلکی به دشمن زدیم که خودشان به آن اقرار می کنند.
- یک زمانی نیروی نظامی ما بین مردم متهم بود. از آن روزها که مردم میگفتند «کار خودشان است» ، عبور کردیم و این خودش پیروزی است.
- اینکه مرجعیت رسانهای ما دست ترامپ باشد خودش شکست در جنگ شناختی و رسانهای است.
- چرا در جنگ 12 روزه احساس پیروزی نکردیم؟ به همان دلیلی که هنگام تصویب برجام احساس پیروزی میکردیم!
-- تفاوتهای ما و اسراییل:
واکنش مردم هنگام مواجهه با کشتههای زیاد ، نفوذ رسانهای در میان دشمن ، نقطه آغاز حمله و ....
- ساختار نظامی ما با ساختار سیاسی ما تفاوت دارد. مدیریت نظامی با شخص رهبری است.
- سیاسیون روی نظامیها نفوذ ندارند ولی بر تصمیمات آنها بیتاثیر هم نیستند.
- بلا تکلیفی رییس جمهور و پیچیدهتر شدن میدان سیاست ، تحلیل کردن را سختتر کرده است.
- ما در میدان رسانه تعطیلیم.
- چرا این نظام را علیرغم همه ضعفهایش مصداق حزب الله میدانیم؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
ببینید، یکی از نکات این است که ما باید شرایطمان را بسنجیم. بله، آن شرایطِ آن روزی که ما گفتیم داستان سال ۹۱: رهبری فرمودند: «حیفا و تلآویو را با خاک یکسان میکنیم.» برخی ممکن است تلقیشان این باشد که اینها رجزخوانی است. دیگر بالاخره در جنگ هم خوب است؛ البته در جنگ خوب استها! یعنی شما باید در میدان جنگ – آره دیگر – اینها خودش بازدارندگی است. یعنی باید رجز بزنی، گنده بیایی. این هم هست. خالیبندی است دیگر. خب، وقتی آن گنده را میزنی، بعد عمل نمیکنی که بیشتر ملت را خالی میکند؛ یک رجز گندهای بخوانی، گندهگویی کنید.
یک نکته این است که میخواهم عرض بکنم: ما شرایط آن روزمان با شرایط امروزمان متفاوت است و باید به آن توجه شود. خود دولت آقای روحانی، وضعیت داخلی (سخت شدن معیشت، نارضایتی مردم) و قدرت منطقهای به شدت آسیب دید. آقای! تعارف نداریم؛ آقای روحانی به انقلاب آسیب زد، انقلاب را در موضع ضعف قرار داد، مردم را در موضع تقابل با جمهوری اسلامی قرار داد. در یک دورهای، صنایع دفاعی و موشکی ما را رسماً تحریم کرد. آقای هاشمی رفسنجانی گفت -دولت دوم آقای روحانی بود- بودجه برای مصارف دفاعی نمیرود. اینها خیلی حرفهای سنگینی است. بعد رهبر گفته اگر آگاهانه گفته، خائن است؛ اگر جاهلانه گفته، غافل است؛ خیلی غافل است! اینها شوخی نیست. اینها پالسش به دشمن خیلی قوی است. پالس داخلیاش خیلی سَم است و آسیب اجتماعی بالایی دارد. جدا از اینکه اساساً یک استراتژی حاجیزاده میگوید که آقا من رفتم زمین فروختم که یک موشک تست کنم! شوخی نیست. شما تحریمها را کارگر (مؤثر) کردید. کتاب «هنر تحریمها»ی ریچارد نفیو را گفتم به دوستان دیگر بخوانید. این کتاب را ببینید که آنهایی که آنجا گفتند، چه کسی اینجا اجرایی کرد؟ توسط چه کسی تحریمها کارگر شد؟ تیرش به واسطه چه کسی نشست؟ خیلی نکته مهمی است. شما، این مثل سال ۹۱ است. رهبری گفته هنوز حسن روحانی نیست. تازه بعد ۸۸ است که یک آسیب جدی به وحدت عمومی خورده، ولی ۹۶ یک اتفاقاتی رقم میخورد، و بعدش اتفاقاتی بعد ۹۸. شما میبینید اوضاع کاملاً عوض میشود: داستان بنزین و اینها، بعد داستان کرونا، بیمسئولیتی، بیعرضگی، بیمدیریتی، مشارکت زیر ۵۰ درصد.
یک نکته دیگر که اینجا هست، و بعد دیگر حالا بعد ۱۴۰۰، خود قضایای فلسطین و اینها، و داستانی که برای حزبالله و سوریه رخ داد، اینها همه تأثیر میگذارد در آن قدرت فرامنطقهای و خصوصاً پیوست رسانهایاش. یعنی این گفتمان ننشست در مردم ما که آقا ما باید آنجا با اسرائیل بجنگیم. اینها نکات مهمی است. رأی مردم پیام دارد دیگر. ما از رأی مردم دفاع میکنیم، ولی رأی مردم به آقای ظریف را که تعارف نداریم. آقای ظریف بوده. بخش عمدهای که به پزشکیان رأی دادند، برای ظریف رأی دادند. رأی مردم به آقای ظریف معنا دارد. بله، حالا آیا پزشکیان خصوصیاتی داشته برای مردم جذاب؟ سادهزیست بوده؟ خانوادهدار بوده؟ متعهد به همسر بوده؟ اینها هم بوده؛ ولی خوانش سیاسی هم دارد دیگر، این رأی. خصوصاً وقتی که آقای ظریف میآید وسط که یکهو درصد آرا کاملاً تحول پیدا میکند. یک مقدار قومی -هیچی- یک خوانش سیاسی هم دارد. آن خوانش سیاسی پیام دارد؛ هم پیام داخلی دارد، هم پیام خارجی دارد، هم برای دشمن دارد، هم برای رهبری دارد.
پیام دارد. چرا رهبری به مذاکره به این نحو تن میدهد؟ به خاطر اینکه پیام دریافت کرده. در انتخابات از مردم، یک تعدادی اصلاً با همین وضعیت هم نیامدند رأی بدهند. نزدیک ۶۰ درصد دور اول نیامدند رأی بدهند. به همین ظریف هم دیگر رأی ندادند. در دور دوم، از ترس جلیلی تعدادی میآیند رأی میدهند. مشارکت باز هم به ۵۰ درصد نمیرسد. رئیسجمهوری با ۱۶ میلیون رأی میآید؛ شکننده است. اینها برد بینالمللیاش خیلی ضعیف است. هیچ پیام قدرتی به دنیا صادر نمیکند. این انتخابات بازدارندگی برای دشمن تو ایجاد نمیکند. دشمنت نترسد، بگوید: «بابا! اینها خیلی پشتشان برعکس است.» گفتمانت شکست خورد. همان رئیسی بود. رئیسیت هم که نتوانست با جنازه سوختهاش برای خودش رأی جمع بکند. اگر خودش میماند که رأی نمیآورد؛ جنازه سوختهاش برای خودش هم رأی نیاورد. پیام است دیگر؛ هم پیام داخلی، هم پیام خارجی. صورتمان را سرخ نگه میداریم. مردم جمهوری اسلامی، رأی پزشکیان، طرفدار مقاومت؟! تعارف که نداریم که. آقای ظریف را کسی به عنوان طرفدار گفتمان مقاومت که نمیشناسد. حزبالله، تقویت شخص آقای پزشکیان، علاقهمند به اسماعیل هنیه، به حزبالله! آن طیفی که پشتش را گرفته، طیفی که برایش رأی جمع کرده، طیفی که یک عده به واسطه این طیف بهش رأی دادند، آنها چه جریانی هستند؟ آنها «نه غزه، نه لبنان» هستند. ۸۸ خودشان را نشان دادند، ۱۴۰۱ خودشان را نشان دادند. جایگاه مقاومت در ذهن اینها! روزی که بشار اسد میآید ایران، آقای ظریف -دنیا همه متوجه این داستان است- استعفا میدهد. از این قبیل کارها دیگر. آن داستان میدان و دیپلماسی را چه کسی مطرح میکند؟ آن حرفهای فاجعهبار را چه کسی میزند که آقا یک سخنرانی ویژه مخصوص حرفهای ظریف میگذارد و موضعگیری سفت و سخت میکند در مورد آن حرف؟ بعد از همه این داستانها، همین آقای ظریف دوباره رأی میآورد، در همین مشارکت بسیار پایین! اینها معنا دارد.
شما یک سیری را آمدی جلو. بله، یک قدرت منطقهای هستی؛ امکاناتت بهروز است؛ ظرفیتت خوب است. در یک روزی هم شرایطت را محاسبه کردی، دیدی که امروز اگر اسرائیل من را بزند، او هم که بیکار نمینشیند. میگوید: «عه! تو در این نقطه قدرتی. یک کاری میکنم که یک روزی اگر زدمت، حیفا و تلآویو را نتوانی با خاک یکسان کنی، بلکه آرزویت این باشد که تهران نخواهی. منتظر ننشستم؛ من تهران و مشهد تو را با خاک یکسان میکنم.» خصوصاً که من یک برد رسانهای دارم؛ افکار عمومی تو از من تأثیر میگیرد.
یک مو... من پذیرفتم از یک جهت آسیب دیدن و ضعفمان را از یک جهت، ولی حالا میخواهم در این بخش دوم بگویم که نه، ما در ضعف نیستیم. ما حیفا و تلآویو را با خاک یکسان نکردیم، ولی کاری که کردیم، کمتر از یکسان کردن خاک نبود.
اولاً که جنگ ساختار دارد. جنگ اینجوری نیست که اولین را که میزند، صد تا بزنی، کارش تمام بشود. جنگ ساز و کار دارد؛ خصوصاً وقتی که او پدافند تو را شناسایی کرده، دارد میزند. سراسر پدافند منطقه تو را رصد کرده. چقدر او بین شما نیروی نفوذی دارد؟ جاسوس دارد؟ آدمهای بین شما هستند که به سبک زندگی او علاقهمندند؟ به شهروند او شدن علاقهمندند؟ شهروند آمریکا بشوند؟ شهروند کانادا بشوند؟ دیگر با وعده یک پاسپورت کانادایی، یک گرینکارت آمریکایی، یک سفارت لندن، همه زندگیاش را میفروشد! الی ماشاءالله! دیدید سه نفر مقاله هستهای نوشتند، دو تایشان شهید شدند، یکیشان جاسوس! خیلی اینها معنا دارد. خیلی اینها عجیب است. اینها خیلی اتفاقات عجیبی است. طرف همکارش را، شریک علمی خودش را فروخته. قاتل این دو تاست. نخبه اینجور آدم بینالمللی بشود قاتل! آقا! اینها اصلاً قابل تحلیل و فهم نیست. طرف دزد سر گردنه نیست که بگویی دو میلیون گرفته و آدم میکشد. استاد دانشگاه هستهای را به اینجا رسانده. دو تا همکارش آنقدر پاک و سالمند که میشوند تارگت اسرائیل؛ و این، آن دو تا را فروخته! اینها شوخی نیست. بودن اینجور افرادی در یک سپاه، کما اینکه در سپاه امام حسن (ع) هم بودند و عامل شکست سپاه امام حسن (ع) شدند. تعارف که نداریم. امام بر حق است، ولی وقتی عبیدالله بن عباس دل میبازد... بابا! عبیدالله بن عباس به چه کسی خودش را فروخت؟ به قاتل فرزندش! دو تا بچهاش را سر بریده بودند، کنار قاتلش نشست، کنار معاویه! چرا؟ چون پول. خیلی اینها مهم است. بُسر بن ارطاة بود اسمش دیگر، اگر اشتباه نکنم. برو در آن جبههای که بسر بن ارطاة کنار سر بریده بود! شوخی نیست.
بله، شما امیرالمؤمنین (ع) جبهه معاویه را تهدید میکرد: «من با تو اِل میکنم، من با تو وِل میکنم.» فرمود: «شمشیری که الان دست من است، همانی است که دایی تو را باهاش کشتم، عمویت را باهاش کشتم. با تو میجنگم.» ولی چه شد؟ همان معاویه، با اینکه امیرالمؤمنین (ع) بود، کار به کجا رسید؟ به مرور به خاطر عدم فهم عمومی. متهم میکنم به ضعف در فهمِ یک طیفی البته. یک طیفی دلباخته است، یک طیفی فهمشان آنقدر نسبت به مسائل قوی نیست. البته باز هم روی اینها بحث است که اینها واقعاً علاقههایشان هم... یعنی واقعاً امام حسین (ع) را دوست ندارند؟ دین را دوست ندارند؟ در این قضایای اخیر دیدیم که نه؛ اگر اشتباه در فهم بوده، ولی اشتباه در آن حب و بغضها نبوده و این خیلی مهم است. چه کسی طرفدار نظام و جمهوری اسلامی و رهبری در ایران است؟
اینو فعلاً به یک جایی برسانیم. این یک طرف قضیه است. یک طرف جدی قضیه این است که ما این جنگ همهجانبه است، جنگ ترکیبی است. ما سلاح نظامیمان خوب است و با سلاح نظامی پدر دشمن را درآوردیم. هیچ جای دنیا اینجور خودش را ترمیم نمیکند که صبح همه فرماندهانش بخورند، شب حمله کند به دشمن. (صحبت میکنیم) اشکال ندارد، این خیلی مهم است. همین که همه با همدیگر خوردنی، خودش ضعف است دیگر. همه فرماندهها با هم خوردند؛ چه نفوذی صورت گرفته؟ این از نفوذ ما خوردیم. اقتدار دشمن نبود. این نکته خیلی مهمی است. بعضی فرماندهها را اگر بدانی در چه وضعیتی به شهادت رساندند؛ با چه عملیات ایذایی و فریبی به شهادت! امنترین جای این فرماندهها را، مثلاً در نقاط بسیار عمیقی -حالا نمیخواهم اینها را با جزئیات بگویم- اینها خیلی چیزهای مهمی است. اینها را با نفوذ به دست آورده. هستهای ما خیلی جاهایش نفوذ دارد. قضیه نفوذ را هم رهبری سال ۹۳-۹۴ فرمودند: «کار اصلی که الان در این دوره به موازات برجام دارد انجام میدهد، نفوذ است.» این را هم بدانید که این هم باز یک پایش در همین قضایای دولت آقای روحانی به صورت جدی دیده شد: «گاندو» و اینها. بله، بله. حالا شخص آقای پزشکیان، آره، آینده با جزئیات و با تفکیک باید صحبت شود.
این یک نکته که همین را هم باز دوباره شما در همان «گاندو» و اینها دیدید دیگر؛ نفوذ تا کجاها! در عین حال ما آسیب جدی زدیم، یعنی دشمن آرامآرام صدایش دارد بلند میشود که آقا من خیلی خوردم، من پدرم درآمده. اینکه اسرائیل را له کردیم، شوخی نیست. این رجزخوانی نیست؛ واقعاً آسیب جدی است. آسیب جدی هم خوردیم. آره، من تعارف ندارم؛ ما فرماندههای خیلی مهمی را... بابا! یکی مثل حاج رمضان چهل سال اسرائیل دنبالش میگشت؛ در فلسطین بوده، آن زیر داشته چاله میکند، نتوانستند پیدایش بکنند. بعد در قم میزند! شوخی نیست اینها. آسیب جدی است اینها. اینها خیلی چیزهای مهمی است. در عین حال، بله ما زدیم، خیلی خوب هم زدیم، چند تا هم خوردیم، جدی هم خوردیم. مجموعه اینها را باید با همدیگر بسنجیم.
اولاً در آن موقعیتی بود که هی رو به ضعف میرفتیم و هی دشمن از ما پیام ضعف دریافت میکرد و به جایی رسیده بود که الان دیگر کارش تمام است. این خیلی مهم است. آنجا نتوانست کار ما را تمام کند. اختلال محاسباتی او بود و این یکهو پیام قدرت برای خودمان تولید کرد که این خیلی چیز از سیکل ضعف وارد سیکل قدرت. از موضعی که -اینها خیلی مهم است- بابا جان! ما این سالها در شاهچراغ عنصر داعشی میآمد و مردم را میکشت. یک تعداد زیادی از مردم میگفتند: «کار خودشان است.» این خیلی فاجعه است. خیلی فاجعه است این. خیلی اتفاق... دشمن وقتی اینها را میبیند، چه قدرتی پیدا میکند؟ چه جرئتی پیدا میکند؟ وقتی تو میتوانی نظام خودت را، نیروی امنیتی خودت را متهم کنی به تروریست بودن؛ آن عنصری که دارد دفع تروریست میکند، میشود عامل ترور! پیروزی بزرگ، فوز اکبرش را اسرائیل ۱۴۰۱ از ما گرفت، برد، تمام شد. ما آن روز خوردیم ولی نفهمیدیم. اینها که امروز خوردیم، فهمیدیم امروز چه خوردیم. شما ۱۴۰۱ باید این اشکها را میریختی. این اشکهایی که امروز میگویی آقا چرا اینطور شد؟ چرا فلان شد؟ اینها زخم ۱۴۰۱ است، اینها زخم ۹۸ است، اینها زخمهای کهنه است که خورد خوردیم و هی دردهایش را نفهمیدیم. «با خاک یکسان میکنیم»، رسیدیم به اینجا که فقط با خاک یکسان نشویم! بله. خب، ببین شرایطت را، موقعیتت را ببین که مأموری که دارد تأمین امنیت تو را میکند، در ذهن مردمت عامل ناامنی است. تو متهمی به ایجاد ناامنی برای بقا. «کار خودشان است» حرف جدیای است بین مردم. به یک جایی میرسد دیگر «کار خودشان است» جواب نمیدهد. با این همه هزینه باید مردم بفهمند که عجب! پس جمهوری اسلامی تأمین امنیت میکند، عامل ناامنیمان نیست. ما تا قبلش میگفتیم این حزبالله راه انداخته، این سوریه را فلان کرده، این آنجا آنجور کرده، آنجا دارد میکند، این برای ما ناامنی ایجاد میکند. دیگر نه سوریه بود، نه لبنان بود، نه فلان بود. این هم دیگر یکجوری نیست که بگوییم کار خودشان است. فرماندههایشان همه را یکجا زدند، پاسدارهایشان کشته میشوند، پادگانهایشان حمله میشود. این دیگر نمیشود گفت کار خودشان است. و این را که خوردیم، دیدیم چهار تا هم زدیم. پس جمهوری اسلامی ایجاد امنیت میکند. ما رسیده بودیم به این مفاهیم ابتدایی.
همه مؤلفههای جنگ را باید با هم بسنجیم. ما در جنگ شناختی خیلی باخت دادیم؛ خیلی در موضع ضعفیم. شما وقتی که در جنگ شناختی در این موضع ضعیفی، نمیتوانی در آن جنگ امنیتی در موضع قدرت باشی. یکی دیگر از چالشهایمان این است که در جنگ شناختی و رسانهای، تریبوندار، آن ترامپ بود. لامصب خوب هم بلد است دیگر. اخبار را اول ترامپ میگفت، بعد میدیدیم که عراق تأیید کرد. اول ترامپ میگفت، شورای امنیت تأیید کرد. اینجا آقا، هستهای را زدم. اول ترامپ میگفت. اصلاً از قبلش مذاکره را اول ترامپ گفت. رهبری سه روز پیش گفته: «مذاکره قراقیرانه غیرشرافتمندانه...» این فلانفلانشده چه میگوید؟ یکهو دو روز بعد: «آره، مثل اینکه باید یکشنبه انشاءالله یکم میخواهیم با هم گفتگو کنیم!» این میدان رسانه دست کسی نبود.
ما در جنگ ترکیبی شده بود آن داستانی که میخواستند یک جا لوله بگذارند. نفر اول میکَند، نفر دوم باید لوله میگذاشت، نفر سوم هم پُر میکرد. آن نفر دوم نیامده بود. نفر اول میکَند، نفر سوم پُر میکرد. نفر دوم نیامده، ولی ما وظایفمان را انجام میدهیم. شما در جنگ ترکیبی هستی که یک پای جدی این هجوم رسانهای است، ولی دفاع رسانهای هم نداری. اصلاً خبر نداری از میدان. رهبری باید بعد از دو روز بیاید بگوید که آقا این که سه تا تبریک... تازه بچهبسیجی بداند که الان تبریک میگفتیم یا تسلیت میگفتیم! آنقدر دیر این تبریک میآید که ما سه روز تسلیتهایمان را با همدیگر گفتیم. من دیگر رویم نمیشود بخواهم به کسی تبریک بگویم، ولی چون آقا است، دیگر فحشش... شما از آن ضربههایی که به حریف زدیم، خبر نداری. خودمان هم گزارش نمیدهیم. ضربههایی که خوردیم را خبر دادیم، ده برابرش را هم گزارش داریم. ما چرا حس پیروزی در این قضایای دوازدهروزه به خیلیهایمان دست نداد؟ به همان دلیلی که در قضیه برجام به خیلیهایمان حس پیروزی دست داد. حرفی که زدم خیلی... همان عنصری که آمد در برجامی که جز خفت و ذلت و بدبختی و گرفتاری چیزی نبود، در مغز من و تو فرو کرد که ما پیروز شدیم. حتی بعضی از بزرگان و مسئولین ما هم منفعل شدند. به رهبری پیام [دادند] که رهبری گفت: «پیام تبریکتان دیگر! من چه تبریکی بفرستم؟» تا آنجاها اثر داشت. آنقدر این موج همه را گرفت که آن بالاییها هم (ستاد کل و کجا و اینها) به رهبری پیام تبریک دادند که «برجام! آخ جون برجام!» احساس پیروزی را آنجا دست داد. به همان دلیل ما احساس شکست کردیم؛ چون از واقعیت میدان، از اصل قضیه خبر نداریم. یک موج دیگری دست یکی دیگر است.
مطمئن بدانید؛ یعنی ترامپ ده تا میخورد، یک دانه میزند، میآید یکجوری وانمود میکند که یک دانه خورده، یک میلیون زده! این خیلی مهم است. اصلاً داستان جنگ رسانه غرب با ما این است. داستان اسرائیل: به خودشان هم حتی گزارش نمیدهند. حتی خود مردم اسرائیل خبر ندارند از خیلی از این اتفاقاتی که رخ میدهد. بین خودشان [ما] گزارش ماها... ما چون فرهنگ شهادت داریم، اولاً که صداقت داریم. بچهها! فرهنگ شهادت داریم. ما وقتی بینمان درمیآید که یک جایی صد نفر را کشتند، مردم به خیزش میافتند. وقتی میشود صد و پنجاه تا، بیشتر میآیند میدان. ما پانصد نفر را [کشتیم؟] اسرائیل چه؟ پانصد تا را کشته باشد؟ اگر پانصد تا سقوط میکند، صد تومن بگیر، سقوط میکند دیگر. پنج تا، هفته بعد بگوید پنج تا. البته بین ۵ و ۶ در اختلاف است. این تفاوت جدی است که کار ما و آنها با همدیگر دارد. و ما اینجا بین خودمان هزار تا نفوذی از آنها داریم در عرصه رسانه که رسماً بعضی رسانهها آدمهای آنها هستند و در عرصه رسانه آنها هیچ نفوذی ما نداریم. نظامی شاید تعدادی داشته باشیم، ولی در عرصه موجی ما نداریم بین آنها. اطلاعی نداریم اصلاً. ما اصلاً که زدیم نمیدانیم خورد یا نخورد. او صد تا را اینور و آنور دارد که ریز داستان را گزارش [بدهد]. اینها خیلی تفاوتهای این میدان است.
مجموعه این مؤلفهها را باید بسنجیم. اسرائیل از داخل کشور ما همه را کشت. ما اینهایی که زدیم با شانزده تا فیلتر پدافندی رد کردیم. از آسمان ایران که بلند شده، شانزده تا فیلتر رد کرده تا خورده به آن نقطه. شما یک دانه هم اگر زده باشی، صد تا خورده باشی، در این معادله آن یک دانه تو به اندازه ده هزار تا محسوب میشود؛ برای اینکه این اصلاً توازن ندارد این جنگ. اینها خیلی مهم است. اسرائیلی که سازمان ملل باهاش، ناتو باهاش، مجامع بینالمللی، مجامع رسانهای، نفوذ فرهنگی -شما در بینشان نداری؛ دلداده و وابسته به فرهنگ و سبک زندگیشان نداری؛ اشتراک عملیاتی نداریم- آنها رسماً در مردم شما در کف خیابان «زن، زندگی، آزادی» گفتند. نتانیاهو «زن، زندگی، آزادی» گفت و در کف خیابان اسرائیل چیزی نگفتند که آقای خامنهای گفته باشد. اینها توازن این جنگ را به هم میزند. بله، شما میگویی آقا در نظامی صد تا زدیم، صد تا خوردیم. شما جنگ ترکیبی را نگاه کنی، در جنگ ترکیبی که صد جایش خوردی، در این یک دانه آنقدر قدرتمند بودی که جای آن صدتایی که خوردی را برایت پُر کرده. اینها نکات مهمی استها.
یک بحث دیگری که حالا هست، بحث مسئولین است. حالا اگر آن را دیگر پرونده بعدیاش که باید باز بکنیم، اگر نسبت به این مسئله سؤالی... این بحث چیز میماند دیگر: شعاع و رهبری و آتشبس و اینها. میخواهیم به این هم بپردازیم و برویم بحث بعدی که حالا آیا رهبری تحت فشار بود و اینها.
اولاً که بدانید ساختار نظامی، فرمانده کل قوا رهبری است و تصمیمات نظامی با رهبری است، مگر اینکه... ببینید، فرماندههای نظامی ما تابع رهبری هستند. بحث... ببینید کلاً ساختار نظامیمان با ساختار سیاسی متفاوت است. ساختار سیاسی یک عرصه قانونگذاری دارد، یک عرصه اجرا دارد. رهبری حتی در صدا و سیما که منصوب رهبری است، ولی اینجوری نیست که با نظارت رهبری کار را انجام دهد. دستور رفت و برگشت ندارد. رهبری نظارت کلان دارند، گزارشهایی به ایشان میرسد، مسئول کلانش را انتخاب میکنند، زیرمجموعههایش را با مشورت رهبری و تصمیم رهبری، آن انتخاب میکند. برعکس سیستم نظامی: اگر کسی شد فرمانده کل سپاه، هوافضایش را هم باید با مشورت رهبری انتخاب بکند. ریزِ گزارشِ دانه دانه پادگانها را رهبری دارد. جزئیات، حتی یک تست موشک میخواهند بکنند، از رهبری اجازه میگیرند. یک تست موشک تولید شد، تست موشک... چون هزینه زیاد است، ده بار تست کنیم که فلان. اینجوری است مدیریت رهبری. و اینجور هم نیست که سازوکار یکجور باشد که اینها بتوانند نه بگویند و لایی بکشند و مثل بیبیسی بیایند یک چیز دیگر اجرا کنند و بعد در بروند. ساختار نظامی کاملاً [متفاوت است]. ولی اینجور هم نیست که فکر کنیم که نمیشود متأثر از فضای سیاسی نباشد. نفوذ سیاسیون در عرصه نظامی را من قبول ندارم. یعنی اصلاً هیچ دادهای برایش نداریم که سیاسیون بتوانند تصمیم بگیرند که این عملیات بشود یا آن نشود؛ این فردا بشود یا این امروز بشود. یعنی نظامیها به این نتیجه برسند که امروز حمله کنیم، سیاسیون بگویند نه، فردا [حمله کنیم]. این را من قبول ندارم. ولی اینجوری هم نیست که سیاسیون در تصمیمسازی هیچ نقشی نداشته باشند. همین قضیه عملیات «وعده صادق»: تأخیرش ربطی به آقای پزشکیان نداشت. «وعده صادق ۲» را متهم میکردند و شورای عالی امنیت ملی، ولی وضعیت دولت و وضعیت کشور و کیفیت اداره و آن چابکی و توانمند اداره کشور میتواند سهیم باشد. یک زمانی آقای رئیسی گفت: «آقا شما بابت دلار و اینها نگران نباشید، آن با من.» در «وعده صادق ۱» دیگر نیروی نظامی هیچ غصهای از این جهت [نداشت] و متمرکز شد روی کار نظامی. دیگر درگیر این نبود که وضع معیشت مردم چه میشود، اگر آنجا را زدند چه میشود، اینجا را چه شکلی اداره [کنند]. ولی تعارف نداریم، در این دولت این نگرانی هست دیگر. به هر حال آنقدر ما توانمندی و چابکی و اینها در این دولت نمیبینیم. در عرصه مدیریت اجرا نه برنامه چندانی میبینیم، نه قدرتی، و واقعاً وضعیت بلاتکلیفی دارد در این دولت دیده [میشود]. برنامه خاصی هم معلوم نیست. یعنی مسئولین پزشکیان یک روزی یک چیزی میگوید، فردایش یک چیز دیگر میگوید. یعنی دوست و دشمنش هم نمیدانم با محاسبه اینکه این حسن روحانی است باهاش برخورد کنیم؟ با محاسبه اینکه احمدینژاد است باهاش برخورد کنیم؟ محاسبه یک جاهایی از رئیسی، رئیسی از احمدینژاد، احمدینژاد یک جایی از روحانی، روحانیت... نمیدانم. حالا نمیدانم.
مدیریت آره، آره. تا یک حدی قابل قبول است. و اینکه اساساً عرصه سیاسیمان امروز خیلی پیچیده است. یعنی یک بخشی از اینکه آنها پیچیدهتر رفتار میکنند، به این برمیگردد که میدان خیلی شبیه همان جنس کاری است که در مورد اشعث و امیرالمؤمنین (ع) گفتم که [یک راوی] آمد گفتش که اشعث با فلان رفیق در بیابان میرفتند. به یک بچه سوسمار رسیدند. این اشعث برگشت به این سوسماره گفت: «یا اباحصین! (با حاء و جیم و سین و لام) دستت را بیار جلو، باید بیعت کنم.» حالا این هم تیکه است دیگر. ابوحصین (سوسمار) را میگویند «ابوحسب». [اینجا] «مباحث شبیه ابوالحسن است.» دیگر امیرالمؤمنین (ع) ابوالحسن است. «آن [سوسمار] را با او بیعت کنم؟» این را به شوخی راوی میگوید: گفتش که اشعث اینجوری گفته. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «آره، امامشان هم در قیامت همان سوسمار است.» با اینکه امیرالمؤمنین (ع) توصیفش از اشعث این بود، اشعث را کرد فرمانده جناح سپاهش! این است. اینها همان پیچیده شدن میدان است. یک اتفاقاتی رخ میدهد، عرصه هی پیچیدهتر میشود. شما نمیدانی با عراقچی باید چه کار کنی. آقا دو روز قبل رهبری آمده گفته: «مذاکره فلان...» بعد یکهو مذاکره اینجوری میشود. بعد اصلاً یکهو به عنوان یک کارت نظام، تا قبلش اصلاً تنها کارتی که نظام نمیخواست بازی کند مذاکره بود. الان یکجوری است که تنها کاری که نظام میخواهد بازی کند، مذاکره است. و من بچهحزباللهی میمانم؛ برای اینکه هی دائم در حال تحول است. این خیلی مهم است. اینکه عرض میکنم شما باید قضایا را با مؤلفههای خودش بسنجید، تحولات را باید لحاظ کنید. نمیشود گفت آقا چون رهبری ده سال، دوازده سال پیش این جمله را گفته، پس چه شد؟ شرایط دوازده سال پیش، شرایط امروز، موقعیتها، شرایط ما، شرایط دشمن، شرایط منطقه، همه را باید با همدیگر سنجید. اینجا هم همین است. شما باید هر روزی اوضاع را به حسب آن روز ملاحظه کنید.
وضعیت مشارکت مردم. مردم آمادگی یک دولتی مثل جلیلی را ندارند. آقا تعارف نداریم. اگر دولتی مثل آقای جلیلی سر کار میبود، ما از درون به مراتب گرفتاریمان بیشتر میشد. این به معنای حُسن نیست که آن خانم سخنگویی که حرف بیهوده هم زیاد میزند، برمیگردد میگوید که نشان داد که ما قضیه حجاب چقدر خوب شد که اجرا نکردیم. اقتدار ملیمان به هم نخورد و وحدتمان خراب نشد. نه، اتفاقاً ما هی به این بنبست که میخوریم، به خاطر اینکه صد تا کاری که قبلاً باید انجام میدادیم، انجام ندادیم. ما باید با فضای مجازی از اولی که شکل گرفت، از ۹۲ که جدی شد این شبکههای اجتماعی و اینها، از همان اول یک کاری میکردیم. از همان اول بومیسازی میکردیم. از همان اول شبکه ملی میداشتیم. از همان اول در دست خودمان این شکل میگرفت بین مردم. نکردیم، شد تلگرام و اینها. عرصه رسانه را باختیم. در جنگ ترکیبی بخش عمدهای از این ضلع قدرت را تحویل دشمن [دادیم]. بعد هم که در جنگ دفاعی هم که گفتیم تعطیلش میکنیم.
آقای روحانی چه کاری بود که آمریکا میخواست و نکرد؟ واقعاً برایم سؤال است. خیلی سؤال جدیای است. بله، بله. صد بار هم گفته شد. فقط هم دولت مقصر نیست، دیگران هم بودند. به هر حال مجلس هم نقش داشت، حتی قوه قضاییه هم شاید نقش داشت، شورای عالی انقلاب فرهنگی نقش داشت. آنجاها هم خیلی دلمان گرم نیست به اینکه افرادی باشند که... یعنی و همه جا نقد داریم. نقد ما فقط به دولت نیست، ولی خب این دیگر چون نوک پیکان این حملات است و طراحی میکرد و اجرا میکرد و همه را دور میزد و اینها، خب نقشش خیلی پررنگتر است. سند بیستسی را این آورده، ولی آقا من به شورای عالی انقلاب فرهنگی هم نقد دارم. من باید بیایم بگویم سند بیستسی را پس تو چه کارهای؟ آنجا اهمال و ترک فعل شورای عالی انقلاب فرهنگی هم نقش دارد. آن هم خیلی مهم است، ولی خب آن یک ضلع ضعیف داستان است. ضلع قوی داستان همین دولت است. یک آدم خدعهگر حرفهای وارد [کار شد] که بلد است چه جور سیستم را دور بزند، به خورد نظام بدهد، صدایش درنیاید. آخر رهبری میآید میشود سیب داستان. رهبری از خودش خرج کرد، دوقطبی شد بین رهبری و سند بیستسی و مردم ۹۶ به روحانی رأی دادند که نماد سند بیستسی بود و روبروی رهبری. این رأی میشود گفتمان. خوانش داخلی و خارجیاش میشود تضعیف مردم به رهبری «نه» گفتند. در ۴۰۰ دوباره همین اتفاق [افتاد]. با اینکه به رئیسی رأی میدهند، ولی میزان مشارکت نه به رهبری. چهار و نیم میلیون رأی باطله «نه» بزرگ به رئیسی. اینها باعث میشود که اساساً از اول نمیتواند با قدرت شروع بکند. نه، خیلی مهم استها! توجه [کنید]: با اینکه او ۱۸ میلیون رأی دارد، آیا پزشکیان ۱۶ میلیون... ولی به مراتب اقتدار آقای پزشکیان و موقعیت قدرتمندش از آقای رئیسی به مراتب... [با] فقط دو میلیون رأی کمتر! دقت میکنی؟ یک بخشش برمیگردد به آن ضلع رسانهای، فضای عمومی، افکار عمومی. آخرش رئیسی را رئیسجمهور کردند، همه را رد صلاحیت کردند، مردم هم رأی ندادند، چهار و نیم میلیون هم رأی باطله دادند، ولی آخرش رئیسی را رئیسجمهور کردند که فردا بکنندش رهبر. [یک نفر که میگفت:] «رئیسی، ششکلاسه» [در برابر] پزشکیان ۱۶ میلیون! چه میگوید؟ میگوید: «ملت آمدند و زدند تو دهن جلیلی، گفتند ما شما تندروها را...» ۱۶ میلیون رأی دادند. این است که ما در این میدان کاملاً تعطیل، خیلی ضعیفیم. یعنی آن میداندار این عرصهها دیگرانند. حتی قیمت دلار را با تلگرام بالا و پایین [میکنند]. یعنی عرصه اقتصادی در عرصه امنیتی [تأثیر میگذارد].
بعد دولت میآید سر کار که اولین جزءِ اولین مزایا و خدماتی که برای مردم کرده میخواهد گزارش بدهد، این است که من فیلتر واتساپ را [برداشتم]. و تصورش این است که من روبروی مردم وا نایستادم و خدمت کردم! به آدم دغدغهمندی استها. یعنی شخص آقای پزشکیان نه آدم شیادی است، نه از آنهایی است که سند بیستسی را به پاچه نظام بکند، نه آدم هتاکی است که بیاید بگوید: «یک عده منقل دارند، میخواهم در منقل آتش بزنم.» و اینها که اینجوری به رهبری توهین بکند. واقعاً آقا را دوست دارد. واقعاً روی حرف آقا نه نمیگوید. واقعاً جبهه مقاومت را دوست دارد، اسماعیل هنیه را دوست دارد. واقعاً یک عرق دینی آموزش... داستان شهادت. (بعد میگفت شهید شدن با هواپیما خیلی خوب است.) یا برای شهرستانی مثلاً میگفتش که: «ما اگر شهید میشدیم که خب به فوز اکبر میرسیدیم، ولی کشور فلان...» خیلی متفاوت است، خیلی. کما اینکه عراقچی و ظریف هم خیلی حتی ممکن است یک قرابتهای فکری با همدیگر داشته باشند، ولی سازوکار اجراییشان، وقاحتشان، آن افسارگسیختگی، آن بیحیایی، اینها خیلی متفاوت است. شخصیت آقای ظریف شخصیت بلاگرطوری دارد. نمیدانم، شخصیت نمایشی. یعنی تکان میداد، فلان. یعنی حتی آن صلابت و آن اقتدار یک آدمی که حالا در حوزه مسئولیتی دارد، آدم بسیار هیجانزدهای است. آن جنبههای هیجانیاش غلبه دارد، جنبههای احساسیاش. یکهو گر میگیرد، یکهو عصبانی میشود، فلان میشود، بعد یکهو به آن ور غش میکند، دلداده میشود، بیقید میخندند با هم. خود حسن روحانی یعنی خیلی شبیه حسن روحانی [است]. ظریف از این جهات [شبیه روحانی است]. آقای پزشکیان باز از یک جهاتی غیرقابل پیشبینی است. یکهو یک چیزی میگوید، یک کاری میکند، ولی یک تعلقات دینی، پایبندیهایی دارد. اینها خیلی چیزهای مهم است. آدم بیحیایی نیست، آدم بیناموسی نیست، آدم حتی دروغگو نیست. یعنی واقعاً اگر چیزی دارد میگوید و شما فکر میکنی دروغ میگوید بر اساس [اینکه] شما را فریب بدهد، آن خودش فریب خورده و دارد این را میگوید. باورش است که دارد میگوید. این خیلی مهم است. ولی چون خودش مدیریت [و] مدیر میدان نیست و مدیریتش میکنند، و چون هی ببین، فضایش فضای رفاقتی، دوره اعتماد است دیگر. چند نفر دور هم جمع کرده که قدرتشان این است که توانستهاند چون رابطه این آدم و روابط عمومیاش خیلی قوی است. آدم داشمشتی است، یک آدم خوشرویی است، آدم باحالی است.
صلاحیت یکی هم هستش که آها، خب این سؤال مهم است: «تمام اسناد این پروژه سپند منتشر [شده را] واگذار کردی؟ نظام سیاسی هم کاملاً دارد همراهی میکند با این؟ یعنی آمده [میگوید] ما حزبالله حساب میشویم؟» این یک سؤال مهم است. این سؤال مهم. ببینید اینکه این جریان حزبالله... ببین یک وقت هست آن بدنه و آن ساختار حاکمیت به عنوان حزبالله اطلاق میشود. یک وقت هست به -آها- تک تک افراد. بله، ما قطعاً در مورد تک تک افراد نمیتوانیم بگوییم. مثلاً این همه آقا در مورد مردم ایران میگوید، یک اصطلاح طلبگی داریم میگوییم: «عموم استقراقی، عموم مجموعه، عموم شمولی.» [مثلاً] مشهد، مشهدیها. عمومی را مد نظر دارم بدون توجه به تک تک افرادش. یک وقتی این کلمه را که میگویم، در مورد تک تک افرادش نظر دارم. «دانشگاه امام صادقیان» مثلاً وقتی که «امام صادقیها دولت را دست گرفتند» اینطور. خودم حالا [نمیدهم] نظر.
نکتهاش این است که ما اول یک ساختاری داریم که این ساختار منبعث از آموزهها و معارف دین است. یعنی لااقل در حوزه قانونگذاری، همه این قوانینی که اینجا تنظیم شده، قانون یکجوری است که هیچ مخالفتی با شریعت... و حالا در قوانین درجات بعدی، در واقع فروعات و متفرعات بعدی هم قوانینی هستند که شورای نگهبان نظارت میکند که اینها با روح شریعت تناقض نداشته باشند. این قوانین به همدیگر قلاب شده، یک زنجیرهای را شکل داده. اسم این را ما گذاشتیم: نظام، نظام اسلامی. درست شد؟ ما از این ساختار محافظت کردیم. اولاً که قانونش آسیب ندید. یعنی همین الان هم که ما در قضیه حجاب چالش داریم، قانون عوض نشده، قانون اجرا نمیشود. بین این دو تا تفاوت است. بله، من قبول دارم که قانونی که اجرا نشود، با قانونی که تصویب نشود، فرقی نمیکند در مقام عمل. ولی در مقام آن هندسهبندی و سازهبندی و شاکلهبندی امت اسلامی، یک قدم بزرگ برای اینکه شما هیچ در بین انبیا کسی نداشته که حتی به این نقطه برسد که بتواند یک نظامی مستقر بکند که حداقل اسم آن قوانین کتاب آسمانیاش روی آن باید و نباید تو باشی. حتی ما زمان امیرالمؤمنین (ع)، امیرالمؤمنین (ع) بعضی قوانین خلفای قبلی را میخواست اصلاح کند، نگذاشتند. خودش فرمود، فرمود که: «میخواستم حتی سنگ مقام ابراهیم را جابهجا کنم، نشد.» سنگ مقام ابراهیم دیگر چیست آقا؟ جایش را عوض کرده بودم. خلیفه فرمود: «قوانین قضایی اینها را نتوانستم تغییر دهم.» یعنی چه آقا؟ نگذاشتند و نتوانستم؟ یعنی چه؟ این خیلی مهم است. یعنی چه؟ یعنی من شمشیر میگرفتم میزدم، نمیتوانستم بکشم که قانون اجرا کنم؟ هر کس نه میگفت میکشتم؟ نتوانستم؟ نمیتوانستم بکشم معنایش این است؟ معنایش این است که میخواستم اجرا کنم، سرباز کم داشتم؟ خب، یعنی مثلاً آن همه آدم حقوق میگیرند، سرباز دیگر انجام ندهد، میزنیاش، شلاق میزنی، زندانیاش میکنی؟ یا نه، آن پیوست رسانهای تبیینی افکار عمومی که هی در جلسه قبلی بهش [اشاره شد]، این همراهی نمیکند. مثل همان قضیه نماز تراویح که مسجد کوفه نماز تراویح میخواند. مسجد کوفه. امام حسن (ع) فرستاد: «همین! برو بگو نماز را تعطیلش کند، بدعت است.» شروع کردند: «وای اسلام! وای امرا که دارند این ذخیره ارزشمند خلفای قبلی را از ما میگیرند. علی دارد دین ما را از ما میگیرد.» آقا! نماز بدعت، حرام است. در مسجد کوفه [گفتند:] «وایسا!» تو راضی [هستی]؟ الان این جرمش پای چه کسی است؟ این معصیت پای چه کسی است؟ حالا یک نکته: به آن... آره، به این افراد که به این افراد عنوان حزبالله که نمیخورد. بله، ولی به آن ساختمان و آن سازه و آن هندسهای که مالک اشتر دارد خودش را برای حفظ آن فدا میکند: حزبالله او. حزبالله. مالک اشتر دارد فدای نظام اسلامی میشود. آن سازمانی که قاسم سلیمانی ازش دفاع میکند، میگوید: «جمهوری اسلامی حرم است.» جانش را برایش فدا میکند. این همین است. و حق خون قاسم سلیمانیها برای جمهوری اسلامی سند حقانیتش است، آبیاریاش میکند. او جانش را برای یک نظام حق فدا کرد. ما نظاممان نظام... حتی اگر کمتر از این هم؛ یعنی حتی اگر ما همان مشروطه هم که شیخ فضلالله جانش را فدا کرد، همان محقق میشد، همان را هم در همان حد هم اگر با نظام اسلامی بودیم، مشروعه میشد، مشروطه مشروعه. همان حد هم اگر نظام اسلامی داشتیم و خودمان را فدا میکردیم، باز هم شهید راه حق، باز هم حزبالله. همان را هم اگر حفظ میکردیم، حزبالله [بودیم]. چون فرایند تدریجی است. خدا از ما توقع ندارد که همین روز اول آنچه که در زمان ظهور قرار [است] محقق بشود، محقق بکنیم. به نسبت آن نفی و اثباتی که داریم میکنیم، چیزی که داریم کنار میزنیم و چیزی که داریم میآوریم، به همین میزان میشویم. اینها ادله قرآنی هم داردها. اینی که دارم میگویم ادله قرآنی دارد، ادله روایی دارد. بحث مفصلی است که میشود اثباتش [کرد]. همینیم که آرامآرام دارد میآید. همین را هم میشود با من نظام حق پذیرفت؛ با همه اشکالات و ضعفها و حتی مردمانش. آقا! از بنیاسرائیل که بدتر نداریم که. خدا همان بنیاسرائیل را در برابر فرعون تأیید کرد، فرعون را غرق کرد.
سیاسی که ذیل حالا آن بخشی از حاکمیت حساب میشود، مخالفت کند با خیلی از مسائل رخ داده: حجاب، امین علیوردی، این مسئله. بالاخره این هست: فضای مجازی، نظامی، یک بخشش مذاکره. این قضیه یک قضیه چندوجهی است. یعنی تمام افرادی که با قضیه حجاب دارند اینجوری برخورد میکنند که حالا مثلاً به تعبیری یکم فیتیله را پایین کشیدند، انگیزههایشان مشترک نیست. البته ثمره کارشان، کارشان مشترک است. کارشان ترک فعل، رها کردن میدان همینجوری است. ثمره این ترک فعل هم مشترک است: تضعیف فرهنگ، آسیب دیدن نسل جوان، آسیب دیدن خانواده است. ثمره فعل یکی است، ولی انگیزهها نه. و خود این انگیزهها وقتی که متعدد است، میدان مشتبه است. این خودش فتنه است. به نظرم میآید که ما در این جنبهها فتنههای جدی داریم. فتنههای جدیمان اینجوری است الان که معلوم نیستش که مثلاً آیا پزشکیان -مثلاً حالا یا ایشان یا دیگران- از آن جنس تحلیلی است که نگران انقلاب است و نگران مثلاً انشقاق مردم و مثلاً اختلال در امنیت و اینهاست. فتنهها و اینها. مثلاً از آن جنس دارد مماشات میکند با قضیه حجاب. چون آقای رئیسی از این جنس مماشات داشت دیگر. آقای رئیسی را میدانستیم انگیزهاش چیست و میدانستیم برنامه دارد و میدانستیم میخواهد به مختصاتی برسد که دانشگاهها را که مبدأ [بودند]... الان میبینیم دقیقاً دارد آن چیزهایی که آقای رئیسی آورده، کاملاً دارد کنترل [میشود]، زده میآید همان دوره آقای روحانی. فرقش این بود: یک جریان حزباللهی بود، تکلیفش را میدانست، باید مقابله [میکرد]. دستگاههای نظارتی ترکیب شبکهها را هم میآوردم.
این کار پزشکیان معلوم نیست چیست. تمام تقریباً رفقایی که قبلاً در این جریان داشتند کار میکردند و واقعاً مؤثر بودند، رفتهاند یک گوشهای نشستهاند، کارشناس شدهاند. چون دیگر مثلاً طرف مثلاً رفته شده یک کارشناس در بنیاد شهید و اینها، نشسته دارد کار خصوصی میکند، پیام داده که مثلاً میخواهیم فلان تراکتور را وارد [کنیم]. ریختهاند در کار خصوصی. اصلاً انگار نه انگار که ما دولت... کار خصوصی باید پول داشته باشی، پول نشود قدرت حرف [زدن]. در مورد کسانی که سران مثلاً جبهه حق حساب میکردند، امت حزبالله، رأس امت حزبالله. من برداشتَم این است که در یک بخشی از نیروهای نظامی این اتفاق دارد میافتد: اتوبان شدن آسمان ایران، کل پایگاههای هوایی، باندهایی که اسرائیل دارد میتواند از آنجا که پرواز [میکند]، آمریکا از جاهای دیگر حداقل فرودگاه اصلی عملیاتی که میتواند نگه دارد و برای آمدن به ایران. وسط بیابان، فیلم «بادیگارد» که [نشان داد] نشتی عقیدتی بخشی از مسئولین جمهوری اسلامی تصمیم گرفتند جمهوری اسلامی نباشد. مسئولین جمهوری اسلامی حتی حزباللهی هستند، حتی به این تمام این تاریخی که شما میفرمایید را هم شاید طرف اعتقاد داشته [باشد]. میدان به این نتیجه [رسیده است]. و اینجا باز کسی نیست که دیگر جایگزین بشود. یعنی تا زمانی حضرت، حضرت علی (ع) زمان خودشان و ائمه دیگر پیش میرفتند که یارانشان جایگزین میشدند. صفحه جندهای بر اساس آن ریزش در واقع عقیدتی که داشتند. یک عدهای هم شهید شدند، زدندشان. بالاخره شهید سلیمانی کی بشود ما فردی را پیدا بکنیم که... نمیدانم طرفدارهای قالیباف، طرفدارهای جلیلی، اینها بنشینند. مراجع روحانی هم باشند با رهبری تا آخر. یکی پیدا [نمیشود] که بتوانیم شورای وکیل عمر ایشان... نظام سیاسی هماهنگ نباشد با اسرائیل، انقلاب فرهنگی... نفر بعدی جایگزین من را در دانشگاه چیز کردند که حرفهایی که میزنی حضرت زهرا (س) که [میگوید] ایشان شهادت حضرت زهرا (س) را قبول ندارد. داریم مسئله را ساده میکنیم و حساسیت قم به این سمت که چه مقداری حساستر باشند نسبت به این موضوعات. به همین راحتی موضوع را ول نکند. طرف مقابل میبینیم دارد شبکهسازی میکند، دارد دوباره آدم میآورد. مطمئنیم که اینها برنامه دارند. برنامه توی وزیر اطلاعات که عوض نشده، که در همین ساختار فعلی تأیید صلاحیت هم در این کار میکند. آمار قبل اینها نیست. واقعاً این هست. بله، کنار این صحبتهای... این صحبتهای علیزاده را هم نمیدانم گوش کردید یا نه. صحبت کرد علیزاده را. نه، حالا من به حرف بنده خدا خیلی کار ندارم. حالا اگر خواست، بفرست، حالا من نگاه میکنم. ولی چیزی که حالا هست، گفته که -چون قبلاً دیده بودم که مطالبش را، جنس حرفهایش و جنس انتقاداتش را- به نظرم آن با یک سبکی، با یک در واقع ترفندی آرامآرام دارد جماعت حزباللهی را در یک ریلی میگذارد در مقابل [هم]. آره، ولی خب همین که یک آدمی در انگلیس بخواهد حرف سفت و سخت حزباللهی بزند و به جریان حزباللهی کار نداشته باشد... آمده میگوید: «خب، ما اگر بزنیم اسرائیل...» صوتش هم هست: «ما اگر میآمدیم تند حمله میکردیم، بعد آن میزد، بعد جواب مثلاً افکار عمومی اینها را چه میدادیم که اگر...» چون که داری محاسبه میکنی، داری عاقلانه حساب کتاب میکنی. من دیوانهام؟ اصلاً این به نظرم این منطق غلط است. اصلاً این حرف کاملاً غلط است. هیچ وقت حتی اگر اطلاعات اینجوری هم آدم نداشته باشد، میفهمد یک سری قرائن حکایت [از] هزینه نسبت به این غلط [دارد]. ما هر چقدر که الان پیشرفت کردیم، با تدبیری بوده که این خیلی [مهم است].
آقا فرمودند: «ما کشور را به لبه جنگ نمیبریم.» این را سال ۹۸ فرمودند. چند، دو سه ماه بعدش بود که حاج قاسم را زدند. خیلی معنا دارد. یعنی اقتدارمان را نشان میدهیم. ما دست دشمن را از سر کشور کوتاه میکنیم، ولی بنای جنگیدنِ ما، وارد جنگ نمیشویم. ما کشور را وارد جنگ نمیکنیم. اگر هم وارد جنگ شدیم، دشمن را پشیمان میکنیم از زدن، نه اینکه آنقدر میجنگیم، کارش تمام بشود. این خیلی مهم است. اینها با همدیگر فرق دارد. «با خاک یکسان میکنیم» معنایش این نیست که بگویی بزنی آنقدر میجنگیم که فلان... ما بنا داریم شما را نابود کنیم، ولی استراتژیمان برای نابودی اینکه آنقدر بجنگیم تا نابود بشوی، نیست. نه ما نه توان این کار را داریم و نه این با آن وعدههای الهی [که] بحثش متفاوت استها. یعنی آن بحثی که خدا تأیید کرده و حمایت [کرده] یک جنس [دیگر است]. ما نه توان این کار را داریم که با جنگیدن این شکلی، آخرش به دست بسیجی ایرانی رژیم صهیونیستی نابود [شود]. ولی نه، در این جنگ مستمر این شکلی که بزنیم و بخوریم [و] کار اسرائیل تمام بشود، تا یک اجماع خصوصاً منطقهای (سوریه و لبنان و فلسطین و اینها) نباشد و اینها پایشان باز نشود و اسرائیل را اینها از چند [جبهه] در نیاورند، این پیروزی رقم نمیخورد.
بحث محافظهکاری. چند تا بحث را باید از هم تفکیک کنیم. یکی بحث محافظهکاری است. بله، ممکن است اجمالاً بپذیرم. حتی ممکن است وقتی دارم میگویم در قضیه برجام، وزیر برجام، وقتی که افراد این شکلی پیام تبریک میدهند به آقا و آقا آنجور موضع میگیرد، معلوم است که میشود آدم در آن سطح، منصوب رهبری هم باشد، در حوزه نظامی هم باشد، دچار اختلال محاسباتی هم باشد. ولی در مسیر اجرا بخواهد این را اجرا بکند و پیاده بکند، یک بحث دیگر است. آن را قبول [دارم]. آقا را منفعل بکنند و تحمیل بکنند به آقا صلح تحمیلی ناظر به آن خاصی بود که آمریکاییها داشتند، نه اینکه اینها صلح تحمیلی فرماندهها به خود ما تحمیل بکند. متهم به صلح تحمیلی نمیشویم. یعنی نمیگذارم فرماندهها به من تحمیل کنند. این که نیست. حتی نسبت به مسئولین هم نیست. چون آنها هم در این فضا نه جنس آقای پزشکیان از این جنس است، نه قدرتش را دارد در این حوزه که بخواهد چیزی را تحمیل [کند]. آن هم که روحانی بود و نمیگذاشت. ما عینالاسد را زمان روحانی زدیم. یعنی آن هم نمیتوانست این کارها را بکند. اگر قرار بود که نظام کاری بکند، میزد. یعنی حتی روحانیاش هم نمیتوانست تحمیل بکند، چه برسد به آقای پزشکیان و دولتش. ولی اختلال محاسباتی را قبول دارم. محافظهکاری را اجمالاً میتوانم بپذیرم. یعنی میشود این فرض را داشت که شاید یک وقتهایی هم به هر حال زیادی ما یک سری چیزها را ملاحظه [میکنیم]. شاید بعضیها که نقشی دارند، تصمیمسازند، تصمیمگیرند، شاید بعضی چیزها را زیادی محاسبه [میکنند]. کما اینکه در قضیه حجاب هم چه بسا همین باشد. یعنی یک وقتهایی یک چیزهایی شاید اضافی و زیادی دارند در محاسباتشان میآورند. یک کمی هم جای توکل است، یک کمی هم جای حرکت نشان دادن است. به هر حال نمیشود که وایستاده نگاه کرد. تو یک حرکتی باید بزنی به هر حال و نمیشود که من با منکر اینجور مواجه بشوم به اسم اینکه مثلاً میخواهم نظام را حفظ بکنم. اسلامی بودن نظام به همین مواجههاش با منکرات است دیگر. ولی خب منکر سازوکاری دارد. تو اصل حرکتت را نشان بده. این جمله که میگویی: «من روبروی مردم وا نمیایستم.» این فاجعه است. اگر منطقت این است، من احساس خطر میکنم. من احساس نگرانی میکنم. چون منطقت معیوب است. اگر میگفتی که آقا به هر حال وظیفه شرعی است باید انجام داد، ولی مراعات مردم را میکنم، من میپذیرفتم. دلم گرم بود که تو وظیفه خودت را شناختی. ولی وقتی میگویی من روبروی مردم وا نمیایستم، میفهمم که تو بلاتکلیفی. تو دچار اختلالی. تو اصلاً نفهمیدی نقشت چیست و جایگاهت چیست و کارت چیست. و معلوم نیست چه کسی دارد تو را اداره میکند. معلوم نیست انگیزه تو از این کار چیست؟ انگیزهات از جنس حفظ نظام است یا حفظ رأی خودت است یا حفظ این دور و بریهایی است که با این کار مخالفند؟ رفقایت را از دست ندهی؟ این آدمها بهت دیکته کردهاند؟ اینها تحمیل کردهاند؟ اینها میخواهند؟ اینها دارند اجرا میکنند؟ این حرفی که آنها در دهانت گذاشتهاند؟ چون این را نمیدانم، دچار ت... این میشود فتنه که من نمیدانم الان با پزشکیان باید اینجا همسو باشم یا ناهمسو باشم؟ یک جاهایی سر این قضیه ناهمسویی به خرج میدهم، بعد میبینم رهبری و هزار تا آدم دیگری که برای من معتبرند [مانند] سردار باقری میآید از مذاکره حمایت [میکند]. شخص من اینجوری نبودم، ولی افراد [و] رفقایی بودند به خاطر رهبری علیه مذاکره میزدند. سه روز بعد رهبری میآید یک چیزی میگوید که میخورد تو دهن ما که میفهمیم نه خوشبینی افراطی نه بدبینی. بابا! من به خاطر شما بدبین بودم، بعد حالا شما گرفتی رو ما؟ این به خاطر عوض شدن شرایط است، به خاطر مبهم بودن شرایط در خودمان. قضیه مسائل امنیتی هم همین است. یعنی اینکه چرا فرودگاه را نمیزند. یک نکته عرض کردم: از یک جایی به بعد باید اعتماد کرد. یعنی من اطلاعات میدانی ندارم. من خبر ندارم. پویش راه بینداز، مثلاً برای نان غزه، نمیدانم برای آب [و] غذا برای فلان جا، کاروان راه بیندازیم سمت اسرائیل، بگوییم: «اسرائیل، ما را بزن! دوباره جنگ میشود!» اسرائیل نمیزند. آتشبس و اینها. اطلاعات میدانی ندارم. به من چه این کارها؟ من اگر میشد که انجام میدادند دیگر. اگر میشد، هزار تا آدم هستند که این علاقه را دارند، انگیزه را دارند، دغدغه [دارند]. لابد نمیشود. این «نمیشود»ش را من نمیدانم یعنی چی. فقط میدانم نمیشود. از جنس همان «نمیشود» که امیرالمؤمنین (ع) میفرماید که: «نمیشود من نماز تراویح را جمعش [کنم].» من نمیفهمم یعنی چی که میشود با معاویه جنگید، میشود با خوارج جنگید، ولی نمیشود نماز تراویح را [حذف کرد]؟ نمیشود مقام ابراهیم را جابهجا کرد؟ میشود با خوارج در کوفه این همه آدم را کشت، چند هزار نفر را کشت، ولی نمیشود سنگ مقام ابراهیم را جابهجا کرد؟ میشود در «زن، زندگی، آزادی» این همه آدم را دستگیر کرد، زندان فرستاد، ولی نمیشود مثلاً فلان کار را [کرد]؟ میشود اسرائیل را زد، وایزمن را زد، ولی نمیشود فرودگاهش را زد؟ این «نمیشود» را من سر در نمیآورم. اینها محاسباتی دارد. یعنی قطعاً وقتی به ذهن من و شما رسیده، به ذهنمان بالاتری هم رسیده. اطلاعات آنها خیلی دقیق است، خیلی حساب و کتاب دارند، خیلی نفوذشان بالاست، تشخیصشان، سنجششان. یعنی قطعاً آن انگیزه هست. بله، این فراتر از تصمیم و تشخیص این آدم و آدمی که اینها منفعل باشند. این دیگر خود آقا است که پای کار است. او تعیین میکند، او دستور میدهد کجا را بزنند، چه جور بزنند، چقدر بزنند. اراده آنها برمیگردد. اینها یک مقدارش نظامی هم میبینم که حالا همین دیگر نمیشود. ممکن است هستش که آفرین! ممکن است که یک اختلالی باشد. یعنی ما پدافند آنها را شناسایی نکردیم برای عبورش. یا شاید یک پدافند خاصی است. شاید کیفیت موشکهایمان پایین است. شاید حسابش این است که او هم بخواهد فرودگاههای ما را بعدش بزند. ما نمیتوانیم اداره کنیم. نه دیگر. به هر حال اینجوری که پرواز ما داشتیم از مهرآباد... خلاصه اینکه یک قواعدی دارد دیگر. جنگ قاعده دارد. یعنی این ورش فقط نیستش که شما این شرایط این طرف را بسنجی. یعنی محاسباتی داری. این یک بحث است.
در حال بارگذاری نظرات...