باب سیزدهم؛ خوف و رجاء
عجیبترین توصیه جناب لقمان به پسرش
نور خوف و رجاء در قلب مومن
توهمات نسبت به رحمت خدا
راهکار تشخیص خوف و رجاء واقعی از غیر واقعی
بروز خوف و رجاء در اعمال ما
چرا خدا را به حساب نمیآوریم؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
**باب وجوب الجمع بین الخوف و الرجا و العمل لما یرجو و یخاف**
باب سیزدهم از این کتاب شریف، باب وجوب جمعکردن میان خوف و رجا و عملکردن مطابق با رجا و خوف است.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«عن ابی عبدالله علیه السلام قال قلت له ما کان فی وصیت لقمان»
پرسیدم از امام صادق (علیه السلام) که آقا در وصیت لقمان به پسرش چه آمده بود؟
«قال کان فیه الاعاجیب»
فرمودند: "چیزهای خیلی عجیبی در آن بود."
«و کان اعجب ما کان فیها ان قال لئنه»
"و عجیبترین چیزی که در آن بود، این بود که لقمان به پسرش فرمود:"
«خف الله خیفتا لوجعته به بر ثقلین لعذبک»
"آنچنان از خدا بترس که اگر با کار نیک جن و انس هم نزد خدا بروی، نگاهت این باشد که ممکن است مرا عذاب کند."
«ورج الله رجاءً لوجعته به ذنوب ثقلین رحمک»
"و آنچنان امید داشته باش که اگر با گناه جن و انس هم نزد خدا بروی، خدا تو را میبخشد."
«ثم قال ابوعبدالله علیه السلام کان ابی یقول»
سپس امام صادق (علیه السلام) فرمودند که پدرم، امام باقر (علیه السلام)، میفرمود:
«لیس من عبد مومن الا و فی قلبه نوران: نور خوف و نور رجاء»
"هیچ مؤمنی نیست، مگر اینکه در قلبش دو نور است، نور خوف و نور رجا."
خداوند این دو نور را از همان ابتدا در فطرت و نهاد انسان قرار داده است، نور خوف و نور رجا. هیچکدام نسبت به دیگری برتری ندارد. در واقع، کسیکه خوفش غلبه کند یا رجایش غلبه کند، برابر است.
«یعملون بالمعاصی و یقولون نرجو»
عرض کردم که آقا، عدهای گناه میکنند و میگویند: "ما امید داریم به خدا. خداوند کریم است، آنقدر رحیم است و..."
«فلایزالون کذالک حتی یأتیهم الموت»
اینها دیگر همینطور هستند تا اینکه بمیرند.
«یترجعون فی الامانی»
اینها اهل رجا نیستند، اهل امانیاند. امانی توهم است؛ یعنی آرزو. یک امید داریم، یک آرزو. آرزو جنبههای توهمی و خیالی دارد که تهش به جایی بند نیست. امید به واقعیتهاست، در خیالات سیر میکند (امانی).
«کذبوا لیسوا براجین»
دروغ میگویند. اینها به امیدواری نیستند.
«من رجا شیئًا طلبه»
این یک قاعده خیلی مهمی است. کسی که امید به چیزی داشته باشد، در طلبش به راه میافتد؛ یعنی کسی که امید به خدا دارد، در طلب خدا به راه میافتد.
«و من خافه من شیء هرب»
و هرکس هم از کسی یا از چیزی بترسد، از آن فرار میکند.
این قاعده برای این است که رجا و خوف واقعی از توهمی تشخیص داده شود.
«عن ابی عبدالله علیه السلام کان ابی یقول»
دوباره این حدیثی که آنجا نقل شده بود به این صورت آوردند که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که قبلاً فرمودند دو نور در قلب مؤمن است. یکسری از علما هستند، یکسری رجایی هستند، کلاً مثلاً سیستم رجایی و مناجاتی و خراباتی (منظور جنبه غلبه یکی از حالات است).
درمیان خود انبیا هم اینگونه بوده است؛ یعنی حضرت مسیح (علیه السلام) خیلی بشارتی بوده، قصه یحیی (علیه السلام) خوفی بوده. همدوره و پسرعمه بودند. آیا مسیح (علیه السلام) بهتر بود؟ خیر، حالا جنبه تجلیاتشان برمیگردد. ضعف به معنای نقصان چیزی نیست. بله، حالا در بروزش است که یکی قویتر است، بیشتر بروز میدهد، یکی ضعیفتر، کمتر بروز میدهد. یک وقت ظلمت است، یک وقت نور است. یک وقت نور در زیاد و شدت و ضعفش اختلاف است. این تفاوت نور و ظلمت نیست، تفاوت زیاد و ضعف نور است.
«لا یکون المومن مومنا حتی یکون خائفا راجیا»
مؤمن، مؤمن نمیشود مگر اینکه خائف و راجی باشد.
«و لا یکون خائفا راجیا حتی یکون عاملا»
و خائف و راجی هم نیست تا اینکه عمل کند به آن چیزی که میترسد و امید دارد.
«کان فی ما اوصی به لقمان لبنه»
از آن چیزهایی که لقمان به پسرش وصیت کرد، این بود که:
«یا بنیه خف الله خوفا»
ای پسرم! بترس از خدا، ترس از اینکه:
«لو جئته بر ثقلین جن و انس اگه بری خدا عذابت میکنه گناه نا بری امیدوار هستی که خدا ببخش عروج الله رجا»
اگر گناهکار باشی و با گناهانِ جن و انس به سوی خدا بروی، امیدوار باش که تو را میبخشد (رجا و امید به خدا داشته باش).
حدیث از امام صادق (علیه السلام):
«لا یجزیک علی معصیته»
یکجور امیدی داشته باش که جرأت معصیت به تو ندهد.
«و خف الله خوفا لا یؤیسک من رحمته»
و یک جوری هم خوف داشته باش که از رحمتش مأیوسات نکند.
در خطبهای از امیرالمومنین (علیه السلام):
«یدعی به زعمه انه یرج الله کذب و العظیم»
"ادعا دارند به خیال خودشان که اینها امید به خدا دارند، دروغ میگویند به خدای عظیم."
«ما هو لا یتبین رجائه فی عمله»
این آدم، رجا و امیدش در عملش روشن نیست.
«و کل راجی عرفوا فی عمله»
"و هرکس به چیزی امید دارد، امیدش در عملش فهمیده میشود، دیده میشود."
«الا رجا الله فانه مدخول»
"مگر امید به خدا که این (امید به خدا) در اینها دیده نمیشود."
«و کل خوف محقق الا خوف الله فانه معلول»
"همه خوفها محقق است، تحقق پیدا میکند، مگر خوف خدا که اینها ادعا دارند، معلول است."
اینها خوفشان دروغی است.
«یرجوا الله فی الکبیر و یرجوا العباده فی الثغیر»
"که میفرماید که اینها در چیزهای بزرگ به خدا امید دارند و در چیزهای کوچک به مردم امید دارند."
نسبت به آخرت و آن امر بزرگ و آن وقایعی که میخواهد پیش بیاید، بدون اینکه هیچ زمینهای ایجاد بکند، نسبت به خدا امیدوار است. کجا خودش را نشان میدهد؟ در این کارهای ریز و کوچکی که در زندگی دارد انجام میدهد، که این اصلاً هیچ بویی ندارد که امیدوار به خداست که (مُخلِّصِ اوست).
من بارها عرض کردم، شاید همینجا هم گفته باشم، یادم نیست، که طرف توی هواپیما مینشیند. همه امیدش به این است که خلبان حواسش پرت نشود، خلبان سالم باشد، خلبان بفهمد و انجام دهد. امیدش به این است، عرض کنم که دوتا موتور هواپیما، امیدش به این سوخت هواپیماست، امیدش به این است که آن مهندسی که این هواپیما را چک کرده قبل از پرواز، خوب تشخیص داده باشد، همه چیز رو به راه باشد.
و به تنها کس و تنها چیزی که امید ندارد، آن لحظه به خداست! حالا به این آدم شما بگویید که آقا این هواپیما بال راستش مشکل دارد، ولی میخواهیم بپریم با امید به خدا.
"دیوانه شدی؟ مگر میشود؟ امید به خدا چی؟"
شما داری میخواهی بپری از این عالم به عالم بعد، با این همه گناه و امید به خدا. چطور؟ آن که خیلی توهمش بیشتر است نسبت به این خطری ندارد. میافتی، میمیری، فوقش آخرش اینکه میمیری! حیات این میشود علامت رجا و امید توهمی.
اگر اینجا رجا داشت و واقعاً امیدوار بود، آنجا امیدش واقعی بود. وقتی چیزی خراب است اصلاً معقول نیست که بگویم آقا من باهاش راه میافتم. توکل به خدا و امید به رحمت و کرم خدا داری.
خلاصه حضرت فرمودند که اینها در کُبر به خدا امید دارند، در صِغر به مردم امید دارند.
«یأتی العبد مالا یعطی الرب»
"به بنده عطا میکند آن چیزی را که به رب عطا نمیکند."
آن تشکری که میکند، آن ذهنیتی را که دارد، آن وابستگی که دارد به اینکه این دکتر الان خوب تشخیص بدهد، خوب انجام بدهد، خوب بفهمیم، و همه عمل را مدیون این دکتر میبیند. تا آخر عمرش احساسش این است که این دکتر بود که من را خوب کرد، این مریضی من را تشخیص داد، این دارویی که داد حل کرد. گاهی به یک قرص چهار مثقالی آنقدری اعتنا میکند که به خدا اعتنا نمیکند. اصلاً خدا را به حساب نمیآورد. در برابر این قرص، این شرک نیست؟ چیست؟
«فما قال الله جل سنا یغصر بهی اما یسنع لعباده»
این تعبیر امیرالمومنین (علیه السلام) روضه خدا دارند میخوانند. "چرا خدا؟ مگر چشه؟"
«و ما بال الله مگه خدا چشه»
مگر خدا چشه؟ خدایی که جلال و عظمت دارد،
«یقصر بهی اما یسنع لعباده»
"چرا اینقدر نسبت به او کوتاهی میشود کارهایی که برای بندگانش میکند؟ خودش را به حساب نمیآورند و بندگانش را فقط به حساب میآورند."
کوتاهی نسبت بهش میشود.
«أتخاف أن تکون فی رجائکه له کاذبا او یکون لا یراه للرجا موضعا؟»
آیا میترسی که نسبت به خدا (اگر امیدوار باشی) دروغگو باشی؟ یا اینکه میترسی که او صلاحیت امید داشتن را نداشته باشد؟ (سخن خداست)
«و کذالک إن هو خافه عبدا من عبیدیه اعطاه من خوفه مالا یعطی ربه»
"و همچنین اگر از بندهای از بندگانش بترسد، آنقدر از او میترسد که آنقدر از ربّش نمیترسد."
هم در رجای توهمی، و هم در خوفِ توهمی. میزنند، میکشند، نابود میکنند، فلان میکنند، تحریم میکنند، له میکنند، ما را فلان میشود. از آمریکا و انگلیس و اینها و آنور و از اینها فقط معصیت خدا دارد میشود.
میگوید: آقا بهشت رفتن که زورکی نیست، به زور که نمیشود مردم را بهشت برد، شعبده بازی نیست. فضا را آزاد بگذاری، باز بگذاری. همه خودشان تشخیص بدهند. زور نباشد، اجبار نباشد، فلان نباشد. نسبت به خدا هیچ خوفی نیست، نسبت به خدا خوب نیست. نسبت به اینی که خوف ندارد، خوف دارد. نسبت به بنده خدا خوف دارد.
«فجعل خوفه من عباده نقدا و خوفه من خالقه زمارا و وعدا»
"ترس از بندگانش را نقدی و حاضر میبیند، اما ترس از خالقش را تأخیری و موکول به آینده میداند."
نسبت به بندگان، خوفش نقد است، همانجا حی و حاضر است، ولی نسبت به خدا خوفش نسیه است. "خدا، با هم کنار میآییم، خدا مهربان است، رحیم است."
قدرت همه دست اوست، حیات دست اوست. مرکز حول و قوهای اصلاً نیست، مگر به خدای متعال. همه چیز از دست خدای متعال است. هیچ ترسی نیز، هیچ امیدی هم به آنور نیست. امید به دست اینهاست که اینها یک گشایش ایجاد بکنند، تحریمی بردارند، پولی به ما بدهند، عزتی به ما بدهند، آبرویی بدهند، ارتباط خوب بشود، تعریفی از ما بکند. خوف این است که اینها باهامان بد شوند، اینها نگاه چپ بکنند، اینها اذیت بکنند، آره اینها چند تا موشک... اصل کار آن!
بله، برخی مثل مرحوم علامه تهرانی میفرمودند که خود واژهی "ابرقدرت" به کار بردنش برای این شیاطین، خود این واژه معصیت است. به کار بردن واژه "ابرقدرت" معصیت است. حالا نظر ایشان ابرقدرت نیستند. واژههای دیگر ایشان به کار میبرد که حالا نمیخواهم بگویم.
خلاصه ابر قدرت خدای متعال است. «إن الله هو القوی العزیز»
ایمان میخواهد. خدا نصیب بکند. انسان در این شرایط قرار بگیرد که بفهمد.
در حال بارگذاری نظرات...