باب دوازدهم؛ امید به غیر خدا
چرا به غیر خدا امید میبندیم!
خدا امید مخلوقش را با یأس تبدیل میکند!
عواقب کسی که به غیر خدا امید میبندد!
دو دسته بیچارهاند!
مصدایق شرک به خدا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی عبدالله علیه السلام انه قر فی بعض الکتب ان الله تبارک و تعالی یقول: «و عزتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی کل معمل من الناس غری بالیعس ثوب الموله عند الناس من غربی ولابنه (و لَبِنَهُ) من فضلی».
باب دوازدهم: باب عدم جواز تعلق امید و آرزو به غیر خدا.
امام صادق علیه السلام فرمودند که در برخی کتب اینگونه نوشته شده که فرمودند: «به عزت و جلال و مجد و ارتفاع خود، اندر عرشم قسم. هرکس به مردم، غیر من امیدی داشته باشد، حتماً امیدش را تبدیل و بر او لباس ذلت نزد مردم خواهند پوشانید و او را از قرب خودم دور خواهم کرد و از فضل خودم محروم خواهم کرد. ای یعمل غیری فی الشدائد؟»
آیا تو در سختیها به دیگری غیر از من دل میبندی؟ درحالیکه سختیها به دست من است.
«و یرجو غیری و یقرأ بالفکر باب غیری». امیدوار به غیر من میشود و با فکر خودش درِ خانه غیر من را میزند.
«و بیدی مفاتیح الابواب». کلید درها به دست من است.
«و هی مغلقه». درها قفل است، کلیدش دست من است.
«و بابی مفتوح لمن دعانی». درِ خانه من باز است برای هرکسی که من را بخواند.
«فمنز الذی أملنی لنائبت فقط فقط تاته دونها». چه بوده که به من امیدوار بشود و دل ببندد؟ آیا کسی بوده که امیدش به من باشد و من امیدش را قطع بکنم؟
«و من الذی رجانی لعزیمت فقط رجا منی». کی بوده که از من توقعی داشته باشد، من توقعش را برآورده نکرده باشم؟
«جعلت اعمال عبادی عندی محفوظتاً به حفظ السماواتی ؟ من لا یمل من تسبیحی». من امید بندههایم را سمت خودم قرار دادم و محفوظش کردم. اینها راضی نشدند به حفظ من ؟. من میتوانم برآورده بکنم و حفظ بکنم. حفظ کردن من را قبول ندارد. آسمانها را پر کردم از کسانی که با تسبیح من خسته نمیشوند.
«و أمرتهم ان لا یغلقوا الابواب بینی و بین عبادی». اینها را امر کردم که درها را بین من و بندههایم نبندند.
«فلم یثقوا بقولی». ولی بندههای من به حرف من اعتماد ندارد.
«الم یعلم من طرقت نوائبه من نوائبی انه لا یملک کشفها احد غیری». کسی که در مشکل گیر کرده، نمیداند که مشکلش را غیر از من کسی نمیتواند برطرف بکند.
«الا من بعد اذنی». مگر اینکه دیگری هم با اذن من مشکل را برطرف بکند.
«فمالی اراه لاهینی». چرا من میبینم که او از من رو برگردانده، به من توجه ندارد؟
«اعطیته به جودی ما لم یسألنی عنه». آن چیزهایی را که از من نخواسته بود، با جود خودم بهش دادم.
«فلم یسألنی رده و سأل غیره». بعد من خودم ازش گرفتم، از من نخواست که بهش برگردانم، رفت از یکی دیگر خواست که بهش برگرداند ؟.
«افترانی عبداً بالاعطاء قبل المسئله ثم اسأل منه فلا اجيب سائلی». میشود من وقتی که کسی ازم چیزی نخواسته، عطا بکنم و از من چیزی بخواهند و عطا نکنم؟
«ابخیل انا فیبخلنی عبدی». مگر من بخیلم که بنده من، من را بخیل میداند؟
«الجود و الکرم لی». مگر جود و کرم فقط مال من نیست؟
«الرحمت بیدی». مگر عفو و رحمت به دست من نیست؟
«محل الامال». مگر من محل آرزوها نیستم؟
«فمن یقطع رجا دونی». کی غیر از من آرزوها را قطع میکند؟
«افلا یخش المعملون ان یعملوا فی غیری». کسانی که به غیر من دل بستند، نمیترسند که به دیگری دل بسته شدهاند؟
«فلو ان اهل السماوات و اهل الاراضی أملوا جمیعاً ثم أعطیت کل واحد منهم مثل ما أمل الجمیع من تقسم ملکی». ؟ اگر همه اهل آسمانها و زمین، من و آسمانهای من و زمین من، همه با همدیگر آرزومند باشند، من به یکیشان به اندازه آرزوی همهشان عطا بکنم، به اندازه ذرهای از ملک من کم نمیشود.
«فکیفه ینقص ملک انا قیمه». چگونه میخواهد کم بشود ملکی که من ؟ هستم؟
«و یا بئساً للقانطین من رحمتی». چه بیچارهاند آنهایی که از رحمت من مأیوسند!
«یا بئساً لمن أسانی». چه بیچاره است کسی که معصیت من را میکند و نسبت به من مراقبه ؟.
عن ابی عبدالله علیه السلام فی قول الله عزوجل: «وما یومن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون». قال: «هو قول الرجل: لولا فلان لهلکت».
حضرت در تفسیر این آیهای که میفرماید: «اکثر کسانی که ایمان به خدا دارند، مشرکند»، فرمودند: اینگونه است که آدم مؤمن میشود مشرک باشد. مثل همین که طرف بگوید: «اگر فلانی نبود، هلاک میشدم.»
«فلولا فلان ما اصبت کذا و کذا». اگر فلانی نبود، من به فلان چیز و فلان چیز نمیرسیدم. خود این شرک است.
«و لولا فلانٌ لضاع عیالی». اگر فلانی نبود، خانوادهام از دستم رفته بود.
«الا تری انه قد جعل لله شریکاً فی ملکه یرزقه». این آدم دارد برای خدا در ملکش شریک قرار میدهد که دارد میگوید فلانی هم دارد کنار خدا به من رزق میدهد و فلانی دارد از من ضرر را دفع میکند.
چی باید بگوییم که مشرک نباشیم؟ «لولا ان منّ الله علیّ بفلان لهلکت». اگر خدا منت نگذاشته بود و فلان ؟ را نمیفرستاد، هلاک میشدم.
قال: «نعم لا بأس به هذا او نحوه». حضرت فرمودند: «اینجور کلماتی اشکالی ندارد و شرک نیست.» وگرنه اگر آدم واقعاً فکرش این باشد که فلانی دارد جور ؟ میکند، فلانی دارد کار میکند، فلانی دارد ضرری میرساند، نه نفعی میرساند. واقعاً اینی که انسان بفهمد که «بیدک ؟ فلا بیده غیرک زیادتی و نقصانی». فقط دست خداست. احد دیگری هم نیست اینی که کم بکند یا زیاد بکند. هیچکس دیگر تو این عالم دخالت ندارد. همه سر سفره اویند و همه کار دست اوست.
خلاصه این را اگر آدم باور بکند، فعل او را ببیند، در او ببیند، از او ببیند. معمولاً وقتی خطا و اشتباهی ازمان سر میزند، سریع به پای خدا مینویسم ؟. وقتی هم به یک موقعیتی و امتیازی چیزی میرسیم، فکر میکنیم خودمان زحمت کشیدیم، خودمان فکر کردیم، حق این کلمات است، فرق این روایات نورانیت در دعا ایجاد بکند که انشاءالله.
در حال بارگذاری نظرات...