‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. عن ابی جعفر علیه السلام قال: "اول منسوهم علیه مریم بنت عمران عزوجل و ما کنت لدیهم یلقون ایم یکفلو مریم و سهام سته فقط". اولین کسی که برایش قرعهکشی کردند، حضرت مریم بود. قرآن میفرماید: "وقتی که داشتند اینها اقلامشان را میانداختن که کی کفیل مریم بشه"، نبود. حضرت یونس بعدش بوده. "ثم استهمو فی یونس". یونس بعد مریم! مریم که همین پانصد سال فاصله داره با پیغمبر. شرکت یونس ۶۴۰ سال قبل. اگر اینطور باشد، از این روایت فهمیده میشود که حضرت یونس بعد از عیسی بوده. برای اینکه قضیه قوم یونس بعد به ما نزدیکتر باشد تا ماجرای عیسی. در حالی که این حسن از جهت تاریخی یعنی شواهد تاریخی حکایت از این ندارد کسی یونس نزدیکتر بشود تا از سوی عیسی بعد مسیحیت. شهادت تاریخی نداریم برای اینکه بعد از مسیحیت یونس را قبلش داشته باشیم. شواهد تاریخی بیشتر بهش میخورد قوم یونس، ماجرای کشتی، نهنگ. خب، نه. اگر بعد مسیحیت بود، تاریخنگاری مسیحیت به این سمت میرفت. الان ما احوال حضرت عیسی را خیلی بیشتر داریم. یونس، حضرت عیسی (ابر انبیا)، ماجرای نهنگ. البته یک شاهد تو روایت دارد که حضرت یونس تو اعماق زمین قارون را دید. اگر این هم باشد که دیگر، ولی آنجا دارد که قارون پرسید که از موسی شدیدالغضب چه خبر؟ از برادرش هارون چه خبر؟ چی شده؟ یک نفر در اعماق زمین باهاش ارتباط برقرار کرده؛ نمیدانسته درباره تایم چطور گذشته. عجیبغریب است. در هر صورت مویّد همین است.
در هر صورت، حالا آن چون تایم زمینیها را نداشته، و گیر بوده آنجا. خبر قوم یونس بعد از موسی داشته باشیم، قاعدتاً خیلی فرق میکند. موسی ۱۴۰۰ سال قبل از حالا (با این حال باز هم نکتهای که هست این است که آنجا باز فضا بیشتر به این است که بعد موسی است). چون میگوید که از موسی چه خبر فلان و اینها. میگوید از دنیا رفت، از دنیا رفت، از دنیا رفت. از آن خانم میپرسد که فامیل با هم بودند، صلهرحم. خدا به حساب قارون از آب درآورد، ولی بعد حضرت عیسی واقعاً خیلی سخت است که با آن بخورد همچین چیزی که مثلاً این از زمان موسی و قارون بوده، بعد از عیسی، بعد به قول شما ۱۴۰۰ سال آن اعماق زمین را دیده. یا مثلاً از جهت رتبهای بگیریم، اینها را اول رتبی باشد. چیزی که هست راجع به کدام یک از علماست که میرود پیش پدرش تو عالم برزخ، یک غذا باهاشون میخورد، برمیگردد بقیه پیر شده بودند. مقایسه داشتیم مثلاً پنج شش سال پیش، بیشتر از سالم، چالش همین شکلی، همین مدل مو هم داشتیم. حالا بحث ولایت امیرالمؤمنین بود، چی بوده؟ بعد مثلاً شما فرض کنید، آن تاریخ بحثمان سال ۹۳ بوده، این را مثلاً سال ۹۹ مثلاً منتشر کرده، جواب آقای دکتر که تو جلسه پاسخ بود. الان تبعات بعدی بعد از چند سال هنوز دارد. چند نفر واکنش نشان داده بودند که مثلاً نسبت به آن جلسه جالب بود. خلاصه این هم حالا چالشش بعد از چند سال میرسد بهمان که این اول کی بوده. خیلی یک جوری است. نمیدانم در مورد قوم یونس... چون اساساً دیگر مدل عذاب خدای متعال عوض شده بود. تو این دورههای اخیر بعد موسی علیهالسلام، اینها خیلی ما سراغ نداریم این عذاب استیصال این شکلی را که قلعوقمع کنند و نابود کنند قومی را. در مورد قوم یونس قرار بوده این شکلی عذاب استیصال باشد و فاز عذاب کمی عوض شده. بعد حضرت موسی اگر گزارش آن الان تو ذهنم نیست که عذاب این شکلی داشته باشیم. بیشتر مال قدما بوده. قوم یونس هم بیشتر فضاشان به آن سمت میخورد. نمیدانم بحث خوبه، یعنی اگر این قرینه بشود برای اینکه یونس بعد مریم بوده، مشکل متنی یا سندی ندارد. بله، حالا نشنیده بودم که گفتم حضرت... این قضیه که اول اول... بله. حالا خلاصه شش تا سهم بوده که انداختن برای حضرت مریم که کدام یک از این افراد کفیلش بشود و قرعه به نام حضرت زکریا افتاد.
"ثم استهمو فی یونس". نفر بعدی حضرت یونس علیهالسلام بوده. "لما رکب مع القوم فواقفت سفیه فی الحجره". اینها در مورد یونس سهم انداختند. وقتی که سوار شده بود حضرت یونس با قومش در مرَکب و سفینه، کشتی در لُجه ایستاد؛ که در واقع حالت «چیز» میشود دیگر، عرشه کشتی که جلوی کشتی یهو به سمت بالا توقف کرد. "فستحمو فققع سه". وسط دریا بود و ایستاد و قرعه انداختند. سهم افتاد *علی یونس* "ثلاثم". سه بار هم قرعهکشی کردند. به نام حضرت یونس افتاد. "یونس الی صدر سفینه". آنجا یونس آمد روی سینه و عرشه کشتی. "فائذ الهود فاتح فاه رما به نفسه". چیز عجیبی است. یعنی خیلی فضایش اگر نقل قرآن نبود، آدم اینها را افسانه میپنداشت که یک پیغمبر اینجا آمده. خلاصه نهنگ دهانش را باز کرده، یونس خودش را پرت کرده تو دهانش. الان من و شما باشیم، که واقعهای، وسط کشتی پرت کنیم تو دهان نهنگ. خیلی عجیب و غریب است واقعاً. ماجرا عجیبوغریب است. چرا سه بار این قضیه را انداختند؟ بعداً ازت میپرسم. این عقوبتهای خدا و این ماجراهای انبیا واقعاً چیزهای عجیب و غریب هستند. بیشتر قرآن زدنهای انبیا و اینها را آورده. تو ذهن ما یک مقدار آن بزرگیشان شکل نگرفته واقعاً.
حالا کسانی که میدانند، عام جامعه آنهایی که میدانند مثلاً پیامبر یعنی چی، میگویند خیلی خب. حالا مثلاً این قضیه هم هست که حالا جرو بحثی است که آیا این گناه بوده؟ ولی عام قضیه، آره. دائم تو ذهن آدم از نظر رسانهای اگر نگاه بکنی، فقط آدم خراب. داوود که ناله زد، همهاش را هی گناه و توبه و استغفار. حمزه سیدالشهدا. احوالاتش این بود که اول همه تعصباتش جهنمی بود غیر از تعصب برادر حمزه. اصلاً رو فضای تعصبی وارد دفاع از پیغمبر شد. رفت و خلاصه خدا عنایت بهش کرد. مقامات با قاطی شده، پاکستان. آنجا خیلی به ذوالجناح علاقه شدیدی دارند. گفتم که: "این اسب است." گفت: "اسب باباته! این شهید کربلاست، تمثال ذوالجناح. حاجت میگیرم!".
"ثم کان عبدالمطلب". سیاق روایت قشنگ همان فضای تاریخی را بیان میکند. بعدش حضرت عبدالمطلب بود که "ولد لهو تسعه". نه تا بچه داشت. "فناظر فی العاشره". دهمی را نذر کرد. "ان یرزق الله غلام". یعنی اگر خدا بهش پسر داد، ذبحش میکند. این هم باز خودش عجیبوغریب است. با اینکه مراتب حضرت عبدالمطلب مشخص است، شبهه نبوتش جدی است، اینکه نذر بکند ذبح بکند این هم در نوع خودش جالب است. کلاً از این چالشها زیاد است. یعنی تو بحثهای تاریخی اینها، خیلی چیزهایش برای آدم حل نمیشود. تو شرایط کرونایی نسل بعدی ما، که این دوره کرونایی و فضای مجازی و اینها را گذراندیم، اگر بیاید باورش نمیشود که یک زمانی مثلاً آدمها سر کلاس میرفتند، مینشستند، با هم حرف میزدند. مگه میشه؟ یعنی گوشی بوده، فضای مجازی. میرفته. این همه راه. طرف ۲۰ کیلومتر راه میرفته بشیند سر کلاس، یک ساعت گوش بده برگرده. دیوانه بودند اینها! نجف، نجف آن دوران. من باورم نمیشود. اینها احتمالاً افسانه و اسرائیلی بافتند. تو بحث ترجمه و تفسیر فضای نزول یا فضای صدور. الان مثلاً ذبح کردن چی بوده آن موقع؟ چرا باب بوده؟ در چی نذر میکنی که بچه دهم را چرا؟ بوده آن موقع؟ ولی آن آدم آن شخصیتی که "انا البیت من لب بابل" میخواند، صاحب دارد. و بعد آنقدر این نفس حقه و حقانیت است که خدا نگه میدارد کعبه را. از این تجربه الهی دفاع میکند. اما تو این واقعه خیلی از جاها دفاع نکرده. همچین کسی عبدالله را سر ببرد؟ حالا آن بحث نبوت باشد، آن بحث معرفت حضرت ابراهیم. خدا و پیغمبر به حضرت ابراهیم میگوید: "بعداً یک ذبحی براش میگذاریم و اینها." شاید احتمال یک چیزی گفتی. تو آخرالزمان میآید و فلان دارد و یک بچهای دارد و بشارت میدهند که من این را به من بدهی من ذبحش میکنم جای اسماعیل. نکته قشنگ: "عبدالله لم یکن یقدر ان یذبه". وقتی عبدالله به دنیا آمد، قدرت نداشت که ذبحش کند. "و رسول الله فی صلبه". چون رسول الله در صلب عبدالله بود. فضای روایت: "فجاء به عشر من العبل". ده تا شتر برداشت آورد. "و ساحم علیها". روی این ده تا شتر قرعه انداخت. ذبحش را به نیت مطلق کرده بود: "ذبح میکنم اگر بچه دهم را بدهی ذبح میکنم". میدانسته که رسول الله فی صلبه. به جایش شتر را مثلاً ضبط نکرده. "فسام علیه و علی عبدالله". آها! از اینجا: "وسام علیه و علی عبدالله". روی آنها و عبدالله با هم انداخت. قرعه را چطور بوده؟ شترها چرا پس آورده؟ میخواسته نحوه قرعهای دیگر حالا بین شترها. "صاحب علیها". روی آن ده تا شتر و عبدالله، قرعه انداخت. دو طرف میخواهد دیگر. این "واو" دو طرف. آن نظرش چی بوده؟ یک طوری بوده که میتوانسته. حالا اگر نذر به این چی بوده که "بچه دهم را سر میبرم"، که دیگر شتر واسه چی آورده؟ مگر اینکه شتر را سر ببرد. چرا باز بین شتر، بچه انداخته؟ چه مدلی نذر کرده بود ذبحش را؟ حالا در صورت حال. "فخرج السم علی عبدالله". این قرعه افتاد روی عبدالله، پدر رسول الله. "فساد اشرا دیال". همان اختلاف است دیگر. یا ۶۰ روز که "شستا اطعام و ش". خیلی خیالش راحت بشود گفته کفاره یا عبدالله. خلاصه "فخرج السلام علی عبدالله فرزاد عشرا". اینجا به نام عبدالله افتاد. ده تا شتر دیگر اضافه کرد. "عبدالله افتاد". "فلم تزل سهام تخرج علی عبدالله و یزید و اشرا". هی به اسم عبدالله میافتاد. ده تا ده تا شترها را اضافه کرد. "فلما ان بلغت مع، به صد تا رسید شتر". "خرجت سهام علی العبل". این ماجرای دی هم ظاهراً همین بوده دیگر که هر آدم ۱۰۰ تا شتر است. که اینجا دیگر چیز شد. صد تا شتر که شد دیگر به اسم شترها افتاد. "فقال عبدالمطلب: ما انصفت ربی". گفتش که: "من با ربم انصاف نکردم". "سهام ثلاث". دوباره سه بار دیگر انداخت. "فخرجت علی ابل". دوباره همه به نام شترها افتاد. "فعال". سه بار تکرار شد این واقعه. "فقال الانه علم تو ان ربی قد ردیه". شترها را سربرید. صد تا دیگر نه، و ۳۰۰ تا دیگر نه که باز اضافه کند. سه بار روی آن صد تا قرعه شد. صد تا شتر و اینها را در راه خدا داد. نوبت جالبی است که حالا مقایسه مطرح میشود. به مناسبت به گوشم لااقل خورده با شمشهای مجهولهایی که ما در این شکلی داشتیم.
الحمد لله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...