‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. روایت بعدی از امام صادق (علیه السلام): «سَمِعْت أَبَاعَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ: كُلِ الْبَصَلَ». حضرت فرمودند: «پیاز بخورید.» حالا برخی هم سفارش میکنند پیاز نخورید؛ از همینهایی که اهل معنویت و اینها هستند. بعد جسمیاش را میگوید. معمولاً بحث این است که بوی پیاز را شاید فرشتهها دوست ندارند که من جمع میکنم: «كُلِ الْبَصَلَ، فَإِنَّ فِيهِ ثَلَاثَ خِصَالٍ». سه تا ویژگی در پیاز هست. «یُطَيِّبُ النَّكْهَةَ»، یکی اینکه دهان را طیب میکند، فضای درون دهان را؛ و «يَشُدُّ لِلَّثَةِ»، لثه را محکم میکند؛ و «يَزِيدُ فِي الْمَاءِ وَ الْجِمَاعِ». سومیاش هم این است که منی را زیاد میکند؛ مربوط به اعمال زناشویی است. همین «یُطَيِّبُ النَّكْهَةَ» خودش فضای درون دهان را پاکیزه و خوشبو میکند.
البته اینجا در ترجمه که آوردهاند، گفتهاند احتمال دارد منظور پیاز پخته باشد که دهان را خوشبو میکند، یا اینکه بعد از مدتی دهان خوشبو میشود؛ ضدعفونی میکند چرکها و عفونتها و اینها را. یک کسی هم میگفت که قدیمیها میگفتند پیاز میخوردند، خوشبو میشود. میگفت: «ببین دهن آنها چه بویی میداد که پیاز میخوردند، و دهانشان ضدعفونی میشد!» به هر حال، چه خاصیتی دارد آقا؟ پیاز فروکتوز و ویتامین C خیلی بالایی دارد؛ و قسمت عمده بحث مایع منی هم فروکتوز است. مایع اصلی که حالا پروستات حجم بیشتر منی را در بر میگیرد، فروکتوز و ویتامین C خیلی زیادی دارد. این دوتا توی پیاز خیلی زیاد است نسبت به بقیه میوهها، سیفیجات و اینها. توی پیاز این قسمت بسیار قوی است. لثه! ویتامین C خوب برای لثه است دیگر. همان بیماری که اگر ویتامین C بدن کم باشد، لثه شل میشود و شروع میکند به خونریزی کردن. مسواک میزند، بلافاصله خونریزی میکند. خیلی راحت. ویتامین C خیلی بالایی دارد دیگر. ویتامین C مقاومسازی میکند. این هم خوب. بعد آن «نکهه» و اینها چیست که ضدعفونی و اینها دارد؟ خصوصاً توی خامش هست پخت. بحث طب سنتی و حالا حتی آن چیزهایی که توی طب اسلامی هم توصیه شده است، مثلاً برای بحث جماع، تخم مرغ و پیاز سرخشده در روغن زیتون. سرخ شدن! حالت سرخ شده طوری است که از پختن خیلی تفاوت میکند. انگار یک چیزی، یک طوری شما دور ایجاد میکنید که این "حائل" آن مواد را بیشتر نگه میدارد به نسبت پختن. پختن تغییر و تحول ایجاد میکند. سرخ شدن حالت تغییر و تحول اصلی را ایجاد نمیکند در آن مواد. در بحث جماع و اینها، آنجایی که توصیه میکنند مثلاً روز هفتم تا چهاردهم مرد به خصوص مصرف کند، میگوید تخم مرغ را و پیاز را توی روغن زیتون تفت دهید. تفت دادی، خب سرخ شده! خاصیتهای دیگر دارد. پروتئینهایی که توی مایع هست، چون تخم مرغ ذاتاً پروتئین است بیشتر تا بقیه چیزها. سفیده! سفیده اصلاً کلاً پروتئین است دیگر. پروتئینهایش را تأمین میکند. و باز هم نمیگوید تخم مرغ را بپزید.
زرده تخم مرغ میشود گوشت جوجه، سفیدهاش میشود پر و پوستش. روایت چی میگوید؟ زردهاش میشود گوشتش، سفیدهاش میشود پر و پوستینش؛ همین لایهای که دارد، درمان بیرونیش این شکلی است. استخوانها و اینها از زرده است. فضله! استغفرالله، تحمل بکنید. پروتئین سریع که روی آنها بیشتره. ببینم یک مقایسه میکنم. نکته جالبی مطرح شده. سفیده میشود تولید... تولید مفضل داشتیم، بله. آن هم که میشود استخوان. استخوان و گوشت بیشتر ماده مغذی حساب میشود. زرده تغییر و تحول میدهد برای رشد و نمویشان. زرده به عنوان ماده مغذی استفاده میشود. این چیزهایی است که اطلاعات امروزی را حالا با استفاده کردیم.
روایت قشنگی است، بخوانم. این هم سندش که سندی است توی بسیاری از چیزهای حدیثیمان هست که نوفلی از سکونی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده، معتبر است. حالا از امام باقر (علیهM السلام) عن النبی (صلی الله علیه و آله). پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: «لَا رُقْيَةَ إِلَّا فِي ثَلَاثٍ». رقیه این حالت طلسمها، دعانویسی و اینها روحی که حرز و این حرفهاست که حالا میبندند و مینویسند و فلان میکنند و اینها امش (لَا رُقْيَةَ إِلَّا فِي ثَلَاثٍ)، راهی نیست، مگر در سه جا. توی این سه مورد این کارها را بکنیم. دعابستن و حرزبستن اینجور چیزها. دعا مثلاً گاهی به گردن است، گاهی به بازو؛ گاهی توی آب میاندازند، گاهی به آب میخوانند، میخورند، میپاشند، میریزند، میپاشند، میخوانند، سر میریزند. دیگر اقسام مختلفی دارد. این سه جایی که اجازه دادند رقیه را: «فِي حُمَةٍ أَوْ عَيْنٍ أَوْ دَمٍ». یکی در مورد تب، یکی در مورد چشم زخم، سوم در مورد خونی که بند نمیآید. مادر کیقباد دختر بود. کشفالغبایی وجود داشت، آیه بند آمدن خون بود، ابجدش را حساب کرده بود، بعد یک جمله فارسی بیربط، معادل ابجدی آن را در نظر گرفته بود. «مادر کیقباد دختر». با انگشت روی صورت کسی که خونش بند نمیآید بنویسید. یک بار بنده خوندماغ شدیدی شدم؛ جوری که خون میپاشید، انگار رگ را میزند. چه شکلی؟ انگار یک رگی توی بینی قطع شده بود. فرو کردم توی بینی و یکی از اساتید آنجا بود، همینو به نظرم روی صورت ما نوشت. یک چیز دیگر. ما هم شیطونی کردیم برای اینکه تست کنیم ببینیم ایشان کارش درسته یا نه. همان لحظه که ایشان تمام کرد، سریع کشیدم که خون فواره بزند. آلبوم. محک! جمله بسته شد. چه جالب!
خلاصه از باب اینکه حالا مثلاً اگر وضو ندارد یا اهانت نشود، مثلاً نمیدانم حالا چه بحثی بوده. «مادر کیقباد دختر». بند آمدن خون اینجور چیزی است. خوبه. برای تب و چشم زخم هم ادعیه و اذکار و اینهایش فرق میکند. برای چشم زخم، برای تب، برخی ذکرهای خاص دارد، برخی ذکرهای عام دارد. آیة الکرسی برای اینها خوبه؛ بخوانند، بنویسند، آویزان کنند، کارهای دیگر. اینها برای این سه مورد در واقع سفارش شده است. برای بقیهاش کأنه خیلی اعتنا بهش نشد.
البته در روایت دیگر فهمیده میشود برای مسائل دیگر. مثلاً صرع، فوت کن بخوان روی بدنش. بنویس! مثلاً از این چیزها زیاد است. حالا این اذکار و این حرزهای شکلی که میبندند اینها، شاید این سه مورد هم از همین جنس بستنیها باشد؛ چون رقیه هم شاید بیشتر به همین بخورد. «وَ الْقُنْشُورُ» ? به همینها بخورد. حالا نمیدانم. خلاصه این سه مورد را توصیه کردند. حالا جاهای دیگر هم چیزهای دیگر هست، ولی خیلی انگار به آنها توی این روایت اعتنا نشد. چطور میشود این جمع بین اینها؟ دیگر حالا آن حیثیتهایی که مد نظر بوده است، اگر بهش توجه داشته باشد و آن جایگاهی که معصوم از آن جایگاه وارد گفتگو میشود. خودمان بین خودمان زیاد است دیگر، میگوییم که سفر فقط کربلا، هواپیما فقط برای کربلا. معصوم توجه دارد. عرفیه. یعنی کلام معصوم عرفیه. مضمون، نقل مضمون، خدشه نمیزند به اینجور ادبیاتی که حالا مثلاً عددی و اینها باشد. آره، نحوه بیان و اینها و بیشتر هم عرفیه. یعنی ناظر به فهم عرف است. با همان بیان عرفی مطلب را میفرمایند. در عین حال جایگاههای معصوم متفاوت است دیگر. یعنی شما یک وقتی مثلاً از این کارها میکنند، یک عده دیگر زمانی که جملات دکتر شریعتی معروف شده بود، یک دورهای بود، دهه ۸۰، اوایل دهه ۸۰، پیامکهای دکتر شریعتی. مناسبتهای مختلف. پیامکها را تولید میکردند، جملات ادبی و جملات نغز و اینها بود. کمکم کمکم دیگر افتاد به شعور و فضای طنز. هر چیزی را به شریعتی نسبت میدادند: «خدایا من در کلبه حقیرانه خود چیزی دارم که تو نداری.» فلان. دکتر شریعتی. بعد مثلاً پیامک میآمد که «آبو بزن.» دکتر شریعتی هنگام تعمیر کولر در پشت بام. خوب اینجا ممکن است واقعاً دکتر شریعتی پشت بام رفته، داشته کولر درست میکرده. با خانواده این دیالوگ دیالکتیک مال ساعت. یعنی کسی نقل قول از شریعتی میکرد، یک جمله پدرانه مثلاً یک عالمی به بچهاش گفته. این را به من نقل قول تربیتی مثلاً یک شوخی مثلاً به کسی کرده. اینها ساحتهایشان را باید از هم تفکیک کرد. آنجا از جایگاه پدری یک کاری میکند، شهروندی یک کاری میکند. یا از جایگاه معصوم هم با ما نسبتش همین است. یک وقت از موزه علم غیب امام معصوم فلان و اینها چیزی میگوید که عمدتاً این نیست. یعنی این نیست، بلکه اکثر اوقات نیست اینجور امیرالمؤمنین صحبت بکن درباره نه اینکه آن علم غیب اینجا دخالت ندارد، نقش ندارد، بلکه دارد صحبت میکند. از آن موزه اینجا صحبت نمیکند. از آن شأن و جایگاه همانطور که رهبر انقلاب اکثر سخنرانیهایشان از آن شأن شخص اول مملکت صحبت نمیکنند. از حرفهای رهبرانه میزنند، ولی از نظر در واقع سیاق حکومتی و حکمی، این را میخواهم عرض بکنم. یعنی سیاق یک انسان اندیشمندی است که یک سری مسائل را دارد تحلیل میکند که هر اندیشمند دیگری هم، اگر این قانون رهبر مملکت، باشد، پنجره جمعی و مسائل عقلی و قانونی فلان و مفید برای جامعه است و آن جایگاه خلاصه حکم ارشادی، و عمدةً معصوم از این زاویه صحبت میکند. حالا یک وقت ممکن است مثلاً زاویه طبعی قضیه کم بیشتر باشد. یعنی از این زاویه، از زاویه عرفی، ادبیات عرفی، جنبه اجتماعی مسئله بیشتر، جنبه خانوادگی، شبیه تربیتی، جنبه عاطفیش. نه ملکوتی قضیه، که حالا آن هم البته کم نیست. و گاهی هم حالا این هم نیستش که این باشد و آن نباشد، یعنی جنبه ملکوتی هم لحاظ دارد. منافات با حیثیتهای دیگرش. نوع بیان چون این شکلی میشود، خیلی وقتها آدم احساس تناقض میکند. یعنی شما از زاویه پزشک هنگام نسخهنویسی یک لحن و ادبیات و گفتمان و بیانی دارید برای اینکه وادار بکنید به یک حرکتی. از جایگاه پدر یک لحنی دارید. از جایگاه شهروند یک لحنی دارید. مثلاً اگر توی عرصه جامعه ببینید که مثلاً دارند با بستنی دادن به بچهها برخورد میکنند، قطعاً شما موضع سفت و سختی میگیرید که برای چی دارند بچهها را محروم میکنند از این حق شهروندیشان؟ برای چی نباید به بچهها بستنی داد؟ بچه ها! کارخانههای بستنی را تعطیل کردند! غلط کردند! خیلی سفت و سختی میگیری. ولی همان بچه میآید پیش شما مریض است، گلویش درد میکند. بستنی نداریم. بستنی تعطیل. تناقض پیدا کردید. این همان دکتری است که یک ساعت پیش داشت میگفت سر تا پای مملکت را باید بشویند به خاطر بستنی. خودش رسیده، خودش به مسند که رسید، نوبت خودش شد، ببین چیکار میکند. نمیفهمد دو تا حیثیت را. که آن یک حیثیت است.
یک حیثیت از یک حیثیت. یک چیزی میگفتند معروف بود: «شورای نگهبان قانونی میآید، از موضع شورای نگهبان ردش میکنیم، میرود مجمع تشخیص.» «میرود مجمع تشخیص...»، «به همان قانون رأی میدهیم. از این مصدر که من باید تطبیق بدهم با شرع و قانون، جور در نمیآید. آنجا که میرود توی بحث تزاحم قوانین و فلان اینها، این هم چارهای نیست، باید اجرا شود.» دو تا حیثیت تناقضی با همدیگر ندارد. خیلی از تناقضهای ما این شکلی است. تو پیرو این روایات نرو سمت این کارها، راه نیفتی بری هی دعا اینور و اونوری چیز بگیری. برات ببندیم برای فلان. برای بخت، آن یکی برای …. میخواهی بنویسی «لَا رُقْيَةَ إِلَّا». خلاصه بیشتر از این دیگر نه. در این حال هزار تا مورد خودشان یاد دادند به ما که بدانند اینجور مسائلی هم درمان این شکلی هم دارد، تأثیرات این شکلی هم دارد. راه برای این چیزها بسته نیست. عملاً راه تناقض بین دوتا بسته میشود.
یکی از اساتید حرف شوخی میگویم ولی شما جدی برداشت کنید که برای ملاک اعلمیت یک فقیه به اینه که هیچ وقت توی هیچ کدام از دو تا روایت تعارض نمیبیند. حتی آنجایی که دیگر همه یقین دارند تعارض است، «من فهمیدم آنجا منظور آقا چیه، آنجا منظور آقا چیه.» همه اینها دیگر تعارض گرفتند. نه! بازم من فهمیدم که آنجا منظورشون اینه، اینجا منظورشون اینه. کلام معصوم است و سیاق و ظواهر. دو تا جمله از امام خمینی به آدم میدهند توی بحثهای سیاسی. قشنگ آدم یک جملهای که تازگی هم دیدم باز یکی از این کانالهایی که یک کمی میشنگه! کانال حوزوی منتشر کرده که امام خمینی فرمودند که هرچه اکثریت خواست، حتی اگر به ضرر خودش بود. خوب امام ولایت را اگر مطرح کرده، در مقام اصلاً ولایت ذاتش در مقام مقابله با رأی اکثریت و خواسته اکثریت است. نه مقابله به این معنا که اساساً منات و حجیت بخشی به ولایت در مقابله با منات و حجیت بخشی و اکثریته. به خود من مدتها چسبید، به خاطر اینکه اکثریت تابع نبود و تصمیم نبوده و بارها میگفت که اگر کسی که ذات فکرش، اصل فکرش، نقطه اصلی و تمرکزی بنیان اندیشهاش اینه، بعد شما همچین حرفی از دهان او بیرون میکشی، تأیید دموکراسی رایج غربی و فلان و اینها. خیلی حماقت میخواهد، خیلی نفهمیدن میخواهد. البته فهمیدن میخواهد، یعنی خیلی زرنگی میخواهد که بلدی از امام خمینی چه شکلی استفاده کنی، مصادرهاش کنیم.
بعد یکی میگوید: «اینکه شد تناقض!» ساحت این کلام چیست؟ یک قرائن لبی دارد، یک تشابیهی که متشابه میشود که باید ارجاع به محکمات کرد. محکمات امام واضح است. تهش این است که تعارض کرده. جفتش محکم است. این با آن تعارض کرده. آنی که اهل آنی که امام را میشناسد، آنی که امام را دیده، رفتارهای امام، روحیه و شخصیت جریان حاکم بر امام، آقا آن اینه. تو نمیشناسی. این تفسیر نیست. بله قشنگ میشود هر کسی بچسباند. ولی این به آن چسباندنه برنمیگردد. این به آن شناخت و معرفت، انس عمیق و وثیق برمیگردد که من دقیق میدانم خمینی که ما میشناختیم، اینجا منظورش اونه، اینجا منظورش اینه. دو تا بحثه، یعنی کاملاً دو تا منظور را از همدیگر تفکیک بکنیم.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...