مهمتر از حرف زدن، انگیزه حرف زدن است
درگیری با انگیزههای خود
کار دشمن چیست؟
هوای نفس به چه معناست؟
امیرالمؤمنین علی (ع): " دو چیز بر شما مردم بیمناکم … "
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «ان الله عزوجل یقول: انی لست کل کلام حکمه اتقبلی انما اتقبل هواه و همّه، فن کان هواه و همّه فی رضای جعلته همّه تقدیس و تسبیح.»
روایت اگر نبود، غیر از این روایت در کل روایات ما نبود، غیر از این حرف برای ساخته شدن و اینها کفایت میکرد، غریب است. خیلی هم نکته دارد. امام صادق علیه السلام میفرمایند که خدای متعال میفرماید: «من هر کلام حکمتی را نمیپذیرم. هر کی حرف خوب زد، قبول نمیکنم. من به هوا و همت _هوا یعنی انگیزه_ به هوا و همت این حرف نگاه میکنم. او را قبول میکنم. اگر هوا و همتش در رضای من بود، من او را تقدیس و تسبیح به حساب میآرم.»
یک کسی که یک حرفی زده، گاهی میبینی حرف خیلی حرف بلند و متفکرانه و عالمانه است، ولی به چه انگیزهای گفتی؟ اگر برای خدا گفتی، این حرف تو تقدیس و تسبیح به حساب میآید. اگر برای خودنمایی و مشتری جمع کردن و شلوغکاری و سر و صدا کردن و اینها بود... هوا منظور است، مهمتر از حرف و مهمتر از اینکه مطلب چیست و چقدر مثلاً متقن و چقدر پروپای مطلب سفت است و مطلب زیبایی است و حرف آنچنانی است و خیلی خطبه رسایی است. بزرگتر و مهمتر از اینها این است که انگیزه طرف و همت طرف از این کلام چیست.
آیا او دارد میگوید برای چه؟ برای کجا؟ درس میخواند برای اینکه مدرکی بگیرد، هیئت علمی بشود، کتابی بنویسد، سر و صدایی کند، پا منبری جمع کند، مشهور بشود، مرید پیدا کند، دستش را ببوسند، جلوی در خانهاش جمع بشوند، عکسش را روی در و دیوارها بزنند، عکسش را روی پروفایلهای گوشیهایشان بگذارند؟ درس خواندن و منبر رفتن و سخنرانی کردن و این هم هست دیگر. یک وقتی هم نه، واقعاً انسان بین خودش و خدا میبیند که چیزی غیر از رضای الهی، انگیزه او نیست. واقعاً میخواهد این کاری که دارد انجام میدهد، هیچ غرضی ندارد، غیر از اینکه خدای متعال راضی بشود. اگر این شد، آن وقت دیگر واهمهای از اینکه این را از دست بدهم و آن را از دست بدهم؛ اقبال این و او نیست. شلوغ شد و خلوت شد و کم شدن و زیاد شدن، پشت سر ما چه میگویند؟ در مورد ما چه فکر میکند؟ اگر آدم همهاش این باشد که ما سر زبانها باشیم و مشهور باشیم و طرفدار داشته باشیم و اینها، بهترین حرفها را هم که بزند، مفت نمیارزد.
سخنرانی حضرت امام رضوان الله علیه در اوج سادگی بود. در طول تاریخ ما، مرجع تقلید نداشتیم اینقدر در نحوه بیان چقدر ساده، چقدر گویا، چقدر معمولی. ولی خب، خدا چقدر اثر میداد به این سخنرانی و بیان. چرا؟ چون در مسیر رضای الهی بود. خدا تسبیح به حساب میآورد، تقدیس به حساب میآورد.
خب، دو سه تا روایت دیگر تو این باب داریم. خیلی سریع بتوانیم بخوانیم. بقیهاش را از امام باقر علیه السلام. حدیث بعدی فرمود: «جاهد هواک کما تجاهد عدوّک.» با هوای خودت، با انگیزههای خودت درگیر باش، همانجور که با دشمنت درگیر هستی. دشمن میخواهد چهکار کند؟ میخواهد شما را از یک سطحی بیاورد به سطح پایینتر. کار دشمن چیست؟ الان صدام و آمریکا و بوش و نتانیاهو، اینها همه کارشان چیست؟ چهکار کنند؟ غرضشان چیست؟ اینکه شما از یک سری چیزها دست برداری، تو یک سری چیزها کوتاه بیایی، یک سری چیزها را بپذیری، یک سری فعلهایی را که انجام دادی، انجام ندهی، نسبت به یک سری چیزها منفعل باشی. پیش از آنها و بیش از آنها، چه کسی دارد این کار را انجام میدهد؟ نفس! خدا! غرضی که او دنبالش میگردد، از بیرون میخواهد بزند که بهش برسد، این دارد در درون ما همان کار را انجام میدهد. خب باید همان گونه که با او درگیریم، خب ما آنقدر که نسبت به او حس منفی داریم، نسبت به هوای نفس منفی نداریم. اگر صدام یک چیزی بگوید، چطور برخورد میکنیم؟ الان نتانیاهو به شما بگوید: «آقا فلان لباس را بپوش!» در مقابل هوای نفس میگوید: «بگیر بپوش!» توجیه و یک روایتی هم پیدا میکند. کلام یکی از بزرگان، این همان حس باید باشد. این همان است. جنس این دو تا موجود یکی است. او جلوه خارجیش است، این جلوه داخلیش است. همانجوری که با او برخورد میکنی، با این هم باید برخورد کنی. انگار اصلاً یک نتانیاهویی دائماً با ما هست. نتانیاهو درونت را بشناس.
میگوید: «شمر زمانت را بشناس.» این نتانیاهو درون ماست. اسمش هم هوای نفس است. هوای نفس هم نه یعنی هر آنچه که در درون ما آمد نفسانی است. بلکه هر آنچه که ما را دارد دعوت میکند به یک سطح پایینتر از فکر، حیات، معنویت، هر چه دعوت به یک سطح پایینتر دارد میکند. درس بخواند، یک نیم ساعتی استراحت کن! بگو اسم استراحت و فلان و اینها! حالا دیر نمیشود، حالا وقت زیاد داری، حالا جای دوری نمیرود، حالا فلان نمیشود. دعوت به یک سطح پایینتر میکند. این دقیقاً همان نتانیاهو است. ولی خب، چون خیلی به ما نزدیک است و از جنس ماست و دوستش داریم، متوجه آن خیانتی که دارد با ما میکند، نمیشویم.
یک کسی نامه داده به ابوذر، گفته بود که: «من را یک نصیحتی کن. به کسی که بیش از همه دوستش داری، ظلم نکن.» آدم عاقلی باشی. این هم شد حرف! نه، منظورم این بود که به خودت که بیش از همه دوستش داری، ظلم نکن. خیلی دوست دارد، ولی متوجه نمیشود که این تمایلهای سطح پایین او، دارد چه خیانتی، چه ظلمی به او میکند؟ چه سطح بلندی را نگه میدارد و مانعش میشود؟ باید با این خواستهها مقابله کرد. کار سختی است.
از ابوحمزه، سَمِعْتُ علی بن الحسین علیه السلام یقول: «ان الله جل جلاله یقول: از امام سجاد علیه السلام _کیا میلادشان هم نزدیک است_ شنیدم که فرمود: «خدای جل جلاله فرمود: و عزتی و جلالی و عظمتی و جمالی و بهائی و علوی و ارتفاع مکانی.» هم قسمهای جلالی که قبلاً هم اشاره شد. «لا یؤثر عبد هوای علی هواه الا جعلت همّه فی آخره.» مضمون این روایت را قبلاً هم داشتیم. «عبدی ترجیح نمیدهد هوای مرا بر هوای خودش، هوای من را بر هوای خودش، مگر اینکه من هم او را در آخرتش قرار میدهم، او را در قلبش قرار میدهم. و کففت عنه ضیعته.» هم صحبت کردیم. ضیعه او را من کفاف میدهم برایش. «السماوات والارض رزقه.» آسمانها و زمین را ضامن رزق دنیا و هی راغمه، دنیا با بینی به خاک مالیده شده به سوی او خواهد آمد.
و حدیث آخر در این باب از امیرالمومنین علیه السلام قال فی خطبه: «ایها الناس، ان اخوف ما اخوف علیکم اثنتان.» فرمود: «ای مردم، آنچه بیش از همه من برای شما میترسم، دو چیز است: اتباع الهوا و طولُ العمَل.» یکی اینکه از هوای نفس تبعیت بشود و دیگر اینکه آرزوهای طولانی باشد. اتفاق هوا همین بود، هوا کششهای سطح پایین بود. پرندهای که دارد پر میزند، وقتی میآید پایین، میگویند: «و نجمٌ الی هوا». این پایین آمدن. یکی اینکه خودتان سطح خودتان را پایین بیاورید. این از جهت عمق. از جهت طول هم اینکه آدم آرزوهای طولانی داشته باشد و به گمان سالیان سال هست و تو این عالم دنیا آرزو دارد. به حسب عالم دنیا برنامهریزی باشد و بالاتر از عالم دنیا باشد. و دیگر عمل، عمل با حمزه آرزو به حساب نمیآید. مثل اینکه یک کسی برنامه دارد: «من ۲۰۰ سال هم اگر در دنیا بودم، من الان برنامه دارم تا ۲۰۰ سال بعدم سیر مطالعاتی دارم. این کتاب را میخواهم بخوانم، آن را بخوانم، بعدش آن را بخوانم، بعدش آن را بخوانم. ۲۰۰ سال طول میکشد.» خیلی خب. آرزوی بلند نیست؟ نه. چون دنیا نیست. مثل اینکه دوست دارد ۲۰۰ سال تو دنیا باشد. هر سال برود حج. تو روایت هم دارد که اینجوری باشد. گفتند اگر اینجوری باشید، عمرتان کم میشود. یکی بگوید: «آقا، من میخواهم ۷۰ سال از خدا عمر بگیرم، هر سال برم حج.» این دنیای آخرت است. یکی بگوید که: «آقا، من میخواهم ۷۰ سال از خدا عمر بگیرم، هر سال برم دبی.» این چیست؟ این دنیای آخرت است. میخواهم ۷۰ تا جام جهانی دیگرم ببینم. میشود آرزوی بلند.
پس آرزو مربوط به دنیاست، به عالم ماده است. اگر این شد، پیامبر فرمود که امیرالمومنین فرمود: «من بیشتر از همه از اینها میترسم.» چون هیچچیز مثل اینها آدم را نابود نمیکند. چون حب دنیاست دیگر. حب دنیا به آن جلوههای زیبایی است که آدم ازش پرهیز ندارد. دوست دارد تو این دنیا باشد، حالا خوشگذرانیها کند، حالا بچهاش را ببیند، نوهاش را ببیند، نتیجهاش را ببیند. خود این حب به این دنیا با این کشش، آخرت را باعث فراموشی آخرت میآورد، فراموشی معنویت میآورد، فراموشی خود میآورد. آدم رها میکند یک سری چیزها را. خیالزده میشود. قوه خیال و توهم انسان و قوه توهم وقتی پرورش پیدا کند، عقلانیت ضعیف میشود. عقلانیت وقتی ضعیف میشود، عبودیت از بین میرود. من یک سیری است به هر حال. «اما اتباع الهوا فیصد عن الحق.» اینکه دنبال حق هوا باشد، او را از حق نگه میدارد. «و اما طول العمل فیونسی الاخرة.» آرزوی طولانی هم آخرت را به فراموشی میآورد.
خدا انشاءالله ما را از این محافظت کند.
در حال بارگذاری نظرات...