شطرنج بازی در زندگی
خاصیت دور اندیشی چیست؟
با حسادت هیچ وقت به غنا نمیرسیم!
حس شیرین مایوس بودن!
گاهی استخاره، کفران عقل است!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
قال ابوعبدالله علیه السلام: "لیس لحاقنٍ رأی، ولا لملولٍ صدیق، ولا لحسودٍ غنا، و لیس بحازمٍ من لا ینظرُ فی العواقب. و النظرُ فی العواقب تلقح للقلب."
"حاقن" کسی است که تحت فشار، از جهت تخلی و اینهاست. کسی که اینجوری است، دیگر "رأی" ندارد، یعنی ادراکی ندارد؛ دیگر آنقدر درگیر این مسئله بحرانی فعلی خودش است که دیگر حواسش به جای دیگر و مطلب دیگری نیست و قاضی در این حالت نباید قضاوت کند.
"ملولٍ صدیق" ندارد آدمی که افسرده و در تنگدلی و هنگنا و اینهاست. این دوست، یعنی کسی که زود حوصلهاش سر میرود. یه آدم بیحوصله و ملول میشود. من بیحوصله رفیق ندارم. رفیق داشتن حوصله میخواهد. ارتباطات اجتماعی اگر میخواهد توسعه پیدا کند و آدم وسعت در ارتباط داشته باشد، این همین که در این مباحث، در این کتاب و اینها توضیح دادیم، "شرح صدر" و حوصله میخواهد. آدم باید حوصله داشته باشد که خلاصه با دیگران ارتباط بگیرد، حرف بزند، تحمل کند. بالاخره آدم خیلی چیزها را از دیگران میبیند که به مذاقش خوش نمیآید. صمیمیترین رفیقها بالاترین شباهت را به آدم دارند. بالاخره رفتارها را میبیند، برخوردها را میبیند، حرفها را میشنود. به مذاقش خوش نمیآید. بالاخره منِ حاقن و بیحوصله باید تحمل کنم. آدمی که زود حوصلهاش سر برود، بخواهد چیزی نشنود و چیزی نشنود، این دیگر رفیق ندارد.
"حسود غنا ندارد." حسود چون چشمش دائماً به امکانات دیگران است، هیچ وقت احساس نمیکند که امکاناتی که من لازم دارم، دارم، بر هر چقدر هم که دارا باشد... (این فکر را میکند که): "نه، او یه چیز دیگه داره که من ندارم. این یکی یه چیزی داره که به حالت قناعت نمیرسد."
"حازم نیست کسی که نظر در عواقب نمیکند." "حزم" گفتیم معنای دوراندیشی است. کسی که در عواقب نظر نمیکند، دوراندیش نیست. هر کاری که میخواهد بکند، اصلاً آدم در زندگی و دنیا باید شطرنجباز باشد؛ مثل یه شطرنجبازی که هر مهرهای را که میخواهد تکان بدهد، تا ۵ تا ۶ تا ۷ تا حرکت بعدش را دارد میسنجد که: "من این را تکان بدهم، بعد او چهکار میکند؟ بعد من چی میشوم؟" در زندگی باید اینجور بود، حالت حزم داشت، نظر در عواقب کرد. حالا کاری که من تصمیم گرفتم، این کتابی که تصمیم گرفتم بخوانم، این درسی که تصمیم گرفتم بخوانم، این محلهای که میخواهم بروم، این ازدواجی که میخواهم بکنم، همهاش نظر در عواقبش کند. "بعد از این چه اتفاقی میافتد؟ اون اتفاق افتاد چه بکنم؟" اینکه "حالا یه چیزی میشود، حالا یه کاری میکنیم،" آدم دوراندیشی نیست.
اصطلاحاً به اینها میگویند آدمی که "اکنونزده" است. بهقول سید احمد فردید: "اکنونزده." سید احمد فردید سردمداران نقد غرب، نقد مدرنیته و اینهاست. یکی از واژگانی که دارد، "واژه اکنونزده" است. میگوید: "نظام غرب و تمدن غرب آدم را اکنونزده میکند، یعنی همین الانِ الان میشوی و نظر در عواقب و نگاه بلند نداری. الان خوش باش، دم را خوش باش، لذت الانت را ببر، حال الانت را ببر. به این چیزی فکر نکن که بعداً چی میشود. به تو ربطی ندارد." ("الان تو باید لذت ببری.") سلبریتیها زیاد میگویند: "حالتون خوب باشه. سعی کن یه کاری کنی که حالت خوب بشه؛ همین الانت خوب باشه. بعدش هر اتفاقی که میشود، دیروز بازی کردی." صحبتهای اینها را گوش میدادم: "از هر راهی که میتونی حال خودتون رو خوب کنید." خودشان آدمهای دوراندیشی نیستند که بخواهند بلند مدت را بسنجند؛ و اساساً کسی میتواند آخرت را در محاسبات خودش بیاورد که دوراندیش باشد. کسی که بتواند لااقل تا ۱۰۰ روز بعد را تصور کند که صد سال بعد را تصور کند؛ تصور کند این کاری که دارد میکند، فردا چی میشود، پسفردا چی میشود، دو ماه بعدش چی میشود، شش ماه بعدش چی میشود. تا این حد وقتی نمیتواند تصوری و درکی داشته باشد، قطعاً نسبت به آخرت و معاد و قیامت ادراک و برنامهریزی نخواهد داشت. پس "نظر در عواقب کردن میشود دوراندیشی."
"والنُظرُ فی العواقب تلقح للقلب." حالا این "نظر در عواقب" خاصیتش چیست؟ مایهی "لقاح قلب" است. قلبها را به هم "تلقیح" میکند. حالا یا به هم تلقیح میکند، یا خود قلب را تلقیح میکند. شاید بهتر باشد بگوییم خود قلب تلقیح میشود. "تلقیح" همان "تلقیح مصنوعی" شنیدهاید؛ بارور کردن دل، ثمر دادن دل. کار دل چی بود؟ کار دل "تفقّه" بود دیگر: "فهمِ قلب اَحمقُ لسانَ العاقل" و اینها که داشتیم، "قلبُ العاقل" و اینها. خب، آن قلبی که قراره کارکردش این باشد که واقعیت را جلوی انسان قرار بدهد، این قلب باید به حالت تلقیح رسیده باشد و بارور شده باشد. چی این را بارور میکند؟ "نظر در عواقب."
لذا بعضی از برنامه میدادند به شاگردانشان که آقا بنشینید یه تایمهایی، زمانهایی در روز به این فکر کنید، به عاقبتها فکر کنید. به عاقبت وضعیت امروزتان، به عاقبت این کاری که دارید میکنید (با عاقبت خوب و بد، هر دو). مثلاً این درس الان، این کلاسی که من و شما داریم با هم، این جملهای که داریم، این عاقبتش چیست؟ سال بعد از این چی در میآید؟ ۱۰ سال بعد از این چی در میآید؟ در بلندمدت اینکه آقا حالا فعلاً نمیشود، این آدم سطحی بار میآورد. آدم عمیق، آدمی است که دوراندیش است، عواقب مسائل را میسنجد؛ مثل حضرت امام (رضوان الله علیه) که میداند این کار مثلاً ۴۰ سال بعد چه خاصیتی دارد. "انتخابات چرا میگذاری؟" میگویند "دیگر مردم که همه قبولت دارند." امام میدانست میگفت: "۴۰ سال بعد خاصیتش را میفهمید. ۳۰ سال بعد، ۲۰ سال بعد، وقتی من نباشم، اثرش معلوم میشود. انتخابات نگه داشته، قرار بود انتخاباتی نباشد، به مردم انتخاب نکنند برخی مسئولین را." اینجوری که دیده میشود، فهمیده میشود نظام سقوط کرده. دلشان خوش است به همین که حالا یه لیبرالی را میآورند، مسعود میکنند، رأی میدهند، توی دهن چهار نفرم میزنند. این طراحی و مهندسی حضرت امام، این نگاه در به عواقب است. الان را نگاه نمیکنی که "الان هستند و مردم هستند و خوشحالند و همه انقلابییند و جوگیرند، شهید میدهیم." نه، ۲۰ سال بعد که اینجوری نباشد، چی؟ دوراندیشی، حکیم اینجوری است.
خب، روایت آخر این از امام باقر علیه السلام: "أتا رجل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، فقال: أَلِمنی یا رسول الله! قال: علیک بالیأس مما فی أیدی الناس." "مأیوس باش از چیزی که در دست مردم است." مأیوس غلط است، "آیس" درست است. "رحمت الله" مفعول "یأس" قرار میگیرد. میشود واقف در مورد اسم فاعل. "مأیوس" اونی که ازش "یأس" دارد. یعنی خدا کسی که نسبت به خدا یأس دارد. این میشود "آیس" از خدا. خدا میشود "مایوس." "مایوس است" شد غلط.
چیزی که در دست مردم است، "فانه الغنا الحاضر." غنای حاضر؛ وقتی که نسبت به چیزی که در دست مردم بود یأس داشتی، در خودت احساس غنا میکنی، به هیچ کسی نیاز نداری، از همه بینیاز. این خیلی حس شیرینی است. چون توقع کی پیدا میشود؟ وقتی من نسبت به شما احساس نیاز داشتم. توقع وقتی که من توقع نداشتم، ناراحت، وقتی ناراحت نشدم، افسرده. حالت میخواهد خوب باشد. همه این مباحث برای همین است که آدم حالش خوب بشود؛ ولی با این، با یه سیستم دیگر، نه با توهمات و تخیل، "تلقیقات." ("به خودت تلقین کن که من همه چی دارم.") اگه میخواهی این حس اینکه همه چی دارم ایجاد بشود، تکنولوژی فکر و فلان و اینها، کتاب جدید، بحثهای جدید اینها نیست که بگویی آقا هی بنشین به خودت بگو: "همه چی دارم، انرژی به سمت خودت جذب کن." اینجوری نیست. یه کاری را دل باید بکنی. دل باید نسبت به دیگران مأیوس بشود. این حسی است که انقطاع پیدا کند از دیگران، غنای حاضری؛ همین الان است، باد. نه اینکه بعداً غنا را درک میکنی، همین الان احساس غنا میکنی.
"قال: زدنی یا رسول الله! قال: ایاک و اَلـطمع." (معنایش را در آن فضا، علامه طباطبایی میفرمایند که از پرسشها و پاسخهای با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فضای فکری و باطنی و شاکلۀ مخاطب را میشود فهمید.) یکی میاید، و حضرت میفرمایند که "تو دروغ نگو به والدینت." هر کدام سفارش و توصیهای میخواستند. دیگر قاعده گاهی برای تکثیرش بوده، گاهی توی همان هم نکتهای بوده. ولی نداشته. حضرت میخواستند فقد فقد و مواجهت کنند، به حسب نیازی بوده. "طمع نداشته باش، فانه الفقر الحاضر." طمع فقر. هی میخواهی بیشتر بشود؛ یعنی خانه ۶۰ متری خریدیم، نه من خانه ۸۰ متری میخواهم. من باربیکیو ندارم. نه، این خانه ما مثلاً شمالی است، من یه خانه میخواهم آفتاب از اینور بهش بخورد. ماشینم هی همین است دیگر، پرایدش را بکند پژو، پژو را بکند ال۹۰، ال۹۰اش را بکند زانتیا، زانتیااش را بکند ماکسیما، زانتیا تا برسد به پرادو، و تازه باز میبیند نه، هنوز سیر نشدم، هنوز لازم دارم. فقر حاضر.
"قال: زدنی یا رسول الله! قال: فتدبر عاقبته." بخش اصلی از مراقبه، مراقبه همین است. هر کاری میخواهی انجام بدهی، در عاقبتش "تدبر" باشد. اصلاً "تدبر" در دو بر. دو بر را سنجیدن، دو بر را دیدن. این میشود تدبر. "بعدش چی؟ پشتش چی؟ چی به این چسبیده است؟ چی بعد از این اتفاق خواهد افتاد؟ بعد از این چه اتفاقی میافتد؟ این به کجا میرسد؟" این میشود تدبر. "خیراً و رشداً فتبع، و إلا فرازها." با استخاره، استخاره؟ بله. یکی از اساتید که یه وقتی هم همینجا تشریف آوردند درس اخلاق، گفتند: "پشت منزل مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی رسیده بودم. تسبیح درآوردم استخاره کنم که برم داخل یا نرم داخل." استخاره؟ استخاره فکرت را کار بینداز. استخاره یه وقتی "کفران عقل" است، "کفران نعمت عقل." وسواس فکری. دیگر نمیتوانی به نتیجه برسی. نمیتوانی با افتخار زندگی کنی. بعد وقتی استخاره واقعاً به "تومنی" نمیرسد. حتی اگر هزار تا بلا سرش بیاید، "این ظلم است، این معصیت است، این فلان." نه، این یه خیر است ما نمیفهمیم، یه خیری توش است. "من دارم الان استخاره کردیم، فحش را بهش بدهم خوب آمد." رشد معنوی کند. لازمش داشته این فحش را واقعاً. نمیشود. عقل و شعور، همه چی تعطیل میشود. خلاصه اگه خودت بنشین فکر کن، عاقبتش را بسنج. عاقبت مادی، عاقبت اخروی. اگه توش خیر است و رشد است، دنبالش کن. اگه غیر این است، انحراف، رهاش کن. الحمد لله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...