ویژگیهای مومن حقیقی
جهاد با مال و نفس
چگونه به حقیقت ولایت متصل شویم؟
ضامن ۴ چیز در بهشت
پیروزی با انصاف است
بهشتی که مختص سه گروه هست
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «مَن واسی الفقیر مِن مالِه و انصَفَ الناسَ مِن نفسِه، ذلِکَ الْمؤمن».
امام صادق فرمودند که پیامبر اکرم فرمودند: هر کس که فقیر را از مال خودش مواسات کند و مردم را از خودش انصاف کند، این مؤمن حقیقی است. مواسات با فقیر از مال و انصاف با مردم: مالی که «جاهِدوا بأموالِکُم و أنفُسِکُم». جهاد با مال چیست؟ مواسات. جهاد با نفس چیست؟ انصاف. این دوتا اگر باشد، این مؤمن حقیقی است؛ مجاهد حقیقی و مؤمن حقیقی.
عن علی بن الحسین علیه السلام قال: «کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول فی آخر خطبه...» پیغمبر در آخر خطبه میفرمودند: «طوبی لِمَن حَسَّنَ خُلُقَه و طَهَّرَ سَجِیَّتَه و صَلُحَت سریرتُه و حَسُنَت عَلانِیَتُه و أنفَقَ الفَضلَ مِن مالِه و أمسَکَ الفَضلَ مِن قولِه». یعنی خوش به حال کسی که اخلاقش خوب باشد؛ سجیه و سرشتش پاکیزه باشد؛ سریرهاش، سر درونش، باطنش صالح باشد؛ و علانیهاش حسَن باشد؛ و فضل را از مال خودش انفاق کند؛ مال زیادی را ببخشد؛ و حرف زیادی را نگه دارد. ما اضافه مال را نگه میداریم، اضافه حرف را میزنیم. اضافه مالت را بده، اضافه حرفت را نگه دار. با مردم انصاف داشته باشد. آن «طوبی» بهشتی و اینها، درخت ولایت، کسی که این ویژگیها را داشته باشد، وصل به حقیقت ولایت است. یعنی ولایت خدا و ولایت اهل بیت در او تجلی و بروز دارد.
حدیث بعد از امام صادق علیه السلام.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «مَن یَضمَن لی أربعاً أضمَنُ لهُ أربعةُ بیوتٍ فی الجنه» کی برای من ضامن میشود چهار چیز را، تا من برای او چهار خانه در بهشت ضامن شوم؟ «أنفِق ولا تَخَف رَیبَ الفَقرِ» اینها را داشته باشی، هر کدامش یک خانهای است در بهشت: انفاق کن و از فقر نترس؛ «و أفشِ السَّلامَ فی العالَمِ» سلام را در عالم افشا کن. افشای سلام، مرحله اولش همین سلام دادن به دیگران است. مرحله بالاترش این است که صلح و مدارا و سازش بین مؤمنین منتشر شود، گسترده شود و فراگیر گردد؛ «و اترُکِ المَراءَ و إن کُنتَ مُحقّاً» مراء را کنار بگذار، حتی اگر حق با توست. «مراء» برای اینکه به دیگران نشان دهی که من بر این غالبم، در آن یک ریا وجود دارد. نشان دهی من سوار بر بحثم، من میدانم، من بلدم، اطلاع دارم. اینها میشود مراء، حتی اگر بر حق باشی. مراء را رها کن. با مراء نمیشود حق را طلب کرد. استدلال شما وقتی که نمیپذیرد، حالا من بیایم هی بگویم من این کتاب را خواندهام، تو آن کتاب را نخواندهای، تو آن کار را کردهای، تو آنجا بودهای، فلان هم بودهای. نفس را نابود میکند، خیلی آثار بدی دارد. «و أنصِفِ الناسَ مِن نفسکَ» با مردم انصاف داشته باش. آن «ینصف البزاز»؛ انصافی که هرچه برای خودت قائلی، برای دیگران هم همان حقوق را قائل باشی.
از یوسف بزاز: «اثنان فی امرٍ قَد أحدُهُما أنصَفَ صاحِبَهُ، فلم یُقبَل مِنهُ إلّا أودِیَ مِن تَدارُکٍ» همان دَرَعِ دو طرفه، تو یک امری این گردن او میاندازد و او گردن این میاندازد. دو نفر با هم خصومت و برخورد هیچ. دو نفری با هم کل کل و بگو مگو و اینها نکردند، مگر اینکه یکی از آن دو نفر که نسبت به دیگری انصاف دارد، «أحدُهُما أنصَفَ صاحِبَهُ»؛ یکی از آن دو نفر با دیگری انصاف میورزد؛ «فلم یُقبَل مِنهُ إلّا أودِیَ مِن تَدارُکٍ» از او قبول نمیشود، مگر اینکه مغلوبش شود و شکست بخورد. یعنی یک نفر با دیگری انصاف میکند، آن یکی انصاف نمیکند. کدام پیروز میشود؟ آنی که انصاف میکند. یعنی همه حق را به این میدهند. وقتی دو نفر دارند دعوا میکنند، بگو مگو میکنند، یکی دقیق حرف میزند، با انصاف حرف میزند. یکی هم غیرمنصفانه حرف میزند. حالا یا پیروزیاش به این نحو است که همه حق را به او میدهند. یا نه، گاهی هم مثل انتخابات خودمان، یکی منصفانه حرف میزند، یکی غیرمنصفانه حرف میزند. چون وحشیتر است، به غلط (با عرض معذرت) بالاخره پیروز میشود! اما آنی که انصاف داشته، آخر غلبه با اوست. «وحشی» به معنای متوحش نیست. وحشی یعنی (درباره اهلی عرض کنم که) «العلم وحشی». وحشی گاز میگیرد. خلاصه انصاف باعث پیروزی او میشود، یا «عاجلاً» یا «آجلاً». به هر حال، پیروزی را میآورد. «عاجلاً» با همزه یعنی دور، «آجلاً» با الف یعنی نزدیک. یا عاجلاً یا آجلاً، بالاخره پیروزی نصیب آدم منصف میشود؛ کسی که انصاف دارد.
جعفر علیه السلام قال: «إنَّ لله جنَّتاً لا یَدخُلُها إلّا ثلاثة» برای خدا بهشتی است که کسی داخل آن نمیشود، مگر سه نفر. «أحدهم مَن حَکَمَ فی نفسِه بِالحَقِّ»؛ یکی از اینها کسی است که در نفس خودش حکم به حق کند. درباره خودش حکم به حق کند. حکم به حق در مورد خودش یعنی چه؟ میگوید: آقا نه، من واقعاً اینجا اشتباه کردم. این را نباید میگفتم. برخورد از طرف من بیاید بگوید. یا من دارم میگویم فلان جا فلان برخورد که کردم، فلان کلمه که گفتم، غلط بود. فلان جا اشتباه کردم. راست میگوید، این خطا از من بوده است. این فلان بود. این میشود آدم. این یک بهشت ویژه دارد. این آدم. اینکه حق را علیه خودش جاری کند. پا گذاشتن روی نفس، اصلش اینجاست دیگر. اصل، اعم از اینکه پیش خودش حکم کند یا پیش دیگران. به هر حال، اصل پا گذاشتن روی خود و هوای نفس، اینجور جاهاست. آدم خودش، خودش را محکوم کند، خیلی سخت است. آدم خودش را دوست دارد، هر جوری شده بالاخره به خودش بدی را ندهد.
ما دیده بودیم برخی اساتید واقعاً عجیب و غریب بودند. فلان کس با فلان کس اختلاف پیدا کرده بود، ملموس باشد. یکی از اساتید منزلش را جابه جا کرد، رفت یک منزل دیگر. به واسطه اینکه رفت یک منزل دیگر، یکی از دوستانی که با او رفت و آمد داشت، آنجا آمد و آشنا شد و همسایه آنها آشنا شد و کمکم آشنایی با همسایه او باعث شد که اینها با هم یک کار شریکی انجام دادند. بعد اختلافاتی پیدا شد. بعد باعث شد که خیلی مسائل حاد شود. ولی استاد همش میگفت: «تقصیر منه. من نباید خونهم رو جابهجا میکردم». گفتم: آقا! چه ربطی دارد؟ با همدیگر ارتباط پیدا نمیکردیم، مسائل پیش نمیآمد. گفت: چه ربطی به شما ندارد؟! خودش را مقصر میدانست. اخلاص و تواضع، اینها میشود مبارزه با هوای نفس. توی ماجرایی که اصلاً ربطی به او ندارد، خودش را محکوم میکند. آن خودش را مقصر به او نگویند که آقا چرا فلان کار، فلان جا، وعدههایی که دادی، عمل نکردی؟ میگوید: از پیغمبر انتقاد کنیم. خیلی آدم شارلاتان باشد دیگر. اینجوری باشد، به جای اینکه جوابگو باشی، همه را هول بدهی به یک سمت دیگر، سیخ بدهی به سمت دیگر. معلوم از کدام سمت؟ ببین از آن ها، آن بزرگترها، انتقاد هوای نفس و جهنم متحرکند اینجور موجودات. و روز شما در عالم برزخی که بدتر است، از هوا بدبختتر از همه، خود همین حالا مردمی که به باد میدهند وضعیتها را. وضعیت زندگی و دین و دنیا و آخرت مردم، همه را به باد میدهند. آخر هم که آخرتمان شکل خدا عاقبت ما را به خیر کند که معلوم نیست خودمان قرار است کجا آب بدهیم.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...