سفارش حضرت خضر (ع) به حضرت موسی (ع)
فرمایش امیرالمؤمنین علی (ع) در مورد نگاه ترحمی
استهزاء دیگران، استهزاء خودمان است
با خطای دیگران چه رفتاری داشته باشیم؟
شعلهور شدن آتش گناه با گناه کوچک
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. عن جعفر بن محمد علیهم السلام قال: "اِنّ موسی علیه السلام لَمّا أَرادَ" یعنی موسی هنگامی که اراده کرد. "قالَ: مِنْ غَیرِ عَجَبٍ خَطیأتَکَ وَ إیّاکَ وَ خَطایَ النّاسِ."
امام صادق (ع) فرمودند که وقتی حضرت موسی (ع) خواست از حضرت خضر جدا شود، عرض کرد که به من سفارشی بکن. خب، سفارش طولانیای از خضر در آنجا هست. بحثهای خیلی خوبی هم هست، نکات خیلی خوبی به بار آورده و نکات خیلی خوبی توشه. در آن توصیهها یکی این است که "إيّاكَ وَ اللَّجاجَةَ" یعنی مبادا اهل لجاجت باشی؛ "وَ أن تَشیعَ فی غَیرِ حاجَةٍ" قدم برداری در غیر حاجت. خیلی نکته تربیتی مهمی است. کاری بکن که در آن احساس نیاز و ضرورت کردی. تا احساس نیاز نکردی، اقدام نکن. در چه حد احساس حاجت؟ یعنی این وقتی دارد راه میافتد، برای چه داری انجام میدهی؟ بگو برای رفع فلان نیاز. تلگرام رفتن، تلگرام، درک حاجتی داشتی که الان شروع کردی با این بابا این بحث را؟ چه نیازی داشتی که تو این کانال عضو شدی؟ چه نیازی داشتی که اصلاً الان آمدی روزی مثلاً پنج ساعت توی تلگرام؟ چه نیازی هستی؟ مبادا قدم بگذاری بدون حاجت.
"وَ أن تَضحَكَ مِن غَيرِ عَجَبٍ" این است که بدون تعجب بخندی. خنده الکی، خندهی بیجا.
"وَ ذِكرِ خَطیأتکَ" تو به یاد اشتباهت باش. "وَ إیّاکَ وَ خَطایَ النّاسِ" نه مبادا به خطای مردم توجه کنی. جان؟! تعجب خنده محصول تعجب است دیگر؛ یعنی آدم از یک چیزی که میبیند تعجب میکند، میخندد. زه، که عاقلانه این است به نسبت. چی؟ خنده الکی داریم. سرخوش الکی حرف میزند، برای خودش میخندد. چه میدانم توی خیابان دارد میرود، برای خودش میخندد، کلاً سرخوشی؛ حالت "اللهُ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ" حالت فرح. خدا فرحین را دوست ندارد. آدم سرخوش سرمست. و خدا خوشش نمیآید. شنگول، آدم شنگول. بعضی از کمدینها این شکلی میشوند، مثلاً توی حرف زدنشان، توی برخوردهاشان، کارهایشان شنگولی است، حکمت نیست. اگر آدم دارد میخندد، یک نه، خندههای عبث و لغو.
"وَ أنّ أمیرَالمُؤمنینَ علیه السلام" امیرالمؤمنین درباره نهی از عیب مردم فرمود: "وَ إِنَّما يَنبَغی لِأهلِ العِصمَةِ والمَصنُوعِ إِلَيّهِم في السَّلامَةِ يَرْحَمُوا أهلَ الذُّنُوبِ وَ المَعاصِیةِ" شایسته است برای اهل عصمت و کسانی که مصنوع هستند به آنها در سلامت. کسانی که پاک نگه داشته شدند، بهشان عنایت شده که اهل گناه نیستند، اهل سلامتاند. شایسته است فقط این کار را بکند که رحم کنند به اهل ذنوب و معصیت. نگاه باید اول نگاه ترحمی باشد، تقابلی اصلاً. اگر در کسی عیب میبینیم، اول از همه درصدد برطرف کردن عیب و رفع کنیم، نه اینکه با آن عیوب مقایسه بکنیم. بعد، وقتی جامعه یکپارچه شد، همه مانند اعضای یک تن بودند، عیب یکی، عیب همه است. اینجا دست نمیتواند به پا بگوید که: "دیدی میلنگی؟ ببین من چه سالم کار میکنم بدبخت، تو میلنگی!" لنگیدن من، خودم جا بیفتم. لنگیدن من باعث عقب افتادن تو است. "لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَ لاَ نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ."
تا به اینجایش که میرسم میفرماید که، میفرماید: "لَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ" خودتان را لمس نکنید. یعنی هر یک از افراد جامعه، که نیش و کنایه شما، تو وجود فردی محدود اینجوری داری یا وجود اجتماعی داری که آن تشکیل شده از کل جامعه است. همه با هم میشود تو، هر یک نفرمان چند تاست؟ وجود فردی یکی این است که در همه فانی است و همه در آن فانیاند. وجود جمعی میشود امت، میشود نماز افراد، که "إِیَّاکَ نَعْبُدُ" من یک نفر نیستم نماز میخوانی، نه، "ما همه با هم داریم تو را میپرستیم." روایات فراوانی هم دارد در این باب که مؤمنین جسد الواحدند و یک تناند، یکی محسوب میشوند و از آیات قرآن است: "بَعْضَكُم مِنْ بَعْضٍ" بحث مفصل و خوبی را دارم. غرض اینکه این نگاه اگر باشد، نگاه ترحمی میشود، نه نگاه تقابلی.
"وَ يَكُونُ الشُكرُ هُوَ الغالِبُ عَلَيهِم" و شکر آن چیزی است که غالب بر ایشان. "وَ الْجَزاءُ لَهُم عَنهُم" اگر خدای متعال به من لطفی کرده، سلامتی دارم از چیزی، از عیبی. باید شکرش را به جا بیاورم و شکرش هم به این است که همین که دارم مانع از این باشد که بخواهم عیب دیگری را به رویش بیاورم. "فَكَيْفَ بِالعَائِبِ الَّذِی عَابَ اَخاهُ وَ یَرْمِی بَلْوَاءَ" کسی که عیب میگیرد، تعییر میکند، تعییر کنایه میزند، عیوب و ضعفها و نقایص طرف را به رویش میآورد. این چگونه با چه بلوایی خواهد داشت؟ "أَمَا ذَكَرَ اللهَ سَتَرَ اللهُ عَلَيْهِ مِنْ ذَنْبِهِ" یاد نمیکند خدا چطور گناه خودش را پوشانده است؟ "مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنبِ الَّذِی عَابَ بِهِ" گناهی که بزرگتر است از گناه کسی که داری عیبش را میگویی. "آنقدر من خودم گناهان بزرگتر دارم همان که حالا یک نقصی دارد در ظاهرش، خانم بدحجاب، بزرگتر دارم دیده نمیشود." گفت فلانی: "شیخا، تا هر چه گفتی هستم؛ آیا تو چنان که مینمایی هستی؟" تو هم همینی واقعاً یا نه، تو چیزهای بدتر و بزرگتر... حالا بحثهای خیلی مهم و بحثهای نه به نسبت آنی که دارد بروز پیدا میکند، مسئولیم همه. آن هم گناه من است در حالی که دارم، وقتی آن را برطرف میکنم، غافل نشوم از گناهان فردی خودم. اگر دارم یک گناهی را از ساحت اجتماعی خودم دور میکنم، غافل نشوم از گناهانی که در ساحت فردی خودم دارم. من که به خاطر اینکه این را دارم، آن را رها کنم از این جور، تذکر نده به کسی، تذکر نده به گناهی آنقدر خودم من دارم که اصلاً به کسی نمیدهم. خودت را میسازی، بخشی از خودت است؛ بخشی از آن ساحت اجتماعی خودت.
"قَدْرَ رَكَبَ مِثْلَهُ" چگونه مذمت میکند او را به گناهی که خودش مثلش را مرتکب میشود؟ پس اگر مرتکب هم همان گناه را نشده، گناهان دیگر که دارد. ممکن است حالا من بیحجاب نیستم، شکر خدا تا حالا یک تار موی من را هیچ زن یا هیچ مردی... خب، چیزهای دیگر هم ندارم، چیزهای بزرگتر از این ندارم. "وَ الْوَحِشَ لَمْ یَکُنْ اَصْحابٌ فِی الْکَبِیرِ لَقَدْ اَصْحابٌ فِی الصَّغِیرِ" گناه بزرگ نکرده باشی، لااقل گناه. ای عیب ناس، اکبر! بزرگتر است که جرأت داری که دنبال عیب مردم راه میافتی، عیبجویی میکنی، عیب میگویی.
"یا عَبدَاللهِ لا تَعجَلْ فِی عَیْبِ عَبدٍ بَنَ" ای بنده خدا! عجله نکن در عیب بندهای به گناهش. "مَغْفُورٌ شَایَد بَخشِیدَه شُد" شاید بخشیده شده است. "وَ لَا تَأمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ" خودت را امان، در امان ندان، بابت صغیر. "من که کوچک بودم چیزی نبود." انقلاب گناه کوچک میروند جهنم و انقد با گناه بزرگ رها میشوند یا میروند بهشت. شاید به خاطر همین عذاب آتش وقتی میخواهد شعلهور بشود از همه چیزهای کوچک شروع میشود دیگر. یک دیگی را که میخواهند روشن بکنند، اول با کاغذ کوچولو را آتش میزنند. هیزمها و چوبها با همین کوچکها شروع میشود.
"فَلْيَكُفَّ مَنْ عُلِمَ مِنكُم غَيْرَهُ لِمَا يَعلَمُ مِن عَيْبِ نَفْسِهِ" باید هر کسی که از شما عیب دیگری را میشناسد، میداند، خودداری کند از آنچه از عیب خودش میداند، به خاطر آن که (یعنی) از عیب دیگری رو برگرداند، دست بردارد به خاطر آن عیوبی که از خودش خبر دارد. "وَلْيَكُنِ الشُكرُ شَاغِلًا عَليَ مُعَافاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ بِهِ غَيْرُهُ" باید شکر شاغل باشد برای او. یعنی مشغول شکرش باشد. اگر در خودت سلامتی دیدی و در همان حوزه در دیگری عیبی دیدی، به جای اینکه بیایی عیب او را بگیری، مشغول شکر همین سلامتی که داری باش. من که مشغول طعنه زدن بابت آن عیبی را میبینی. دو تا نگاه دیگر در خودم یک سلامتی دیدم، در دیگری عیبی دیدم. چه کار کنم؟ میتوانم مشغول عیب او بشوم. سلامت خودمو هی ترجیح میدهم. هی ببینم که ندارم از آنچه که دیگری به آن مبتلا شد. خیلی حدیث، حدیث جامع و متوجه. الحمدلله رب
در حال بارگذاری نظرات...