توجیه عیب خود و اشکال عیب مردم
عیب مردم در خودم هست!
عیب جویی مردم و فراموشی عیب خود
مکر خدا به چه منظور است
خدا آبرو را حفظ میکند و آبرو میبرد
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
و قال علیه السلام: "مَن نَظَرَ فِی عَیبِ نَفسِهِ اِشتَغَلَ عَن عَیبِ غَیرِهِ"
حضرت فرمودند که هر کس به عیب خود نظر کند از عیب دیگری مشغول میشود.
"ومَن رَضِیَ بِرِزقِ اللهِ لَم یَحزَن عَلی مَا فاتَ"
کسی که به رزق خدا راضی شود بابت آنی که از او فوت شده، محزون نمیشود.
"وَمَن نَظَرَ فِی عُیُوبِ النَّاسِ ثُمَّ رَضِیَهَا لِنَفسِهِ"
کسی که در عیوب مردم نظر کند، بعد همان را برای خودش راضی شود -برایش مهم نیست که من این را دارم- خودش سیگار میکشد، نمیگذارد بچهاش سیگار بکشد. احمق است! "أتَمّ" به معنای اصل بیخرد، نادان.
و قال علیه السلام: "أَکْبَرُ الْعَیبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ"
بزرگترین عیب این است که عیبی را (به دیگری) بگیری که مثل آن در خود تو هست. درس نمیخواند، بقیه را توصیه به درس خواندن میکند، راضی از این وضعیتی که دارد، تشویق درس خواندن میکند. خودش را خیلی خوشحال میکند؛ "من که رفتم سمت پول در آوردن و اینها"، خوشحال است از این وضعیت.
«محمد بن اسماعیل عن بعض رجاله، قال: سَمِعتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ: "إِذَا رَأَیْتُمُ الْعَبْدَ مُتَفَقِّدًا لِذُنُوبِ النَّاسِ نَاسِیًا لِذُنُوبِهِ، فَاعْلَمُوا أَنَّهُ قَدْ مُکِرَ بِهِ"»
وقتی یک بنده را دیدید که تفقد (جستجو) برای (عیوب) مردم میکند: "کی چهکار کرده؟ کی چه سوتی داده؟ کی چه عیبی دارد؟ کی چه اشتباهی کرده؟ چه گناهی کرده؟ کی کجا کار نکرده (بند را آب داده)؟" گاهی در فضای مجازی همه دنبال چه خطایی از او سر زده بود، تو کدام پارتی گرفتندش و کجا با کی بوده و با کدام سلبریتی عکس خورده و چادرش افتاده. این چیزها همهاش عیب این و آن. و خودش گناه خودش را فراموش کرده. این را بدانید که دچار مکر الهی شده است. "خیر الماکرین" دیگر. خدا عکس شیطان "مکر الهی" (است). مکر شیطان از مکر خداست. بله. مکر را خدا به خودش نسبت داده: "وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْمَاکِرِینَ". هیچکس مثل من نمیتواند مکر بزند. مکری است که از ساختار وجودی طرف در میآید. یعنی این ساختار اقتضای افاضهاش این است که اینجور افاضهای برایش بشود. افاضه میشود برای اینکه "مُعِدّات" معصیت، "مُعِدّات" ضلالت فراهم بشود. هی زمینههایی برایش ایجاد میشود که بیشتر گم بشود، هی با آدمهایی آشنا میشود که بیشتر منحرفش کنند، هی رفیق پیدا میکند در این مسیر، هی کانالهایی در این مسیر برایش فراهم میشود، اسبابی برایش فراهم میشود، ابزاری برایش فراهم میشود، هی این را کمک میکند (که) دور (شود). این مکر (است)، منظور.
"قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): کَانَ بِالْمَدینَةِ اَقوامٌ لَهُم عُیوبٌ، فَسَکَتوا عَن عُیوبِ النّاسِ. فَاسکَتَ اللهُ النّاسَ عَن عُیوبِهِم. فَماتوا وَ لَیسَ لَهُم عِندَ الناسِ عَیبٌ."
پیغمبر اکرم فرمودند که در مدینه اقوامی بودند (که) عیوبی داشتند. چقدر پیغمبر با لطافت (میگوید). با اینکه دارد تعریف میکند ولی اسم نمیآورد چرا؟ (که) عیوبی نسبت بدهد. با اینکه الان دارد فضیلت میگوید. چون (این) قطع فضیلتشان بشود. لطافت. "فسکتوا عن عیوب الناس"؛ نسبت به عیوب مردم ساکت شدند. "فاسکت الله" خدا، خدا مردم را از عیوب اینها ساکت کرد. "فماتوا ولا عیوب لهم عند الناس". در حالی از دنیا رفتند که دیگر هیچ عیبی برای مردم (نمیدانستند)، به هیچ عنوان بدی (نکردند)؛ چون آبرو نبردند، آبرویشان را نبردند.
البته دشمن حمله (میکند). "کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ". همه پیغمبران را مسخره کردند، به همه پیغمبران تهمت زدند، به بعضی تهمت ناموسی زدند (به حضرت موسی تهمت زنا زدند)، به بعضی تهمت قتل زدند. اینها هست. این منظور از آبرونبردن (چیزی) نیست. ممکن است تهمتی هم زده شود ولی خدا آبروی آدم را حفظ میکند. معلوم میشود که این تبرئه میشود. "فبرئه الله من ما قال". در سوره مبارکه (نور) به حضرت موسی تهمت زدند ولی خدا او را تبرئه کرد از حرف (تهمت). آبرو حفظ شد. ولی یک وقتی هم هستش که نه، آدم یک عیب کوچکی دارد، رسوا میشود. خیلی بدِ دیگر! یک دفعه علنی میشود. کاری که او کرده. یک کسی رفته با یک خانم مثلاً بهم ریخته، این همه داستان است و چند سال است. دختری که بچه کوچک هفت سالهای که اسمش چی بود؟ دختربچه را که کشتند پارسال این را مثلاً معلوم میشود که آن مغازهداری که دوست پدر او بوده، اعدامش کردند با چه ذلت و خفت و خواری. یا مثلاً یک کسی که کار حرامی هم نکرده، جاسوس بوده، لکه ننگی ضربه واقعاً. در صورت (خدا) باید کمک کند. آدم خلاصه اگر کسی دنبال عیب دیگران باشد و کسی دنبال تتبع عیوب دیگران داشته باشد، خدا آبرویش را میبرد حتی اگر از دهلیز خانهاش هم بیرون نیاید. معاشرت دخالت دارد در رفتن تو خانه، دارد (زندگی) گاهی هم خیلی معاشرتهایش، روابطش زیاد است با همه در ارتباط است ولی خوشنام است. آبرویش وارد نشد.
بعد فرمودند که: "و کَانَ بِالْمَدینَةِ اَقوامٌ لَیسَ لَهُم عَیبٌ"
اقوامی (هم) بودند در مدینه که عیبی نداشتند، به ظاهری (عیب) نداشتند. "فَتَکَلَّموا فی عُیوبِ النّاسِ. فَاَظهَرَ اللهُ لَهُم عُیوباً لَمْ یَزَالُوا یُعرَفونَ بِها اِلی اَن ماتوا."
و اینها در عیوب مردم حرف میزدند. پس خدا عیوبی از اینها ظاهر کرد که تا وقتی که مردند دائماً با همین عیوب شناخته میشدند. فلانی دست کج مثلاً. دیگر ماند رویش؛ کاری (است) دستکج، دزد. تو آن شهر است. کسی بهش دستکج نمیگوید. فلانی هیز، فلانی نمیدانم چیچی، فلانی (با اسم) بعضی حیوان موش مثلاً، فلانی موش (یا) سمور. آشکار میشود. و حرفش نمیپیچ (؟). تناقض نیست. اسکات وسیله عدم خبر (است).
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...