سریعترین خیر و شر
دنبال بیربطها نباشیم
ماجرای جالب حضرت لقمان (ع) و حضرت داود (ع)
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. عن أبی عبید الهوا قال: سمعت أبا جعفر محمد بن علی علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: "إن أسرع الخیر ثواباً البر، و إن أسرع الشر عقاباً البُغی، و کفی بالمرء عیباً أن یُبصِر من الناس ما یعمی عنه من نفسه، و أن یُعیِّر الناس بما لا یستطیع ترکه، و أن یُؤذی جلیسه بما لا یعنی."
نازنین امام باقر (علیه السلام) فرمودند که پیغمبر اکرم فرمودند: سریعترین خیر از حیث ثواب، "بر" است و سریعترین شر از حیث عقاب، "بغی" است. آنچه که در این روایت در برابر "بغی" آمده است، "بر" است. متضادها را در روایات باید کشف کرد. برای کشف نظام معنایی، کشف متضادها به فرهنگ اشاره خیلی کمک میکند. وقتی واژهای گفته میشود، متضادش چیست؟ چون "تُعرف الأشیاء بأضدادها."
"بغی" یعنی وقتی که آدم از حق و حقوق کسی کم میگذارد، طلب دارد، حقی را که مال خودش نیست میخواهد. این میشود "بغی". یک چیزی که مال دیگری را من میخواهم. بر این اساس است که انسان از حیطه خودش بیرون نرود و در همان چارچوبی که مال اوست، باشد و هر آنچه به عهدهاش است را به نحو احسن و اکمل ادا کند.
"و کفی بالمرء عیباً أن یُبصِر من الناس ما یعمَی عنه من نفسه." برای عیب انسان همینقدر کافی است که از مردم چیزی را ببیند که برای خودش نسبت به آن نابیناست. چیزی که خودش نمیبیند، همان را به دیگری گوشزد میکند، متلک میاندازد، کنایه میزند، خلاصه در عیب او میبیند.
"و أن یُعیِّر الناس بما لا یستطیع ترکه." یعنی مردم را تعییر کند به آنچه که مستطیع ترکش نیست. کاری را که خودش نمیتواند ترک بکند، سرزنش میکند که چرا فلانی این کار را انجام میدهد. در حالی که خودش انجام میدهد. توبیخ میکند که چرا بقیه این کار را انجام میدهند.
"و أن یؤذی جلیسه بما لا یعنی." یعنی جلیسش را به آنچه که کار بیخود و بیمحتوا است، آزار بدهد. "ما لا یعنی" یعنی ربط به او ندارد. مسائلی که دخالت است، دخالت کردنهای بیخود. مسائلی مثل "کجا رفتی؟ چی خوردی؟ این چی بود؟ این کی بود؟ الان کی بود زنگ زد؟ برای چی خندیدی؟ با کی حرف میزدی؟ دیشب کجا بودی؟ دیروز رفتیم فلان جا چی گفتی؟" "جلسه سخنرانی رفتی چی گفتی؟" "خوبه؟ بله؟ چه میدانم!" گاهی هم آدم دنبال این است که ببیند که مثلاً خلاصه نسبت به خودش کم و کسری چیزی، مثلاً میگوید آقا "جلسهای که مثلاً در مدرسه برگزار شد، از طلبهها چه انتقاداتی شد؟" گاهی این است. "این خیلی هم خوبه به ما لا یعنی؟" دیگر چیزی که ربط به او ندارد میپرسد.
یک وقت واقعاً ربط به من دارد، ربط به خود واقعی من دارد که خودم را اصلاح کنم. یک وقت مربوط به شخص دیگر است و نه واقعاً هیچ ربطی به آدم ندارد. یکی از اساتید خیلی بزرگ برایم مثالی زد. زنگ زدم، بعد ایشان جواب نداد. بعد دیدم که گوشی منزلمان زنگ خورد. از همان شماره همین استاد. تلفن کسی بزند به منزلشان، جواب نمیدهد. بعد چی شده؟ به خانه ما زنگ زده. جواب دادم. ایشان گفتند که "کارخانه فلان چی؟" من فهمیدم که ایشان منتظر تم کارخانه بوده. بعد دو سه تا شماره افتاده بوده. مردد بین دو سه تا بوده. گفته بود: "زنگ بزنم ببینم کدامشان است؟" من بزرگوارانه رندی کردم، مثلاً به خیال خودم که حالا بابی باز بکنم مثلاً هرکی بیفتد و اینها. گفتم: "شما کارخانه فلان چیز نیستید؟" بعد گفتم: دیگر به شما چه ربطی دارد که من کی هستم؟ خب، ربطی به آدم حقیقی ندارد، در مسئلهای که مربوط به انسان است. سوالهای بیخود است که واسه آزار و اذیت میشود.
روایت دارد که حضرت لقمان و حضرت داوود با هم دوست بودند و رفت و آمد داشتند. "و علمنا صنعت لبوس لکم لتحصنکم" باید چنین باشد: "وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ" آهن را نرم میکرد. بعد خدمت شما عرض کنم که اینجا حضرت لقمان هر روز میآمد، رفت و آمد داشت. داوود هم مشغول زرهبافی بود. در روایت دارد که کار حضرت داوود تمام شد و تا زره را تنش کرد، پرسید: "چطور این چند وقت که اینجا رفت و آمد داشتی، از من نپرسیدی چیکار میکنم؟" در پاسخ فرمود: "عاقل که سوال الکی نمیپرسد. وایسادم تموم بشه، تنت کنی." نیاز به سوال الکی نیست.
کسی که "لغو" ندارد، میشود کامل. نه! خیلی وقتها شوخی، مطایبه و مداعبه و اینها لغو نیست. یک سوال این شکلی دارم: "در عمرم سر کلاس از استاد سوالی نکردم." حالا مربوط به شماها نیستم. با ۱۰ برابر وقت گذاشتن میرفتم خودم سوال را حل میکردم که نیاز به سوال نباشد. بحث این است که گاهی جاهایی در عمرمان تلف میشود. یک کارهایی داریم میکنیم، آسیب به ما میزند که حواسمان بهش نیست. این "ما لا یعنی" دایره شمولش خیلی گسترده است. مسائل غیرمرتبط.
تو همین فضای تلگرامی بگیریم. اینقدر کانالهای عضویم که رفت و شما نداره. اینقدر برنامههای تلویزیون نگاه میکنیم که ربط به ما نداره. اینقدر کتابهایی میخوانیم که ربط به ما نداره. ۸۰ درصد این کتابها ربطی به این بابا نداره! آدم مونده چرا این رفته این کتابها رو خرید؟! هیچ شنیت یعنی شأن و مرتبهای برای این کتاب نیست. پایه اول رفته جواهر الکلام خریده! ۴۳ آثار شهید مطهری! حالا بگیر بخون. تفسیر سوره نداشته باش. دهن پرکن دیگه! کتاب سهمتری! کتاب میخرد. گوشه سمت راست کتابخانه، یک متر کتاب قرمز مثلاً. بله! خلاصه از اینها زیاده. کتاب اینها همه "ما لا یعنی" و "لغو" و "حجاب" و مانع است.
حرفهایی که آدم میزند. دیگر همین لقمان به پسرش گفتش که "یک روز محاسبه کن. حرفهای شب بیا. همه حرفهایی که زدی را برای من توضیح بده. از صبح تا حالا هرچی گفتی و بنویس. شب بیا برای من بخونم." شب شد. پسر شروع کرد. سه ساعت چهار ساعت طول کشید. "خیلی زیاد میشه!" گفت: "فردا هم کمتر حرف بزنیم." "شب کمتر بنویسیم." و مدت کوتاهی ادامه داد. گفت: "پسرم، حسابکشی قیامت این شکلی است. بابت همه اینها باید آدم حساب پس بدهد." این همه حرفی که آدم میزند، چه فاجعهای داریم. خدا میداند. اینها هم "ما لا یعنی"، این حرفهای بیخود آزار میدهد دیگر. دوست را آزار میدهد.
"کفی بالمرء عیباً" همین عیب برای آدم بس است دیگر. همین عیب بس است برای اینکه بقیه از او زده بشوند، فراری بشوند. بازار ببینیم به خیر بکنم. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...