باب چهل و پنجم؛ وجوب اجتناب از کبائر
کوثرِ حکمت
عقل نظری و عقل عملی
معنای حکمت چییست؟
امام نور و امام نار
معرفت امام به چه معناست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
باب ۴۵: جهاد با نفس، با وجود اجتناب از کبائر.
باب واجب بودن اجتناب از کبائر که بحثش هفت هشت تا یا نُه روایت دارد. از بحثهای بسیار مهمی است که از کبائر باید اجتناب کرد. باب بعدی، آن کبائری را توضیح میدهد که باید از آن اجتناب کرد؛ در چند روایت که زیاد هم هست. بله، تقریباً ۳۷ روایت، کبائری را توضیح میدهد که باید از آن اجتناب کرد. در واقع از اینجا دیگر بحث باز میشود. باب بعدی آن، توبه از کبائر است که آن هم با چندین روایت است و بعدی اصرار بر گناهان کبیره است. از اینجا دیگر در واقع یک بحث جدیدی در این کتاب باز میشود؛ هرچند مباحث به هم مرتبطاند، ولی اینجا بحث روایات کبائر را داریم که از روایات بسیار مهم است.
عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً.
از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: در ذیل این آیه که هر کس به حکمت رسانده شود، به خیر کثیر رسانده شده است. حضرت فرمودند: معرفت الامام حکمت، معرفت امام و اجتناب الکبائر التی اوجب الله علیه النار.
حضرت اشارهای کردهاند به بخش عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری را شناخت امام دانستهاند. امام را بشناس، این میشود حکمتِ عقل نظری. عقل عملی هم این است که کبائر را بشناسد و از آن اجتناب کند. خب، معرفت امام چرا حکمت است؟ اصلاً حکمت این است که انسان... «حکمت» بر وزن «فِعلة» است. میگفتند مصدر نوع است؛ یعنی "حکم خاص"، "نوع من الحکم"، "نوع خاص من الحکم". یک نوع خاصی از حکم، میشود حکمت. چه نوع خاصی از حکم؟ آنچه که بین حق و باطل، بین نور و ظلمت، مبتنی بر شناخت نور و ظلمت است. حکمی که مبتنی بر شناخت حق و باطل باشد، میشود حکمت. اصلیترین کانون برای تشخیص نور و ظلمت و حق و باطل، که اگر او کشف شود، دیگر تا ما بعدش همه چیز کشف میشود، او امام است؛ ولایت امام. اگر انسان شناخت، دنبال او میرود دیگر. امام امامش را دنبال او میرود. اگر امامِ نار بود، میرود به سمت نار. امامِ نور بود، به سمت نور.
جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. بله. نام ائمه قرار دادیم که دعوت به نار میکنند. میشود امام النار. بعضی هم امام نورند. امامت مراتب دارد، تشکیکی است؛ تا امام جماعت و هر کس که به نحوی دخلی دارد در اثرگذاری بر فکر مردم، عقیده مردم، طهارت مردم. امامت. معرفت الامام اینجا اطلاق ندارد. معرفت الامام؛ یعنی با همه مراتبش نیست. معرفت الامام یعنی امامی که گفتند: «از طاعَ است» و در سلسله طولیاش طاعت کرد. نه حالا آن سلسله را همه را به معرفت داشت. اصل آن امام، جایگاه امام، پذیرش امام، میشود معرفت امام و این خود حکمت است. اگر کسی به این برسد، به خیر کثیر رسیده است.
نحن أصل کل خیر و عدانا أصل کل شر.
اگر خیر ذکر میشود، شما ... . اگر حکمت خیر کثیر است، اصل خیر کثیر کیست؟ امام. معرفت الامام میشود حکمت در بخش عقل نظری و در بخش عقل عملی هم ولایت باید بروز پیدا کند، جلوه پیدا کند. حق باید در عمل جلوه پیدا کند، باطل باید در عمل اجتناب شود و کمترین مرحله تبعیت از حق، تبعیت نکردن از باطل است. یعنی اجتناب از باطل خودش مرتبهای از مراتب حق است. اتفاقاً، از... درست است که مرحله سطح پایین نیست، ولی مرحله سختی است در مسیر حق. ممکن است انسان گرایش به حق و حقانیت و اینها داشته باشد، ولی در عمل اجتناب از امور باطل برایش سخت باشد که اصل محک اینجاست. و بین اجتناب از سیئات و اکتساب حسنات، گفتند اجتناب از سیئات اولی است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهجالبلاغه فرمودند: الاجتناب من السیئات اولی من اکتساب الحسنات. یک همچین تعبیری. اجتناب از گناه اولی است؛ چون تخلیه از تحلیه اولی است. اگر در بیتی شکر باشد، قند باشد، نمک باشد، گندم باشد، جو باشد و در عین حال عقرب باشد، مار باشد، این بهتر است یا در بیتی هیچی نباشد از شکر و قند و اینها، ولی مار و عقرب هم نباشد؟ خالی بودن از مار و عقرب اولیتر است از اینکه این بیت شکر و قند و پنیر و چه و چه را داشته باشد و مار و عقرب هم داشته باشد. خنثی میکند، عملاً مُلغا میکند بودن آن حسنات را. لذا از اینجاست که بحث کبائر مطرح میشود و اجتناب از کبائر مهم است.
خب، حالا یعنی نمیخواهد دنبال حسنات باشیم؟ چرا؟ بعضی از حسنات کسب نکردن صحیح است؛ نماز نخوانی، ولی اگر امر دایره... حالا نمیخواهم خیلی دوگانه درست بکنم. خیلیهایش جعلی و در واقع مندرآوردی است. انسان در مسیری باشد که بخواهد از سیئات اجتناب کند، یا مثلاً مطالعه کند، علم تحصیل کند، علم تحصیل کند، علمی که میداند آن مقدار واجب است، کمتر به آن صد تا مقدار واجب نمیرسد. فضیلت کسب فضائل، چیزی یاد بگیری، جلسه اخلاقی برود. فرض بر این است که هیچکدام از اینها واجب نباشد. کدامش اولی است؟ اجتناب از کبیره اولی است. این خودش حکمت است. کسی اگر اهل کبیره نبود، حق و باطل تشخیص داده میشود و خیر کثیر به او داده میشود. آنقدر خیر کثیر به او داده میشود که شاید در هزاران ساعت مطالعه داده نشود. شاید در هزاران ساعت درس اخلاق داده نشود. در خیلی از کارهای دیگر اینقدر خیر نیست که در این اجتناب از کبیره، در این عمل به وظیفه داده میشود.
خدا رحمت کند، مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامرضا فقیه. بزرگان کتاب زندگینامه ایشان را نوشتند. یکی از بهترین زندگینامههایی است که نوشته شده: تندیس پارسایی. ۸۰۰ صفحه است. ۸۰۰ صفحه چیز هم هست؛ وزیری. نه، یک درجه پایینترش؛ رقعی. رقعی، ۸۰۰ صفحه است. یعنی به این کتابهای کوچکتر میشود هزار و خردهای صفحه. و آنقدر این کتاب جذاب است با همه سنگینی کتاب و مفصل و مطول بودنش، آدم نمیتواند کتاب را کنار بگذارد. خیلی زیباست.
در احوال ایشان هست که در کربلا یا نجف دچار بیماری شد و پرستار هم نبود. کسی هم حاضر نمیشد برای... در معرض تلف بود. مرحوم شیخ غلامرضا که خیلی ذهن قوی هم داشتند، آخوند بود و از شاگردان مرحوم آیت الله استهباناتی و خیلی بزرگان دیگر. و مجتهدی بوده کاملی. ایشان یک سال درس را تعطیل میکند، پرستاری میکند از این طلبه. چرا؟ در حالت سیره خدمات اجتماعی خیلی چیزهای عجیب و غریبی نقل شده. خیلی عجیب و غریب. یعنی واقعاً حتی تصورش هم محال است، چه برسد به تصدیقش. نمیشود تصور کرد کسی باشد اینجوری باشد. بعد یک سال که به درس برگشتند، احساس کردم که از همه طلبههای همدوره خودم هم جلوترم، هم همه دروس را بهتر میفهمم و هر آنچه اینها وقت میگذرانند، من عُشرش را، مثلاً یکدهم چقدر میگذرانم و میرسم. این خیر کثیر است.
اجتناب از کبائر، جایی اگر انسان به وظیفه عمل کرد، درهایی به او وا میشود از معارف، از علم، از حکمت، از... از ریزبینی فیوضات. دیگران صد سال باید بروند تا به یک استاد زپرتی برسند. این به صد ثانیه نمیرسد که بهترین اساتید در دسترسش قرار بگیرند. اینها خیر کثیر است. معرفت الامام، اجتناب کبائر. این دو تا اگر بود، دروازه این فیوضات به روی آدم باز میشود.
و کبائر هم گفتند هر آنچه که «اَوجبَ الله علیه النار» یا اینجا تعبیر «اُوجبَ الله علیه النار» آمده است که این قید هم قید احترازی نیست که بگوییم دو تا کبائر داریم، بعضی از کبائر را خدا آتش بابتش میدهد، بعضی را نه. نه، این قید توضیحی است؛ یعنی هر کبیرهای خدا نار را بر او واجب کرد. لذا هر جای قرآن که مثلاً «عذاب مهین» بابت هر کاری جز کبائر است. «قنار ریل لهو الحدیث» را آوردند و «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ» ... . خب اشترای لهو الحدیث را آخر فرموده چون وعده عذاب و آتش داده است. اشترای لهو الحدیث هم حرام است، هم کبیره است. اجتناب از این باید. و مانند این آیات دیگری که توجه بهش نمیشود. بحثهای معروف و کلاسیک گناهان کبیره و اینها. در برخی از اینها، برخی از اینها با آن عنوان اصلی که قرآن معرفی کرده حدیث در کتابها نیست. فقط بعضی از مصادیق خاصش مثل غنا. مفهوم علیالاطلاقیهاش سر جایش است و هر آنچه که مصداق لهو الحدیث است، به حمل شایع، با توجه به علی ای حال میفرماید: هر که به حکمت برسد، به خیر کثیر رسیده است. به معرفت امام برسد که البته معرفت امام مراتب دارد و به اجتناب کبائر برسد. اینها مصداق حکمت است و هر که برایش حاصل شود، خیر کثیری را دریافت کرده است.
خدا انشاءالله از اینجور حکمتها نصیب ما هم بکند.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...