تجلی اسم "منعم" خدا
شکر کردن خدا
شاخصه جامعهی توحیدی
دشمنی شیطان با شکر
زیاد شدن نعمت به چه معناست؟
خدا به چه کسی نعمت میدهد؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
حدیث دوم از باب تحریم کفران نعمت خدا.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: مکتوب فی التورات. از عبدالله بن اسحاق جعفری از امام صادق (علیه السلام) فرمودند که در تورات نوشته شده: "اشکور من انعم علیک و انعم علی من شکرک."
روایت جالبی است، چون آن روایت که میفرماید: "لا یشکر الخالق من لایشکر المخلوق" سند و اعتبار چندانی ندارد و نمیتوان زیاد به قطعی بودنش دلگرم بود؛ ولی خب مضمونش که مضمون مهمی است، اینجا در این روایت آمده است: کسی که به تو انعام میکند، شکرش کن و کسی هم که از تو تشکر میکند، به او انعام کن. خیلی جالب! یعنی باید در جامعه، نعمت و شکر در روابط دیده شود.
هر کس به هر کس نعمتی میدهد - یعنی مسیر از خداست - هر کسی که در مسیری قرار میگیرد که به کسی نعمتی میرسد، کسی به کسی نعمت نمیدهد؛ واسطه میشود در اینکه... کَم واسطه بودنم از خدا. واسطه میشود کسی به کسی نعمت بدهد؛ یعنی کسی برای کسی واسطه شود. او هم باید این واسطه را ببیند که از طرف خداست. این شکر، شکر خداست. همانطور که این در مراتب نعمت خودش را قرار داده، در مراتب منعمیت خودش را قرار داده. منعم حقیقی اوست. ولی این خود را در مسیری قرار داد که منعمیت خدا بر او تابید. به همین میزان شما باید شاکر باشید که شکر، این شکر خداست.
این سلسله بله تنزل. یعنی اسم هو المنعم است که تجلی کرده است. خب، هر وقت اسم منعم را انسان میبیند، باید تشکر و شاکر باشد. اسم شاکر در برابر اسم منعم، باید اسم شاکر باشد. جالب این است که خود خدای تبارک و تعالی هم در برابر انسان این شکلی است: "کان سعیهم مشکوراً". خدا "شکور" است. اینکه خدا شکور است، همین ما که نمیتوانیم به خدا نعمت بدهیم! حسن کی میتواند به خدا قرض بدهد؟! او میگوید: تو خود را در مسیر این قرض دادنم قرار دادی. تو کاری کردی که تجلی دادی اسم قرضدهندگی مرا. منم اسم شکورم و در برابر تو تجلی میدهم. و در ارتباطاتم باید همین شکلی باشد.
جامعه توحیدی جامعهای است که هر وقت از کسی نعمتی بروز پیدا کند، اسم منعم بروز پیدا میکند، اسم شاکر هم اگر این طور بود دربارۀ حق تعالی، انسان شاکر میشود که حالا شیطان هم اصل طرحش در این است که نگذارد بشر به شکر برسد: "ثم لا تَجِدُ اکثرهم شاکرین". "برنامه من این است، من که میروم سر صراط میایستم، از این بابت که آخرش تو کسی را شاکر نبینی. آخرش کسی شاکر نباشد، شاکری پیدا نشود." این نکته پس، نکته مهم است: شیطان میخواهد مانع شکر بشود. در روابط، در ارتباطات: ارتباط زن و شوهر، ارتباط همسایه، ارتباط فامیل. همه اینها باید هر وقت کسی مظهر منعمیت شد، دیگری هم مظهر شاکریت شود. وگرنه اگر کسی مظهر شاکریت نشد، خدای متعال مظاهر منعمیت را از او قطع میکند. تشکر نمیکنی؟ اون هم دیگر سرد میشود نسبت به این کار. این هم همین است، در همین قاب توحیدی باید دیده شود که: این شما مظهر اسم شکور نبودی، مظهر اسم منعم را ازت برداشت. نگو خدای تبارک و تعالی به دل او انداخت که مظهر منعمیت بشود. الانم او از دل او کند. چرا؟ چون شما مظهر شاکریت نبودی.
"فانه لا زوال للنعماء اذا شکرت". نعمتی که شکر بشود، زوال ندارد. وقتی نعمت داده شد و تشکر شد، از این، از شکر به جا آورده شد، این نعمت زوال بر نمیدارد. حالا ازدیادش به این معنا نیست که خدا میگیرد دوتاش میکند. آخه طرف دوستی داشتیم - خدا رحمتش کند - نشسته بودیم، هی میگفتم: "خدا چه زنی به من داده! خدایا شکرت. خدایا واقعاً از این زن بهتر ندارم، نداریم." و بازی ماجرای... در گفتم: هیچی. روایت داریم، آیه داریم: "لَاَزیدَنَّکُم". ازدیادش به توسعه وجودیاش است، به آن بهرهها و برکات وجودیاش است. یک نفر است، واحد کالعلفه. یکی است ولی برکاتش برکات هزار نفر. یک نفره واسه فاطمه زهرا؛ ولی کوثر بُرو کوثر میکند. بخشی که قرار است نیاز شما را تأمین کند، شاید نسبت به خودش کم بود. شما چون به نسبت او شاکرید، او به نسبت شما کوثر میشود و از او فراوان به شما میرسد. دریچههای رزق را خدا گشادترش میکند. سوراخ یادم میزنند، به حفرهای چیزی. هر چه آب بیشتر جریان پیدا میکند، آن سوراخ گشادتر میشود، بازتر. زیادش میکند. یعنی دوتاش میکند این سوراخها را؟ نه! همانو مجرا. اولاً قطع نمیشود و ثانیاً اینکه ازدیاد پیدا میکند. ازدیاد وجودی. ما ماهویاش را نگاه میکنیم، دنبال زیاد ماهوی وجودی آثار. وضعیت وجودی آثار است، دیگر. دوتا، سه تا. یک آدم یک بچه میدهد، یک دوست است. کار صد تا دوست را، صد تا دوست، هزار تا دوست را میکند. یک دانه دوستم بحث شکر است، دیگر. هر چقدر نعمتی که به انسان میرسد، انسان شاکر باشد، این برکات در برابرش هست.
"ولا بقاء لها اذا کفرت." نعمت بقایی ندارد وقتی که کفران بهش ورزیده بشود. "الشکرُ زیادَه فی النعمِ و امانٌ منَ الغِیَرُ." شکر زیاد شدن نعمت است و ایمنی در برابر تغییر. نمیگذارد تغییر صورت بگیرد. چطور در این شهرهای مرطوب، آهن، آهنها زنگ میزنند؟ به این آهنها ضد زنگ میزنند. ضد زنگ ایمنی از تغییر است. یعنی ذاتاً فضا، فضایی است که رطوبت باید در این آهن کارگر بشود، این مانع. عالم، عالم زوال، عالم تغییر، عالم ماده است. به همه چیز در مسیر... خدا نعمت را میدهد اصلاً برای گرفتن، چون ابتلاء است، دیگر. نعمت را در دنیا خدا به کسی از بابت تجلیل نمیدهد، مگر به کسی که شاکر باشد. خدا در دنیا نعمتی را بابت تجلیل به کسی نمیدهد؛ خیلی نکته مهمی است. مگر به کسی که شاکر باشد. اگر شاکر بود، نعمتی که به او میدهند از باب تجلیل. اباعبدالله ابتلای کربلا را تحمل کردند، خدا "جعل الامامه فی ذریته". امامت را در ذریه این. این دیگر از باب تجلیل است.
ممکن است امامت در نسل کس دیگری هم باشد. بالاخره پدران رسول الله هم، آبا و اجداد رسول الله هم یا امهات رسول الله، بعضی افراد بودند دیگر در این سلسله. صلاحیت چندانی... این همه آدمی که خدا بچه خوب بهش میدهد و صلاحیت ندارد. پسرش میخواهد طلبه بشود، بابا از خانه بیرونش میکند: "بچه منه." خب این خدا ذریه طیبه بهش داده؛ ولی بدون استحکام. نه تنها ذرهای علامت تجلیل نیست، بلکه همهاش وبال است برای او و در قیامت بار سنگینی به دوش دارد. نعمت عظمایی که خدا بهش داد. بله، مگر این که خدا به کسی از باب شکر... دار عالم، دار تغییر و تحول و ابتلاء است. مگر برای کسی که اهل شکر باشد. وقت نعمت آن حیثیت تجلیلیاش، نه حیثیت ابتدایی. ممکن است سلامتی را از کسی بگیرد، شاکر هم باشد. حضرات معصوم شاکر هم بودند، فقیر هم میشدند، مبتلا به مرگ فرزند و فقد احبه و اینها میشدند. این از باب ابتلاء است، نه از باب کفران. این قواعد خیلی مهم است که آدم قواعد دستش باشد، مبانی و میزان دستش باشد. چی عامل چی است؟ چی معلول چی است؟
امام سجاد فرمودند که ما مشمول آن آیه نیستیم که فرمود "هر چه به شما برسد به خاطر سیئتون..." ما مشمول آن آییم که فرمود "هر بلایی بخواهد برسد الهی، کتاب ما از قبل در کتابی نوشتیم و ثبت شده." ما بلاء مکتوب داریم تحمل میکنیم، نه بلاء جزایی که در ازای سیئه است. فرق میکند. گفت: "دیدی خدا با برادرت چه کرد؟" آیت الله جمیله "این جمیله". ولی ممکن است که سر سوزنی از این باشد و زشت باشد و بد باشد. چون مظهر انتقام الهی. جمالی جلال، جلال محض. جمال. هر چند که جلال خدا هم جمال است. جمیل اگر کسی به جهنم انداختن. نمیگوید: "آیت الله جمیل." اگر کسی دچار فراق شد: "کیف اصبر علی فراق؟" "کیف اصبر؟" جمیل نیست که بخواهد بهش صبر بکند. من به جمیل صبر میکنم و فراق جمیل نیست. و گاهی بلایی محصول فراق است که این کفران هم همین است. نعمت زوال پیدا میکند از باب ظهور جلال خدا. فراق خدا، محرومیت هر... اینها فازش فاز متفاوت است. چون در این کتاب بابش مختصر بود و بیشتر نداشت و بحث مهمی هم هست. مال یک مبسوط. شاید هم حالا در ذهنم است که ما این روایت را قبلاً خواندیم. کمی آشنا به نظرم میرسد. جدای از آن خود همین باب را، باب ۴۴ را احساس میکنم قبلاً خواندیم. حالا در فایلهای صوتی نگاه کنند که خواندیم یا نخواندیم. حالا خوانده بودیم هم اشکال ندارد. این وام مهمی است، دوباره خواندیم. پس شکر هم نعمت را زیاد میکند، هم نعمت را از تغییر... اهل شکر کند و اهل این حقایق و معارف باشد.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...