لازمه پاک شدن گناهان چیست؟
مراتب گناهان
استقرار در عالَم دیگر نتیجه اجتناب از کبائر
معنای " تکفیر سیئات " چیست؟
زیبا شناسی فلسفی
"حسنات" و "سیئات" به چه معنا هستند؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
محمد بن علی بن الحسین (علیهالسلام) فرمودند که امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «مَنِ اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ یَغْفِرُ اللَّهُ جَمِیعَ ذُنُوبِهِ».
یعنی هرکس از کبائر اجتناب کند، خدا همه گناهانش را میبخشد. یعنی کسی در موقعیت و مقامی باشد که ثابت باشد ــ نه اینکه موقت باشد ــ یعنی مقام اجتناب از کبائر برایش مقیم شده باشد، نه اینکه گاهی اوقات انجام دهد و گاهی انجام ندهد. اگر کسی اجتناب از کبائر کند، بهترین حالت این است.
این یک بنای عملی است: «اجتناب کبائر»! این دیگر خدا همه گناهانش را میبخشد، گناهی برای او باقی نمیماند. «ذَلِكَ قَوْلُ عَزَّ وَ جَلَّ». این کلام خدای تبارک و تعالی است که فرمود: «إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلاً كَرِيمًا».
اگر اجتناب کنید از کبائر ــ اصطلاح قرآنی است ــ قرآن یک درجهبندی در شدت و ضعف منهیات دارد. همه گناهان در یک درجه از عقوبت و سختی و نفرت و بغض الهی نیستند؛ مراتب شدیدتری دارند. برخی خیلی سریع انسان را مورد غضب خدا واقع میکند، برخی نافرمانی تا نافرمانی است. مثلاً یک بچهای در امر ازدواجش نافرمانی کند، در امر تحصیلش نافرمانی کند، این کجا تا اینکه مثلاً بابا به او گفته که «این کفشت را بگذار تو جا کفشی.» اینجا نافرمانی کرد و موضعی که از طرف پدر اتخاذ میشود، تمرد و نافرمانی و معصیت است، ولی اینها مراتب دارند.
لذا از اینجا بحث کبائر مطرح میشود. «کبائر» آنی است که البته به حسب آن کسی که دارد معصیت میشود: «لَا تَنْظُرْ إِلَى صِغَرِ الْمَعْصِیَةِ وَ لَکِنِ انْظُرْ إِلَى مَنْ عَصَیْتَهُ». نگاه نکن گناهت کوچک است، نگاه کن آنی که معصیتش میکنی، بزرگ است. به حسب این مطلب، همه معاصی کبیره است، آنی که دارد معصیت میشود، کبیر است.
ولی در خود معاصی و شدت و ضعف نفرت و غضب و سختی، مراتب مختلف وجود دارد. برخی کبیره است و برخی صغیره. البته، حتی نسبت به صغیره هم نباید جرات داشت؛ چون اگر کسی صغیره را انجام دهد و بیمبالاتی کند، صغیره هم معادل کبیره است. چون بیمبالاتی در برابر نافرمانی خداست. به او میگویم: «بابا، خوشش نمیآید کفشت را اینجا بگذاری»، میگوید: «برو بابا، کار کوچکی است.» ولی کار کوچک از یک مصدر و منشأ معصیت بزرگی دارد که این کار را کبیره میکند. حالا اینها بحثهای مفصلی در بحثهای اخلاقی و کتابهایی است که در مورد کبائر بحث شده است.
غرض اینکه اگر کسی از کبائر اجتناب بکند، همه ذنوبش بخشیده میشود و از دام گناه نجات پیدا میکند. چون اصل معاصی آن کبائر است که آدم را در معاصی مستقر میکند، روح استکبار و تمرد را در آدم ایجاد میکند و تقویت میکند، خدای نکرده!
پس فرمودند: اگر اجتناب بکنید از کبائر، آنچه که از آن نهی شدید، «نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم». تکفیر میکنیم و میبخشیم «کریماً»؛ شما را وارد یک ورودگاهی میکنیم که آن فرودگاه، فرودگاه شایستهای است. یعنی انسان، عالم دیگری میشود. انسان در جای دیگری مستقر میشود، در یک فضای دیگری زندگی خواهد کرد.
چطور مثلاً اگر کسی در ساحل زندگی میکرد، یا در جنگل زندگی میکرد، آن محیط محیطی است که برای فکر و مغز و شش و ریه و همه اینها، هر آنچه که لازم دارد از اکسیژن و هوای خوب و اینها، تولید میکند. و اگر کسی قابلیت داشته باشد و عرضه داشته باشد، دیگر این محیط مساعد است برای اینکه از آن استفاده بکند. یا چطور مثلاً زمین باغهای ساوه استعدادی دارد که میتواند بهترین انار را پرورش بدهد، و کسی اگر حرفه داشته باشد و بلد باشد، از این زمین بالاترین محصول را استخراج خواهد کرد.
اگر کسی از کبائر اجتناب کرد، این فضا و این محیط برایش حاصل میشود. «مُدْخَلًا كَرِيمًا»؛ اینجا دیگر زمینی است که او را وارد میکنند که شایستگی میبارد و کرامت میبارد. چقدر عرضه داشته باشد، خودش از این محیط بهره میگیرد. مثل ماه مبارک رمضان است دیگر: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ». ماه رمضان، ماه برکت است. چرا؟ چون فضایش، فضای دیگری است. چون «مُدْخَلًا كَرِيمًا» وارد مدخلی کریم شده است.
اگر کسی اهل اجتناب از کبائر بود، هر ثانیه زندگیاش ماه رمضان میشود. هر آنِ زندگیاش ماه رمضان است. وقت قرائت قرآنش آثارش محسوس است، درس خواندنش آثارش مشخص است، صلاتش، محاسبه و مراقبه و توجه و تذکر و همه اینها متفاوت است. او اصلاً مال یک عالم دیگری است و از کوچکترین عمل، بالاترین بهرهها را میبرد. این محصول «مُدْخَلًا كَرِيمًا» است.
اگر کسی اهل اجتناب از کبائر نبود، مطالعه و درس و بحث و رفتوآمدش هم خیلی سطحی است. اصل توصیهی بزرگان این است که «اصل اجتناب از کبائر» است. وقتی از کبائر فاصله گرفت، با کمترینش نتیجه حاصل میشود. با کمترین مطالعه، بیشترین برکت را میبرد. با کمترین توجه، بیشترین استخراج علمی را میکند. به محض اینکه متوجه مسئله میشود و تصور و تصدیق میکند، دیگران باید بروند هزار ساعت پایاننامهها و مقالات و و غیره را بخوانند تا یک کمی بیایند تو فضا که «این اصلاً سوژه چی شد؟ کبری چی شد؟ موضوع چی شد؟ محمول چی شد؟» به محض توجه به مسئله، جواب برایش حاصل میشود.
«مُدْخَلًا كَرِيمًا»؛ مثل اینکه تا اراده میکند، نتیجه حاصل میشود، وارد آن فضا میشود، مال یک عالم دیگری است. تعجب میکنند؛ میگویند ما فلان رشته را ۲۰ سال خواندیم، آن یکی را ۱۰ سال خواندیم، ۵ سال… و واقعاً اعجابانگیز و باورنکردنی است. بهخاطر همان «مُدْخَلًا كَرِيمًا» است. وقتی از این کبائر درآمد، «سَیِّئات» صحبت میشود، یعنی چه؟ «سَيِّئَاتِكُمْ» تکفیر میشود.
قرائت بعداً باز با همین مضمون از محمد بن فضیل، عن الحسن (ع)، فی قول الله عزوجل، از موسی بن جعفر علیهالسلام: « إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ...». اگر اجتناب کنید، تکفیر میکنیم سیئاتتان را. «قَالَ تَجْتَنِبُ الْكَبَائِرَ مَا وَعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ». توضیح میدهند کبائر چیست؟
کبائر آنی است که خدا وعده آتش بر آن داده است. «إِذَا کَانَ مُؤْمِنٌ کَفَرَ اللَّهُ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ». اگر مؤمن باشد (قید باید باشد)، اجتناب از کبائر، اجتنابی که فرعی از فروع ایمان باشد را انجام نداد. ولی این اجتناب، اجتناب مؤمنانه نیست. ممکن است کسی دروغ نگوید، به خاطر اینکه بیکلاس است! ممکن است کسی عصبانیت از خودش بروز ندهد، به خاطر اینکه کلاس کارش پایین است! خیلی از اینها را ممکن است انسان بابت این انجام دهد که نه سر از سر یک تخیلات و توهمات و شأن و شئون و چیزی؛ اختلاس نمیکند که نگیرندش! خیلی از اینها، اجتناب از کبائر است، ولی «مُدْخَلًا كَرِيمًا» نمیآورد. چون باید اجتناب مؤمنانه باشد.
«كَفَرَ اللَّهُ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ». به مناسبت اشاره بکنیم، تکفیر سیئات به چه معناست؟ خب، «سَیِّئه» در برابر «حسنه» است. حسنات آنی است که متصف به حسنه است؛ ما صورت نوعیهمان و فصل مقوممان و چهره ملکوتمان در سیر صعودی، در سیرت با واسطه اعمال انسان، چه شکلی است؟ به شکل اعمال. ملکوت انسان به شکل اعمال است. دیگر مثل دنیا نیست که «این شمالی است و آن جنوبی است و آذری کجایی است، آن مال کوهستان و این مال سیاه میشود و سفید میشود، آن سبزه میشود چی کوتاه میشود…»
نه! این مثل دنیا نیست که هرکی کنار خط استوا زندگی میکرد مثلاً سبزه یا سیاه است. تابش آفتاب و اینها نیست. این نوری است که خودش ایجاد کرده است. آنجا میگویند که برگردید به دنیا. نوری که ما اینجا داریم و روشنیم و میبینیم جلومان است و سمت راست و جلو و اینها، اینجا هیچ چیزی نیست که بالفعل برای انسان حاصل بوده باشد. قوهای خودش بالفعل نمیشود، قوه هر قوهای بالفعل میشود، با اراده بالفعل میشود، با عمل بالفعل میشود. حالا این عمل یا صورتش صورت حَسَن است یا صورتش صورت زشت.
زیبایی و زشتی چه معنایی دارد؟ حالا بخش فلسفی است دیگر. مبانی زیباییشناسی و اقوال متعددی که از ارسطو و بوعلی و اشراق تا جناب ملاصدرا و اینها، اختلاف آراء تا هگل و امثالهم، بحثهایی که هستند که زیبایی اصلاً یعنی چه؟ مفصلی از مبانی زیباییشناسی. خب، زیبایی نسبی است. و زیبایی هر چیزی به حسب کارکرد و خروجیاش است. به حسب آن ایجاد رغبت و انگیزه و شوق و ایجاد تناسبی است که باید داشته باشد.
مثلاً اینجایی که الان ما هستیم قبرستان است. اگر ما آمدیم تو این قبرستان دیدیم در و دیوار را رنگآمیزی کردند به شکل رنگآمیزی قهوهخانهها، یک مطربی مثلاً کشیدهاند و یک زنی هم یک جامی در کف دارد، خب آن برای قهوهخانه زیباست، برای کبابی هم شاید زیبا باشد، رستوران شاید زیبا بشود، ولی برای کتابخانه زیبا نیست، برای قبرستان زیبا نیست. شأنیت و تناسبی ندارد. لحاظ شأنیت و تناسب است که حُسن و قُبح را ایجاد میکند؛ میشود حسنات و سیئات. عملی که با مقام «عند ربی» تناسب دارد، میشود حَسَن. زیباست برای کسی که میخواهد به ملاقات خدا در سیر سلوکیتی خودش برود. میخواهد مظهر اسما و صفات خدا بشود. این عمل تناسب با آن مقام دارد. این میشود حَسَن. اگر تناسب نداشت، میشود سیئه.
از عنایات و از افاضات اعجابآور خدای تبارک و تعالی این است که یک حسنه وقتی بیاید، همه سیئات را میبرد. «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ». اینجا نمیخواهد بگوید اگر همه حسنات آمد، همه سیئات را میبرد. «الف لام» در «الحسنات» و «السیئات» الف و لامِ جنس استغراق نیست. کل حسَن، کل سیئات را میبرد. میخواهد بگوید جنس حسنه این است که اگر جای حسنه بود، دیگر سیئه نمیماند. نکته مهمی است که گاهی میگویند جنس و مفید استغراق است. نه، جنس یک وقتهایی مفید وحدت است. یک حسنه اگر آمد، همه سیئات را میبرد. جنس حَسَن با جنس سیئات جور درنمیآید. جنس حسنات مُذهِب است، میبرد جنس سیئات را.
خب، پس چی شد؟ اگر کبائر ــ کبائری که از آن نهی شده ــ ترک شد و اجتناب از آن شد، سیئات «تکفیر» میشود و پوشانده میشود. «کفران» یعنی «کَفَر» به معنای بیاعتنایی است. مورد توجه واقع نشدن، محل توجه دیگر نیست. سیئات یعنی با این سیئات وارد بر الله نمیشود. وارد بر مقام لقاء نمیشود. در صد احسن جزا داده میشود.
اوج احسان و تفضل و رحمت حق تعالی این است که میگوید: «تو بین این صد تا نمازی که خوندی، آن فلان نمازت فلان جا از همهاش احسن بود.» با او وارد میکنم. توصیفی که از تو در این مقام میشود این است. دیگر یک نفر را با چی میخواهند توصیف کنند؟ تو این ماجرای نخستوزیر انگلیس، سایت بیبیسی به نظرم، یا یکی دیگر از سایتهای خبری که کار کرده برای فلانی، «رئیسجمهور جانسون کیه؟ رئیس نخستوزیر انگلیس.» عکسی که کار کرده، یک عکس لمپنی است. یک بستنی دستش است، این بستنی دارد میریزد و این هم زبانش دراز است و لباسش کج. نخستوزیر در مقام توصیف، این صورت را دارد نشان میدهد.
این همان حال حَسَن و سیئه در بارگاه الهی است. او را با چه عنوانی «دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ بِعَظِیمٍ»؟ بعضیها را بهعنوان «عظیم»، بهعنوان «آیت الله العظمی» در این درگاه معرفی میکنند. «طُوبَى لِبَذَرَ. مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا»؛ او چه وارد میکند؟ «مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَاتِ، مَن جَاءَ بِالْحَسَنَاتِ»؛ «بِحَسَنَاتٍ» با حسنات در این مقام ورود پیدا کند.
بحثشان مهم بود، یک کمی توضیح دادیم و از آن وقت خودمان یکم خارج شدیم، اشکالی هم ندارد. دیگر اینها اصل معارف قرآن و عترت است. بقیه چیزها مقدمهی مقدمه درسهاست. ولی در واقع اینها ظِلّ مقدم است، درسها مقدمه این است. موافق اصول و فلسفه و غیره را میخوانی برای اینکه اینها را بفهمی، ذهنمان باز بشود برویم آن را بفهمیم. به هر حال وقتی اینهایی که وعده آتش بر آن داده شده، اگر اجتناب شود، تکفیر میشود سیئات. اعتنا نمیشود، محل توجه واقع نمیشود. انسان در ساحت ربوبیت با این عناوین وارد میشود؛ مال اهل اجتناب از کبائر است.
الحمدلله رب العالمین
در حال بارگذاری نظرات...